عشق های بی هدف را چگونه فراموش کنیم؟

عشق

خدا را شكر در خانواده‌اي بزرگ شدم كه نه مشكل مالی داریم و نه مشكل ظاهري و یا مشكل افت شخصیت خانوادگی دارم. و دلیل رابطه‌ام هیچ كدام از اینها نیست. من پسري را دوست داشتم، به خاطر همین با وي رابطه دارم. و بخاطر عدم اجازه والدين قصد ازدواج هم نداريم. سوالم این است كه، چه كنم این رابطه زودتر تمام شود كه نه به من آسیب برساند و نه به ايشان؟

اینکه شما از مشکلات و کمبودهای زمینه ساز ارتباطهای بی هدف رنج نمی برید بسیار خوشحالیم و به این موضوع افتخار می کنیم اما به هر حال کسی که قصد ابراز علاقه، عشق و دوست داشتن نسبت به فردی دارد، قبل از سرمایه گذاری عاطفی و احساسی، موقعیت را به طور دقیق ارزیابی می کند و از راه مناسب و منطقی وارد می شود مثلا اگر شما دچار بیماری قند باشید از طرفی عاشق شیرنی باشید و دکتر شما را از خوردن منع کرده باشد، می گویید چون من علاقه دارم و عاشق شیرینی هستم باید آنرا بخورم؟ پس صرف عشق و علاقه که بسیاری از روان شناسان عشق را نوع جنون و مریضی می دانند نمی تواند رابطه پر ریسک شما را توجیه کند و باید عشق و علاقه توسط منطق و عقل هم تأیید شود تا باعث نابودی نشود. اما در زیر راهکارهای فراموش کردن عشق های بی هدف و پاتولوژیک مطرح شده است امید است با پشتکار هر چه تمام این تکنیک ها را عملیاتی کنید:

۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند . شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان  و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود
۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یاد داشت کنید.
۴ - در حال حاضر به هیچ وجه اقدام به ازدواج نکنید زیرا ممکن است انگیزه انتقام جویی و یا با هدف بهتر شدن وضعیت روحیتان و نه با هدف عشق و علاقه منطقی  این ازدواج صورت بگیرد پس سعی کنید حداقل دوماه با انجام این تکنیک ها افکار و تصاویر مربوط به ایشان را از ذهنتان پاک کنید به حدی که اصلا تصویر ذهنی ایشان را به خاطر نیاورید و بعد هم حتما با یک مشاوره برای کمک به یک ازدواج عاقلانه کمک بگیرید.
۵- سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۶- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۷- ساعات و لحضاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- هنگام هجوم  افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
۱۰ - شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.

دیدگاه‌ها

سلام
منم دختری ۲۳ ساله هستم که عاشق مردی ۳۶ساله شدم
وهمه میگن اشتباست
همش بمن میگفت ازدواج
الان هم خیلی وابستش شدم وهم متاسفانه دختریموازدست دادم
خیلی گریه میکنم
خونوادمم مذهبی ان ونمی دونن
تازه طرفمم چندبارخیانت کرده ومیگه توشکاکی ولی بسازی اززندگیم نمیری
خیلی داغونم
میدونم زنش شم بدبخت میشم چون هرزست
اولین دوست پسرم بودچندسال باهمیم تاحالادوباربهم زدیم اما من طاقت نیوردم برگشتم
خیلی بهش احساس دارم
متاسفانه الان درسمم تازه تموم شده
تنهاسرگرمیم باشگاست
ویه خاهربزرکم دارم که عقدبستس جریان دوستیمونومیدونه اماازرابطمون خبرنداره
اون خیلی اذیتم میکنه وهمش بهم تیکه میندازه میخام بهش فکرنکنمم اون یادم میاره خیلی عقده ایه
خاهشن کمکم کنین چون خواب ندارم همش عذابه
دوست پسرمم همش کم محلیم میکنه میگه بدردهم نمی خوریم
راستش هم خیلی عاشقشم هم بخاطراینکه بکارتموازدست دادم
نمی دونم چیکارکنم

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موضوعات و اتفاقات مهمی است که باید با کنترل احساسات و هیجانات و بررسی دقیق و منطقی از شرایط و اوضاع خانوادگی ، فرهنگی و شخصیتی خود و طرف مقابل این مهم رقم بخورد هرگونه وابستگی و انتخاب همسر خارج از مسیر استاندارد باعث پشیمانی خواهد شد. در یک وضعیت عادی دختر به دلیل عزت و نفس و خود ارزشمندی و پیشگیری از بدبینی ها،تنفر ها ، سرد شدن ها ،پشیمان شدن ها و سرد شدن ها به هیچ وجه وارد رابطه مستقیم نمی شود و با وقار و سنگینی و قاطعیت به اصرار طرف مقابل مبنی بر دوست شدن و ارتباط قبل از ازدواج به هیچ وجه پاسخ نمی دهد متاسفانه شما قبل از اطمینان نسبت به اینکه آیا واقعا به درد هم می خورید و دوم اینکه آیا این وصلت در نهایت انجام می شود خود را وارد باتلاق وابستگی کرده اید قطعا شما در این فضای آلوده تمام بدی طرف مقابل را خوبی می دانید و یا نقاط منفی ایشان را مانند عدم تعهد و پایبندی ایشان و.... را توجیه و بی اهمیت برداشت و تفسیر می کنید خدمت شما عرض کنم که متأسفانه شما خود را بسیار ارزان فروخته اید و به عنوان مادر آینده شاید اگر از فرزندانتان اینگونه رفتارها را ببینید نتوانید آن ها را از این روابط منع کنید از طرفی وابستگی شما باعث نابودی شما و سرنوشت شومی برای خودتان خواهد شد چون معمولا افرادی که قبل از ازدواج رابطه احساسی داشته اند دچار زندگی ناپایدار و بی ثبات خواهند شد الان شما این ارتباط را تا حد از دست دادن دختریتان پیش برده اید قطعا همانطور که در حال حاضر که هنوز تشکیل زندگی نداده اید ایشان دچار بی احساسی و افت شدید هیجان وانگیزه شده است قطعا در زندگی مشترک این احساسات به مراتب کاهش پیدا خواهد کرد پس برای اینکه از این وضعیت خلاص شوید به یک مرکز مشاوره رفته و برای کاهش وابستگی و کاهش افسردگی و ترسیم یک هدف منطقی و معقول از مشاور کمک بگیرید موفق باشید.

سلام . با کمال احترام نظر خودم را در ارتباط با این پاسخ میخواهم عنوان کنم. دختری ناامید و تحت فشار در جامعه ای نسبتا هنوز سنتی و در قرن بیست ویک با ارتباطات گسترده و روبه رشد سوالی پرسیده که در وضعیتی که دختر بودن یا بکارت خود را از دست داده به دلیل عشق و احساس شدید و وابستگی چه باید بکند...پسر میل و اشتیاقش فرو کش کرده و آنچه خواسته به دست آورده و معلوم شده که فقط و فقط سکس میخواسته و آن هم با تنوع و با افراد مختلف....
فقط کافیست صورت سوال خود را با دقت بخواند ...نه و نقطه تمام. این رابطه تمام شده است و چه بهتر که هنوز اسمی وارد شناسنامه نشده و از آن بدتر بچه ای در کار نیست. بسیار آسان از گناه توبه کرده و خداوند بهترین بخشایندگان هست و این بار با دقت و تحقیق بدون ذره ای احساس حقارت خواستگاران را بررسی کنند و فردی را انتخاب کنند که مسئله دختر نبودن ایشان برایش مهم نباشد و بتواند درک کند که زن ها هم ( درست مثل بیشتر آقایان) ممکن است قبل از ازدواج دچار احساسات نافرجام بشوند و سکس ایشان به دلیل نه هرزگی و بی بند و باری بلکه در اثر یک احساسات عمیق ولی با فردی بی لیاقت و اشتباه و بد نیت اتفاق افتاده است...قول میدهم که بیشتر آقایان گناهان بزرگتری دارند و با نیت های شوم خودشان روابطی داشته اند که حتی احساس هم در آن نبوده و صرفا برای لذت جویی بوده است ...اگر آنقدر تفاوت در آزادی های جنسی بین مرد و زن وجود دارد که زنی را به خاطر عشق نافرجامش و میل طبیعی سکسش سرزنش کرد و او را مادر ناشایستی برای آینده خواند ....آن نظام فکری معیوب و از پایه های انسان شناختی دور افتاده است...این خانم در آینده با دنیایی از تجربه به پرورش دختر و پسر خود مشغول خواهد شد و معنا و مفهوم درست عشق و روابط صحیح را جستجو خواهد کرد یاد خواهد گرفت و به نسل بعد انتقال میدهد... ارزش زن به پرده بکارتش یا آک بودن بسته فروشی سکس نیست! اگر ازدواج خوب میخواهد باید رابطه واقعی عاشقانه مملو از احترام بیابد ...بیاییم فرض کنیم اسم این آقا در شناسنامه ات بود و بعد شاهد خیانت بودی و طلاق میگرفتی ...آیا بی ارزش شده بودی؟ ...بسیاری از زن ها مهر خود را میبخشند و باز میگردند و هیچ چیز جز فشار روحی و زجر از زندگی شان نمیبینند ...و اینکه تا کجا به یک مرد ارزش داده اند که پیمان عقد بسته و به همه آشنایانشان او را به عنوان همسر معرفی کرده اند ...
به علاوه پرده بکارت مسئله جغرافیای مردان سنتی و خود برتر بین جهان سوم است که زن را ابزار آک همچون وسایل آشپزخانه میپندارند که دست دوم شده و دیگر بهای قبل را ندارد! آیا این خانم هم خودش پشتیبان این طرز تفکر است ؟ و یا مشاورین محترم ؟ ازدواج یک پیمان ورای رابطه جنسی و سکس برای یک عمر ، برای برابری و دوستی و مودت ، در سختی و بیماری و رنج هست ...سکس ضامن هیچیک نیست و پرده بکارت هم ضامن آن نیست...و برای ایشان گزینه های بسیار والاتری وجود دارد ...مردانی واقعی و با تفکراتی پیشرفته که تعدادشان کم نیست. بهتر است روی عزت نفس خود کار کنند ، و سیاست روابط و نحوه برخورد با مردان جغرافیای ایران و خط کش های ارزش گذاری این منطقه از جهان را بیاموزند و از این پس حتی با عشق هم وارد چنین روابطی نشده و نداشتن پرده بکارت را دلیلی برای آزادی جنسی تلقی نکنند ...چرا که این نفس محترم ماست که جز با والایش میل جنسی و با عشق رضایت برایش نیست ....موارد بسیاری مانند این خانم محترم میشناسم که در نهایت با پرورش عزت نفس و احترام به خود و ارزش های دیگری که به عنوان یک زن و انسان دارند با مردان بسیار محترم و با ارزش و با عشق موفق به ازدواج شده اند ...با نهایت احترام به مشاورین سایت خواهشمندم نظریات مرا برای این خانم ارسال بفرمایند.

تصویر شهرسوال

سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
http://my.pasokhgoo.ir

سلام من پسری هستم ۲۰ ساله ....
شما چون دوسش داشتی حاضر شدید دختر بودنتونو از دست بدید ...این چیزی بود که در برابر علاقه از دست دادید ....در مورد این موضوع هم قرار نیس کسی خبر دار بشه چون زندگی خودتونه و ....
در مورد سردی دوس پسرتون هم ....بیخیالش بشید چون هر چی بیشتر مشتاق تر باشی بیشتر اذیتتون میکنه .......
میدونم سخته که به کسی که دوسش داری فکر نکنی ولی به نفعته خیلی ....احساستونو بذارید کنار و کمی واقع بین باشید .....چون باهاش رابطه داشتید حتما نباید مرد زندگیتون بشه...
بازم میگم این زندگیه خودتونه وبه هیچکس ارتباط نداره چه موضوعی براتون پیش اومده....

سلام ...من یه دختر ۱۷ ساله ام
به نظر من شما دارین یه فاجعه رو خیلی ساده بررسی میکنین
موضوع به همین سادگیا نیست.از بین رفتن بکارت یه دختر منهای علاقه ی شدید و محدودیت خانوادگی چیزی نیست که با فراموشی حل بشه
و موضوع آبروی دختر و خانوادش در ازدواج رسمی و رابطه ی قانونی دختر با همسر آینده ش مطرحه...لطفا تو افکارتون تجدید نظر کنین

این از یک فاجعه بزرگ تره و واقعا مشکل بزرگیه.اما با توکل به خدا و کمک خواستن از خودش و استغفار کردن خدا کمک میکنه.

به نظر من خیلی داری اشتباه نصیحتش می کنی این دختر بزرگترین گناه را کرده و این میشه خیانت در حق همسر بعدی رگه تمام دخترا با این فکر پیش برن که دنیا جهنم میشه لطفا کمی عاقل باشید

لطفا یه کم منطقی تر و به روز تر نگاه کنید بزرگترین گناه دنیا میشه غیبت میشه جنایت و ادم کشی نه اینکه کسی به خاطر عشقش از بخشی از وجودش گذشته که فقط برای خودشه

اولا ایشون باید بره پیش مشاوره خوب مثله اینکه آدم میره پیش دکتر خوب
دوما بدونه که خدا بسیار جبران کنندست و به خدا توکل کنه و ادامه بده وظایفش رو و به خدا خوش بین باشه که امام رضا میگن به خدا خوش بین باشید

و جوابم به شما اینه که اگه راست میگی به مامانت بگو برام دختری برای ازدواج پیدا کن که شرایط این دختر رو داشته باشه و قسمتی از وجودش رو ....

سلام اولا نمیشه ما هر گناهی که میکنیم بگیم خدا بخشندس چه ربطی داره هر گناهی تاوانی داره این خانم باید برای حفظ ااااااابروی خونواده وخودش با هاش ازدواج کنه چه با تهدید چه با شکایت وحتی اگه منجر به طلاق هم بشه خیلی بهتر از این وضعیته

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

ببینید ایشون باید خودشون فضایی که در آن هستند رو مدیریت کنن!

اما: خداي خوبي داريم . . .
آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگين گناه ،
اگر پشيمان شويم و توبه کنيم باز هم مهربانانه ما را مي بخشد . . .
و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختيارمان مي گذارد . . .
آري خداي خوبي داريم ...
خدايي که مشتاقانه ما را مي نگرد ،
با چنين خداي بخشنده و مهرباني ؛
نااميدي از درگاهش معنايي ندارد . . .

موفق باشید.

هر کسی ممکنه تو زندگیش اشتباه کنه و ما نباید دیگرانو به خاطر اشتباهشون سرزنش کنیم
به نظر من شما یه کم تو افکارت تجدید نظر کن این خانوم حتما به اشتباه خودش پی برده و پشیمونه که میخواد بهش کمک کنیم
وگرنه هیچ وقت از کسی کمک نمیخواست!!

شمام نیاز نی بذر نا امیدی تو دل مردم بکاری بدترین گناه نا امیدی هست. خدا بنده هاش رو بی نهایت دوست داره و این بی چشم و رویی امثال من هست که باعث گناه میشه ،متاسفم که اینو میگم ولی شما خودت الان داری کار شیطان رجیم رو انجام میدی .یعتی ناامید کردن و تحقیر کردن.درضمن من خودم طلبه هستم و درس دین خوندم

ببین اتفاقیه ک افتاده البته نباید می افتاد اما دیگه کاریش نمیشه کرد به فکر جبران باش
راز نگهدار باش و چیزی به کسی نگو چون زبون خوده ادم ادمو بدبخت میکنه
رفتارتو تو خونه طوری عوض کن ک همه بدونن تغییر کردی و نقطه ضعف نشون نده و پیش خاهرت خیلی بیتفاوت رفتار کن
پیش یمشاوره خوب برو از لحاظ روحی سعی کن خودتو خلاص کنی
و با یه پزشک زنان یا ماما حتما مشکلتو کامل مطرح کن و اقدام به برطرف کردن مشکلت کن
و خلاصه همه چیزو از نو شروع کننن

با سلام حرف شما دوست عزیز درست اما تو رو خدا اینطور نگید و راهنمایی نکنید اون وقت همه دخترا میرن دنبال دوست بازی و دلشونا به این خوش میکنن که اگر خدایی نکرده یه اتفاقی براشون افتاد میرن پیش دکتر یا ماما مگه ما دختر نیستیم چطور خودمونا کنترل میکنیم مگه ما نیاز نداریم اما از عواقبش میترسیم و سعی میکنیم کج نریم

شما چ بیرحمانه و خودبینانه داری حرف می زنی این دختره از کارش پشیمونه و نیاز به کمک داره و شما ب خاطر خودخواهیت میگی کمکش نکنین و راهنمایی ندین تا با غصش بسوزه و بسازه اونوق دم از پاکیو باکره بودنت میزنی درسته این مسئله پیش خدا با ارزش و مهمه اما همون خود خدا گفته اگه بندم از اشتباهش دشیمون باشه من میبخشمش از طرفی ب بنده هاش دستور داده دست همو موقع کمک بگیرین شما با این عقیدت مسلمون واقعی نیستی فقط ی ادم جاهل چش گوش بسته ای ک انسان بودن رو خوب نشناخته برات متاسفم برا وجود تموم ادمهایی مثل شما تو جامعه متاسفم

آدمها و نیازهاشون با هم متفاوته عزیزم. من هم خودم قبلا مثل تو بودم و از همه توقع داشتم که مثل من رفتار کنند. قوی باشند و مقاومت کنند.ولی الان چند روزیه خیلی تغییر کردم و سست اراده شدم. هیچ وقت دیگران را سرزنش نکن اول باید حس اون رو داشته باشی و عاشق باشی بعد مقاومت کنی. وقتی عاشق نیستی نمیتونی یک عاشق را نصیحت کنی

این اسمش عشق نیست عزیزم هوسه وقتی هوس کرده که با یه شخص غریبه ارتباط برقرار کنه باید فکر ایناش رو هم میکرده و الان پشیمونی هیچ فایده ای نداره وقتی داشته خوش میگذرونده باید به عاقبت کارش نگا میکرده .

بره پیش ماما که چی بشه بکارت از دست رفتشو درست کنه تو خودت حاظری همسر ایندت با ده تا دختر دیگه رابطه داشته باشه برای مثال هیچ کس حاظر نیست پسمونده غذای کسی رو بخوره این مساله که دیگه جای خود دارد چرا اخه همچین تفکری دارین به نظر من کسی این مشکل براش پیش میاد باید با فرد بعدی که حاظر شده باهاش ازدواج کنه صادق باشه و همه چی رو بگه نه این که هر کی وارد یه رابطه کوتاه مدت میشه و بکارتش رو از دست بده بره ترمیم کنه بعد بگه من افتاب و مهتاب ندیدم مثل این میمونه ماشینت برای اولین بارخراب میشه اگه پیش بهترین تعمیرکار ها هم ببری هیچوقت مثل روز اول نمیشه هر کسی احتیاج به اعتماد برای شروع یه زندگی مشترک داره با این افکار که داری باز میگی امار ازدواج برا چی پایینه . به نظر من وقتی یه دختر همچین کاری میکنه هیچ دکتری نباید براش ترمیم کنه . کسی که همچین کاری کرده اگه ازدواج کنه باز هم امکان داره خیانت کنه تو با این طرز فکرت داری مثل جوامع غربی که خیانت یه چیز عادیه خودت رو قانع میکنی. ایمانتون رو ببرین بالا این افکارتون رو هم بریزید دور بزارید وقتی تو چشم همسرتون نگاه میکنید سبک باشید نه این که همیشه یه چیزی رو پنهان کنید
من تو هیچ موردی و تو هیچ سایتی نظر ندادم تا حالا ولی وقتی این نظر رو دیدم خیلی ناراحت شدم هر کسی حق داره یه زندگی خوب داشته باشه ولی روابط جنسی قبل ازدواج خیلی بده

من هم میگم هرکس خیانت کرد باید سزای کارش رو ببینه اما اگه کسی دروغ بگه که باکره ام و نباشه از نظر شرعی چون دروغ گفته عقدش باطله و خدا تا ابد نمیبخشه طرفی رو که میدونه خیانت کرده اگر پسر هم متوجه نشه به قولی دختر ترمیم کرده باشه خدا همش جرم زنا را برای او مینویسه چون خیانت بزرگی کرده پس باید حقیقتو بگه و دخترا بدونن که خیانت نکنن و پسری که این کارو کرده باید تاوان گناهشو بده

به نظر من خداپسندانه ترین کار اینه که با خانوادش مطرح کنه و با شکایت از پسر هم که شده اسم اون پسر نامرد هوسباز بره توشناسنامه اش.. اگر این دختر فقط با این پسر بوده و هرز نبوده و با چندتا پسر نبوده، و پسر بهش قول داده بوده که اسمشو میاره تو شناسنامش گناه بیشتر متوجه پسره که عهد شکنی کرده و از اعتماد دختر سواستفاده کرده البته دختر هم اون لحظه خدا رو نادیده گرفته و فرمان خدا رو اطاعت نکرده. تقوا داشتن ینی مخالفت نکردن با فرمان خدا... وقتی با فرمان خدا مخالفت می کنیم .. اینجوری دودش تو چشممون میره . الان شما باید ترس رو کنار بزاری و اول به پسره بگی بیاد خواستگاری اگه زیربار نرفت بهش بگو به خانوادش میگی اگرم باز جواب نداد واقعا موضوع رو هم به خانواده پسر بگوو هم به خانوداه خودت.. نباید بزاری پسره قصر دربره... با دادگاه و پزشکی قانونی و آبروریزی هم که شده باید اسمت بره تو شناسنامه اش ... حالا بعدش یا می تونید زندگی کنید یا هم نمی تونید و جدا میشی. اونوقت دیگه عنوان یه زن مطلقه رو داری و اگر شرایط ازدواج دوم برات پیش بیاد همسرت می دونه که داره با یه زن مطلقه ازدواج میکنه نه یه دختر باکره.
از رحمت خدا ناامید نشو شروع کن به نماز شب خووندن و توبه کردن خدا می بخشدت ان شاءالله

سلام. من احساسات شما رو به عنوان دختر یا زن درک می کنم ولی ....
اون دختر نه غذا هست که پس مانده غذا براش تعریف شده باشه و نه ماشین هست که بعد از خراب شدنش، دیگه مثل اولش نشه. اون یک انسان هست که نباید با اشیا یا مواد غذایی، مقایسه کرد چون این یک نوع قیاس اشتباه است. قبول دارم که دختر خانمه کار اشتباهی رو انجام داده و لی قبول ندارم که اون دیگه پسمونده هست و ممکنه دوباره این کارو کنه. شما از کجا می دونید که اون دختر خانم اونموقع چقدر عاشق بوده و از کجا معلوم که آقا پسر فریبش نداده باشه. درسته که دختر خانم اشتباه کرده ولی دیگه اینطور نیست با مثالهای نامربوط راه را برای اون ببندیم. در ضمن شاید شما که این ادعا را می کنید، جای اون دختر خانم با اون احساسات و شرایط بودید، بدتر عمل می کردید خیلی از خودتون مطمئن نباشید، خدا رو شکر کنید که جای اون بنده خدا نبودید. خارج گود هستین و قضاوت می کنید و نسخه پسماندگی برای خطاکاران می پیچید. آیا خبر ندارید خیلی از زن هایی که قبل از ازدواج به نظر خودشون پاک بودند و اهل این دوستی ها نبودند، بعد از ازدواج چگونه تار و مار شدند و اهل هر دوستی و رابطه ای شدند. البته این صحبتهام دلیل بر تأیید رابطه ی دوستی نامشروع قبل از ازدواج هم نیست. بلکه الان موقع نمک پاشیدن روی زخم دختری که اشتباه کرده و پشیمون شده، نیست. موفق باشید.

من خودم پسرم ولی هیچ پسری ارزش این و نداره که بخوای بکارتتو بخاطرش بدی.ولی حالا کاری که شده زیاد غصه نخور .باور کن خیلی از این موضوع ناراحت شدم. ولی بدون که یه خدایی هم وجود داره.نگاران نباش. تو همیجوری به عشق ورزیدنت ادامه بده ایشالا که میاد میگیردت و توبه میکنه از این که با کسی باشه. فقط وفقط امیدت به اون بالاسری باشه. منم از ته دلم برات دعا میکنم. به خدا قسم اگه کاری بیشتر این دعا کردن میتونستم برات انجام میدادم.

سلام دوست عزیز به اعتقاد من پرده بکارت نباید باعث بشه آینده خودتو با کسی که میگی با تو همسو نیست خراب کنه مهم تویی نه یکسری رسم و رسوم و خرافات قدیمی راجع به دختر بودن و زن بودن به نظر من شما اصلا خودتو کوچیک نکن اون آقایی که به خودش اجازه داده از علاقه تو نسبت به خودش سوء استفاده بکنه و آینده تو توی کشوری با عقاید فوق العاده مسخره ی مردسالاری به خطر بندازه ارزش حتی فکر کردن هم نداره اگه میخوای هر چیزی توی هر زمینه ای مال تو باشه اول خودتو باور کن دوم برای رشد خودت تلاش کن . موفق باشی

سلام خواهر

بخداخیلی ازاین داستان شماوبخصوص جریان دخترنبودنتون ناراحت شدم.
درسته من پسرم ولی اینومیگم ک هیچ پسری ارزششونداره ک دختربخاطرش همچین کاری بکنه.
ازمن میشنوی فراموشش کن.درسته سخته ولی شدنیه.
من خودم شکست عشقی خوردم ولی دارم باهاش میجنگم.
اینوبدون هیچکس ازخودت بهترنیست ودل هیچکس بیشترازخودت برات نمیسوزه.
درموردبکارتت هم کاریه ک شده/از خدا آمرزش بخاه وازش کمک بگیر.
چاره کاردست اون بالاییه.
درضمن باخاهرت خوب باش/دوخاهربایدهمدردهم باشن ن دردهم.
ازخاهرت بخاه کمکت کنه وپیش ی دکترماما هم برو ومشکلتوبگوبهش.
الله مهربانه /حل میکنه مشکلتو.
بازم میگم ولش کن.
فی امان الله

سلام
خانم محترم بنده هم دقیقا همین مشکل شما رو دارم
حدود یکسال و چهار ماه پیش با مردی بطور اتفاقی آشنا شدم. همه چیزاز ی مسافرت ساده شروع شد. اما شماره من دستش افتاد و هر ثانیه تلفن پشت تلفن.با هزار دروغی که گفت بالاخره من رو به خودش وابسته کرد. برام هیچ چیزی کم نذاشت. مثل عقاب بالای سرم بود که اشتباه نکنم. با هم رابطه جنسی داشتیم اما خداروشکر بکارتم آسیب ندید. با هم قرار ازدواج داشتیم تا اینکه فهمیدم زن و بچه داره و بهم دروغ گفته. با وجود من باز هم خیانت میکرد و با زن های دیگه هم رابطه داشت. الان هم خیلی رابطه اش باهام سرد شده و از امروز تصمیم گرفتم فراموشش کنم. الان واقعا خداروشاکرم که باهاش ازدواج نکردم و خیلی زود فهمیدم دارم وارد چه لجنزاری میشم. بیچاره زن رسمیش . شنیدم همیشه کتک خورده و از سر اجبار بخاطر دختر و پسرش سر این زندگی مونده. تمام زن هایی که باهاشون در ارتباط بئده رو میبرد خونه و زنش حق حرف زدن نداشته. حتی من رو هم برد خونه اش. میگفت باید بیای ببینی کلفت آینده ات کیه؟!
اما فراموش کردن تمام خوبیایی که در حقم کرد برام خیلی سخته
اما میخام فراموشش کنم. فرامووووووووووش

کاش از یک طریق قانونی و با مدرک رسواش کنی ..

به خانوادت جریانو بگو و حق قانونیتو از اون پسره عوضی نامرد بگیر. این جریانو بخواد پیش خودت نگه داری حال روحیت خراب میشه و اذیت میشی.

چرا همه شما فکر میکنید یه رابطه جنسی از شخصیت آدم کم میکنه؟!!! از وقار و شخصیت شما هیچ چیز کم نشده . همینکه حداقل خودتون اینو قبول کنید خیلی خوبه. مجبور نیستید با آدمی که شعور نداره درکتون نمیکنه زندگی کنید. شما هیچ کار اشتباهی انجام ندادید یک سری اتفاق ها تو زندگی برای رشد انسان هاست. وگرنه خدا قدرت انتخاب به ما نمیداد.

سلام.انگار که داستان زندگی منو تعریف کردی منم ۲۳ سالمه فوق میخونم و دوس پسرم نزیک ۴۰ سالشه خونوادشم میدونن.اونم منو خیلی ازیت کرد بارها خیانت و ... انگاا ر منو به عنوان ی دختر خوب نگه داشته بود و به بقیه کاراش میرسید منم بکارت مو از دست دادم خوشگلم ولی با وجودموقییت عالی هیچوقت خیانت نکردم...فقط چون دوسش دارم موندم ولی الان میخوام این رابطه رو بد ۶سال تموم کنم ...کاش زودتر اینکارو میکردم

با سلام و درود فراوان
ببینید مرد ۳۶ ساله از تایپ کردن تون معلومه اون ادم با شما بازی کرد دخترها وقتی توی سن ۱۶ تا ۲۰ هستند از نظر احساسات خیلی حساس و ضعیف هستند.از دیده خودم بگم این یه نوع غریزه هست توی وجود دختر خانوم ها و باید با ماردها شون به جای اینکه رابطه مادر با دختر داشته باشند یه دوستی محکم بین شون باشه خوب این هم طبیعی هست که دخترها مرد زندگی شون رو از نظر سن بزرگتر یا هم سن میگیرنند
شما الان چوب رابطه پنهانی خودتون رو میخورید اون ادم فقط یه بازیگر خوبی بود تا شما رو به دست بیاره شما فکر اینو نکردین که یک مرد ۳۶ ساله
چقدر تجربه داره و یه ادم ۳۶ ساله چرا باید یه رابطه پنهانی با یه دختر ۲۳ سال رو داشته باشه!!اصلا مردی که وقتی دختر خانومی محرم ش نشه خانوم یا زن زندگی ش نشه بهش دست نمیزه نمیدونم شما عشق توی چی میبینید یا اینکه یه مردی در گوش شما صداشو نازک کنه چهار تا جک توی خالی بگه بیشتر دخترخانوم های ایرانی از همین رابطه ها زندگی شون تباه شد حتی اگه ازدواج کنند.این رو جامعه و طلاق دادگاه ها ثابت کرده
مخصوصا دنیای مجازی مثل فیس بوک یا اینستاگرام یا لاین یا چت و.... من با هیچ کدوم اینها مخالف نیستم ولی توی خانواده ها و جامعه فرهنگ سازی نمیشه هم جامعه و خانواده تنها راهی که بلدنند خشونت یا زور هست که بدتر هم میشه این رو هم جامعه ثابت کرده
شما باید این رابطه رو تمام کنید بدبختی اینجاست که دختری اگه باکره بودنش رو از دست بده دیگه جامعه ما اون رو خوب نمیبینه

{دختر خانوم های عزیز پسری که دختری رو بخواد هیچ وقت یه رابطه پنهانی و طولانی رو با شما شروع نمیکنه یا از خانواده ها تون پنهان نمیکنه}

واقعل
ا ممنونم حرف شما رو من تاثیر زیاد داشت و منو از ی باتلاق عمیق نجات داد با تلاقی ک اگ تا تهش میرفتم و چیزی نمونده بود ک ب تهش برسم باعث میشد از خونوادم جدا شم و برم پیش پسری ک مطمعنا منو فقط واس یک شب میخواست با وجود زیبایی من بازهم مطمعنا اون بعد دو سال دوستی منو برای یک شب میخواست خیانت های زیادذی ازش دیدم اما بخشیدمش ولی وقتی گفتم موضوع رو ب خانواده ها بگیم بحثو عوض کرد و ار من خواست من موضوع رو ب خونوادم بگم و ازشون جدا شم برم پیش اون پسر (در صورتی ک خونواده اون خبر نداشتن از من)و مطمعنم فقط برای یک شب منو میخواست و برای یک شب همه چیمو از دست میدادم
بازم سپاس شما منو نجات دادین و باعث ب وجود نیومدن این اتفاقات تلخ شدید اجرتون با سیدالشهدا یا علی

سلام من ۱۹ سالمه باتوجه به سختی هایی که توزندگیم کشیدم ولی از تلاشم دس برنداشتم خداروشکررتبه۲۶آوردم والان داروسازی میخونم دخترخانوم جامعه ماپرشده ازیه سری وحشی که فقط دنباله هوس هستن اون مردی که شمامیگین یه حیونه که پایه غلطی که کرده نمیمونه به نظرمن شماباید این مسّله روباخانوادتون مطرح کنین تااز مراطب قانونی اون حیون به سزای کارش برسه اگرشفاف نگاه کنیم شما هم اشتباهه بزرگی مرتکب شدین به خاطره اینه میگن رابطه بین دختروپسراشتباهه ارزششو داشت؟ فقط خدا میتونه کمکتون کنه خدا به خانوادت صبر بده ببخش حرفام تلخ بود ولی باید قبولش کنی اون حیون بود حیون مطمعن باش به سزای کارش میرسه

سلام ح... هستم من هم دقیقا تو همچین رابطه ای هستم که ۵ ساله میگذره ازش بکارته دوست دخترمم من ازش گرفتم اوایل هیچ وقت فکر نیکردم که بتونه بذاره بره چون دیگه دختر نیست ولی انقدر راحت گذاشت رفت .انقد دنبللش م که انگار من من دست دادم

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. بسیار بسیار جای تأسف است که هم رابطه ای غلط را در غیر مسیر ازدواج آغاز کردید و اکنون دست به گریبان عواقب روحی و روانی آن هستید.

به نظر من شما حتما دختر زیبایی هستی که اون آقا با مکر خواسته شما رو به دست بیاره. اگر برای اون آقا یه روزی جذابیت داشتی مسلما برای مردان دیگری هم میتونی جذابیت داشته باشی.
خیلی از مردها برای اینکه دختران زیبا رو تصاحب کنن با پیشنهاد کذب ازدواج میان جلو و اون دختر خانم رو جذب خودشون میکنن.
همونطور که اون دوستمون اشاره کرد، اتفاقی که بین شما و اون آقا افتاده چیزیه بین شما و خدای خودت. هیچکس حق قضاوت در باره شما رو نداره چه بسا هر کسی ممکنه فریب بخوره ... هر چند بهتر بود که این اتفاق نمی افتاد ولی فکر به گذشته هیچ چیزی رو عوض نمیکنه. از اونجا که اشاره کردید خواهر شما داره به شما سرکوفت میزنه بهتره به هیچ عنوان این مسئله رو با اون در میان نگذارید. فقط سعی کنید که اون آقا را به هر وضعی هست فراموش کنید چون این وابستگی حتی اگر منجر به ازدواج شما دو نفر هم میشد باعث جدایی شما میشد. سعی کنید اینبار فرد مورد نظرتون را عاقلانه تر انتخاب کنید و فریب آقایون اینچنینی رو نخورید. مهم اینه که از حالا به بعد بهتر انتخاب کنید نگاه به گذشته فقط باید درس عبرت باشه وگرنه حسرت هیچ چیزی رو حل نمیکنه. فراموش نکنید ازدواج اول و آخر همه زندگی نیست. از زندگی تون لذت ببرید چه بسا افراد کهنسالی هستند که حسرت حتی یک لحظه جوونی شما را دارند. خدا به شما خیلی نعمت داده بهش نزدیکتر بشید و ازش کمک بخواید خدا همه بنده هاش رو کمک میکنه مطمئن باشید.

سلام دوست عزیز .. شما سال ۹۲ این پیام رو داده اید .. من الان که ۹۵ هست مشکل شما رو خوندم ..
و ارسالهای کارشناس و دوستان رو هم خوندم .
لطفا به ما بگو برای مشکلت چی کار کردی؟ آیا تونستی راه حلی پیدا کنی؟
من مثل خواهرت نگرانتم .
درسته نمی شناسمت ولی درکت کردم .
خواهش می کنم اگه پیام منو دیدی جواب بده .
برات دعا می کنم به آرامش و رضایت برسی .

ب نظر من بزار فقط ی اسم وارد شناسنامت بشه ک ابروت نره بعد جدا بشو

دختر خوب نمیدونم الان در چه وضعی هستی و آیا الان که دارم بهت جواب میدم زندگیت چجوری شده خب از موقع طرح سوال شما دو سال میگذره.باز ما جواب میدیم تا اگه کسی تو موقعیت شما باشه از جوابهامون به اختیار خودش استفاده بکنه.حالا اینکه خدا از گناهت میگذره یا نه .چیزیه که فقط بین تو و خداست.ما نمیتونیم کسیو قضاوت کنیم.دختر خوب وقتی طرف تو رو نمیخواد و برات سرده چرا عاشقشی؟البته میدونم عشق دست خود ادم نیس (شدتش)ولی میشه کنترلش کرد.یادت باشه زندگی بحث دو ماه سه ماه نیس که.قراره یه عمر مثلا ۶۰ سال باهم زندگی کنین وقتی تو رو نمیخواد چه کاریه؟اگه دوست داشت باز یه چی وقتی نمیخوادت چرا عشقتو فدای این ادم میکنی؟از بکارتتم نگران نباش میتونی بری دکتر و برات ترمیم کنن.حالا کاریه که شده ولی ازین به بعد عفت پیشه کن.دختر ارزشش خیلی بیشتره.اون طرف شما هم واقعا ادم زندگی نبوده چون اگه دوست میداشت هیچ وقت حاضر نمیشد قبل از عقد بکارتتو ازت بگیره.ولش کن خدا بزرگه برئو دنبال زندگیت.روزی رو به یاد بیار که باهاش ازدواج کردی و حالا میخوای با یه بچه ازش جدا شی که به مراتب معایب این رویداد بیشتر از النه .پس تا اتفاق برات نیفتاده پیشگیری کن

با سلام
شما دختر ها نباید غول این پسرا رو بخورین شما باید واسه چند دقیقه احساسات رو ول کنید چون چیزی که از روی احساس باشه به درد لایه جرز دیوار می خوره ببینید اونایی که انجوری بودن الان توی جوبان شماهنوز اول کاری میتونی نفس خودتو نگه داری و به این فکر کن که یه عمر خوار خوبه یا چیزی که همه قبول دارن اون پسر رو ول کنید و به کارای گناه وصل نشین . التماس دعا

سلام خواهر عزیزم . شما با توجه به این که بیش حد به هم نزدیک بودین و دختر بودنتون رو از دست دادین سعی کنید باهاشون ازدواج کنید . و بعد اکه اصلاح نشدن ازشون طلاق بگیرین اینجوری هم ابروی خانوادگی و عزت و شرفتون حفظ میشه و اگر هم نتونستید ازدواج کنید فرصت دوباره ازدواج کردن بایه خانواده مذهبی و خوب رو که هم کف شما باه رو پیدا میکنید .

سلام
در ابتدا شما خودتونو توجیح کنید پیرو چه آیینی هستید روش زندگیتون چیه؟!
مثلا من مسلمان هستم! نباید وقتی با یک نامحرم رابطه دارم از خط قرمزها رد شم! راه ارتباطمم مشخصه؛ ازدواج! اگه در غیر اینصورت باشه رابطه به نفعم نیست و این وسط من حیف میشم. شما هم به نحوی قسمتی از جسم و روحتون حیف شده. به نظرم توبه کنید - مخفیانه خودتونو با عمل جراحی معالجه کنید و یه زندگی جدید شروع کنید به پاکیه کودکی! تو تنها نیستی خواهر من خدا رو داری

دوست عزیز مگه ایشون مریضه ک خودشو معالجه کنه؟!یعنی نبود پرده نقص عضو حساب میشه؟اگه هم عمل کنه خب به خودش و بقیه دروغ گفته ک بدتره!
بنظر من همین پشیمونی و اینکه انجام نده کافیه!دگه این بازیا لازم نیس

سلام خانم عزیز من مشگل شما رو مطالعه کردم شما گناهی بس بزرگ مرتکب شدی ولی بزرگتر از این کناه اینه که از رحمت خدا ناامید بشی یا بخوای خدای نکرده به گناهت برگردی تاالان حسابی دنیا و اخرتت رو خراب کردی پس به عنوان یک خواهر ازت خواهش میکنم به خودت بیای و به خودت رحم کنی و خودت رو ارین منجلاب فساد و تباهی بیرون بکشی تا خدا هم بهت رحم و کمک کنه هر چه سریع تر با توبه و استغفار خودت رو پاک کن و اخرتت رو نجات بده چون هیچ کس از اینده و اینکه حتی تا یک ساعت دیکه زنده هست یا نه خبر نداره اون مرد نا پاک رو هم همچون زباله ای بدبو از زندگیت خارج کن ایاکسی میتواند یک شی زیبا و متعفن رو دوست بدارد ؟؟؟؟؟؟؟؟پس مطمین باش علاقه ات فقط تا قبل ازدواج هست وقتی بعد ازدواج بوی تعفن اون فرد رو حس کنی حتی نمیتونی یک لحظه تحملش کنی هر چقدرم اون فرد خوش تیپ یا دلربا باشه در ارتباط با مسیله ی بکارتت هم به یک مددکار یا مشاور که تو خود دادگستری ها معمولا هست مراجعه کن و محرمانه و بدون اینکه ابروریزی بشه از این مرد به جرم سواستفاده از احساست و اسیبی که بهت زده حتما شکایت کن بابت ازبین بردن بکارتت جریمه ی نقدی میشه که پولش رو به خودت پرداخت میکنن همچنین درس عبرتی میشه براش تا دیکه با عواطف دختران جاهل بازی نکنه در مورد ازدواجت با فرد دیگه هم مطمین باش اگه واقعا راه توبه و بازگشت از گناه رو بیش بگیری خدا حتما کمکت میکنه ان شالله و فرد پاک و معتقدی رو سرراهت میگزاره که حتی به خودش اجازه نمیده تو فکرش بهت تهمت بزنه هرگر راه دروغ یا فریب رو بیش نگیر که این هم شبیه زنا همان راه شیطان رجیم هست که نابودی دنیا و اخرت در پایان ان هست مگه هر دختری که شب زفاف باکره نباشه معنیش اینه که زنا کرده؟؟؟؟شاید عقد موقت کسی بوده شاید تو بجکی مورد تجاوز قرار گرفته شاید تو حادثه بکارتش از بین رفته شایدم مادر زادبکارت نداره یا بکارتش حلقوی هست که تا زایمان نکنه از بین نمیره ادم اگه پاک وموومن باشه هرگز تا مگمین نباشه درباره ی کسی بد فکر نمیکنه هرگز بیش کسی جز خدا به گناهت اعتراف نکن نه همسز ایندت نه هیج کس دیکه ولی هرگز هم به همسر ایندت دروغ نگو که باکره هستی و با کسی دوست نبودی درباره سکوت کن یا ابزاز عدم تمایل کن در این باره صحبت کنی به خدا توکل کن و ارش بخواه که خودش کسی رو سرراهت بگزاره که شخصیت الانت براش مهم باشه تا نامه ی سلامت برده ی بکارتت په بسیار زنانی که شب زفاف باکره بودن ولی بعد ازدواج منحرف شدن و خیانت کردن ازین به بعدم به هیج کس وابسته نشو حتی پدر و مادر یا فرزند احتمالی ایندت وابستگی فقظ مال خداست اکر انسان پاک و مومنی پیدا کردی که احساس کردی میتونه یااین شرایطی که داری خوشبختت کنه فقط بهش دلبسته شو نه وابسته و با همه ی وجود سعی کن براش همسر خوب و مهربانی باشی در ضمن برای اینکه خطبه ی عقدتون صحیح باشه و بین شما و همسر ایندت محرمیت ایجاد بشه قبل عقد به عاقد بگو که دوشیزه خطابت نکنه همون خانم خطلبت کنه تا عقد صحیح و برقرار باشه ان شالله برات ارزوی موفقیت و خوشبختی و تولدی دوباره دارم

بمیرم برات ابجی اشکال نداره برو یواشکی عمل کن تا بکارتت برگرده نباید اعتماد میکردی و سادگی به خرج دادی
اون لیاقت عشق صادقانتو نداره

salam dokhtari hastam 15 sale yek sale ba pesari 18 sale rabete daram ama khanevadehamun kamelan motefavetan be in khater madaram mokhalef ast baham beham zadim ama sms dad k na dge sms midam na zang mizanam ama mle man bash ta chand sale dg biam khastegari komakam konid chi kar konam?‎ dar zemn alaghe shadidi behesh daram i .‎

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم که ازدواج یک اتفاق بسیار مهم در زندگی انسان است و هر گونه انتخاب احساسی و از روی علاقه های آنی و زود گذر باعث انحراف از مسیر انتخاب معقولانه و منطقی خواهد شد متأسفانه شما قبل از اینکه وضعیت خانواده خودتان را از نظر رضایت و حساسیت های فرهنگی بررسی کنید شروع به سرمایه گذاری روانی و به وجود آمدن علاقه به طرف مقابلتان کرده اید و بعد از اینکه به صورت کامل وابسته شده اید الان دچار تعارض و سردگمی بین دل خودتان و رضایت والدین شده اید . حتی به ندای منطقی و هشدار دهنده عقلتان که به شما فریاد می زند که شما با طرف مقابلتان از نظر شخصیتی و فرهنگی و خانوادگی متفاوت هستید را هم به دلیل این وابستگی گوش نمی دهید. قطعا یک فرد ۱۸ ساله در اوج بی ثباتی هیجانی و مانند رودی است که جزر و مد فراوانی دارد و ممکن است بعد از گذشت مدتی گرایش به فردی دیگری پیدا کند و خواهان کسی دیگر باشد قطعا یک نوجوان تا سن ۲۳ سالگی ممکن است ثبات و پایداری احساسی و هیجانی را نداشته باشد از طرفی مشکل شما آمدن یا نیامدن ایشان نیست بلکه عدم رضایت والدین به دلیل تفاوت های فرهنگی است که این عدم رضایت منطقی است که با آمدن ایشان در سال های آینده این تفاوت ها برطرف نخواهد شد از طرفی انسان ها هر چه که پا به سنین بالاتری می گذارند تغییرات شناختی به نفع عقل و منطق دارند و مشخص نیست بعد از گذشت چند سال ایشان همان احساسی را به شما داشته باشد که الان دارد و نکته دیگر بسیار از افرادی که قبل از ازدواج با شریک زندگیشان دوست بوده اند غیر از اینکه اختلافات و تفاوت های فردی ، شخصیتی و خانوادگی بعد از گذشت مدتی آشکار شده و دچار ناسازگاری می شوند، از طرفی دیگر دچار شک و بدبینی و نگرانی نسبت به تعهد قبل و بعد از ازدواج توسط شریکشان هستند و گاهی این احساسات منفی در قالب رفتارهای آزاردهنده نسبت به همسرشان آشکار می شود پس شما با یک درونگری باید به سرعت از این وابستگی خلاص شوید موفق باشید.

خیلی متاسفم برای نامردهایی که وجدان ندارن وبخاطرشهوت خودشون دختر ساده ایی رونابود میکنن برید واز لحاظ قانونی ازش شکایت کنید

من ۵ سال به پای مردی موندم، هر روز و هر ساعت میگفت تو رو دوست دارم، اما نمی تونست تصمیم بگیره، دندونپزشک بود مرد عاقل و پخته ای بود و همین من بیشتر جذب میکرد، رئیس دانشکده شد، گفت صبر کن عشقم، رفت مسافرت و امروز که برگشت گفت عشقم من نمی تونم ازدواج کنم نمی تونم متعهد بشم و آزادیم از دست بدم.... من هیچی نگفتم
واقعا افسرده و غمگینم، نمی دونم چطوری از این علاقه احمقانه رها بشم

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم ازدواج یکی از اتفاقات مهم زندگی ماست و بسیار اهمیت دارد معمولا در یک فضای سالم و استاندارد انتخاب دختری که از عزت نفس، خودارزشمندی بالایی برخوردار است و نیازها و کمبود های عاطفی محیط زندگی خود را در سطح بالایی مدیریت می کند در دام وابستگی نسبت به فردی که امروز و فردا می کند نمی افتد قطعا کسی در زندگی خود هدفی دنبال می کند حداقل فرصتی که برای تصمیم به ازدواج دارد یک ماه است در این یک ماه با تحقیقات دقیق ، گرفتن مشاوره پیش از ازدواج و بررسی تفاوت های فرهنگی ، خانوادگی و شخصیتی نظر قاطع خودش را مطرح می کند . اما کسی که در زندگی دچار تردید و وسواس است و یا قصد استفاده بدون دردسر و بدون تضمین را دارد ممکن است برای تخلیه هیجانات و احساسات خودخواهانه خود طرف مقابل را به قول معروف دست به سر کند . جای تعجب اینجاست که شما ۵ سال بهترین عمر و زندگی خود را روی فردی سرمایه گذاری کرده اید که هیچ اطمینانی نسبت به اقدام منطقی و رسمی به منظور خواستگاری رسمی ایشان نداشته اید.بی شک کسی که برای خود ارزش قایل است حتی به اصرار طرف مقابل بدون ضمانت منطقی وارد رابطه و گفت و گو نمی شود و در حال حاضر حتی اگر ازدواج هم صورت بگیرد به دلیل این گونه ارتباطات در کنار تفاوت های فرهنگی ، خانوادگی و شخصیتی احتمال بدبینی و شک نسبت به تعهد و وفاداری شما از طرف ایشان ممکن است صورت بگیرد. در یک وضعیت عادی که پسر به صورت رسمی فرآیند خواستگاری را انجام داده است یک سال دوره نامزدی بیشتر تجویز نمی شود چون احتمال ورود افکار پیشمانی و یا تردید کننده نسبت به ازدواج ممکن است برای پسر دردسر ساز باشد پس در وضعیت شما تکلیف مشخص است.در حال حاضر به نظر می رسد شما به دلیل وابستگی که مشخص نیست ریشه آن چیست دنبال آرامش گرفتن از طریق جواب مثبت شنیدن از طرف ایشان هستید و ایشان هم به دلیل ویژگی های شخصیتی(تردید و وسواس) ، اطمینان نسبت به اینکه شما را در چنگ خود دارد و غیر از ایشان شما به دلیل وابستگی نمی توانید خواستگار دیگری را پذیرش کنید و یا احساس یکنواختی به دلیل گذشت ۵ سال از این ارتباط و نبود مانع قانونی نسبت به جدا شدن از شما و به دلایل دیگر که ما از آن اطلاع نداریم قصد تشکیل زندگی هدف مند ، منطقی که به صورت رسمی بوده به نحوی که والدین و خویشاوندان ایشان و شما در جریان قرار بگیرند را ندارد و شما بعد از اینکه مطئمن شدید که ایشان قصد تشکیل زندگی رسمی و قانونی را ندارند راهکارهای ارائه شده در مطلب را عملیاتی نمائید.

با عرض سلام و آرزوی سلامتی برای شما
من پاسخ کاملتون رو مشاهده کردم. خودم هم مشکلاتی در رابطم دارم و خواهش می کنم راهنماییم کنید. من ۸ سال پیش با پسری آشنا شدم به طور تصادفی.. از آشنایان یکی از اقوامم بودند. من اهل دوستی نبودم و همیشه قصدم این بود ازدواجی معقول داشته باشم. این آقا پسر شماره همراهم رو از فامیلمون گرفت و تماسها بدون رضایت من تا مدتها ادامه داشت.. من از اول نه از ایشون خوشم اومد و نه راضی به دوستی بودم. ولی خیلی اصرار می کرد.. کار به جایی رسید که از هفته اول گفت اگه با من ازدواج نکی من خودم رو میکشم... غرق در مشکلات خانوادگیش بود و من تصمیم گرفتم مدتی تا رفع مشکلاتش کنارش باشم.. ولی به او گفتم که نه هرگز ازدواج میکنم و دلایلم رو هم واضح گفتم.. چون از لحاظ تیپ و ظاهر و وضعیت مالی ایده آل من نبود و نیست.شاید براتون عجیب باشه ولی من بخاطر دلسوزیم عمرمو گذاشتم.. الان ۸ سال گذشته.. ایشون با اصرار خودش و ملاقات پدرم خواستگاری اومد و حلقه نشون آوردن.. اما من توانایی بهم زدن این رابطه رو ندارم.. چون هم وابسته شدم و هم اون آقا دست از سرم بر نمی داره.. من به هر رفتار بدی و با هر لحنی گفتم دوسش ندارم ولی اصلا بیخیال نمیشه.. همش گریه میکنه..منم احساس بدی دارم نمی تونم عاشقش بشم یا دوسش داشته باشم.. چون معیار های منو نداره.. یه جوری رفتار میکنه که همش احساس میکنم خیلی آدم بدی هستم و ظلم کردم.. ولی در واقع من احسا می کنم بهم ظلم شده.. چی کار باید بکنم تا دست از سرم برداره یا بتونم دوسش داشته باشم؟

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر عزیز، ای کاش سنّ خود را هم می نوشتید. متأسفانه، اکثر روابط قبل از ازدواج در بهترین شکل خودش باعث مشکلاتی می شود که برای مدتی دو طرف را درگیر مینماید و انرژی و عمر باارزش انسان را به نوعی هدر می دهد. در اشکال بدتر نیز، منجر به اختلافات شدید بین اعضای خانواده یا همسران بعد از ازدواج و خدای ناکرده در نهایت به جدایی می انجامد. آرزوی ما این است که جوانان برومندی مثل شما کمتر و یا اصلا اسیر روابط اشتباه، عشق های بی هدف و بی ثمر نشوند. شما هم شاید اگر از ابتدا با منطق و عقلانیت تصمیم می گرفتید و عمل می کردید اکنون به این مرحله نمی رسیدید. اکنون که به گفته خودتان ۸ سال گذشته شاید نتوان خیلی چیزها را تغییر داد و شاید نشود به شرایط ایده آل رسید، ولی میتوان شرایط بهتری را رقم زد.
به نظر می رسد با توجه به این مدت طولانی (که برای خود یک عمر محسوب می شود) از آشنایی و رابطه و اظهار علاقه و تصمیم به ازدواج این آقا، اگر واقعا دلیل منطقی و مناسبی برای برهم زدن این پیوند ندارید، این کار را نکنید. اگر به این نتیجه رسیده باشید و این شناخت را پیدا کرده باشید که در کل این آقا برای تشکیل زندگی واقعا قابل اعتماد است، صلاح نیست که صرفا به خاطر قیافه ظاهری یا وضعیت مالی (اگر در حد متوسط یک فرد عادی باشد) این رابطه را برهم زنید و با کنار گذاشتن ۸-۹ سال از عمر ارزشمندتان، دوباره برای تشکیل زندگی مدتی را در کش و قوس آشنایی، تحقیق، آزمون و خطا و ... با فرد دیگری باشید. موفق باشید.

گلم تضاد مشکل افرینه و زندگی با اینجور افراد بسیار سخته مخصوصا ک روحیه تنوع طلبی هم داشتن
خدا رو شکر کن زودتر خلاص شدی از حیوانات انسان نما..
همه چی مقام نیست سنت ک یکم بره بالاتر میفهمی حاضری طرفت مقامی نداشته باشه اما ماااال خوده خودت باشه

خیلی ممنونم منم شرایطی درست مثل سوال کننده دارم...خیلی راهنماییاتون کمک کرد مخصوصا موارد ۲.۳و۴...بازم ممنون...
کار خیلی سختیه...اما کاش خدا کمکم کنه واز پسش بربیام...مخصوصا ک ایشون هم کلاسیم بوده وهرروز جلو چشمامه...اگ واسه این مورد راه حلی بهم بدید ممنون میشم...

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
بسیار خرسندیم که راهکارهای مشاور در زندگی شما تأثیر مثبت و راهگشا داشته است خدمت شما عرض کنم در مورد فردی که شما هر روز با ایشان مواجه می شوید و خاطرات گذشته برایتان زنده می شود باید بگوییم که شما باید به طور کلی نسبت به آسیب ها این وابستگی آگاهی کاملی داشته باشید و حتی هنگام مواجه شدن با این آقا لیستی مشکلات و آسیب هایی که بر شما تحمیل شده را هم از کیفتان دربیاورید و بلافاصله مشغول مطالعه شوید قطعا نتیجه مثبتی این رفتارتان در پی خواهد داشت سعی کنید حتی المقدور در مکانی قرار بگیرید که ایشان در دید شما قرار نگیرند و هنگام پیام ذهنی نسبت به جست وجوی ایشان در کلاس و آگاهی از حضور یا عدم حضور ایشان سعی کنید به این پیام پاسخ ندهید و مشغول کار دیگری شوید موفق باشید.

من دختري ۱۶ ساله ام كه حتي قبل از سن بلوغ در سن۷-۸ سالگي خود ارضايي مي كردم بدون انكه ازكسي ياد گرفته باشم يا بشنوم اما الان اين كار ترك كرده ام ايا عوارض ان تا ابد بامن است . در ضمن من تا چند وقت پيش هم نمي دانستم پس از اين كار با يد غسل كنم ايا نماز هايم باطل است

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
خوشحالیم که این عادت را ترک کرده اید خدمت شما عرض کنم کنجکاوی های افراد در دوران کودکی ممکن است در صورت تداوم به خودارضایی کشیده شود و در مواردی فرد از کسی یاد نمیگیرد. نکته دیگر اینکه تمام عوارض به تدریج با کنار گذاشتن خودارضایی از بین خواهد رفت.

آن مقدار از نمازهایى را كه یقین دارید بدون غسل خوانده اید باید قضا نمایید. در مورد روزه ها، چون جاهل به حكم و موضوع بوده اید ، روزه هایى كه بدون غسل گرفته اید صحیح است و احتیاجى به قضا ندارد.[۱]

۱. توضیح المسائل مراجع، ج ۱، مسئلة‌۱۶۵۹ و ذیل آن. و آیت الله مكارم استفتاات جدید ج ۲ س ۳۰۶.

سلام....
من تازه شدم ۱۷ ساله....ويه عشق بي حاصل داره عذابم ميده...عشقي عظيم به يه دختر
بذاريد از اولش بگم..
سال اول دبيرستان كم كم باهاش آشنا شدم از همون اول برام خاص بود..خيلي خاص...دوسش داشتم خيليييييييييييييييي زياد...اما سعي ميكردم به روش نيارم..
هرروز بهش فك ميكردم هر شب...تمام دنيام شده بود...وقتي بغلم ميكرد يه احساس خيلي خوبي داشتم يه آرامش....
حس ميكردم اونم دوسم داره.باهم صميميتر شديم پيشم كه مينشست خيلي ذوق ميكردم....
همه ي دنيام شده بود هر ثثانيه بهش فك ميكردم...اسمش قلبم رو ميلرزوند....
روز به روز بيشتر شد.
خدا ميدونه تابستون رو چطور گذروندم به اميد دوباره با اون بودن..
تو دوم دبيرستان اون پيشه من ننشست انگار اصلا منو نميبينه..خيلي عذاب ميكشيدم وقتي با يكي ديگه حرف ميزد......آخه عشقم بود....البته دو سه باري اتفاقي بغلش كردم......
اون با يه دختره صميمي شد ....۲۴ ساعته تو بغل هم....همون دختره با من هم دوس بود و همش ازحرفهايي كه عشقم به اون ميگفت به من ميگفت...
عاشقتم...خيلي دوست دارم من خيلي وابستت شدم و دنيامي و از اين حرفا..........
من فقط عذاب ميكشدم از عشقي كه عشقم نسبت به اون داشت......
عشقم حتي ديگه نميذاشت من بهش دست بزنم....دلمو ميشكوند به ظرز وحشتناكي........
خلاصـــــــــــه........
تير ماه ازش پرسيدم چرا اينقدر اذيتم كردي.....ميگفت از رو لجبازي بوده من تورو دوس داشتم و تو تنهاترين حسم بودي و من تظاهر ميكردم كه اونو دوس دارم تا به تو حرص بدم چون دوستت داشتم و از اين جور حرفا....
حالا موندم چيكار كنم حرفاشو باور كنم يا نه......و از طرفي ديگر جون ميدونم اين عشق هيچ عاقبتي نداره چون هردو دختريم(ولي من واقعا عاشقشم...با همهي وجودم دوسش دارم.)ديگه ميخوام فراموشش كنم............
اما نميتونم صبح چشمامو كه باز ميكنم مياد تو ذهنم تا شب موقعي كه چشمامو ميبندم..........
هرلحظه دلم تنگشه........از دلتنگيش گريه ميكنم....روزي دوساعت گريه ميكنم براش....
سعي كردم رابطمو باهاش كاملا قطع كنم.............
سعي ميكنم بهش فك نكنم اما ۲۴ ساعته تو فكرمه...
۲ ساله كه عاشقشم....دوساله كه شده دنيام....خيلي عذاب كشيدمو گريه كردم به خاطرش.....هركاري ميكنم از ذهنم نميره.

تورخدا ميشه كمكم كنيد؟؟
چطور بايد از اين عشق بي حاصل راحت شم...........

تصویر شهر سوال

با سلام به شما پرسشگر عزیز!
حقیقت این است که تا انسان خودش از خطرات یک کار افراطی آگاه نباشد و آن کار را به صلاح خود بداند نمی توان او را از آن کار منصرف نمود.پس ابتدا لازم است شما مطالبی را که ارائه می شود در اختیار فرد مذکور بگذارید تا به یکسری واقعیات پی ببرد و بعد در قدم بعدی خود تصمیم بر ترک اینگونه روابط افراطی بگیرد.
قبل از ارائه راهکارها باید اصل مسأله را ریشه یابی کنیم و علل اینگونه رفتارها را کشف کنیم و سپس حد و حدود آن را با توجه به مسائل شرعی و یافته های روان شناختی مشخص کنیم. بدون تردید انسان دارای یک سلسله نیازهای مادی و غیرمادی است و رشد و کمال او نیز در گرو ارضای صحیح و به موقع این نیازهاست.
یکی از مهمترین نیازهای انسان، نیازهای عاطفی است. انسان از بدو تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود و الا دچار مشکل می شود. نیاز به محبت ورزیدن به دیگران و مورد محبت دیگران واقع شدن دقیقا یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند و در هر دوره ای به گونه ای متناسب با آن زمان باید ارضا شود. در دوره نوزادی از طریق والدین به خصوص مادر با بوسیدن نوزاد، در آغوش گرفتن او و نگاه های محبت آمیز مادر به او و با چسباندن او به خود نیاز کودک ارضا می شود. در این دوره تأمین نیازهای عاطفی کودک به اندازه نیازهای فیزیولوژیکی مانند آب و غذا و پوشاک برای رشد نوزاد ضرورت دارد. در دوره کودکی تأمین این نیاز توسط اعضای خانواده و همه کسانی که به نحوی با کودک ارتباط دارند تأمین می شود. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. روان شناسان علت وابستگی انسانها را به یکدیگر همین نیازهای عاطفی می دانند. اگر این نیازها از همان اول به طور صحیح و به موقع تأمین شود نوزاد، کودک و نوجوان وابستگی ایمن پیدا می کند و الا وابستگی ناایمن و مرضی در او شکل می گیرد یعنی در عین حال که به دیگران وابسته است ولی احساس امنیت کافی نیز نمی کند و مستعد انواع اختلالات روانی مانند بیماری های اضطرابی، افسردگی و... می شود و دیر یا زود به دامن یکی از این بیماری های روانی فرو می غلتند.

