توسل در قرآن
پرسش:
آیا در قرآن آیاتی برای اثبات توسل به اولیای الهی وجود دارد؟
پاسخ:
از آیات قرآن کریم به خوبی استفاده میشود که وسیله قرار دادن مقام انسان صالحی در پیشگاه خدا و طلب چیزی از خداوند به خاطر او، به هیچ وجه ممنوع نیست و منافات با توحید ندارد. برای اثبات این سخن ابتدا به مشروعیت توسل در قرآن کریم و در ادامه به نمونههایی از توسل در قرآن کریم اشاره میشود:
الف) مشروعیت توسل در قرآن
خداوند در سورۀ مائده میفرماید: « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(۱)" ای كسانی كه ایمان آوردهاید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیلهای برای تقرب به او بجوئید و در راه او جهاد كنید، باشد كه رستگار شوید."
در این آیه روی سخن به افراد با ایمان است و به آنها دستور میدهد که «وسیلهای برای تقرب به خدا انتخاب نمائید» (وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ) این وسیله میتواند عباداتی مثل نماز و روزه باشد و یا اولیای الهی باشند که در نزد خداوند متعال آبرو دارند.
ب) نمونههای از توسّل در قرآن کریم
در قرآن کریم موارد زیادی از مصادیق توسل را میتوان یافت. نقل این موارد و عدم ردع آن از طرف قرآن کریم خود میتواند دلیل بر این مدّعا باشد که وسیله قرار دادن مقام انسانی صالحی در پیشگاه خدا و طلب چیزی از خداوند به خاطر او، به هیچ وجه ممنوع نیست و منافات با توحید ندارد. در ادامه به چند مورد از آنها اشاره میکنیم.
۱- توسّل به حضرت یعقوب جهت طلب استغفار
در جریان قصّۀ حضرت یوسف(ع) زمانیکه فرزندان یعقوب یوسف را در چاه انداختند، به نزد پدر خویش، حضرت یعقوب(ع) آمده و اظهار ندامت کرده و گفتند:«فَالُواْ یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِینَ»(۲) "گفتند: ای پدر برای گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بودیم" قرآن میفرماید که حضرت یعقوب برای فرزندانش استغفار کرد: «قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»(۳)؛"گفت:به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش میخواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است"
از آیات فوق استفاده میشود که تقاضای استغفار از شخص دیگر نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهی است برای رسیدن به لطف پروردگار، و گرنه چگونه ممکن بود یعقوب پیامبر، تقاضای فرزندان را دائر به استغفار برای آنان بپذیرد، و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد(۴)
۲- توسل بنی اسرائیل به موسی(ع)
تنوع طلبی بنی اسرائیل و انتظارات بیش از حد ایشان از پیامبر خویش امریست که در قرآن کریم به آن اشاره شده است. امّا نکتهای که در این راستا مؤید کلام ما و خود نوعی دلیل بر وجود توسّل در فرهنگ قرآن و سیرۀ امم سابق میتواند باشد، واسطه قرار دادن موسی(ع) برای طلب و عرض حاجات خویش به درگاه خداوند است. چه اینکه زمانی که بین اسرائیل خواستار نزول اطعمه و اشربۀ رنگین و متنوع از درگاه خداوند میشوند به موسی(ع) روی آورده و میگویند:
«وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسَی لَن نَّصْبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ یخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ»(۵)؛" و چون گفتید ای موسی هرگز بر یك [نوع] خوراك تاب نیاوریم از خدای خود برای ما بخواه تا از آنچه زمین میرویاند، برای ما خارج کند."
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که واسطه قرار دادن یک پیامبر یا یک مقرّب درگاه الهی برای درخواست و طلب حاجت از درگاه الهی امری بلااشکال است.
۳- توسّل به پیامبر اکرم(ص) جهت آمرزش گناهان
خداوند در قرآن کریم از عمل برخی از مؤمنین گنه کار گزارش داده است که به نزد رسول خدا آمده و از ایشان درخواست می-کردند تا از درگاه خداوند برای ایشان طلب آمرزش و بخشش نماید:
«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»(۶)؛"و اگر آنان وقتی به خود ستم كرده بودند پیش تو میآمدند و از خدا آمرزش میخواستند و پیامبر [نیز] برای آنان طلب آمرزش میكرد قطعا خدا را توبهپذیر مهربان مییافتند."
قرآن کریم این فیض بزرگ را تنها شامل مؤمنین ندانسته و مشرکین را نیز قابل دریافت این موهبت الهی و طلب بخشش رسول خدا میداند:
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ»(۷)؛"چون بدیشان گفته شود بیایید تا پیامبر خدا برای شما آمرزش بخواهد سرهای خود را برمیگردانند و آنان را میبینی كه تكبركنان روی برمیتابند"
این آیه صریحاً میگوید که آمدن به سراغ پیامبر و او را بر در درگاه خدا شفیع قرار دادن، و وساطت و استغفار او برای گنه کاران مؤثر است، و موجب پذیرش توبه، و رحمت الهی است. خداوند حتی به این هم اکتفا نکرده بلکه به پیامبر خویش امر میکند که از جانب خویش برای مؤمنان طلب آمرزش کند:
«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ»(۸)؛" پس بدان كه هیچ معبودی جز خدا نیست و برای گناه خویش آمرزش جوی و برای مردان و زنان با ایمان [طلب مغفرت كن] و خداست كه فرجام و مآل [هر یك از] شما را میداند"
اینجا خداوند به پیامبر امر کرده که برای مسلمانان استغفار کند. این نکته نیز قابل توجه است که در اینجا خداوند برای مؤمنین و مؤمنات شفاعت کرده، و دستور استغفار به پیامبرش داده، تا آنها را مشمول رحمت خود کند، و از اینجا عمق مسأله «شفاعت» در دنیا و آخرت، و در همچنین مشروعیت و اهمیت مسأله«توسل» ظاهر میشود.(۹)
از مجموع این آیات میتوان نتیجه گرفت که اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پیامبر شرک بود چگونه ممکن بود که قرآن چنین دستوری را به گنه کاران بدهد منتها افراد خطا کار باید نخست خود توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس برای قبول توبه خود از استغفار پیامبر(ص)نیز استفاده کنند.
