ادعای تناقض آیات قرآن در جریان ایمان آوردن ساحران فرعون
پرسش:
فرعون بعد از قطع دست و پای ساحران بلافاصله آنان را به دار کشید یا بعد از گذشت مدتی؟ مطابق یک آیه فرعون بلافاصله بعد از قطع دست و پای ساحران، آنان را به دار کشید اما مطابق دو آیه دیگر این کار بلافاصله انجام نشد و این تناقض در آیات قرآن است. بالاخره فرعون بافاصله این کار را انجام داد یا بدون فاصله؟
پاسخ:
مطابق یک آیه، فرعون بلافاصله بعد از قطع دستوپای ساحران، آنان را به دار کشید، اما مطابق دو آیه دیگر، این کار بلافاصله انجام نشد:
قطعاً دستها و پاهایتان را یکی از چپ و یکی از راست جدا میکنم، سپس (بافاصله) همه شما را به دار خواهم آویخت. (۱)
بدون شک دستها و پاهایتان را یکی از راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد و (بدون فاصله) شما را بر تنههای درخت خرما خواهم آویخت ... . (۲)
بنابراین:
قضیه ۱: فرعون بلافاصله بعد از قطع دستوپای ساحران، آنان را به دار کشید؛
قضیه ۲: فرعون بدون فاصله بعد از قطع دستوپای ساحران، آنان را به دار کشید.
آیا بین این دو جمله پایین تناقض است:
-مادر خانه را تمییز و برای شام غذا درست کرد؛
-مادر اول خانه را تمییز و سپس برای شام غذا درست کرد.
همانطور که مشخص است هیچ تناقضی بین این جملات نیست؛ چنانکه بین آیات بالا هم تناقضی نیست. توهم تناقض بین آن آیات ناشی از عدم آشنایی با ادبیات عرب، مبحث حروف عاطفه است. «و» و «ثُمّ» هردو از حروف عاطفه هستند، اما با هم تفاوتهایی دارند. حرف عاطفه «و» فقط به ما میفهماند که ماقبل و مابعدش یک حکم را دارند (جمع) و نسبت به مابقی امور ساکت است؛ اما حرف عاطفه «ثُمّ» نهتنها به ما میفهماند که ماقبل و مابعدش دارای یک حکم هستند (جمع)، بلکه به ما میگوید: اولاً ازنظر زمانی حکم، نخست برای ماقبل من ثابتشده و بعد برای مابعد من (ترتیب) و ثانیاً حکم برای مابعد منبعد از یکفاصله زمانی از ماقبل من ثابتشده است (انفصال)؛ به این دو مثال دقت کنید: «جاء حسنٌ و حسینٌ»: حسن و حسین آمدند. حرف عاطفه «و» به ما میفهماند که حسن و حسین هردو آمدهاند (جمع)، اما اینکه باهم آمدند (اتصال) یا جدا از هم (انفصال) و در صورت جدا آمدن، اول حسن آمده یا حسین (ترتیب) را به ما نمیفهماند و اصطلاحاً دراینباره ساکت است. «جاء حسنٌ ثُمّ حسینٌ»: حسن و سپس حسین آمد. حرف عاطفه «ثم» به ما میفهماند که اول حسن و پس از یکفاصله زمانی حسین آمده است (جمع، ترتیب و انفصال).
با این توضیح مشخص شد که چرا آن آیات هیچ تناقضی باهم ندارند:
﴿ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾: مطابق این آیه که حرف عاطفه «و» در آن به کار رفته است، فقط متوجه میشویم که فرعون هم دستوپای ساحران را قطع کرد و هم آنان را به دار کشید؛ اما درباره اینکه کدامیک از این دو کار زودتر از دیگری انجامشده و آیا بین انجام این دو کار، فاصله زمانی بوده یا نبوده، ساکت است.