گفتنی است اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالبا بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل. مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوستداشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد. زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگری همراه شود.

روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند. همسالان حكم درمانگران قابل اعتماد و سرمشقهای رفتاری را برای یكدیگر دارند. این كنشهای متقابل با دوستان باعث می شود كه آنها احساسات و عقاید یكدیگر را هر چه بیشتر درك كنند و در برابر آن حساس باشند.[۱]
مرحله اجرائی، مرحله ای است كه جوان می خواهد بهترین و ارزشمند ترین چیزی كه دارد به دوست صمیمی خود هدیه كند و این یكی از ویژگی های مهم این مرحله است كه اریكسون یكی از روانشناسان غرب، آن را مرحله صمیمت نام گذاری كرده است. جوان تمام هم و غم اش و فكر و اندیشه اش ، دوستی است كه برای او ارزش و اهمیت قائل است به همین جهت است كه روابط دوستانه اش بسیار زیاد است. بنابراین چنین حالتی در این دوران چندان غیرطبیعی نیست.
لازم به ذکر است جوانانی که از روحیه عاطفی بیشتری برخوردارند و اجتماعی تر و خونگرم هستند تحت تأثیر احساسات و عواطف دیگران بیشتر واقع می شوند.

علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشكالى ندارد، بلكه اگر در راستاى اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانه‏روى است و زیاده‏روى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید در این مسأله در حد اعتدال رفتار نمایید درباره مشكلات آن فكر كنید و سعى كنید خود را قانع كنید كه افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است. علاوه بر این كه افراط در این گونه دوستى‏ها گاهى اثر عكس مى‏گذارد و روابط دوست با انسان به جاى گرمى به سردى مى‏گراید. زیرا افراط شما موجب به وجود آمدن توقع زیادتان مى‏گردد و ممكن است او نتواند در حدّ توقّعتان شما را راضى نماید.

علت دیگر دوستی های افراطی نیاز جنسی است که هم پایه های زیستی دارد و هم جنبه روانی، لذا میل به جنس مخالف شدت پیدا می کند و گاهی اوقات نیز به دلایل گوناگونی ممکن است در قالب همجنس خواهی ظاهر شود. بنابراین علت این وابستگی ها در واقع نیازهایی است که انسان دارد اما سؤال اینجاست که اگر علت آنها نیازهای واقعی زیستی و روان شناختی است چرا تبدیل به اختلال رفتاری و انحراف می شود؟ علل این انحرافات رفتاری بسیار زیاد است و هر فردی ممکن است به دلایل خاصی دچار این انحرافات شود.

گاهی خانواده ها وظیفه خود را به دلیل عدم آگاهی یا اهمال کاری درست انجام نداده اند، گاهی اوقات دوستان ناباب، گاهی رسانه های جمعی و تبلیغات فرهنگی و الگوسازی های غلط، تقلیدهای کورکورانه، بالا رفتن سن ازدواج، اختلاط دختر و پسر در دانشگاه ها، نداشتن الگوهای مطلوب، جهل و ناآگاهی از پیامد انحرافات رفتاری، افراط و تفریط ها، ضعف ایمان و بی توجهی به آموزه های دینی، کم رنگ شدن ارزش های اخلاقی و معنوی و ده ها عامل دیگر می توان برشمرد که می توانند علل این مشکلات رفتاری بین نوجوانان و جوانان باشند. اما از نظر شرعی حکم این وابستگی ها چیست و حد و حدود آن چه مقدار است؟
از نظر شرعی دوستی با جنس موافق و محبت ورزیدن به یکدیگر اشکالی ندارد اما اگر تبدیل به لذات شهوی و جنسی شود در هر مرتبه ای که باشد اعم از نگاه کردن، بوسیدن و تماس بدنی، همه حرام است و باید به جوانان تذکر داده شود تا حدود شرعی را در اینگونه ارتباطات دوستانه مراعات کنند و برای پیشگیری باید قبل از این که اینگونه وابستگی ها به انحراف جنسی و رفتاری تبدیل شود نکات زیر را رعایت نمود:

- از نگاه های تند و خیره شدن به اندام یکدیگر خودداری گردد زیرا همجنس بودن مجوزی برای نگاه های شهوت آلود نیست.
- در محیط هایی كه با هم هستند حتی الامکان باید از پوشش مناسب استفاده کرد و از نیمه عریان شدن در مقابل دیگران اجتناب کرد.
- اجتناب از خوابیدن کنار هم و زیر یک پتو.
- اجتناب از گفتگوها درباره مسائل جنسی.
همچنین تذکر این نکته ضروری است که افراط در اینگونه وابستگی ها به زندگی آینده آنها به صورت جدی آسیب می رساند زیرا با هزینه کردن عواطف بیش از حد معمول با دوستان، باعث می شود در آینده نتوانند روابط عاطفی وجنسی مطلوبی با همسر خود داشته باشند زیرا هر انسانی دارای یک منبع محدودی از انرژی روانی است و همین طور که توانایی جسمانی او محدود است انرژی های روانی او نیز محدود است بنابراین باید این انرژی ها را به موقع، به تدریج و با احتیاط هزینه کرد.
یکی دیگر از آسیب های خطرناک وابستگی های افراطی، ضعیف شدن اراده و محدود شدن قدرت انتخاب است زیرا افراد وابسته در تصمیم گیری های خود نیز به دیگران وابسته می شوند و نمی توانند به موقع و به نحو صحیح تصمیم بگیرند.همیشه موفق باشید!

۱. ر.ك ماسن و دیگران، رشد و شخصیت كودك، ص ۵۰۶.

راه حل شما خانوداده شما هست هیچ کس جز خانواده نمیتونه به شما کمک کنه

خيلي خيلي ممنونم از پاسختون......اما من تو خانواده هيــــــــــچ كمبود محبتي نداشتم........ با خانواده خيلي زياد صميمي هستيم نميدونم چطور شده كه عاشقه اين دختره شدم.....

من دختره تقريبا با خدايي هستم....
ميدونم كه از لحاظ شرعي هم مشكل داره....حتي وقتي ازكنارمم ميگذشت بهم آرامش ميداد....وجودم ميلرزد وقتي..........

منم ميخوام از ذهنم و روانم بيرونش كنم.....حتي مدرسمم عوض كردم كه نبينمش چون بهم اس ميزد سيمكارتمم عوض كردم....

ولي هنوزم همينجوري خيلي زياد دوسش دارم

منم ميخوام از وابستگيش بيام بيرون ولي درواقع نميتونم....تو ذهنم بهش فك ميكنم و تمام فكروذكرم شده......
تمام سعيمو ميكنم ولي نميشه....
ميگن با گذشت زمان حل ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چه مدت مثلا؟؟؟؟؟
خودمم خسته شدم از اين وضع.........اگه اينجوري پيش بره من كناره همسرمم ياده اين ميافتم..........نميخوااااااام عاشقش باشم...ميخوام برا خودم زندگي كنم نه اون!!!!

تصویر شهر سوال

باعرض سلام مجدد
خود را دست و پا بسته فرض نکنید و سعی کنید ، راهکارهای داده شده حداقل یک ماه انجام دهید . خیلی نگران احساسات خودتان در کنار همسرتان نباشید زیرا هر چه نگران باشید احساسات و افکار جنبی وسواس گونه پیدا می کنند با خود بگویید مهم نیست که من در کنار همسرم چگونه احساسی دارم مهم این است در رفتار و برنامه ها و کارهایم نشان می دهم همسرم را دوست دارم خیلی به احساسات خودتان در این موضوع(وابستگی) بها ندهید و سعی کنید با مدیریت فکر و ذهن و گذشت زمان این احساسات را به بوته فراموشی بسپارید مطمئن باشید اگر به این مطلب برسید که این احساسات منطقی نیستند در کنار همسری که منطقی انتخاب کرده اید خوشبخت خواهید بود موفق باشید

سلام من یک مدت کوتاهیه که حس عشقی نسبت به معلم مدرسمون دارم.اما هیچ کس از این موضوع خبر نداره.......نبایدم داشته باشه....هم سن پدرمه و یه دختر همسن خودم داره...واقعا نمیدونم این چیه؟عشقه به معلمه؟اخه من فقط دوس دارم خودمو جلوش شاگرده زرنگی نشون بدم یعنی شاگرد زرنگم ولی یه جورایی سر این کلاس بیشتره غیراز این به هیچ چیز دیگش فکر نمیکنم..میترسم کسی بفهمه و ابروم بره.میشه بهم کمک کنید و بگید چیکار کنم اخه هرروز میبینمش.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
به نظر می رسد احساسات شما یک نوع وسواس فکری است که ریشه در اضطراب و نگرانی های گذشته دارد و شما فکری می کنید که نکنه واقعی باشد و با خود می گویید که اگر کسی متوجه شود شما را آدم پست و بدکار و مریض می پندارد در حالی که شما رفتار عادی دارید و در ظاهر شما تحت تأثیر ذهن و افکار نیست بنابراین راهکار های زیر را انجام دهید:
۱- سعی کنید با ورزش و تحرکات بدنی اضطراب و تنش را از بدن خود دور کنید.
۲- جلوی افکارتان را نگیرید و مقاومت نکنید و سعی کنید با افکارتان کنار بیایید و بگویید که ممکن است فرد عاشق علم و سواد معلمش بشود و این هیچ اشکالی ندارد.
۳- هنگام هجوم افکار وسواس گونه و نگران کننده سعی کنید با تغییر مکانی و یا تمرکز یابی و توجه گردانی از موضوع وسواس گونه به موضوع دیگر از ماندن و احساس درماندگی واجبار جلوگیری کنید همچنین با قطع ناگهانی افکار و فرمان بس کن به افکار می توانید از شر این افکار خلاص شوید . شمارش معکوس هنگام هجوم این افکار مثلا از ۵۴۶۸۷سه تا سه تا شمردن یکی از تکنیک های مدیریت فکر است که در بعضی موارد کاریی بالایی دارد.
۴- خود را دست و بسته فرض نکنید و به این افکار اهمیت ندهید و سعی کنید عمدا این افکار را به ذهن بیاورید و به آنها بخندید .
۵- انتظار نداشته باشید که به سرعت وضعیتتان عادی شود چون ممکن است با انجام دقیق این تکنیک ها ماه ها طول بکشد تا وضعیت افکار شما عادی شود
موفق باشید.

سلام منم دقیقا مشکل ایشون رو دارم از خانواده ی مذهبی هم هستم استاد من هم به گونه هست چون خیلی جوونه خیلیا دگ از هم کلاسی هام به اون احساس پیدا کردن و در عین حال دیدن احساسات دیگران نسبت به ایشون منو عذاب میده کلی راه کار امتحان کردم که خودم رو از این علاقه ای که میدونم عاقبت نداره خلاص کنم ولی متاسفانه موفق نشدم بزرگترین مشکل این جاست که ایشون هنوز هم استاد من هستن و من هنوز هم ایشون رو میبینم و در موقعیتی نیستم که بتونم از شاگرد بودنشون انصراف بدم از هر روشی استفاده کردم که علاقه ام از بین بره حتی میخواستم استاد با من بد رفتار شه که به این شکل ازشون متنفر شم بنابر این حسابی نسبت به ایشون رفتاری سردی نشون میدادم ولی این راه نه تنها فایده نداشته بلکه باعث شده ایشون توجهشون بیشتر سمت من جلب بشه به شکلی که حتی به چشم هم کلاسی هام اومده و میگن که استاد خیلی به من توجه میکنه خلاصه این که احساسی که خودم دارم و حرفای دوستام و تلاش استادم برای برقراری ارتباطی صمیمی تر باعث شده وابستگی من به ایشون بیشتر بشه در عین حال هم نمیتونم بهشون روی خوش نشون بدم چون که ممکنه همه حرفای دوستام و تصورات خودم توهم باشه و به این موضوع کاملا اگاهی دارم که به هیچ عنوان این علاقه برای من فایده نداره چون نه از لحاظ قیافه برای ایشون مناسبم نه از لحاظ مالی و در عین حال ایشون از یک شهر دگ هستن لطفا بهم بگین چجوری خودم رو از این علاقه خلاص کنم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی،
راهکارهای کلی ارائه شده ، همان است که در ابتدای پست این صفحه آمده است. لازم است آنها را به دقت اجرا کنید. اما اگر فکر میکنید یا امتحان کردید و فایده نداشت، قطعا مورد خاص نیاز به راهکارهای خاص تر دارد. لازمه آن هم داشتن اطلاعات خاص از شما و وضعیت مشکل شماست. مواردی مانند سن و سال شما و استاد شما، وضعیت خانوادگی، نوع کلاس و رشته تدریس ایشان، برخی خصوصیات شخصیتی ایشان و شما، دلیل عدم امکان تغییر استاد یا کلاس و بسیاری سوالات دیگر که در یک مشاوره مشخص می شود.
در صورت نیاز میتوانید با شماره ۰۹۶۴۰۰ تماس گرفته یا به سامانه پاسخگویی آن لاین www.‎09640.ir مراجعه نمایید.
موفق باشید.

من دختری هستم ۲۵ساله. دوران دانشجویی با پسری توی دانشگاه آشنا شدم ۱سال دوستی ما طول کشید توی اون یک سال که ما دانشجوی شهرستان بودیم من مادام خونشون میرفتم ولی دختر هستم.به علت یکسری مشکلات اون منو ترک کرد که هر دو مقصر بودیم ولی من نتونستم فراموشش کنم من هرروز به یادش بودم تا اینکه از سربازی برگشت و خواست منو ببینه،و بعد یک سال دوری به من پیشنهاد ازدواج داد.من پیش مشاوره رفتم و گفتن همه شرایطتو بگو که خونواده مذهبی و متعصبی داری و بعد این رابطه رو خونوادگی کن ولی وقتی بهش گفتم گفت صبرکن کار پیدا کنم بابامم برام خونه و ماشین بگیره منم دیدم حرفش منطقیه ولی غافل از اینکه اون فقط در ظاهر شرایط منو پذیرفته بود و من هروز عاشقتر از دیروز.این رو هم بهتون بگم که ما رابطمون عالی بود و رابطه جنسی توی دوستی دوبارمون نداشتیم.ولی حالا بعد ۱.۵سال که هم خونه داره هم ماشین و هم کار میگه دوستت دارم ولی از شرایط خونوادت بیزارم.خونواده خودش بسیار اپن مایند هستن.۱۵روزه فوق العاده سرد شده اصلن زنگ نمیزنه گاهیم زنگ میزنه منو امیدوار میکنه دوباره فردا میگه این رابطه رو تموم کنیم نمیتونم با خونوادت کنار بیام.تمام وجودم درده.احساس میکنم ذره ذره دارم ازبین میرم.

تصویر شهر سوال

بسمه‌تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر حضرتعالی و تشكر از حسن اعتماد شما.
در رابطه با موضوع مذكور توجه داشته باشید كه تجربه بهترین معلم است، لذا از گذشته و تجربه خود در این زمینه درس بگیرید و خطاهای گذشته را تكرار نكنید.
تعامل پسر و دختر در صورتیكه در بستر زمان ادامه داشته باشد، خواه ناخواه، آسیبهای متعدد اخلاقی، اجتماعی و روانشناختی را به دنبال دارد.
در این میان با توجه به عاطفی بودن شخصیت بانوان، این دختر است كه رفته رفته وابسته می‌شود و آقایان كمتر تحت تاثیر این وابستگی قرار می‌گیرند.
با توجه به تجربیات بالینی، پسرانی كه پس از ورود به رابطه دوستی، به بهانه‌های مختلف از خواستگاری رسمی امتناع می‌كنند قابل اطمینان نیستند.
بنابراین راه منطقی این است كه یك دامنه زمانی محدود مثلا یكماه به ایشان فرصت دهید تا در خصوص خواستگاری و ازدواج با شما تصمیم نهایی را اتخاذ كنند در صورتیكه همچنان این بهانه و امتناع ادامه داشته باشد، به نفع شماست كه دور چنین ارتباط و خواسته‌ای خط قرمز بكشید! و هیچگاه منتظر ایشان نمانید. چرا كه در غیر اینصورت باید بدانید در بانكی ورشكسته سرمایه‌گذاری كرده‌اید كه آینده و آرامش شما را با مخاطره مواجه می‌سازد.
ادامه این ارتباط مانند ورود به یك دالان تو در تو است كه هرچقدر بیشتر در آن ورود
پیدا كند راه بازگشت برای شما دشوارتر خواهد بود.
در این مسیر از خدای متعال استعانت بجویید و مراقب وسوسه های شیطان باشید.
در پناه خدای متعال موفق باشید.

سلام،من ۷روزه از این رابطه ۳ساله بیرون اومدم.احساس معتادی رو دارم که سم داره ذره ذره از بدنش خارج میشه،حفره ای بزرگ درون مغزم وجودم قلبم خالی شده که خوشبختانه یادخدا داره توش خونه میکنه.ازتون ممنونم و خدارو شکر میکنم به این خاطر که راهنماهایی مثل شمارو کنار مردم قرار داده.التماس دعا:)

سلام ۱۴ سال دارم ۴ سال پیش از یه پسر تو فامیل خوشم اومد سال قبل باهم دوس شدیم ولی بعدش فهمیدم ک چقدر خانواده هامون باهم فرق داره .چند هفته جدا شدیم ولی دوباره بهم برگشتیم الانم ۶ ماه گذشته ک دوباره بهم زدیم دیگه نمیخوام دوس باشم .نمیخوام بهش فک کنم خواهش میکنم کمکم کنید

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
صرف عشق و علاقه که بسیاری از روان شناسان عشق را نوع جنون و مریضی می دانند نمی تواند رابطه پر ریسک شما را توجیه کند و باید عشق و علاقه توسط منطق و عقل هم تأیید شود تا باعث نابودی نشود. اما در مطلب ارائه شده، راهکارهای فراموش کردن عشق های بی هدف و پاتولوژیک مطرح شده است امید است با پشتکار هر چه تمام تکنیک ها مذکور را عملیاتی کنید.

کاش مطالب من رو هم میخوندید و راهنمایی میکردید.هرروز میام سر میزنم.ممنون

تصویر شهر سوال

با سلام و احترام
متاسفانه در حال حاضر بصورت کتبی به سوالات مشاوره ای پاسخ داده نمیشود و در ذیل نظرات هم ذکر کردیم و عرض کردیم با شماره ۰۹۶۴۰۰ یا بصورت آنلاین در آدرس www.‎09640.ir از کارشناسان مرکز مشاوره بگیرید. به هر حال سوال شما به مشاور محترم ارجاع داده شد انشاءالله در اسرع وقت پاسختان در همینجا ذکر میگردد.
با تشکر و پوزش از تاخیر بوجود آمده.

دختری هستم ۲۰ساله که حدود یه ساله از طریق اینترنت با مردی ۳۱ ساله آشنا شدم.این آقا مدت چندماه با خانومی عقد بوده و ازش جدا شده.مدتی هست که ازم خواستگاری کرده.ولی مادرم مخالفه.خودمم آمادگی ازدواج ندارم.اما دوس دارم در آینده با این آقا ازدواج کنم.متاسفانه مادرم به خاطر مطلقه بودن و نداشتن چهره ی زیبای ایشون،مخالفت میکنه.من هم چون در گذشته توسط اطرافیان و خونوادم تحقیر شدم و اونا این تلقین رو بهم کردن که من عرضه ی هیچ کاری رو ندارم،جرات ابراز احساسمو نمیکنم.حالا این آقا میخواد هفته ی بعد به خواستگاری یه دختر دیگه بره و من شدیدا احساس ناراحتی میکنم.دیشب هم گفت که بخاطرت این خواستگاری رو بهم میزنم اگه تو بخوای.اما من سر در گمم چون اگه خواستگاریشو بهم بزنه باز من نمیتونم باهاش ازدواج کنم.خواهشا جوابمو بدین.آیا مطلقه بود و تفاوت سنی و چهره ی زیبا نداشتن دلایل مهمیه برای جدا شدن؟لطفا خیلی زود جوابمو بدین.ممنونم

تصویر شهر سوال

با سلام و احترام؛
متاسفانه امروزه شاهد استفاده احساسی و هیجانی و درگیری عاطفی و خواستگاریابی در فضایی هستیم که بدین منظور اختراع نشده است و مانند این است که شما از دستگاه آبمیوه گیری آسیاب کردن گردو و بادام استفاده کنید قطعا خالق اینترنت اگر می دانست عده ای از این وسیله برای موضوع مهم خواستگاری و ازدواج که نیاز به بررسی های موشکافانه حقیقی و نه مجازی دارد استفاده می کنند و دچار افسردگی و یا شک و بدبینی و دودلی نسبت به همسری که می خواهد انتخاب کند می شوند و یا وارد زندگی پر از اختلاف و ناسازگاری و بدبینی شده اند، هزار بار آروز می کرد که ای کاش به قبل از اختراعش برمی گشت و به جای فکر در مورد اختراع اینترنت به فکر اختراع وسایل مفیدتری بهزیستی روانی و جسمانی بشر بود.

اما احساساتی که شما دارید دقیقا با احساساتی فردی که انتخابش از طریق نت بوده یکسان است مرحله اول نیازها و کمبودهای عاطفی برآورده نشده در دوطرف این قاب شیشه ای، مرحله دوم وابستگی و احساس پیدا شدن منجی و فرشته نجات، مرحله سوم مرحله توجیه و نادیده تفاوت های فردی، شخصیتی، خانوادگی و فرهنگی است که این نادیده گرفتن و توجیه کردن مانند آتش زیر خاکستر است که بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک و کاهش احساسات شعله ور خواهد شد.
بنده به عنوان یک کارشناس ارشد روان شناسی با توجه به تجارب مشاوره ای خودم خدمت شما عرض می کنم که تفاوت سنی شما و ناکامی در ازدواج قبلی که هنوز مشخص نیست ریسک ازدواج شما بالا می برد و این موضوع هم جزء موضوع هایی است که شما به دلیل وابستگی شدید به آن اهمیت نمی دهید و بعد از ازدواج و کاهش احساسات داغ و آتشین برای شما دردسرساز خواهد بود.
موفق باشید.

سلام. ممنون از کمکهاتون. من به روش شما عمل کردم و تا دو ماه خوب پیش رفتم. اما الان دوباره دلم برای اون فرد تنگ شده و دوباره درگیر همون احساسات شدم. اگه میشه لفطا بگید چیکار کنم که دقیقا مثل همون دو ماه درگیری فکری و احساسی نداشته باشم.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
به نظر می رسد شما بعد از اینکه با این تکنیک ها توانستید وجودتان را از آلودگی فکری نسبت به ایشان پاک کنید حالت standby(آماده باش) و یا مراقبت را نسبت به افکار و وسوسه هایی که به صورت چراغ خاموش و مخفیانه و تدریجی وارد ذهن و روان شما می شوند، نداشته اید و این افکار و احساسات و ویروس ها به تدریج در ذهن شما به هم دیگر پیوند خورده و تبدیل به یک احساس قوی وابستگی شده و شما در بیرون احساس دلتنگی و یادآوری خاطرات گذشته می کنید.
پس حداقل تا یک سال شما باید حالت آماده باش نسبت به ورودی ذهنتان داشته باشید و عوامل بیرونی را هم به دقت کنترل کرده و با شناخت نسبت به تأثیر مخرب این عوامل بیرونی مانع نفوذ آنها در شبکه هیجانی و احساسی شما شود. مثلا ممکن است با یک ناکامی در یک موضوع مهم زندگی باعث برگشت به افکار و خاطرات گذشته شوید که باید کامل حواستان باشد موفق باشید.

سلام...
من و يكي از دوست هام(همجنس) خيلي همو دوس داريم...ما پنج ماهه كه واقعا عاشق هم شديم...جون ميديم واسه هم.خيلي به هم دلبسته شديم...
مدرسه هامون جداس ولي هر لحظه با هم اس ميزنيم و باهم ميخوابيم و باهم بيدار ميشيم...
بهترين دلگرميمه ..حاظرم بميرم براش
اما الان متوجه شديم كه اين رابطه ي ما از هر لحاظ جايز نيس...ميخوايم تموم كنيم...ولي نميـــــــــــــــــتونيم...
ما خيلي وابسته ي هم شديم....من هردقيقه اشك ميريزم و ديوونه ميشم....طاقت نبودنشو ندارم...
واقعا نميتونم....اونقدر اذيت ميشم كه ارزوي مرگ ميكنم...
از درس و زندگيم افتادم...اصلا درس نميخونم و رو اعصاب هم تاثير گذاشته...
نميدونم چيكار كنم و چطور فراموشش كنم..؟؟؟؟؟اصلا نميتونم يه روز بدون اون باشم....وافعا نميتونم
چيكار كنم..؟؟

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالبا بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل.
مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوست داشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد.
زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگری همراه شود.
روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند. همسالان حكم درمانگران قابل اعتماد و سرمشقهای رفتاری را برای یكدیگر دارند.
اما دوستی منطقی و عاقلانه باعث آرامش شده و به کمال و احساس مثبت در زندگی کمک می کند اما دوستی که باعث به هم ریختگی وضعیت روانی شود یک نوع وابستگی بیمارگونه است. علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشكالى ندارد، بلكه اگر در راستاى اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانه ‏روى است و زیاده ‏روى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید در این مسأله در حد اعتدال رفتار نمایید درباره مشكلات آن فكر كنید و سعى كنید خود را قانع كنید كه افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است.
اما برای کاهش وابستگی پیشنهادات زیر را اعمال کنید:
۱- لیستی از آسیب ها و ضرر های روانی که در این رابطه متحمل شدید را بنویسید.
۲- سعی کنید تعداد دوستانتان را زیاد کنید و رفت و آمد را با آنها بیشتر کنید.
۳- به توانایی ها و نقاط مثبت خودتان توجه کنید و سعی کنید با تکیه بر نقاط مثبت و خودگویی مثبت اعتماد به نفس و خودارزشمندی خودتان را بالا ببرید و نیاز به توجه دیگران و تحویل دیگران را به لذت تبدیل کنید یعنی شما نیاز به محبت و توجه دیگران ندارید اما از توجه دیگران لذت می برید و واکنش مثبت نشان می دهید.
۴- ورزش و تحرکات بدنی و تعاملات اجتماعی را بیش از بیش اهمیت دهید موفق باشید.

سلام ببخشید تو اکثر موارد میگن دوستی که خواستگاری توش مطرح نباشه یعنی کشک اگه طرف اصرار به خواستگاری داشته باشه از همون اول و ما به تاخیر بندازیم و بعد دو سال رسما صورت بگیره به معنی اینکه واقعا میخواد؟من که این مطالبو میخونم فکر میکنم چون خواستگاری انجام شد پس نیت بد نداشته اشتباه فکر میکنم؟

به نام خدا
من دختر ۱۵ ساله هستم و به دبیر فیزیک خود که مرد هستند. علاقه پیدا کردم. خیلی به خودم فشار اوردم فراموششان کنم اما نشد لطف کنید کمکم کنید.
باتشکر

تصویر شهر سوال

با سلام
به طور کلی هر انسانی در یک وضعیت عادی از سه سالگی احساس استقلال و هویت شخصی خودش را تجربه می کند و به این مطلب پی می برد موجودی جدای از والدین خویش است روان شناسان این دوره را دوره تفرد- جدایی می نامند. با این وجود وضعیت شما مشخص نیست که دوران سه سالگی شما چگونه بوده است البته رگه هایی از وابستگی در افرادی که در خانواده پر تنش زندگی می کند و یا دختر هایی که در کنار پدر به نیازها و انتظارات خودشان نمی رسند این کمبودها و نیازهای برآورده نشده را با خود حمل می کنند و ممکن است در یک رابطه استاد شاگردی و یک رابطه علمی به تدریج و نا خودآگاه وارد وابستگی عاطفی شوند بعد از اینکه به صورت ناهشیار وابستگی صورت گرفته شما هشیارانه این وابستگی را احساس و تجربه می کنید برای بهتر شدن اوضاع راهکارهای زیر مفید است:

۱. از لحاظ روانشناسی یکی از علل ایجاد افسردگی در افراد، شکل گیری دلبستگی های بیجا بین افراد و سپس گسسته شدن این دلبستگی است.تحقیقات متعدد هم این امر را اثبات نموده است.پس قبل از اینکه سروکارتان با قرص های آرام بخش و شوک الکتریکی و ... بیفتد به فکر سلامت روان خود باشید و ارداه جدی در فراموشی فرد مذکور را پیشه خود کنید.

۲- علاوه بر کنترل نگاه، دل خود را کنترل کنید و از فکر کردن به او خودداری کنید و هرگونه آثاری که شما را به یاد او می اندازد از قبیل نوشته، جزوه، کتاب، عکس و... را از خود دور کنید.

۳- به خود بگویی که چرا من باید علاقه و انرژی عاطفی خودم را روی فردی هزینه کنم که هیچ تناسب و سنخیت و هدفی در این رابطه نیست. من باید این علاقه ها و عواطف ر ا برای کسی خرج کنم که خریدار باشد و برای زندگی آینده ام مفید باشد.
۴-تا آنجا که امکان دارد کمتر در تنهایی قرار بگیرید زیرا هنگام تنهایی آن فرد بیشتر در ذهن شما مجسم می شود و ذهن و دل شما را به خود مشغول می کند.

۵- کمبودها و نیازهای عاطفی خودتان را شناسایی کنید و از روش مناسب آنها را برآورده کنید

۶- افراد مهر طلب نیاز به محبت دیگران دارند ولی افراد مستقل از نظر شخصیتی مستقل هستند و از احترام و توجه دیگران لذت می برند ولی نیاز ندارند.

۷- سعی کنید با توجه به استعداد ها و خوبی های خودتان انرژی درونی بگیرید و برای شخصیت خودتان آنقدر ارزش قایل شوید که نیاز به توجه و وابستگی به دیگران را نداشته باشید موفق باشید.

salam
mamnoon az rahnaee hatoon.man 2khtary 19 sale hastam.nazdike 2sal ba pesary ham sene khodam rabete daram.‎ in pesarpesar khaleye pesar amoom mishe.ma hamdige ro kheyli doos darim har shab ta sob baham teli miharfim.ma beshedat be ham vabasteeim.ye sale pish nazdike eyed norooz bood k baba fahmid daram bash miharfam gooshimo jelo Chesham khoord kard1bade 2mahba koli gerye va afsordegi baba ro razi kardam k gooshi begire vasam besh ghol dade boodam k dige besh nazangam vaghti gooshi vasam geref be 2 shab naresid k besh zangidam.az parsal ta hala ba ham rabete darim man harfamo b mamanam mizadam faghar maman azin jariyan ba khabar bood nazdike eyed emsal dobare hamoon etefagh oftad yani baba fahmid gooshiyo geref bade chan rooz bem dad.ba gereftan estekhare va j bad va khatarnak boodane in rabete man be in rabete delsard shodam.‎ ama bazam bedoone oon nemitoonam.ma hamo vase ezdevaz mikhaym mamanam nesbatan b edameye in rabete razi bood ama ta did javabe estekhare bad oomade dige nemizare bahash basham.‎.hata be oonam goftam ama oon fek mikone dige nemikhamesh va daram bahoone miyaram.oon chan bar b babam es dade va gofte mano mikhad ama chon sharayete ezdevajo nadare felan pish ghadam nemishe.‎
torokhoda komakam konin bayad chikar konam.‎

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تشکر
لطفا سوال خود را فارسی مطرح نمائید

too farsi kond mitaypas mamnoon misham bekhooninesh

تصویر شهر سوال

با سلام و احترام
سوال شما به مشاور محترم ارجاع و بعد از دریافت خدمتتان ارائه میشود.

سلام.من دختری ۱۹ ساله ک ۲ساله باپسری همسن خودم رابطه دارم.ما همدیگه رو خیلی دوس داریم و ب شدت بهم دلبسته و وابسته ایم.چندماه قبل ازین ک دوباره بابام بفهمه باهاش رابطه دارم:توطول۲سال هرشب تاصبح تلفنی باهم حرف میزدیم.۱سال پیش ۲روز مونده ب عیدنوروز شب درحال دعوا کردن بودیم ک بابام فهمید وگوشیوجلو چشام خورد کرد.بعد از چند ماه افسردگی بالاخره بابامو راضی کردم واسم گوشی بخره.ب بابا قول داده بودم ک بش زنگ نزنم اما نتونسم.من همه حرفامو ب مامانم میزدم فقط اون بود ک ازین جریان با خبر بود.دوباره نزدیک عید امسال همون اتفاق تکرار شدودوبباره بابام فهمید..(ناگفته نمونه ک تو سال دوم میرفتم خونشون همو میدیدیم آخه شهر ما کوچیکه و خبرا زود پخش میشه و ما واسه دیدن هم خونشونو مناسب دیدیم.)بابا گوشیو ازم گرف و دیگه نذاش برم بیرون.تو تعطیلات عید بود ک ی شب ازخونه زنگیدم ک گوشی واسم بیاره.وقتی گوشیش دسم بود سر این ک چون با داداشم ۲روز رفتم مسافرت واین از نظر اون یعنی بی تفاوتی نسبت ب رابطه و خودش دعوا میکردیم و من هرچی گفتم منو ب زور بردن باورش نمیشد و جواب تلفنما نمیداد منم ازین بهونه آوردنا و دعواهاش خسته شدم و بش گفتم اگه نیمدی گوشیتو ازم بگیری مجبور میشی بین آشغالا پیداش کنی!بالاخره اومد گوشیو ازم گرف.بابا گوشیو بم داد و من با ی خط دیگه باش رابطه دارم !استخاره ردیم بد اومد و من دیگه ب ادامه رابطه دلسرد شدم حالام هر چی میره دعواهامونم بیشتر میشه.حس میکنم دیگه منو نمیخادبدجوری از بی اعتمادیش خستم میخام تمومش کنم اما نمیشه. اون زنگ میزنه میگه فقط منو داره و بدون من نمیتونه ولی بی تفاوتیاش اینو نشون نمیدن.لطفا کمکم کنین؟

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
پیشاپیش از گزش احتمالی قلم بنده عذرخواهی می کنم ولی به عنوان یک فردی که از وابستگی های بی هدف و نابود کننده انسانیت و هستی انسان، پرونده ها و مصاحبه ها زیادی دارم خدمت شما عرض کنم شما خیلی خیلی ارزان خود را وارد ارتباطات مبهم، تاریک و بی نتیجه، بدون ضمانت قانونی و رسمی کرده اید.
این ارتباط ها از دو حال خارج نیست یا اینکه طرف مقابل اقدام به ازدواج خواهد کرد که اول ناسازگاری ها و آشکار شدن نقاط متفاوت شخصیتی خواهد بود که به دلیل وابستگی دیده نمی شد و دو طرف به دلیل اینکه وابستگی نسبت به همدیگر داشته اند فضای دوستی را با زناشویی اشتباه می گیرند.

بنده این رابطه را تنها وابستگی و عادت می گذارم نه عشق این وابستگی تنها و تنها به دلیل اصل مجاورت و در کنار هم بودن ایجاد می شود.

در کنار این تفاوت های شخصیتی متأسفانه ما با بدبینی، شک، نگرانی و وسواس فکری زن و شوهر هایی مواجه هستیم که به دلیل دوستی های قبل از ازدواج نسبت به تعهد و وفاداری همدیگر شک دارند این وضعیت در مردان بیشتر نمایان است.

نکته دیگراینکه شما بعنوان مادر آینده آیا این وضعیت برای دختر خودتان قبول می کنید که بدون هیچ ضمانت و خواستگاری رسمی، دخترتان با پسری دوست شود. قطعا اگر دقیقا خودتان را به جای پدرتان که منطقی و دوراندیش هم هست بگذارید به ایشان حق خواهید داد.

نکته مهمتر و پایانی اینکه این فرد تکلیفش با خودش و احساساتش و هیجاناتش مشخص نیست و دچار تعارض شخصیتی است و ثبات شخصیتی ندارد پس چرا خودتان را اینقدر تحقیر و ناچیز می بینید و خودتان را به ایشان را تحمیل می کند قدری به خودتان بیایید و خودتان را بشناسید و کمبودها و نیازهای احتمالی که باعث شده چنین ریسکی بکنید را از روش مناسب برآورده کنید اما حالت دوم این است که شما به دلیل وابستگی بی هدف و پوچ دچار افسردگی وبی هدفی در زندگی خواهید شد و مسیر زندگیتان و سرنوشت تان را دچار آسیب های فراوانی خواهید کرد.

موفق باشید.

من هر دفه میام سر میزنم ولی جوابی نمیبینم دارم ذره ذره آب میشم لطفا کمکم کنید

تصویر شهر سوال

با سلام
سوال شما به مشاور محترم ارسال شده. لطفا کمی هم صبر نمائید.

دخترها چقدر ساده هستند؟
کافی است به این عاشق ها بگویید تصمیم گرفتم شما را به پدر و مادرم معرفی کنم تا با شما اشنا شوند ببینید چطور رنگش زرد میشود و فرار میکند دزد ناموس

سلام. من دختری ۱۹ ساله هستم که از یازده سالگی( درست از زمانی که به بلوغ رسیدم) عاشق شخصی که چهار سال از من بزرگتر است شدم. که این شخص از اقوام عمه و عمویم(برادر شوهر عمه ام و برادر زن عموم) هست شدم. دو سال سعی کردم این حس رو مخفی کنم. حتی با اینکه خیلی خیلی کم میدیدمش ولی حتی خیلی شبها از فکرش خواب نمیرفتم! خلاصه دو سال بعد با هم صحبت کوتاهی ( تنهایی) داشتیم در منزل مادر بزرگم که انها اتفاقی آنجا مهمان بودند و متوجه شدم که او هم احساسی به من دارد. شماره ای به من داد و من با او تماس گرفتم. رابطه مان بیشتر و بیشتر شد حتی گاهی اوقات ۴ ساعت بی وقفه با تلفن باهاش صحبت میکردم همان اوایل رابطه مادرم و خواهرم با خبر شدند. مادرم مرا تهدید کرد که اگر به رابطه با او ادامه دهم به پدرم میگوید! من تظاهر کردم که باهاش به هم زدم و کمی ازش فاصله گرفتم ولی چیزی که انکار ناپذیر بود این بود که من یک لحظه هم بدون او آرامش نداشتم. حتی تصور اینکه ثانیه ای با کس دیگری باشد مرا عذاب میداد. در طول رابطه ۳ یا ۴ باد در حدود یکسال و نیم. بیشتر ندیدمش. خیلی حرفهای عاشقانه و قول های ازدواج به هم داده بودیم که یکدفعه او عوض شد و گفت که بهتر است جدا شویم. ۶ ماه اشک و التماس من بی فایده بود و او از من جدا شد. در این مدت او به سربازی و اصفهان برای کار رفته بود و من در غم جداییش( در این چهار سال هرگز نتوانستم فراموشش کنم) و حتی برای فراموش کردنش دست به رابطه های دیگر زدم حتی رابطه با همجنس. حالا طرف خودش برگشته و میگه که متاسفه ولی نمیتونه با من ازدواج کنه چون من با پسرای دیگه بودم! و اینکه خانوادش به دلیل مشکلات عمه و عمویم با خانواده آنها نمیتواند به خواستگاری من بیاید و خانواده اش مخالفند. من هنوز خیلی عاشقشم و وقتی فهمیدم سال قبل نامزد کرده بوده داغون شدم. خانوادش اصرار دارن ازدواج کنه و من میدونم که دیر یا زود از من جدا میشه و میدونم هرگز نمیتونم فراموشش کنم همونطور که از ۱۱ سالگی تا حالا نتونستم. کمکم کنید لطفا

تصویر شهر سوال

بیایید مساله را طور دیگری بررسی نماییم. در زندگی همه انسانها گاهی این اتفاق پیش می آید که به آنچه می خواهند نمی رسند کافی است شما، کمی به گذشته خود و دیگر دوستان مراجعه کنید این مطلب را تصدیق خواهید کرد. پس وجود شکست در زندگی دنیایی قطعی است. مهم این است که ما با شکست های زندگی چگونه روبرو شویم. و بی دلیل «رخداد ها » را به «بحران» تبدیل نکنیم. هر چقدر بااین رخداد ها عقلانی تر رفتار کنیم تحمل آنها برایمان آسان تر وراههای بعدی روشن تر خواهد شد و هر چقدر به شکست ها رنگ و لعاب عاطفی بدهیم روانمان آزرده ترومسیر آینده را تاریکتر خواهیم دید. از خودتان سوال کنید:

- آیا من اولین و تنهاترین کسی هستم که با چنین رخدادی روبرو شده است؟ اگر جواب منفی است چگونه دیگران با چنین رخداد هایی عاقلانه کنار می آیند؟

- آیاکسی مرا مجبور کرده که « با جواب رد بقیه زندگی خودم را تیره و تار ببینم» یا خودم با اختیار خودم این کار را دارم انجام می دهم؟ پس اگر خودم تصمیم گیرنده ام چرا فکر می کنم «بهترین موقعیت هایم را از دست داده ام »؟

- آیا عشق و محبت «فقط» و «باید» در مورد یک نفر و یک بار در زندگی تکرار شود؟

در پایان نظرتان را به نکاتی جلب می کنم:

۱- این مطلب را روزی چند بار با خود تکرار کنید: اگر به خدا اعتقاد دارم و می دانم مسبب الاسباب اوست پس چرا بر روی این آیه مبارک و نوید بخش قرآن توجه نکنم که هر که « تقوا پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او قرار خواهد داد» و « یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» پس از جایی که گمان نمی کنم خداوند به من روزی خواهد داد.

۲- ممکن است برای رهایی از فشارهایی که این روزها تحمل می کنید تلاش زود هنگامی برای پر کردن این خلا بوجود آمده نموده و دست به رابطه جدیدی با شخص دیگری بزنید. ولی ما آنرا توصیه نمی کنیم چرا که از لحاظ روان شناسی این روزها شناخت و افکار شما درگیر شده است لذا تصمیم مناسبی را احتمالا اتخاد نخواهید کرد و پشیمانی های بعدی سراغتان خواهد آمد.بدین منظور چند ماه هیچ اقدام جدی در این زمینه انجام ندهید و بعد از آن به همراه یک یار مشاور مساله را پیش بگیرید.

۳- از لحاظ روان شناسی یکی از علل ابتلا به افسردگی در جوانان، شکست های عاطفی است که در این زمینه، افراد به ناارزنده سازی هایی دست می زنند و تمام داشته های مثبت خود را قربانی این رویداد می نمایند. برای اینکه شما جزو این دست آدم ها نباشید لازم است به فعالیت های مثبت و تقویت کننده و لذت بخشی که قبل از این ماجرا برایتان مطرح بود روی بیاورید. و از ورزش ها، کوهنوردی ها و فعالیت های بدنی (علی رغم میلتان) حتما سود بجویید.

در پایان مطالبی دیگری هم در این وابستگی ها پیشنهاد می کنیم که دیدن و انجام آن مفید خواهد بود.

۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل ممکن است متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند . شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان که شامل دروغ ها و عدم پایبندی و تعهد به عشق و علاقه و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود

۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یاد داشت کنید.
۴ - در حال حاضر به هیچ وجه اقدام به ازدواج نکنید زیرا ممکن است انگیزه انتقام جویی و یا با هدف بهتر شدن وضعیت روحیتان و نه با هدف عشق و علاقه منطقی این ازدواج صورت بگیرد پس سعی کنید حداقل دوماه با انجام این تکنیک ها افکار و تصاویر مربوط به ایشان را از ذهنتان پاک کنید به حدی که اصلا تصویر ذهنی ایشان را به خاطر نیاورید و بعد هم حتما با یک مشاوره برای کمک به یک ازدواج عاقلانه کمک بگیرید.
۵- سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۶- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۷- ساعات و لحضاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
۱۰ - شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.

تصویر شهر سوال

بیایید مساله را طور دیگری بررسی نماییم. در زندگی همه انسانها گاهی این اتفاق پیش می آید که به آنچه می خواهند نمی رسند کافی است شما، کمی به گذشته خود و دیگر دوستان مراجعه کنید این مطلب را تصدیق خواهید کرد. پس وجود شکست در زندگی دنیایی قطعی است. مهم این است که ما با شکست های زندگی چگونه روبرو شویم. و بی دلیل «رخداد ها » را به «بحران» تبدیل نکنیم. هر چقدر بااین رخداد ها عقلانی تر رفتار کنیم تحمل آنها برایمان آسان تر وراههای بعدی روشن تر خواهد شد و هر چقدر به شکست ها رنگ و لعاب عاطفی بدهیم روانمان آزرده ترومسیر آینده را تاریکتر خواهیم دید. از خودتان سوال کنید:

- آیا من اولین و تنهاترین کسی هستم که با چنین رخدادی روبرو شده است؟ اگر جواب منفی است چگونه دیگران با چنین رخداد هایی عاقلانه کنار می آیند؟

- آیاکسی مرا مجبور کرده که « با جواب رد بقیه زندگی خودم را تیره و تار ببینم» یا خودم با اختیار خودم این کار را دارم انجام می دهم؟ پس اگر خودم تصمیم گیرنده ام چرا فکر می کنم «بهترین موقعیت هایم را از دست داده ام »؟

- آیا عشق و محبت «فقط» و «باید» در مورد یک نفر و یک بار در زندگی تکرار شود؟

در پایان نظرتان را به نکاتی جلب می کنم:

۱- این مطلب را روزی چند بار با خود تکرار کنید: اگر به خدا اعتقاد دارم و می دانم مسبب الاسباب اوست پس چرا بر روی این آیه مبارک و نوید بخش قرآن توجه نکنم که هر که « تقوا پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او قرار خواهد داد» و « یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» پس از جایی که گمان نمی کنم خداوند به من روزی خواهد داد.

۲- ممکن است برای رهایی از فشارهایی که این روزها تحمل می کنید تلاش زود هنگامی برای پر کردن این خلا بوجود آمده نموده و دست به رابطه جدیدی با شخص دیگری بزنید. ولی ما آنرا توصیه نمی کنیم چرا که از لحاظ روان شناسی این روزها شناخت و افکار شما درگیر شده است لذا تصمیم مناسبی را احتمالا اتخاد نخواهید کرد و پشیمانی های بعدی سراغتان خواهد آمد.بدین منظور چند ماه هیچ اقدام جدی در این زمینه انجام ندهید و بعد از آن به همراه یک یار مشاور مساله را پیش بگیرید.

۳- از لحاظ روان شناسی یکی از علل ابتلا به افسردگی در جوانان، شکست های عاطفی است که در این زمینه، افراد به ناارزنده سازی هایی دست می زنند و تمام داشته های مثبت خود را قربانی این رویداد می نمایند. برای اینکه شما جزو این دست آدم ها نباشید لازم است به فعالیت های مثبت و تقویت کننده و لذت بخشی که قبل از این ماجرا برایتان مطرح بود روی بیاورید. و از ورزش ها، کوهنوردی ها و فعالیت های بدنی (علی رغم میلتان) حتما سود بجویید.

لازم است مجددا عرض شود که راهکارهای ارائه شده در مطلب را انجام دهید.

موفق باشید

سلام و عرض خسته نباشيد
حقيقتش من يه دختر ۱۶ساله هستم كه علاقه شديدي به پسرعمم پيدا كردم.ازوقتي ۱۳سالم بود حس كردم خيلي دوسش دارم و اين عشق انقدر شديد شد كه حتي ترسيدم جنون بگيرم.دوستم گفت بهتره بهش بگي.اون يه شهرديگه زندگي ميكنه و ما سال به سال ب سختي همديگه رو ميبينيم.من با پيام بهش گفتم.اونم گفت با برادرم دوسته و نميتونه خيانت كنه و منو رد كرد.خيلي تصميم گرفتم فراموشش كنم چون اون نميخواد و عشق اون براي من تنها يه مانع براي موفقيته.من نميتونم درس بخونم چون فكرش ولم نميكنه.مثل خوره افتاده به جونم.
ميخوام شما كمكم كنيد
لطفا نظرتون رو برام ايميل كنيد چون شايد ديگه ب اين سايت نيام.
مرسي.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
قصه قدیمی عشق که به عقید روان شناسان ناشی از یک نیازهای برآورده نشده دوران کودکی است دورانی که ما فقط و فقط حافظه هیجانی فعالی داشته ایم و حافظه شناختی خیلی قوی نداشته ایم به همین خاطر شاید بگوییم تا وقتی یاد داریم در کنار پدر و مادر متعادل و با محبت بزرگ شده ایم و هیچ گونه نیاز به محبت و احترام و توجه، زیر بنای این احساس وابستگی و نیاز شدید به درک شدن از طرف مقابل نیست . قطعا در سن ۳ سالگی که دوره تفرد جدایی نام دارد افرادی که از نظر شخصیتی و هویتی مستقل می شوند ، مستقل فکر می کنند مستقل احساس می کنند و از توجه و حمایت دیگران لذت می برند و خود نیز متقابلا به دیگران توجه و احترام قایل هستند اما نیازمند به تحویل و توجه و احترام نیستند. معمولا اگر در خانواده تعادل در روابط صمیمانه و عاطفی برقرار باشد مخصوصا رابطه پدر با فرزند دختر به خوبی انجام شود و فرد در خانواده یاد بگیرید چگونه می تواند مستقل فکر کند و در یک وضعیت مناسب احساسات و هیجان خود را خرج نماید و دوستی ها یک طرفه نباشد و اصلا احساسات نهایتا به صورت علاقه در فرد ایجاد شود و نه وابستگی یک طرفه که البته شما آن را عشق می گذارید. عشق یک مفهوم ماورایی نیست بلکه بر اثر اصل مجاورت ذهنی یا بیرونی به موضوعی به وجود می آید و فرد را به دنبال خود می کشاند . خوب وضعیت شما یک نوع وابستگی یکطرفه است که علی رغم خواست شما نه تنها آرامش برای شما ایجاد نکرده است بلکه باعث فلج شدن زندگی شما هم شده است. شما به تدریج و با یک برگشت به خود و مرور آسیب هایی که به دلیل سرمایه گذاری روانی یک طرفه به خود زده اید ارزش و قیمت خود را دوباره به دست آورده و با دلسوزی و محبت نسبت به خود به جای ملامت و سرزنش سعی کنید با مدیریت فکر و ذهن با تکنیک هایی که با مشاوره حضوری به شما می دهند ذهن خود را از تصاویر ذهنی ایشان که الان تبدیل به زباله ها ذهنی شده است پاک می کنید ساعت و اوقات خود را در جمع سپری کنید و اوقات تنهایی خود را با مدیریت و در نظر گرفتن یک برنامه خاص و سرگرم کننده و هدفمند سپری کنید . موفق باشید.

من سوالی ندارم فقط خواستم به همه عشق یکطرفه ای ها و تمام همدردهای خودم بگم که اشتباه منو تکرار نکنید،اگه ی پسر رو دوس دارید بشینید خوب فکر کنید ودلیلش رو پیدا کنید و قطعا می بینید چیزی جز هیجان نیست یه حس خوب زودگذر!که اگه بهش اعتنا کنید مثل من زندگیتون ویرون میشه،خودت رو بخاطر یه نفر نابود میکنی و تحلیل میری...بیخیالش شو!
ببین!صد نفر اطراف تو هستن که فقط یکیشون به عشقش رسیده!تازه اگر راضی باشه و خوشبخت بشه!میفهمی احتمال یک درصد!!!
یه کم توی سایت ها نگاهدمیکنی آدمایی رو پیدا میکنی که به عشقشون نرسیدن و الان با یکی دیگه خوشبختن و همشون بدون استثنا میگن:”هموووون بهتر که نشد!!!”
آره والا همون بهتر که نشد!چون توی هر زندگی تنش هست و پس فردا که تنشی پیش بیاد میگه خوووودت خواستی!اونوقت چی داری بگی؟!
دختردخانوم عزیز!ی چیز رو ملکه ذهنت کن:هــــر پسری که دوست داشته باشه لباس عروستت میکنه و بس!
تا بحال به چند سال بعد فکر کردی؟چند سال بعد که بهش رسیدی و دیگه مثل تموم آدما سرت به زندگی گرمه و عشق رو فراموش کردی یا برات عادی شده؟اونوقت چطور با معایب اخلاقیش کنار میایی؟اون وقتیکه تو حباب نداری و میفهمی که ای دل غافل!ی عمر راه رو اشتباه رفتی!
خلاصه کلام:وقتت رو با هیچ پسری سر نکن چون اگه تو رو بخواد تحت هر شرایطی میاد و ازت خواستگاری میکنه و این نیازی به دوستی و رابطه عاطفی نداره!
به حرفام فکر کن و خودت تصمیم بگیر!
پشت سر من نیا!این راهی که من یه عمر رفتم اشتباه بود...

با سلام و خسته نباشید

راستش من یه پسر ۲۴ سابه هستم داستان از اونجا شروع شد که من به مدت ۲ سال هر روز یه دختر خانومی رو تو ایستگاه اتوبوس میدیدیم تقریبا هر روز همدیگرو میدیم تا این که یه روز این خانوم پا جلو گذاشتن به من پیشنهاد دوستی دادن و من با وجود اینکه علاقه چندانی به ایشان نداشتم قبول کردم و با ایشون وارد رابطه شدم در ابتدا هیچ احساسی بهش نداشتم و اون معمولا اشتیاق نشون میداد و تماس میگرفت و اس ام اس میداد اون اوایل خیلی منطقی بودم و طوری که ناراحت نشه بهش فهموندم که برای ازدواج مناسب نیستیم و بهش گفتم اگه خواستگار مناسب برات پیدا شد قبول کن اینو هم بگم این خانوم ۲۵ سالشه و یک سال از من بزرگتره. بعد از چند مدتی که از رابطمون گذشت احساس کردم که غریضه جنسی و عاطفیم بیدار شده و بعد از مدتی ارتباط احساسی و جسمی با هم برقرار کردیم چند ماهه اول فقط از روی هوس این کارارو می کردم و با توجه به این که ادم با اعتقادی بودم عذاب وجدان می گرفتم ولی نمیتونستم ترک کنم رابطمون هم اینجوری ادامه پیدا کرد تا کم کم احساس کردم بهش علاقمند شدم و از اونجا که ادم احساسی هستم حرفای احساسی و عاشقانه زیادی با هم رد و بدل می کردیم و رابطه جسمی هم با هم داشتیم البته من دست به بکارتش نزدم و هنوز دختره راستش تقریبا هر روز با هم ارتباط داشتیم وشبا تا دیر وقت با هم صحبت می کردیم کم کم اون شد هم دمم، کسی که نیازامو برطرف می کرد، نیاز عاطفی جنسی، از تنهای در م اورده بود شده بود کسی که کنارمه تو تمام لحضات. بیشتر اون اس ام اس میداد و تماس می گرفت چند مدتی گذشت و من بدونه فکر کردن به وابستگی هر روز حرفای عاشقانه ی بیشتری بهش می گفتم و هم زمانم ارتباط جسمی با هم داشتیم تا اینکه چند مدت پیش من عصبی شدم و با شدت باهاش دعوا کردم اونم قهر کرد و من چند روزی گوشیمو خاموش کردم بعد از چند روز پشیمون شدم و دوباره گوشیمو روشن کردم اون کمی بهم کم محلی می کرد و من تقریبا هر شب باهاش تماس می گرفتم ولی اون خیلی سرد باهام برخورد می کرد کمی مشکوک شدم و احساس کردم با کسه دیگه ای جز من صحبت می کنه ولی اون می گفت نه دلیل سردیم اینه که از دستت ناراحتم حالا من گرمم ولی اون سرد بهم میگه دوست دارم ولی سرده این داره عذابم میده الان اشک تو چشام جمع شده دارم دیگه بهم اس نمیده اون همون دختری بود که هر شب تا دیر وفت به من اس میداد چند روز پیش گفت دوس پسر قبلیش بهش زنگ زده فکر می کنم دلیل سردیشم همینه حالا از یه طرف فکر بودن با کس دیگه داره عذابم میده و از طرف دیگه برخورد سردش شبا تا دیر وقت نمی تونم بخوابم فکر لحظاتی که باش بودم فکر اس دادنش اون تنهایمو پر کرد الانم که دیگه باهام تماس نمی گیره عذابم میده همش فکر می کنم با کس دیگه ای هست به خاطر همین با من اینجوری میکنهه البته هنوز گاهی وقتا بهم زنگ میزنه تا نیاز احساسی و جنسیشو برطرف کنم احساس می کنم بازیچه شدم اجساس می کنم شکستم همش غمگینم من مهندسی عمران می خونم این روزا امتحان دارم ولی دلم به درس نمیره نمیدونم باید چی کار کنم بهش وابسته شدم اونم بهم وابسته شده و میگه برا اینکه وابستگیم کم شه بات اینجوری می کنم ولی با توجه به شناختی که ازش دارم فکر می کنم برا فرار از وابستگی به من با کس دیگه ای حرف میزنه و این بد جوری عذابم میده، شده ملکه عذابم من ادم احساسی هسم بهش ابراز احساس می کنم اونم بهم میکنه ولی فقط من بهش زنگ میزنم و غرورم دیگه اجازه نمیده این کارو کنم من دارم طناب رابطمون و میکشم ولی اون نمی کشه میترسم با سر بخورم زمین می خواستم با کس دیگه ای وارد رابطه شم ولی با خودم فکر کردم و دیدم کار غلطیه الان غمگینم و نمیدونم چی کار کنم واقعا نمیدونم برا دل کندن ازش چی کار کنم من ادم با اعتقادی هستم چندین بار جلوی خودمو گرفتم ولی باز رابطه ی جسمیموو ادامه دادم و فکر می کنم این باعث وابستگی بیشترم شده نمی تونم در برابر تقاضاهای اون مقاومت کنم هر از گاهی بهم زنگ میزنه و میگه بریم باهام عشق بازی کنیم و منم قبول می کنم من نمی تونم در برابر غریزم بایستم اونم دختره پاک و خوبیه و من اولین مردی هسم که لمسش کردم ولی دیگه تحمل این وابستگی رو ندارم اونم تو اوج امتحانای پایان ترم نمی دونم چطور دل بستگیمو کم کنم خواهش می کنم راهنمااییم کنید ازتون ممنون میشم

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تشکر
متاسفانه معلوم نیست شما با یک نگاه و بایک درخواست، بدون تحقیق و هدف گذاری منطقی وارد رابطه ای مبهم و بدون آینده ای روشن شده اید. اینکه ما در جامعه ممکن است در صف اتوبوس، در محل کار و... افرادی را به صورت منظم و مرتب ببینیم آیا دلیل بر ابراز علاقه و پاسخ به یک درخواست خواهد بود. ممکن است این خانم را خیلی از افراد هر روز می دیدند ولی چرا شما وارد این وابستگی شده اید؟ افراد با هدف های هشیار یا ناهشیار ممکن است به ما ابراز احساسات کنند خیلی از افراد برای آزار و اذیت کردن دیگران، خیلی از افراد به دلیل اختلالات شخصیت که در روانشناس مشخص است اصرار بر دوستی دارند و افرادی را که جذب می کنند به دنبال خود می کشانند و به نحوی هم به آن نارو می زنند و هم انتقام می گیرند قطعا با آن دوست پسری که شما فرمودید هم از طریق شما انتقام جویی دارند آنچه که مهم است وضعیت شماست که در حال بازی خوردن است پس قدری سعی کنید از این دایره و چرخه بازی ایشان با خود کنترلی و مدیریت غریزه جنسی وترک وابستگی از این بازی با شخصیت شما خارج شوید. سعی کن اعتقادات مذهبی خودت را با روابط خودت که جنبه نامشروع دارد هماهنگ کنید در واقع اعتقادات و باورهای مذهبی شما با این رفتار و ارتباط جنسی سازگاری نداشته و در تضاد بسیار واضح و آشکار است . از محرک های برانگیزاننده جنسی در بیرون که باعث وارد شدن مجدد به بازی می شود بعد از شناسایی با تحمل و صبر کردن ، پرهیز کنید. سعی کنید با افزایش علاقه مندی ها زندگی مثلا ورزش و تعاملات اجتماعی و مطالعه در جمع و تبادل اطلاعات با دوستان درس خواندن خود را افزایش دهید. از مزایا و امتیازات خود کنترلی و پرهیز از رابطه پشیمان کننده و افزایش دهنده وابستگی قدری با خودتان صحبت کنید. سعی کنید از اعتقادات مذهبی تان کمک بگیرید یعنی تصور کنید که اگر میزان پاکی در روابط قبل از ازدواج کمتر باشد لذت جنسی شما در روابط مشروع و آرامش در زندگی بعد از ازدواج بیشتر خواهد بود و افکار منفی و بدبینانه نسبت به شریک زندگیتان نخواهید داشت . به پاکی خودتان افتخار کنید و نیک بدانید که خدا شما را دوست خواهد داشت و در این مسیر خدایی کمکتان خواهد کرد. سعی کنید به آسیب های وابستگی در کنار آرامش کوتاه مدت ولی پیشمان کننده و بدحال کننده دراز مدت آن فکر کنید و لحظه تخلیه جنسی را که آرامش موقت می دهد را به وابستگی و سردرگمی دراز مدت ترجیح ندهید. موفق باشید.

باسلام وعرض خسته نباشیدمن یه بارنظرگذاشتم ولی نشد.من دختری۱۹ساله هستم باجنس مخالف چندسال رابطه دارم به صورت تلفنی وبه صورت تلفنی هم رابطه جنسی داشتم واینوبگم که تاحالاحضوری باپسری ملاقات نداشتم ولی همین کارم خودش گناه بزرگیه چندبارتوبه کردم ولی بازبرگشتم دیگه خسته شدم حس میکنم دیگه خداهم نمیبخشه وهوامونداره ودرآینده خوشبخت نمیشم حالم ازخودم به هم میخوره چیکارکنم کمکم کنید.یعنی میتونم پاک باشم آخه من همچین آدمی نبودم.ولی شهوت بالایی دارم واین فکرازوقتی توسرم افتادکه دیدم همه دوستام تااین سن حداقل یه خواستگاروداشتن ولی من نه گفتم من هیچ وقت ازدواج نمیکنم که رفتم سراغ این کارا.همیشه هم تنهام واحساس تنهایی میکنم.هیچ هدفی واسه زندگیم ندارم میتونستم خودموراحت میکردم.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
به نظر می رسد فعال شدن تحریکات و وسوسه های جنسی غیر قابل کنترل در شما تاریخچه نسبتا طولانی داشته باشد و وجود محرک های بیرونی که ممکن است در حال حاضر به عنوان تجربه ذهنی احساس شود ریشه در محیط خانه و دوران کودکی داشته باشد اما به هر حال شما از طرفی به دلیل عقاید و ارزش ها و قواعد دیگری که در زندگی خانوادگی حاکم است به خود اجازه دیدن و لذت بردن دیداری و تخلیه بخشی از انرژی هایی که از طریق این حس اتفاق می افتد را نداده اید که این موضوع هم نیاز به تحلیل دارد. اما به هر حال آنچه که به عنوان اساس و بازکننده مسیر برای ارتباط تلفنی و تخلیه هیجان است احساس و تصویر ذهنی که شما از خودتان دارید . این احساس ها و افکار اتوماتیک عبارتند از :
۱- احساس بی ارزشی و احترام نگذاشتن به خود ، عزت نفس پایین: همانطور که در روایات و آموزه های دینی داریم کسی که برای خودش ارزش قایل هم دیگران و هم خودش از شرخودش در امان نیست. پس سعی کنید با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و پذیرش خودتان به عنوان یک انسان بدون در نظر گرفتن موضوعاتی مانند نداشتن خواستگار و سایر موضوعاتی که باعث می شود شما خود را به خاطر نداشتن آنها برای خودتان ارزش قایل نشوید، احترام و عزت به نفس خود را افزایش دهید چون همه انسان بدون هیچ شرطی اشرف مخلوقات هستند پس شما خود را باید آنقدر بالاببرید و برای خودتان اهمیت قایل شوید.
۲- باور به این موضوع که خداوند شما را نمی بخشد : ماندن در احساس گناه و نا امیدی به بخشش خداوند باعث می شود وسوسه ها و تحریکات قوی تر و غیر قابل کنترل تر شوند چون افکار منفی و شیطان به شما می گوید خب حالا که خدا نمی بخشه پس ادامه بده حداقل لذت چند دقیقه ای که داره. قطعا اگر شما پشیمان باشید خداوند هم شما را می بخشد و کسی هم که توبه کرده مانند کسی است که اصلا گناهی ندارد(روایت) پس احساس گناه بعد از ندامت و پشیمانی احساس شیطانی و افسرده ساز خواهد بود .
۳- باور به اینکه من آینده ندارم و در سطح من دوستان و آشنایان من در سن من الان خواستگار دارن ولی من ندارم: این افکار و احساسات باعث تقویت تحریکات و آسان شدن مسیر و افزایش انگیزه برای ارتباط تلفنی شود.
احتمال افسردگی به دلیل این فرایند که به صورت دایره وار به دور خودش می چرخد هست. تحریکات -- رابطه جنسی ----افسردگی ---- ناامیدی از بخشش و آینده خوب--- تحریکات شما با عزم جدی و تصمیم گیری و نوشتن هدف کوتاه مدت و دراز مدت برای زندگی خودتان ، افزایش تعاملات اجتماعی ، ورزش در جمع ، مبارزه با افکار منفی و جایگزین کردن افکار امید بخش و مثبت به جای افکار منفی ، پرهیز از تنهایی و قبول کردن مسولیت های اجتماعی در ضمن خودشناسی بیشتر باعث تغییر مسیری می شود که در حال حاضر خودکار شده است.
نکته دیگر در صورتی که مشکلاتی مانند عدم تمرکز فکر و مشغولیت فکری بدون اراده دارید و در خواب ، اشتها و رابطه با خانواده دچار مشکلاتی هستید حتما به روان پزشک و روان درمانگر مراجعه کنید موفق باشید.

خواستگار نداری ک نداری قرار نیس بخاطر نداشتن خواستگار خودتو نابود کنی ک

سلام
نمیدونم جوابمو میدید یا نه
من اینروزا به شدت به کمک احتیاج دارم
نه باکسی رابطه داشتم و نه عشقو به این چشم دیدم
وکسی که انتخابش کردم آدم باشعور وفهمیده ای بود...و هست
متاسفانه ما قسمت هم نبودیم
ونمیدونم چرا اینجوری شد که اون یکدفعه ازدواج کرد، و زیر پامو خالی کرد
من بخاطرش چندتا از خواستگارامو ردکرده بودم
چون دوسش داشتم و میخواستم وقتی شرایطشو داشت بیاد،
حالا این حرفا دیگه مهم نیست،چون ازدواج کرده
فقط من الان میخوام بدونم چجوری با سوالایی که تو ذهنم باقی گذاشته باید کناربیام و فراموش کنم
اون الان به کسی دیگه تعلق داره ومن دلم نمیخواد بهش فکرکنم
درحالیکه اون .

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
اگر چه شما در این متن احساس وابستگی و علاقه را به طرف مقابل رد کرده اید ولی از وضعیت روحی شما مشخص است که وابستگی صورت گرفته است ولی شما آن را رد می کنید و می خواهید بگویید که من عاشق و وابسته نبودم در حالی که اگر وابسته و عاشق نبودید الان این حال را نداشتید و اصلا سوالاتی نداشتید و تو شوک این ناکامی و از دست دادن نبودید و نمی گفتید من به خاطر ایشان خواستگارهامو رو رد کردم. پس ابتدا بپذیرید که وابسته شدید و وابستگی شما در حال حاضر که ایشان را از دست داده اید در موقعیت ترک قرار گرفته و شما دچار افسردگی شده اید که شکل این افسردگی در قالب سوال هایی است که معمولا ناتمام و قانع ناپذیر است بهتر بود سوال هایی که به ذهنتان می رسد همراه با حالات هیجانی ، شناختی و عاطفی و رفتاری هنگام ورود این سوال ها، را توصیف می کردید . اما به هر حال ممکن است شما در اثر فشار عصبی و روحی ذهنتان به صورت نا خودآگاه و اتوماتیک افکار و سوال هایی منفی و ناامید کننده تولید می کند. بهتر است با یک مشاور حضوری صحبت کنید تا بهتر کمک بگیرید تا با انجام مصاحبه تخصصی تشخیصی و ارزیابی و طرح درمانی موفق شما از این وضعیت خارج شده و سلامتی روانی خود را احساس کنید موفق باشید.

سلام دختری هستم ۲۲ ساله
شدیدا تشنه یه رابطه پایدار و با احساس و با محبتم بخاطر همین هم باوافراد زیادی دوست میشم تا اینجور ادمی رو پیدا کنم ولی پیدا نشد ک نشد تا اینکه با یکی اشنا شدم و شدیدا بهم محبت میکرد و دوستم داشت تا شش ماه یعنی یروز نمیدید منو دیوونه میشد و ..... اما بعد شش ماه یهو سرد شد و من موندمو یه دنیا وابستگی و تنهایی رابطه بیستو چهار ساعته ما به یربع تلفن تبدیل شده ک با حرف زدنش واقعا بی احترامی میکنه و یجور بیمحلی باهام حرف میزنه سخته ازش جدا شم اما وقتی هم ک اقدام به جدایی میکنم دوباره تا یمدت کوتاه باهام مهربون میشه و من دوباره عاشق و تشنش میشم اما باز برمیگرده به خالت قبل نمیدونم چکار کنم اصلا نمیتونم جدا شم نمیتونم هم ادامه بدم دلم میخاد خودمو بکشم

تصویر شهر سوال

با سلام
خدمت شما عرض کنم تشنه گی و نیاز به احساس و محبت از طرف دیگران در واقع یک نوع گدایی و طلب کردن مهر از دیگران است که این ویژگی شخصیتی از دوران تکامل و رشد شخصیت در دوران کودکی شکل می گیرید . زمانی که سبک های دلبستگی مشخص می شود و افرادی که در خانواده ای رشد کرده اند که محبت و ابراز احساسات متعادل نبوده یا خیلی کم بوده و یا خیلی زیاد بوده افراد از استقلال شخصیتی کمتری برخوردار می شوند و فقط خود را در کنار دیگران ، حمایت و تأیید دیگران و ابراز محبت دیگران، کامل می بینند در واقع به جای لذت بردن از محبت دیگران نیاز به محبت دیگران دارند . همانطور که خودتان هم تجربه کرده اید و گشته اید و پیدا نکرده اید و اگر کسی با هدف خاص و وضعیت خاصی و با انگیزه بالا به شما محبت کرد دیری نمی پاید که سرد و بی محبت می شود . بنابراین به فکر دریافت محبت ، تأیید و احترام و تحویل گرفتن و ابراز احساسات و محبت از طرف دیگران نباشید و سعی کنید با تکیه بر خودتان و به وجود آوردن آنچه که در دیگران باعث جذب می شود ، در خودتان ، خود را از وابستگی و نیاز برهانید و محتاج محبت و تأیید دیگران نباشید . این مطلب درست است که انسان یک موجود اجتماعی است ولی نباید وابسته به اجتماع باشد تا در زمانی که اجتماع از او گرفته شود و تنها شود به هم بریزد و نتواند از وجود خود در کنار خود لذت ببرد و با اعتماد به نفس و عزت نفس و هدفی والا و امید زندگی کند. بنابراین شما باید یک فکر اساسی در مورد استقلال و عدم وابستگی به دیگران داشته باشید و با اصلاح شناخت و رفتارگذشته و ایجاد رفتار مناسب و شناخت مناسب به تدریج از هر چه وابسته آن هستید،نجات پیدا کنید.

سلام دختری ۲۹ ساله هستم دانشجوی ارشد و معلم زبان هستم حدود سه سال پیش با همکلاس دور کارشناسی رابطه صمیمیی ایجاد کردم.اولش بخاطر وضع مالی ازش انتظار نداشتم مسله خواستگر مطرح بشه البته من حدود هشت ماه که علاقه شدید پیدا کردم در رابطه با تمام مسایل خانوادم ازم پرسید تا حالا پیش نیومد ازم خواستگاری کنم بدجور وابستم شدیم من هم خسته شدم.وقتی خواستگار میاد سعی در منع اقبول کردن ان میکنه ولی خودش حرفی نمیزنه.الانم میخوام ازش فاصله بگیرم هیچ اسیب درونی نمیخوام بم وارد بشه.بنظر شما چکار کنم/؟؟

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
متأسفانه وابستگی شما بدون آینده نگری و بدون در نظر گرفتن تمام جوانب بوده و بهتر بود تا مشخص نشدن کامل وضعیت ،جلوی سرمایه گذاری روانی و احساسی خودتان را می گرفتید اما به هر حال همانطور که در جسم اگر مشکلی بوجود بیاید نیاز به جراجی داشته و درد و عوارض و بستری شدن و.... دارد اصلا امکان ندارد که بدون هیچ آسیبی بتوانید شما از ایشان از نظر روانی و ذهنی جدا شوید ، پس مقداری تحمل کردن درد جدای و اضطراب و نگرانی و افسردگی خواهید داشت ولی بعد از تحمل و مدیریت کردن و خودکنترلی نسبت به وسوسه ها حال خوبی خواهید داشت ان شاءالله. برای کاهش وابستگی راهکارهای ارائه شده در همین مطلب را انجام دهید.

سلام.من ۲۰ سالمه و دانشجوی رشته مهندسی نفت هستم.۴ ساله که به دختر خالم علاقه مند شدم اما شرایط ازدواج ندارم و هرکاریم میکنم فکرش از سرم بیرون نمیره و این مساله روی درسام تاثیر منفی میزاره .از طرفی هم تاثیر پذیری اون از خانوادش خیلی زیاده و متاسفانه من از اخلاق خانوادش خوشم نمیاد با این که دختر مذهبی و خوبیه و البته چند ماهم از من بزرگتره من تصمیم گرفتم که ازش بگذرم اما نمیدونم چیکار کنم خیالش از سرم بره خواهش میکنم منو راهنمایی کنید که فکرشو از سرم بیرون کنم.
ممنون

تصویر شهر سوال

باعرض سلام
خدمت شما عرض کنم داستان عشق یکی از داستان های پرپیچ و خمی است که تا کنون درباره آن تحقیقات گسترده ای شده است اما آنچه که مشخص است این است افرادی که ویژگی های شخصیتی وابسته دارند در این دام بیشتر می افتند به هر حال شما فردی ۲۰ ساله هستید و در ۲۰ سالگی به دلیل سنی و نیازهای زیستی و حتی کمبودهای عاطفی محیطی صرف یک یا دو ویژگی که دقیقا مورد نیاز شما بوده و در محیط خانوادگی کمتر به آن رسیده اید و در این خانم پیدا کرده اید یک وابستگی ایجاد شده است قطعا با دو یا سه ویژگی مثبت انتخاب فردی برای زندگی مشترک کار احساسی و پشیمان کننده ای در آینده خواهد بود بنابراین سعی کنید با تکنیک هایی که در پایین می آید خود تان را از این باتلاق احساسی نجات دهید نکته دیگر مناسب ترین سن برای انتخاب همسر از سن ۲۳ سالگی به بالاست و سنین پایین تر احساسات و عشق های آذرخشی و زود گذر برای همه پیش می آید که نباید شما خیلی آن را جدی و با اهمیت بگیرید. اما روش های کاهش این و ابستگی

۱- تحلیل و ارزیابی افکار و احساسات هیجانی و آتشین و جدا سازی آن از بخش هشیار و جدا سازی آن از رفتارها و احساسات منطقی که باعث پویایی مثبت زندگی می شود.

۲- مدیریت فکر و ذهن به طوری که هر وقت احساساتی که باعث آلودگی فضای ذهن و روان می شود را احساس می کنید با تغییر موقعیت ذهنی و روانی و یا فیزیکی و بیرونی سعی کنید افکار و احساسات شما را به این باتلاقی که در نهایت افسردگی و غم و غصه است نکشاند.

۳- پرهیز از نشانه ها و محرک هایی که در بیرون باعث بیاد افتادن ایشان می شود مانند تلفن، رفت و آمد و....
۴-به آسیب ها و پیامدهای منفی این احساس در ذهن را بررسی کنید و سعی کنید این احساس و ابستگی در صورت خارج نشدن از ذهن کمترین توجه و انرژی شما را به خوداختصاص دهد چون در تکنیک های جدید روان شناختی زندگی با چیزی که آزار دهنده است بهتر از فرار و اجتناب و دورکردن آن است ولی پذیرش و قبول و بی اهمیت شدن به آن و ادامه رفتارهای منطقی باعث بهتر شدن حال ما خواهد شد.موفق باشید.

سلام
من پسری هستم ۲۸ساله،دو سال و نیمه پیش با دختری بصورت تلفنی اشنا شدم که خونشون توی شهرستان بود و سیصد کیلومتری با ما فاصله داشت و ماهم ساکن تهران هستیم،دو سه ماهی تلفنی حرف زدیم و یک روز قرار شد برم ببینمش و رفتم به شهرشون و دیدمش زیاد از ظاهرش یعنی قیافه و هیکلش خوشم نمیومد ولی بخاطر تنها بودنم و شکسته نشدنه دلش باهاش ادامه دادم تا اینکه بعد از مدتی بهش وابسته شدم تا جایی که اگه یک شب باهاش تلفنی حرف نمیزدم حالم بد بود،اونم خیلی منو دوست داشت و تا یک مدتی باهام خوب بود و یک بار که پیشش رفته بودم و خواهرش هم باهاش بود و من از عشقم خواستم تا دقایقی منو خواهرشو تنها بزاره و از ماشین پیادش کردم و بعد ازینکه اومد داخل به ما شک کرد که باهم کاری کردیم و خیلی دلش شکست و من گفتم که کاری نکردیم و بعد از چند روز دوباره گفتم کار زیاد بدی نکردیم و سطحی بود و اون دوباره داغون شد و من دوباره حرفمو تکذیب کردم و خلاصه این ماجرا به یه بحرا تبدیل شد و اون خواست ازم جدا بشه و من نگذاشتم و بهش میگفتم فراموش میکنی ولی اون هر چند وقت یکبار این موضوع رو بهونه جدایی میکرد و واقعا هم عذابش میداد،ازون به بعد یک مقداری بعضی از رفتارش باهام بد شد ولی هنوز دوسم داشت و من بعد ازین ماجرا سعی کردم براش جبران کنم و بهترین پسری بشم که هر دختری ارزوشو داره و تا حد زیادی شدم،حدود یک سال پیش من بیکار شدم و اون شاغل شد و اون از لحاظ مالی بهمکمک میکرد و هر چند وقت یکبار ازم میخواست تا برم خاستگاریش و میگفت دیگه نمیتونم خاستگارامو ردکنم و پدر و مادرم بهم گیر میدن که چرا نمیزاری خاستگار خونه بیاد،چند ماهه پیش هم من بو بردم با کسی دوست شده چون یک ماهی بود باهام سرد بود و من با قسم و ایه ازش واقعیتو جویا شدمو گفت با پسری توی محلمون حدود یک ماهه تلفنی دوستم و اصلا بیرون نرفتیم و امروزم تموم کردیم،خلاصه من با هزار بدبختی از کارش گذست کردم و اونم قول داد برام تبدیل به یه فرشته بشه ولی نشد و ازون وقت هفت ماهی میگذره و روز به روز اخلاقش بدتر شد و هر چند هفته یکبار میخواست که از هم جدا بشیم ولی باز اروم میشد و میگفت از این دوری و مجردی خسته شدمو کاری پیدا کن و بیا خاستگاریم و من ازش مهلت خواستم ولی کاری پیدا نکردم تا اینکه دوهفته پیش گیر داد که دیگه دا بشیم و من مخالفت کردم و بعداز کلی دعوا و التماس من که نرو بهم گفت بیا خاستگاریم و من گفتم کار ندارم و اون گفت پدرم منو داره میده به خاستگارم که پسره دوستشه و من دیگه بهونه ای برای رد کردنس ندارم و تو بیا خاستگاری و قول ازدواج با منو بگیر و بگو خیلی زود کار پیدا میکنم و من هم با خانوادم حرف زدمو راضیشون کردم و به عشقم خبر دادم ولیاون گفت من تورو دوست ندارم و تو موقعیت نداری و من با اون اتفاقی که با خواهرم براتون افتاد کنار نیومدم و فردا تو زندگی نمیتونم بهتو و خواهرم اعتماد کنم و کلی بهونه دیگه و اینکه میگفت این خاستگاره خیلی شرایطش خوبهوخیلی علنی منو شیکوند و گفت نمیخوامت و نگذاشت بیام خاستگاری و میگفت تو رو دوست ندارم و اگه دوست داری با یه زنه بی احساس زندگی کنی باشه بیا و تازه اگه پدرمم منوبه تو بده خودمو میکشم و ازین حرفا،اون منو عاشق خودش کرد و کاری کرد که من بیام خاستگاریش و انقدر اصرار میکرد بیا که منو کلافه میکرد ولی حالا این بلارو سرم اورده و الان دو روزه که ازهم جدا شدیم و گفته میخوام به خاستگارم جواب مثبت بدم
ازتون میخوام بهم بگید ایا اگه مجبورش کنم به ازدواج با من یا به فرض محال اگه راضی بشه که من امکانشو نمیبینم،ایا این زندگیه خوبی خواهد بود و در اینده به مشکل نمیخوریم؟
و اینکه چطور میتونم فراموشش کنم،اخه خیلی بهش وابسته شدم ما شبی چند ساعت تلفنی حرف میزدیم و تو این دو سال و نیم حدود پانزده بیست بار همو دیدیم و رابطه جنسیه خیلی سطحی اونم چند بار باهم داشتیم که اصلا از این لحاظ برام وابستگی ایجاد نشد،ولی خیلی دوسش دارم و بدون اون برام خیلی سخته.الانم بیکارم و دوسته فابریکو نزدیکی هم برای درد و دل ندارم،چیکار کنم که اگه زندگی باهاش از نظر شما و خودم جیز نبود بتونم فراموشش کنم؟
اینم بگم که من پسره خیلی احساسی و زود رنجیم و برام خیلی سخته،لطفا جوابمو زود بدید،حالم بده
ممنون از شما هادیان با معرفته ارامش و خوشبختی

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
ازدواج یک امر مقدس و مهمی است که نمی توان با یک گفت و گو تلفنی در عرض سه ماه و دیدن طرف مقابل با آن شرایطی که توصیف می کنید ، به شناخت کامل برسید.
قطعا در این فضایی که شما در حال انتخاب هستید بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی به تدریج دچار تعارض زناشویی و در نهایت به طلاق عاطفی و حقوقی خواهید شد. شما ریسک بسیار بزرگی که کردی عدم تعهد خودتو رو به ایشون با تنها بودن با خواهر ایشون ثابت کرده اید و اعتمادی کمی که ایشان به شما داشته جلوی چشم ایشون از ایشون سلب کرده اید پس شما بدون توجه به پیامد های رفتاری که داشتید و اثر مخرب آن بر ذهن و روان طرف مقابلتان مصرانه و غیر منطقی دنبال خواسته و هدفتان هستید. از طرفی باتوجه به ارتباطی که شما از ایشان خبر دارید ممکن است بعد از ازدواج دچار بدبینی نسبت به تعهد و پایبندی ایشون در زندگی بشوید و زندگی را بر خودتان و ایشان تلخ کنید. پس این ازدواج برای شما بسیار پر ریسک است و بهتر است به سرعت در بیرون رابطه قطع شده و به تدریج از وابستگی و پیامدهای آن که افسردگی و حال بد است در ذهن و روانتان فاصله بگیرید. برای بهتر شدن وضعیت شخصیتی شما حتما به یک مشاوره و روان شناس بالینی مراجعه کنید زیرا در زندگی شما ریسک های زیادی از طرف شما اتفاق می افتد که گویی بدون کنترل منطقی و عقلی شماست. به نظر می رسد شما مسؤلیت احساس خودتان را نمی توانید برعهده بگیرید و هر احساسی در شما به وجود می آید بدون کنترل منطقی و عقلی تبدیل به عمل می شود و از تصمیم گیر های شما از فیلتر عقل و منطق نمی گذرد از طرفی وابستگی احساسی ، مالی ، عاطفی ، شما را به فردی منفعل با مسؤلیت پذیری کم نسبت به خواسته ها و احساسات خودتان ، تبدیل کرده است. پس توصیه ما رفتن به پیش روان شناس است و گرفتن یک تست شخصیت و آگاهی از شخصیت خودتان.
موفق باشید.

سلام من پسری ۱۹ساله هستمو دانشجو.سوم راهنمایی بودم که بادختری اشناشدم.یک سال از خودم کوچیکتربود.دوستیمون تا دوم دبیرستان طول کشید.تو این دوره اون منو دوس داشت منم دوسش داشتم ولی دوس داشتن من چندان تعریفی نداشت.همش میخواست بیاد بیرون و منو ببینه ولی من اصلا نرفتم.خیلی اذیتش میکردم و بهش دروغ میگفتم.وقتی جداشدیم دیگه ازش خبری نداشتم.بدون اینکه خودم بدونم بهش وابسته شده بودم.تو مدت جداییمون یکی دوبار افسردگی گرفتم و به هردری که زدم بسته بود.تا اینکه اواخر تیرماه امسال بالاخره راضی شد شمارشو بازم بهم بده که فقط حرفامو بشنوه.بهش گفتم میام خاستگاریت اما اون نه رد میکرد نه قبول.من دانشجوی دانشگاه دولتی هستم و بخاطرش انتقالی گرفتم به پیام نور شهرمون تا بتونم برم سرکار.با مادرم درمیان گذاشتم اما پدرم قبول نکرد.بادختره هم دعوامون شد و بازم ازم جداشد.میگفت به خاطرکارای زمان دوستیمون ازم متنفره.دیشب هم تو شبکه اجتماعی بطور وحشتناکی جوابم کرد.میخوام فراموشش کنم چون دیگه مطمنم بهش نمیرسم اما اگه میتونستم فراموشش کنم اون چندسال جداییمون کرده بودم.دستم به دامنتون چیکار کنم که به صلاحم باشه.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام
خدمت شما عرض کنم داستان عشق یکی از داستان های پرپیچ و خمی است که تا کنون درباره آن تحقیقات گسترده ای شده است اما آنچه که مشخص است این است افرادی که ویژگی های شخصیتی وابسته دارند در این دام بیشتر می افتند به هر حال شما فردی ۱۶- ۱۷ ساله بودید و در اوج نیازهای عاطفی و زیستی و حتی کمبودهای عاطفی محیطی صرف یک یا دو ویژگی که دقیقا مورد نیاز شما بوده و در محیط خانوادگی کمتر به آن رسیده اید و در این خانم پیدا کرده اید یک وابستگی ایجاد شده است قطعا با دو یا سه ویژگی مثبت انتخاب فردی برای زندگی مشترک کار احساسی و پشیمان کننده ای در آینده خواهد بود
از طرفی قطع و وصل شدن های زیادی در این رابطه بوده است که در کنار وابستگی نوعی بی اعتمادی و تنفر هم دیده می شود. بنابراین سعی کنید با تکنیک هایی که در پایین می آید خود تان را از این باتلاق احساسی نجات دهید و اینقدر نیازمند به تأیید و سیگنال مثبت ایشان نباشید زیرا هر چند که امید به وصل دوباره این رابطه پر تنش و مختل داشته باشید نمی توانید خود را برای پاک کردن ایشان در ذهن تان و در بیرون داشته باشید پس قدری با خود منطقی بوده و اینقدر ارزش خودتان را پایین نیاورید که با واکنش منفی به شخصیتتان آسیب وارد شود. پس ابتدا با خود بنشینید و ضررهایی که تاکنون در این رابطه متحمل شده اید را بنویسید یکی از مهمترین آسیبی که در شخصیت شما به وجود آمده است بلاتکلیفی و معطلی در زندگی و سردرگمی در زندگی آینده بقیه را هم به همین ترتیب بنویسید و هر روز مرور کنید تا این عشق و علاقه آسیب زا و غیر منطقی از وجودتان حذف شود بدانید که عشق و علاقه ای که در شما نا آرامی ، اضطراب و افسردگی ایجاد کند عشق نیست بلکه بیماری است در حالی که عشق و علاقه منطقی باعث آرامش ، افزایش عزت نفس و افزایش امید و هدفمندی در زندگی است . اما روش های کاهش این و ابستگی:

۱- تحلیل و ارزیابی افکار و احساسات هیجانی و آتشین و جدا سازی آن از بخش هشیار و جدا سازی آن از رفتارها و احساسات منطقی که باعث پویایی مثبت زندگی می شود.

۲- مدیریت فکر و ذهن به طوری که هر وقت احساساتی که باعث آلودگی فضای ذهن و روان می شود را احساس می کنید با تغییر موقعیت ذهنی و روانی و یا فیزیکی و بیرونی سعی کنید افکار و احساسات شما را به این باتلاقی که در نهایت افسردگی و غم و غصه است نکشاند.

۳- پرهیز از نشانه ها و محرک هایی که در بیرون باعث بیاد افتادن ایشان می شود مانند تلفن، رفت و آمد وعکس ، وبلاگ ، شبکه اجتماعی و....
۴-به آسیب ها و پیامدهای منفی این احساس در ذهن را فکر کنید و سعی کنید این احساس و ابستگی در صورت خارج نشدن از ذهن کمترین توجه و انرژی شما را به خوداختصاص دهد بع عبارت دیگر شما به عنوان مسؤول پخش انرژی هستید پس کمترین انرژی را به این احساس اختصاص دهید.چون در تکنیک های جدید روان شناختی زندگی با چیزی که آزار دهنده است بهتر از فرار و اجتناب و دورکردن آن است. پذیرش و قبول و بی اهمیت شدن به آن و ادامه رفتارهای منطقی باعث بهتر شدن حال شما خواهد شد.
۵- سعی کنید با برنامه ریزی هدف مند و کاهش استفاده از نت و برقراری دوستی های مناسب و سرگرمی ها و تفریحات سالم به خود بگویید من باید از توجه و تأیید دیگران لذت ببرم ولی نباید نیاز و محتاج به محبت دیگران شوم.
موفق باشید.

من دختر ۲۳ ساله ای هستم ۳ ساله که عاشق یه مردیشدم این عشق یک طرفه همه زندگی منو بهم ریخته خواهش میکنم راهناییم کنید به نظرتون فراموش کنم یا یک کار دیگه بکنم منتظر جوابتون هستم

تصویر شهر سوال

ابتدا باید خدمت شما عرض کنم بهتر است احساسی که شما را به این روز انداخته و باعث آسیب به خودتان شده است علاقه و عشق نگذاریم چون عشق و علاقه باعث آرامش و لذت می شود نه آسیب به خود و هزینه های دیگری که شما در این رابطه از خود پرداخته اید. ما انسان ها در زندگی نیاز به ارتباط ، نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی هستیم که این موضوع باعث می شود که ما انسان یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی و شدیدی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید معمولا افرادی که به اندازه کافی در دوره های طلایی زندگیشان یعنی دوره کودکی مورد توجه کافی از طرف مراقبهای اولیه یا همان والدین قرار نگرفتن و یا بیش از اندازه مورد توجه قرار گرفتند در بزرگسالی دچا عدم تعادل در ارتباط می شوند یا به صورت افراطی و یک طرفه بدون در نظر گرفتن احساس طرف مقابل نیاز به محبت از طرف مقابلشان دارند یا از اینکه دیگران به آن احترام نمی گذارند و توجه ندارند ناراحت و خشمگین هستندپس اختلال وابستگی و یا خود شیفتگی در این افراد شایع است. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی که از جنس شماست و شما مجاز به رابطه با ایشان هستید با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری از جنس خودمان داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه به جنس مخالف راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی بدون اطلاع از احساس طرف مقابل ، سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها در کنار هم جنس خود و با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران چه از جنس موافق و چه جنس مخالف را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان البته در جنس موافق ولی در جنس مخالف که اصلا با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی هیچ سنخیت و هیچ هدفی برای برقرار رابطه وجود ندارد و در صورت تمایل به ازدواج هم روش و مسیر خاص با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی باید طی شود.
۴- با افزایش دوستی ها با جنس موافق خودتان سعی کنید کمبودها و نیازهای روانی خودتان را در کنار دوستانتان برآورده کنید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل فرد یا طرف مقابل به ادامه ارتباط ، شخصیت و روانم آسیب نبیند البته این در مورد دوستی هایی که با جنس موافق برقرار می کنید موضوعیت دارد و در جنس مخالف در صورت وجود تمایل دو طرفه مراحل بعدی برای آشنایی خانواده ها و وارد شدن این رابطه در مسیر ازدواج عاقلانه امکان پذیر می باشد .موفق باشید

دبیر علومی که گفتم خانم هستش سعی میکنم کار هایی که شما فرمودین رو انجام بدم بهشون فکر نکنم اما..... کافی دبیرم گوچکترین حرفی یا کم محلی از جانب دبیرم ببینم اونوقت دیونه میشم طوری که تو مدرسه همه پی به خراب بودن حالم میبرن

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، لازم است در انجام راهکارها برای حل مشکلات، صبر و بردباری داشته باشید. طبیعتا در ابتدای کار کمی دشواری وجود خواهد داشت.
موفق باشید.

سلام من دختري۲۰سالم که با پسري۲۲ساله ۶ساله که دوستم بخاطرم خود زنی میکنه توقهرامون پیش قدم میشه و آشتی میکنیم ولی چند وقتيه که اعتیاد پیدا کرده ودعواهامون زیاد شده خیانت کردم بهش قبلا فهمید و چند روز پیش توی برنامه لاین چون دختر توی دوستانش بود قهر کردم خیلی گریه کرد بعدشم خطشوشيکست و الان۱۱روزه ارزش بی خبرم بنظرتون بر میگرده یا به درد ازدواج باهام میخوره راستی دلیل مواد کشيدنشم میگه قهر های زیاد و خيانتاي منه ولی اگه باشم دیگه نمی کشه خیلی دوسم داره و خیلی دوسشم دارم بنظرتون چیکار کنم؟

تصویر شهر سوال

باعرض سلام
متأسفانه مشخص نیست شما چرا در مرحله دوستی ۶ سال مانده اید و نه رابطه را قطع کرده نه وارد مراحل بعدی یعنی خواستگاری و ازدواج شده اید به هر حال با توجه به فرهنگ اسلامی و ایرانی ما علاقه مندی دختر و پسر به همدیگر مقدمه ای برای آشنایی و وارد مرحله خواستگاری رسمی شدن است و خود دوستی هدف نیست بلکه مقدمه یا وسیله ای برای ازدواج است. پس خود طولانی شدن این دوره باعث مشکلاتی در آینده خواهد بود . از طرفی صرف دوست داشتن و دوست داشته شدن برای یک زندگی زناشویی کافی نیست بلکه کفویت و هم خوانی فرهنگی ، شخصیتی و خانوادگی و سایر شرایط منطقی ازدواج مانند وضعیت اقتصادی ، تحصیلات و هدفمندی برای آینده زندگی هم باید مورد توجه قرار گیرد. نکته دیگر اینکه مشخص نیست شما به عنوان مادر آینده به چه ضمانتی وارد رابطه ۶ ساله با فردی شدید که حتی در صورت ازدواج این رابطه ممکن است یادآوری شده و بدبینی و شک و وسواس فکری نسبت به تعهد و پایبندی تنها یکی از مشکلات شما باهم دیگر باشد. شما به عنوان مادر آینده آیا اگر در آینده دختری داشته باشید به همین راحتی اجازه چنین رابطه ای بدون ضمانت قانونی و حقوقی خواهید داد ؟اصلا توانایی مانع شدن دختر خودتان را از این گونه روابط خواهید داشت؟ قدری وضعیت شما پیچیده است که بنده به دو موضوع اشاره می کنم یکی اینکه چرا شما با توجه به دوستی ۶ ساله تعهد و پایبندی خود را به طرف مقابل نشان ندادید و موضوع دوم اینکه چرا طرف مقابل شما برای حل مسایلی که با خودش و یا باشما دارد به جای حل منطقی مسأله ، اصل صورت مسأله را با اعتیادش پاک کرده است. آیا در زندگی برای مسایلی که در هر خانواده ای ممکن است باشد ایشان این سبک حل مسأله را دنبال خواهد کرد؟ نکته دیگر اینکه کسی که اعتیاد به مواد دارد آیا می تواند همسری مسؤولیت پذیر، هدفمند، سالم از جهت روان و ذهنی و متعهد و پایبند و حامی عاطفی و احساسی خودش و همسرش و فرزندی که در آینده خواهد باشد؟؟؟؟؟؟؟ چه ضمانتی دارد که در کنار اعتیاد شک ، تردید ، بدبینی با توجه به طولانی بودن رابطه شما و آگاهی از رابطه ای که با فرد دیگری داشته اید، نداشته باشد؟ بنابراین به نظر بنده ،شما در صورت شروع رسمی و قانونی زندگی زناشویی با خطرات بسیار بالایی مواجه خواهید شد که احتمال آسیب روانی و کاهش ماندگاری و پایداری زندگی زناشویی بسیار بالاست . پس در صورت اصرار بر ادامه رابطه ابتدا با مشاوره حضوری نسبت درمان مسایل فردی مانند اعتیاد و خود زنی و... صحبت شده و بعد هم با مشاوره درمورد ازدواج مشاوره بگیرید و راهکارهای کاهش آسیب در صورت ازدواج از روان شناس بگیرید. موفق باشید.

من دختری هستم ۱۱ ساله من عاشق پسری شدم ۱۸ ساله پسر مغرور و زیبا و جذابی و در سختی زندگی میکنی خیلی حساس و زود رنج بود تو روستای هم بودیم من از بچگی ازش خوشم میامد عاشقش بودم یک سال با هم بودیم اس ام اس میدادیم اذیتم نکرد فقط اس ام اس بعد یک سال بدون هیچ دلیلی با هام قطع کرد و گفت نه خودتو اذیت کن نه منو کل روستامون دارن میگن عوض شده و تو خودشه راهنمایی کنین منو لطفا چرا؟

تصویر شهر سوال

ابتدا باید خدمت شما عرض کنم بهتر است احساسی که شما را به این روز انداخته و باعث آسیب به خودتان شده است علاقه و عشق نگذاریم چون عشق و علاقه باعث آرامش و لذت می شود نه آسیب به خود و هزینه های دیگری که شما در این رابطه از خود پرداخته اید. ما انسان ها در زندگی نیاز به ارتباط ، نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی هستیم که این موضوع باعث می شود که ما انسان یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی و شدیدی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید.
اصرار به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید معمولا افرادی که به اندازه کافی در دوره های طلایی زندگیشان یعنی دوره کودکی مورد توجه کافی از طرف مراقبهای اولیه یا همان والدین قرار نگرفتن و یا بیش از اندازه مورد توجه قرار گرفتند در بزرگسالی دچا عدم تعادل در ارتباط می شوند یا به صورت افراطی و یک طرفه بدون در نظر گرفتن احساس طرف مقابل نیاز به محبت از طرف مقابلشان دارند یا از اینکه دیگران به آن احترام نمی گذارند و توجه ندارند ناراحت و خشمگین هستندپس اختلال وابستگی و یا خود شیفتگی در این افراد شایع است. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی که از جنس شماست و شما مجاز به رابطه با ایشان هستید با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری از جنس خودمان داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه به جنس مخالف راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی بدون اطلاع از احساس طرف مقابل ، سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها در کنار هم جنس خود و با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران چه از جنس موافق و چه جنس مخالف را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان البته در جنس موافق ولی در جنس مخالف که اصلا با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی هیچ سنخیت و هیچ هدفی برای برقرار رابطه وجود ندارد و در صورت تمایل به ازدواج هم روش و مسیر خاص با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی باید طی شود.
۴- با افزایش دوستی ها با جنس موافق خودتان سعی کنید کمبودها و نیازهای روانی خودتان را در کنار دوستانتان برآورده کنید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل فرد یا طرف مقابل به ادامه ارتباط ، شخصیت و روانم آسیب نبیند البته این در مورد دوستی هایی که با جنس موافق برقرار می کنید موضوعیت دارد و در جنس مخالف در صورت وجود تمایل دو طرفه مراحل بعدی برای آشنایی خانواده ها و وارد شدن این رابطه در مسیر ازدواج عاقلانه امکان پذیر می باشد .موفق باشید

با عرض سلام من پسری هستم ۲۷ ساله شغلم ایجاد میکرد که باید برای انجام بعضی از کارهام یکی رو استخدام کنم به عنوان منشی ، از قضا یه دختره ۲۰ ساله آمد و گفت که من نیاز به کار دارم با توجه به شرایطی که داشت و کار بلد بود منم قبول کردم پنج ماهی گذشت که من متوجه شدم ایشان منو با دید دیگری نگاه میکنه به من گفت من دوست دارم میخوام که باهام ازدواج کنی منم در جوابش بهش گفتم که دوست داشتن شما یکطرفه هست و بعد از کلی اصرار گفت که پس باید با من دوست بشی من از انجایی که آدم مذهبی بودم بهش گفتم که این دوستی از لحاظ شرعی مشکل داره ولی اون به هر شکل که بود منو به دام انداخت مرتب رو گوشیم پیام میداد بهم میگفت من فقط با تو حس آرامش بهم دست میده ، دو سه ماهی رابطه تلفنی برقرار کردیم و بعد بهم گفت باید رابطه جنسی داشته باشیم من راضی نشدم از اونجایی که یبار ازدواج کرده بود و بعد طلاق گرفته بود بهم گفت بیا ازدواج موقت کنیم که از لحاظ شرعی هم گناه نباشه حالا من موندم که چه کنم به دختر خانم علاقه پیدا کردم و میدونم که خانواده من با این وصلت راضی نمیشند . الان یه چند روزه که رابطش با من سرد شده احساس میکنم با کسی دیگه ای در ارتباطه منم روی این چیزا خیلی خیلی حساسم با این وجود میدونم که این خانواده بدرد من نمیخوره ولی نمیتونم ازش دل بکنم دارم دیونه میشم خواهش دارم تا حد امکان کمکم کنید . متشکر

تصویر شهر سوال

باعرض سلام تشکر
خدمت شما عرض کنم صرف عشق و علاقه و یا به تعبیر دیگر وابستگی عاطفی ضامن خوشبختی در زندگی زناشویی نخواهد بود و شما بهتر بود از همان زمانی که نشانه و سیگنال های طرف مقابلتان را مشاهده می کردید سعی می کردید ایشان را پذیرش نمی کردید اما به هر حال شما دو راه دارید یکی اینکه اگر اصرار بر ازدواج با ایشان را دارید حتما برای پیشگیری از آسیب های بیشتر به مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید به هر حال ایشان تجربه زندگی زناشویی در گذشته داشته اند و شما نداشته اید و در این وضعیت معمولا با توجه به تجارب مشاوره ای بنده بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی ممکن است شما دچار سردی ، پشیمانی شده و تحت فشار قرار بگیرید . کم نیستند افرادی که به مشاوره مراجعه می کنند و دچار دلزدگی نسبت به همسرشان را دارند که دقیقا در وضعیت شما هم قرار دارند. مثلا می گویند هر وقت به طرف همسرم می روم یاد ارتباط ایشان با فرد دیگری می افتم و کلا بی انگیزه می شوم و یا خانمی که مراجعه می کند و می گوید همسرم با دچار احساس تنفر از من شده و همیشه می گوید من مستحق یک زندگی با دختری که تجربه زندگی زناشویی نداشت را داشتم ولی تو این حق را از من گرفتی . پس با خودکنترلی و خویشتن داری سعی کنید یک تصمیم منطقی بگیرید . راه دیگر اینکه با پدر و مادرتان صحبت کنید و وضعیت روحی و احساسی خود را مطرح کنید و از پیش داوری بپرهیزید در صورت مخالفت از مشاور بخواهید که با پدر و مادر شما صحبت کنند تا این وصلت در صورت صلاحدید و آموزش مهارت های پیشگیرانه از آسیب هایی که در این نوع ازدواج ها هست زمینه را برای وصلت فراهم کنند. موفق باشید.

ُسلام
من پسري ۱۷ سال هستم.........
حدود ۲ ساله با دختري تو فاميل رابطه دارم.........
عاشقشم ولي ميدونم ما در اينده با هم ازدواج نخواهيم كرد.......
چه طور ميتونم از ذهنم بيرونش كنم؟؟؟؟؟؟؟
واقعا ديوونشم ساعت ها براش گريه ميكنم...
گيج شدم
خواهشا راهنمايي كنيد.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام
خدمت شما عرض کنم داستان عشق یکی از داستان های پرپیچ و خمی است که تا کنون درباره آن تحقیقات گسترده ای شده است اما آنچه که مشخص است این است افرادی که ویژگی های شخصیتی وابسته دارند در این دام بیشتر می افتند به هر حال شما فردی ۱۶- ۱۷ ساله بودید و در اوج نیازهای عاطفی و زیستی و حتی کمبودهای عاطفی محیطی صرف یک یا دو ویژگی که دقیقا مورد نیاز شما بوده و در محیط خانوادگی کمتر به آن رسیده اید و در این خانم پیدا کرده اید یک وابستگی ایجاد شده است قطعا با دو یا سه ویژگی مثبت انتخاب فردی برای زندگی مشترک کار احساسی و پشیمان کننده ای در آینده خواهد بود از طرفی قطع و وصل شدن های زیادی در این رابطه بوده است که در کنار وابستگی نوعی بی اعتمادی و تنفر هم دیده می شود. بنابراین سعی کنید با تکنیک هایی که در پایین می آید خود تان را از این باتلاق احساسی نجات دهید و اینقدر نیازمند به تأیید و سیگنال مثبت ایشان نباشید زیرا هر چند که امید به وصل دوباره این رابطه پر تنش و مختل داشته باشید نمی توانید خود را برای پاک کردن ایشان در ذهن تان و در بیرون داشته باشید پس قدری با خود منطقی بوده و اینقدر ارزش خودتان را پایین نیاورید که با واکنش منفی به شخصیتتان آسیب وارد شود. پس ابتدا با خود بنشینید و ضررهایی که تاکنون در این رابطه متحمل شده اید را بنویسید یکی از مهمترین آسیبی که در شخصیت شما به وجود آمده است بلاتکلیفی و معطلی در زندگی و سردرگمی در زندگی آینده بقیه را هم به همین ترتیب بنویسید و هر روز مرور کنید تا این عشق و علاقه آسیب زا و غیر منطقی از وجودتان حذف شود بدانید که عشق و علاقه ای که در شما نا آرامی ، اضطراب و افسردگی ایجاد کند عشق نیست بلکه بیماری است در حالی که عشق و علاقه منطقی باعث آرامش ، افزایش عزت نفس و افزایش امید و هدفمندی در زندگی است . اما روش های کاهش این و ابستگی

۱- تحلیل و ارزیابی افکار و احساسات هیجانی و آتشین و جدا سازی آن از بخش هشیار و جدا سازی آن از رفتارها و احساسات منطقی که باعث پویایی مثبت زندگی می شود.
۲- مدیریت فکر و ذهن به طوری که هر وقت احساساتی که باعث آلودگی فضای ذهن و روان می شود را احساس می کنید با تغییر موقعیت ذهنی و روانی و یا فیزیکی و بیرونی سعی کنید افکار و احساسات شما را به این باتلاقی که در نهایت افسردگی و غم و غصه است نکشاند.
۳- پرهیز از نشانه ها و محرک هایی که در بیرون باعث بیاد افتادن ایشان می شود مانند تلفن، رفت و آمد وعکس ، وبلاگ ، شبکه اجتماعی و....
۴-به آسیب ها و پیامدهای منفی این احساس در ذهن را فکر کنید و سعی کنید این احساس و ابستگی در صورت خارج نشدن از ذهن کمترین توجه و انرژی شما را به خوداختصاص دهد بع عبارت دیگر شما به عنوان مسؤول پخش انرژی هستید پس کمترین انرژی را به این احساس اختصاص دهید.چون در تکنیک های جدید روان شناختی زندگی با چیزی که آزار دهنده است بهتر از فرار و اجتناب و دورکردن آن است . پذیرش و قبول و بی اهمیت شدن به آن و ادامه رفتارهای منطقی باعث بهتر شدن حال شما خواهد شد.
۵- سعی کنید با برنامه ریزی هدف مند و کاهش استفاده از نت و برقراری دوستی های مناسب و سرگرمی ها و تفریحات سالم به خود بگویید من باید از توجه و تأیید دیگران لذت ببرم ولی نباید نیاز و محتاج به محبت دیگران شوم .
موفق باشید.

سلام دختری ۱۶ ساله ام....دارم نابود میشم...من عاشق معلم ریاضی ام شدم نمیدونم چیکار کنم...من قبلانم عاشق ی معلم دیگ شده بود و کلی عذاب کشیدم...میخام حسم کاملا نسبت ب معلم ریاضی ام از بین بره..چیکار کنم؟؟ترو خدا کمکم کنیدحالم الان خیلی بده....معلم ریاضی ام اصلا بهم توجه نمیکنه و همین عذابم میده دیگ نمیخام دوسش داشته باشم ولی نمیتونم

تصویر شهر سوال

ضمن عرض سلام به شما خواهر گرامی و قدردانی به خاطر اعتمادی که به ما دارید،
الف) ابتدا این نکته را یادآور می شویم که این یک مشاوره (و حتی شبه مشاوره) نیست، چون شرایط آن وجود ندارد. بنابراین سعی ما این است که در حد و بضاعت یک پرسش و پاسخ کتبی، تا جای ممکن در حل مشکلات شما با شما همفکری نماییم.
ب) در خصوص موضوعی که مطرح کردید، ما فرض را بر این میگیریم که معلم شما خانم هستند (چون اطلاعات بیشتری نداده اید). توصیه کلی ما این است که سعی کنید احساسات خودتان را (در هر موردی) تحت اختیار و تصمیم خودتان دربیاورید و نگذارید احساستان همیشه جلوتر از شما و منطق شما قدم بردارد. نه افراط و نه تفریط هیچکدام در هیچ کاری صحیح نیست. بنابراین نه احساس شدید مثبت و علاقه دیوانه وار و نه احساس منفی، و تنفر، هردو میتواند مخرب باشد.
ج) ما مدیون کسانی مانند پدر، مادر و یا معلم و استاد (که در حکم پدر و مادر هستند) هستیم. این بزرگواران چه به ظاهر مهربان باشند و چه تندخو، به اقتضای پدر بودن، مادربودن یا معلم بودنشان، لطف و مهربانی را در ذات خود به همراه دارند و این جای احترام و تقدیر دارد. ما همیشه به کسی که چیزی به ما یاد داده یا بر فهم و دانش ما افزوده است احترام میگذاریم و دوستش داریم. مطمئن هستم شما هم با من موافقید.

فکر می کنم دانستن نکاتی در مورد سنین نوجوانی شما را در حل مشکل بهتر یاری کند:
۱- بروز عشق‌های گذرا در مرحله نوجوانی و جوانی بسیار شایع است و عوامل بسیاری ازجمله تغییرات فیزیولوژیک و ترشح برخی هورمون‌ها در دوران بلوغ در آن مؤثر می‌باشند. این دوران با برخی امور از جمله اضطراب (که در دوران بلوغ به خاطر برخی تغییر و تحولات جسمی روانی تا حدودی فزونی می‌یابد) باعث برخی تشویشات ذهنی در فرد می‌گردد. بدیهی است اضطراب از جمله هیجان‌های منفی است که باید به طریقی کاهش یابد.
۲- همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه می‌بریم و به نوعی پناه‌جویی در ما تقویت می‌گردد .پناه‌جویی فرد مضطرب به افراد یا اشیا باعث کاهش اضطراب در ایشان می‌ گردد .معمولاً روحیه پناه‌جویی و آرامش‌گرایانه باعث بروز پدیده‌ای به نام وابستگی عاطفی یا عشق زود گذر در ما می‌گردد . در مواقع اضطراب فرد به دنبال آرامشگر می‌ گردد.
۳- نکته دیگر اصل مجاورت است. خواه ناخواه دو نفری که برای مدتی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند ،نوعی انس و علاقه میان آن دو شکل می‌گیرد . این علاقه در بسیاری موارد بدون دلیل خاص و صرفا بخاطر مجاورت فیزیکی و روانشناختی است.
۴- خیلی ها عشق را یک رفتار وسواسی میدانند، به این معنا که فرد عاشق با هر حمله اضطرابی تا حالش دگرگون می‌گردد برای کاهش اضطرابش خود را مجبور به رفتار وسواسی (دیدار حضوری یا ذهنی معشوق) می‌ بیند. افراد وسواسی هیچ اختیاری در زمینه کنترل رفتار وسواسی ندارند و باید تحت درمان روانشناختی، این مهارت را پیدا کنند.
۵- ترشح برخی هورمون‌های جنسی در سنین نوجوانی، نوعی پیوند‌جویی را در فرد تشدید می‌نماید . از آن جا که دختران ساعت‌ها در کنار همجنسان خود هستند ،به نوعی این روحیه پیوند‌جویی در ایشان از جنس مخالف به جنس موافق تغییر جهت می‌دهد. در برخی موارد برخی رفتارهای شبه جنسی در ایشان به چشم می‌خورد.
۶- از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود که در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی و گذرا است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند. دختر دبیرستانی وقتی تحت استرس شدید و متوسط قرار می‌گیرد، بواسطه نوعی پیوند شرطی، به طور ناخود‌آگاه ذهنش به طرف دوستان (یا معلم) می‌رود که پیش از این به او آرامش می‌ داده است.خلأهای عاطفی معمولا در دختران زیاد است و در بیش تر موارد با عشق پر می‌ گردد.
۷- سعی کنید زمان بیشتری برای برنامه های دسته جمعی با دوستانتان صرف کنید، بیشتر به تفریحات ورزشی بپردازید.
۸- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر، آرام آرام آنها را از خود دور کنید.
۹- با توجه به اینکه محبت و دوستی (مادامی که در حدود شرعی باشد یا به حد افراط و بیماری در نیاید) امری پسندیده و نیکوست. حضرت علی (ع) میفرمایند: «بالتودد تكون المحبه؛ با آشكار كردن مهربانی، محبت شكل گرفته و پدید می آید»(میزان الحكمه، ح ۳۰۵۱). شاید بد نباشد علاقه خود را با معلم خود درمیان بگذارید. پیامبر عزیزمان هم میفرمایند: »هر گاه کسی را دوست دارید به او بگویید» (وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۵۵).
۱۰- عشق اگر منجر به کاهش شدید و طولانی عملکرد (مثلا ۶ ماه) گردد، قطعاٌ یک اختلال روانی است و باید برای مشاوره حضوری به یک روانشناس مراجعه کنید و البته اگر تا این حد شدید نباشد، تا حدودی قابل چشم پوشی است و می‌توانید به مرور از این مرحله گذر کنید.
۱۱-در پایان باید این نکته کلی را تکرار کنیم که احساسات، مخصوصا در زمان نوجوانی، کاملا ناپخته و زود گذر بوده و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و در مورد هر تصمیمی که ریشه در عقل ندارد و احساسی است می بایستی با یکی از بزرگترها (ترجیحا مشاور یا روانشناس) مشورت کنید.

سلام.من ۲۴سالمه و متاهل هستم.دو سال پیش به اجبار خانواده ازدواج کردم اما دلم با این رابطه نبود پسر از لحاظ اقتصادی صفر بود و هست و حتی به این دلیل عروسیمان را داهات گرفتیم.من اول کمی بهش علاقه پیدا کردم اما بعد از یه مدت دیگه هم من سرد شدم هم اون من از این رابطه خسته شدم تا مرز خودکشی رفتم میترسم حرف جدایی بزنم خانوادم خیلی حساسن رو طلاق خیلی دارم عذاب میکشم چون عاشق پسری بودم که واقعا همدیگرو دوست داشتیمو من هنوزم دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم.فقط مرگ میخوام تا از این زندگی جدا بشم.شوهرم خیلی با من لجبازی میکنه هرکاری خودش دوست داره انجام میده من براش مهم نیستم.هیچ دلیلی قانع کننده ای هم نمیتونم بیارم که خانوادمو راضی کنه به جدایی و اینکه اصلا چه جوری مطرحش کنم لطفا راهنمایی کنید.خیلی خستم از دنیا از ادماش از این زندگی یه خواب طولانی میخوام.کمکم کنید.

تصویر شهر سوال

خواهر گرامی، به شما سلام می کنیم و از اینکه به ما اعتماد کردید خرسندیم. امیدوار هستیم بتوانیم قدمی (هرچند اندک) در راستای حل مشکلتان به دست خودتان برداریم.
این نکته را در ابتدا به شما یادآوری می کنیم که در مسائل خانوادگی و بخصوص ازدواج که معمولا دو طرف درگیر هستند، درک کامل و درست از مسئله، و تشخیص مشکل و در نهایت ارائه راه حل منوط به صحبت با هردوطرف است. بنابراین پاسخی که ما خواهیم داد قطعا پاسخ کاملی نخواهد بود و سعی ما بر این است که بتوانیم توانایی شما برای کنارآمدن و حل مشکلاتتان را افزایش دهیم. شما در سوال خود، نکات مختلفی را مطرح کرده اید مثل، ازدواج اجباری، وضعیت اقتصادی، سردی رابطه، عشق قدیمی، افکار خودکشی، لجبازی همسر... که هرکدام از اینها فصلی از یک کتاب است، اما به نظر می رسد سررشته بیشتر این موارد، به یک نقطه ختم می شود.

الف) هرچند علاقه اولیه پسر و دختر از شرایط لازم برای یک ازدواج موفق است اما یک ازدواج موفق لوازم دیگری نیز نیاز دارد که از جمله آنها موافقت و هماهنگی خانواده ها است. متأسفانه مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرها به شمار می رود.
ب) رضایت داشتن یك فرد از زندگی، تنها منوط به داشتن و برخورداری از نعمت و سرمایه( مادی و معنوی) نیست، بلكه به شناختن نعمت و حق شناسی آن نیز هست! چه بسا فردی از داشته‌های فراوانی برخوردار باشد اما از زندگی خویش رضایت داشته باشد و حال آنكه شخصی در مقابل باوجود عدم برخورداری از داشته قابل توجه، از زندگی خویش راضی باشد. رضایت از زندگی از درون افراد و مبتنی بر سرمایه‌های فردی، می‌جوشد، و اگر قرار باشد از دیگران وام گرفته شود، نه تنها رضایتی در كار نخواهد بود بلكه جز تلاطم و تشویش چیز دیگری به ارمغان نخواد آورد.

ج) اگر ذهن فردی گرفتار تحریفات شناختی گردد، تفسیری كه از امور مختلف خواهد داشت، تفسیری تحریف شده خواهد بود كه در صورت تكرار، خروجی آن می‌تواند اضطراب، افسردگی، نارضایتی از زندگی و...باشد. تحریف شناختی به زبان ساده و خودمانی، همان عینک بدبینی یا خوشبینی است که میتواند تمام تفسیرها و نگاه ما را به زندگی یا به یک فرد یا یک اتفاق عوض کند. نگاهی که با برداشتن آن عینک به کلی متفاوت می شود. وضعیت فعلی شما معلول عدم ازدواج با معشوقتان نیست، بلكه ناشی از نوع نگاه و روش غلط شما در مواجه با مسائل و تفسیر همراه با تحریف از وقایع است. و مادامیكه چنین رویكردی بر قضاوتهای شما حاكم باشد، نتیجه‌ای جز عدم رضایت از وضع موجود ( به صورت افراطی و پاتولوژیك) به دنبال نخواهد داشت چه با معشوقه ازدواج كنید و یا ازدواج می‌كردید و چه ازدواج نمی‌كردید!

اما راهکارها:
۱- اگر قبل از ازدواج به کسی علاقه داشتید یا قول و قراری داشتید، اکنون سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید. هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب کنید مثلا با قطع کردن افکار، مشغول گفتگو با یک فردی شوید، با عجله آن مکان را ترک کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها شوید. گاهی لازم است که انسان خودش خودش را مجبور به کار یا رفتاری بکند.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدند را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط مثبت همسرتان (مطئنا همه ما آدمها هم نقاط مثبت داریم و هم نقاط منفی) آن را هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس بهتری پیدا کنید. در مقابل درباره امتیازات و خوبی های جدا شدن از فرد قبلی نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یادداشت کنید(سعی کنید) و با خود بیندیشید كه ایشان نیز یك انسان دارای نقص هستند، مثل همه.
۳- سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۴- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۵- به تغذیه ( نه كم خوری و نه پرخوری، استفاده بیشتر از ویتامینها(میوه)، و خواب خود اهمیت بدهید ( متوسط ۷ ساعت، حذف خواب روزانه و مبادرت به خواب سرشب )
۶- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید. موفقیتهای خویش را كه در واقع نعمتهای الهی هستند را به صورت روزانه بنویسد و شكر آن را با الحمدالله گفتن ادا كنید!
۷- سعی کنید تمام اوقات خود را با همسرتان بگذرانید و با برقراری ارتباط های عاطفی از طریق صحبت کردن، اس ام اس و تماس تلفن، نیازهای خود را در کنار همسرتان برآورده کنید..
۸- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر، آرام آرام آنها را از خود دور کنید.
۹- در صورت امكان به صورت حضوری، به یك روانشناس مراجعه كنید.

سلام من ب مدت سه ساله با کسی دوستم اما الان احساس میکنم دوست داشتن من فوق العاده بیشتر خودش انکار میکنه و حتی به من میگه که تو اصلا علاقه ای به من نداری و از سر تلقین که به من وابسته ای اما من از حرفاش اینطور فک میکنم که علاقه اش به من کمه و ان باعث عذاب من شده واقعا نمیدونم حق با من یا نه؟باید فراموشش کنم ؟

تصویر پاسخگو

سرکار خانم، سلام،
از اینکه مشکل خود را با ما درمیان گذاشتید خوشحالیم.
متاسفانه اطلاعات شما برای ما کافی نیست. این که سن شما چقدر است و دوست شما (که احتمالا ایشان هم خانم هستند) در مدرسه، محل کار یا چطور جای دیگری با شما آشنا شدند؟ لطفاً برای دریافت پاسخ بهتر و دقیق تر اطلاعات مذکور را عنوان کنید.
با تشکر

سلام من دختری پونزده ساله هستم که عاشق پسری شدم که چهارسال ازخودم بزرگتره یعنی راستش اول من بهش هیچ حسی نداشتم ولی بعدا که فهمیدم دوسم داره کم کم عاشقش شدم من خیلی دوسش دارم اما متاسفانه من یک ماه پیش مرتکب یک اشتباه شدم داستان ازاونجا شروع شد که یه شب پسرعموم به من گفت خیلی دوست دارم و برای رسیدن بهت هرکاری میکنم وبه هیچ عنوان ازت نمیگذرم پس توهم دوسم داشته باش وبعدگریه کردمتاسفانه احساساتم تحریک شد وپیش خودم فک کردم برای دلخوش کردنش بهتره روزی یه یار بهش زنگ بزنم وباهاش صحبت کنم واینکارو کردم اما اشتباه کردم چون اینکار موجب شد که حسش به من بیش تربشه اما من دوسش ندارم اصلا حتی یه ذره حالا نمیدونم چطوراین رابطه احمقانه وبهتره بگم عشق یکطرفرو تموم کنم طوری که آسیبی به اون نرسه دلم نمیخواد دلش بشکنه هم میترسم که دوست پسرم بفهمه و فکر دیگه ای دربارم بکنه وحتی ولم کنه لطفا توروخدا کمکم کنید منبااین سن کم نمیتونم درست تصمیم بگیرم لطفا راهنماییم کنید چطور رابطمو باپسرعموم بدون اینکه دلش بشکنه تموم کنم.مرسی

تصویر پاسخگو

در خصوص موضوع مذکور چند نکته قابل بیان است؛
_ لازم است هدف خود را از ارتباط با جنس مخالف روشن کنید و شفاف کنید که آیا اهداف شما در اینگونه روابط تامین می شود یا خیر؟ چه نسبتی میان هزینه هایی که ممکن است متحمل شوید با آنچه که به دست می آوربد وجود دارد؟
_ دختران معمولا به خاطر ضعف اعتماد به نفس، نیاز به حامی و پاسخ به خلاء های عاطفی، حس رقابت و به انگیزه ازدواج با پسران طرح رفاقت می ریزند اما پسران مبتنی بر سرگرمی و با انگیزه های جنسی موضوع رو پیگیری می کنند، همین ویژگی است که باعث می شود همزمان با چندین دختر ارتباط داشته باشند و در عین حال نزد هریک بگویند تنها تو را دوست دارم و با فرد دیگری ارتباط ندارم!
_ حتی اگر هم انگیزه ای برای ازدواج باشد، ظاهرا اینگونه است که شرایط شما برای ازدواج هموار نیست. لذا ممکن است ارتباط شما سالیانی ادامه داشته باشد و ازدواج شما با یکدیگر در ابهام بماند. ممکن است شما به وی وابسته شوید اما به هزار و یک دلیل زمینه ازدواج شما فراهم نشود. این امر علاوه بر مشکلات عاطفی ممکن است رضایت از زندگی و فرصتهای دیگر را برای ازدواج از شما سلب کند.
_ در صورتی که قصد ازدواج با وی را نداشته باشید، باز هم هزینه های مطرح شده، به شما تحمیل خواهد شد.
با لحاظ این نکات شایسته است از تجارب تلخ دیگران استفاده کنید و نیازهای خود را طرق سالم برطرف کنید.
لازم است هم ارتباط با این فرد را قطع کنید و هم با پسر عموی خود. آنچه که مهم است آینده و سلامت شما است. پس آینده و سلامت خود را به خاطر دیگران از دست ندهید.