﴿ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ﴾: اما مطابق این آیه که حرف عاطفه «ثم» در آن به کار رفته، هم متوجه میشویم که فرعون اول دستوپای ساحران را قطع کرده و بعد آنان را به دار کشیده است؛ و هم میفهمیم به دار کشیدن آنان بلافاصله بعد از قطع دست و پای آنان نبوده، بلکه بین این دو کار، یکفاصله زمانی وجود داشته است؛
بنابراین، هیچ تناقضی بین آیات وجود ندارد:
قضیه ۱: فرعون هم دستوپای ساحران را قطع کرد و هم آنان را به دار کشید؛
قضیه ۲: فرعون اول دستوپای ساحران را قطع کرد و پس از مدتی آنان را به دار کشید. (۳)
قرآن در مقام نقلقول است نه خبر دادن
حقیقت این است که برخلاف تصور اشکال کننده، از جهت اینکه در خارج بالاخره چه اتفاقی افتاده است، حتی شائبه تناقض نیز بین این آیات وجود ندارد؛ چراکه خداوند در این آیات اصلاً در مقام خبر دادن از کارهای فرعون نیست؛ بلکه در مقام نقل تهدید او است و بهخاطر همین، اگر هم اشکالی وارد باشد این است که بالاخره فرعون چه گفت؟
«فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» یا «فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»؟
«فَلَأُقَطِّعَنَّ» یا «لَأُقَطِّعَنَّ»؟
«ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ» یا «وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ»؟
زبان فرعون قبطی بوده و بنابراین، او اصلاً به زبان عربی سخن نگفته و طبیعتاً این عبارات عین کلام او نیستند؛ بلکه خداوند در این آیات، کلام فرعون را به زبان عربی ترجمه و سپس نقل کرده است. نکته دیگر هم اینکه برای نقل سخن کسی لازم نیست حتماً عین کلام او و دقیقاً همان کلمات او نقل شود؛ بلکه اگر معنا و مضمون سخن او بدون تغییر اما با کلمات دیگری نیز بیان شود (نقل به معنا)، قابلقبول است و هیچ اشکالی وارد نیست. بررسی نقلقولهای قرآن نیز نشان میدهد که خداوند اهتمامی به این نداشته که حتماً عین کلام افراد را نقل، یا ترجمه و نقل کند و مهم افاده معنای سخن بوده است. چنانکه حتی اهتمامی به این نداشته که سخن شخصی را همیشه بهصورت کامل نقل کند؛ بلکه در هر سوره با توجه به هدف آن سوره فقط بخشهایی از سخن شخص مورد نظر را نقل کرده است.
برای نمونه در همین ماجرای مخالفت ساحران با فرعون شاهد این سه نقل هستیم:
سوره اعراف: ﴿قٰالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هٰذٰا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی اَلْمَدِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْهٰا أَهْلَهٰا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ * لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾.
سوره طه: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ اَلنَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقىٰ﴾.
سوره شعراء: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾.
در بین این سه نقل چندین تفاوت وجود دارد:
-در نقل اول خداوند به جمله ﴿ إِنَّ هٰذٰا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی اَلْمَدِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْهٰا أَهْلَهٰا﴾؛ اشاره کرده، اما در دو نقل دیگر خبری از این جمله نیست؛ چنانکه در نقلهای دوم و سوم به ﴿ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ﴾؛ اشاره کرده؛ اما در نقل اول خبری از این جمله نیست.
-در نقل اول و دوم به قید «اجمعین» اشاره کرده، اما در نقل دوم خبری از این قید نیست.
-در نقل دوم به جمله ﴿ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقىٰ﴾؛ اشاره شده، اما در دو نقل دیگر به این جمله اشاره نشده است.
این از یک طرف و از طرف دیگر، آیات قرآن مسجع و آهنگین هستند و بهخاطرهمین، خداوند در هنگام نقل هر عبارت در هر سوره، آن را از این جهت با سایر آیات آن سوره، هماهنگ کرده است. برای نمونه خداوند در مقام نقلقول از ساحران در دو سوره آورده است:
سوره اعراف: ﴿قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ * رَبِّ مُوسىٰ وَ هٰارُونَ﴾.
سوره شعراء: ﴿ قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ * رَبِّ مُوسىٰ وَ هٰارُونَ﴾.
اما در سوره سومی چنین آمده است: سوره طه: ﴿ فَأُلْقِیَ اَلسَّحَرَهُ سُجَّداً قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسىٰ ﴾.
سرّ جابهجایی دو نام هارون و موسی و همچنین آوردن و نیاوردن ﴿ بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ ﴾؛ حفظ آهنگ کلمات پایانی آیات است. (۴) آیات دو سوره اعراف و شعراء با حرف «نون» اما آیات سوره طه با حرف «ى» به پایان میرسند؛ بهخاطرهمین، خداوند در سورههای اعراف و شعراء اول نام موسی را آورد و سپس نام هارون را که با حرف نون تمام شده؛ اما در سوره طه اول نام هارون را آورد و سپس نام موسی را که با حرف الف تمام شده تا به آهنگ پایانی آیات خللی وارد نشود.
هر تفاوتی تناقض نیست
نکته مهم این است که این تفاوتها، تناقض نیست. فرض کنید: شما و خواهران و برادرانتان میخواهید همگی برای تفریح به پارک بروید. اول به سراغ مادر میروید و او میگوید: پدرتان باید اجازه بدهد. مادر به سراغ پدر میرود تا از او اجازه بگیرد. پس از خروج مادر از اتاق پدر، اول دختران از مادر سؤال میکنند: پدر اجازه داد یا اجازه نداد؟ مادر از قول پدر میگوید: به جزء حسن و حسین مابقی میتوانند بروند. بار دیگر اما این بار پسران به سراغ مادر میروند و همان سؤال را تکرار میکنند. مادر این بار از قول پدر میگوید: همگی اجازه دارند بروند؛ مگر حسین و حسن که فردا امتحان دارند.