سلام دختری۱۶ساله ام به یکی از بستگان که از بچگی باهم بودیم دل بستم بهم گفته دوست دارم و میخوام تا اخر عمر پیشم باشی من به خاطر غرورم بهش گفتم من علاقع ای بهت ندارم و هیچ فکری دربارت نمیکنم چه برسه به ازدواج راستی اهل دوس دختر داشتن هم هس ولی قول داد دیگه نداشته باشه اما بنظرم هنوز داره همیشه هم با دوستای صمیمی من رابطه دوستی برقرار میکنه به روی خودم نمیارم و میگم داداشمه اما خیلی دوسش دارم حالا میخوام به فکر ایندم باشم اخه خانوادم از این پسر خوششون نمیاد بنظرم قابل اعتماد نیست عشق اولمه لطفا بگین چجوری فراموشش کنم

تصویر شهر سوال

با سلام و عرض تحیت خدمت شما خواهر محترم

در این رابطه به چند نکته توجه بفرمائید؛
_ با توجه به سن شما و همبازی بودن شما با وی، اینگونه به نظر می رسد که ایشان در سن ازدواج نیستند.
_ معمولا افرادی که پیش از ازدواج به رفتاری مبادرت داشته و یا از ویژگی خاصی برخوردار بوده اند، بعد از ازدواج نیز به رفتار خود ادامه می دهند

با توجه به این نکات بهتر این است که از ارتباط با وی خودداری کنید و با دوراندیشی و لحاظ این نکته که ممکن است فرصتهای بعدی ازدواج را از دست بدهید، رفته رفته وابستگی به وی را کم کنید.
البته به این نکته نیز توجه داشته باشید اگر در عین حالی که به وی وابسته باشید و خواهان رسیدن و ازدواج با وی باشید، ازدواج شما با فردی دیگر به صلاح نیست. پس یا باید با وی ازدواج کنید و چشمان خود را بر اشتباهات گذشته، حال و آینده وی ببندید و یا همانطور که گفته شد گام به گام او را از زندگی خود حذف کنید تا زمینه ازدواج شما با فرد دیگری فراهم اید.

در پاه خدای متعال

من دختری ۲۰ ساله هستم که از لحاظ خانوادگی و امکانات و مذهبی در حد خوبی قرار دارم و دانشجو هستم و افت شخصیتی و تحصیلی و ظاهری هم ندارم ... من حدود ۴-۵ سال بود که به یکی از بستگان که ۳ سال از خودم بزرگتر بود علاقه داشتم البته من این علاقه رو هیچ وقت و هرگز بهش ابراز نکردم و همچنین برای حفظ عابرو خودم و خانواده هیچ وقت بهش ابراز نکردم همیشه با خودم درگیر بودم که ایا اون منو میخواد یا نه ایا من دوست داره یا نه و من هم به دوست دختر داشتنش هم حساس بودم و همیشه اذیت میشدم تا اینکه سال پنجم فهمیدم دوست دختر داره و اصلا من توی ذهنش نیستم و با شکست عاطفی تونستم فراموشش کنم البته علاقه من یک طرفه بود و خیلی دوست میداشتم یک کسی بهم ابراز علاقه البته از صمیم قلب بکنه .... تا اینکه دوماه گذشت و و در فیسبوک یکی از دوستان به من ابراز علاقه کرد و اون هم سه سال از خودم بزرگتره و خواستار رابطه اشنایی قبل از ازدواج شد البته ایشون در یک شهر دیگر و من هم در یک شهر دیگر هستم ...ابراز علاقه ایشون و بعضی از حرف ها و تکه کلام ایشون من تحت تاثیر قرار داده من با کمی فکر به خاطر فاصله بینمون و همچنین حفظ عابرو و اصالت خانوادگیم این پیشنهاد رد کردم ... اما هنوز که هنوزه گهگاهی ایشون در چت با من در ارتباط هستند و هراز چندگاهی گهگاهی تکه کلام هایی به من میگویند که تحت تاثیرش قرار میگیرم و پیشنهاد ازدواج و رابطه آشنایی قبل از ازدواج میفتم و واقعا اذیت میشم و پشیمون میشم حصرت گذشته رو میخورم که ای کاش بهش جواب مثبت داده بودم اما وقتی یاد عابرو خانواده و اصالت خانواده یاد میفتم یکم اروم میشم ...نکته دیگه ای که هست اینه که من بهشون علاقه مند شدم و هروقت میبینم در فیسبوک با دخترانی که جزو دوستانش هستند خوش وبش میکند واقعا اذیت میشوم ...من سوالی که از شما دارم تورو خدا راهنماییم بکنید که چگونه از این مخمصه رها بشم و بتونم ازاد و بدون اینکه عاشق کسی باشم راحت زندگیم بکنم ...واقعا در عذابم...

تصویر پاسخگو

باعرض سلام و تشکر
دلبستگی و وابستگی و نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن از سال های اولیه زندگی شروع می شود . افرادی که در خانواده ای رشد می کنند که این نیازهای در سطح بسیار بالایی برآروده می شود و دچار محرومیت های هیجانی و یا افراط گری های هیجانی نمی شوند، از سن سه سالگی دوره استقلال هویتی و شخصیتی را تجربه می کنند و روابط را بر اساس احترام متقابل و نه یک طرفه تنظیم می کنند . ابتدا اساس بی نیازی و استقلال شخصیتی را در وجود خود حس می کنند و در سرمایه گذاری روانی به صورت منطقی و هدفمند فکر و رفتار می کنند.
متأسفانه شما در مورد اولین فرد بدون اطلاع از احساس طرف مقابل و حتی بدون اینکه بدانید ملاک شما را دارد یا خیر شتاب زده و بدون کنترل احساسات خودتان اقدام به سرمایه گذاری یک طرفی و تخیلی و ذهنی کردید و بعد از آن که دیدید که ایشان نه احساسی نسبت به شما دارد و نه موضوعی که برای شما مهم است (نداشتن دوست دختر) برای او اهمیت دارد ، پس دچار شکست شدید . شما ابتدا به احساسات اجازه داده اید که به ایشان فکر کند و بعد منطق و عقلتان را برای بررسی کردن اوضاع و شرایط ایشان به کار انداخته اید .
نکته دیگر اینکه شما می گویید خیلی دوست دارم یکی از صمیم قلب به من ابراز علاقه کند . این موضوع نشان دهنده شکل نگرفتن استقلال شخصیتی و عدم اقناع درونی شما به دوست داشته شدن است . اختلال شخصیت وابستگی یکی از موضوعاتی است که در روان شناسی به آن به صورت مکرر بحث شده است.
نکته دیگر اینکه شما دوباره به دلیل همین مشکل به دنبال ابراز علاقه و پیدا کردن فردی که بتواند به شما علاقه مند شود به فضای نا امن فیسبوک وارد شده اید و خطر دوباره ای را برای خودتان ایجاد کرده اید و بعد از وابسته شدن دوباره منطقتان قبول نکرده با کسی که در ادلیستش رعایت ملاک و موضوعی که شما برایتان مهم است را نکرده، وارد دوستی و سرمایه گذاری شوید! پس با یک درون نگری و تأمل در خود علت اینگونه وابستگی های شتاب زده، بدون در نظر گرفتن شرایط منطقی طرف مقابل، را شناسایی کنید و سعی کنید با خودکنترلی و حاکم کردن عقل بر احساساس خود را از دام وابستگی برهانید .
برای اینکه یک زندگی عاشقانه سالم داشته باشید باید ابتدا خود را پیداکنید و نقاط مثبت و توان مندی های خود را بشناسید و سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود به وجود آورید . از طرفی سعی کنید هنگامی که در ذهنتان تصمیم بر سرمایه گذاری روانی نسبت به فردی دارید ،سوالات کلیدی از خود بپرسید. مثلا :
هدفم از این رابطه چیست؟
در این رابطه چه چیزهای در زندگی من تغییر می کند ؟
چه ویژگی ایشان مثبت و چه ویژگی ایشان منفی ایست؟
البته با توجه به فرهنگ ایرانی اسلامی ، ارتباط با جنس مخالف ، هدف اصلی نیست و حتما باید به منظور ازدواج صوت گیرد . برای ارتباط و آشنایی ( نه وابستگی ) نیز باید در فرایند شناخت صلاحیت و عدم صلاحیت ، از روش ها و استاندارهای تأیید شده استفاده کرد .زیرا می دانید که ارتباط با جنس مخالف به هر منظور ، از ریسک بالایی برخوردار است . حال اگر این انتخاب در صفحه فیسبوک و صفحه های اجتماعی باشد که ریسک آن تصاعدی خواهد بود. چون شما در ارتباط خودتان با دیگران جذب شخصیت فرد نمی شوید، بلکه جذب بخشی از مهارت ها و یا بعضی از رفتارهای مثبت و یا علم و دانش اظهار شده ایشان می شوید .
سعی کنید آسیب های وابستگی های بی هدف و مبهم را نوشته و همیشه مرور کنید و با خودشناسی و خودآگاهی ریشه و عوامل این نیازها و کمبودها را شناسایی کنید و برای زندگی خودتان برنامه ریزی کنید و همیشه این شعار شما باشد که « من باید خودم را باور کنم و از زندگی خودم لذت ببرم. هیچ کس دلسوزتر از من به خودم نیست.» اگر هم با کسی رابطه صحیحی دارید، سعی کنید از این ارتباط لذت ببرید، ولی نیاز به دوست داشتن و دوره گردی برای خرید محبت نداشته باشید.

موفق باشید.

سلام.پسری هستم ۱۹ ساله.دو سال هست با یه دختری آشنا شدم و برام از همون اول خاص بود.عاشق هم بودیم خیلی زیاد.به حدی که برای هم جون میدادیم.
متاسفانه من توی تابستون امسال خیلی اذیتش کردم و سرش غر میزدم و خلاصه خیلی تحملش کم شد تا اینکه برای انتقام گیری از من طرف یه پسر دیگه رفت و به اون پسر ابراز علاقه کرد.اولش از کارش خیلی پشیمون بود اما به رابطش ادامه داد،حسش به من کم شد و به جایی کشید که دیگه منو پس زد.منو با این کارش نابود کرد.یعنی بدجوری ضربه خوردم از خیانتش.البته خب اشتباه از من هم بود و کارایی رو کردم که باعص تنفرش نسبت به من بشه.آخر تابستون با پسره بعد از رابطه تلفنی به هم زد.سه ماه ازم دوری کرد تا اینکه دوباره اومد.اما دیگه دو دل بود و مثل قبل نبود.ازش هم دلیل رفتار هاشو میپرسیدم میگفت نمیدونم.دو دل بود از رابطش و فقط من این وسط عذاب می کشیدم.
دوباره ترکم کرد برای حدود دو سه هفته.بعد از دو سه هفته برگشت و من زیاد بهش سخت نگرفتم.بهش فرصت دوباره دادم.باز مثل قبل شده بود و دو دل.دیگه کنترلی که قبلنا روش داشتم کاملا از بین رفته بود.خیلی حسش کم شده بود و دیگه انگار هیچ حسی بهم نداشت.بعد بهم گفت من فقط میتونم به رابطه دوستی خیلی عادی ادامه بدم.منم با این کار مخالفت کردم و گفتم نمیتونم.الان دوباره ترکم کرده.
این موضوع داره نابودم میکنه.همیشه به فکرشم.فکرش دیوونم کرده.خییییییلی زیاد عاشقشم.نمی تونم بهش فکر نکنم واقعا از ته قلبم عاشقشم.خواهش می کنم کمک کنید چطور از این عشقی که میدونم بی نتیجه هس،خلاص شم؟

تصویر پاسخگو

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم معمولا سن ۱۹ سالگی سن طوفان عشق نامیده می شود و این اقیانوس نا آرام و مواج باعث سرمایه گذاری های احساسی ، نامطمءن و بی هدف ذهنی و روانی می شود. به هر این رابطه نتیجه و هدف منطقی و عاقلانه نداشته است و شما هم به دلیل نبود مهارت ها مدیریت هیجان نتوانستید هیجان خود مدیریت کنید . اما آنچه بسیار مهم است این است که شما چرا اینقدر محتاج محبت و توجه و نیاز به دیده شدن از طرف این دختر خانم را دارید که این باعث به هم ریختگی وضعیت روانی شما شده است. در این صورت حتی اگر با این انگیزه ازدواجی هم صورت می گرفت شما چون نیاز زیادی به محبت و دوستی و روی آوردن این خانم داشتید با اندک احساس بی توجهی البته نه بی توجهی واقعی فقط احساس بی توجهی ،باعث به هم ریختگی اوضاع روحی شما می شد. البته این تنها یک مشکل شما بعد از ازدواج بود موضوع روابط ایشان با فرد دیگر و آگاهی شما نسبت به این عدم تعهد و وفاداری قطعا باعث تنفر شما و بدبینی و سوءظن شما هم همیشه در زندگی می شد. لذا همیشه عشق و علاقه باعث آرامش و خوشبختی نمی شود و حتی روانشناسان عشق و علاقه بدون منطق عاقلانه و معقول را نوعی بیماری روانی می دانند چون فرد عاشق آرام و قرار ندارد و ممکن است خود و طرف مقابل را به دردسر و مشکلاتی بیاندازد پس اینکه می فرمایید عاشقشم چیز مثبت و معقولی نیست چون عشق منطقی و هدفمند باید در شما امید ، آرامش ، خوشبختی و احساس مثبت ایجاد کند نه بدبینی ، اضطراب و عدم آرامش . به هر حال در هر صورتی شما باید با قطع رابطه با این فرد ترک این وابستگی بیمار گونه را تجربه کنید و همانطور که می دانید ترک یک وابستگی بسیار دردناک خواهد بود که شما با به جان خریدن درد ها به آینده شرینی که هیچ وابستگی و نیاز و گدایی نباشد و به جای آن یک زندگی معقول و منطقی البته با احساس و علاقه که هدفمند است را شروع خواهید کرد.
۱- ابتدا با نوشتن دلایل ترک سعی کنید شناختی نسبت به اینکه چرا من ترک کنم داشته باشید.
۲- آسیب هایی که تا کنون داشته اید و در آینده خواهید داشت را بنویسید.
۳- به خودتان لحظه ای فکر کنید و بگویید چرا من باید گدای محبت یک فردی باشم.
۴- سعی کنید با ریشه یابی وضعیت خودتان ترجیحا با یک متخصص علت این احساس و کمبود محبت تان را کشف و درمان کنید.
۵- سعی کنید برای زندگیتان هدف های دراز مدت و کوتاه مدت ترسیم کنید و منطقی و عاقلانه زندگی کنید. (درس ، شغل ، ازدواج )
۶- به دورویی و خیانت ایشان به شما و عدم تعهد ایشان فکر کرده و به نوسان شخصیتی ایشان که یکبار علاقه مند و یک بار متنفر می شوند فکر کنید.
۷ - تمام محرک های بیرونی و آثاری که ایشان را در ذهن شما زنده می کند و تداعی می کند حذف کنید.(شماره ،تصویر ، اس ام اس ، مکان و زمان رفت و آمد)
موفق باشید

سلام . من دختري ۳۰ ساله هستم،مجرد هستم، ۷سال پيش تو كوه با يه پسري آشناشدم...به مدت يكسال باهم درارتباط بوديم..تواين مدت خيلي به هم علاقمندشديم،يه دوستي تقريبا سالم داشتيم. من هم خيلي بيشترازاونچه فكرميكردم عاشقش شدم..خودش پيشنهادكردباخانواده اش مطرح كنه..اومدن خواستگاري ولي خانواده هامون كنارنيومدن..خيلي تلاش كردولي نشد. ازهم جداشديم..ولي هرگزهمديگروفراموش نكرديم..دوسال بعداون بايه دختركه خانوادش پسندكرده بودن ازدواج كرد..ولي من ازدواج نكردم.زندگي مشتركش فقط ۱سال دوام داشت..دوسال پيش دوباره برگشت..من هم به خاطراينكه پدرومادرموازدست داده بودم تويه اتفاق،پذيرفتم..ولي هنوزبطوركامل متاركه نكردن..الان ارتباط داريم..بيشترازقبل..ولي نميتونه مهريه زنش روبده و تمومش كنه..ومن نميدونم بايدهمينطوري منتظربمونم يا زندگيموبكنم..البته زنش خيلي وقته خونه رو ترك كرده..لطفاراهنماييم كنيد. ممنون

تصویر پاسخگو

علاقه، ارتباط و قصد ازدواج با یکدیگر، سبب شده تا ایشان تمایل چندانی برای ازدواج با فرد دیگری نداشته باشد، لذا می توان گفت یکی از علل متارکه و اختلافات زناشویی ایشان ازدواج تحمیلی و عدم علاقه به همسر خود بوده است. با توجه به شرایط پیش آمده، طبعا ایشان تحت فشار مضاعف هستند و همین امر سبب می شود تا توقع و انتظار ایشان از شما بیشتر شود به نحوی که ممکن است ازدواج با شما را پایان همه مشکلات بداند!! طبعا چنین نگرشی می تواند یک آسیب باشد و طرفین را از واقع نگری به سمت خیال پردازی و ایده آل نگری سوق دهد.
لازم است در انتخاب از عواطف و هیجانات پرهیز شود و با لحاظ شرایط واقعی انتخاب صورت بگیرد. هر چند علاقه شما به یکدیگر فاکتور مهم و اساسی است اما در کنار علاقه لازم است اصل کفویت و همتایی در اموری مانند افکار، فرهنگ، اولویتها، صفات شخصیتی و...نیز رعایت شود.
بنابراین بهتر است شتاب نکنید و تا زمان روشن شدن وضعیت قطعی همسر ایشان حوصله کنید، آنگاه با تحلیل منطقی و همچنین مراجعه حضوری به یک روانشناس تصمیم نهایی را اتخاذ کنید

واسه کنار گذاشتنش هیچ شک نکن این ادم به درد دوست داشتن نمیخوره اون فقط واسه هوس تورو میخواد ی ادم هره است همین الان واسه همیشه بزارش خیلی سخته ولی زندگی جدیدی شروع کن ی دختر نباید بره طرف پسر دختر نازه پسر نیاز اون باید بیاد طرف تو ب جنس مرد هیچ وقت محل نزار اون وقت میبینی چطور دور ست میگردن خودتو بیشتر از این بدبخت نکن.رابطه رو تمومش کن همین

سلام حدود هفت ماه با پسری اشنا شدم به قصد ازدواج یعنی خودش میگفت ..خیلی بهش وابسته شدم ..بعد هفت ماه بهم گفت قبلا کسیو دوس داشته نشده الان احساسی نداره ترکم کرد ...بعد ۱ ماه برگشت گفت بدون توقع و اینکه ازدواج کنیم باهم باشیم ..منم چون خیلی وابسته بودم قبول کردم ...دوباره بعد ۱ هفته رفت و ۱ ماه بعد برگشت ..دلیلشم عمل جراحی و اینکه دوس دختره سابقش به عنوان دوست بهش احتیاج داشته ...این بار بهم گفته میخواد جبران کنه .التماسم کرد منم که همچنان وابسته قبول کردم ولی ایشون میگه نباید از هم توقع داشت و بهم گیر بدیم ...در ضمن ما رابطمون در حدیه که من با این اقا رابطه دارم البته ...ن رابطه جنسی کامل (عذر میخوام ما دخولی نداریم به هیچ عنوان هیچ دخولی ) من به شدت وابسته و ایشون به شدت بیخیااال ...من چیکار کنم تموم کنم واسه خودم ..شرایط مالیمم جوریه نمیتونم برم پیش مشاور ..و نه میتونم کلاسی ثبت نام کنم ..فقط دانشگاه میرمو میام همین ..

تصویر شهر سوال

خدمت شماعرض کنم معمولا تمام پسرها اول آشنایی و دوستی هدفشون از برقراری رابطه ازدواج است ولی کسی که در زندگی اش هدف دار و منطقی قدم برمی دارد اگر به کسی علاقه مند شد شرایط خودش را تنظیم کرده و با خانواده به صورت رسمی اقدام می کند. اما معمولا افرادی که سبک انتخابشان رابطه مستقیم است و این رابطه را بدون هدف ادامه می دهند. اگر این رابطه منجر به ازدواج شد در کنار آشکار شدن تفاوت های فرهنگی ، خانوادگی و شخصیتی که در دوران وابستگی پنهان شده بود بدبینی و سوء ظن ناشی از وفاداری و تعهد که متأسفانه در رابطه شما به حد پایینی رسیده است، مشکلات بسیار زیادی را برای شما به وجود خواهد آورد و ناسازگاری ها و تعارض های خانوادگی باعث طلاق حقوقی یا عاطفی خواهد شد. پس قدری به آسیب های الان و آینده فکر کنید و بنویسید و این وابستگی را که باعث نابودی خودتان خواهد شد را کنترل کنید . جای تعجب است شما به عنوان یک مادر آینده چگونه خواهید توانست فرزند خودتان را از این روابط منع کرده و نگذارید این روابط در دختر و پسرتان اتفاق بیافتد. به هر حال قدری برای روح و بدنتان ارزش قایل شوید و خودتان را ارزان و بدون هیچ نوع ضمانتی به طرف مقابل اهدا نکنید. اگر چه مشکلات شما و ریسکی که الان شما در حال انجام آن هستید از کمبودها و نیازهای دوران کودکی در کنار مادر ناشی می شود ولی شما می توانید با قدرت عقل و منطق جلو این وابستگی به هر قیمتی و هر روشی بگیرید. پس لحظه ای با خودتان رو راست و صادقانه نگاه کنید و به طرف مقابل که معلوم نیست از نظر شخصیتی و هیجانی دارای ثبات باشد بگویید که اقدام رسمی کنند بعد از این معلوم می شود چقدر برایتان ارزش قایل است . موفق باشید.

سلام نمیدونم از کجا بنویسم راستش من با پسری ۲ سال رابطه داشتم اخرای رابطمون میرفتم خونشون ولی دخترم . البته رابطه انچنانی هم نبود خیلی منو ب خودش وابسته کرده بود طوری ک مدام زنگ میزد و اس میداد یعنی جوری ک من نه درس میخوندم نه ب کارای روزانم میرسیدم نه با کسی ارتباط داشتم همش تو اتاقم بودم گوشی بدست باهاش چت میکردم اولش اون دوسم داشت زیاد ابراز علاقه میکرد منم بعد ۹ ماه بهش دل دادم .اینم بگم ک من ب کسی نگاهم نمیکنم ولی از اون واقعا خوشم اومده بود نه ظاهر خوبی داشت تازه ازمم کوچیکتر بود بعد دوسال کم کم باهام سرد شد ساز جدایی میزد تا اینکه رف خیلی بهش التماس میکردم من خیلی مغررور بودم ولی بدنم درد میکشید مثل یه معتاد بودم دیوونه میشدم کم کم راضی شدم جدا بشم بعد چندوقت اومد سراغم و هی میومد دوست میشد دوباره میرفت تو این مدت هم خونشون میرتم الان ک فک میکنمک میثبینم بیشترش بخاطر نیازش اومده .بعد اون مدت دیگه من دیوونه شدم کارم بجایی رسید ک میبردنم روانپزشک و دعا نویس خلاصه یه پام بیممارستون بود یپام خونه طوری شد ک مجبور شدم ب خونوادم بگم بعد خونواده پسره فهمیدن ولی چون اون منو نمیخواست خونوادش بهم ادرس روانشناس رو دادن تو شهر دیگه بهمم قول دادن وقتی خوب شدم میان با دسته گل دوهفتع بیمارستان روانی بستری بودم . درصورتی ک خودم میدونستم عقلم سرجاش فقط معتاد اون بودم یه مدت ک بهتر شدم دیگه سراغی ازم نگوفتن منم سپردمشون ب خدا وو چند وقت بعد با فامیلمون ازدواج کردم الان یسال ک عقد کردم ولی نمیدونم چرا احساسم ب شوهرم خیلی کمه . اونو هنوز دوس دارم قرص اعصابم میخورم .گاهی مثل دیوونه ها میشم مثل یه معتاد قشنگ حکم موادو واسسم داره لطفا راهنمایی کنید تو رو خدا بگین چیکار کنم چجور از ذهنم پاکش کنم من جوری هستم ک فقط اونو میخوام حتی تو رابطه جنسی با همسرم سرد هستم

تصویر شهر سوال

خواهر گرامی، از این که سوال خود را با مادرمیان گذاشتید متشکریم.
متأسفانه مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرها به شمار می رود. اگر چه ممکن است مطالبی که خدمت شما عرض می کنم کمی تلخ و گزنده باشد ولی حقیقتی است که از یک فرد دلسوز ارایه می شود. متأسفانه شما به دلایلی مانند نیازها و کمبودهای مدیریت نشده، بدون اطلاع دقیق و کافی از طرف مقابل و بدون رضایت والدین مستقیما وارد رابطه و دچار اختلال وابستگی روانی و عاطفی شده اید. بعد از مدتی به دلایلی فرد دیگری را شریک زندگی خود کرده اید؛ البته در صورت ازدواج با آن دوست، به دلیل احساسی بودن این ازدواج، دچار مشکلات زیادی مانند بد بینی ها و تفاوت های فرهنگی، شخصیتی و خانوادگی پنهان شده در زمان دوستی و ارتباط و آشکار شده بعد از ازدواج می شدید، در نهایت شکست ازدواج و وضعیت بسیار بدتری می شدید.
خوشبختانه یا متأسفانه، شما مسیر بسیار طولانی را در این راه طی کرده اید و شاید اکنون زمان مشورت به صورت پرسش و پاسخ در این فضای مجازی گذشته باشد. شما خودتان در طول این ارتباط که قبلا داشتید طبق گفته خودتان به این نتیجه رسیدید که شخص مورد نظر، نه به دلیل علاقه قلبی و واقعی بلکه به دلیل ارضای نیازهای خود و به عبارتی از روی هوا و هوس به شما نزدیک شده است. بنابراین هر عقل سلیمی حکم می کند که چنین فردی به هیچ وجه به درد زندگی مشترک و دائم نمی خورد، حتی چنین اشخاصی در سطح دوستی هم قابل اعتماد نیستند به همین دلیل که هر زمان و با هر شخصی در هر شرایطی ممکن است به دلیل ارضای نیاز، ارتباط بگیرند یا قطع ارتباط کنند.
گذشته از اینکه رابطه شما به لحاظ شرعی حرام بوده و دیگر نباید به آن فکر کنید، از یک سو باید خدا را شکر کنید که به هر دلیلی این ارتباط اکنون قطع شده و از تبعات و عواقب بعدی آن دور مانده اید. البته برای قطع وابستگی کامل هم باید تدابیری بیاندیشید تا این انقطاع کامل شود.
از این پس شما به عنوان زن خانواده و در آینده نزدیک به عنوان مادر خانواده، مسئولیتی بزرگتر و چه بسا بسیار شیرین تر را به عهده خواهید داشت که باید خود را برای آن آماده کنید. اگر هم در گذشته اشتباهی کرده اید، به خودتان بقبولانید که آن اشتباهات به هر دلیلی که بوده، در دوران کودکی و بچگی شما بوده است و اکنون با نگاه به مسیر جلوی روی تان باید به سمت آینده قدم بردارید..

اما راهکارها ترک عشق های بی هدف:
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود
۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یادداشت کنید و همواره آن را مرور کنید.
۴ - سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۵- انجام فعالیت های جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح با دوستان و اقوام و به ویژه با همسرتان و نیز پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند.
۶- ساعات و لحظاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- خودتان نگهبان و دکتر خودتان باشید.هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، با عجله آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹ - شاید هفته های اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید یا احساس کنید این کارها دشوار است ولی به مرور زمان، افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۱۰ سعی کنید تمام اوقات خود را با همسرتان بگذرانید و با ارتباط های عاطفی از طریق اس ام اس و تلفن ، نیازها خود را در کنار همسرتان برآورده کنید.
در همه این مراحل و احوال از توکل به نیروی بی کران و لایزال خداوند مهربان غافل نشوید. با انجام عبادتهای واجب و مستحب و نیز ذکر های روزانه میتوانید هم بخشی از زمان تنهایی خود را پرکنید و هم روحیه معنوی خود را تقویت کنید و از خدای متعال در این راه کمک بگیرید.
امیدواریم با این راهکارها و البته با صبر و حوسه و همت و اراده خودتان به نتیجه مطلوب برسید. اما در هر صورت بدانید چه در صورت عدم موفقیت و چه در کنار انجام این مراحل، میتوانید از مشورت حضوری با یک مشاور باتجربه استفاده لازم را ببرید.
موفق باشید

سلام من یه دختر ۱۹ساله هستم ک مدت هاس به ی نفر احساس پیداکردم ازلحاظ ظاهریم هیچ عیبی ندارم ماجرا ازاینجا شروع شد حدود ۱ماه پیش من واسه خریدن پیتزا ب مغازش رفتم نگو ایناقبلا توخیابون مازندگی میکردنو مامانش مامانمو میشناخت خلاصه پسرم بهم گفت قیافت خیلی آشناس منم گفتم آبجی فلانیم داداشمو میشناخت عمم بهم گفت بودکارت مغازشونو بگیر ک از خونه سفارش بدیم برامون بیارن منم گفتم بی زحمت کارت مغازتونو بدین خلاصه مامانشم گفت ما ب ی منشی احتیاج داریم اگ میتونی بیا منم حرفی نزدم آخه توسوالای قبلی ک ازم میپرسیدن گفتن شما خونتون هنوز همون خیابونه منم نمیدونم چرا نتونستم حقیقتوبگم آخه ما ۳ساله ک خونمونوبردیم ی شهر دیگه منم گفتم باشه اگ خانوادم قبول کردن حتما بعدک داشتم ازمغازه میرفتم بیرون پسره بهم گفت اون شماره ی روی کارت شماره خودمه اگ خواستی بیای سرکار زنگ بزن خلاصه من از وقتی ک ازمغازش رفتم بیرون تا صبح بهش فک میکردم خوشم اومده بود ازش آخه قبلنم میشناختمش انگار تو همون لحظه اول عاشقش شده بودم خلاصه یروزگذشت روز دوم این دلو اون دل میکردم ک بش اس بدم آخرم اس دادم؛اس دادم خانوادم قبول نکردن شرمنده اونم گفت چرا حیف شد بعده منم گفتم حالا اگ راضیشون کردم خبرمیدم اونم گفت منتظرم دوروز گذشت من دیگ قصد نداشتم بهش اس بدم یاخبربدم ولی اون ایندفعه ب من اس داد ک چی شد منم اصن گفتم قبول نکردن اونم متقاعدشد و بعداز چندتا اس ک بهم دادیم بهم پیشنهاد دوستی داد گفت من ازتوخوشم اومده من داشتم ازخوشحالی بال درمیاوردم خلاصه یکم نازکردمو آخرش باهم دوست شدیم اما بد موقعی باهم دوست شدیم چون دوروز دیگ من میخواستم برم خونمون اون فک میکردک خونه ی ما همونجاس منم ازترس اینک ازدستش بدم هیچوقت بش نگفتم ک خونمون ی شهر دیگس روزآخری ک میخواستم برم همدیگرودیدیم اما ی قرار ۵ دیقه ای بود شایدم اصن ب دودیقه نکشید تواین دودیقه بش گفتم میخوام۱ماه برم خونه مامان بزرگم مریضه ازش مواظبت کنم اونم گفت نرو یکی دیگ بره چراتوبری گفتم نمیشه حتمابایدبرم پیش خودم میگفتم بزاراین ۱ماه همینجوری بگذره تابعدن ببینم چی پیش میاد غافل ازاینک رابطه ی منواون ب ی ماهم نکشید ک اون بخواد حقیقت منو بفهمه هفته ی اول دوستیمون خیلی خوب بود انقد ک من تو ۱ هفته ی عاشق ب تمام معناشده بودم ازاونجاییم ک آدم مغروریم اول همیشه اون بهم اس یازنگ میزد یموقع هاییم ک دیرجواب اساشو میدادم ناراحت میشد وروم حساس بود بهش گفتم دوسش دارم اونم ب من میگفت دوسم داره بعضی موقع ها میگفت من میخوام برم ترکیه تاچندسالم برنمیگردم منم ناراحت میشدم بش میگفتم چرا از رفتن حرف میزنی اونم میدید من رواین موضوع حساسم بیشتراین موضوع روپیش میکشید خلاصه هفته دوم شدو دوباره واسه بامامانم رفتیم تهران کار داشتیم خوشحال بودم چون میتونستم ازاین فرصت استفاده کنم وببینمش انقد ک واسه چند ماه برام کافی باشه ۱شب قبل ازاینکه برم ببینمش بحث دوست داشتنو پیش کشیدم گفتم تاکی منو دوسداری گفت تازمانی ک تومنو دوست داشته باشی گفتم اگ تا ابد دوست داشته باشم چی گفت نمیدونم خودم فهمیدم منظورشو ناراحت شدم خطمم خاموش کردم فرداش بهم زنگ زد رفتم مغازش ۱منشی گرفته بود خیلی باهم شوخی میکردن خب منم حسودیم میشد دختره ازاون دخترا بود ک پروان وباهمه راحتن ولی من ی دخترخجالتی تاالانم باکسی تماس جنسی نداشتم فقط درحد دست دادن ساده من وقتی عصبی میشم تابلومیشم پاهامو ب زمین میکوبم خلاصه آروم بهم گفت فاطمه میخوام ی چیزیو بهت بگم جواب دیشبتو من تاهرجاک خودت بخوای میتونم رفاقت کنم اما واسه ازدواج نه چون من معلوم نیست تاکی ایران بمونم پس ب من وابسته نشو ایناحرفاروک میزد من فقط سکوت کردم سکوتی ک ی عالمه حرفاواسه گفتن داشت تودلم گفتم الان ک وابستت شدم اینارومیگی تاب خودم اومدم دیدم دارم بهم میگ ازتوفکربیابیرون من خودم دردوابستگی روکشیدم خیلی سخته خلاصه گوشیشو یواشکی چک کردم اساشودیدم ک ی دختره بش اس داده بود عشقم خوابم برد دیشب نگوجزمن با اینم بوده شایدباخیلیابوده هم زمان خیلی ناراحت شدم سریع ی بهونه واسه رفتن گیرآوردم توراه بش زنگ زدم گفتم این رابطروادامه ندیم بهتره گفت مطمئنی خیلی باهم حرف زدیما ولی حال نوشتن ندارم گفتم اون دختره کی بود گفت میخوام برم خواستگاریش من آتیش گرفتم گفتم خب برو اصن حرفاش باحرفای چن روزقبلش زمین تا آسمون فرق کرده بود انگارن انگار این آدم دیروزبود ک ی عالمه حرفای قشنگ میزدآخرشب دوباره باهم صحبت کردیم گفتم چرا اینکاروبامن کردی احساساتمو ب بازی گرفتی گفت من هرکاری کردم ب صلاح خودت بود نخواستم بیشترازاین وابسته شی الان ازهم جدابشیم راحت تره تافرداجدابشیم حرفش درست بود قانع شدم خدافظی کردیم فردای اونروز توماشین بودم جلودره مغازش دیدم شادوشنگوله داشت ب دوتادخترتیکه مینداخت وای اون لحظه گفتم عجب آدم پستیه ازاون آدمابود که باهر دختری ک دوس بشه باهاش رابطه جنسی برقرارمیکنه پسره شیطونی بود ولی خداییش وقتی بامن بود یبارم حرف از رابطه نزد خودشم میگفت من رابطم فقط باتو خوب بوده و کاری بهت نداشتم چون نمیتونستی با اخلاقای من بسازی ازت جداشدم ۱شب قبل ازاینک برم خونمون دلم خواست واسه آخرین بارببینمش باهم کات کرده بودیماولی دوستداشتم قبل رفتنم بازم ببینمش باموتوراومد بدجایی واساده بودم گفت سوارشو منم سوارشدم باکلی اسراراما اصن نزدیکش نشدم کلی باهم فاصله داشتیم ی دورکوچولوزدیمو پیاده شدم گفت حالاواسه چی گفتی بیام ببینمت منم ی بهونه آوردم بعدک میخواستم برم بش دست ندادم دستشو درازکردمنم مسخره بازی دراوردم گفتم شما نمیشناسمتون خلاصه ناراحت شد گفت یعنی برم گفتم برو خلاصه هرشب یامن ب ی بهونه ای اس میدادم یا اون ی شب بش گفتم میخوام تولحظه زندگی کنم فرداواسم مهم نی بیا این ۶ماه فقط مال من باش یعنی نمیشه؟گفت میشه ولی بیشتر وابسته ترمیشی گفتم توکاری نداشته باش بعد اس داد من نامزد دارم میدونستم داره دروغ میگه گفتم توک نامزد داشتی چراباهام دوست شدی گفت مگه دوستی گناهه گفتم خیلی پستی بای فرداشبش دوباره بهم زنگید ی اس حالگیری فرستاد منم کم نیاوردم حسابی حالشوگرفتم بعداون همه اس ام اس حالگیری اس داد ی چی بگم گفتم بگو گفت بامن میمونی؟گفتم ن گفت مطمئنی گفتم البته ک مطمئنم اون دختری ک دیشب بهت عشق میورزید دیگ مرد عشقشم ته کشیده حالش گرفته شد منم حسابی حال کردم چون بامنطقو عقلم جلورفتم ن باحرف دلم خلاصه فرداماسواراتوبوس شدیم رفتیم خونمون تواتوبوس همش فکرم درگیراون بود حس بدی داشتم هنوزم دوسش داشتم فکراین ک دیگ نمیبینمش عذابم میداد آخرشب دیدم زنگ زد انگاره دلش میخواست باهام حرف بزنه امان واسه آشتی یاچیز دیگه ن مثلا زنگ زد من برنداشتم بار دوم خودم زنگ زدم گفتم کاری داشتی گفت تو زنگ زدی یکم مسخره بازی دروردیم وبای فردا دوباره زنگ زد ب بهونه های مختلف میگفت حوصلم سرمیره میزنگم منم ک بدم نمیومد روز سوم باز زنگ زد گفت دیگ زنگ نمیزنم روزچهارم نزنگید روز پنجم زنگ زد حالا فقط واسه مسخره بازیا گفت بجون مادرم دیگ نمیزنگم الانم دوروزه ک نزنگیده دلم میخواد بهم زنگ بزنه حتی واسه مسخره بازی چون من انقدغرور دارم ک بش نمیزنگم روزآخرم بش گفتم من اگ برم دیگ هیچوقت برنمیگردم مطمئن باش نمیدونم با این احساسی ک درگیرشم چیکارکنم چجوری فراموشش کنم شما ی راهنمایی بهم کنید خیلی احساس تنهایی میکنم باهیچکسم دوست نمیشم چون خیلی تخسم اصن کسی ب دلم نمیشه فقط این ب دلم نشست ک این بود داستانمون شماهامیگید چیکارکنم؟

تصویر شهر سوال

دوست عزیز، اعتماد و مراجعه شما به ما، باعث خوشحالی قلبی ما و تلاش بیشتر ما برای کمک به دوستانمان در فضای مجازی است.
در مورد مطالبی که عنوان کردید، و این سرگذشتنامه یکماهه، باید از یک سو اظهار تأسف کنیم که چنین شرایطی پیش آمده و در نهایت شما را درگیر و رنجیده نموده است، و از طرفی باید اظهار خرسندی و امیدواری کنیم از اینکه در کل، شما هنوز در این داستان ضرر زیادی نکرده اید و خوشبختانه با تکیه بر موهبت خدادادی عقل و منطق خودتان، به ورطه ارتباطات گناه آلود آنچنانی، که عموما هم سرانجامی جز پشیمانی (به خصوص برای دختران) دارد، نیفتاده اید. شاید مهمترین نکته و سرنخی که باید آن را رهانکنید و بلکه تقویت کنید، همین تفکر و تصمیم گیری منطقی باشد که به نوعی دست شما را در مسیر بگیرد.
دوست من فکر می کنم دانستن و یادآوری چند نکته کلی در مورد سنین نوجوانی، شما را در حل مشکل بهتر یاری کند:
همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه می‌بریم و به نوعی پناه‌جویی در ما تقویت می‌گردد. معمولاً روحیه پناه‌جویی و آرامش‌گرایانه باعث بروز پدیده‌ای به نام وابستگی عاطفی یا عشق زود گذر در ما می‌گردد. در مواقع اضطراب فرد، برای رسیدن به آرامش به دنبال آرامشگر می‌ گردد. خیلی از روانشناسان عشق را یک رفتار وسواسی میدانند، به این معنا که فرد عاشق با هر حمله اضطرابی تا حالش دگرگون می‌گردد برای کاهش اضطرابش خود را مجبور به رفتار وسواسی (دیدار حضوری یا ذهنی معشوق) می‌ بیند. افراد وسواسی هیچ اختیاری در زمینه کنترل رفتار وسواسی ندارند و باید تحت درمان روانشناختی، این مهارت را پیدا کنند.
از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود که در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی و گذرا است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند. طبیعتاً در جنس مخالف، غرائز و کششهای جنسی (که لزوما در ابتدای ارتباط خود را نشان نمیدهند و در پس پرده رفتارها را حرکت می دهند) این گرایش بیشتر و به نوعی پیچیده تر می شود.
حال کسی که قصد ابراز علاقه، عشق و دوست داشتن نسبت به فردی دارد، قبل از سرمایه گذاری عاطفی و احساسی، موقعیت را به طور دقیق ارزیابی می کند و از راه مناسب و منطقی وارد می شود، اگر شما دچار بیماری باشید که غذای مورد علاقه تان برایتان ممنوع باشد، چه می کنید؟می گویید چون من علاقه دارم و عاشق این غذا هستم باید آنرا بخورم؟ پس صرف عشق و علاقه که بسیاری از روان شناسان عشق را نوع جنون و مریضی می دانند نمی تواند رابطه پر ریسک شما را توجیه کند و باید عشق و علاقه توسط منطق و عقل هم تأیید شود تا باعث نابودی نشود.
ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موضوعات و اتفاقات مهمی است که باید با کنترل احساسات و هیجانات و بررسی دقیق و منطقی از شرایط و اوضاع خانوادگی، فرهنگی و شخصیتی خود و طرف مقابل این مهم رقم بخورد هرگونه وابستگی و انتخاب همسر خارج از مسیر استاندارد باعث پشیمانی خواهد شد. البته خود شما هم میدانید و گفتید که طرف مقابل شما قصد ازدواج ندارد (برخلاف بسیاری از موارد که به دروغ با پیشنهاد ازدواج ارتباط برقرار می شود). این جای شکر دارد و شما که دختر منطقی هستید میتوانید بهتر و با اطمینان بیشتری تصمیم بگیرید.
شما باید برای مدتی با اتکا به خداوند متعال و نیروی اراده خودتان، ارتباط خودتان را کاملا با این آقا قطع کنید. حتما در وضعیت شما این کار دشوار است، اما حال که به این نتیجه رسیدید قطع ارتباط کنید، باید با قوت و قدرت جلو بروید. اما چه راهکارهایی پیشنهاد می شود؟
۱- سعی کنید در اطراف خود، هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید. شاید لازم باشد که شماره تلفن خود را تغییر دهید تا راحت تر این روال را طی کنید.
۲- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید.
۳-بدون اینکه خود را سرزنش کنید، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید.
۴- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. لذا شما فهرستی از نقاط منفی ایشان و مشکلاتی که الان و بعد از ارتباط یا ازدواج با ایشان برای شما ایجاد شده و خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود.
۵- سرگرم کردن خودتان بسیار مهم است: انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند. اکنون شما باید کمی از لاک خود بیرون بیایید و برخلاف گذشته با دوست و فامیل بیشتر رابطه داشته باشید.
۶- زمان و مکان هایی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده، و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد. بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید. پس، هرگز به مکان هایی که با هم آنجا بودید بخصوص محل آشنایی مراجعه نکنید. هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون مکث و بدون فکر کردن، مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی شوید، با آن مکان را ترک کنید، با روشن کردن تلویزیون، تماس با یک دوست یا همکلاسی صمیمی، و... سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به موضوع دیگری داشته باشید.
۷ - شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۸- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از بهترین راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت ارتباط با خدا و پرداختن به امور معنوی است. زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر (هر ذکری که بیشتر با آن مأنوس هستید، مثل صلوات، تسبیحات، لا اله الا الله، و ...)، آرام آرام آن افکار را از خود دور کنید.
موفق باشید دوست من

سلام و خداقوت به پاسخ دهندگان سوالها. الهی خدا به شما خیر دهد که کمکم کردید.....ممنونم.

سلام من دختر ۱۶ ساله ای هستم از یک خانواده مذهبی ... قبل از این رو روابطم با پسرها خیلی حساس بودم اما از طریق اینترنت با پسری۱۸ساله آشنا شدم که خانواده مذهبی دارد.پنج ماه است باهم هستیم. مادر من و مادر ایشون از رابطه ما خبر دارن ... یعنی خودمون بهشون گفتیم الان اونا میخوان هرچه زودتر همدیگرو فراموش کنیم. ما از دو شهر مختلف با فرهنگ های مختلف هستیم . من از وقتی با ایشون رابطه دارم{تلفنی و در اینترنت}افت درسی زیادی داشتم. از نظر روحی و روانی در عذابم. از طرفی به شدت دوسش دارم و از طرفی نگران عفتم هستم .نگران گناهی هستم که میکنم. میدونم باید جدا شم. اما چجوری؟ چجوری میتونم فراموشش کنم؟ بطوری که دیگه احتمال برگشتم نباشه؟من اهل این چیزا نبودم و نیستم اگرم الان در این شرایط قرار گرفتم فقط به این خاطره که قصدمون ازدواجه و اگه ایشون این قصدو نداشتن هیچ وقت به مادرشون نمیگفتن که با مادر من صحبت کنن.لطفا راهنماییم کنین.ممنون

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر از اینکه با این بخش در تماس هستید. لطفا به مطالبی که در زیر می آید دقت لازم و کافی را داشته و به راهکارهایی که در پاسخ هست عمل کنید.
قطعا برای یک دختری که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده است و نسبت به روابط با جنس مخالف حساس است قدم گذاشتن به رابطه آن هم در فضای نا امن اینترنت جای سوال و تحلیل است البته هر برای هر کسی ممکن است در دوره ای از زندگی دچار یک تصمیم گیری احساسی شده و بر خلاف تفکر و شناخت و باور و اعتقاداتش وارد فضایی شود که در آنجا عقل تعطیل بوده و فقط احساس سکان دار رفتار می باشد . قطعا نیازهای و کمبودهایی پنهان شده در پشت این احساس باعث چنین تصمیمی شده است کمبودهای عاطفی و خلأ های احساسی که می توانست در فضایی مانند خانواده و یا دوستان و یا تمرینات خودشناسانه برآورده شود باعث سوق دادن فرد به این وضعیت می شود. خدمت شما عرض کنم اگر تمام شرایط هم به نفع شما پیش می رفت قطعا در این زندگی به شکست و یک ازدواج ناموفق و مطلقه شدن بسیار زودهنگام مبتلا می شدید چون یک پسر ۱۸ ساله قطعا یک فردی است که دچار تغییر علاقه ، گرایش و خلق و خود و ملاک انتخاب می شود و طبق گفته روان شناسان پسرها در سن ۲۳ سالگی به بالا از نظر هیجان به ثبات می رسند و در سنین پایین تر ممکن است دچار پشیمانی شوند نکته دیگر ارتباط ایشان در فضای مجازی است که در آینده دچار نگرانی و شک و سوء ظن و وسواس فکری نسبت به وفاداری یا عدم وفاداری می شوید ما در مشاوره ها کم نداریم خانم های که همسرانی نگران و بدبین داشته و می گویند که همسرمان اجازه استفاده از کامپیوتر و موبایل را نمی دهد و با پرخاشگری نسبت به این موضوع برخورد می کند و همیشه نگران و شکاک است. از طرفی فرهنگ و سبک زندگی در زندگی نقش بسیار مهمی دارد که اگر این موضوع نادیده گرفته شود ازدواج پایدار راضی کننده نخواهد بود. اینکه شما می گویید قبلا اینطور نبودید و الان هستید هیچ مشکلی را از شما حل نمی کند زیرا حفظ یک رفتار و شناخت منطقی و واقعی بسیار مهم تر از ایجاد آن است . متأسفانه الان دچار یک نوع تعارض و فشار روانی شده اید از طرفی رابطه خود را ادامه داده اید و از طرفی دیگر عذاب و جدان و احساس گناه که تا حدی منطقی است را باخود دارید. اینکه شما می گویید قصد ایشان ازدواج است شکی نیست ولی آیا هر کسی در هر موقعیتی و در هر سنی و در هر فضایی که قصدش ازدواج است زندگی منطقی و راضی کننده ای می تواند برای شما به ارمغان بیاورد؟ پس اندکی باخود صادقانه و رو راست باشید و سعی کنید به تدریج این وابستگی و احساسات و افکار کشاننده به این رابطه را با تسلط عاقلانه ، مهار کنید راهکارهای زیر کمک خوبی می تواند به شما داشته باشد.
۱- هر وقت احساس و افکار وابستگی و دلتنگی که موجب رفتار ارتباط در بیرون می شود به شما فشار می آورد لیستی را که ازقبل تهیه کرده اید را باز کنید و خود را آرام کنید این لیست باید دلایل عدم رابطه در آن به صورت مفصل توضیح داده شده باشد. مثلا تصور اینکه شما با هم ازدواج کرده اید و به دلیل عدم تفاهم فرهنگی در حال جداشدن هستید باید در این لیست تصویری که دو سال بعد از پیوند است را به رشته تحریر درآورده باشد مانند فیلمنامه . همچنین موضوع شکاکیت و بدبینی نسبت به روش ارتباطی که کاملا باعث بدبینی معمولا آقایان می شود را هم فیلمنامه آن را بنویسید یعنی بنویسید که من دارم می بینم که این آقا آمده منزل و با بدبینی گوشی من را چک می کنه وو.... نسبت به پشیمان شدن ایشان بعد از تثبیت هیجان و انتخاب کردن مجدد در حد نگاه به جنس مخالف و رابطه و بهانه جویی هایی که ناشی از تغییر ملاک همسر است نوشته ای را بنویسید.
۲- بعد از مرحله اول تمام وسایل ارتباطی و محرک هایی که یاد ایشان و وسوسه ارتباط با ایشان را در شما به وجود می آورد را تا مدتی حذف کنید.
۳- برای تمام زمان های تان برنامه ریزی داشته باشید و از تنهایی بپرهیزید. تعاملات و برنامه های اجتماعی را در برنامه ریزی حتما قرار دهید.
۴- بدانید اگر رابطه به شما آرامش موقت می دهد عدم رابطه احساس شادمانی و پاک بودن پایدار ودایمی و لذت بخشی را به شما می دهد.
۵ - قطعا شما می توانید به وضعیت اولتان برگردید و دوباره پاک و مطمءن زندگی کنید پس با خودگویی ها منفی و مأیوس کننده بجنگید و خودباوری و توانستن را سرمشق خود قرار دهید.
۶- هر روزی که ارتباطی نداشته اید را به خود پاداش دهید و به خود ببالید. موفق باشید.

سلام.من چند وقت قبل با یه خانم اشنا شدم وخیلی هم با هم خوب بودیم.کار ما تا جایی پیش رفت که همه چیز رو مشخص کردیم از مهریه بگیرید تا اسم بچه و همه چیز.به من قول داد که با من میمونه و منم چون عشق قبلیم تو یه تصادف از دست دادم که قرار بود با هم ازدواج کنیم و اون رفت و تنهام گذاشت به این خانوم اعتماد کردم بعد از خیلی وقت.نمیدونم چیشد یک دفعه خودم رو عاشقش دیدم.بدون گفتن چیزی رفته و خیلی وقته که ازش خبری نیست.میخواستم کمکم کنید تا فرا موشش کنم.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
از اتفاق ناگوار فوت همسر و ترک این خانم که به منظور ازدواج و کاهش احساس غم و غصه ناشی از دست دادن بوجود آمده بسیار متأسف شدیم اما بهتر بود شما با خودکنترلی و مدیریت هیجان تا زمانی که به صورت قطعی و با درصد اطمینان بالا عزم و تصمیم جدی در خود و ایشان نمی دید شیفته و واله ایشان نشوید به عبارت دیگر تا زمانی که مسایل حقوقی مشخص نشده و سر سفره عقد ننشسته اید ممکن است این رابطه قطع شود پس وابستگی و شیفته شدن ممکن است خطرآفرین بوده و سرمایه گذاری روانی نسبت به طرف مقابل زیان آور خواهد بود. اما برای اینکه شما بتوانید از این وضعیت خارج شوید باید احساس درونی خود را کاملا بشناسید و بر آن تسلط پیدا کنید به هر حال دو گرایش متضاد یکی میل و گرایش و یکی که سالم و منطقی دستور می دهد یعنی ترک وابستگی برای حفظ و احترام شخصیت و سالم ماندن روان از این قطع مبهم و نامعلوم . شما باید سخنان هر دو گرایش را بنویسید و در نقش هر دو قرار بگیرید و سعی کنید با تمرین این دو نقش، برتری سخنان منطقی و سالم که هدفش حفظ جان و روان شما از خطر و آسیب ناشی از ترک و امید دهی به آینده و موقعیت های بهتر ، می باشد را اثبات و تأیید کنید برای اینکه در این گفت و گو بخش سالم و منطقی شخصیتتان پیروز شود نیاز به پشتوانه های شناختی و رفتاری است که می توانید از این تکنیک های زیر استفاده کنید:
۱- ابتدا با نوشتن دلایل ترک سعی کنید شناختی نسبت به اینکه چرا من ترک کنم داشته باشید.
۲- آسیب هایی که تا کنون داشته اید و در آینده خواهید داشت را بنویسید.
۳- به خودتان لحظه ای فکر کنید و بگویید چرا من باید گدای محبت یک فردی باشم.
۴- سعی کنید با ریشه یابی وضعیت خودتان ترجیحا با یک متخصص علت این احساس و کمبود محبت تان را کشف و درمان کنید.
۵- سعی کنید برای زندگیتان هدف های دراز مدت و کوتاه مدت ترسیم کنید و منطقی و عاقلانه زندگی کنید. (درس ، شغل ، ازدواج )
۶- به عدم تعهد ایشان فکر کرده و به نوسان شخصیتی ایشان که یکبار علاقه مند و یک بار قطع رابطه می کنند فکر کنید.
۷ - تمام محرک های بیرونی و آثاری که ایشان را در ذهن شما زنده می کند و تداعی می کند حذف کنید.(شماره ،تصویر ، اس ام اس ، مکان و زمان رفت و آمد)
موفق باشید.

سلام.......................................من پسری ۱۸.۵ساله هستم . تقریبا شش ماهه که با یه خانومی که از من دو ماه کوچیک تره اشنا شدم و خیلی هم با هم رابطه ی خوبی داشتیم .خیلی دختر خوبیه و منم خیلی دوستش دارم و بهش گفتم هیچ وقت تنهام نذار من غیر خدا . تو کسی رو ندارم که با من حرف بزنه.منو دوست داره میدونم خیلی دوسم داره منم دوستش دارم.اما چند وقتیه که جواب منو نمیده و خیلی این اواخر با من سرد شد.خیلی بهش فکر میکنم خیلی گریه میکنم و بهش کل ماجرای عشق قبلیم رو گفتم.بذارید براتون بگم.من دو سال پیش با یه خانومی به اسم ن.ش اشنا شدم خیلی عاشقم بود و منو خیلی دوس داشت بیشتر از اون اندازه ای که من اونو دوست داشتم اون منو دوست داشت خیلی بیشتر از اونی که فکرشو بکنید.خیلی با هم خوب بودیم و قسم خوردیم با هم تا اخر دنیا باشیم.بهم میگفت چرا بغلم نمیکنی و دستمو نمیگیری با هم راه بریم شهر ما شهر بزرگیه من از خدا میترسیدم و بهش میگفتم بزار محرم بشیم بعد.من خیلی خجالتیم و به خاطر اونم بود اما بیشتر از خدامیترسیدم یه عشق پاک و خوب داشتیم رابطه نا مشروع اصلا نداشتیم قسم میخورم من اصلا دستشو نگرفتم.اما خیلی دوسش داشتم.من چون میدونستم که دوست دختر داشتن گناه داره زیاد باهاش حرف نمیزدم و سرم رو مینداختم پایین موقعی که حرف میزد.یه روز اومد جلوم واستاد و شروع کرد گریه گفت تو انگاری منو دوست نداری گفتم چرا عزیزم دوستت دارم اینو بدون و مطمئن باش که خیلی دوستت دارم و به این خاطر دستت رو نمیگیرم که چون دوست ندارم بهترین کسم گناه کنه و پاک میخوام باشه.وگفتم ما مردا هممون اینجوریم به کسی که دوستش داریم نمیتونیم بگیم دوسش داریم.مطمئن باش دوست دارم.برای بدست اوردن دلش بردمش بازار براش یه شال خوشگل خریدم انداختم رو سرش خیلی ذوق کرد و علاقش بهم بیشتر شد چند باری امتحانش کردم ومطمئن شدم که دوستم داره.با هم بهترین روز های عمرمون رو میگذروندیم.تااینکه اون روز نکبت بار اومد.داشتم تو خونه چایی میخوردم که از گوشیش بهم زنگ زدن منم جواب دادم یه اقایی نفس نفس زنان گفت ببخسید شما این شماره رو میشناسید؟منم گفتم اره گفت سریع بیاید فلان میدون که ایشون با یه سمند تصادف کردن.نمیدونم چجوری خودمو رسوندم .اومدم کنارش و دوزانو نشستم صورتش خونی بود.چهار زانو نشستم سرشو اوردم رو پام و صداش زدم.جواب نداد دوباره .بارسوم گفتم چشماتو باز کن منم چرا جواب منو نمیدی تو که همیشه جواب میدادیبلند شو بریم همه دارن نگاهمون میکنن.چشماشو باز کرد و گفت خودتی عزیزم.منم بغض کردم گفتم اره گفت حالا دستمو میگیری.دستشو گرفتم خیلی بد بود.بهم گفت دستات چرا داره میلرزه؟تو بغلم بود چشماشو بست و تنهام گذاشت. رفتم بیمارتان اما بهم گفتن نرسیده تموم کرد.نشستم رو زمین میزدم تو صورتو میزدم به سرم.بردنش قصال خونه دور واستاده بودم کسی شک نکنه.دوقدم میرفتم جلو سه قدم میومدم عقب.خیلی دارم با این خاطره میسوزم.بردنش قصال خونه شب ساعت ۱.۵ رفتم در قصال خونه دستمو گذاشتم رو در قصال خونه و شروع کردم به گریه کردن.تا موقع نماز صبح اونجا بودم.چند روز پیش از این اتفاق تولدش بود براش یه روسری خریده بودم.بااینکه قیمتش زیاد نبود بهم میگفت خیلی دوسش داره.روز تصادف هم همون سرش بود.از قصال خونه که اومدم خونه رفتم تو اتاقم و تا ساعت ۷ گریه میکردم.خیلی سخت بود برام.ساعت ۷ رفتم در قصال خونه دیدم درش بازه و توش خالیه گفتم ایشون رو کجا بردن.گفتن ساعت ۶ بردنش تهران.ازش خداحافظی نکردم.نمیدونم قبرش کجاست فقط دارم میسوزم و دعا میکنم ازم راضی باشه.براش قران میخونم.این داغ رو از همه مخفی کردم و همیشه گریه میکردم.تااینکه چشمام کم سو شد ودرست نمیبینم.شماره چشمایی که بیشترین فاصله هارو میدیدم اومد به ۱۱.حالا این خانومی که باهاش تازه اشناشدم رو خیلی دوست دارم و همه چیز رو بهش گفتم.اما خیلی وقته که دیگه با من حرف نزده و جیمیل هاشو نمیخونه.و جواب منو نمیده.احساس میکنم دوستم نداره.البته بهم میگفت که همه زندگیش شدم و خیلی راحت به من اعتماد کرده.از تکرار گذشته خیلی میترسم دارم میمیرم.چجوری فراموش کنم گذشته و این خانم رو؟کمک کنید من هیچ کسی رو ندارم که براش درد دل کنم.

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، داستان سرگذشت شما واقعاً تأسف انگیز و دردناک بود. از خداوند متعال برای همه اسیران خاک، آمرزش و آرامش ابدی، و برای بازماندگان نیز صبر و شکیبایی طلب می کنیم.
این که از ابتدا در چنین رابطه ای (رابطه اول) قرار گرفتید که کار درستی نبوده، هرچند تلاش شما در رعایت چارچوبها و حدود اخلاقی و شرعی، قابل تحسین است. اما جدای از این مسائل پس از واقع شدن حادثه دردناک تصادف و فوت خانم مورد علاقه شما، به طور طبیعی شما در وضعیت خاص بحرانی از نظر روحی قرار داشتید که در روانشناسی از آن به «تروما» یا همان ضربه روحی شدید تعبیر می شود و در صورتی که علائم این به هم ریختگی و افسردگی زیاد باشد آن را اختلال پس از ضربه می نامند که باید به تشخیص متخصص روانشناس یا روانپزشک برسد و سپس فرایند درمان آن صورت گیرد. لذا اگر همچنان از آن واقعه در اذیت هستید، برای این که واقعا مشخص شود شما آیا دچار چنین حالاتی شدید یا نه یا اینکه هنوز ادامه دارد، باید حتما به یک روانشناس باتجربه مراجعه کنید.
اما در مورد خانمی که به تازگی با وی آشنا شدید (که همین آشنایی و اعتماد سریع هم می تواند از اثرات روحی اتفاق قبلی باشد به دلیل اینکه به دنبال جایگزین برای منبع عاطفی قبلی هستید) سعی کنید به هیچ وجه احساساتی برخورد نکنید و حداقل در شرایطی که اکنون به سر می برید تصمیم سرنوشت سازی از روی احساسات نگیرید. حتما به متخصص مراجعه کنید. در کنار این، سعی کنید روحیه خود را ترمیم و تقویت کنید. برای این کار اول از خداوند مهربان کمک بگیرید و با توکل به او و یاد خدا آرامش بیشتری را برای خود به ارمغان بیاورید، فعالیت های عبادی و مذهبی خود را بیشتر کنید. از سوی دیگر از انزوا و گوشه نشینی پرهیز کنید، فعالیت های ورزشی و اجتماعی (جمعی) با دوستان و اقوام (به خصوص آن دسته از فعالیت هایی که در طبیعت و در سفر انجام می پذیرد) را بیشتر کنید.
برای شما آرزوی سلامتی و توفیق داریم.

سلام...
من ۶ ساله که عاشق یه نفرم... از وقتی ۲۳ ساله بودم تا الان که ۲۹ سالمه...
تو سال اول مادرش جریان و فهمید که دوست شدیم.
اوضاع روز به روز بدتر میشد. حالمون بدتر...
تو سال چهارم خسته شد و ازم جدا شد، برای ادامه تحصیل رفت سوییس، چند هفته میشه که اومده
بهم ایمیل داد تا ببینمش... بعد از دو سال دوری...
چند باری دیدمش، تو بار آخر خیلی راحت بهم میگه من اونجا س ک س داشتم. کسی که بهم میگفت من مریضتم، من عاشقتم....
حالم خرابه...
بدتر از همه اینکه باید مخفیش کنی تا کسی نفهمه.
درد دارم روی قفسه سینم، نمتونم این قضیه رو درک کنم

تصویر شهر سوال

با سلام و عرض تحیت
با توجه به علاقه و عشق شما به ایشان این طبیعی است که از هر اقدامی برای رسیدن به ایشان فروگذار نکنید و چه بسا با لحاظ شرایط فعلی، ازدواج شما با فردی دیگر، اقدام سنجیده ای نباشد! در عین حال توجه و تحلیل این نکته نیز حائز اهمیت اساسی است که علاقه شدید شما به ایشان هم در ظرف زمانی متفاوت و هم ظرف روانی متفاوت نسبت به ایشان رقم خورده است. به تعبیری علاقه شما به وی در گرو برداشتی که از ایشان در گذشته داشته اید رقم خورده است و نه امروز و وضعیت فعلی!
بنابراین منطق اقتضاء می کند تا این حق را برای خود قائل شوید که به اندازه کافی به خود زمان و فرصت دهید و بدون هیچ تعهد و مسولیتی نسبت به وی، جوانب ازدواج با ایشان را بسنجید. تا زمانی که موضوع رابطه ایشان برای شما حل و پذیرفته نشود ازدواج شما به صلاح نیست.
در پایان یادآوری این نکته نیز ضروری است که در شرایط معمول نیز تضمینی برای موفقیت ازدواج با فرد مورد علاقه نیست چون علاقه می تواند شرط کافی باشد و نه شرط لازم

در پناه خدای متعال

سلام
متاسفانه ۳سال هست که خودم رو گرفتار رابطه ای کردم که امروز فهمیدم فقط دروغ از کنارش در اومده
اینطور بگم با کسی آشنا شدم که قرار بود با دوست دخترش تا ۱ماه بعد ازدواج کنه و قرار بود تا روز عقدشون ما باهم در ارتباط باشیم ولی اون اجازه نداد و دوباره قرار شد تا روز ازدواجشون صبر کنم
حالا ۳سال گذشته و بماند که ۲سال قبل گفت جدا شدن، تا الان نذاشته من برم، خودمم که تصمیم به رفتن میگیرم از علاقه زیاد بر میگردم
اما متاسفانه امروز ۲هفتس فهمیدم اینا از روز اول که عقد کردن زندگیشون شروع شده و دارن مشترک زندگی میکنن و من تمام این سالها دروغ شنیده بودم
از ۲سال قبل حس کردم خیلی دارم دروغ میشنوم و خیلی عذابه این ماجراهای پنهان و کشیدم ولی نتونستم بفهمم چی هست و تا امروز که فهمیدم به شدت افسرده و داغونم و دوست دارم از عذاب ۳ساله ای که برام خودم درست کردم نجات پیدا کنم اما راهشو نمیدونم
خود اونم فهمیده باهام چکار کرده و میخواد بهم کمک کنه که خوب بشم.
چه راهنمایی بهم میکنید

تصویر پاسخگو

باعرض سلام و تشکر
ما از زندگی شما اطلاع چندانی نداریم و نمی دانیم در کنار چه والدینی و با چه سبک فرزند پروری بزرگ شده اید اما آنچه مشخص است شما وابستگی شدیدی به طرف مقابلتان دارید تا حدی که حاضرید شخصیت ، انسانیت و تمام آنچه که برای شما ارزش محسوب می شود را زیر پا بگذارید . جای تعجب دارد شما از اینکه ایشان با دوست دختری که دارند قصد ازدواج دارند آگاهی دارید ولی همچنان سعی در گدایی رابطه و محبت از ایشان دارید .اگر چه برای ایشان محبت کردن به دو نفر ممکن است خیلی پرهزینه نباشد ولی معمولا اگر خانمی متوجه شود که طرف مقابل محبتش در حال تقسیم شدن است با چنگ و دندان سعی می کند مانع شود و در غیر این صورت خودش را از این مهلکه و باتلاق نجات می دهد در حالی شما آنقدر خودتان و شخصیتتان را نادیده و بی اهمیت ساخته اید که علی رغم قصد طرف مقابل باز هم به صورت اعتیاد گونه نیاز به ایشان دارید تا به احساس مطلوب موقتی برسید. نکته جالب تر این است که برای جداشدن ایشان قصد همکاری دارند در حالی خود این رابطه شما باعث افزایش وابستگی و عدم ترک می شود. بنابراین برای ترک این وابستگی باید ابتدا در بیرون، از ارتباط با ایشان و دیدن ایشان و یا آثار ایشان مانند اس ام اس و... پرهیز کنید و تا زمانی که به مشاوره حضوری اقدام کنید راهکارهای زیر را انجام دهید:
۱- ابتدا با نوشتن دلایل ترک سعی کنید شناختی نسبت به اینکه چرا من ترک کنم داشته باشید.
۲- آسیب هایی که تا کنون داشته اید و در آینده خواهید داشت را بنویسید.
۳- به خودتان لحظه ای فکر کنید و بگویید چرا من باید گدای محبت یک فردی باشم.
۴- سعی کنید با ریشه یابی وضعیت خودتان ترجیحا با یک متخصص علت این احساس و کمبود محبت تان را کشف و درمان کنید.
۵- سعی کنید برای زندگیتان هدف های دراز مدت و کوتاه مدت ترسیم کنید و منطقی و عاقلانه زندگی کنید. (درس ، شغل ، ازدواج )
۶- به عدم تعهد ایشان فکر کرده و به نوسان شخصیتی ایشان که یکبار علاقه مند و یک بار قطع رابطه می کنند فکر کنید.
۷ - تمام محرک های بیرونی و آثاری که ایشان را در ذهن شما زنده می کند و تداعی می کند حذف کنید.(شماره ،تصویر ، اس ام اس ، مکان و زمان رفت و آمد)
۸- تا زمانی که ذهن و روانتان از وجود ایشان به طور کلی پاک نشده اصلااقدام به ازدواج نکنید.موفق باشید.
موفق باشید.

سلام من دختر۲۶ ساله هستم دو سال با پسری از خودم یکسال کوچیکه آشنا شدم کم کم بهم علاقمند شدیم ایشان چند بار رفتن قهر و باز خودشون برگشتن دفعه چهارم ملاقتمان بیشتر شد هر جای مشهد پا می ذارم او را می بینم آخرین دفعه که رفت واسه همیشه تولدش بود که گفت ما به هم نمی رسیم مادرم مخالفه لطفا بگویید چیکار کنم همدیگر دوست دارم الان دو ماهه می گذره همش به خوابم میاد اون من بهش فکر نمی کنم نمی دانم کمکم کنید باتشکر

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، از شما انتظار می رود در سن ۲۶ سالگی، با پختگی بیشتر عمل کنید و اسیر احساسات اینچنینی نشوید. کوچکتر بودن آن آقا از شما، و چندین بار قهر کردن ایشان و برگشتن به سمت شما (هرچند لزوما دلیل شکست رابطه و زندگی نیست) نشانه هایی است که حاکی از عدم پختگی و ثبات ایشان و در کل غیر قابل اعتماد بودن ایشان است. البته از سویی هم شما باید به طور جدی به فکر ازدواج و تشکیل زندگی با فردی مناسب باشید.
سعی کنید با استفاده از راه کارهایی که در ابتدای همین صفحه داده شده، راحت تر با این قضیه کنار بیایید. برای شما آرزوی خوشبختی و موفقیت میکنیم.

باسلام خدمت شما.
نمیدونم ازکجاشروع کنم.ولی میخام برم سراصل مطلب.
من یبارشکست عشقی خوردم و خیلی حال روحیم خراب بود/هنوزم تحت تاثیراون هستم.ولی ب غیرازاون من چندماهی هست ک بایک دختررابطه دارم وتقریبامیشه گفت وابستش شدم.ولی من واسه ازدواج نمیخامش.بنظرشماچطوری میتونم ولش کنم یاازش دل بکنم ک اونم عذاب نکشه.
باتشکر

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام خدمت شما دوست عزیز،
متأسفانه شما به جای عبرت گرفتن از یک رابطه نادرست، و رفتن به دنبال راه صحیح آن دوباره یک رابطه نادرست دیگر را آغاز کرده اید. گویی کسی که به یک نوع ماده مخدر معتاد شده، بعد از ترک دوباره یک نوع ماده دیگر را مصرف کند. البته ما از سن و سال شما اطلاع نداریم، شاید زمان آن رسیده باشد که شما به دنبال یک همدم و مونس همیشگی باشید و از این عشقهای به ظاهر جذاب و زودگذر به کلی فاصله بگیرید. اما برای قطع این ارتباط اولین گام، تصمیم شماست. درست مانند مثال کسی که اعتیاد (که از نظر علمی وابستگی گفته می شود) به یک ماده لذت بخش داشته باشد. بنابراین توصیه می کنیم ابتدا به قول معروف تکلیف خودتان را با خودتان مشخص کنید و تصمیم (به معنای خواستن به طور جدی و واقعی) بگیرید، سپس با استفاده از راهکارهایی که ابتدای همین پست آمده است مراحل بعدی را طی کنید. این را در نظر داشته باشید که ترک یک وابستگی (مانند مثال ما) ساده و بدون درد نیست. بنابراین حتما این مسیر هم برای شما هم برای طرف مقابل دشواری هایی دارد که شما با اراده قوی خودتان و استعانت از خداوند مهربان میتوانید به سرمنزل مقصود برسید.
موفق باشید دوست من

سلام.دختری ۲۱ساله هستم..که چهار سال با پسری که تو یه شهر دیگه زندگی میکنه و یه سال از من بزرگتره رابطه دارم و البته اون یکسال وشش ماه این رابطه رو رفت سربازی و حالا تازه اومده.. در ضمن خانواده من کاملا بی اطلاعن و اینجور روابط تو خانواده ما وجود نداره...ما تقریبا بعد از یکسال که از رابطمون گذشت تصمیم به ازدواج گرفتیم.. اون پسر هم همون موقع ها با مادرش صحبت کرد و این اواخر با پدرش هم صحبت کرد ک بعد خدمت برای خاستگاری بیان.. حقیقت اینه که ما از نظر خانوادگی تا حدودی متفاوت هستیم از بعد مذهبی و اونها کمی اپن مایند تر هستند.. و من احساس میکنم خانواده مستحکمتری دارم..اون پسر حالا ک برگشته خیلی اصرار داره ک من اجازه بدم کم کم برای خاستگاری بیان اما من دیگه نظرم عوض شده..چون خواهرم اخیرا ازدواج کرده و همسرش ازنظر مالی نسبت به اون پسر خیلی بهتره و از طرفی من تازه فهمیدم که خانوادم بهیچ وجه منو به اون پسر نمیدن چون راهش دوره و شرایطش هم خیلی معمولیه و کار معمولی.. یه مساله دیگه ک تو زندگیم وجود داره یکی از هم دانشگاهیام هست ک شدیدا بهم ابراز علاقه میکنه و انقد سه پیچ شده ک تا حدودی باهاش رابطه هم دارم و اون هم مدام حرف ازدواج میزنه و با مامانشم حرف زده.. و من حتی بهش گفتم ک یکی دیگه تو زندگیم هست و هربار ک باسپهر حرف میزنم هم اون درجریان قرار میگیره اما با این وجود میگه من فقط میخام اجازه بدی منم شانسمو امتحان کنم. بنظر خودم دلیل اینکه نظرم عوض شده و نمیخام با سپهر ازدواج کنم اینه ک عاقلانه فک میکنم و میبینم اون بجز علاقه ی شدیدی ک بینمون هست هیچ برتری نسبت به یه خاستگار خیلی معمولی من نداره و تازه راهشم دوره... اما میترسم نکنه این تصمیمم بخاطر حس علاقه یا وابستگی ب هم دانشگاهیم باشه.. اخه هم دانشگاهیم هرکاری ک فکرشو بکنید میکنه ک نشون بده دوستم داره. الان رابطم با هم دانشگاهیم بیشتر از سپهر هم شده و انقد تو بحران روحیم ک گاهی بهش میگم من اگه باسپهر ازدواج نکنم عمرا باتو ازدواج نمیکنم.از طوفی هرچقدر به سپهر میگم بیخیال شو ما یهم نمیخوریم میگه نه فقط بزار بیایم..من انقد میام تا تورو بهم بدن..واقعا موندم بین دونفر ک هیشکدومشون حاضر نیستن بیخیال بشن و گاهی با خودم میگم هیشکدومتونو نمیخام.. از طرفی وابستگیهای شدیدی ک دارم و حس عذاب وجدان نسبت به شکستن قلب کسایی ک هیچ بدی بهم نکردن داره دیوونم میکنه. اصلا نمیتونم فکرکنم و انتخاب کنم یا تصمیمی بگیرم.. یدفه اینو میزنم زمین یدفه اونو..شما بهم بگین چیکارکنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

(پاسخ)
کاربر عزیز و خواهر محترم،
از این که در شرایط انتخاب و تصمیم گیری مهم برای زندگی آینده (برخلاف خیلی ها) سعی می کنید عاقلانه تصمیم بگیرید شما را تحسین می کنیم. به نظر ما هم بهتر این است که شروع فرایند ازدواج و آشنایی با عقل و درایت باشد و ادامه راه پس از تأیید و ازدواج با علاقه و احساس و البته توام با عقل و منطق. البته این که با شرایط فرهنگی خانوادگی تان در فکر تصمیم گیری در مورد ازدواج باشید شاید با نوع رفتار شما طی چندسال گذشته تناسبی نداشته باشد. همانطور که رابطه دوستی و بی هدف با جنس مخالف صحیح نیست به نظر هم نمی رسد که صحیح باشد به بهانه ازدواج و آشنایی با این عنوان چندسال با شخصی رابطه داشته باشید و سپس با فرد دیگری و خدای نکرده این روال ادامه پیدا کند. خود شما هم چنین چیزی را نمی پسندید.
اما به هر صورت با توجه به این که تصمیم داریداکنون عاقلانه برای زندگی آینده خودتان تصمیم بگیرید، ما با فرض این که شما شخصا هیچ برتری بین دو خواستگار نمی بینید، توصیه می کنیم که اجازه دهید به طور رسمی برای خواستگاری اقدام کنند و پس از تحقیقات خانواده در مورد این افراد و با مشورت و صلاحدید آنها تصمیم بگیرید.
برای شما آرزوی سعادت و خوشبختی می کنیم

سلام و خسته نباشید.اول اینکه ممنون بابت اینکه جوانان را بطور مناسبی راهنمایی میکنید.پسری سال دوم دانشگاه هستم که به یکی از هم کلاسی های خودم علاقمند شدم.پس از کلی کلنجار‌ رفتن با خودم بالاخره تصمیم گرفتم که ایشون رو از این علاقه باخبر کنم.من خاستار آشنایی قبل از ازدواج شدم اما ایشون با توجه به اینکه فردی مذهبی هستن گفتند که از طرف خونوادم این اجازه رو ندارم.الانم تو کلاس کل حواسم پیش این خانوم است و هیچ درسی رو متوجه نمیشم.همیشه فکرش با منه.راستش میخام برنامه ریزی کنم ک بعد از گرفتن مدرک ارشد به خاستگاریش برم.الان دانشجوی کارشناسی هستم و خودتون از وضع بازارکار رشته ها باخبرید...اما من قصد گرفتن دکترا هم دارم و ترس این رو دارم که ایشون ازدواج کنن یا قصد ادامه تحصیل رو نداشته باشه.البته بنده از خدمت سربازی معاف هستم و این مقداری به من امید میدهد.درضمن ما از فرهنگهای متفاوتی هستیم.لطفا راهنمایی کنید که برنامه ریزی برای رسیدن به این خانم منطقی جلوه میکند یا خیر؟درضمن بنظر میرسه که این خانوم قصدندارن بعداز ازدواج از کنار خانوادشون دور بشن درحالیکه رشته من محل کارش متغییر است.
باتشکر از شما عزیزان.

تصویر مشاور شهر سوال

خدمت شما دوست و همراه گرامی عرض سلام داریم. از لطفی که در اظهار نظر نسبت به ما داشتید بسیار خرسند و مفتخریم.
در ابتدای کلام این نکته را باید عرض کنیم که این پرسش و پاسخ به معنای مشاوره واقعی نیست و همانطور که بارها در جواب دوستان دیگر گفته ایم، اگر مشکل، پیچیده تر و در مراحل پیشرفته تر باشد یا نوع خاصی باشد که نیازمند ارتباط نزدیک با مشاور باشد باید به صورت حضوری به مشاور روانشناس مراجعه کنید. در مورد مسئله ای که شما فرمودید هم به طور کلی عرض می کنیم اگر شرایط کلی ازدواج برای شما مهیاست بهتر است به طور رسمی از طریق خانواده با خانواده ایشان مرتبط شوید و بحث ازدواج را مطرح نمایید. به نظر نمی رسد به ویژه در حالی که آن خانم از روابط بیرون و خارج از عرف امتناع می کنند، شما با اصرار یا هر طور دیگر بخواهید به ایشان نزدیک شوید.
مطمئن باشید با قدم پیش گذاشتن در امر ازدواج (انشالله) مراحل بعدی کار خیلی بهتر و مرتب تر پیش خواهد رفت. با توجه به قصد و نیت خالص شما و طرف مقابل لطف خدا هم حتما شامل حال شما خواهد شد.
موفق باشید

سلام من فاطیما هستم پونزده ساله چند ماهیه که با وجود سن کمم عاشق پسری شدم که دو سال از خودم بزرگتره من واقعا اون رو عاشقانه دوست دارم اولش من هیچ حسی به اون نداشتم اما وقتی اون بهم گفت که عاشقم شده و واقعا منو دوست داره من هم کم کم بهش علاقه پیداکردم این حس روز به روز بیشتر شد تا جایی که حالامن حاضرم حتی جونمو واسش بدم سه ماه پیش که بهم گفت دوسم داره مایه مدت باهم اس ام اس بازی میکردم و واقعاهمه چی خوب بودتااینکه من مجبور شدم به دلیل یه سری مشکلات خانوادگی گوشیمو خاموش کنم واجازه نداشتم که سیم کارتمو روشن کنم به همین دلیل رابطمون کاملا باهم قطع شد اون هرروز توی راه مدرسه میومد وماهم دیگرو میدیدیم من عاشقانه دوسش دارم من دختر خیلی پاکی هستم اما اون قبلا پسر خوبی نبوده و راه های کج زیادیو رفته واشتباهات زیادی مرتکب شده همون روز اول بهم گفت که من کارای بد زیادی کردم واشتباهات زیادی مرتکب شدم اما من عاشق سادگی وپاکی تو شدم وبه خاطرت دور همه ی این دخترای هرزه ای که دورم هستن رو خط کشیدم راست میگفت دوسم داشت من هم همینطور.اون واقعا عوض شده و دور کارای بدو خط کشیده و خیلی پسر سر به زیر وخوبی شده.متاسفانه اون به شدت از دستم ناراحته وفکر میکنه که من دوسش ندارم یکم اذیتم کرد اما حالا بهتر شده با وجود این که فکر میکنه که من دوسش ندارم و به قول خودش عشقش یکطرفس اما باز هم هرروز برای دیدنم میاد دم در مدرسمون چند بار جلوی راهمو گرفته و ازم خواسته باهم حرف بزنیم اما من قبول نکردم و اون خیلی ناراحته راستش تاحالا دوبارهم به خاطر من خودکشی کرده رابطمون خیلی خراب شد یهویی لطفا کمکم کنید اون عوض شده و واقعا منو دوست داره من هم عاشقشم وبه هیچ قیمتی حاضر نیستم از دستش بدم توروخدا کمکم کنید من واقعا گیج شدم چیکار کنم نمیخوام بارفتارام باعث بشم که از دستش بدم کمکم کنید که چطور همه چیو درست کنم؟؟؟؟؟توروخدا کمک کنید مرسی

تصویر شهر سوال

دوست عزیز، فاطیما،
اعتماد شما به ما باعث خرسندی ماست.
مطمئن هستم که شما از این شرایط خوشحال نیستید، بنابراین ما هم سعی میکنیم تا حد ممکن کمک کنیم تا به زودی، با امید به خدا و البته با تلاش خودتان بتوانید بر این شرایط و دشواری ها فائق بیایید و به آرامش مطلوب برسید.
در مرحله اول شما نباید اجازه می دادید که به این سطح از رابطه و وابستگی برسید. به هر حال وابستگی وضعیت شناختی افراد را به هم ریخته و فرد وابسته فقط و فقط نقاط مثبت طرف مقابل را می بیند و وسوسه های خود را نمی تواند کنترل کند پس به طور کلی یک فرد وابسته یک فردی است که رگه های از وسواس و افسردگی در شخصیتش است حتی در سطوح بالا در کنار تکنیک های غیر دارویی تکنیک های دارویی هم باید فرد استفاده کند به هر حال بنده نمی دانم شما تا حالا چه کارهایی را برای این عشق و یا به عبارتی وابستگی بی هدف انجام داده اید اما راهکارهایی برای رهایی از این شرایط وجود دارد که در انتها بدان اشاره می کنیم.
آیا نسبت به دوره حساس سنّی که اکنون در آن قرار دارید و ویژگی های آن، اطلاعات و آگاهی دارید یا خیر. در این دوران، نیازهای روانی وجود دارند که رسیدن به آنها برای ایجاد تعادل و آرامش، ضروری است. نیازهایی مثل نیاز به محبت و مهربانی، نیاز به امنیت و آسایش خاطر، نیاز به احساس تعلق داشتن و مورد قبول همسالان واقع شدن، نیاز به قابلیت و احترام و .... البته همه آدم‌ها به طور طبیعی و عادی به اقتضای شرایط سنی خود، به دنبال ارضای نیازهای آن دوره هم هستند. مثلا در سن و سال نوجوانی، که اتفاقا شما دوست عزیز هم در همین دوره به سر می برید، با توجه به نیاز به محبت و مهربانی، به طور طبیعی به سمت کسانی که به شما محبت کنند کشیده می شوید. یا افراد به سمت موقعیت ها و کسانی کشیده میشوند که به آنها احترام بگذارند. با توجه به اینکه نیاز به محبت و مهربانی و نیاز به مورد قبول همسالان واقع شدن از ویژگی های سنّ شماست، بنابراین حس دوست یابی و دوست خواهی شما امری کاملا طبیعی خواهد بود. دوستی نیازی است که در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان به آن پاسخ داده می شود. پس: انسان از هنگام تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود.
اما نکته این جاست که شما می بایست احساس و عاطفه نوجوانی خود را در مسیر درست آن قرار دهید و از قرار گرفتن در روابط عاطفی نادرست و زودگذر پرهیز کنید تا هم با سلامت نفس و شادابی روانی این دوره را پشت سر بگذارید و هم دچار مشکلات روحی روانی که اکنون از آن صحبت می کنید نشوید.البته اگر شروع یک ارتباط با هدف تشکیل زندگی و خانواده باشد، با شرایطش قابل پذیرش است اما با توجه به سنّ و سال و صحبتهای شما، در حال حاضر چنین چیزی وجود ندارد. پس یک تصمیم منطقی بگیرید و آن را با قوت و قدرت اجرا کنید. سعی کنید از هر راهی که شما را از او و او را از شما دور می کند استفاده کنید.
برای رسیدن به آرامش و حالت عادی و در آمدن از این حال نکاتی را خدمتتان عرض می کنیم که به یاری خدا و با توکل بر او، با عمل به این نکات انشالله میتوانید مشکل خودتان را حل کنید:
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان که شامل دروغ ها و عدم پایبندی و تعهد به عشق و علاقه و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود.
۳- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۴- هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۵- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
۶ - شاید روزهای اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۷- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از بهترین راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت ارتباط با خدا و پرداختن به امور معنوی است. زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر (هر ذکری که بیشتر با آن مأنوس هستید، مثل صلوات، تسبیحات، لا اله الا الله، و ...)، آرام آرام آن افکار را از خود دور کنید. اگر تا کنون به عبادت اهمیت نمیدادید از این به بعد زمانی از روز و شب خود را به عبادت اختصاص بدهید. اگر این کار را انجام میدادید سعی کنید آن را افزایش دهید.
اگر دیدید نمیتوانید این راهکار ها را انجام دهید، یا پس از مدتی همچنان مشکل حل نشد، بهتر است به یک متخصص روان شناس یا مشاوره مراجعه کنید.

سلام من یه پسر ۱۶ سالم اسمم محمدامینه من خوزستان زندگی میکنم و مامانم اهل اراکه ما توی تابستون برای سر زدن به فامیل رفتیم اراک بعدش فامیلای خیلی دور مامانم که تهران زندگی میکنن اونام برای سر زدن اومدن اراک و یه دختر که من قبلا دو سه سال پیش دیده بودمش همراهشون بود اسمش ملیکا بود و ۱۴ سالش بود. ازش خوشم اومد عاشقش شدم بهش پیشنهاد دوستی دادم اولش قبول نکرد ولی بعدش قبول کرد ما حدود ۴ ماه فقط تلفنی با هم رابطه داشتیم قرار شد با شروع امتحانات ترم اول گوشیشو خاموش کنه بعد امتحانات روشن کنه ولی بعد امتحانات بهم گفت دیگه دوستت ندارم و رفت با یکی دیگه دوست شد تو مدت رابطون من خیلی از اون گرمتر بود و بیشتر از اون من دوسش داشتم حالا من رو ول کرده و رفته و من موندم و یه دنیا غم و تنها کارم گریه کردنه توروخدا کمکم کنید نمیدونم چکار کنم

تصویر شهر سوال

دوست عزیز، محمد امین،
از اینکه به اینجا آمدید و به ما اعتماد کردید، متشکریم.
دوست عزیز، نمیدانم آیا نسبت به دوره حساس سنّی که اکنون در آن قرار دارید و ویژگی های آن، اطلاعات و آگاهی دارید یا خیر. در این دوران، نیازهای روانی وجود دارند که رسیدن به آنها برای ایجاد تعادل و آرامش، ضروری است. نیازهایی مثل نیاز به محبت و مهربانی، نیاز به امنیت و آسایش خاطر، نیاز به احساس تعلق داشتن و مورد قبول همسالان واقع شدن، نیاز به قابلیت و احترام و .... البته همه آدم‌ها به طور طبیعی و عادی به اقتضای شرایط سنی خود، به دنبال ارضای نیازهای آن دوره هم هستند. مثلا در سن و سال نوجوانی، که اتفاقا شما دوست عزیز هم در همین دوره به سر می برید، با توجه به نیاز به محبت و مهربانی، به طور طبیعی به سمت کسانی که به شما محبت کنند کشیده می شوید. یا افراد به سمت موقعیت ها و کسانی کشیده میشوند که به آنها احترام بگذارند. با توجه به اینکه نیاز به محبت و مهربانی و نیاز به مورد قبول همسالان واقع شدن از ویژگی های سنّ شماست، بنابراین حس دوست یابی و دوست خواهی شما امری کاملا طبیعی خواهد بود. دوستی نیازی است که در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان به آن پاسخ داده می شود. پس: انسان از هنگام تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود.
اما نکته این جاست که شما می بایست احساس و عاطفه نوجوانی خود را در مسیر درست آن قرار دهید و از قرار گرفتن در روابط عاطفی نادرست و زودگذر پرهیز کنید تا هم با سلامت نفس و شادابی روانی این دوره را پشت سر بگذارید و هم دچار مشکلات روحی روانی که اکنون از آن صحبت می کنید نشوید. همچنین باید حواستان را جمع کنید که مبادا به خاطر بیرون آمدن از این مسئله ناراحت کننده وارد یک رابطه اشتباه دیگر نشوید. برای رسیدن به آرامش و حالت عادی و در آمدن از این حال نکاتی را خدمتتان عرض می کنیم که به یاری خدا و با توکل بر او، با عمل به این نکات انشالله میتوانید مشکل خودتان را حل کنید:
۱- سعی کنید در اطراف خود، هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید و در دسترس خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... . حتی شاید لازم باشد که شماره تلفن خود را تغییر دهید تا راحت تر این روال را طی کنید.
۲- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید. و از طرفی بدون اینکه خود را سرزنش کنید، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید.
۳- سرگرم کردن خودتان بسیار مهم است: انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند. اکنون شما باید کمی از لاک خود بیرون بیایید و برخلاف گذشته با دوست و فامیل بیشتر رابطه داشته باشید. مثلا اگر همیشه (بر فرض) روزی یک ساعت با همکلاسی تان بودید، اکنون دو ساعت با او باشید یا اگر با هم به ورزش یا تفریح میرفتید زمان آن را بیشتر کنید.
۴- زمان و مکان هایی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده، و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد. بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید. پس، هرگز به مکان هایی که با هم آنجا بودید بخصوص محل آشنایی مراجعه نکنید. هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون مکث و بدون فکر کردن، مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی شوید، با آن مکان را ترک کنید، با روشن کردن تلویزیون، تماس با یک دوست یا همکلاسی صمیمی، و... سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به موضوع دیگری داشته باشید.
۵ - شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۶- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از بهترین راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت ارتباط با خدا و پرداختن به امور معنوی است. زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر (هر ذکری که بیشتر با آن مأنوس هستید، مثل صلوات، تسبیحات، لا اله الا الله، و ...)، آرام آرام آن افکار را از خود دور کنید. اگر تا کنون به عبادت اهمیت نمیدادید از این به بعد زمانی از روز و شب خود را به عبادت اختصاص بدهید. اگر این کار را انجام میدادید سعی کنید آن را افزایش دهید.

حتما موفق خواهید شد دوست من

سلام چرا جواب منو نمیدید خواهش میکنم کمکم کنید همش دارم گریه میکنم کمکم کنید فراموشش کنم در غیر این صورت دیوونه میشم

تصویر شهر سوال

با سلام
انشاءالله بزودی پاسخ سوال شما ارئه میشود.

سلام و عرض خسته نباشید.دختری ۲۳ ساله هستم و تو شرایط بسیار بدی بزرگ شدم یه خانواده ۹نفره و من آخرین عضو خانواده شرایط خونه همیشه درگیر اعتیاد و دعوا بود و کوچکترین توجهی به مشکلات روحی و جسمی ما نمیشدو طوری توی خونه جا افتاده بود که دختر نقشش نظافته خونس و برادراش حق دارن هرتوهینی رو بهش بکنن.زیادکتکم میزدن تحقیرم میکردن.شرایطو به این دلیل توضیح دادم چون شاید تاثیر گذار بوده.
الان یه رابطه غلط دارم که نمیتونم تمومش کنم.اون آقا ۲۵ سالشه و قصدش ازدواج بود نزدیک دوسال هرکاری کرد تا من بهش علاقه پیدا کنم ولی من همیشه بد رفتار میکردم باهاش فکر میکردم و میخواستم انتقام همه رو انگار ازین بنده خدا بگیرم.آخه اولین بار بود یه نفر انقدر بهم بها میداد.با این که از نظر ظاهری در سطح بالایی از نظر بقیه قرار دارم ولی اعتماد بنفس بشدت ضعیفی دارم. تا اینکه کم کم سرد شد ولی من تو دام وابستگی افتادم.رابطه رو دوباره پیش قدم میشم شروع میکنم و دوباره تموم میشه نمیتونم تصمیم بگیرم سر درگمم.اون آقا کمکای زیادی بهم کرده ولی الان دیگه این رابطه جایز نیست ولی نمیتونم بگذرم.بمدت ۳ماه و ۴ماهم تموم شده ولی بازم من برگشتم انگار که دیگه تحقیر شدن برام عادی شده ..لطفا کمکم کنید خیلی آشفتم.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام
ما هم از وضعیت خانوادگی شما به دلیل پر جمعیت بودن، اعتیاد و نگرش و نگاهی که به دختر در خانواده شما وجود دارد بسیار متأثر هستیم ان شاء الله بتوانید با پذیرش و کنار آمدن با این مشکلات آینده ای خوبی داشته باشید.
شما به دلیل محرومیت های هیجانی سوی فردی در خارج از خانواده کشیده شدید اما به دلیل نوع نگاه تان که هم بدبینی و عدم اعتماد که از خانواده به ارث برده بودید دچار وضعیت دوگانه یعنی هم می خواستید در این رابطه باشید و هم از اصرار ایشان و خورد و تحقیر شدن ایشان و انکارتان احساس تخلیه هیجانی داشتید چون تاکنون کسی به این نحو از شما منت کشی نکرده بود و برای چنین لحظه هایی در زندگی که کسی اصرار بر قطره ای محبت از طرف شما حاضر باشد شما بالا برده و خود را خورد کند آروز داشته اید. و ایشان هم با توجه به درد مشترکی که داشت وارد این رابطه شد البته شما به دلیل وضعیت روحی و شخصیتی سعی کردید به قول خودتان حس انتقام جویی از فردی بگیرید که ذلیلانه و متضرعانه از شما گدایی محبت می کرد و از این موضوع لذت می بردید . از آنجا که طرف مقابل با این شخصیت شما آشنایی کامل نداشت فکر می کرد که با چند روز و چند ماه به هر حال علاقه شما را به خودش جلب کرده و در کنار شما احساس آرامش می کرد غافل از آنکه گذشته شما مانع یک ارتباط سالم برای ازدواج بوده و ایشان بعد از متوجه شدن دچار سردی شده و کاسه خود را برای فردی دیگری آماده کردند اما شما به دلیل این بی محبتی شدید خانوادگی که در اعماق وجودتان بود و حس انتقام جویی از جنس مخالف که هم جنس برادر و پدر بود و برخاسته از همین بی محبتی بود مانع رشد و تخلیه و سیراب شدن از بی محبتی گذشته شد . و الان که ایشان به طور کلی سرد شده اند به خودآمده اید و دچار سردگمی هستید به هر حال شما باید فکر کنید که نیت و هدف شما برای این علاقه مندی و ازدواج کاملا متفاوت بود و چیزی جزء پشیمانی در زندگی مشترک برای شما به ارمغان نخواهد آورد پس ابتدا شما باید نسبت به گذشته خود با یک مشاور حضوری صحبت داشته و تمرینات خودشناسانه و مهارت های تنظیم هیجان ها و منطقی کردن افکار در جهت بهزیستی روانی و سالم زندگی کردن را یاد بگیرید و آمادگی لذت بردن و لذت رساندن به همسر و شریکتان را داشته باشید و بعد در یک فضای کاملا رسمی و منطقی انتخاب شریک زندگی داشته باشید. قدری به ضررهای ادامه این رابطه که باعث با خاک یکسان شدن شخصیت و وجودتان شده فکر کنید و با خودتان بگویید تا کی باید خودت را ذلیل کنی؟ از طرفی سعی کنید نقاط مثبت و خوبی های خود را ببینید و برای خود ارزش قایل شوید قطعا توانمندی ها و استعداد شما در زیر خروار ها خاک پنهان شده و شما با کشف و استخراج آن و ارزش و بزرگی قایل شدن برای خودتان می توانید از این ذلت و ماندن در زندان وابستگی نجات پیدا کنید. سعی کنید در بیرون آثار و علایم و موضوعاتی که باعث ارتباط می شود را حذف کنید و با کمک کار و تلاش و سرگرمی های مجاز و فعالیت های جمعی و پرهیز از تنهایی از این اعتیاد مهلک و وابستگی غیر منطقی نجات پیدا کنید سعی کنید برای تمام ساعت و زمان خودتان برنامه داشته و تا حدی فشارهایی که به دلیل وسوسه ارتباطی به شما می آید تحمل کرده و گفت و گو با ایشان را اگر نمی توانید کنار بگذارید حداقل به تأخیر انداخته و تا کنون آسیب هایی که به خودتان زدید و در آینده خواهید زد را برای موفق شدن در ترک این وابستگی بنویسید و مرور کنید. موفق باشید.

سلام خواهرم.امیدوارم خوب باشی.
اینک تووضعیت بدی بزرگ شدی واقعامتأسفم.
منم توزندگیم شکستای عاطفی زیادی داشتم.شکست عشقیم خوردم.اما ببین عزیزمن ازدواج ازنظرمن ازمهمترین حوادث زندگیه.
توبایداحساساتتو کنترل کنی.مهمترازاحساس عقل ودرایته.هیچوقت نبایدعقلتوبدی دست احساست.وگرن سخت پشیمون میشی.
ب یادخدا باش وازخدا کمک بخاه تااون بهت راه درستونشون بده.خواهش میکنم احساساتتوکنترل کن.
ببین اگ واقعادوستت داره،بگوبیادخاستگاریت.ولی قبل اینکه بیادخاستگاریت وموضوع قطعی نشده بهش دل نبند.
اشتباه منوتکرارنکن...
بازم میگم احساساتتوکنترل کن و ازعقلت استفاده کن.
اگه خاستی میتوتی بازم پیام بدی...امیدوارم مشکلت حل شه.
خداحافظت¥

با عرض سلام
مشكلي كه من دارم منو داره داغون ميكنه
من دانشجوي رشته نرم افزارم تو يكي از شهراي آذربايجان عاشق يه دختر شدم كه همسن بوديم ۲ ترم پشت سر هم به هش ابراز عشق كردم ولي ثمري نداد هفته پيشم كه عروسي كر با يكي ديگه
الان من نميتونم اين مسله رو حل كنم خاهشا راهنماييم كنين خيلي درگير اين قضيه شدم
هر كاري واسه تخليه خودم كردم ولي نشد كه نشد...

تصویر مشاور شهر سوال

سینا، دوست عزیز!
با توجه به رشته تحصیلی تان باید جوان با هوش و درایتی باشید. شما دقیقاً باید توصیه هایی که در ابتدای این پست (متن ابتدای صفحه) درج شده را تا جای ممکن انجام دهید و در کل به فکر فراموش کردن این قضیه باشید. ضمنا این نکته را توجه داشته باشید. کمتر افرادی هستند که با اولین آشنایی یا اولین خواستگاری یا اولین مورد پیشنهادی که مواجه شده اند به نتیجه نهایی رسیده باشند. شما هم ضمن فراموش کردن این وابستگی سعی کنید از اصل این ماجرا تجربیاتی برای خود بیاندوزید و در مراحل بعدی از این تجربیات به خوبی استفاده کنید.
برای شما آرزوی موفقیت و سلامت میکنیم.

سلام عزیزم،امیدوارم خوب باشی سیناجون.
منم رشتم نرم افزاره،البته تو ی استان وشهردیگ بافرهنگی متفاوت.
ولی چیزی ک مشترکه ومهم،احساسات وعواطف ودرک انسانی هستش،واحساس چ علاقه،چ نفرت ازصفات ذاتی انسانه ک خداوندمتعال دروجودانسان قرارداده.
ولی بایدازاین احساسات درست وبجااستفاده کنیم.
شایدپیام منوخونده باشی.منم عاشق شدم،ولی نشدبهش برسم وآخرین روزی ک باهاش رابطه داشتم بهم گفت قراره یکی بیادخاستگاریم.
ازاون موضوع حدود۸ماه میگذره.خیلی براش گریه کردم،افسرده شدم،بعلاوه روانم ب جسمم آسیبهای جدی رسید.
ولی ب عنوان برادرم دارم بهت میگم ازاین خانم دل بکن وتاوقتی ازدواج نکردی عاشق نشو...
ازالله کمک بخاه وعاشق خداباش،
راهکارهایی ک من استفاده کردموبهت میگم اگ خاستی استفاده کن.چون من تونستم موفق بشم،والان میتونم احساساتمو نه کامل ولی حدود۸۰%کنترل کنم.
اول اینکه نماززیادبخون،ییشترازنماز ذکرکن...سبحان الله وبحمده ای ،سبحان الله العظیم...ب رسول اکرم (صل الله علیه وسلم)تامیتونی صلوات بفرست.اگ میتونی روزی هزارتا،اگ نمیتونی روزی ۵۰۰تا...لااله الاالله زیادبخون...
این اذکارباعث میشن عشقهای مجازی ازقلبت بیرون شن وعاشق الله باشی.عشق حقیقی فقط عشق خداست...
قلبت فقط باذکرخدا آرام میگیره...(الابذکرالله تطمئن القلوب)...
عزیزم اینوبدون این حرفاالکی نیست.دین اسلام واس هرچی راهکارگذاشته.ازقران واست راه حل آوردم پس بهش ایمان داشته باش،ازته قلبت،

از راهنماییتون صمیمانه تشکر میکنم.من همین الانم خیلی از وقتم رو با دوستام سپری میکنم و هر روز یا فوتبال بازی میکنم یا تمرین میکنم و حدود یک ماه هست اینکارها رو میکنم ولی هر وقت یاد اون میفتم گریه میکنم باور کنید دست خودم نیست نمیتونم شمارشو حذف کنم یا عکس هاشو از تو گوشیم پاک کنم. همیشه ناخوداگاه یادش میفتم

تصویر شهر سوال

باسلام
دوست عزیز محمد امین،
مطمئن باشید اگر همینطور ادامه بدید انشالله (با رعایت سایر توصیه ها) روز به روز بهتر خواهید شد. برای فهمیدن این موضوع میتوانید حال الانتون رو با حال یک ماه قبل همین موقع مقایسه کنید، اگر یادآوریش سخته میتوانید یک سری از شرایط ویژه خودتان را مثلا امروز (یک مقطع زمانی) یادداشت کنید. و ماه بعد مقایسه کنید تا ببینید که چه مقدار تغییر کرده اید. البته همانطور که عرض شد، این کار کارساده ای نیست و باید کمی تحمل سختی داشته باشید و با قدرت پای کار بایستید. یکی از این موارد، حذف نشانه ها بخصوص عکس و شماره تلفن بود. امیدوارم با اراده قوی خودتان، این مشکل را پشت سر بگذارید.
شما را به خداوند مهربان و بزرگ می سپارم.

من خيلي مغرورو تخسم اصلا از پسري خوشم نميومد ،يعني پسري به دلم نميشت،بابا بزرگم فوت شد اما من يه قطره اشک از چشام نيومد،،همه بهم ميگفتن تو چقدر بي احساسي،بايد ب تو گفت ملي بي غم! خوشبحالت که انقد تو شادي،هميشه خنده رولباته،،
اما الان!!!!:(
شايد باورتون نشه ولي بر خلاف قيافه شيطونو غلط اندازم با هيچ پسري دوس نبودم ،درواقع ادم حسابشون نميکردم:|
يه پسري بود البته لامصب هنوزم هست که خيلي دوسم داره ول کنم نيس،ميدونم که دلشو خيلي شکوندمو حالِ الانم تاوان همون رفتارمه.
الان من سه ساله که از يه پسر ب شدت خوشم مياد،مثل پسراي ديگه هيچ وقت زيگيل نشد ،مث خودم مغروره،خيلي غده با يه اخلاقاييش خيلي حال ميکنم،وسه همين چيزاش خيلي برام جذابه،ما يه دوستيه غير طبيعي داريم:/غير طبيعي چون تو اين سه سال اشنايمون سر جمع ۳ماهم باهم نبوديم:| سه بار بامن کات کرد ،بعد چند ماه دوباره بر ميگشت،،هر بار تو چند ماه جداييمون ماشالا دوس دختر بازيشم ميکرده ولي من نه...همش منتظر برگشتنش بودم ،و باز بر ميگشتو منم باهاش دوستيمو ادامه ميدادم و باز سر يه چيزي رابطمون بهم ميخورد،،
کلا تو رفتو امده هي ميره باز بر ميگرده،،نميتونم بفهمم دوسم داره يانه،،البته منم هيچ وقت بهش ابراز علاقه نکردم چون واقعا مغرورم ،ولي خوب بايد خيلي نفهم باشه که متوجه نشده باشه که دوسش دارم ،بالاخره اگه دوسش نداشتم که هر بار بعد چند ماه جداييمون هي قبولش نميکردم:(
خلاصه اينکه داغونم مني که کسي برام اهميت نداشتو همش پسرارو خورد ميکردم الان حال بدي دارم ،،بعد هر بار جداييمون تا چند روز فقط گريه ميکنمو حالت تهوع دارم ،اشتهامم از دست ميدم ،الان چند روزه که دوباره باهم کات کرديم،،اينبار نميدونم که مث دفعه هاي قبل دوباره برميگرده يانه؟؟
خيلي دارم اذيت ميشم،،همش به اين فک ميکنم که اخه اگه دوسم داره چرا ولم ميکنه اونم خيلي راحت يا اگه واقعا هيچ حسي بهم نداره چرا دوباره بر ميگرده پيشم...به هيچ جوابيم نميرسم....
عشق واقعا ادمو اذيت ميکنه،،اي کاش هيچ وقت باهاش اشنا نميشدم،دارم خودمو زندگيمو نابود ميکنم:(

تصویر مشاور شهر سوال

(پاسخ)
دوست عزیز، ضمن عرض سلام و احترام خدمت شما به عرضتان می رسانیم، با توجه به اینکه سن و سال شما نامشخص است، توصیه ما این است که به دنبال عشقهای بی هدف نباشید. به عبارت دقیق تر اگر نمیخواهید برای تشکیل زندگی و همسفر همیشگی خود کسی را پیدا کنید، بهتر است وارد اینگونه ارتباطات نشوید. برای این امر شاید نیاز نباشد ما از تجربیاتی که با جوانان مختلف داشته یا شنیده ایم سخن بگوییم که خودتان حتما بهتر و بیشتر شنیده اید. دوستی ها و عشقهای به اصطلاح بی هدف یا به عبارتی بازی گونه هرچند با اهداف جدی از هیچ طرف آغاز نشوند اما میتوانند اثرات جدی بر روح و روان و بعضاً خدای نکرده بر جسم و جان دوطرف (به ویژه و بیشتر بر طرف دختر) داشته باشند.
با این اوصاف اگر، اگر واقعا به دنبال (یا در فکر) ازدواج و یافتن همراه همیشگی زندگی هستید، و البته طرف مقابل شما هم همین قصد را دارد، علاوه بر اینکه خودتان برای شناختن ایشان اقدام می کنید بهترین راه این است که خانواده شما هم در جریان باشند و به طور رسمی حداقل با اطلاع، برای آشنایی بیشتر و تحقیقات اقدام نمایید. اینگونه که شما توصیف می کنید و تا کنون چندین بار هردوطرف قطع رابطه نموده و مجددا برقرار نموده اید نشان از این است (نه دلیل) که یا هیچکدام از شما یا یکی از شما در قصد خود جدی نیست و یا شخصیتی متزلزل و بی ثبات گونه دارد که البته این مسئله توسط متخصص باید تشخیص داده شود.
در هر صورت نتیجه همین اذیت و ناراحتی است که شما دچار آن شده اید که هم روح و روان و هم جسم و جان شما را تهدید کرده است. در نهایت عرض می کنیم که خودتان تصمیم جدی بگیرید و اگر قرار نیست این رابطه به نقطه مطلوب (ازدواج) برسد، از همینجا برای همیشه آن را قطع کنید. برای اینکه مراحل قطع ارتباط راحت تر باشد سعی کنید از راهکارهایی که در ابتدای این صفحه ( و موارد مشابه) آمده استفاده کنید. توکل بر خداوند مهربان در هر کاری موجب لطف بیشتر خدا بر ما و آسان تر شدن کارهای دشوار خواهد شد.
برایتان آرزوی آرامش و سلامتی داریم

با عرض سلام و خسته نباشید.. من هر روز سر میزنم ولی نمیدنم چرا پاسخی دریافت نمیکنم.ممنون میشم اگه راهنماییم کنید

تصویر شهر سوال

سلام خواهر گرامی
پاسخ سوال شما در همین صفحه ارائه شده است.
باتشکر

چطور میتونم با مشاوره صحبت کنم و مشکلمو بگم؟؟؟؟؟؟؟

تصویر شهر سوال

با سلام
با شماره ۰۹۶۴۰۰ بدون پیش شماره صبحها و عصرها همه روزه بجز ایام تعطیل (بخش مشاوره)

سلام دختری ۲۵ ساله هستم و میشه گقت تقریبا به پسری ابراز علاقه کردم الان دوس دارم بدونه حرفام بی خود بوده، چطوری میتونم اینو بهش بفهمونم؟ خواهشا کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، دو راه پیش روی شماست یکی این که مستقیم و صریح به وی بگویید اظهار علاقه شما بی اساس بوده و دوم اینکه مسئله را کأن لم یکن تلقی کنید و کاملا مسکوت بگذارید. در مسائلی که با سرنوشت شما گره خوره نباید درگیر رودربایستی و خجالت بمانید.

سلام من دختری۱۶ساله هستم حدود ۷ماه با یه پسری رابطه دارم ک الان خونوادم فهمیدن گوشیمو گرفتن چون وقتی فهمیدن من فرار کردم باز پیدام کردن بیرونم نمیزارن برم گفتن دیگ حق ندارم با پسره حرف بزنم پسره مشهدیه من رشتی حدود۲ساله امدیم مشهد بعد۴سال دیگ میریم من دیونه پسرم باهم رابطه جنسی هم داشتیم اون۱۷سالشه هنوزم از طریق دوستم باهم حرف میزنیم اما بی فایدس این کارا هدفی نداره خودش میگه عشقمی و میخوامتو فلان اما پسرا دوروغگو هستن من شب و روز دعا میکنم واسه منشه شبا خواب ندارم همش به رابطه جنسیمون فکر میکنم میخوام خودمو بکشم لطفا کمک کنین خیلی داغونم

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، از این که سوال خود را با مادرمیان گذاشتید متشکریم.
شاید مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرهای دیگر هم باشد. اگر چه ممکن است مطالبی که خدمت شما عرض می کنم کمی تلخ و گزنده باشد ولی حقیقتی است که از یک فرد دلسوز ارایه می شود. متأسفانه شما به دلایلی مانند نیازها و کمبودهای مدیریت نشده، بدون اطلاع دقیق و کافی از طرف مقابل و بدون رضایت والدین مستقیما وارد رابطه ای نادرست شده و دچار اختلال وابستگی روانی و عاطفی گشته اید. اینگونه روابط برای دخترخانمی در سن شما (هم به لحاظ جسمی و هم به لحاظ روحی و روانی) بسیار مخرب است. شاید بخشی از عواقب ناگوار آن را تجربه کرده باشید. از سوی دیگر کسی که با او رابطه برقرار کرده اید هم در سن و سالی است که نه شرایط ازدواج را دارا است و نه به پایبندی او به این ارتباط اطمینانی هست. اصولا آقاپسرها بخصوص در سنین پایینتر احتمال پایبندی کمتری دارند. این نکات را نه فقط از زبان بنده که میتوانید با مراجعه با مطالب ارائه شده از سوی سایر دوستانتان در همین صفحه و خواندن تجربیات تلخ آنان در این روابط متوجه شوید.
احتمالا شما یا دوستتان بعد از مدتی به دلایلی فرد دیگری را شریک زندگی خود خواهید کرد؛ البته در صورت ازدواج هم، به دلیل احساسی بودن این ازدواج، دچار مشکلات زیادی مانند بد بینی ها و تفاوت های فرهنگی، شخصیتی و خانوادگی پنهان در زمان دوستی و ارتباطات و آشکار شده بعد از ازدواج بشوید و در نهایت شکست ازدواج و وضعیت بسیار بدتری در انتظارتان خواهد بود.
گذشته از اینکه رابطه شما به لحاظ شرعی حرام بوده و دیگر نباید به آن فکر کنید، از یک سو باید خدا را شکر کنید که به هر دلیلی این ارتباط اکنون قطع شده و از تبعات و عواقب بعدی آن دور مانده اید. البته برای قطع وابستگی کامل هم باید تدابیری بیاندیشید تا این انقطاع کامل شود. این را هم میدانیم که این کار آسان نیست و نیازمند اراده قوی، صبر و حوصله و تحمل بالای شماست که در همه این مراحل و احوال باتوکل به نیروی بی کران و لایزال خداوند مهربان میتوانید موفق شوید.
با انجام عبادتهای واجب و مستحب و نیز ذکر های روزانه میتوانید هم بخشی از زمان تنهایی خود را پرکنید و هم روحیه معنوی خود را تقویت کنید و از خدای متعال در این راه کمک بگیرید. شما در جوار بارگاه امام هشتم (ع) میتوانید با استعانت از خداوند متعال و آن امام بزرگوار بر مشکلاتی سخت تر از این نیز پیروز شوید.
موفق باشید

با سلام
خواهش ميكنم بهم بگيد چطور ميتونم كسي رو كه هر روز ميبينم فراموش كنم؟
من دختر ٢٧ ساله هستم كه گرفتار عشق مردي ٣٨ ساله شدم. كه همكارمه و اوايل بهش علاقه اي نداشتم. ولي به مرور وارد زندگيم شد و با هزار تا حرف عاشقانه جذبم كرد. مجرده ولي قصد ازدواج نداره و ميدونم اين رابطه سرانجامي نداره. هر بار خواستم تموم كنم باز با ديدنش تو محل كار و لبخند مهربونش دلم لرزيد. چه جوري تمومش كنم وقتي هرروز ميبينمش؟ تروخدا راهنماييم كنيد

تصویر شهر سوال

خدمت شما عرض کنم که ما در جریان دقیق وضعیت شما از گذشته نیستیم اما انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند و به دلیل اینکه بخشی از خود و شخصیتشان خالی است برای پر کردن کافی است که فردی از بیرون آن ها را با کلمات محبت آمیز و عاطفی آن ها ر اجذب کند و آنها نیمه خالی شخصیت خود را با محبت و وابستگی افراطی به دیگران پر کنند. از طرفی با اینکه شما می دانید این رابطه غیر منطقی و هیچ نتیجه منطقی ندارد و به جز فرسایش و افسردگی و تلف کردن هزینه روانی هیچ سود و منفعتی ندارد و حتی ضرر های فراونی دارد باز این وضعیت را ادامه می دهید مانند کسی که می داند که یک غذایی برایش ضرر دارد ولی یک نوع خود آزار گری و آزار طلبی البته ناخواسته و حتی موقتا شیرین و دلچسب را در خود ایجاد کرده است به نظر می رسد شما با یک درون نگری و تحلیل منطقی و نوشتن سود و زیان این روابط و خود کنترلی و کاهش دادن و محدود کردن ساعت هایی که به این موضوع وسواس گونه فکر می کنید از طرفی حتی با تغییر محل کار و زمان رفت و آمد که خود این محرک های بیرونی یک نوع یاد آور هستند می توانید بر این احساستان غلبه کنید موفق باشید.

سلام خواهش میکنم به پیغام من بدین. خواهش میکنم.
راستش من کسی رو مدت هاست که میشناسم. دوستم هست. نمیدونم اسمشو چی بزارم...
ولی هر دفعه بعد از اینکه باهاش میرم بیرون وقتی میام خونه مثل سیل گریه میکنم!! واقعا گریه میکنم! نه بغض یا یه قطره اشک! گریه!
حتی بار اولی هم که باهاش رفتم بیرون اینطوری شدم.
وقتی میخوایم از هم جداشیم تا برگردم خونه انگار دارم میمیرم. حاضرم کل دنیا و زندگیمو آدماشو همه چی رو همه چی رو بدم که فقط یه ربع ۱۰ دقیقه بیشتر پیشش باشم.
امشب هم وقتی داشتم تلفنی باهاش حرف میزدم یهو شروع کردم به لرزیدن! اتاق هم سر نبود یک ساعت بود تو اتاق بودم ولی وقتی زنگ زد شروع کردک به حرف زدن باهاش لرزیدنم هم شروع شد...حتی دندونام هم بهم میخورد جوری که به سختی حرف زدم.
نمیدونم با این همه نشونه چیکار کنم دارم دیوونه میشم یکی یه جوابی به من بده!!!
یعنی واقعا انقدر عاشقشم!؟
نکته مورد توجه هم این هست که هم من و هم ایشون هردومون در حال حاضر در رابطه با دو فرد دیگر هستیم....

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم علایمی که شما مطرح کرده اید نشان دهنده شدت وابستگی است و اضطراب و نگرانی شما نسبت به از دست دادن هم نشانه های این اختلال وابستگی است بنابراین بهتر است با دید منطقی به تدریج روابط خود را در سطحی برسانید که شما بیشتر لذت ببرید تا نگران از دست دادن شوید و یا گدایی رابطه کنید . البته این موضوع یک موضوع شخصیتی است و به دوران کودکی شما برمی گردد معمولا افرادی که دچار عدم استقلال شخصیتی در سن سه سالگی به بعد هستند و کمبودها و نیازهای عاطفی برآورده نشده ای در سال های اولیه زندگی دارند و از محرومیت های هیجانی در مقطعی از زندگی رنج برده اند دچار یک نوع دلبستگی نا ایمن شده و در بزرگ سالی از هر چه علاقه مند می شوند به دلیل تجربه های گذشته زندگی نگران از دست دادن می شوند مانند کسی که دوره ای از زندگی مثلا شیرنی ندیده و نچشیده است اگر در یک مقطعی به شیرنی دست پیدا کند به جای لذت بردن از آن چون فکر می کند دیگر این مقدار شیرنی به دست نخواهد آورد با نگرانی مشغول جمع کردن و احتکار می شود حتی اگر ما زاد بوده و بیشتر از نیازش باشد ولی زندگی گذشته به او این درس را داده است که تو هر وقت بخواهی نمی توانی به چیزی می خواهی برسی پس الان که رسیده ای سعی کن جمع کنی . موضوع وابستگی هم همین طور است پس برای بهتر شدن این موضوع به راهکارهای زیر دقت فرمود و آن ها را انجام دهید :

۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۴- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
بنابراین با توجه به نکات بالا شما باید مالک بودن در مورد احساس ایشان را از خود دور کنید و سعی کنید با افزایش دوستی با دیگر دوستان با این احساسات تان مبارزه کنید. موفق باشید

سلام من۱۷سالمه چندساله که عاشقه پسرخالمم واونم عاشقه من ولی اون هیچوقت نشون ندادتا تقریبا یک ساله پیش بهم گفت که اونم مثله من تمامه مدت منو میخواسته ومنم خیلی خوشحالو شک زده بودم تااینکه بهم گفت منتظر بوده سنم به سنه ازدواج برسه قرارگذاشتیم ۱ساله دیگه ازدواج کنیم تااینکه کادو ولنتاین من یه کادویه خیلی گرون گرفتمو اون یه کادو ساده اعصابم خوردشدوتموم کردم اونم ازلجه من رفت بادوسته صمیمیم بعدبهش گفتم پشیمون شدمو دوباره برگشتیم باهم چندبارم باهم رابطه جنسی داشتیم ولی بکارتم سالمه حالا دوباره اون برگشته باهمون دوستمو من دارم اتیش میگیرم شب تاصبح گریه میکنم ما باهم خیلی خاطره داشتیم همیشه چون پسرخالم بود پیشه هم بودیم بادوسته من عکس گذاشته تو پروفایله لاینش دارم اتیش میگیرم دیگه به مرحله خودکشی رسیدم تورو خدا راهنمایی کنید دارم هر روز میسوزمو اب میشم اون که عاشقم بود چطور ممکنه اینا میتونه نقشه باشه؟

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، reyhane ، از این که سوال خود را با مادرمیان گذاشتید خرسندیم.
متأسفانه مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرها به شمار می رود. اگر چه ممکن است مطالبی که خدمت شما عرض می کنم کمی تلخ و گزنده باشد ولی حقیقتی است که از یک فرد دلسوز ارایه می شود. متأسفانه شما به دلایلی مانند نیازها و کمبودهای مدیریت نشده، بدون اطلاع دقیق و کافی از طرف مقابل و بدون رضایت والدین مستقیما وارد رابطه و دچار اختلال وابستگی روانی و عاطفی شده اید.
خوشبختانه یا متأسفانه،احتمالاً شخص مورد نظر، نه به دلیل علاقه قلبی و واقعی بلکه به دلیل ارضای نیازهای خود و به عبارتی از روی هوا و هوس به شما نزدیک شده است. و البته علاقه شما هم شاید به قدری واقعی نبوده که با یک هدیه، به این سادگی از بین رفته باشد. از سوی دیگر پسر خاله شما بلافاصله وارد رابطه با شخص دیگری شده، بنابراین هر عقل سلیمی حکم می کند که چنین فردی به هیچ وجه به درد زندگی مشترک و دائم نمی خورد، حتی چنین اشخاصی در سطح دوستی هم قابل اعتماد نیستند به همین دلیل که هر زمان و با هر شخصی در هر شرایطی ممکن است به دلیل ارضای نیاز، ارتباط بگیرند یا قطع ارتباط کنند.
گذشته از اینکه رابطه شما به لحاظ شرعی حرام بوده و دیگر نباید به آن فکر کنید، از یک سو باید خدا را شکر کنید که به هر دلیلی این ارتباط اکنون قطع شده و از تبعات و عواقب بعدی آن دور مانده اید. البته برای قطع وابستگی کامل هم باید تدابیری بیاندیشید تا این انقطاع کامل شود.
از این پس شما به عنوان زن خانواده و در آینده نزدیک به عنوان مادر خانواده، مسئولیتی بزرگتر، مقدس و چه بسا بسیار شیرین تر را به عهده خواهید داشت که باید خود را برای آن آماده کنید. اگر هم در گذشته اشتباهی کرده اید، به خودتان بقبولانید که آن اشتباهات به هر دلیلی که بوده، در دوران کودکی و بچگی شما بوده است و اکنون با نگاه به مسیر جلوی روی تان باید به سمت آینده قدم بردارید. حتی اگر لازم بود رابطه خود را با دوستتان هم قطع کنید.
اما راهکارها ترک عشق های بی هدف (چنانچه در ابتدای این صفحه نیز ذکر شده است):
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود
۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یادداشت کنید و همواره آن را مرور کنید.
۴ - سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۵- انجام فعالیت های جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح با دوستان و اقوام نیز پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند.
۶- ساعات و لحظاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- خودتان نگهبان و دکتر خودتان باشید.هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، با عجله آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹ - شاید هفته های اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید یا احساس کنید این کارها دشوار است ولی به مرور زمان، افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
در همه این مراحل و احوال از توکل به نیروی بی کران و لایزال خداوند مهربان غافل نشوید. با انجام عبادتهای واجب و مستحب و نیز ذکر های روزانه میتوانید هم بخشی از زمان تنهایی خود را پرکنید و هم روحیه معنوی خود را تقویت کنید و از خدای متعال در این راه کمک بگیرید.
امیدواریم با این راهکارها و البته با صبر و حوسه و همت و اراده خودتان به نتیجه مطلوب برسید. اما در هر صورت بدانید چه در صورت عدم موفقیت و چه در کنار انجام این مراحل، میتوانید از مشورت حضوری با یک مشاور باتجربه استفاده لازم را ببرید.
موفق باشید

سلام دختري ٢٧ ساله هستم كه خيلي مقيد بودم متاسفانه دو سال پيش در سر كار با پسري كه يك سال كوچكتر از من بود دوست شدم من تا اون زمان اهل دوستي نبودم حتي با پسري دست هم نداده بودم در اون زمان دچار يك سري مسايل بد روحي بودم و خيلي تنها بودم . دوستي ما ساده بود و فقط چند بار بيرون رفتيم ولي از لحاظ همكاري زياد همكاري ميكرديم باهم مثلا من توي پاياننامه به دوستم كمك كردم و اونم هرجا بود كمك ميكرد من واقعا دوستش داشتم و سعي ميكردم محبت كنم بهش، ولي اون گاهي بدجنسي ميكرد و اذيتم ميكردم از وسطاي دوستي يك بار فهميدم خيانت كرده بهم زدم ولي باز اشتي كرديم كلا از وسطاي دوستي دعوامون زياد بود و من سعي كردم ازش فاصله بگيرم.نكته مهم اين بود كه ميگفت فقط دوستيم و تو خواستي برو ازدواج كن
بعد پارسال دوستم ميخواست بره سربازي من ازش پرسيدم كه من بعد از تو چي ميشم كه گفت فراموشم ميكني
منم حدودا يه ماه بعد با پسري معرفي شدم از طريق فاميل و واقعا همديگرو رو پسنديده بوديم
دوستم موضوع رو فهميد و خيلي استقبال كرد
بعد از اين كه خواستگارم اومد خواستگاري من گفتم دارم ازدواج ميكنم و نميخام دوست باشيم كه اولش قبول كرد ولي بعد گفت عاشقت شدم و بري خودمو ميكشم
منم اهميتي ندادم و بله برون رو برگزار كرديم كه اون دوستم گفت نرو اگه بري من ميكشم و همه ي اميدم تو بودي در حالي كه بخدا اينطوري نبود و دوستم قبلش اصلا نميگفت
الانم ميگه بهم بزن وگرنه خودم رو ميكشم
من نميخوام بهم بزنم چكار كنم از شر اين دوستم دور بشم ما رابطه اي باهم نداشتيم
ولس ميترسم خودش رو بكشه و بعد بيوفته گردن من
من واقعا الان باهاش تماسي ندارم فقط اون مرتب اسمس ميده كه بري ميكشم خودم رو
الان من چكار كنم عذاب وجدان دارم و واقعا دوستش دارم ولي نه به عنوان همسر.