همانطور که مشخص است مادر در مقام نقل پاسخ پدر، دو جمله متفاوت گفته است؛ اما آیا میتوان مدعی شد که مادر دچار تناقضگویی شده؟ هرگز؛ چراکه مادر معنای کلام پدر را تغییر نداده است. آیات مورد اشاره در بالا نیز دقیقاً به همین شکل هستند. (۵) بله اگر خداوند میفرمود که من در مقام نقلقول، عین کلام افراد را بدون هیچ تغییر و کم و زیادی میآورم، ولی در عین حال، یککلام را در سورههای مختلف به گونههای متفاوت نقل میکرد، منجر به تناقضگویی میشد؛ اما اولاً خداوند در هیچ جا نگفته که من عین کلام افراد را میآورم و ثانیاً در مقام عمل به گونههای مختلفی نشان داده که با توجه به هدف هر سوره و همچنین فواصل آیات آن سوره، (۶) ممکن است یکسخن را بدون اینکه معنای آن تغییر کند، از جهت الفاظ و ساختار به گونههای مختلفی نقل کند. (۷)
پینوشتها:
۱. سوره اعراف، آیه ۱۲۴: ﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾.
۲. سوره طه، آیه ۷۱: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ اَلنَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقىٰ﴾؛ همچنین سوره شعراء، آیه ۴۹: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ﴾؛ فرعون گفت: پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید، حتماً او بزرگ شماست که جادوگری را به شما آموخته است، پس بهزودی خواهید دانست که مسلماً دستها و پاهای شما را یکی از راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد و یقیناً همه شما را به دار خواهم آویخت.
۳. کرمانى، محمود بن حمزه، البرهان فى متشابه القرآن، منصوره مصر، دارالوفاء، چاپ دوم، ۱۹۹۸ م، ص ۱۸۱؛ رضا، محمد رشید، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر به تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق، ج۹، ص ۷۴. در اشکالی مشابه، برخی مدعی شدهاند بین دو آیه ۳۵ سوره بقره و آیه ۱۹ سوره اعراف نیز تناقض است؛ چراکه خداوند در اولی فرموده ﴿وَ کُلَا﴾ و در دومی گفته است: ﴿ فَکُلَا﴾! از توضیحاتی که در متن آمد پاسخ این اشکال نیز مشخص میشود. حرف عاطفه «و» فقط به ما میفهماند که ماقبل و مابعدش یک حکم را دارند و نسبت به مابقی امور ساکت است؛ اما حرف عاطفه «فـ» نهتنها به ما میفهماند که ماقبل و مابعدش دارای یک حکم هستند، بلکه به ما میگوید: اولاً ازنظر زمانی حکم نخست برای ماقبل من ثابتشده و بعد برای مابعد من (ترتیب) و ثانیاً حکم بدون فاصله زمانی از ماقبل من، برای مابعد من ثابت شده است (اتصال)؛ بنابراین، دو حرف عاطفه «و» و «فـ» باهم قابلجمع هستند؛ برخلاف دو حرف عاطفه «فـ» و «ثم» که هرچند هردو در فهماندن جمع و ترتیب با هم مشترکاند؛ اما اولی بر اتصال و دومی بر انفصال دلالت میکند.
۴. البرهان فى متشابه القرآن، ص ۱۷۹؛ فیروزآبادى، محمد بن یعقوب، بصائر ذوى التمییز فى لطائف الکتاب العزیز، قاهره، وزاره الاوقاف، چاپ سوم، ۱۴۱۶ ق، ج۱، ص ۲۱۸.
۵. علمای مسلمان از قدیم از این تفاوتها آگاه بودهاند و به دلیل اینکه هر تفاوتی لزوماً تناقض نیست، نه تنها آنها را پنهان نکردهاند، بلکه در کتابهای مختلفی اقدام به معرفی و گاه بیان حکمت تفاوت آنها با هم نیز کردهاند. ازجمله این کتب میتوان به «مشتبهات القرآن» کسائی متوفی سال ۱۸۹ ق و «البرهان فى متشابه القرآن» محمود کرمانی متوفی سال ۵۰۵ ق اشاره کرد. غرض اصلی از تألیف این کتابها جلوگیری از اشتباه حافظان قرآن بوده است.
۶. دانشمندان اسلامی به دلیل عظمت و شرافت بالای قرآن برای پایان آیات از واژههای «قافیه» و «سَجع» که برای شعر و نثر عربی در بین مردم رایج بوده است، استفاده نکردند و با اقتباس از آیه سوم سوره فصلت: ﴿ کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ﴾ اصطلاح «فاصله» را برگزیدند. فاصله از جهت صوت، حروف و کلمه پایانی آیات است و شامل همه آیات بوده و به نظم و ریتم آیات سوره کمک میکند؛ اما از جهت دلالت فقط شامل جملات و عبارات پایانی آیات میشود که از دیگر جملات آیه، مستقل اما در ارتباط با آنها است. (آخوندی، علی، مقاله «بررسی تطبیقی تعاریف فاصله قرآنی»، مجله مطالعات تقریبی مذاهب اسلامی، دوره ۱۱، شماره ۴۴، ۱۳۹۵ ش، صص ۸۱-۹۶، ص ۹۳).
۷. معمولاً حکمت چنین تفاوتهایی در کتابهایی که درباره آیات مشابه قرآن هستند، مطرح میشود.
نظرات