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، متاسفانه شما از ابتدا راه اشتباهی را در پیش گرفتید (هرچند جای شکر دارد که در این مسیر دچار آسیب های جدی تر نشدید) و تعجب از این است که به اشتباه خود پی نبرده اید. جدای از اینکه به اصطلاح دوست شما صراحتا بارها گفته است که قصد ازدواج نداشته و ندارد و فقط شما را دوست دارد، رفتار او هم کاملا بیانگر آنست که به هیچ وجه قابل اعتماد نیست، حتی برای رفاقت، چه رسد برای یک عمر زندگی پاک. در قطع ارتباط با ایشان شک نکنید و از این کار احساس عذاب نداشته باشید. این را هم بدانید که اگر خدای نکرده کسی با این عناوین دست به گناه بزرگ خودکشی بزند، گناه و تقصیر این کار تنها و تنها بر عهده خود اوست. بهتر آنست که ارتباط خود را کاملا قطع کنید، اگر احیانا نشانه یا یادگاری از او دارید، آن را محو کنید و تنها چشم به زندگی پیش روی تان و در کنار همسر واقعی تان داشته باشید. این نکته را هم بدانید که ارتباط با فرد دیگری غیر از همسرتان به هر عنوان، عملی نادرست هم به لحاظ عرفی و هم شرعی است. بنابراین تمام افکار غیر از زندگی جدید درکنار همسرتان را دور بریزید.
آرزوی ما خوشبختی و سربلندی شما در کنار همسرتان است.

واقعا سپاسگزارم از راهنماييتون التماس دعا

سلام راستش از سه ماهه پیش با یه دختری توی فضای مجازی دوست شدیم اولش نه من ونه اون قصد این رو نداشتیم که با هم صمیمی بشیم و فقط مثل دوستای معمولی باشیم ولی متاسفاه طولی نکشید که ه دومون ابراز عاقمون رو شروع کردیم از همین جملات دوست دارم و عاشقتم و از این حرف ها حالا بعد از دوسه ماه بهم گفت که باباش فهمیده و باهاش صحبت کرده و گفته نمیخواد با من رابطه داشته باشه و اونم با این که میدونست من خیلی دوسش دارم با هام بهم زد و چند روزیه نه جواب اس ام اس هامو میده ونه جواب زنگ هامو یه چیز عذابم میده اینکه اون همه به من میگفت دوسم داره و خیلی براش مهم البته با تمام وجودم این رو تجربه و احساس کردم چرا یهو اینجوری ولم کرد اصلن نمیتونم خودمو توجیح کن دوریش خیلی عذابم میده و حتی چند باری هم که بهش فک میکردم گریه هم کردم البته بگم اولین کسی بود که باهاش دوست شده بودم تورو خدا بهم بگین چی کار کنم اروم بشم چون خیلی دارم سختی میکشم از دوریش کل زندگیم بهم ریخته و یه سوال دیگه با توجه به اینکه قبلا خیلی منو دوست داشته امکانش هست که برگزده چون باباش بهش گفته بود این رابطه رو تموم کن و چون به باباش خیلی اهمیت میداد قبول کرد فک میکنم چون هنوزم دوسم داره ولی چیز دیگه ای به خاطر باباش وانمود میکنه تورو خدا کمکم کنید دارم دیوونه میشم

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر گرامی، Mohsen، سلام علیکم. متاسفانه از سن و سال شما اطلاعی نداریم، اما به طور کلی انتظار می رود شما با منطق بیشتری با چنین مسائلی برخورد کنید. متاسفانه روابط بین دختر و پسر غالبا به دلایل مختلف به انحراف کشیده می شود و شما باید با توجه به این مسئله، اساسا وارد چنین روابطی نشوید. خوشبختانه خود شما هم به این مسئله وقف هستید که اینگونه روابط بخصوص در سنین نوجوانی طبیعتاً به خاطر ناپختگی افراد و اوج غلیان احساسات عاطفی (و جنسی)، به ورطه وابستگی و دلبستگی و تبعات آن خواهد افتاد. این روابط تنها زمانی مجاز و شاید مفید خواهد بود که شما قصد ازدواج داشته باشید و وارد فرایند این امر مقدس (انتخاب، خواستگاری، و ...) شده باشید. در غیر اینصورت عواقب و تبعات آن بیشتر از سایر مسائل آن خواهد بود. توصیه می شود اکنون که ایشان به دلیل (یا بهانه) خواست پدرشان قطع ارتباط کرده اند، شما هم آن را پیگیری نکنید. راهکارهایی هم برای این مسئله در ابتدای همین پست آمده است که میتوانید آن را مطالعه و استفاده کنید. این کار ساده و بدون سختی نخواهد بود، پس صبوری پیشه کنید و با توکل بر خدا و یاد او آرامش را برای خود به ارمغان بیاورید.
موفق باشید.

سلام،دختری هستم ۱۸ ساله چهارم دبیرستان،از زمانی که اخرای دوم دبیرستان بود عاشق همککلاسیم شدم،البته اون از یک سال قبلش منو دوست داشت،اما من تازه اون موقع عاشقش شدم،روزا گذشتو هر روز هر روز عشقم بیشتر میشد،وقتی کنار کسی بود دلم میخواست بمیرم،خیلی حساسم،البته اونم حساس هست اما زمانی که من بروز میدم عصبی میشه،اما اون هر جوری بخواد رفتار میکنه.
اون تو زندگیش تو این چند سال که با هم.بودیم هر کاری خواست کرد،دوست پسر گرفت،با هر کی خواست گشت و دوست شد.
و فقط به من میگفت مگه دوسم نداری،تحمل کن.
حالا با این وجود من حتی طرف همکلاسی هامم نمیرفتم که ناراحت نشه.
اما اون از هیچ خوشی زندگیش دریغ نکرد و در عین حال میگفت دوسم داره و عاشقمه.
گذشت اون روزا بعد ضربه ای که از پسری خورد،دوباره رو اوورد بهم.البته خوشی های زندگیشو تعطیل نکرد.اما دیگه با اون پسره نبود.
کلی گفت پشیونم عوض میشم ببخشید.
الا نزدیک یک سال ازون پشیمونی میگذره و هنوزم این دوست من در حال این هست که به قول خودش،خودشو عوض کنه و میگه پشیمونم از کارام.
تورو خدا بهم کمک ککنید دوستان،دوسش دارم اما دارم عذاب میکشم.
عذاابببب،باید دیگه دوسش نداشته باشمم.
تو رو خداا کمکم کنید.با این جور شخصیت باید چیکار کنم؟؟؟
اگر هم جایی واضح نبود بپرسید،مرسی اجرتون با خدا.

تصویر مشاور شهر سوال

دوست ناشناس، سلام.
در خصوص مسئله شما کمک زیادی از دست ما بر نمی آید. تنها این نکته از مطالب شما بر می آید که دوست شما تا حدودی دمدمی مزاج است و از ثبات و یکنواختی کمی برخوردار است. ما در یک رابطه کاملا جدی زناشویی (البته با بررسی بیشتر و اطمینان از تشخیص) از شروع رابطه با چنین شخصیتی منع میکنیم اما در یک رابطه دوستانه شاید مطلب بسیار مهمی نباشد (که البته این بستگی به شخص شما دارد). اگر فکر می کنید همواره در رنج و عذاب هستید، رابطه با این فرد را کمتر کنید یا در صورت لزوم قطع کنید. و اگر میتوانید آن را تحمل کنید، رابطه را ادامه دهید همراه با اینکه صبوری بیشتری داشته باشید و در جهت اصلاحش به او کمک کنید.
شاید با مطالعه سایر مطالب در این پست و نیز این پست: (http://www.soalcity.ir/node/2237) تجربیات دوستانتان هم به کمک شما بیاید.
موفق باشید.

واقعا ممنون مرسیی ازین که جوابمو دادید.فقط برام دعا کنید .
در پناه حق

سلام دوستان من مثل همیشه واسه راه حل درد خودم اومده بودم تو اینترنت و داشتم میگشتم که به اینجا برخوردم
خواهش میکنم کمکم کنید
من یه پسر ۱۸ ساله هستم راستش تا الان من باهیچ دختری رابطه نداشتم از لاین و چت و رابطه های اینترنتی هم متنفرم و اصلا اعتقادی ندارم و هیچکدوم از اینجور نرم افزارها توگوشیم پیدانمیشه من اعتقاد دارم عشق واقعی با شماره دادن تو پارکا و اینتزنت پیدا نمیشه
راستش یک مدته من دچار یک عشق یکطرفه و محال شدم،من عاشق یک بازیگر ترکیه ای شدم
نمیدونم شاید بخندبن شاید مسخره کنید یا شایدهم اسمش رو بگذارید هوس زود گذر اما حقیقت اینه که این عشق داره منو دیوونه میکنه دارم روانی میشم
عین این افسرده ها شدم همش بهش فکر میکنم، خودم میدوونم که هیچوقت نمیتونم بهش برسم ولی من دیوانه وار دوسش دارم از رفتاراش از طرز حرف زدناش از نگاه مهربونش و خیلی چیزای دیگ،شبا چند ساعت بایک عکسش حرف میزنم و گریه میکنم عکساش شده همدم دردام و تنهاییام تمام این درد مدتهاست تو دلم گیرکرده به هیچکس نگفتم و نمیگم چون جوابشون رو میدونم بقیه میگن این یه هوسه و تو عاشق قیافه و چهره اون دختر شدی و از زندگی واقعیش خبر نداری و... به خاطر همین تو دلمه این درد و علاقه ای به بازگو کردنش ندارم
تورو خدا کمکم کنید چکار کنم دارم عذاب میکشم به مرز جنون رسیدم خودم میدونم بهش نمیرسم یعنی اصلا از خیلی لحاظ ها من درحد اون نیستم ولی خب بازم نمیتونم ازش دل بکنم بعضی وقتا خودم رو گول میزنم که فراموشش کنم اما بازم نمیشه
توروخدا بگین با این عشق محال و یکطرفه چکار کنم؟به قران هوس نیست، دوسش دارم بگین چطوری فراموشش کنم میترسم همین چندسال زندگیم هم با فکروخیال به این موضوع بگذره و ازجوونیم هیچی نفهمم
عشقش هرچقدرم دردناکه اما باز لذت بخشه
تصمیم گرفتم کارکنم و پول جمع کنم برم ترکیه زندگی کنم من وضعم خوب نیست ولی دارم تلاشم رو میکنم
زبونشون رو هم تو خونه و باچندتا نرم افزار اموزشی کامل یاد گرفتم فقط به عشق اون
دوس دارم به دستش بیارم میخوام باهاش ازدواج کنم دوس دارم همسرم باشه شریک زندگیم باشه اما
اما میدونم نمیشه :(

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، سلام. خوشحالیم که ما را معتمد خود دانستید و به نوعی درد دل خود را با ما در میان گذاشتید. با اینکه در سن و سال نوجوانی و بحرانهای شدید احساسی و عاطفی و جنسی قرار دارید اما از کلام شما بر می آید هنوز تفکر و منطق خود را کنار نگذاشته اید. علاوه بر اصل مشکل که بیان فرمودید، جوابهایی هم در صحبتهای خودتان دیده میشد. خودتان میدانید این مسئله چیزی شبیه توهم است و خودتان را گول می زنید. البته باید کامل به این باور برسید که دپار یک عشق واهی، یک طرفه و خیالی شده اید، تا بتوانید برای حل این مشکل گام بردارید. عشق یک طرفه عشقی است که میل به معشوق در آن امری ذهنی است. یعنی عاشق درافکار و پیش فرضهایش باور دارد که معشوقش به او علاقه مند است و او ازاحساسات معشوقش بی اطلاع است.
در اینجا جملاتی را از قول سرکار خانم دکتر فردوسی نقل می کنیم که بسیار به حال شما نزدیک است: روانشناسان این حالت را بیش از آنکه نوعی عشق بنامند آن را نوعی بیماری روانی به نام "پارانویا" می دانند. عشق های یک طرفه نوعی بیماری روانی محسوب می شود. در برخی موارد اشخاصی وجود دارند که دیوانه وار به کسی علاقه مند هستند و تصور می کنند که آن شخص نیز آنها را دوست دارد. اما اینها تنها در مخیله او وجود دارد زیرا در مواقعی ممکن است شخص دیگر یا او را دوست نداشته باشد و یا در مواقعی حتی او را نشناسد! این نوعی جنون عاشقی است. این حالت حالت عادی و معمولی نیست زیرا در حالت عادی اگرکسی به شخص دیگر علاقه مند شود ولی بداند که عشق و علاقه اش یک طرفه است بی شک از آن عشق دست بر می دارد. ولی زمانی که شخص دچار پارا نویید باشد از این عشق یک طرفه دست بر نمی دارد واژه علمی که به این نوع بیماری "عشق بی وصال "گفته می شود. در بیماری پارانویید هزیانی بارزوسازمان یافته وجود دارد.زیرا فرد حرف ها و باورهایی دارد که کاملاً اشتباه است... این روانشناس ادامه داد: بیماران پارانویید همواره در ذهنشان با تصوراتشان زندگی می کنند و این ذهنیت را پردازش می کنند.
در این حالت فرد در نوع تفکر و نگاهش به جامعه و افرادش متفاوت می شود. بیمار پارانویید تفسیر هایش از جامعه و آدمهایش فرق می کند و معتقد است که دیگران هستند که نمی خواهند من به معشوقم برسند. و معتقد است معشوقش او را دوست دارد ومخالفت های دیگران مانع وصال اوست.در این بیماری فرد بشدت افسرده می شودالبته قصد من این نیست که بگویم همه عشق ها اینگونه است بلکه منظور برخی از این عشق هاست که ما آنرا به عنوان عشق بی وصال و یا عشق یک طرفه می نامیم.
خلاصه ی کلام، جوانان عزیز : مراقب احساس تان باشید. خیلی اوقات یک احساس در ابتدا هیجان انگیز و رمانتیک است اما زندگی تان را به هم خواهد ریخت . فراموش نکنید مقابل هر خطایی را اگر از ابتدا بگیرید بسیار آسان تر است.
موفق باشید.

واقعا ممنون از جواب کامل و خوبتون،راستش من نمیگم اون هم منو دوستم داره نمیگم عاشقمه ولی این دل بیصاحاب دله دیگه،چکارش میشه کرد؟بهش وابسته شدم و هیچ دختر و هیچ رابطه ای برام جذاب نیست، یعنی دلم نمیکشه که سمت هیچ دختر و رابطه ای برم،اونجور که ازحرفاتون متوجه شدم انگاری باید خودم تلاش کنم تا یجوری فراموشش کنم که اینم خیلی سخته و فکر نکنم بشه
امیدوارم هیچکس به درد من مبتلا نشه
دیوونه وار دوسش داشته باشی بدونی که بهش نمیرسی

تصویر مشاور شهر سوال

از اظهار لطف شما بسیار متشکریم. امیدواریم با توکل به خدا و همت و اراده قوی بر این مشکل فائق آیید. مطمئناً در نهایت تلاش خودتان راهگشای مسئله است، چه به تنهایی و چه به کمک یک مشاور روانشناس.
موفق باشید

من دوساله با پسری دوستم ما خیلی کم همو میبینم ت این دوسال ۴ بار ولی واقعا عاشقم هر وقت اسم ازدواج میارم میگ مامانم نمیذاره الا هم ی دفعه اومده میگ تومور دارم حرفای خیلی غیر طبیعی میزنه انگار که داره دروغ میگ تومور داره الان فقط بخاطر تومور باهاشم نمیدونم واقعا داره راس میگ یا دروغ

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام و تشکر از مراجعه شما به این مرکز،
خواهر گرامی، هرچند از چند و چون مسئله شما و نیز سایر شرایط مثل سن شما و ایشان اطلاع نداریم، اما میتوانیم به طور کلی عرض کنیم شما بهتر بود از ابتدا وارد چنین رابطه ای نمی شدید و به اصطلاح چشم بسته وارد میدان نشوید. البته نقطه روشنی در این میان وجود دارد که آن هم قصد ازدواج از طرف شماست. اما همانطور که شاید خودتان هم اطلاع داشته باشید، پسران معمولا در روابط با دختران نیت ازدواج ندارند و حرفی هم از آن نمی زنند. برخی موارد هم حرف آن را می زنند اما واقعا چنین نیتی ندارند. شاید یکی از نشانه های این مطلب در مورد بخصوص شما همین مسئله باشد که ایشان هر زمان که صحبت ازدواج پیش می آمده، مادرشان را مانع معرفی می کرده اند یا بعدا بحث بیماری را مطرح کرده اند ( که انشالله صحت نداشته باشد). در هر صورت به نظر می رسد این فرد گزینه مناسبی برای ازدواج نباشد. زیرا صداقت لازم را ندارد، گذشته از این که ظاهرا قصد ازدواج هم ندارد. اگر واقعا دچار چنین بیماری جدی و شدیدی باشد که مشخص است، اگر هم به دروغ این مسئله را مطرح کرده باشد و صرفا بخاطر کشیدن شما به سمت خود شما را در مواجهه با چنین مسئله سنگین و درناکی قرارداده باشد، باز هم ایشان فردی نخواهند بود که بتوانید به او اطمینان کنید و ستون زندگی خود را با اعتماد به او بنا کنید.
توصیه اکید ما قطع این ارتباط و ارتباطاتی این گونه است. اگر هم میخواهید فرصتی به او بدهید یا وی را در بوته آزمایش قرار دهید، پیشنهاد ازدواج به طور جدی و از طریق خانواده، بهترین گزینه است که میتوانید برایش مطرح کنید.
موفق و سربلند باشید.

با سلام و عرض ادب
دخترى ٢٥ ساله ام و ٤ سال با يك مردهههعههغه ٣٥ ساله دوست شدم.از انجاييكه أين اقا متأهل است ولى إحساسى به زنش نداشت و منو با حرفاش خام كرد أين اقا بعد ٦ ماه همسر خود را به اصرار خود زن فرستاد خارج .اين مرد يك بچه ى ٧ ساله نيز دارد كه همراه خودش زندگي ميكند از جانب اين اقا اصلا احساسى بين اون و همسرش وجود ندارد٣ سال است به من پيشنهاد ازدواج داده ولى هربار سوالى ميكنم ميگه بايد جدا بشن ولى به خدا قسم من اصلا مجبور به جداييش نكردم
ولى هر بار جواب سر بالا ميگيرم
من واسه اين مرد چيزي كم نذاشتم ولى متاسفانه از طرفيم بكارتمو دادم اين اقا منو همه جا همسر خودش معرفى كرده هميشه هم زنگ ميزنه و بارها مونده شبها اما زنش اصلا تلفن هم نميزنه
الان بعد ٤ سال به بهانه هاى الكى منو جدا ميكنه من ١٤ روزه غذا نخوردم و با قرصهاى خواب ميخوابم درسته كارم اشتباه بود ولى به خداونديه خدا اصلا بأهم تفاهم نداشتن و ميخواستن جدا بشن
امروز بعد ٤سال به من گفت رابطه تموم شه چون من بايد بچه رو ببرم خارج پيش مادرش و واسه ى بچه هر ماه يكبار بايد برم و بحث طلاق شد و گفت كارهاى اقامتش درست نشده و الان نميشه جدا شد
من با يه عالمه احساس و علاقه دارم نابود ميشم به مرز ديوانگى رسيدم
من ٤ سال متعهد بودم و از منزل اجازه بيرون رفتن هم نداشتم
خيلى التماسش كردم و هر بار گفت تو اين رابطه تو نابود ميشى اگر من بخووام جدا شم ٢ سال ديگه اس باز مثل ٢ ساله پيش گولم خواهد زِد
من حتى به خانوادم نگفتم متاهله....
چند بار خواستم خودكشى كنم اما نشد هى زنگ ميزنم التماس ميكنم غرورى برام نمونده ديگه
حس ميكنم بدون اون نميتونم
عاجزانه ازتون طلب كمك ميخوام كمكم كنيد ترو ابولفضل

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی از مراجعه شما متشکریم.
ضمن ابراز همدردی با شما در ابتدا باید عرض کنیم که به هر حال مقصر اصلی در این وضعیت خود شما هستید. همانطور که بارها ذکر شده، ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موضوعات و اتفاقات مهمی است که باید با کنترل احساسات و هیجانات و بررسی دقیق و منطقی از شرایط و اوضاع خانوادگی ، فرهنگی و شخصیتی خود و طرف مقابل این مهم رقم بخورد و وابستگی و انتخاب همسر خارج از مسیر درست آن، معمولا باعث پشیمانی خواهد شد.
متاسفانه شما قبل از اطمینان نسبت به اینکه آیا واقعا به درد هم می خورید و دوم اینکه آیا این وصلت در نهایت انجام می شود و یا خیر، خود را وارد باتلاق وابستگی کرده و بدتر از آن، رابطه را تا جایی ادامه داده اید که بکارت خود را از دست دادید و گویا مدتها در کنار ایشان نقش یک همسر را بازی کرده اید. این در حالی است که در یک وضعیت عادی دختر به دلیل عزت و نفس و خود ارزشمندی و پیشگیری از بدبینی ها،تنفر ها ، سرد شدن ها ،پشیمان شدن ها و سرد شدن ها به هیچ وجه وارد رابطه مستقیم نمی شود و با وقار و سنگینی و قاطعیت به اصرار طرف مقابل مبنی بر دوست شدن و ارتباط قبل از ازدواج به هیچ وجه پاسخ نمی دهد، اما شما به سادگی این موارد را زیرپا گذاشتید.
این بخشی از ماجراست که مربوط به خود شما و زندگی شماست، اما سوی دیگر ماجرا زندگی یک خانواده بوده است که شما وارد آن شدید، اگرچه از ابتدا شاید ندانسته وارد شده باشید اما پس از آگاهی از همسر و فرزند داشتن آن آقا عرفا و اخلاقا نباید به این رابطه ادامه می دادید. اگرچه شما به نظر خودتان ایشان را مجبور به کاری نکردید اما ورود شما به حریم یک خانواده بخودی خود صحیح نیست. متأسفانه به نظر می رسد شما در این رابطه خود را ارزان فروخته اید و به عنوان مادر آینده شاید اگر از فرزندانتان اینگونه رفتارها را ببینید نتوانید آن ها را از این روابط منع کنید.
اکنون مشکلی که در طول ۴-۵ سال شکل گرفته قطعا با یک یا چند سوال و جوال کتبی در این فضا حل نخواهد شد، البته هیچ مشکلی لاینحل نیست. بنابراین برای اینکه از این وضعیت خلاص شوید و البته اطلاعات بیشتری از وضعیت شما به مشاور برسد، به یک مشاور با تجربه در امر ازدواج رفته و برای کاهش وابستگی و کاهش افسردگی و ترسیم یک هدف منطقی و معقول از مشاور کمک بگیرید.
درصورتی که امکان مشاوره حضوری ندارید (که توصیه می شود حتما این کار را بکنید)، میتوانید با مرکز پاسخگویی تلفنی ۰۹۶۴۰ تماس بگیرید.
موفق و پیروز باشید.

سلام،به اون دختر خانوم ۱۵ ساله که یه پسر ۱۸ ساله رو دوس داره واقعا براش متاسفم،اون هنوز هیچی از زندگی نمیدونه،نه خودش و نه اون پسر،امیدوارم هر چه سریعتر مامانش گوشیشو یا هر وسیله ی ارتباطیش با اون پسره ازش بگیره تا دخترشو از ی حماقت محض نجات بده.
اما در مورده اون خانومی که بکارتشو از دست داده باید بگم نیازی نیست خودشو سرزنش کنه،قانون طبیعته،همه ی ما نیاز داریم،ولی بهتره در قالب خانواده به این نیاز پاسخ بدیم...
خلاصه بگم،شما اون مردو هر چه سریعتر از ذهن و زندگیتون پاک کنین،مقاومت نکین،همش فقط تلقینه که من بدون اون میمیرم و فلان...شما هنوز جوونید،آینده مال شماست،ترمیم کنید،دوباره از نو شروع کنید،ضمنا رضایت شغلی هم در جبران شکست در دیگر مراحل زندگی بسیار موثره...

با سلام
دختری دارم تازه رفته تو ۱۸ سالگی
متاسفانه بهش اعتماد داشتم که طرف اینترنت نمیره چون تمام معایب اینترنت و شبکه های اجتماعی موبایل را براش توضیح دادم
در مدرسه اط طریق یکی از همکلاسیهایش با پسری آشنا میشه و با اینرنت و گوشی با هم ارتباط داشتن و این پسر که همسن خودشه و نمیتونه بدون خونواده یه شلوار بخره چنان رو مخ این دختر کار کرده که فقط تو دنیای واقعی فقط این پسر را قبول داره و میگه هر طور که شده باید من با این ازدواج کنم
ولی از نظر من چنین چیزی امکان نداره حتی اگر خودشو بکشه
تو را به خدا کمک کن که من بتونم به این دختر بفهمونم که این مرد زندگی تو نیست
کسی که نه یک ریال درآمد داره و نه خدمت سربازی رفته و نه دیپلم گرفته و درس خونده
دیگه دارم دیوانه میشم که هر چی تو گوش این دختر میخونم انگار تو گوش خر میخونن
فقط حرف خودشو میزنه و ملکه ذهنش شده یه پسر علاف
خوشبختانه طرف تو شهر اصفهان و ما استان فارس هستیم
ولی دیروز فهمیدم که پسره با خواهرش اومدن اینجا ، دختر من با خاله اش رفتن تو پارک با هم حرف زدن
با حالی که دیده یه پسر معمولی کم سن و سال که با ما هیچ همخوانی ندارن
باید چه کار کنم ؟

تصویر مشاور شهر سوال

جناب امیرطاها، از اینکه سوال خود را با ما در میان گذاشتید متشکریم.
علی الظاهر بخش اصلی مشکل شما به ارتباط شما با فرزندتان باز می گردد. اگرچه ما هم میپذیریم که فرزندداری و فرزندپروری در عصر سرعت و ارتباطات با تمامی ویژگی ها و حواشی اش نه تنها در مقایسه با گذشته که به طور کلی امری دشوار و پیچیده است. اکنون نیز توصیه های کلی خدمت شما ارائه می دهیم. در صورت نیاز به راهنمایی دقیق تر و بیشتر لازم است یا مطالعات بیشتری داشته باشید و یا به یک مشاور مراجعه نمایید، همچنین میتوانید به صورت تلفنی با سامانه ۰۹۶۴۰ تماس بگیرید.
یک نکته در فرزندپروری رعایت تعادل در سخت گیری و سهل گیری است. یعنی نه باید سختگیر باشید و نه بسیار سهل و آسان گیر. نکته دیگر اینکه اگر نتوانید رابطه دوطرفه و به اصطلاح دوستانه داشته باشید مشکل تان حل نخواهد شد. البته منظور از دوستانه روابط ظاهری مانند دو دوست نیست، بلکه منظور ایجاد اعتماد در طرف مقابل و بالعکس است. اگر چنین اعتمادی بینتان برقرار باشد، فرزندتان هم اهمیت و اعتبار بیشتری برای نظر و حرف شما قائل خواهد بود و هم بدون واهمه و بدون مخفی کاری برخورد خواهد کرد. این در حالی ست که اگر این اعتماد وجود نداشته باشد، مخفی کاری ها وجود خواهد داشت و در صورت مقابله شما (بخصوص مقابله شدید) این مخفی کاری ها بیشتر شده و رابطه شما سردتر خواهد شد.
اکنون که با همه شرایط و اوصاف، چنین مسئله ای پیش آمده، باید به نحوی فرزندتان را متقاعد کنید که آن فرد ، برای ایشان مناسب نیست. اگر حرف شما مورد استقبال فرزندتان قرار نمی گیرد، بهتر است کسی یا کسانی را که مورد قبول فرزندتان هستند، به نوعی واسطه کنید تا با آگاهی دادن به او وی را متقاعد کنند و به عبارت دیگر طوری شود که فرزندتان خودش نتیجه بگیرد که این کار یا این فرد، مورد مناسبی نیست.
البته در کنار این مسیر، سعی در صمیمی تر کردن ارتباط تان کنید و سعی کنید با برنامه ریزی ، وقت بیشتری را با هم در کنار خانواده بگذرانید.
موفق باشید

سلام.من ۲۶سالمه که یک ساله با یه پسری به اسم وحید دوستم وحید ۴سال ازم کوچیکتره ولی من خیلی دوسش دارم هیچ مشکلی برا ازدواج نداریم بجز سنمون که وحید الان میگه نمیتونم باهات ازدواج کنم بخاطر سنت.ما باهم رابطه جنسی داشتیم و این برا من خیلی سخته الان که جدا شم.الانم پسر عموم خواستگارمه که خونوادم میگن باید باهاش ازدواج کنی من میترسم که نتونم تو زندگیمم وحید رو فراموش کنم لطفا راهنمایم کنید که بهتره با پسر عموم ازدپاج کنم یا نه.رابطه منو وحیدم تموم شده اما فراموشش نکردم هنوزم.

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام و تشکر از حضور شما خواهر گرامی.
ورود به روابط به ظاهر دوستانه بین جنسهای مخالف به ویژه برای دختران، جدای از مشکلات شرعی و آلودگی به گناه، زمینه آسیبهای فراوانی خواهد بود که قطعا خود شما هم به این امر آگاه هستید و تنها در صورتی آسیب های این نوع روابط کاهش می یابد یا به حداقل می رسد که این رابطه به زودی به ازدواج و تشکیل یک زندگی مشترک بیانجامد. بنابراین بهترین کار این است که تا زمانی که قصد ازدواج ندارید یا گمان می کنید طرف مقابل شما چنین قصدی ندارد به چنین رابطه ای تن در ندهید. کمترین میزان آسیب به لحاظ شدت و البته شایعترین آسیب، ایجاد دلبستگی و وابستگی بین طرفین و به ویژه از طرف دختران است که عموما با عدم پاسخ متناسب پسر یا جواب رد یا ... موجب ضربات روحی و روانی متعدد و سنگین برای فرد خواهد بود. این رابطه اگر خدای نکرده با روابط جنسی نیز همراه شود، اثرات مخرب بیشتری خواهد داشت که تقریبا تمامی این اثرات مخرب متوجه طرف دختر است و معمولا طرف پسر آسیبی ندیده و یا به مراتب کمتر خواهد بود. متاسفانه این روابط در زندگی اینده و ازدواج شما نیز تأثیر خواهد گذاشت و در برخی موارد اعتماد فرد را به جنس مخالف به کلی از بین می برد...
با شرایط خاصی که دارید اینگونه به نظر می رسد که ازدواج شما با ایشان حتی اگر منجر به طلاق هم می شد بهتر بود چون بعد از طلاق دیگر متهم به ارتباط نامشروع قبلی نمی شدید. بنابراین در اینصورت لازم است پیش از ازدواج با مشاوره، میزان اختلافات را کاهش دهید تا زندگی مشترک شما کمتر اسیب ببیند. شما برای ازدواج و تشکیل خانواده و انشالله قبول مسئولیت مادری فرزندان، قطعا نیاز به آرامش فکری و البته یک تصمیم و اراده جدی برای شروع مسیر درست و عدم بازگشت به مسیر نادرست گذشته را دارید. بر فرض اینکه بخواهید با پسر عموی یا کسی دیگری هم ازدواج کنید باید موارد قبلی، افراد، خاطره ها، و ... را به کلی فراموش کنید.
از خدای مهربان میخواهیم شما را در مسیر درست زندگی و خوشبختی، کمک کند، همچنان که شما نیز خدا را فراموش نخواهید نمود.

سلام.
اولا خدمت مسئولین و مشاورین محترم این سایت سلام و خسته نباشید عرض میکنم.
بخش زیادی از مطالب این صفحه رو خوندم. بیشتر از هر چیزی حس نگرانی و اضطراب بهم دست داد. احساس میکنم به هیچ دختری نمیشه اعتماد کرد. واقعا یه پسری مث من که قصد ازدواج داره, چطور میتونه به سالم بودن دخترایی که برای ازدواج بهش پیشنهاد میشن اعتماد کنه ؟ واقعا چطور ؟؟ خدا منو ببخشه, اما با خوندن این داستانا آدم حتی به خانواده ی خودشم شک میکنه چه رسد به غریبه ها ! لطفا منو امثال منو راهنمایی کنید که چطور میشه فهمید که یه دختر که میخوایم بریم خواستگاریش قبلا درگیر همچین روابط کثیف و ناسالمی شده یا نه ؟ وقتی که حتی پدر و مادرها هم گاها متوجه مسائل خصوصی دختراشون نمیشن, ما چطور میتونیم بفهمیم که اون دختر چه گذشته ای داره و آیا گزینه ی مناسبی به عنوان شریک زندگی خواهد بود یا نه ؟ خدا خودش رحم کنه.......... لطفا راهکارهای عملی و با درصد اطمینان بالا پیش پامون بذارین..... دعا میکنم خدا خودش همه ی ماها رو چه دخترا چه پسرا, در پناه خودش حفظ کنه و از سر تقصیراتمون بگذره و شرایط یه ازدواج به موقع و موفق رو برامون فراهم کنه......در پناه حق.

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر گرامی، امین خدمت شما نیز سلام عرض می کنیم.
احساس مسئولیت و نگرانی شما، مانند بسیاری دیگر از خوانندگان و مردم جامعه ما و خود ما، بسیار قابل احترام و ارزشمند است. شاید احساسی که شما با خواندن مطالب این صفحات پیدا کردید، احساس هفتگی، یا هر روزه یک مشاور متعهد نسبت به اطراف و جامعه اش باشد. این مطلب البته دو وجه و دو نکته مهم و اساسی را دربر دارد. اول اینکه اینها واقعیاتی است که در اطراف ما دورتر یا نزدیکتر رخ می دهد و در جلوی چشمان یا دور از نگاه ما فرقی نمی کند، باید ابتدا واقعیت را با همه تلخی اش پذیرفت و در مرحله بعد در جهت حل آن اقدام نمود. ممکن است هریک از ما در بخشی از زندگی خود دچار لغزش یا اشتباهی شده باشیم و البته به سلامت از آن مرحله گذر نموده باشیم، و شاید هم نه. از سوی دیگر این نکته را هم باید توجه داشت که این موارد ذکر شده در این جا و پایگاههای مشابه، هرچند بخشی از یک تعداد بیشتر موارد به شمار می آید اما همه اینها نیز بخشی از افراد جامعه ما هستند که به مشکلاتی دچار کشته اند و واقعیت این است که درصد بسیار بالایی (اکثریت) از جوانان و نوجوانان جامعه ما افراد پاک و بدون مشکلی هستند. ما و شما بسیاری از اطرافیان خود را میشناسیم که در سلامت روحی و جسمی کامل و در کانون خانواده گرم خود پرورش یافته اند و پس از گذر از مرحله نوجوانی ، به خوبی تشکیل یک زندگی سالم داده اند... بنابراین اصل اولیه در نگاه ما به مردم، مثبت اندیشی و نگاه مثبت است. البته در موارد حساسی مثل ازدواج طبیعی است که همیشه توصیه بر این است که با چشمان باز وارد این عرصه بشوید و بخصوص در مواردی که طرف شما ناآشناست، تا جای ممکن تحقیقات و بررسی های مختلف را انجام دهید. در نهایت هم با نگاه مثبت پیش بروید و پس از ازدواج هرگز بدبینی به خود راه ندهید و با اعتماد و اطمینان زندگی را آغاز و ادامه دهید. این کار موجب میشود تا احتمال شکست در ازدواج به حداقل برسد (که البته هیچگاه این احتمال به صفر نمیرسد).
البته فراموش نکنیم که در تمام این مسیر توکل به خدای متعال (همچون تمام مراحل زندگی) و استمداد از او، مددکار و راهگشای ما خواهد بود.
باز هم از شما برادر عزیز تشکر می کنیم و در انتها یادآور می شویم اینها توصیه های کلی بود.شما هرگاه تصمیم جدی برای ازدواج داشتید میتوانید علاوه بر مطالعه مطالب این پایگاه، به یک مشاور باتجربه نیز مراجعه نمایید و توصیه های ریز و کامل را دریافت نمایید.
موفق باشید.

سلام عرض میکنم خدمت شما.وعرض خسته نباشید....من عاشق یه پسریم اونم خوب میگه دوسم داره اما تو یه شهر نیستیم اون مریضی های زیادی داره..با اینکه شهر هامون از هم فاصله داره تیر ماه میخواد بیاد ساری و اولین بار که همو میخوایم ببینیم اطرافیان و دوستان میگن این رابطه و ترک کنم اما برام خیلی سخته اون یه بار شکست عشقی و تجربه کرد بخاطرش تا پای مرگ رفت خانوادش بهم گفتن من مثل اون دختر قبلی ولش نکنم ..الان نمیدونم واقعا چیکار کنم تورو خدا زود تر جوابمو بدین منتظرم

تصویر مشاور شهر سوال

ما هم خدمت شما کاربر گرامی عرض سلام و ادب داریم.
به نظر نمی رسد پاسخ سوال خود را واقعا ندانید. البته وقتی از کسی مشورت می خواهید این بدان معناست که به او اعتماد کرده اید و پاسخ او را می پذیرید، هرچند بر خلاف میل تان باشد. اگرچه اطلاعات ما از وضعیت شما و ایشان بسیار کمتر از آن است که بتوانیم تشخیص و تصمیم کاملی ارائه دهیم. متاسفانه این کار شما مثل این است که چشم بسته و یا در تاریکی کامل شب بخواهید از یک مکان به جای دیگر بروید یا به مقصدتان برسید. اگر قصد شما از این ارتباط، ازدواج است، حتما این کار به سرانجام درستی نخواهد رسید و با شکست مواجه خواهد شد، و اگر هم تنها به قصد ارتباط باشد (که امیدواریم هیچگاه چنین قصدی نداشته باشید) که عاقبت تاریک کار از ابتدا مشخص است. به هر حال توصیه ما بر فرض اینکه قصد شما ایجاد یک رابطه درست و عرفی به قصد ازدواج باشد این است که قبل از انجام دیدارها و حتی ارتباطات متعدد که در نهایت موجب دلبستگی و وابستگی بیشتر شما خواهد شد و مانع تفکر و تصمیم گیری بعدی است، تصمیم خودتان را با خانواده هایتان درمیان بگذارید و از آن پسر بخواهید رسما وارد معرکه شود و پیشنهاد ازدواج دهد، (که در صورت اما و اگر و بهانه تراشی های مختلف ایشان میتوانید به صداقت یا عدم صداقت وی پی ببرید). بعد از آن از طریق خود ایشان و آشنایان و نزدیکان تحقیقات لازم را برای اطمینان از مثبت بودن تمام جوانب و شرایط ایشان انجام دهید. البته در تمام طول مسیر علاوه بر تلاش و کوشش، از خدای مهربان نیز مدد بگیرید و بر او توکل کنید.
البته مشاوره حضوری با یک مشاور مجرب در امر ازدواج یا حتی بزرگان با تجربه فامیل، در طول این مدت میتواند بسیار به شما کمک کند.
موفق و موید باشید.

پسري هستم ۲۳ ساله..
۳سال با دختري در ارتباط بودم كه خيلي دوستش ميداشتم.عاشقش بودم..
داستان از آنجايي شروع شده بود كه من با كلي زحمت توانستم دل دخترو بدست بيارم...
رابطه ما يك طرفه بود بيشتر..
آن طوري كه من به اون عشق ميورزيدم اون به من عشق نميورزيد..
خلاصه رابطمون با شكست مواجه شد..
من چطوري فراموشش كنم؟ فكر كردن در موردش عذابم ميده..

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، ضمن تشکر از مراجعه شما، حتما خودتان هم فهمیدید که محبت و علاقه یکطرفه سرانجامی ندارد. برخی راهکارهایی که برای این منظور توصیه شده در ابتدای متن اصلی همین صفحه قابل مشاهده است. مطمئنا اگر واقعا بخواهید کاری را انجام دهید، می توانید.
امیدواریم بتوانید به زودی به قول معروف نیمه خود را در یک رابطه صحیح و درست و در نهایت با ازدواج به دست بیاورید و به آرامش برسید.
در پناه خدا و موفق و سربلند باشید.

مرسي از پاسخ تان..

سلام پسری هستم ۲۳ ساله که یک دختری که۶ سال از من کوچیکتره رو دوست دارم و عاشقشم، من اهل دوست دختر بازی نیستم و فقط به خاطر ازدواج از اول با این دختر ارتباط برقرار کردم
الان۹ ماه از رابطمون میگذره که دعوا توش زیاد بوده و هر دفعه هم من درستش کردم و آشتی کردیم چون به نظر من این دعواها الکیه و اونم سنش کمه که زیاد بحث میکنه و نمیتونه خوب تصمیم بگیره
من خیلی گفتم که بذار با خونوادت صحبت کنم ولی اون مخالفت میکنه چون هم یک خواهر بزرگتر از خودش داره و هم میگه اعتماد خونوادم نسبت بهم خراب میشه و به قول خودش قصد اونم ازدواجه و منو دوست داره
حالا راهنماییم کنید که من چیکار کنم آیا رابطمونو ادامه بدم تا موقعیتش بهتر بشه واسه ازدواج یا اینکه تموم کنم بهتر در صورتی که خیلی دوسش دارم
ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

عرض سلام و ادب خدمت شما داریم.
دوست عزیز، همانطور که خودتان فرمودید به نظر می رسد دختر خانم مورد نظر شما واقعا کم سن و سال هستند. شاید در گذشته خیلی راحت تر در سنین پایینتر زندگی تشکیل می شد، اما در حال حاضر باید همواره توجه داشت که علاوه بر سن تقویمی به سن عقلی و سایر شاخصه های روانشناختی (بخصوص در سنین پایینتر) توجه نمود. البته با توجه به آنچه که از تجربه ۹ ماهه خودتان عنوان کردید، توصیه ما این است که یکی از دو راه را در پیش بگیرید، یا به کلی از این مورد منصرف شوید و به دنبال یک مورد مناسب تر در سن و سال مناسب و البته با رعایت تمام شئون عرفی و اخلاقی ازدواج (یعنی از طریق خانواده و به شکل رسمی) اقدام کنید. مطمئن باشید این مسیر با همه کاستی هایی که ممکن است داشته باشد بهترین مسیر است. راه دون آنست که همین مورد را ابتدا به شکل رسمی با خانواده هایتان مطرح کنید و درواقع رابطه را در کانال خواستگاری و ازدواج قراردهید و همزمان با این کار، با یک مشاور روانشناس مجرب در امر ازدواج هم مراجعه کنید تا در صورت قابل حل بودن مشکلات مورد نظرتان، به شما کمک کند.
از خداوند متعال، آرزوی خوشبختی و آرامش برای شما داریم.

سلام من آنیتا ۲۲ ساله هستم . من به خاطر شرایط داخل خانه همیشه از خانواده دور بودم و همیشه دنبال کسی بودم که بهش پناه ببرم و وقتی که ۱۵ سالم بود با یه پسر که ۴ سال از من بزرگتر بود آشنا شدم و خلاصه اون کسی شد که تنهایی هامو پر کرد و کمبود محبتمو جبران کرد العان ۷ سال از آشناییمون می گذره و العان فهمیدم که بم خیانت می کنه و وقتی هم فهمید که من فهمیدم شروع کرد به اذیت کردنم و انقدر اذیتم کرد که العان فقط ازش متنفرم , خوب منم خیلی ناراحت بودم داشتم اذیت می شدم و تنها کسایی که از حالم خبر داشتن ۲تا از دوستام بودن و اونام منو تشویق کردن که با یکی دیگه آشنا بشم و منم این کارو کردم , و العان با پیمانم همه چی خوبه ولی این که من دارم بیش از حد بهش نزدیک میشم و این که از همون روز اول که دیدمش دلم لرزید ودارم یه حس جدید که قبلا اصلا نبوده رو تجربه می کنم ولی اون آدمی نیس که بتونم باش بمونم از طرفی من دارم از ایران میرم , من باید این رابطه رو تموم کنم ولی هر چی سعی می کنم نمی تونم , العان هر شب تا صبح به خاطر خیانتی که بم شده دارم گریه می کنم .شبا یاد گذشته میوفتم و به خاطر اعتماد اشتباهی که کردم با تمام وجودم عذاب می کشم. و در کنارش یاد پیمانم میوفتم . نمیدونم که واقعا این چه حسیه آیا فقط یه هوسه یا این که واقعا دوستش دارم ولی هر چی که هست باید تموم شه . میشه لطفا راهنماییم کنین من واقعا دارم دیونه میشم

تصویر مشاور شهر سوال

خانم آنیتا، ضمن عرض سلام از مراجعه شما تشکر میکنیم.
از اینکه در شرایط روحی سختی به سر می برید واقعا متاسفیم. شما در این چند خط هرچند اندک تقریبا مشکل و علل مشکلات خودتان را هم بیان کردید. متاسفانه در سنین نوجوانی که اوج سرکشی های درونی و برونی هر فردی است، عدم توجه یا سایر مشکلات عاطفی و روابط خانوادگی میتوند به شدت آسیب زننده و در نهایت موجب انحراف نوجوان و حتی بزرگسالان شود. البته همیشه این را به خاطر داشته باشیم که ما انسان هستیم و دارای اراده، لذا با اینکه تمام شرایط اطراف ما اعم از خانواده و اجتماع و غیره میتواند رفتار و کردار ما را شکل دهد، در نهایت خودمان هستیم که تصمیم گیرنده هستیم. بنابراین نمیتوانیم با بیان مشکلات و شرایط بد، تمام تقصیر ها، اشتباهات، ناکامی ها و ... را به گردن کسانی غیر از خودمان بیاندازیم. متاسفانه شما ظاهرا در شرایط بد خانوادگی (و البته به نظر ما همچنین شرایط بد اجتماع) به جای حل مشکل از راه درست، به یک ارتباط نادرست پناه بردید و اکنون پس از سالها فهمیده اید که طرف مقابل شما صرفا به چشم سرگرمی به شما و ارتباطتان (و البته سایر ارتباطاتش) نگاه می کند نه به چشم یک دوست یا همراه همیشگی، و در این راه به گفته شما خیانت کرده است. اکنون پس از پشیمانی و سرخوردگی و تحمل صدمات روحی (و احیانا جسمی) از ارتباط اول و به منظور رهایی از مشکل به یک ارتباط نادرست دیگر پناه برده اید. شک نکنید که از چاله ای به چاه خواهید افتاد و اندکی بعد دوباره به فکر چاره خواهید افتاد.
اولین و بهترین منبع عواطف و وابستگی ها خانواده هستند و شما باید اگر در این زمینه مشکلی دارید، آن را حل کنید. سپس و در شرایط و فرصت مناسب به فکر پیدا کردن نیمه دیگرتان از راه درست آن باشید. مسیری را طی کنید که مجبور به پشیمانی و بازگشت نباشید.
و البته در تمام عرصه های زندگی شاید، نقش یک دوست بسیار بسیار وفادار و مهربان و همیشگی در زندگی خیلی از ما کمرنگ شده باشد. کمی به رابطه خود و خدای خود بیاندیشید. اندیشیدن پسندیده ترین کارهاست و از تفکر ضرر نخواهید کرد. فرقی نمی کند کجا باشید، روی زمین یا در آسمان، یا در دریا، خدای مهربان همیشه و در همه جا حضور دارد و بیش از ما مشتاق است که قدمی به سوی او برداریم. هم روح و روانمان را آرامش میدهد و هم در مسیر زندگی، اعم از خانواده، ازدواج، کار ، تحصیل و ... راهگشایمان خواهد بود.
برای فراموشی لحظات و خاطرات بد و ناخواسته تان هم میتوانید از راهکارهایی که در ابتدای این پست آمده استفاده کنید.
به نظر نمی رسد وضعیتتان بقدری حادّ باشد که نیاز به مراجعه حضوری داشته باشید ولی در صورت بروز مشکلات جسمی و نشانگان افسردگی میتوانید با مراجعه به یک مشاور مطمئن و توانا مشکل خود را حل کنید.
برای شما از خدای مهربان، آرزوی سلامتی و موفقیت داریم

سلام یه کمک به من کنین خواهشن من عاشق یه نفر شدم که فامیلمونه ولی خونشون ۵۰ کیلومتر اون طرف طره بعد شماره هم نداره چه سالی اگر مراسم عروسی باشه میبینمش چکار کنم همش به فکرشم اشتها ندارم اعصابم بهم ریخته چه جوری بگممم بهش

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، گذشته از اینکه واقعا اطلاعات کمی از شما داریم، مثل سن شما و دختر خانم مورد نظر، نوع زندگی شما که شهری یا روستایی است یا در کلان شهر هستید، و وضعیت خانوادگی و غیره ... که همه اینها در مشاوره ازدواج بسیار بسیار اهمیت دارند. این توصیه کلی ما به شما و همه دوستان شما که با مسئله مشابهی روبرو هستند است: اگر سن و سال ازدواج را دارید و شرایط کلی آن را دارا هستید، بخصوص در خصوص شما که به یکی از فامیل علاقمند شده اید، این مطلب را با یکی از بزرگان (ترجیحا یکی از والدین خودتان) که صمیمیت بیشتری با او دارید مطرح کنید. هرگاه واقعا پسر و دختری شرایط ازدواج را داشته باشند و تصمیم قطعی برای این کار داشته باشند یعنی در این امر مصمم باشند، با اراده و صبر و البته عشق و علاقه میتوانند ، حتی با امکانات کمتر اقتصادی و مادی، زندگی خود را آغاز کنند و از لحظات لذت ببرند.
موفق و پیروز باشید.

سلام من دختری ۱۷ ساله هستم زندگی خوبی داشتم موقعی که ۱۲ سالم بود پدرم به مادرم خیانت میکرد و من نمی دونستم علت این دعواها و کتک کاری ها و جداشدن ها چیه وقتی اول دبیرستان بودم فهمیدم دقیقا زمانی بود که فهمیدم پدرم با خانمی هس..و باز هم میفهمیدم که پدرم جور متفاوتی هس و هنوزم به مادرم با خانم های دیگه خیانت میکنه کار به مرز طلاق کشید و..و من به شدت افسرده شدم دم و دقیقه یه جای خلوت پیدا میکردم تا گریه کنم من عاشق یه پسری شدم که ۹ سال ازم بزرگتر بود دوران بدی بود از پدرم و تمام مردا متنفر بودم اما دیوونه این شخص بودم یه طرفه بود و من حتی باهاشم حرف نمیزدم..۳ سال تمام عاشقش بودم یه جورایی برام تسکین اور بود فکر میکردم هیچ کس تو زندگیم مهم نیس فقط اون..البته از این احساس رنج شدید میبردم چون متضاد با حس تنفری بود که به جنس مخالفم داشتم بعد ۳ سال وقتی ۱۷ سالم شد با احساسم کنار اومدم و فراموشش کردم خونوادم طلاق نگرفتن و وضع بهتر شد اما بخاطر اتفاق گذشته چون رفتارهای مخفیانه پدرم تماس هاش با خانم ها وقتی مادرم نبود شخص مشکوکی شدم و از مشکوک بودنم بدم میاد اما دید بدم عوض نمیشه و با اینکه پدرم هر کاری برام میکنه اما نمی تونم یه جوری ببخشمش و در کل الان احساس میکنم دوباره به شخصی علاقه دارم و ۲ سال ازم بزرگتر هست من از این عشق متنفرم و احساسم یه طرفه نیس اما علاقه ندارم احساسم جریان بگیره ایشون فامیلم هستن ..مدتی علاقم زیاد شده فکرم و تو خواب هم هس..دارم عذاب میکشم چون نمیخوام ازدواج کنم و مثل مادرم شم میترسم هنوز هم افسرده گی شدید دارم از اینور تو سنی هستم که خیلی مهمه با این حال میخوام در قلبم رو قفل کنم دیگه نمیخوام بزارم شخصی واردش شه چون میترسم بهم خیانت شه خواهش میکنم کمکم کنین خیلی عذاب میکشم نمی تونم گذشتم رو بیخیال شم و پدرم رو ببخشم نمی خوام عاشق کسی بشم..چون یاد گذشته می افتم..فقط میخوام این عشق رو فراموش کنم اما نمی تونم لطفا بهم بگین چی کار کنم تا ایشونو فراموش کنم ؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر عزیز، سلام. از اینکه ما را محرم درد دلهای خود دانستید متشکریم. متاسفیم که تجربیات تلخی را در گذشته داشته اید و هنوز هم تبعات آن دامنگیر شماست. مطمئنا مشکلات خانوادگی شما در سنین کودکی و نوجوانی و احتمالا عدم دریافت توجه کافی از طرف خانواده در آن دوران حساس منجر به شکل گیری چنین حسی در شما شده است. حس عدم اعتماد به مردان و شک و تردید و در نتیجه عدم تمایل به ازدواج مسئله ای نیست که به سادگی و خودبخود قابل حل باشد. البته این مسئله قطعا قابل حل و درمان خواهد بود. این را هم بدانید که شما با انتخاب درست اولیه و رفتارهای صحیح بعدی در ازدواج یک زندگی مشترک شیرین و دلچسب را تجربه خواهید نمود و لزومی ندارد که بدون فکر و شناخت این گزینه را کنار بگذارید و به فکر فراموش کردن آن باشید. بنابراین توصیه اکید ما این است که قبل از اقدام به ازدواج و حتی آشنایی، به منظور حل مشکل بدبینی و عدم اعتماد... به یک روانشناس باتجربه به صورت حضوری مراجعه کنید. در ادامه نیز می توانید برای ازدواج و تشکیل یک زندگی مشترک خوب و پایدار از همان روانشناس مشورت بگیرید.
خوشبختی و موفقیت شما را از خدای بزرگ و مهربان خواستاریم.

سلام من دختری ۲۶ ساله هستم حدودا ۷ ساله با پسری آشنا شدم و هممه ی زندگیم رو گرفت یک بار بهم پیشنهاد ازدواج داد ولی یک ماه بعد پشیمون شد بعد اون باهم رابطه داشتیم و الان دختر نیستم متاسفانه دانشگاهمو ترک کردم از کار اخراج شدم بخاطر علاقه ای که بهش داشتم و دارم اون به جایی رسیده که فقط بهم میگه من شریک جنسیشم و واقعا هروقت هوس سکس میکرد و میکنه میاد سراغم یه زن صیغه ایم داره و با خیلیا رابطه داره همه چیمو ازم گرفت حالا بهم میگه خودت خواستی و تقصیر خودته که دیگه دختر نیستی و من نمی تونم برات کاری کنم و خالا داره ازدواج میکنه.... هیچکس از اینا با خبر نیست!
دارم دیوووووووونه میشم یکی کمکم کنه

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی از مراجعه شما تشکر می کنیم. واقعا و قلباً تأسف بار است خواندن و شنیدن این چنین سرنوشتی. هم ساده لوحی و فریب خوردن شما (و سایر قربانیان) و هم گرگ صفتی و پستی آن آقا، جای تأسف و تأسف بسیار دارد. متاسفانه شما اشتباهی را هفت سال پیش آغاز کردید، با شروع یک رابطه احتمالا ساده دوستانه و این مسیر اشتباه را تا جایی پیش بردید که اکنون بعد از هفت سال همه چیز خود را از دست داده اید و هیچ چیز هم به دست نیاوردید... واقعا فکر میکنید اکنون که تا اینجا پیش رفته اید چه می شود کرد؟
تنها توصیه ای که میتوانیم بکنیم، مشورت با یک مشاور روانشناس متعهد و مورد اعتماد، برای جلوگیری از آسیب های روانی و همزمان مشورت با یک وکیل در امور خانواده و ازدواج که در صورت امکان بتوانید حق و حقوقی اگر دارید آن را استیفا نمایید.
داستان شما بهتر است توسط همه کاربران و دوستانتان در اینجا که شاید در ابتدای راه (بیراهه) ای هستند که در انتها جز پشیمانی در انتظارشان نیست دیده شود.
برایتان آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.

من دختری ۲۰ ساله هستم مدتی است عاشق پسری شده ام.رابطه ما در حد اس و حرف است چون در شهر دیگری است.ولی هردو به شدت به هم وابسته شده ایم.واقعا همدم خوبی است.وقتی از عشق من به خودش باخبر شد احساس ترس کرد و گفت که باید رابطمون کم بشه که من ضربه نخورم.آخه میگه ما بهم نمیرسیم و محدودیت هایی داره.وقتی در مورد محدودیت هاش میپرسم میگه من ی مشکل روحی و جسمی دارم.از حرفاش بو بردم که احتمالا شاید بیماری داشته باشه و زنده نمونه چون میگفت باید کم کم فراموشش کنم که بعد نبودنش ضربه نخورم.الان چیکار کنم/ ن از دردش میدونم و ن میتونم فراموشش کنم....خودش میدونه دیوونه میشم.من یک ساعت ج اس نده به گریه میفتم

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، ضمن عرض سلام از حضور شما متشکریم.
ورود به روابط به ظاهر دوستانه بین جنسهای مخالف به ویژه برای دختران، جدای از مشکلات شرعی و آلودگی به گناه، زمینه آسیبهای فراوانی خواهد بود که قطعا خود شما هم به این امر آگاه هستید و تنها در صورتی آسیب های این نوع روابط کاهش می یابد یا به حداقل می رسد که این رابطه به زودی به ازدواج و تشکیل یک زندگی مشترک بیانجامد. بنابراین بهترین کار این است که تا زمانی که قصد ازدواج ندارید یا گمان می کنید طرف مقابل شما چنین قصدی ندارد به چنین رابطه ای تن در ندهید. کمترین میزان آسیب به لحاظ شدت و شایعترین آسیب، ایجاد دلبستگی و وابستگی بین طرفین و به ویژه از طرف دختران است که عموما با عدم پاسخ متناسب عاطفی پسر یا جواب رد یا رها کردن پس از مدتی یا ... موجب ضربات روحی و روانی متعدد و سنگین برای شما خواهد شد.
توصیه ما آنست که برای جلوگیری از آسیب های بعدی، این رابطه را پایان دهید. تنها در صورتی چنین رابطه ای توصیه می شود که هر دوی شما با قصد ازدواج و البته اعلام رسمی به خانواده ها، به این منظور اقدام کنید و مراحل عادی و معمول یک ازدواج مثل خواستگاری، تحقیق و بررسی، و ... را طی نمایید. توجه داشته باشید روابط عاطفی (که میتواند ناشی از روابط بیش از اندازه دو طرف اعم از تماس تلفنی یا حضوری باشد) پیش از ازدواج حتی درصورت قصد ازدواج و در فرایند تحقیق و خواستگاری، توصیه نمی شود. اینگونه روابط در صورت به ثمر نرسیدن ازدواج آسیب زا خواهد بود.
موفق و سربلند باشید

سلام من دختری ۱۵ ساله ام. عشق یا هوس من از زمانی شروع شد که یکی از فامیلامون ازدواج کرد. ما به خونه ی خانواده ی شوهر اون فامیلمون رفتیم و من اونجا پسری رو دیدم که قبلا تعریفشو خیلی شنیده بودم. از لحضه ی اول که دیدمش یه ارامش خاص بهم دست داد.دقیقا همونی بود که میخواستم. ساکت خوشتیپ نجیب و....از اون روز تا الان(۱ سال پیش) فکرم مشغول اونه و واقعا حس میکنم میخوامش. با وجود اینکه سنش ۱۵ سال از من بیشتره یه بار بیشتر ندیدمشو و میدونم یه دخترو خیلی دوس داره و هزار بارم به خواستگاریش رفته و منو بچه به حساب میاره؛ ولی از ته قلبم میخوامش. اونم برای ازدواج. یه بارم زنگ زدنو گفتن یکیو بهش معرفی کنیم مامانم به شوخی گفت تو رو معرفی کنم؟ منم فقط خندیدم. ولی بعد بهش جدی گفتم آره منو معرفی کن که گفت نخیر دیگه از این چرت و پرتا نگی و از این حرفا. مامانم میگه تا ۲۵ سالگی نمیذارم ازدواج کنی. راستی خانواده اونم منو خیلی دوس دارن و خودشون گفته بودن اگه سنم بیشتر بود حتما پا پیش میذاشتن.منم تو این یه سال همش گریه میکردم و از خدا شاکی بودم که چرا به خاطر سن کمم نباید به عشقم برسم و تو خانواده ای باشم که هم دوسش دارم هم دوسم دارن. خواهشا راهنماییم کنین و بگین حسم عشقه یا هوس؟ و آیا میتونم اونو به خودم علاقه مند کنم؟ یا باید فراموشش کنم؟ و اگه باید فراموشش کنم بگین چجوری؟ لطفا سوالی هم داشتین برام ایمیل کنین حتما جواب میدم.خیلی ممنون.

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام و تشکر از شما خواهر گرامی جهت مراجعه به ما، باید عرض کنیم همانطور که احتمالا خودتان هم میدانید، اختلاف سنی در ازدواج به ویژه اختلاف بالا و بخصوص بزرگتر بودن دختر خانم به هیچ وجه توصیه نمی شود. بلکه بالعکس معمولا افراد برحذر داشته می شوند، چون این اختلاف سنی میتواند به اختلاف شخصیت، اختلاف سطوح فکری، اختلاف رفتاری جدی منجرگردد که اینها بعد از ازدواج خود را نشان خواهد داد. در مورد شما خب آقا بزرگتر هستند ولی به هر حال اختلاف ۱۵ سال، بسیار زیاد است. با همه این اوصاف نمیتوان لزوما گفت که این اختلاف سنی موجب شکست ازدواج خواهد شد، به هرحال مواردی هم بوده اند که علیرغم اختلاف سنی بالا ازدواج موفق و پایداری را تجربه کرده اند. بنابراین چنین موردی باید با توجه به تمام جوانب مختلف یک ازدواج (اعم از اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی، رفاهی، شخصیتی، جسمی، روانی و ...) ریز به ریز مورد بررسی قرار بگیرد تا بتوان نظر نهایی را اعلام کرد. اما توجه داشته باشید همه این کارها زمانی باید انجام شود که شما بعنوان یک طرف (البته با رضایت والدین) و آن آقا به عنوان طرف دیگر به این ازدواج تمایل داشته باشید! که ظاهرا شما فقط از طرف خودتان (آن هم شخص خودتان نه والدین) اطمینان دارید و از تمایل ایشان اطلاعی ندارید و اینکه خانواده ایشان هم از شما خوششان بیاید دلیل بر این نمی شود که با این ازدواج موافق باشند. بنابراین پاسخ سوال شما این است که این حس شما احتمالا یک عشق هوس گونه (و تا حدی کودکانه) است... همانطور که عرض شد اگر هر دو طرف تمایل دارید به این ازدواج بهتر است با احتیاط و قدم به قدم و مشورت با یک مشاور ازدواج با تجربه و گذراندن جلسات مشاوره این مسیر که ذکر شد را طی کنید. اما اگر در این میان تنها شما به این ازدواج راغب هستید، و بقیه حتی خود آن آقا مخالفند، بهتر است به سرعت و بلافاصله این موضوع را به کلی فراموش کنید و به سایر اموری که در این دوره سنی برای شما مطلوب است (مثل درس و تفریح و ورزش و استفاده از کانون گرم خانواده) بپردازید. برای فراموشی عشقهای بیهوده و بی هدف نیز میتوانید از راهکارهای ارائه شده در این صفحات استفاده کنید (http://www.soalcity.ir/node/1700) و (http://www.soalcity.ir/node/2685).
موفق باشید/

با سلام دوستان
من یه پسر ۱۶ ساله هستم.من یه دختری رو تقریبا از ۵ یا ۶ سالگی میشناختم و مادرامون باهم دوست های خیلی صمیمی بودن و من به مرور عاشق این دختر شدم . اون دختر هم ۱ سال از من کوچیک تره . و من احساسم رو راجع به اون دختر به کسی نمیگفتم . گذشت تا شهریور سال پیش که من ۱۵ سالم بود و دوستای مشترک و صمیمیمون بهم گفتن که آرین ما از زیر زبونش کشیدیم که اونم تورو دوست داره . و یه مدتی حدود ۶ یا ۷ ماه با هم رابطه داشتیم تا اینکه یهروز گفتش ممکنه در آینده از کس دیگه ای خوشم بیاد و میخوام که از هم جدا بشیم و منم گفتم باشه . و گذشت تا اینکه به خودم گفتش که عاشق یکی از دوستای من شده و یه مدتی با هم دوست بودن تا اینکه دوست من با یه نفر دیگه دوست شد و دقیقا روز قبل عید بود و اون دختر به من گفت که به خاطر دوست من که ترکش کرده تا صبح نشسته و گریه کرده و منم خیلی ناراحت شدم که برای دوست من که چند هفته بیشتر نمیشناختش گریه کرده ولی واسه ی من که حدود ۱۰ سال همدیگرو میشناختیم هیچ اتفاقی نیفتاده . و الانم میگه که میخواد با یه پسره دوست بشه . و من با تمام وجود دوستش دارم و میخواستم برگرده . هرکاری تونستم کردم . ولی گفت که دیگه نسبت به من حسی نداره . من خیلی تلاش کردم که از قلبم بیرونش کنم ولی نشد . خواهش می کنم کمکم کنید . خیلیا هم خیلی از راه حلارو گفتن ولی هیچکدومش حتی یه ذره هم تاثیر نداشت
خواهش می کنم کمکم کنید.واقعا حال روحیم بده

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، سلام و خوش آمدید. متاسفیم که در شرایط روحی بدی به سر می برید. ابتدا این نکته را لازم به ذکر میدانیم که شما نباید از یک پرسش و پاسخ یا ارائه راهکار توقع معجزه داشته باشید. درواقع معجزه گر اصلی شما هستید که با اراده خودتان و توکل بر خدای بزرگ میتوانید آن را انجام دهید. اگر شما تصمیم جدی برای حل مشکل خود نداشته باشید قطعا این سوال و جوابها راه به جایی نخواهد برد چون کسی در کنار شما نیست که دست شما را بگیرد و شما را مجبور به انجام کاری بکند. بنابراین کلید حل مشکل پس از ارائه راه حل، خود شما هستید.
دوست عزیز، با توجه به سن و سال نه چندان بالای شما به نظر نمی رسد که از اینهمه زمانی که صرف این دوستی یا رابطه نموده اید و درنتیجه آن به این روز افتاده اید، هدف شما ازدواج بوده باشد، هرچند که ما امیدواریم چنین بوده باشد. ما بارها خدمت دوستان شما عرض کردیم که ورود به روابط دوستانه و غیر متعارف با جنس مخالف تبعات و آسیب های بسیار جدی روحی و روانی (و بعضا جسمی) در پی خواهد داشت. متاسفانه خیلی از دوستان با وجود آگاهی از این مطلب، صرفا با نیت تفریح و گذراندن وقت و البته گاهی هم با نیت علاقه و احساس وارد چنین روابطی شده و در نهایت نمیتوانند ان را رها کنند. درست شبیه کسی که تفریحی و با کشیدن یک نخ سیگار، وارد دام های گسترده تر شده و در انتها نمیتواند خود را از آن بیرون بکشد.بنابراین این نکته را یادآور می شویم که در صورتی که قصد تشکیل زندگی و ازدواج ندارید سعی کنید سریعتر این ارتباطات را خاتمه دهید و ذهن و روان خود را آسوده کنید.
اما در صورتی که به قصد ازدواج وارد چنین روابطی شده باشید، در مورد خاص شما ، به نظر نمی رسد با توجه به آنچه که از تعدد روابط دختر خانم میدانید ( و البته آنچه که احتمالا وجود دارد و نمیدانید) چنین فردی به درد شریک زندگی بخورد. شخصیتی که به این سادگی عشق خود را عوض می کند قطعا قابل اعتماد نخواهد بود. تنها راه شما رها کردن ایشان و فراموش کردن ایشان است که البته نیاز به اراده قوی شما دارد. برای این منظور میتوانید از راهکارهای ارائه شده در برخی پست های قبلی مانند (http://www.soalcity.ir/node/318)و (http://www.soalcity.ir/node/2685) و (http://www.soalcity.ir/node/2335) استفاده کنید.
از خدای مهربان میخواهیم شما را در انتخاب راه درست زندگی و پیمودن آن یاری کند.

من بیست وشش ساله هستم چهارماهه با مردی سی و شش ساله دوستم. رابطه ی کاملی با هم نداریم و خیلی هم همو دوست داریم و این واقعیت اینکه دوست پسرم خیلی دوستم داره یکی از دوستامم کاملاتایید کردن. خوشبختانه دخترم و با وجود اینکه علاقه ای که به او دارم حتی حاضر نیستم بکارتم از بین بره و حتی دوست پسرمم بهم گفته که پول خیلی زیادی هم به من بدی من هرگز این کارونمیکنم... که بعدها واسه ازدواجت مشکل ساز بشه. خلاصه به من قول ازدواج نداده و حتی نزد من عنوان کرده که از مسیولیت بدش میاد عنوان کرده که قول ازدواج نمیدم بعد از یه مدت میاد بهم میگه من اصلا نمیخوام ازدواج کنم چون شرایط کاریم خیلی بده و از اینکه فردا با همسرم سرچیزایی دعوامون شه خوشم نمیاد و از این حرفا(اون سه هفته سرکاره تو یه شرکت تو جنوب منم اصفهانم و دارم واسه ارشد میخونم)این دوست پسرم هم خونه داره هم ماشین هم شغل ثابت..ماهی چهار روز یابیش تر(اما کم تر ازیه هفته)همو اصفهان میبینیم چون خونشون مثه ما اصفهانه،ا در ضمن خیلی هم به وجود منو خودش افتخار میکنه و حتی عنوان کرده که هیچ دوست پسری مثه من به تو اهمیت نمیده و ازاین حرفا.آخه خیلی هوامو داره و کاملا درکم میکنه و همینطور من اونو.... حالا موندم چکار کنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

سلام خواهر گرامی، از اینکه مشکل خود را با ما درمیان گذاشتید متشکریم. از شما که خانمی بیست و شش ساله هستید، توقع رفتار منطقی و عقلانی بیشتری می رود. متاسفانه شما قدم در راهی گذاشتید که انتهای آن تا حدودی مشخص است و چیزی جز پشیمانی برای شما نخواهد داشت. به شما توصیه می کنیم قدری در موضوعات مختلف و سرنوشت سایر دوستانتان که در اینجا مطرح کرده اند دور بزنید و از ماجراهای آنان و سرنوشتشان مطلع شوید. با توصیفاتی که شما از به اصطلاح دوست سی و شش ساله خود کردید، کاملا پیداست که ایشان، علیرغم اینکه شرایط کاملا خوبی برای ازدواج و تشکیل زندگی (از نظر مسکن، شغل، سن و ...)دارند، به هیچ از این رابطه وجه قصد ازدواج نداشته و ندارند (کمااینکه خودشان تصریح کردند) متاسفانه شما اسیر و وابسته کسی می شوید که با هوسبازی به سمت شما آمده و لحظات و اوقات فراغت خود را به تفریح با احساسات، عواطف و جسم شما و در نهایت بازی با آبرو و حیثیت شما میگذراند. اگرچه این رابطه شما یک رابطه دو طرفه و تعاملی است اما به طور قطع به شما میگوییم که در نهایت، بازنده این بازی شما خواهید بود. به نظر ما ایشان علاوه بر اینکه قصدی برای ازدواج ندارند، ظاهراً صلاحیت ازدواج و اعتماد را هم ندارند. ایشان مردی نیستند که شما زندگی مشترک خود را با ایشان بنا کنید و بتوانید در لحظات زندگی به او اطمینان کنید. اما به هر حال اگر شما فکر ازدواج در سر دارید، بهترین گزینه آنست که روابط خود را با ایشان به حداقل برسانید و از ایشان بخواهید تا درصورت علاقه به شما به طور رسمی به خواستگاری شما بیاید. این کار هم یک نوع آزمون صداقت برای ایشان در ادعای دوست داشتن ایشان است و آزمونی برای اینکه متوجه شوید چقدر مایل به ازدواج با شما هستند. خواهر عزیزم، قبل از اینکه دیرتر بشود و لحظات خوش آشنایی اولیه و روابط دوستانه ابتدایی جای خود را به لحظات تلخ و سنگین پشیمانی و بلاتکلیفی برسد، با فکر و اندیشه منطقی، و البته کمک از خداوند بزرگ و مهربان که یار مهربان همه ماست، مسیر خود را اصلاح کنید.
برای شما آرزوی خوشبختی و سربلندی داریم.

درضمن این را هم بگویم که اگر موقعیت خوبی واسه ازدواجم پیش بیاد احتمالا قید دوست پسرمو میزنم.با اینکه خیلی دوسش دارم ولی چاره ای نمیبینم که اگه فرصت خوبی برام پیش بیاد حتما ازدواج میکنم و بی خیالشم میشم واقعا!

سلام من خیلی اینجا کامنت میزارم و از حرفاتون استفاده میکنم من کلا اون موضوعی ک قبلا گفته بودمو فراموش کردم اما حالا عاشق یه مرد۳۴ساله شدم خودمم۱۶سالمه دیونشم این از هرنظر واسه زندگی خوبه خونوادم میشناسنش اما نمیدونن عاشقشم همشهریمه ولی من مشهد زندگی مینم کم میبینمش عاشقشم به نظر شما درسته؟؟؟خیلی میخوااااااااااامش کمکم کنین ازش دورم که شدم میخوام خودمو بکشم چون من از هرکی خوشم میاد خدا ازم میگیرتش داره ایمانمم از بین میره نمیخوام اینطورشه

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم اگر احساسات و هیجانات یک انسان زیر نظر عقل و منطق کار خود را انجام ندهند انسان را به تباهی می کشانند و عشق ها و علاقه های غیر عادی و شتاب زده و غیر منطقی در هر شکل و فرم آن تحلیل روان شناختی خاص خود را دارد پس به جای افزایش توجه به این احساسات آسیب زننده به فکر درمان ریشه ای این احساس باشید مثلا این احساس عشق و علاقه یک دختر ۱۶ ساله به یک مرد ۳۴ ساله نشان دهنده مشکلاتی با پدر در خانواده و درکودکی تا کنون است و به دلیل کمبود محبت و نیاز های برطرف نشده در کنار پدر، فرد ممکن است علاقه به افرادی خیلی دورتر از سن خودش ، داشته باشد و با محبت ایشان احساس رضایت و با بی محبتی و یا دور شدن ایشان دچار افسردگی شود پس با یک روانکاو در تماس باشید. موفق باشید.

واقعا درست گفتین من ۲سالم بود پدرمو از دست دادم خودمم فکر میکردم دلیلش این باشه

با سلام و خسته نباشید
من هم ۴ سال با یه پسری که ۱۰ سال ازم بزرگتره اشنا شدم من ۲۰سالمه و اون ۳۰سالشه واقعا دوسش دارم ولی اون چند سال پیش قبل از اشناییمون ازدواج کرده و الان متارکه کرده و از ازدواج می ترسه و میگه چون از ازدواج مجدد میترسم نمیتونم بیام و حس میکنه چون انتخاب قبلیش اشتباه بوده دوباره اشتباه میشه ولی من حرفشو قبول نکردمو الان ۲ ماهه ولش کردم ولی یه حسی هنوزم امیدوارم میکنه بهش چکار کنم ؟

تصویر مشاور شهر سوال

ما هم خدمت شما عرض سلام و خسته نباشید داریم. در حال حاضر صحبتی در خصوص رابطه ۴ ساله شما نمی کنیم. در مورد اختلاف سنی هم به نظر می رسد با توجه به توصیه کارشناسان به تفاوت حداکثر ۵ ساله، اختلاف سنی شما زیاد باشد و از این لحاظ نمیتوانیم توصیه ای به این ازدواج کنیم اما به شکل قطعی نمیتوانیم این نکته را دلیل مردود دانستن این ازدواج بدانیم چون ممکن است با بررسی همه جانبه شرایط و ملاکها این مورد قابل اغماض باشد (این کار با مراجعه حضوری به مشاور ازدواج ممکن است). ترس و نگرانی ایشان هم با توجه به تجربه قبلی قابل درک است. اما شما باید توجه داشته باشید، با توجه به این دو نکته (اختلاف سنی زیاد و ازدواج قبلی) بیش از حد معمول در اقدام به ازدواج احتیاط کنید و سعی کنید بررسی و تحقیقات قبلی را با دقت بیشتری انجام دهید. لازمه این کار آنست که احساسات و عواطف را محدود کنید و تلاش کنید با منطق و عقلانیت پیش بروید. در مورد ازدواج هم بهترین کار آنست که روابط غیر ازدواجی خود را کماکان قطع کنید و ایشان را ترغیب کنید تا به شکل رسمی برای خواستگاری پاپیش بگذارد. پس از موافقت اولیه بین دو خانواده حتما به یک مشاوره حضوری ازدواج اقدام کنید تا نسبت به مساعد بودن شرایط ایشان و خودتان برای ازدواج اطمینان بیشتری پیدا کنید.
برای شما آرزوی موفقیت و خوشبختی داریم.

سلام
من دختری هستم ۲۶ ساله چند سال پیش با یه نفر که می گفت پسره و تنهاست اشنا شدم پس از مدتی فهمیدم نامزد داره و به من گفت اجباریه و من یجور قانع کرد که باهاش باشم پس از مدتی فهمیدم ازدواج کرد و من به شدت داغون بودم و چون تنها حرفاش باور کردم و بهم گفت انو طلاق میده و میام با تو ولی الن چند سال گذشته و واستگی من به ای ادم شدید شده تو یه سری شرایطی قرار گرفتم که سعی کنم از این حالت بیرون بیام با یه پسری اشنا شدم سعی کرد با اون باشم ولی نشد که هون ادم ترک کنم و مجبور شدم قضیه رو به اون پسر که خیلی منطقی هست بگم.۲ ماه بیشتر با اون پسر نبودم ولی چون با هم عهد ازدواج بستیم بد بهم وابسته شده و خیلی منو دوست داره و میگه میخواد کمکم کنه که بتونم به شرایط ایده الم برگردم و میگه حاضر برام بجنگه خودمم از این شرایط که با اون مردی که زن داره خسته شدم ولی خیلی بهش وابسته شدم نمی دونم باید چیکار کنم میدونمم تهش با اون ادم به جایی نمیرسم به خودم میگم شاید از ایران برم خوب باشه اون پسرم خیلی دوسم داره ختی خاضره همه جوره کمکم کنه تا از این شرایط بیرون بیام ولیی نمیدونم چیکار کنم چجوری قبول کنم اون ادم زن دار به دردم نیخوره هیچجوری حرف تو سرم نیره خواهشا کمک کنید بدونم چیکار کنم.خونوادمم نمیدونن بفهمن دیگه هیچی

سلام من دختری هستم ۲۱ساله از خراسان۳سال با ی پسر که ۲۴ساشه رابطه داشتم عاشق هم بودیم پارسال بعد ازتموم شدن دانشگاهش اوند خاستگاریم ولی خانوادش نخواستن چون وضع مالیشون خیلی بالا تر از ما بود بعد از اون جریان رفت سربازی منم همینطور باهاش بودم شاهد بودم چقد واسه راضی کردن خانوادش تلاش کرد اما نشد نتونست .خیلی پیشم گریه کرد ولی گفت دیگه امیدی نداشته باشم.تا اینکه چند وقت پیش بهش گفتم خواستگار دارم اونم گفت خانوادم راضی نمیشن ازدواج کن ولی من هیچوقت ازدواج نمیکنم.منم شمارمو عوض کردم ۲هفته هست که ازش جداشدم خیلی حالم بده نمیدونم چکار کنم.ترو خدا راهنماییم کنید.ممنون

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

بیایید مساله را طور دیگری بررسی نماییم. در زندگی همه انسانها گاهی این اتفاق پیش می آید که به آنچه می خواهند نمی رسند کافی است شما، کمی به گذشته خود و دیگر دوستان مراجعه کنید این مطلب را تصدیق خواهید کرد. پس وجود شکست در زندگی دنیایی قطعی است. مهم این است که ما با شکست های زندگی چگونه روبرو شویم. و بی دلیل «رخداد ها » را به «بحران» تبدیل نکنیم. هر چقدر بااین رخداد ها عقلانی تر رفتار کنیم تحمل آنها برایمان آسان تر وراههای بعدی روشن تر خواهد شد و هر چقدر به شکست ها رنگ و لعاب عاطفی بدهیم روانمان آزرده ترومسیر آینده را تاریکتر خواهیم دید. از خودتان سوال کنید:

- آیا من اولین و تنهاترین کسی هستم که با چنین رخدادی روبرو شده است؟ اگر جواب منفی است چگونه دیگران با چنین رخداد هایی عاقلانه کنار می آیند؟

- آیاکسی مرا مجبور کرده که « با جواب رد بقیه زندگی خودم را تیره و تار ببینم» یا خودم با اختیار خودم این کار را دارم انجام می دهم؟ پس اگر خودم تصمیم گیرنده ام چرا فکر می کنم «بهترین موقعیت هایم را از دست داده ام »؟

- آیا عشق و محبت «فقط» و «باید» در مورد یک نفر و یک بار در زندگی تکرار شود؟

موفق باشید.

با سلام خدمت شما بزرگواران قبل گفتن عرايضم وظيفه خود ميدانم تا كمال تشكر را از جنابعالي و تمامي دست اندر كاران به خدمت شما عزيزان برسانم.
حقير از سال ۹۳/۴/۸در يك رابطه بودم ك امروز باهم به انتهاي اين عهد و بيمان رسيديم.
بسيار غمگين و محضون بودم ك يكدفعه تصميم به گرفتن كمك از سايت هاي موجود گرفتم.باحالتي مايوسانه و نااميد در حال گشت و گذار بودم ك با سايت شما مواجه شدم.اجازه دهيد صادقانه عرض كنم در حالتي نا باورانه ارامش خاطر عجيبي مطالب شما بزرگواران به حقير عطا كرد.
از اين رو دست يكيك شما عزيزان را به رسم احترام ميفشارم و از محضر خداوند بلند مرتبه براي شما بزرگواران ارامش و عزت ابدي تمنا دارم.
با احترام فرهاد

وای یاابوالفضل توچه دوره زمانی زندگی میکنیم خدایاخودت رحم کن به این این جامعه ی اسلامی

.خواهش.میکنم زودتر جوابمو بدید حالم خیلی بده

تصویر شهر سوال

سلام
پاسخ سوال شما داده شده

تصویر مشاور شهر سوال

(سوال)
سلام. ۱۱ ساله به کسی علاقه مندم این قدر علاقه بطور الهی زیاد بود که بدون این که اون بدنه در جهت اون علاقه رشد کردم و چندین کتاب و مقاله نوشتم بعد چند سال از طریق اینترنت اون فرد رو که تا حالا ازشون بیخبر بودم پیدا کردم و بهش گفتم من بخواست خدا بهتون علاقمندم و خیلی رسمی با هم فقط ایمیل ارتباط داشتیم واصلا بحث اضافه بین ما رد و بدل نمیشد و من ناراحت بودم خیلی و احساس دلتنگی و علاقه شدید می کردم ایشان که یک استاد دانشگاه و روحانی بودند هم به من به گفته خودشان علاقه داشتند ولی نه برای ازدواج رسمی فقط محرمیت و خیلی گفتند که تنها راه ما محرمیت هست من چند سال مخالفت کردم که چرا ازدواج داءم نمیشود ولی گفتند شرایط نیست متاهلند و فرزند دارند. وما محرم شدیم فقط اینکه چندبار هم را دیدیم و ارتباط خاصی با هم نداشته ایم و خانواده من نمی دانند. و من همچنان علاقمندم و ایشان هم. ولی هیچ راهی برای ازدواج ما نیست . ما خیلی با هم همراه هستیم وو البته من بیشتر ایشان را دوست دارم . الان دیگر سن من گذشته است ولی علاقه من کم نشده وبارها از خدا خواسته ام همیشه که اگر قرار نیست ما به هم برسیم این علاقه را از من بگیرد ولی این کار را نکرد. ولی دلتنگی و عشق سالیان دراز را تحمل کرده ام . وراهی ندارم جز سکوت .
گاهی احساس می کنم امام زمان هم می آید پیشم می نشیند و می گوید غصه نخور من هم مثل تو تنهایم واین مردم نمی دانند چقدر آنها را دوست دارم .
گاهی خدا مینشیند کنارم و با من گریه می کند از این که دین چقدر مغفول مانده . مردی که هم علاقه دارد و هم امکانات مادی خوبی دارد بخاطر ترس از فرهنگ و جامعه از دستور خدا میگذرد و حرف مردم برایش مهمتر میشود از حرف قران.
دعا کنید این عشق ۱۱ ساله از سرم برود .اگر خدا نمیخواهد ما به هم برسیم و به صلاح من نیست.
من مذهبی و بسیار آبرو مندم و همیشه سعی میکنم خیرم به همه برسد و تحمل نمی کنم خانواده ایشان مرا بخاطر علاقه ای خدایی بی آبرو کنند.

(پاسخ)
خواهر گرامی، ضمن تشکر از طرح پرسش شما در شهر سوال به عرضتان می رسانیم که صرف علاقه داشتن دلیل بر ارتباط زناشویی بین افراد نیست. چه آنکه بسیاری از افراد با آنکه به بسیاری از افراد علاقمند هستند اما با رعایت ضوابط شرعی، اخلاقی و عرفی حریم ها را نگه می دارند. البته در مورد شما، میتوانیم بحث را از ابتدا به دو قسمت تقسیم کنیم:
از نظر احکام شرعی، شما (طبق نظر اکثریت فقها) میبایست برای ازدواج (موقت و دائم) اذن پدر داشته باشید و ثانیاً مردی که با او ازدواج میکنید در صورت متاهل بودن، با همسر اول خود شرط نکرده باشند که برای ازدواج دوم از همسر اول اجازه بگیرد. اگر این دو مانع وجود نداشته باشد شما به لحاظ شرعی میتوانید به عقد ایشان دربیایید و به لحاظ شرعی مرتکب گناه نمی شوید.
اما از نظر اخلاقی و عرفی، این کار شما درست نخواهد بود. وقتی فرد مورد نظر شما متاهل و دارای زن و فرزند است، دیگر دلیلی برای ایجاد رابطه و علاقمندی وجود ندارد! مگر این که قصد داشته باشید زندگی و خانواده ایشان را دچار تزلزل و از هم پاشیدگی کنید. شاید بد نباشد خود را لحظه ای در جایگاه همسر اول مردی تصور کنید که اتفاقا بسیار هم او را دوست دارید و ببینید آیا رضایت میدهید خانمی حتی با این شدت اظهار علاقه به همسرتان کند و ... ؟ شما و ما میدانیم که احکام اسلام در عین ظرافت، وسعت هم دارند و برای شرایط مختلف وضع شده اند و صرف حلال بودن یا مباح بودن یک عمل دلیل بر اصرار بر انجام آن نیست. البته اینکه شما علاقه دیرینه ای به فردی داشته اید شرایط دشوار روحی شما را برای ما هم قابل درک می کند اما به هیچ وجه دلیل منطقی بر انجام چنین کاری در این شرایط نیست. وقتی نوشته های شما را مطالعه میکنیم بیشتر یاد عشقهای بی هدف می افتیم و به همین خاطر هم سوال و پاسخ شما را در این پست مطرح کردیم. به شما که فردی مؤمن و مذهبی و آبرومند هستید، توصیه میکنیم با استعانت از خداوند متعال و تکیه بر اراده خودتان، این علاقه و عشق به ظاهر عمیق و مقدس و در حقیقت رسواگر را در خود بخشکانید. شما که به گفته خودتان اهل خیر هستید، مرتکب عملی نشوید که نتیجه آن شر باشد. قطعاً در شرایط موجود جامعه ما و با توجه به جایگاه شما و فرد مورد نظر، انتهای این داستان چیزی جز رسوایی و بی آبرویی نخواهد بود و علاوه بر پشیمانی شخص شما، همه افراد درگیر و اطرافیان را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. حلال خدایی که در نهایت موجب بی آبرویی یک فرد متشخص و آبرومند در بین مردم و یا موجب از هم پاشیدن یک خانواده گرم و صمیمی باشد، قطعاً مورد رضای حضرت ولیعصر (عج) و خدای متعال نخواهد بود. البته توجه داشته باشید که توصیه های ما و به طور کلی درستی و نادرستی اعمال ما، علاوه بر حکم شریعت و خداوند متعال، با فرهنگ و عرفیات جامعه نیز سنجیده میشود و توصیه ما نیز در همین راستاست. وگرنه، ما منکر آن نیستیم که شاید در یک کشور دیگر، در یک فرهنگ دیگر یا در یک دوره و عصر دیگر، برخی از حلالهای خداوند بقدری رایج و محبوب مردم باشند که نه تنها امری عادی بلکه رفتاری پسندیده و مجبوب جامعه به شمار بیاید و در آن شرایط توصیه متخصصان به انجام آنها باشد و نه ترک آن.
بنابراین خواهرم، سعی کنید و البته تصمیم جدی بگیرید که این رابطه را قطع کنید و برای این منظور از راهکارهای ارائه شده در ابتدای همین صفحه و سایر مطالب مرتبط با این موضوع (از یاد بردن خاطرات...) که در سایت مطرح شده، تا حد ممکن این عشق بیهوده و بیحاصل را کنار بگذارید.
ما نیز از خداوند متعال توفیق و سربلندی شما را خواستاریم.

باسلام
آیا رابطه و دوستی با پسر نامحرم حق الناس است یا نه؟توضیح دهید.
منظورم از رابطه،رابطه ی پیامکی و اینترنتی است.
اگر در وسط دوستی یکی از دو طرف بفهمد اشتباه کرده است،حق الناس گریبانش میشود؟
اگر وسط راه اتفاقی برای یکی از این دونفر بیفتدبه خاطر وابستگی شدید،حکم چیست؟باید دوستی را قطع کرد؟

تصویر سید پاسخگو

با سلام
۱- رابطه و دوستی با پسر نامحرم حق الناس نیست ولی حق الله است.
۲- هرگونه ارتباط(حضوري، تلفني، پيامکي، چت) با نامحرم حرام و از گناهان بزرگ است و مقدمه گناهان بسیاری نیز خواهد شد، آخراین ارتباطات عذاب خداوند در آخرت و بی آبرویی در این دنیا و عذاب وجدان در آینده خواهد بود.
۳- اگر به واسطه قطع ارتباط اتفاقی برای طرف مقابل بیافتد، حقی ضایع نشده و نیاز به گرفتن حلالیت نمی باشد.
باید این رابطه و دوستی گناه را قطع کرد و ادامه دادن این ارتباط جز سنگین تر کردن بار گناه برای طرفین چیزی ندارد و این کارها دنباله روی شیطان است.
موفق باشید.

باسلام
۱-شما در این جمله گفتید (اگر به واسطه قطع ارتباط اتفاقی برای طرف مقابل بیافتد، حقی ضایع نشده و نیاز به گرفتن حلالیت نمی باشد)
منظورتان ازقطع ارتباط ، قطع ارتباط ناگهانی است یا اینکه با اطلاع هم ارتباطشان قطع شود؟
۲-بابت سایت بسیار خوبتان تشکر میکنم.با سپاس

تصویر سید پاسخگو

با سلام
۱- هیچ فرقی نمی کند که قطع ارتباط ناگهانی باشد یا با اطلاع طرفین ولی باید عرض کنم که چون این ارتباط حرام بوده حتما باید قطع شود.
۲- تشکر از حسن انتخاب و رفتار شما
موفق باشید.

salam man negin hastam 25 salameh,yek sali hast ke yek hamkare jadid daram hodod 4 mahi hast ke hes mikonam behem alaghe dare kheili mahdood o kam be ham nazdik shodim ba reayat osol man say kardam behesh eshgahmo kheili dar lafafeh neshoon bedam on taghriban be pam miomad vali yeho paziresesh to yeki az daneshgaghhaye kharej az keshvar dorost shod o dare mire.‎.‎.na zam khastegari kard na khast bahash beram manam dige dar hamoon had mahdod ham behesh payam nandadam chon age mano mikhast bayad azam mikhast bahash beram chon dokhtari hastam az hichi hichi kam nadaram bi liaghat bood o roozi baraye az dast dadane man afsoos khahad khord az vaghti fahmid mikhad bere kheili bi tafavot shod .‎.‎.‎.roozi miad ke migam kharo shokr ke raft ke raft .‎.‎.‎ baram doa konid zood aroom sham.‎

با سلام و احترام خدمت اساتید عزیز
قبل از اینکه بخوام سوالمو مطرح کنم تشکر میکنم از شما عزیزان که به ما جوانان کمک می کنید و اجرتان با خدا
بنده ۲۰سالم هست ،به دلیل خرید گوشی لمسی و ورود به فیس بوک در سن ۱۸سالگی وارد دنیای جدیدی شدم که اون موقع جدید بود و با دختری اشنا شدم که اصلا نه قصد اشنایی داشتم،نه ازدواج،نه دوستی،سر یه مسئله ای در مورد حجاب بحث کردیم و همسن بودیم ،بعدا که از بیوگرافی ایشون سردراوردم فهمیدم دوست پسر دارن البته من اون موقع ۱۸سالم بود و اصلا علاقه هم به اینکه با دختری باشم نداشتم و همیشه هم بهش میگفتم این رابطه ها هیچ سرانجامی ندارد و خیلی بی احترامی هم شد به بنده!
بعدا فهمیدم که از دوس پسرشون جدا شدن و من اون موقع ۱۹سالم شد و فکر میکردم الان حس تنهایی دارد و بهش ابراز علاقه کردم البته عاشقش نبودم اما دوست داشتم بهش کمک کنم البته ایشون هیچ احساسی به من نداشت !
من میبینم بعضا پسرا تو سن ۱۵سالگی دوس پسر دارن تعجب میکنم من زمانی فهمیدم که تو اوج مشکلات بودم!
بگذریم متاسفانه ب خاطر یه سری رفتار های اشتباه این خانوم (مثلا روزی بنده رو دیده بود و سریعا به فیس بوکم پیام داد ک منو دیده و البته بگم اون موقع دوست پسر هم داشت و وقتی گفت دیده منو زیاد اهمیتی ندادم چون اصلا مهم نبود واسم).
بعد از جدایی ایشون با دوس پسرش من طی یه مدت زمانی بدجور عاشق شدم و جوری ک کور و کر شدم و عقل رو از دست دادم انگار!
و خیلی به من بی احترامی شد ،وقتی بهش محبت میکردم بی احترامی میکرد میرفت بعد چند وقت میومد و تکرار میشد و یه شب دگ رفت منم دگ نرفتم دنبالش و اونشب یادم میاد تا صبح مشغول گریه کردن بودم و سنم ۱۹سال بود و مشغول مطالعه کنکور!
سرابی برای خود درست کردم و متاسفانه کسی هم رو نداشتم که کمکم کند !کسی رو نداشتم که راهنماییم کند رابطه با دختر چجوری باید باشد!
من بعد این دوره های برزخی ک داشتم دخترعممه ام به من پیشنهاد دوستی داد و منم چون در وضعیتی بدی بودم البته هیچ حسی بهش نداشتم اما قبولش کردم و البته خانواده ها فهمیدن و بعد یه مدت عاشقش شدم و تونستم گذشته رو کمی فراموش شاید بکنم و خانواده عمم البته منو خیلی دوست دارن و خودشون گفتن منو به عنوان دامادشون قبول دارن اما..
دخترعمم یه دختر ۱۵ساله بود و با توهین و فحش من رو ترک کرد هرچند زیاد وابسته نبودم اما خیلی داغون شدم و دلیل این کاراشو بعدا پرسیدم گفت میخواستم ازم بدت بیاد!بگذریم بعدا فهمیدیم پسرای دیگرو دوست دارد و هر روز دوست دارد باکسی باشد و البته اصلا به قیافش نمی خورد و همین اشتباه بود که من از روی ظاهر قضاوت کردم!
توی این دو رابطه خیلی خودمو باختم ،شخصیت و هویت و ارزشم رو باختم !خودمو کوچیک کردم هی دوباره پیشم اومد اما بخشیدم اما بازم رفت دخترعمم ،اشتباه از من بود که احترام زیادی گذاشتم !
الانم که دانشجویی مهندسی پزشکی ترم یک هستم و با کسی نیستم و همش دلم میخواد با دختری باشم و حالمو خوب کنم اما روز بعد دوست دارم با کسی دیگر باشم این حسی است که دارم الان برای همین نمی خوام با کسی باشم !
این سن اوج احساست نوجوان است برای همین احساسات سطحی میگیرم و الانم در دانشگاه از همکلاسیم خوشم اومده و خیلی ها گفتن بهش بگو اما از چند نفر با تجربه مشورت کردن گفتن در میان نذار !
فکر میکنم زمانی برای ازدواج باید اقدام کنم که بفهمم خودم کی هستم!بفهمم ایا واقعا دوست دارم ؟ایا احساساتم واقعی هست؟دوست ندارم از حرف هام پشیمون بشم؟ برای همین این سایت اومدم و وقتمو گذاشتم و مطالب و کامنت هارو میخونم چون واسم مهمه زندگی !
الانم با این خانوم خیلی رابطه ی محترمانه ای دارم و از نظر ظاهری چون درس خوان و هدف دارن میتونم تو زندگی با چنین کسی پیشرفت کنم چون خودم یه هدفی دارم!
اما ترجیح میدم از احساساتم بگذرم و مدتی به این چیزا فکر نکنم و این طوری به نظرم شخصیتم خیلی پیش این همکلاسی حفظ میشود تا اینکه بگم دوستتون دارم و در صورت منفی بودن جواب شخصیتم رو دوباره از دست بدم !
و فکر میکنم بهترین سن برای ازدواج ۲۵تا۳۲سالگی هست و الان به این نتیجه رسیدم چون اون موقع بهتر تصمیم میگیرم برای همین نمی خوام با کسی دیگر رابطه داشته باشم !و عقلم باید بر احساسم غلبه داشته باشد!
و فعلا تنها میخوام به اهدافی که در شغلم دارد برسم و نمیخوام به ازدواج دیگر فکر میکنم مگر زمانی که فکر کنم برای پیشرفت زندگیم لازم باشد
((((((((((((اینم بگم در پرانتز هرچند شاید مهم نباشد هیچ وقت رابطه جنسی نداشتم فقط یه بار اشتباه کردم و از روی عشق(فک نکنم برای طرف مقابلم عشق بوده باشد شاید هوس بود) فقط دست و پیشانی دخترعممو بوسیدم!ولی ای کاش نمی کردم و خودمو کوچیک نمیکردم بعدا هم دخترعمم پیام داد موقعی که خام بود گفت من بغل میخوام (دقیقا )باید منو دیدی بغلم کنی منم گفتم من دوستت دارم اما نامحرمیم و این کارو بعد ازدواج انجام میدم و ناراحت شد و خداروشکر انحام ندادم هیچ وقت!)))))))))))))
سوال من از شما این است به نظرتون کار من درسته یا نه(هدفی که در مورد ایندم عرض کردم) ؟چیکار باید بکنم ک فکرم از احساسات دور شود؟سپاس

با سلام و تشکر
متن شما را خواندم و فراز و نشیب هایی که در زندگی تان داشتید را متوجه شدم اما آنچه از این متن مشخص است شما نقاط خالی و شکاف هایی در شخصیت تان دارید که دایما دنبال پر کردن آن از بیرون و آن هم جنس مخالف هستید . نیاز به محبت و نیاز به تأیید در شما به صورت جبران افراطی درآمده و حتی شما برای آرام شدن و احساس آرامش خود را نیازمند به بیرون کرده اید و دنبال طلب محبت و مهر از طرف دیگران هستید . سعی کنید با خودشناسی چاله های خالی شخصیت خود را پیدا کنید و از روش کم آسیب تر پر کنید آرامش و آرام شدن یک فرایند درونی دارد که اعتماد به توانایی ها و دیدن نقاط مثبت و پذیرش خود به عنوان یک فرد مؤثر و هدفمند و شناخت هویت واقعی خود به این آرامش و اطمینان کمک می کند سعی کنید با پذیرش احساسات و مدیریت به جای سرکوب و تربیت به جای حذف و سخت گیری احساسات خود را زیر مجموعه منطق و عقل خود قرار دهید. موفق باشید.

سلام مرسی که جواب سوالا رو بخوبی میدین و راهنماییی می کنین ..
دختری ۱۸ ساله هسم.من قبلا بخاطر مشکلات زیادی که بخاطر طلاق خانواده و خیانت های پدرم داشتم از جنس مخالفم بدم میومد ولی یه ادم رو دوس داشتم با اینکه اونم یه مرد بود ولی ازش خیلی خوشم میومد شاید بخاطر اینکه اون موقع از زندگی دس کشیده بودم و ارامش فکری و روحی نداشتم ...الانم دوسش دارم.. و تنفرم به جنس مخالفم خیلی کم شده ولی نمی تونم باهاشون درست حرف بزنم. ..البته چون زیاد خجالتی هستم علتشو این میدونم با اینکه والدینم جدا نشدن اما حس تنفر کمی رو هنوز تو وجودم نسبت به پدرم دارم با اینکه مسعله طلاقشون منتفی شده اما خیلی میترسم دوباره شروع بشع و اینکه الان...مشکلم اینه که
یکی از کسانی که میشناسم از خجالتی بودنم و اینکه نمی تونم درست باهاش حرف بزنم .. برداشت اشتباه کرده و فک کرده بهش احساس دارم با اینکه این اقا نامزد دارن اما مدام به منو اذیت میکنه یا بهم تیکه زیاد میندازه اشنا هستن ایشون واین که خودمم متوجه شدم بهعضی وقتا کلامات محبت امیز بکار میبره و اذیت میکنه و منم خودمو میزنم به نفهمی..البته قبلا یکم باهاش صمیمی شده بودم و برداشت اشتباهشون از اون موقع بود و شروع شد
... و ایشون جای دادشم هست من استرس خیلی زیاد دارم و وقتی تو چنین موقعیتی هستم نمی دونم چیکار کنم..و دستپاچع میشم و اینکارش برام ازار دهنس نمی تونم بیان کنم که تو داری اشتباه فک میکنی بخاطر مساعل فامیلی و خونواده میترسم مشکل بشه و..ولی خیلی بارها گفتم جای داداشمی..اما هنوز ازارم میده و نامزدش بخاطر این موضوع میدونم ازم ناراحته و باهام سرد برخورد میکنه..و جدیدا احساس تنفر بهش دارم بخاطر رفتارش..با اینکه اونم بهم عنوان هایی مثل خواهر و..میده و میگه خواهر کوچولوشم اما نمیدونم چرا اینطور رفتار میکنه؟
چون به هیچ وجه نمیشه بهش بگم از رفتارت خوشم نمیاد یا برداشتت غلطه ..و نمی تونمم موضوع رو با کسی درمیون بزارم...خیلی بده ...و میگم ای کاش با این ادم رو در رو نشم و...احساس تنفرم یکم یکم داره برمیگرده و احساس میکنم چقد اقایون کثیف هستن..و...متاسفانه کم کم دارم از شخصی که خیلی دوسش دارم دل میکنم احساس میکنم اونم مثله تمامی جنس مخالفمه و ..لطفا بهم راه حل بدین چیجوری رفتار کنم یا چیکار کنم که این اقا اذیتم نکنه...چیکار کنم؟؟؟؟

باعرض سلام و تشکر
از اینکه درگیر این افکار و احساسات هستید بسیار متأسف هستیم . متأسفانه به دلیل احساسی و غیر منطقی ذهن تان وارد مسأله اختلاف والدین تان شده اید در حالی در اختلاف والدین مسایل و مشکلات و نیازهای بسیار ریز و پیچیده ای نهفته است شما بهتر بود اصلا نزدیک این مسأله نمی شدید و اصلا به آن فکر نمی کردید چون به هر حال پدر شما در هر حال پدر شما محسوب می شود و ممکن روابطش به عنوان یک مرد با همسرش دچار مشکل باشد ولی این موضوع پدر بودن را نقض نمی کند پس بهتر بود به خودتان می گفتید به من ربطی ندارد اختلاف زناشویی و مسایل والدین با همدیگر البته همدلی و همدردی و همراهی با مادر بدون درگیری ذهنی و احساسی در صورت توانایی خوب است. پس شما نباید قضاوتی نسبت به رفتار پدر می داشتید تا احساس منفی نسبت به جنس مخالف پیدا نمی کردید . هر مردی براساس یک سری ارزش ها و انتظارات با جنس مخالف خود زندگی می کند که اگر این انتظارات دچار مشکل شود ممکن است لغزشهایی داشته باشد قطعا خود آن به وضعیت خودشان و نحوه برگشتشان واقف هستند و خواهند بود. قطعا همه مردها که در شرایط لغزش نیستند مشکلی هم با همسرشان ندارند. در مورد فردی که احساس نسبت به ایشان دارید باید به یک منطق و شناخت عاقلانه ای برسید و هدف منطقی و عاقلانه ای ترسیم کنید در صورت نداشتن هدف منطقی و عاقلانه و آینده ای روشن سعی کنید به خاطر ترس از تنهایی و احساس بی پنهای این رابطه بی نتیجه و بی ثمر را ادامه ندهید و با روانشناس برای شناخت خود و استقلال شخصیتی و پر کردن خلاها و بخش خالی شخصیتان از طریق خودتان و بدون نیاز به پناه بردن به یک منبع درونی ، گفت و گوی تخصصی داشته باشید. ترس شما از این فردی که نامزد دارد یک ترسی است درونی که از افکار منفی شما و برداشت های شخصی بدون دلیل و استدلال منطقی نشأت می گیرد سعی کنید با وقار و سنگینی در مواجه با ایشان رفتار کنید و درصورت نزدیک شدن سعی کنید تنفر خود را با کلام بیان کنید.نگران ناراحتی و قضاوت همسر این آقایی که اذیتتان می کند نباشید سعی کنید اعتماد به نفس خود را از طریق خودگویی مثبت و افکار منطقی افزایش دهید. موفق باشید.

با سلام دختری ۱۶ ساله هستم به مدت یک سال است که با پسری از طریق اینترنت اشنا شدم و الان هم خیلی به او وابسته ام تاحالا از نزدیک ندیدمش و درست نمیشناسمش خیلی بهم کمک کرده باعث شده خدا رو بهتر بشناسمو به خدا نزدیک شم راه های درستی رو بهم نشون داده مشخصه پسره عاقلیه ولی خوب همه میگن نمیشه از طریق فضای مجازی به کسی اعتماد کرد اما من الان اون فردو دوستش دارم و میدونم تضمین رسیدنمون صفره اما واقعا میخوامش نمیدونم چیکار کنم احساسشو نمیگه چون بهش حق میدم هم اینکه شناخت درست از هم نداریم هم تضمین رسیدنمون کمه هم اینکه از ایندمون خبر نداریمو اونم سنش اونقدری نیست که بتونه بهم وعده بده چیکار کنم کمکم کنید هم میخوام فراموشش کنم هم اینکه دوسش دارم و میخوام که بیشتر بشناسمش ی راهی نشونم بدین بگید این ارتباط درسته یا نه چیکار کنم :((

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام خدمت شما خواهر عزیز، از حضور و طرح سوال شما در شهر سوال متشکریم.
خواهر گرامی، اینترنت و فضای مجازی یک وسیله ارتباطی است و به خودی خود ایرادی ندارد. قطعا نحوه استفاده ما میتواند در این مسئله تعیین کننده باشد. مهمترین اشکالی که در روابط بین دختر و پسر چه در فضای مجازی و چه در فضای بیرونی رخ می دهد این است که پیش از آشنایی کامل و درست، بین دو نفر دلبستگی و وابستگی ایجاد می شود. نکته کلیدی در این مسئله اینجاست که با وجود دلبستگی و وابستگی، دیگر نمیتوان تفکر و درک درست و منطقی از رفتار و افکار و خصوصیات طرف مقابل داشت. اینها همه علاوه بر این است که اصلا به طور کلی در فضای مجازی هیچگاه دید کاملی نسبت به طرف مقابل نداریم و اطلاعات ما تنها و تنها چیزهایی است که خود او میخواهد ما در موردش بدانیم. بنابراین شناخت ما بسیار بسیار کمتر از آن چیزی خواهد بود که باید باشد. و به تبع آن تصمیم گیری بر اساس این چنین شناختی هیچگاه نمیتواند تصمیم گیری درستی باشد. البته ما هیچگاه منکر این نیستیم که افراد همه یکسان نیستند، قطعا افراد مؤمن و متعهد و با خصوصیات اخلاقی بسیار خوب هم در چنین فضاهایی حضور دارند، اما غالبا اینگونه نیست. بنابراین اگر قرار باشد از این طریق با کسی آشنا شویم و این آشنایی منجر به وصلت و زندگی مشترک بشود، بهترین کار این است که روی این شناخت حساب کمی باز کنیم و بیرون از این فضای مجازی به تحقیق و بررسی کامل (آن هم از طرق سنتی و از طریق خانواده) بپردازیم.
همه این حرف ها در صورتی است که هم دو طرف قصد و نیت ازدواج داشته باشند و هم شرایط دیگر تا حدودی مهیا باشد. اما اگر یکی از این شرایط نباشد، مثل این که سن و سال شما یا فرد مورد نظر تان یا هردو، بسیار کم است و یا به هر دلیلی شرایط ازدواج ندارید. یا یک طرف به فکر ازدواج است و طرف دیگر چنین میلی و فکری ندارد...قطعا این مورد از عشقهای بی هدف خواهد بود و فرجامی نخواهد داشت. در این صورت شما باید برخی از مسائل را در مورد ایشان فراموش کنید. لازم نیست به طور کامل ایشان از ذهن شما پاک بشود، چنین چیزی منطقی و شاید ممکن هم نباشد. اما شما میتوانید به صورت کاملا منطقی جنبه های مثبت ایشان مثل اخلاقیات و حرفهای خوب و روشنگر ایشان را در یاد خود داشته باشید ولی به ایشان به چشم یک مورد برای ازدواج و روابط عاشقانه نگاه نکنید. این دقیقا مانند این است که هر روز شما در کوچه و خیابان و همسایه و دانشگاه، دهها یا صدها نفر را می بینید و از کنارشان می گذرید و حتی فکر ازدواج یا امثال این افکار را هم نمیکنید (هرچند شاید از نظر شما خوش اخلاق، خوش قیافه یا دارای خصوصیات بسیار مناسبی باشند).
خواهر گرامی، شما باید بتوانید اراده خود را بقدری تقویت کنید که به راحتی و با تکیه بر منطق و عقلانیت، تصمیم بگیرید. قطعا اکنون در ابتدای مسیر خود هستید و اگر قرار باشد با هر ملاقات و یا هر مکالمه به چنین احساسات و ناتوانی درمقابل احساسات دچار شوید، نخواهید توانست به امور طبیعی و عادی زندگی خود بپردازید.
از خداوند میخواهیم شما را در مسیر درست زندگی یاری کند.

سلام،من دختری ۲۳ ساله هستم که بعد تموم شدن درسم تو کلاس زنبورداری شرکت کردم ،مربیم ۳۰ سالس و من به اون علاقمند شدم . یک بار که بعش پیام داده بودم که برام عسل بیاره گفتش چشم امرا و طاعتا،بعدش بهم گفت خیلی بامزه ای و خوش خنده، در حین کلاس رفتن به هم پیام میدادیم که ی اتفاقی پیش اومد و ایشون کنجکاو شدن راجع به بدن خانوما و از من خواستن که در مورد سینه بهشون توضیح بدم من هرچی توضیح میدادم کنجکاوتر میشد و آخرشم با کلی التماس و عجز و ناله ازم خواست که نشونش بدم منم آماده شدم و فقط در حد باز کردن دکمه ی مانتوم و با پوشش کامل نشونش دادم بعد اون هی گیر داده بود که دست بزنم بهش منم اینبار مخالفت کردم و رو ندادم بهش،ولی کلا تو کلاس خیلی نگام میکنه و باهام شوخی میکنه حتی با اون رفتار جدی منم ازم ناراحت نشده و کلا بیخیال شده،و رفتارش مثل سابق گرم و صمیمیه ،حتی بقیم متوجه رفتار متفاوتش با من شدن،میخواستم بدونم آیا اون دوباره بهم اعتماد داره؟آیا اونم دوسم داره؟ چیکار کنم؟ چطور بهش نزدیک شم؟

باعرض سلام و تشکر
اگر اجازه بدهید از همان اول پاسخ گفت وگوی صریح و رک و دلسوزانه با شما داشته باشیم خدمت شما عرض کنم بسیار متأسفیم که دختر ۲۳ ساله ای که با یک هدف خاص وارد یک آموزش خاص شده و قرار است در آینده با یک ازدواج معقول و منطقی به عنوان مادر آینده منشأ پروش نسل پاک و بدون آلودگی باشد، وارد یک نوع وابستگی شده و به صورت افراطی نیاز به توجه و تحویل گرفتن یک فردی دارد که داری اختلال شخصیت مشخص است و چیزی جز آسیب و وابستگی بی هدف و غیر منطقی در عین حال جذاب و فریبنده ندارد . قطعا و قطعا شما باید نیاز و کمبودی که باعث شده نگران از دست دادن توجه و اعتماد و دیده شدن از طرف ایشان شده است را کشف کنید پس سوال این است که آیا در کلاسی که شما هستید همه نگران اعتماد ، دوست داشتن و نزدیک شدن از موضوعات مهم شان است؟ و سوال دیگر شما چرا نیاز مند اعتماد ، دوست داشتن و نزدیک شدن به یک فردی دارید که هیچ هدف منطقی نداشته و اختلال و انحراف جنسی دارد؟ پس این نشان دهنده خالی بودن شخصیت شما از دوران گذشته است که باید شناسایی شود وگرنه باعث دردسرهایی در زندگی می شود به عبارت دیگر شما تبدیل به یک شخصیت مهر طلب می شوید برای اطلاع بیشتر از این اختلال به این سایت مراجعه فرماییدhttp://www.moshaverfa.com/1393/12/01/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%.‎.‎.‎ موفق باشید.

سلام
این آقاشمارابرای دوستی سالم نمیخواد اگرمیخواست درمورد بدن زن ازشما نمیپرسید .
برای ازدواج هم نمیخواداگرمیخواست حتما" محترمانه ازت درخواست میکرد .

سلام امیدارم حالتون خوب باشه....
من۱۵سالمه حدود یک سال پیش با یه پسر توی فضای مجازی آشنا شدم که
همسنه خودم بودشاید این رابطه مجازی بوده باشه اما من واقعا دوسش داشتم اما بعد از مدتی ما باهم کات کردیم چون به من اعتماد نداشت.بعد از اون من خیلی افسرده شدم ونتونستم اون طوری که میخوام درسمو بخونم ومعدل از۱۹/۱۴افت کرد وشد۱۷/۴۵سال خیلی بدی بود من به مامانم قول دادم جبران کنم تابستون اون سال مامانم برام موبایل خرید ومن برنامه های مختلف لاین ویاهو تانگوو...روی موبایلم نصب کردم وهمش سرگرمه اونا بودم ودرسم به کلی فراموشم شد توی لاین من وابسته شدم به پسری که ۹سال از خودم بزرگتره و اون برای من وقت نمیزار خیلی کم باهام چت میکنه من خیلی دوسش دارم اون واقعا به من کمک میکنه توی برخی از مشکلاتم اون برای من فک نکنم مشکلی ایجاد کنه اما من به غیراز اون چندنفر دیگه ام چت میکنم هرکاری میکنم نمیتونم از این برنامه ها دل بکنم خواهش میکنم کمکم کنید باید چیکارکنم دزسم خیلی مهمه دلم میخواد در آینده پزشک بشم اما این برنامه ها نمیزرن با این وضعیت شاید نتونم برم رشته ی تجربی بهم بگین چیکارکنم روی پرفایلم بنویسم خداحافظ وبرنامه هارو پاک کنم؟؟؟چطوری حواسمو جمع کنم به درس خوندنم؟؟؟آیا میتونم برگردم به حالت اولم که درس میخوندم وموفق بودم؟؟؟تورو خدا کمک کنید

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. به شهر سوال خوش آمدید. از اظهار لطف شما متشکریم. کاربرگرامی، همانطور که خودتان نیز برای طرح سوال، موضوع (عشقهای بی هدف) را انتخاب کردید، حتما میدانید که این نوع وابستگی و دلبستگی دقیقا مصداق همان عشقهای بی هدف است. به معنای دقیق تر اگر بخواهیم نگاه کنیم، این ارتباط اصلا عشق نیست و تنها یک وابستگی و گاه به همراه دلبستگی عاطفی به طرف مقابل است... شما در سنین نوجوانی قرار دارید و از ویژگی های این سن، تحولات و گاه بحران های روحی، جسمی، عاطفی، اعتقادی، اجتماعی و غیره است... و البته دوران بسیار حساس و سرنوشت ساز هم از نظر مسائل ذکر شده و هم به لحاظ تعیین مسیر آینده و فعالیت های مورد نظر شما مثل تحصیل و ورزش یا ...غیره. (برای اطلاعات بیشتر در مورد ویژگی های این سنین میتوانید به این لینک مراجعه کنید http://www.soalcity.ir/comment/6378#comment-6378) گاهی اوقات به قدری رفتارهای ما در سنین نوجوانی عجیب، ناپخته و هیجانی است که بعدها با نظر افکندن یا یادآوری آن دچار تعجب، خنده، یا شرمساری خواهیم شد.
اما تکلیف شما چیست؟ برای رهایی از این مشکلات، تنها راه حل شما تکیه به اراده قوی خودتان و توکل به خدای بزرگ و مهربان است. به منظور تمرکز بیشتر در تحصیل و ترک عادت مراجعه به شبکه های اجتماعی میتوانید این راهکارها را انجام دهید: شما به ویژه با توجه به علاقه، نیت و تصمیم جدی تان برای رسیدن به مدارج عالی تحصیلی به این نکته توجه کنید و هم اینکه هر روز در مواقع مختلف (هنگام خواب، هنگام بیدار شدن، جلوی آینه، سوار تاکسی یا اتوبوس، ...)با خود تکرار کنید که راه موفقیت شما اول تکیه به خدای مهربان و دوم بریدن از مسائلی است که مزاحم تحصیل شما هستند. البته بهترین کار تعطیل کردن برنامه های مربوط به فضای مجازی و چت است اما این کار به صورت ناگهانی و به تنهایی و درحالی که همچنان از درون خودتان علاقه شدیدی به آن دارید، بسیار دشوار خواهد بود و شاید نتیجه بخش نباشد. در عوض ما به شما توصیه می کنیم خودتان یک برنامه ریزی یکی دو صفحه ای برای یک ماه آینده خودتان بنویسید و جدول بندی کنید و متعهد باشید آن را اجرا کنید. در این برنامه چند نکته را در نظر بگیرید. یکی این که تماس با افراد (غیر اقوام) در شبکه های مجازی را قطع کنید. اما میتوانید همچنان مراجعه به گروهها و کانال ها را ادامه دهید. نکته دیگری که باید در این برنامه ریزی توجه داشته باشید این است که زمان سپری کردن وقتتان در این برنامه ها را به تدریج کم کنید. مثلا اگر روزی دو ساعت است هر روز پنج دقیقه کمتر کنید و سعی کنید طبق ساعت آن را انجام دهید... در کنار این کارها، لیستی از بدی ها (مضرات) استفاده از این شبکه ها (مثل دور شدن از خانواده- پرت شدن حواسم در درس خواندن- پر شدن وقتم بجای درس خواندن - و ...هرچه خودتان به نظرتان می رسد) و لیستی از خوبی ها و منافع تعطیل کردن آن تهیه کنید. همواره این لیست همراهتان یا جلوی چشمانتان باشد تا هر روز آن را ببینید و مرور کنید.
از توجه و تکیه بر خدای مهربان غافل نشوید. جدای از انجام عبادات روزانه (مثل نماز واجب) گاهی اوقات فقط و فقط برای دعا کردن و درخواست کمک از خدا وضو بگیرید و دو رکعت نماز (مثل نماز صبح) بخوانید. اگر تجربه اش را ندارید حتما یکی دو بار امتحان کنید. با این کار به آرامش و قدرت بیشتری خواهید رسید.
آرزوی ما موفقیت و آرامش شماست.

سلام من یه دختر۲۲ساله هستم.اصلااهل دوستی باپسرنبودم هروقت بهم پیشنهادی میشدباقاطعیت ردمیکردم چون میدونستم گناه هست وازطرف دیگه یه جورخیانت به همسرآیندم میدونستم.تااینکه نه ماه پیش ازیک طرف تنهایی اذیتم میکردازطرف دیگه هم به خاطرکمبودمحبت بایه پسرتودنیای مجازی اشناشدم.قبل ازاین اتفاق حتی تودنیای مجازی هم باپسراراحت صحبت نمیکردم ورسمی صحبت میکردم.بعدازاینکه اشناشدیم فهمیدم هزارکیلومترازهم فاصله داریم ومن چندماه ازاون بزرگترهستم اون گفت واسش مهم نیست.مافقط عکس همدیگه رودیده بودیم وچت میکردیم یاتلفنی صحبت میکردیم .کم کم بهش علاقه مندشدم وبهش وابسته شدم.ماازروزاول میدونستیم بهم نمیرسیم وبایدجدابشیم ولی علاقه ای که بینمون ب وجوداومده بودمانع ازجداشدنمون میشد.تاقبل ازاشناشدن بااون خواستگارداشتم ولی ب خاطرخواهربزرگترم نمیتونستم ازدواج کنم اماالان یه مدتی هست که تصمیم گرفتم ازدواج کنم تاچندروزپیش هروقت خواستگارمیومذبرام سعی میکردم عاقلانه تصمیم بگیرم ولی خب چون دلم پیش کس دیگه ای بودجواب ردمیدادم تااینکه جدیدایه خواستگاردارم که همه جوره شرایطش عالی هست وقتی باهاش اشناشدم حس خوبی نسبت بهش پیداکردم تقریباجوابم مثبت هست ولی مشکلی که دارم این هست که ب خاطردوست پسرم دچارعذاب وجدان شدم یک هفته بودکه باهاش صحبت نکرده بودم براهمین بهترتونستم درموردخواستگارم فکرکنم اماوقتی بعدیک هفته باهاش صحبت کردم دوباره عذاب وجدانم شروع شدهمش باخودم میگم اگ ازدواج کنم چه جوری بهش بگم اخه همیشه میگفت طاقت دوری من ونداره دوری من عذابش میده و...میترسم بلایی سرش بیادنمیخوام دلش وبشکنم براهمین توانتخابم دچارتردیدشدم ازیک طرف هم میدونم که بلاخره بایدازدواج کنم درواقع درسته هنوزم دوسش دارم ولی به اندازه اون اوایل نیست اگ اون بگه جدابشیم سختم هست ولی بهترمیتونم تحمل کنم امانمیتونم بهش بگم بایدجدابشیم.واقعانمیدونم چیکارکنم سردرگم شدم بین عقلم واحساسم موندم .خواهش میکنم کمکم کنیدنمیخوام ایندم وخراب کنم.

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر گرامی، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. شما بسیار جالب، روند شکل گیری این موقعیت را بیان کردید. تقریبا علت پدید آمدن مشکل را نیز بیان کردید و پاسخ خودتان نیز از کلام خودتان قابل برداشت است. قبول بفرمایید که در ابتدای ارتباط اشتباه قدم گذاشتید و با ادامه دادن این اشتباه وضعیت نه تنها بهتر نمی شد که وخیم تر نیز میشد. این توصیه ای است که بارها و بارها به دوستان نوجوان و جوانمان گفته ایم که از ارتباطات پیش از ازدواج بپرهیزید،حال چه این ارتباط به نیت ازدواج باشد چه نباشد، چه به ازدواج بیانجامد چه نیانجامد. این نوع ارتباط جدای از بار گناه و احکام شرعی مربوط به خود، عوارض و عواقبی دارد که ریشه همه آنها در همین دلبستگی و وابستگی های عاطفی دختر و پسر (به خصوص از طرف دختران) است. در بهترین حالت که دختر خانم با همان فرد مورد ارتباط، ازدواج کند نیز این ارتباطات مشکل زا خواهد بود و دوران بحرانی و سختی را به لحاظ روحی و روانی بر ایشان تحمیل می کند، چه برسد که این ارتباط به ازدواج نیانجامد یا اصلا ازدواجی نباشد... بگذریم. یکی از نقاط شانس شما دوری مسافت بوده است که جای شکر دارد.
اما در مورد شما بهتر است بدانید که شما در دوره ای کار اشتباهی یا ارتباط اشتباهی با کسی داشتید (البته از هر دوطرف اشتباه بوده) که باید قطع می شد و به هر دلیلی خوشبختانه این موقعیت برای قطع ارتباط پیش آمده است. شما هیچ مسئولیت شرعی، عرفی و قانونی در مقابل ایشان ندارید. نه تنها در این مورد نباید احساس گناه کنید بلکه باید هم خدا را شکر کنید و هم از شرایط گذشته توبه کنید و البته این فرصت عالی که خدای مهربان در مقابل شما قرار داده است را غنیمت بشمارید. شما نباید آینده و آرامش و زندگی خود را قربانی یک احساس مسولیت کاذب نسبت به دیگری و رابطه نادرست با او کنید. اکنون وظیفه شما قطع ارتباط است. البته طبعا این کار کارساده و راحتی نیست و علاقه ای که اجمالا ایجاد شده یا وابستگی عاطفی بین شما این جدایی را دشوار میکند اما شما به خاطر حفظ خودتان و البته قدم گذاشتن به زندگی درست آینده باید این سختی را تحمل کنید. در اولین گام نیز میتوانید شماره خود را تغییر دهید و نه خودتان ارتباط برقرار کنید و نه راهی باشد که ایشان بتواند با شما تماس بگیرد.
این را بدانید که اولا هیچ گونه مسئولیت نسبت به ایشان ندارید و در ثانی، ایشان خیلی خیلی راحت تر از شما با این مسئله کنار خواهد آمد.
در پایان ما آرزومندیم که شما در سایه الطاف خدای مهربان، به آرامش واقعی برسید. موفق باشید.

سلام دوستان خواهش میکنم این متن رو بخونید...من دختری ۱۸ ساله ام من از ۱۴ سالگی رفتم تو فاز این دوستی موستیا اخ که چقد تو دوستیام ساده بودم من هر جور دوستی رو تجربه کردم از مجازی واقعی و خیالی /اول با پسری اشنا شدم بعد ۷ ماه فهمیدم همش دروغ گفته حتی اسمشو ...ولی واسم مهم نبود چون خودمم زیاد اینجور جاها دروغ میگفتم من اولین عشقم بود ک ما حتی عکس همم ندیده بودیم میگفت ک خیلی دوست دارم چون صادقی ...ولی یادمون نره صادق بودن با سادگی فرق داره من ساده بودم بگذریم من واقعا وابستش شده بودم نمیدونم اصلا چرا رفتم سمت این مساعل /بعد ی پسری با من دوست شد و اولی رو ول کردم بهش گفتم کمن با یکی دیگه رفیقم و تموم کردیم من اولین عشق حضوری رو با دومی تجربه کردم اما خیلی یهویی شد من عاشق این یکی نبود و دلم اونجا بود جدیده هم گفت باید اونو ول کنی من ادمی نبودم ک همزمان با دو نفر باشم ....با این یکی اصلا خوش رفتار نبودم بی محلی میکردم ضایعش میکردم محبتش هم پس زدم ولش کردم اومدم با قبلی قبلی گفت منو نمیخاد چون خیانت کارم بعد ی ماه دباره اومد سراغم با هم دوست شدیم ما قصدمون ازدواج بود ولی اون جدیده فقط موقتی ما حدوده دوسال بودیم با اون جدیده ی ماه بیشتر نبودم ...........بعد ی مدت اون قبلی حرفای سکسی بهم زد منم ک متنفر بودم بعد دیدم شخصیتش بمن نمیخوره ولش کردم ....بعد از ی سال ....تو راه مدرسه عشق جدیدرو دیدم اونم چند بار ک اونجا عاشقش شدم از ته دل ...بعد ۶ ماه رفتم سراغش اما اون ادم قبلی نبود خیلی مغرور بود برعکس اون موقع ها ک خاکی بود و ساده و مهربون و راحت پسم زد و تحقیرم کرد و من اصلا انتظار این عکس العمل رو نداشتم و از درون شکستم هر حرفی زد بمن من ب رو خودم نیوردم و فقط شکستم از اون موقع روزگارم سیاهه دیگه عاشق نشدم ...گفت :من کسیرو دارم دوسشم دارم ...تو کی هستی دیگه ...زر نزنو این حرفا ...اما هنوزم دوسش دارم و از عشقم کم نشده ...از خدا خواستم نذز کردم نیومد ۲ سال انتظار کشیدم برا اومدنش فایده نداشت اون ب کنار حرفای تحقیر امیز دیگران ب کنار...من ک گفته بودم خودمو عوض کردم همونی میشم ک تو میخای ولی انگار با تیکه سنگ داشتم میحرفیدم ...از همینجا بش میگم د لامصب منکه دوست داشتم عاشقت شدم واقعا خودمو ب خاطر تو عوض کردم من ی دفتر داشتم ک تمومه روزای انتظارمو توش نوشته بودم و از عشقم نسبت ب اون حرف زده بودم اتیشش زدم زندگیمو عوض کردم دیگه ام عاشق نشدم و نمیشم ب موقش ...از خدا نخاستم اون بدبخت شه ولی خاستم من خیلی خوشبخت بشم با بدبختیه اون من ب جایی نمیرسم عشق من از ته دل و پاک بود من دوسال تموم براش اشک ریختم حیفه اشکام حیییییفه اشکام حیف ...من هیچ مشکلی نداشتم فقط مشکل اخلاقه بود ک حل شد ...ولی فهمیدم خدا عاشقمه ک منو از یک عشق پوچ رها کرد ما ممکنه بعضی وقتا دیر ب این نتیجه برسیم نزاریم دیر شه بقول یکی میگفت کسیرو دوس داشته باش ولی عاشقش نباش اینا واسه ادم نون و اب نمیشه ...من اگرم بخام ازدواج کنم با کسی ازدواج میکنم ک ادم باشه هر کی ک خوب باشه ادم عاشقش میشه این بهتره تا اینکه از اول عاشق باشی بعد ازدواج کنی بفهمی طرف اصلا ادم نیس اونجا ضربه سختی میخوری نزاریم کار ب اونجا بکشه دخترای گل شماها اینقد ساده نباشید و گدای محبت نباشید پسره اگه میگه دوست داره دروغه ب مولا دروغه پسرا شماها هم نوکر شهوتتون نشید ببخشید حرفم ب اون نامرداست اونایی ک احساسات دخترارو نادیده میگیرن پی شهوتن اونا حیونن ...اینو میدونم عشقای قبل ازدواج فقط باخته اینوهممون خوب میدونیم ...ولی دخترام نامردی میکنن جامعمون واقعا داغون شده ک ی زن شوهردار میره با ی پسر مجرد اخه دردت چیه دلیل نمیشه شوهرت ی تو بت میگه توام سر لجبازی بری زندگیتو خراب کنی این مساعل رو ک میشنوم تشنج میزنم من خودم کسی واقعا من رو دوس داشته باشه و بم ثابت شه جونمم میدم ب هر کی اندازه خودش ارزش بدید این حرفا شعار نیس من خودم بش رسیدم یا ب چشم خودم دیدم یادمون نره ی خدایی اون بالاس حواسمون ب کارامون باشه من توبه کردم چون خدا برام موند خدایا نوکرتمممممم...عشق رو ما فقط تو ی چشمک زدن توی لبخند تو ی دوست دارم کشککی میبینیم کیرو داریم گول میزنیم اینا ی مانع برا خوشبختین ...ما ادما ۸۰ درصد مشکلات رو خودمون برا خودمون درست میکنیم اگه دلت گرفت برو با خدات بحرف ن با رفیقت ن با ب اصطلاح عششششقت ن با برادر ن خواهر فقط خدا ...اینا نصیحت نبود من کوچیکتر از اونیم ک بخام شماهارو نصیحت کنم ولی اینا یاداوری بود چون ما همه ی اینا رو خوب میدونیم...ممنون میشم ب حرفام ده دیقه فکر کنید و تمام عمر عمل کنید ...ممنون

سلام من دختری هستم ٢٠ ساله،حدود ٤ ساله عاشق پسرى هستم،يكسال ازم بزرگ تره
مشكل رابطمون اينجاست كه ٣ سال پيش تصميم گرفتيم محدوديت هايى در رابطمون بزاريم يعنى فقط دوست معمولى باشيم
من چون خيلى دوسش داشتم قبول كردم
ولى الان خيلى مشكل دارم روز به روز وابسته تر شدم و زندگيم برام خيلى جدى شده
اونم به من وابسته هستش ولى عاشقم نيست فقط به عنوان دوست بهم ارزش ميده
و من بخاطر خوش بختيش سكوت ميكنم و عذاب ميكشم
ولى نميتونم ولش كنم و برم سراغ زندگى خودم
واقعا نميدونم بايد چيكار كنم
تورو خدا كمكم كنيد

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

دو نکته مهم:

وقتی عاشق کسی هستیم احساس می‌کنیم که آن فرد تنها کسی است که می‌تواند ما را شاد و خوشبخت کند. چیزی که نمی‌توانیم درک کنیم این است که هیچوقت نمی‌توانیم با کسی که دوستمان ندارد خوشبخت شویم. پس بااینکه ممکن است احساس کنید می‌توانید برای همه عمر به آن فرد متعهد باشید، اما فرد مقابل این احساس را به شما ندارد. پس به جای سعی و تلاش برای برقراری ارتباط با آن فرد سعی کنید این واقعیت را بپذیرید که این عشق دوطرفه نیست و آن را فراموش کنید. دیگر وقت و فکر و انرژی بیشتری را صرف آن فرد نکنید. پذیرش این واقعیات باعث می‌شود بتوانید تمرکزتان را تغییر داده و اولین قدم برای فراموش کردن آن فرد را بردارید.

اگر کسی دوستتان ندارد ولی باز هم با شما مانده است مطمئناً خیلی از خودش مایه نمی‌گذارد. به ‌جای آویزان شدن برای با او بودن، دست از عذاب دادن خودتان بردارید، دست از او کشیده و به زندگی خودتان برسید. به خودتان توجه کنید و به چیزهای غیرلازم نپردازید. با گذشت زمان یاد می‌گیرید که فراموش کنید و دوباره عاشق شوید.

موفق باشید.

سلام....
من یه دختر ۲۸ ساله هستم که ۲ سال پیش با پسری ۳۰ ساله آشنا شدم..... ایشون خیلی بهم ابزار علاقه میکردن... پسر ساده و پاک و خیلی خوبی بودن.... بعد یه مدت ازم درخواست ازدواج کردن......اما چون بیکار بودن گفتن که اول برم سرکار و بعد میام خاستگاری...... ایشون کارمند بیمه شدن اما محل کارشون شهر دیگه ای بود........ اویل با هم خیلی خوب بودیم ..... اما بعد کم کم نسبت بهم بی توجه شدن..... و شکاک... من ادم حساسی بودم... خیلی دوسش داشتم...... درسته بهم بی احترامی نمیکردن اما خیلی کم محلی میکردن و هر دفه گفتم بیا خاستگاری بهونه میاوردن تا اینکه من آزمون استخدامی دادم و بهونه جدیدشون شد اینکه به من انتقالی نمیدن...... کم محلیای ایشون و صد البته بی اخلاقی خودم و سست بودنم باعث شد که من بهشون خیانت کنم و با کسای دیگه حرف بزنم....... ایشون متوجه این موضوع شدن....... اما خیلی محترمانه من بخشیدن ولی گفتن که نمیتونن فراموش کنن و تنهام گذاشتن........ میدونم که کار من خیلی اشتباه بوده و مشکلم الان اینه که نمیتونم خودم ببخشم و فقط خودم مقصر میدونم و سرزنش میکنم....... کارم هر شب شده گریه والتماس بخدا که من ببخشه و کمکم کنه که فراموشش کنم...... اما نمیتونم خودم ببخشم......... حس میکنم زندگی و خوشبختیم با دستای خودم تباه کردم...... خیلی پشیمونم..... حس میکنم که هیچ کس اندازه ایشون من دوست نخواهد داشت دیگه..... ولی گاهی هم میگم که اگه دوسم داشت اینقدر طولش نمیداد...... واقعا بریدم........ حس میکنم همه درها به روم بسته شده.......... هر چند موقعیت خوبی دارم هم به لحاظ ظاهری و هم شغلی و تحصیلات و دوروبرم آدمای زیادی هستن ولی نمیتونم فراموشش کنم....... خواهش میکنم کمکم کنید

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

نباید انتظار داشت که بتوان همه چیز را فراموش کرد. بسیار پیش می آید که نمی توانیم خیلی از چیزها را فراموش کنیم به خصوص اگر خاطرات خوبی با آن فرد داشته باشید. به هر صورت، بخشی از آن خاطرات همیشه همراه ما خواهد بود. برای رها شدن از گذشته باید یاد بگیرید که ذهن را مدیریت کنید و هر لحظه نسبت به خودتان آگاه باشیدو نگذارید ذهن هرگاه که خواست به گذشته سفر کند. اگر دقت کرده باشید بیشتر اوقات ذهن یا در گذشته سیر می کند یا در آینده و کمتر پیش می آید که ذهن به زمان حال فکر کند.

بسیار برایتان پیش آمده که وقتی تنها هستید به مرور خاطرات بپرادزید، یکی از کارهایی که می توانید در این مواقع انجام دهید، دادن دستور ایست دهید؛ این روش بسیار ساده و کارساز است، یعنی لازم است خیلی محکم و مقتدر به ذهن تان ایست بدهید تا نتواند به هر کجا خواست برود. در حقیقت اگر آگاه نباشید و نبینید که ذهن تان در حال سفر به گذشته است نمی توانید جلوی آن را بگیرید اما اگر حواستان باشد به محض اینکه ذهن بخواهد به گذشته سفر کند به آن یک ایست محکم می دهید و از پیشروی آن جلوگیری می کنید.

هر چه بوده تمام شده است، بهتر است به آینده فکر کنید و در انتخاب بعدی خود نهایت دقت را داشته باشید.

موفق باشد.

سلام.من دختري ٢٨ساله هستم قبلا با بسري دوست بودم همكارم بود خيلي دوسم داشت ولي به خاطر كارمند بودنم نيومد خواستكاريم منم بعدش با يه نفر ديكه نامزد شدم متاسفانه حين اينكه عقد بودم دوست بسر قبليم ول كنم نشد همش باهم حرف ميزديم منم دوسش داشتم از اون طرف با نامزدم به مشكل برخورديم از هم جدا شديم الان باز با دوست بسرم رابطه دارم بهش كفتم مياي خواستكاريم ولي قبول نكرد الان يه هفتس قط رابطه كردم دارم دق ميكنم فقط.لطفا راهنماييم كنين طاقت دوريشم ندارم اصلا شب و روزم كريه شده

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

عشق حالت هیجانی نیرومندی است و اگر کامیاب نشود و معشوق به دست نیاید یکی از غم انگیزترین حادثه ها و اندوهگین ترین تجربه های زندگی به وقوع می پیوندد. حتی شاید سایه این ناکامی بعد از ازدواج شما با فردی دیگر، همچنان روی سرتان بماند و دلتان را هوایی گذشته ای کند که دیگر از دست رفته است.

قبل از هر چیز باید می دانستید که ازدواج با فردی دیگر، پاسخ خوبی به شکست عاطفی ای که قبلا داشته اید نیست. شما نباید برای فراموش کردن یک شکست عشقی یا بهم خوردن نامزدی قبلی تان، فوری به یک رابطه جدید و ازدواج با فردی جایگزین روی بیاورید. جایگزین پیدا کردن برای تسکین یک احساس، نه تنها دل شما را آرم و قرار نمی دهد، بلکه در کلاف سردرگمی گیر می افتید و زمانی چشم باز می کنید که می بینید نه از زندگی امروزیتان راضی هستید و نه توانسته اید ردپای عشق قبلی را از قلبتان پاک کنید.(حال که کار از کار گذشته، بهتر است بیشتر به آینده فکر کنید تا ئوباره این اشتبااه تکرار نشود.)

عشق واقعی زمانی است که دو طرف بتوانند از نظر احساسی و ذهنی همه احساساتشان را با هم شریک باشند. این یک عشق سالم، متوازن و درست است. پس اگر به کسی ابراز عشق کرده‌اید و به نظر می‌رسد که او این احساس را به شما ندارد، دیگر عشق با ارزشتان را صرف او نکنید. با اینکه کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، اما یادتان باشد که این پایان دنیا نیست. با گذشت زمان با کسی آشنا می‌شوید که می‌تواند شاد و خوشبختتان کند و به همان اندازه دوستتان خواهد داشت.

موفق باشید.

باعرض پوزش من سوال زیر را شنبه ۲۸ فروردین از خدمتتان پرسیده ام لیکن تاکنون جوابی دریافت نکرده ام باسلام و احترام. اینجانب ۲۹ ساله ساکن تهران. خواستگاری دارم که از لحاظ مذهبی، اخلاقی و تا حدودی خانوادگی به هم شبیه هستیم. مشکل من به نگاه کردن ایشان به خانم ها برمیگردد که میبینم هم به چهره خانم ها وهم موقعی که دور میشوند از پشت به انها نگاه میکند. طی دفعاتی که بیرون رفتیم بار اول خانمی چلوتر از ما میرفتند و شلوار تنگ چرم پوشیده بودند ایشان گفتند خوبه با دست محکم بزنی پشتشان تا اینجوری نپوشند و در جواب اعتراض من برای نگاهشان و حرف بدشان فتند شوخی میکنند و قصد مسخره کردن ان خانم را داشتند. یا در مورد دیگری خانمی موهایش را بافته و بیرون گذاشته بود گفتند خوب است ادم برود و موهایش را بکشد و وقتی من اعتراض کردم که چرا به خانمها نگاه میکنی گفتند برای مسخره کردن است و دلیلی ندارند و وقتی ناراحت شدم بشوخی گفتند که (باعرض پوزش خیلی زیاد) منکه رابطه جنسی برقرار نکردم باهاش (البته به بی ادبی این عبارت را بیان کردند). که این حرفشان باعث ناراحتی شدید من و سکوتم شد ولی برای اینکه قهر حاکم نشود پس از گذشت ۲۰ دقیقه به ایشان که سعی در دلجویی داشتند گفتم حرفشان خیلی زشت بوده و ایشان هم عذر خواستند و گفتند بابا یه نگاه که حلال است. البته طرز صحبت ایشان لحن شوخی دارد. یا یکبار دیگر سوار ماشین بودیم و داشتیم به خانه اشان (خانواده اشان به مسافرت رفته بودند در ان زمان) میرفتیم که در راه کنار خیابان خانم بی حجابی ایستاده بودند ایشان گفتند اینم سوار کنیم سه تایی بریم. مانده ام اینها می تواند مشکل زا باشد و یا خیر. با این اوصاف سوال من این است که ایا همه مردها عادت به نگاه کردن به خانم ها را دارند؟ ایا رفتار ایشان درست است؟ ایا این رفتارها خطر افرین نیست؟ ایا من باید اینکه از سایر لحاظ ها با ایشان سنخیت دارم را حساب کرده و اینمورد را نادیده بگیرم؟ این موضوع خیلی روی من اثر گذاشته. من کلا از مردها خیلی خوشم نمی اید بدلیل همین نگاه بد و خیانت و بی وفایی مردها و ... که در جامعه میبینم و ضمن اینکه بسیار از نظر روحی حساس و شکننده ام و این طرز نگاه ایشان واقعا مرا ازار میدهد. گاهی فکرمیکنم اینکه دچار تردید شده ام در اینکه ایا رفتار ایشان صحیح است یا خیر بدلیل واسته شدنم به ایشان باشد . ممنون از راهنمایی اتان پیشاپیش

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

واقعیت اثبات شده و گریزناپذیر این است كه مردان در برابر جنس مخالف، ذاتا جست‌وجوگرند و چشم مهم‌ترین ابزار جست‌وجوست.

سنگ‌های‌تان را وا بكنید
اگر می‌خواهید زندگی مشترك موفقی داشته باشید، قبل از ازدواج نظرات خود را در مورد محدوده روابط زن و مرد (از جمله نگاه، صحبت كردن و...) با همسر آینده‌تان در میان بگذارید تا به نگاه مشتركی دست یابید. درصورتی كه شما محدوده‌هایی كه مورد نظرتان هست را توضیح داده‌اید و با خواستگار‌تان در مورد پایبند بودن به این مرزها توافق كرده‌اید، قضاوت در آینده برایتان راحت‌تر خواهد شد، زیرا شما با توجه به این قرارداد‌ها می‌توانید رفتار همسرتان را بررسی كرده و در موردش قضاوت كنید. شما می‌توانید بگویید كه آیا فلان رفتار همسرتان در چارچوبی كه قبلا در موردش توافق كرده بودید جا می‌گیرد یا طبق این چارچوب، رفتار انجام شده نادرست و سزاوار مجازات است.

این نگاه، همان نگاه است؟
اگر می‌خواهید همسرتان را به‌دلیل نگاهش متهم كنید، باید بتوانید رفتاری را متفاوت از رفتار‌های همیشگی‌اش ببینید و بعد مهر چشم‌ناپاكی را رویش بچسبانید. بعضی از افراد همین كه همسرشان چشم در چشم فرد نامحرمی بیندازد یا با او گفت‌وگو كند، او را متهم می‌كنند ولی آیا واقعا اینگونه است؟ آیا در پشت این نگاه سوء لذت وجود دارد؟ یا این فقط یك تصور است و هیچ راهی برای اثبات اینكه این نگاه ناشایست است وجود ندارد؟ اگر شما با هر رفتار همسرتان برانگیخته می‌شوید، بهتر است قبل از قضاوت در مورد او، خودتان را زیر ذره‌بین قرار دهید. اگر نتوانید ذهن‌تان را مدیریت كند، با گذشت زمان دامنه این سوء‌ظن‌ها بیشتر می‌شود و هر حركتی از طرف مقابل زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد.

فكر‌تان را الك كنید
بعضی از افراد چون خودشان به‌صورت خودآگاه یا ناخودآگاه به این رفتار تمایل دارند، آن را به دیگران نسبت می‌دهند. درواقع آنها گاهی با یادآوری گذشته‌ای كه داشته‌اند و گاهی به‌دلیل تصوراتی كه هنوز در زندگی‌شان جریان دارد، همسرشان را متهم به رفتاری می‌كنند كه یا انجامش نداده یا مقصود نادرستی از انجام دادنش نداشته است. سعی كنید حساب گذشته را از امروز‌تان جدا كنید و نه برای آنچه پشت سر گذاشته‌اید كسی را متهم كنید و نه به‌‌دلیل گذشته او، روی رفتار‌های امروزش حساسیت به خرج دهید.

منتظر آینده باشید
یك رفتار زمانی قابل بررسی و مجازات است كه تكرار شود. اگر تنها یك‌بار احساس كردید كه همسرتان با نگاهی كه از نظر شما ناپسند است به فرد دیگری چشم دوخته، در موردش قضاوت نكنید. اما ممكن است این توصیه شما را به دام دیگری بیندازد، پس مراقب باشید! افرادی كه برای نخستین بار با چنین رفتاری از سوی همسرشان روبه‌رو می‌شوند، ابتدا دچار تردید می‌شوند و برای اینكه تردید‌شان به یقین تبدیل شود، هر نگاه و رفتار همسرشان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهند و نسبت به او حساس می‌شوند. باید بدانید این حساسیت‌ها به رفع مشكل كمك نخواهد كرد بلكه باعث اضطراب بیشتر و گاهی بیماری وسواس و بدبینی می‌شود. این رفتار‌ها نه‌تنها به‌خود شما آسیب می‌زند بلكه طرف مقابل‌تان را هم دچار تنش می‌كند و ممكن است كه در آینده این تنش به تكرار رفتار ناشایست تبدیل شود.

ببینید این فکر از علاقه ی زیاد نشات نگرفته؟
گاهی علاقه و عشق شدید یک دختر و پسر به همدیگر، عاملی می شود برای سوءظن. مثلاً چون زن همسرش را خیلی دوست دارد و او را تنها متعلق به خود می داند، از این كه با دیگری صحبت كند، عذاب می كشد و یا مانع فعالیت های اجتماعی او می شود. در واقع، به نوعی سركوب كردن حس اعتماد و استقلال در شخصیت مرد صورت می گیرد. اینجاست كه اگر مرد در نوع سلیقه، رفتار و گفتار در خانه و در اجتماع، مطابق خواسته همسرش عمل نكند، بدگمانی و سوءظن میان آن دو را در پی خواهد داشت.

آسمان و ریسمان نبافید
اگر واقعا یقین پیدا كردید كه خواستگارتان به شكلی متفاوت به زنان دیگر نگاه می‌كند، زیاده روی نكنید و این رفتار او را به دیگر جنبه‌های زندگی‌تان تعمیم ندهید، مثلا هرگز نگویید او به زنان دیگر نگاه می‌كند، پس مرا دوست ندارد یا اینكه او به دیگران نگاه می‌كند، پس حتما رفتار‌های نادرست دیگری را هم انجام می‌دهد كه من از آنها بی‌خبرم.

قانون‌های تازه وضع كنید
اگر می‌خواهید خواستگارتان با شما همراه شود و بیشتر برای دوام زندگی مشترك‌تان تلاش كند، انتظارات‌تان را در محدوده شرع و عرف با او در میان بگذارید و اگر بعد از آن رفتارش را انكار كرد، ابتدا این انكار را بپذیرید. حالا شما هم با او هم‌كلام شده‌اید، وقت آن است كه مجددا با كمك او چارچوب جدیدی را برای حدود روابطتان تعیین كنید و در مورد‌شان با او به توافق برسید. از او بخواهید در آینده به این تفاهمنامه پایبند باشد تا اگر این اصول مشترك را بار دیگر نادیده گرفت، بتوانید برخورد جدی‌تری را درنظر بگیرید.

موفق باشید.

باسلام و وقت بخیر. مشکلی که من دارم. در مورد بازی ای که شده روال زندگیم هست. من وقتی با کسی به مشکلی میخورم یا ناراحت میشم حس میکنم طرفم ممکنه منو نخواد و سعی میکنم خودم زودتر بهم بزنم رابطه امو تا ببینم اگر اصرار کرد و به اصطلاح نازم را خرید بسمتش برگردم. میدانم این موضوع باعث خستگی طرفم میشود. بارها شده سر مسئله ای به نامزدم گفته ام تمام و دیگر ادامه ندهیم وخداحافظ و حتی در بسیاری موارد ناشی از عجول بودنم در قضاوت بوده. حتی من با رئیسم هم همین طور رفتار را دارم اتفاق افتاده بود که سر مسئله ای رییسم بمن نصیحت میکردند و از رفتارم گله مند بودند و من به ایشان گفتم میخواهید من نباشم و بروم و انتظار داشتم اگر مرا میخواهند اصرار کنند . فکرمیکنم این مورد بازی من شده و بعدها در زندگی ام مشکل ساز. نمیدانم چه ترسی در کودکی ام داشته ام که باعث شده به این حالت دچار شوم. لطفا مرا راهنمایی کنید. ممنونم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر عزیز. به شهر سوال خوش آمدید.
خواهر گرامی، پررنگ ترین نکته ای که در کلام شما دیده می شود، تصمیم گیری عجولانه و بدون فکر است. البته اگر کم حوصلگی در سایر امور نیز وجود داشته باشد شاید بد نباشد با مراجعه به یک متخصص تغذیه نسبت به تغییر رفتار تغذیه ای خود نیز اقدام کنید. اما در خصوص تصمیمات عجولانه به نکات زیر توجه کنید:
۱- كاملا مطمئن باشید كه می‏توانید روحیه و رفتار خود را تغییر دهید ولی برای رسیدن به نتیجه عجول نباشید، بلكه با خود فكر كنید باید حداقل یكسال بر روی رفتارهای خود كار كنید و اگر چنین نمودید حتما پس از آن دگرگونی رفتاری خواهید شد.
۲- از حساسیت بیش از حد در هر زمینه بپرهیزید.
۳- همواره در هر مساله‏ ای ابتدا از دیگران انتظار بدترین برخورد را داشته باشید و خود را برای تحمل آن آماده كنید (لازمه این کار اندیشیدن در موقع رفتارهاست). این مساله باعث می‏شود برخوردهایی بهتر از مورد انتظار در شما ایجاد خوشنودی نماید. در حالی كه اگر همیشه انتظار برخورد خوب داشته باشید چه بسا نتیجه عكس خواهید گرفت.
۴- با خود قرار بگذارید كه هیچ گاه برخورد تند نداشته باشید (حتی در جایی که همه چنین برخوردی دارند) و اگر ناگهان از شما برخورد تندی سر زد خود را جریمه كنید؛ مثلا تصمیم بگیرید - یا در صورت امكان نذر كنید - كه مثلا اگر بر سر كسی فریاد زدید فلان عمل عبادی را انجام دهید، فلان مبلغ صدقه بدهید، یا شب نماز شب بخوانید، و یا یك روز روزه بگیرید و ... كارآیی این روش، بسیار بالا است و بسیاری از علمای بزرگ بدینسان تمرین عملی و خودسازی نموده ‏اند.
۵- از تفریحات سالم و تقویت كننده اراده؛ مانند كوهنوردی، شنا، دو و پیاده‏روی و گردش در طبیعت و... نیز استفاده كنید.
۶- در تصمیم‏ گیری‏ها، حتی تصمیمات ساده و روزمره، زود پاسخ ندهید و حتی ‏الامكان با افراد عاقل و پخته مشورت نمایید و از اقدامات عجولانه و مطالعه نشده بپرهیزید.
۷- بیشتر با افراد خوش خلق و غیر عصبی معاشرت كنید.
۸- از شرایط و موقعیت‏هایی كه زمینه تندخویی در آن فراوان است اجتناب كنید و در موقعیت‏هایی حضور یابید كه رفتار پرخاشگرانه در آن جا دیده نمی‏شود و از موقعیت‏های كه شما را به تندی نمودن دعوت می‏كند دور شوید.مثلا به برخی رفتارها و حالاتی كه از افراد سر زده و شما را به عصبانیت دعوت می‏كند توجه نكنید مثلاً اگر كسی با حرف ناروا شما را بر می‏آشوبد از شنیدن و گوش سپردن به سخنان وی اجتناب كنید و حتی گوش ندهید یا محیط را ترك كنید و دیگر به گفته‏ های او دقت و توجه نكرده و آنها را در ذهن خود مرور نكنید نسبت به دیگر اعمال فیزیكی و رفتارهای پرخاشگرانه و تحریك كننده نیز همین طور واكنش نشان دهید و راه بی‏ توجهی و تغافل را پیش گیرید.
۹- همانطور که اشاره شد، قبل از هر عملی در مورد پیامد آن تفكّر و اندیشه كنید و آنگاه اقدام نمائید و با تمرین این راهكار و بكارگیری آن در مورد تمام رفتارها، اندك اندك كنترل خویش را بر تمام رفتارها توسعه بخشید.
۱۰- سطح شناخت خود را با مطالعه و تفكر از زشتی، ناپسند بودن، غیرقابل جبران بودن اعمال پرخاشگرانه بالا ببرید. مثلاً روایات، آیات و داستان‏هایی را كه در مورد این نوع رفتارها و آثار آن‏ها نوشته شده مطالعه كنید و بعد در مورد آنها فكر كنید. حتی در برخی موارد به آثار رفتار تندی كه خود مرتكب آن شده ‏اید توجه و آن عمل و زشتی آن را در ذهن خود مرور و بزرگ معرفی كنید بگونه ‏ای كه به یك حالت خود هشداری از درون دست یابید و آثار فردی و اجتماعی و پیامدهای حیثیتی آن عمل زشت را لحظه به لحظه در ذهن خود مرور و قبح آن را برای خود بزرگ جلوه دهید تا از درون از آن عمل متنفّر شوید.
۱۲- از خواندن قرآن به مقدار زیاد و در نوبت‏ها متعدد در طول ۲۴ ساعت هرگز غفلت نورزید که قرآن تأثیر عظیم در رسیدن به حالت سكینه و آرامش درونی دارد. همین طور عبادت‏های خود مانند نماز اول وقت را با حضور قلب كامل بجا آورید كه تأثیر بزرگی در رسیدن به اطمینان خاطر دارد و آدمی را از درون به سكوی آرامش می‏سپارد.
۱۳- بعد از استحمام و به هنگام خروج از حمام دو پای خود را تا قوزك با آب سرد بشویید.
۱۴- دیگر رفتارهای عادی و روزمره خود را نیز با تسلط كامل بر رفتار و بدون شتابزدگی انجام دهید و آنها را آرام آرام تعقیب كنید تا نرم‏خویی و پرحوصلگی بر تمام رفتارهای شما حاكمیت پیدا كند.
۱۵- شرح موارد فوق را در جدولی بنویسید و موارد انجام و یا تخلف از آن را یادداشت كنید و همواره سعی كنید موارد تخلف را كاهش داده و بیشتر از پیش خود را به انجام آنها مقید سازید و حتی قبل از بروز آن موقعیت‏ها و به صورت مستمر راهكارهای فوق را سرلوحه اعمال خود قرار دهید و از آن به بعد باید میزان موارد پرخاشگری شما كاهش یابد و آنها را نیز یادداشت كنید و كم كم از میزان آن‏ها در طول روز، هفته و... بكاهید و خود تنبیهی را بكار بگیرید.
موفق باشید.

سلام توروخدا کمکم کنید
من پسری۱۶ساله هستم من حدود۲ ساله که باشگاه میرم و در طی این ۲ سال عاشق استاد باشگاهمون شدم استاد باشگاهمون ۲۵سالشه من هرشب به یاد اون تا صبح آهنگ گوش میدم نمیخوابم و عکساشو نگاه میکنم و لی الا میخوام یگه فراموشش کنم چون میدونم ینی مطمئنم نمیتونم بهش برسم ححالا نمی دونم چجوری فراموشش کنم ...اگه راهیم بلدین که من و به اون میرسونه یا اونو عاشق من میکنه توروخدا بگید توروخدا زود جواب بدید دارم روانی میشم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم. وضعیت کامل شما از دو سه خط توضیحات شما مشخص نیست و مورد شما نیاز به بررسی دقیقتر و بیشتر دارد. اما به طور کلی اگر این وضعیت زندگی شما را مختل نموده و برای شما آزارنده است، بهترین روش کلی برای فراموش کردن ایشان، قطع ارتباط است. اگر میخواهید از این وضعیت رها شوید، این باشگاه را ترک کنید و سعی کنید ارتباط یا ملاقاتی با ایشان نداشته باشید. ضمنا اگر این حالت برای شما تکرار شده یا به عبارتی این حس شما نسبت به برخی افراد پیش آمده به یک متخصص روانشناس مراجعه حضوری داشته باشید.
موفق باشید.

با سلام.من با پسری توی یکی از شبکه های اجتماعی اشنا شدم..حوود ۴.۵ ماه با ایشون به صورت معمولی در ارتباط بودم و تو این چندماه همیشه به صورت خاص و خیلی با ادب و احترام زیاد نسبت به بقیه با من برخورد میکردن و منم درجریان بودم و شاهد که دوست دختر داشتن و هربار کات میکردن تقریبا ۳ بار فکرکنم..منو ایشون فاصله مکانیمون خیلی خیلی زیاده و از دو شهر متفاوت..خلاصه ایشون ی شب که ناراحت بود بخاطر ی موضوعی من خیلی دلداریش دادم و باهاش صحبت کردم اروم شه..از ان شب ایشون تغییر کرد..به صورت جدی صحبت میکرد..میگفت تلاش کن برای ادامه تحصیل بیای اینجا و تو با بقیه فرق داری خیلی معصومی حتی چهرت..و از ان شب که دیدم چقدر مهربون و با محبت با من حرف زدی..از این ۵.۴ ماه که همیشه انرژی مثبت بودی واسم و همیشه میگفتی عالیم و حس خوب و انرژی میدادی و شور نشاط داشتی همیشه خیلی خوشم امده..و از این حرفا..تا چندروز گذشت ایشون گفتن منو میخوان و عاشقم شدن و ما رابطمون ی شکل دیگه گرفت..خیلی محبت میکرد و میگفت هیچ چیز مانع این نیس که به من نرسه و میگفت حتی اگر نشه تو بیای شهرما من خودم میام..اگر بیای اینجا که همه چیز راحت تره واسه اشنایی با خانواده..نیاز نیست بگیم طریقه اشنایی تو مجازی بوده..و گفت من عکستو نشون اجیام دادم خیلی خوششون امده گفتن خداروشکر بالاخره یکی به دلت نشست.و من خیلی خوشحالم تورو دارم و اجیام گفتن عکس از اندامت بفرست اندامتو ببینیم..و اصرار میکرد واسه عکس از اندامم.من چند روز پیچوندمش بعدش گفتم نه..چون به نظرم مشکوک بود ماجرا..گفت که چند هفته دیگه میادشهرما و منو ببینه و با مامانم اشناشه..من میگفتم مامانم باید مامانتو ببینه بحرفه تا شاید قبول کنه میگفت من هیچ وقت نمیزارم مامانم با مامانت بحرفه و نمیخوام فضولی کنن از الان مهم خودمم.نمیخوام بفهمن مجازی اشناشدیم دلسرد کنن منو و توچکار خانواده من داری.تو بسپار به من مامانتو راضی میکنم.راضیش نکنم مردنیستم..قول میدم دلشو بدست بیارم وقتی امدم..اینم بگم ایشون ۲۸ سال و فوق لیسانس مهندسی مکانیک.از نظرظاهر درحد خیلی خیلی عالی وخیلی خوشتیپ و خوشکل..کار خوب و کلا شرایطش خوب بود..خلاصه من اصرار میکردم مامانت باید بحرفه دوباره میگفت مامانم دهاتیه بلدنیس فارسی بحرفه و این حرفا..انم تو کرج..مگه میشه اخه؟بعد ی جاسوتی داد گفت چرا چند کلمه بلده.یا ی بار تو ماشین که بود گفت ععع نیگا دختره شاسی بلنده قدبلنده و چقدر پسروایسش ایستادن یا چندتا عکس دختر میفرستاد که زن عموم گفته این دختره عکساتو تو گوشیم دیده خیلی خوشش امده ازت..هی عکسای دختره رو فرستاد واسم..که من گفتم نه من دلم پیش یکی دیگست و این حرفا که مثلا من تحریک بشم حواسم جمع باشه کاری نکنم بپره بره..یا دوستمو فرستادم امتحانش کنه باهاش حرف زد و اصلشو داد و اصل خواست و معرفی و گفت که تنهاست و دوست دخترنداره و همون موقع به دروغ به من گفت که داره درس میخونه..یا ان روزی که گفتم عکس اندام نمیدم ناراحت شد تاعصرپیام نداد و بعدش گفت من ازحرفای دیشبت ناراحتم که گفتی نمیای شهرما و درس بخونی اینجا و تو دلسردم کردی و منو ناراحت کردی بهم ریختم از دیشب..درحالی که دیشب اصلا چیزی نگفت از دلسردی و اینا و تا صبح روز بعد که گفتم عکس بهانشو داد به دیشب.و گفت اگر منو نمیخوای بگو و من یکمی دلسرد شدم.اگر خدای نکرده قسمت هم نشدیم هیچ وقت جدا نشیم دوتا دوست عاشق باقی بمونیم...
خب من با این وضعیت و دیدع ها و شنیده ها باهاش کات کردم..ان شب میخواست حرفای جنسب بزنه من بهش گفتم تماس بگیره.تماس گرفت..بهش گفتم که رفتاراش همخونی نداره.خیلی مشکوکه و صادق نیست..چشم پاگ نیست و همه رو گفتم.ساااکت بود ی کلمه حرف نمیزد اخرش گفت من چیزی نمیگم خجالت زده میشی..خجالت میکشی..ولی نمیگم کاری نداری خدافظ..و تمام شد به همین راحتی
حالا واسه من سوال ایشون که هدفشون بد بوده چرا اینقد اصرار داشتن با مامانم صحبت کنه و راضیش کنه؟چرا انقدر اصرار داشت واسه ادامه تحصیل برم انجا؟اخه خیلی پیگیر بود با مامانم صحبت کنه و راضیش کنه و همشم میگفت تو بیای اینجا همه چی حله فقط بیا اینجا واسه تحصیل بقیش حله..خانوادمو میگم تو دانشگاه باهات اشنا شدمو این حرفا..
خیلی سوال تو ذهنم هست..

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام خدمت شما کاربر گرامی. از اینکه شهر سوال را انتخاب کردید متشکریم. خواهر گرامی، بسیار سرگذشت جالب و عبرت انگیزی بود در عین حال که شکر خدا منجر به اتفاق بدی هم نشد. البته سوالات آخر مطلب شما طوری است که گویی این آقا از طرف ما مأمور بوده است!!!! به هر حال چند نکته قابل ذکر است:
اول این که هوشیاری شما بسیار قابل تقدیر است هرچند زودتر از این هم میتوانستید به این نتیجه برسید ولی باز هم باید شکرگزار باشید که به هر دلیلی خام حرفهای اغواگرانه او نشدید.
به طور کلی با توجه به ویژگی های بسیار گوناگون و متنوع شخصیتی و فکری و رفتاری انسانها و از طرفی وجود تفاوتهای فردی در آنها به همراه تفاوتهای سایر شرایط مانند محیط اجتماعی، سطح اقتصادی فرهنگی و ... همه و همه یک معادله بسیار پیچیده را می سازد که در مواقع لزوم و هنگام پیش آمدن مشکل، وظیفه یک مشاور روانشناس، پیدا کردن و تشخیص مشکلات و حل آن است. به همین دلیل هم هست که ما در پرسش و پاسخ کتبی یا آفلاین، همیشه یک سری کلیات را بیان می کنیم. زیرا مجال گرفتن اطلاعات دقیق و زیاد و تشخیص دقیقتر و دادن راهکارهای دقیقتر (برخلاف مشاوره حضوری) ممکن نیست.
ما معمولا برای درک جدی بودن یا واقعی بودن ادعای افراد برای قصد ازدواج، که معمولا هم از طرف آقایان است، به دخترخانمها می گوییم به آنها یک مهلت نه چندان طولانی بدهید و بخواهید از طریق خانواده اقدام کند. قطعا اگر فردی صادقانه قصد ازدواج داشته باشد عذر و بهانه های مکرر در قبال این درخواست نخواهد آورد و با عکس العمل وی در مقابل این خواسته، میتوانیم حقیقت را تا حد زیادی درک کنیم. حال این که طرف شما چرا اصرا رداشته با مادرتان صحبت کند واقعا مشخص نیست، شاید این فقط یک بهانه بوده برای اینکه بالاخره شما را به صورت حضوری ملاقات کند و شاید هم خودش به کاری که میخواسته انجام دهد آگاه بوده و میتوانسته از طریق مادر شما به هدفش برسد. به هر حال از نوع خواسته های ایشان کاملا مشهود است که قصد خیر نداشته اند و شکر خدا شما این موضوع را فهمیدید.
این نکته را بدانید برخی افرادی که دچار اختلالات یا بهتر بگوییم انحرافات جنسی هستند ممکن است رفتارهای عجیبی از خود نشان دهند و به شکلهای مختلف غرایز جنسی خود را ارضا کنند (مانند دیدن عکس، مانند صحبت کردن تلفنی، و ...) و حتی برخی که آدم های پیچیده تری هستند ممکن است حاضر شوند تمام مراحل را قدم به قدم و با صبر و حوصله طی کنند تا در نهایت به صورت حضوری بتوانند طعمه را به صورت حضوری به دست آورند.
حتی در صورتی هم که فرد مورد نظر شما از جمله این افراد نباشد، با وجود این نوع برخورد ها و خواسته ها و صحبتها، قطعا میدانیم که این فرد به درد اعتماد و ازدواج و تشکیل زندگی نمی خورد.
از خدای متعال میخواهیم شما را در مسیر زندگی یاری کند. موفق باشید.

سلام.من عاشق پسری شدم ک بهم پیشناد دوستی داد ولی بهم گف ک نباید بهم وابسته شی از این حرفا گف باید رابطمون در حد دوستیه معمولی باشه منم چون دوسش داشتم قبول کردم ک شاید بعدا بتونم نظرشو عوض کنم بهم وابسته شه الان ی ساله میگذره راس گفته بود انگاری دوستیه معمولی. پنج بار بهم زنگ نزده تو ی سال فقط روزی پیام میده گاهی وقتام یادش میره احساس میکنم خودشو همش ازم دور نگه میداره نمیخاد باهام صمیمی شه ولی دوس داره همش بیرون منو ببینه باهام بکرده بیرون زیادی با من خوشه ادم بعید میدونه ک بهم پیام نده ولی اینطور نیس.ولی من خودمو گول زدم پایش موندم وابستش کنم برعکس خودم روز ب روز وابسته تر شدم عاشقش شدم حالا اخیرا بهم گفته بدون دوستیه معمولی اخرش پوچه کسی اینطور پیشناد داد دوس نشو پیشش اونقد گریه کردم گف دیگه برو ب هیشکی اعتماد نکن تو باید خودت از رفتارم زنگ نزدنام متوجه میشدی بازم نمیگه برا همیشه برو میگه برام مهم نیستی بری یا بمونی من چیزی نمیگم ولی بی محلمه عذاب میکشم حالا من موندمو تنهاییان ولی نمیدونم تو دلم ی امیدی هس ک میگه خدا بخاد نظرشو عوض میکنه من بش میرسم چون واقا دیگه خسته شدم یا اون یا دیگه هیشکی .لطفا راهنماییم کنید من چیکار کنم چون واقا دیگه بریدم.ن فکر دوستی دارم ن ازدواج میخام برا همیشه تنها بمونم..

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید. به نظر می رسد اگر خودتان یک بار از ابتدا تا انتها متن خودتان را بخوانید، به اشتباهاتتان پی میبرید. خلاصه عرض می کنم: این ویژگی طبیعی همه انسانها (به ویژه دختران) است که پس از مدتی با هم بودن به یکدیگر انس بگیرند و در نهایت وابسته و دلبسته هم شوند. بنابراین بسیار کوته فکرانه و بچگانه است که کسی فکر کند مدتی با کسی به اصطلاح دوست باشد یا مدتی با کسی باشد یا در کنار کسی باشد و هیچ حسی نسبت به او نداشته باشد. به همین دلیل است که ما همواره دوستانمان را از روابط پیش از ازدواج منع می کنیم. حال تصور کنید با پدید آمدن یک رابطه نزدیک و دلبستگی غیر ازدواجی (البته در خوشبینانه ترین حالت، چون خیلی اوقات این روابط و محبتهای ظاهری به روابط جنسی و آسیب های جسمی و ... منجر می شود)، مسیر بعدی چقدر میتواند آسیب ببیند. معمولا هم بیشترین آسیب ها ی روحی، روانی، جسمی، اجتماعی و ... را دختران می بینند.
امیدوارم پاسخ خود را گرفته باشید. موفق باشید.

سلام.
۲۶ سالمه و در ۱۹سالگی با فردی از طریقِ تلفن آشنا شدم و این ارتباط به ازدواج ختم شد.این آقا ۷ سال از من بزرگتر بود و بعدها فهمیدم که دخترخاله شو دوست داشت اما بهش نرسیده.با توجه به اعتیاد و وابستگی ایشون به خونواده این ازدواج بعد از ۵ سال + یکسال زندگیِ جدا از هم به جدایی ختم شد. و این آقا تلاشی برایِ برگردوندنِ من نکرد.در حینِ طلاق تو آموزشگاهی دلبسته استادم شدم که شخصِ تنوع طلبی بود و با دوتا از دخترهایِ کلاس دوست شده بود.من دورادور دوسش داشتم اما دلم نمیخواست بدونه بخصوص این که به تازگی از یه رابطه بیرون اومده بودم.بعد از حدودِ سه ماه و تموم شدنِ کلاسمون،من تا سه ماه دیگه میرفتم تو پروفایلش و فقط عکسشُ نگاه میکردم.بشدت دوسش داشتم اما دلم نمیخواست از دوست داشتنِ من باخبر بشه و بدونِ این که بدونه میخواستم ببینم نظرش راجه بمن چیه.به بهانه فراموشی درس و آماده شدن برای آزمون ازش پرسیدم که میتونم تو کلاسش حضور داشته باشم بمدت دو جلسه یا خیر. که ایشون دو روز گف بیا شرکت یادت بدم.که روز اول رفتم و از دو دو زدنِ چشمام همه چیُ خوند و بهم پیشنهاد داد.همون شب راجع به زندگیش گفت و این که به تازگی از خانومش جدا شده،حدودِ سه ماهه.من هیچی راجع به خودم بهش نگفتم.اما بعدِ پذیرفتنِ پیشنهادش گفتم همه چیو بهش و این که یکساله از شوهرم جدا زندگی کردم و شش ماهه از هم جدا شدیم.
خلاصه با هم دوست شدیم و الان یکساله که با همیم. این آقا قصد داره بره خارج از کشور و اون اوایل میگفت که تو هم بیا باهام.
من به امید بودن باهاش و حتی اذیت کردناش تو این رابطه،با وجودِ سه سال دوری از درس و تموم کردنِ کارشناسیم چون واقعا باهوشم و همینطور انگیزه با اون بودنم فقط ۲ماه حسابی برایِ ارشد خوندم و رتبه خیلی خوبی آوردم.اون بهمن ماهِ امسال قراره بره خارج(قرار بود مهر بره که نشد) ولی من مجبورم ارشد اینجا بخونم،چون خانوادم الان راضی نیستن به رفتنم و دکترارو قصد دارم برم خارج از کشور، فقط واسه این که به این آدم ثابت کنم منم میتونم پیشرفت کنم و اگر با کسی نیستم دلیلش این نیست که نمیتونم واسه اینه که اونو دوسش دارم:(
چون ایشون آدمِ تنوع طلبی هستن و مدام دنبالِ کیسِ جدید(حتی خودش بارها گفته که از این که منو دوسم داری بدم میاد،من خیلی تنوع طلبم.اما تو میتونی با کسی باشی که دوست داره و میتونید با هم باشید واسه همیشه)، با این حرفاش حتی شک کردم که شاید قضیه ازدواجش دروغ بوده باشه.حتی وقتی از قصد گوشیشُ میزاره جلو من، رومُ میکنم اونور، چون میترسم با واقعیت روبرو شم، واقعیتی که میدونم و بارها بهم ثابت شده،شاید مثلِ فیلمِ عصرِ یخبندان:(
من کیسایِ خیلی خوبی دارم و همچنین جایگاهِ اجتماعی خوبی.اما معاشرت هام محدوده و با افرادِ کمی ارتباط دارم و هیچوقت سعی نکردم دایره ارتباط و دوستامو گسترش بدم.چون خونوادم اینطوری دوس ندارن و مدام سوال میپرسن(حتی در موردِ دوستایِ دخترم) و کنترلم میکنن و به تلفنام گوش میدن و من در اینباره اذیت میشم.
(همین اعمالِ محدودیت ها از طرفِ خونوادم منو به ازدواجِ ناخواسته مجبورم کرد) ازدواجی که پدرم حاضر نشد با شوهرِ قبلیم حتی حرف بزنه و راهنماییم کنه در این باره، فقط گفت دیگه نمیزارم بری دانشگاه و من از سر لج و لجبازی بدونِ رضایتشون ازدواج کردم.
الان هم میدونم که باهاش آینده ای ندارم. اون میگه از ازدواج میترسه چون نامزدش بهش شک داشته و مدام اذیتش میکرده.میگه تو دورانِ دوستی شکاک نبود اما بعدِ ازدواج اذیتش میکرد.میگه فکر میکنم هرکسی هم خوبه باهام فقط تا وقتیه که باهام ازدواج کنه اما همین که بدونه متعهد شدم و دوسش دارم قراره اذیتم کنه.
حتی با من که حرف میزنه، تا میخواد از احساسش بگه زودی حرفشُ میخوره.
من خودمم از ازدواج میترسم و دیدِ خوبی بهش ندارم.اما اینجوری هم نیستم که یه روز با یکی باشم و حالم باهاش خوب باشه.من فقط حالم با این آدم خوبه.حتی اخمشو دوس دارم.نمیتونم به کسی دیگه فکر کنم.حتی تو این رابطه یکساله، شده یکماه با هم قهر بودیم اما یا ایشون برگشته دوباره یا من(که اکثرا من بودم).

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، از حضور شما در شهر سوال متشکریم. شاید خود شما بهترین فرد و آگاه ترین فرد به وضعیت خود باشید. و شاید همین مطلب باعث شده تا سوال خود را در صفحه ای با موضوع عشقهای بی هدف قرار دهید. اکنون نیازی نیست تا ما توضیحات زیادی بدهیم تا شما را قانع کنیم که عشق شما یک عشق بی هدف و بی نتیجه است. واقعیت این است که انسان برای به دست آوردن هر چیزی باید چیزی را از دست بدهد که به عبارتی بهای آن است. پس شما نیز در زندگی سعی کنید اگر میخواهید چیزی را به دست آورید، بهای آن را بدهید، نه بیش از آن را. یعنی چیزی را از دست بدهید که بعدها از این معامله احساس ضرر و زیان نکنید. من فکر نمی کنم با توجه به این شناختی که خود شما از این فرد دارید به ویژه این که به قول شما فردی تنوع طلب هستند یا به عبارتی انسانی هوس باز هستند، ارزش داشته باشد بخش مهمی از عمر و لحظات زندگی و جوانی خود را به پای او بریزید. از یک سو ازدواج و زندگی با این فرد قطعا عاقبت خوشی نخواهد داشت و موجب پشیمانی شما خواهد بود و از طرفی شما فردی نیستید که بخواهید صرفا در یک رابطه دوستانه بازیچه تنوع طلبی یا هوسبازی او باشید و شأن شما بسیار بالاتر از این است.
با توجه به شکست شما در ازدواج اول، بهتر است اندکی شرایط سخت را تحمل کنید و تمام سرمایه جسمی و روحی و مادی و معنوی خود را جمع کنید تا بتوانید در یک ازدواج موفق، زندگی باثبات و سالمی را آغاز کنید. بر خدا توکل کنید و رو به سمت او کنید. سعی کنید قدمی به سوی خدا بردارید که قطعا شما را با معجزاتش شگفت زده خواهد نمود.
موفق باشید.

با عرض سلام و خسته نباشید من یه دختر ۱۷ ساله ام تقریبا ۴سال به پسر عموم علاقه داشتم یعنی عشق یه طرفه بعداز چن وقت مادرم قضیه رو فهمید و سعی کرد کمکم کنه ولی انقدر علاقه مند به او شده بودم که کر و کور شدم به اصطلاح . همیشه وقتی تنها بودم به اون فکر می کردمو خیال بافی می کردم و به آینده فکر می کردم و به زمان حال کاری نداشتم
هروقت هم که میدیدمش همش نگاهم به او بود مامانم میگفت فراموشش کن و من انقد دوسش داشتم که نمی شد و فقط به مادرم می گفتم باشه ، میگفت لیاقت تو بیش از ایناست وخلاصه تا اینکه وسط های عید بود که مامانم که حسابی نگران شده بود همه چیو به پدرم گفت بعد از گفتگوشون مادرم اومد پیشم و گفت پدرت همه چیو می دونه فراموشش کن بهش گفتم سخته درحالی که چشمام پراز اشک بود دیگه رسیده بودم آخر خط تو این چن سال افت تحصیلی پیدا کرده بودمو ترم اول یعنی قبل عید تقریبا سه ماه به اون فکر نگردم و نمرهام بهتر شد خلاصه مادرم چن تا مثال برام زد و گفت ازدواج فامیلی مشکل داره از نظر پزشکی و... منم میگفتم همه اینا رو که میگین می دونم می گفت اگه رابطه تون بیشتر بشه قطع رابطه میکینم پدرت گفت راستش پدرم تو خواهر برادراش فقط درس خونده و منم خیلی بابایی هستم از اینکه فهمیدم بابام همه چیو فهمیده خجالت کشیدم و ناراحت شدم اصلا نمی دوستم باید چی کارکنم مامانم هم میگفت حرفی بد زده کسی چیزی گفته که انقد شیفته او شدی مامانم فک میکرد دوطرفه است رابطمون و فکر میکرد تقصیر اونه منم هی گفتم تقیری نداره نداره اون بیگناه هه همه چی تقصیر خودم بود این فقط یه عشق یه طرفه است و اون روحشم بی خبره وقتی اون شب مادرم فهمید درآغوشم گرفت و من گریه میکردم و اون سفت تر بغلم‌میکرد تا اینکه نشستو بام حرف زد میگفت چرا به خودم نگفتی مگه یه مادر فقط وظیفش پختن وشستنه گفت باید بابچش دوس باشه و از درون اون خبر داشته باشه راستش من اصلا روم نمی شد با مادرم دراین مورد توی این سالها صحیت کنم پسر عموم توی یخانواده به دنیا اومده که هشتا بچن و اون آخریه پدر و مادرشم بلد نیستن باهم حرف بزنن راستش زن عموم همش مثه یه کلفته مادرم می گفت توی یه مراسم داداش محمد (کسی که بش علاقه داشتم)کفت وای برما که بلد نیستیم بایه زن درست حرف بزنیم و اونو کلفت می دونیم
مامانم گفت اون ترتقاریه و باید چن سال دیگه پدرو مادرشو داری کنه درست مث این که مادربزرگت با ما زندگی می کنه
اون شب مامانم خیلی باهام حرف زد و من هم چشم و گوشم باز‌شدن و همه چیزو عمقی دیدن گفت این حسو که الان بش داری و فراموش کن و فقط باهم دختر عمو پسر عمو باشین من نمیگم باش حرف نزن برعکس حتی میگم باهم شوخی کنین درست مثه تو پسر عمه هات همون جوری که بااونایی (پسرعمه هام) همون جوری هم با محمد رفتار کن اون شب سعی کردم فراموشش کنم راستش چن وقت بعدشم که اومدن خونه ما من نیمدم ببینمشون چون امتحان عربی داشتم علت اصلی من این نبود چون اگه میدیدمش هوایی میشدم این حسو داشتم فراموشش کردم با اینکه سخت بود دیگه خوابشو ندیدم دیگه درموردش خیال بافی نکردم تا اینکه امروز که اول تیره راستش من سال دیگه کنکوری هستمو محمدهم لیسانس برق صنعتی داره و انگار تازگی ها توی یه شرکت کار میکنه اختلاف سنی‌منو او هشت سالو چهار ماهه بگذریم تا این که دو هفتس دوباره اومده تو‌فکرم و چن شبه خوابشو می بینم نمی دونم چی کار کنم بین پرتگاه موندم کمکم کنین

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام خدمت شما کاربر محترم، حضورتان در شهر سوال را گرامی میداریم. آفرین بر شما که بهترین کار را انجام دادید که با مادر خود درمیان گذاشتید، و آفرین بر والدین شما که با برخود عاقلانه و درست با شما سعی در روشنگری و اقناع شما داشتند. قطعا اگر هیچ ایرادی در کار دو طرف ازدواج نباشد و هم ملاکها هم درست باشد، فقط نارضایتی پدر و مادر به تنهایی میتواند کام شما را در زندگی برخلاف آنچه انتظار دارید، تلخ کند. حال اگر مخالفت ایشان دلیل منطقی و درستی داشته باشد قطعا این ناکامی در ازدواج شدیدتر و عمیق تر خواهد بود. تازه همه این حرفها زمانی عملی خواهد شد که فرد مورد نظر شما به خواستگاری شما بیاید و به اصطلاح شما را بخواهد. با وجود علاقه یک طرفه شما این ازدواج و مسائل بعدی کاملا یک تخیل رویایی خواهد بود بدون این که از طرف مقابل اطلاعی داشته باشید. از طرفی هم این که شما برای مدتی توانستید خودتان را کنترل کنید و در واقع این حس و حال و فرد مورد نظر را به فراموشی بسپارید نشان می دهد که این کار شدنی است. شاید یک دیدار، ملاقات، یا یادآوری خاطره یا هر نوع نشانه دیگری از پسرعمو، دوباره ذهن شما را درگیر این موضوع کرده باشد. این را خود شما بهتر میدانید. راهکارهایی که برای فراموش کردن این موضوعات در ابتدای همین پست ارائه شده بسیار مفید خواهند بود، آنها را به دقت مطالعه و اجرا کنید.
توجه داشته باشید که همه این مطالب را گفتیم و در واقع اینها هیچ نوع قضاوتی در مورد شخص پسر عموی شما نیست. این که شما و پسرعمویتان مناسب یکدیگر هستید یا خیر، نه مورد سوال شما بوده ، و نه پاسخ به آن با وجود اطلاعات بسیار اندک ما ممکن است.
موفق باشید.

بازدید۱۶۲۰۲۷نفر!!!!!! البته خب مردم یه کشور جهان سومم باید دنبال این چیزا باشن دیگه...عشق و عاشقی....حالا برید مطالب مفیدی که مربوط به پیشرفت فردیه رو بخونید. تهش۱۵۰۰نفر دیده باشن!!خدایا ما ایرانیا کی میخوایم تغییر کنیم!!!...الله اعلم.....

هر کسی غمه خودشو داره کوچیک یا بزرگ ولی خوده همون شخص فکر میکنه بزرگترین گناهو کرده و خودشو پاک روانی میکنه و اشتباه هنینجاست هیچکس معصوم نیست .
اون دخترایی که هی میان حرف مزنن من خودم رابطه داشتم با یه کسی که خودخواه بود میگفت نیستم مطیع نبود میگفت هستم به فکر خودش بود فقط نه من
خیلی تلاش کردم کمکش کردم از خودم گذشتم ولی دیگه قلبم از ناراحتی درد گرفت موها سرم ریخت فقط به خاطر عذاب وجدان فقط به خاطر اون رابطه نه اینکه باکرگیشو گرفته باشم
ولی خیلی تحمل کردم خیلی بهش گفتم خودتو عوض کن انقد محبتش کردم گفتم شاید عکس العمل نشون بده ولی اون فقط میخواست اویزون باشه بهش محبت شه اخرشم خودش خجالت کشید که نمیتونه یه خورده مهر و محبت داشته باشه
حالا من تموم کردم ایا باید به خاطر یه استباه کل زندگیرو نابود کرد هزارتا مسکل دیگه درست کرد
نه من تمام تلاشمو کردم ولی به نفع جفتمون بود جدا بشیم.
اونایی که میگن قبل ازدواج اینکارو نکنید ال میشه بل میشه
این حرفا نیست خبلیا بعد ازواج کاری بدتر میکنن
یا اصلا هر کاری ممکنه اتفاق بیفته به خودتون افتخار نکید وقتی تو جو بودید اگاهی نداشته باشید
احساس کمبودم کنید اونوقت اگه خودتونو نگه داشتید بیاد بگید این کارا چیه ...نه تویی که فقط دم میزنی هیچ وقت تا حالا شرایطش جلو پات نبوده
پس این دختر خانم فقط افکار ماست که باعث عذاب ایشونه
یکم به زندگی قشنگ نگاه کنیم یکم درک کنیم همدیگرو
کمک که نمیتونید کنید پس حداقل عذاب ندید.
یکم انسان باشیم انسانیت داشته باشیم...

نظرات