بدیهی است پیامبرآمرزنده گناه نیست، او تنها میتواند از خدا طلب آمرزش کند. جالب توجه اینکه قرآن نمیگوید: تو برای آنها استغفار کن بلکه میگوید«رسول» برای آنها استغفار کند، این تعبیر گویا اشاره به آن است که پیامبر(ص) از مقام و موقعیتش استفاده کند و برای خطا کاران توبه کننده استغفار نماید.(۱۰)
مسئلۀ طلب استغفار و آمرزش برای گنه کاران تنها به شخصیت حضرت رسول(ص) منحصر نشده و حتی در بعضی آیات آمده است که فرشتگان نیز برای مؤمنان طلب آمرزش میکنند مانند:
«وَیسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَیءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ»(۱۱)؛"و برای كسانی كه گرویدهاند طلب آمرزش میكنند پروردگارا رحمت و دانش [تو بر] هر چیز احاطه دارد كسانی را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كردهاند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار."
«رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَیءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا.....»این جمله حکایت متن استغفار ملائکه است، ملائکه قبل از درخواست خود نخست خدا را به سعه رحمت و علم ستودهاند، و اگر در بین صفات خداوندی رحمت را نام برده و آن را با علم جفت کردند، بدین جهت است که خدا با رحمت خود بر هر محتاجی انعام میکند و با علم خود احتیاج هر محتاج و مستعد رحمت را تشخیص میدهد. و معنای جمله این است که: خدایا حال که رحمت و علم تو واسع است، پس کسانی را که با ایمان آوردن به یگانگی تو و با پیروی دین اسلام، به سوی تو برگشتند، بیامرز و از عذاب جحیم حفظشان فرما.(۱۲)
«تَكَادُ السَّمَاوَاتُ یتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِكَةُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»(۱۳)؛"چیزی نمانده كه آسمانها از فرازشان بشكافند و [حال آنكه] فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبیح میگویند و برای كسانی كه در زمین هستند آمرزش میطلبند آگاه باش در قیقتخداست كه آمرزنده مهربان است. "
بنابراین مییابیم که وسیله گرفتن سنت قرآنی و سنت انسانی هست. وسیله سنت عالم مادی و عالم معنوی هست. اما چون انسان با مادیات انس دارد قبول میکند وسیلههایی که بالا اثبات شده، اما هنگامی که این وسیله غیر مادی باشد شاید برای او قبول کردن وسیله سخت باشد. بنابراین این شاید در ذهن کسی سؤالی ایجاد شود که آیا میشود از کسی که زنده نیست درخواست توسل کرد؟
توسل به کسانیکه از دنیا رفتهاند
ممکن است گفته شود تمام موارد توسلی که در بالا به آن اشاره شد، همگی در زمان حیات شخص مورد توسّل صورت گرفته است ولی آنچه تشیع مدافع آن است، امکان توسّل حتی به گذشتگان و کسانی که ازدار دنیا رفتهاند، میباشد. اگر هم بر اساس آیات قرآن جواز و مشروعیت توسّل را ثابت کنیم این تنها مربوط به افراد زنده و کسانی که در قید حیاتند میباشد و هیچ دلیل و مدرکی برای تعمیم آن به مردگان وجود ندارد.
برای اثبات امکان توسّل به اشخاصی از دنیا رفتهاند قدم اوّل آن است که ثابت کنیم که اصالت انسان به روح است، و ثانیاً این روح با این جهان ارتباط دارد.
اصالت روح
قرآن انسان را به دو گروه زنده و مرده تقسیم کرده است. امّا آیا زندگی یعنی نفس کشیدن و هوا را فرو بردن و بیرون آوردن؟ نه، این معنی زندگی نیست، اینها برای ما شرایط زندگی است نه خود زندگی. زندگی یعنی بینایی و توانایی. ما از آن جهت به خداوند تعالی«حی» میگوییم که دانا و توانای مطلق است، آثار حیات بر وجود مقدس او بار میشود(۱۴)
در حقیقیت آنچه حیات حقیقی انسان را تشکیل میدهد، چیزی غیر از تنفّس و تغذیۀ ایست که در سایر موجودات زنده متداول است. انسان در بین همۀ موجودات، قابلیت دریافت حیات ویژهای را دارد که در سایۀ پاسخگویی به دعوت شریعت حاصل میشود. خداوند در سورۀ انفال میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا یحْییكُمْ»(۱۵)؛"ای كسانی كه ایمان آوردهاید چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فرا خواندند كه به شما حیات میبخشد" خداوند در این آیه، قرآن را عامل حیات و پیغمبر را حیات بخش و زنده کننده معرفی کرده است.
بنابراین زندگی ما به همین بدن مادی و حرکت قلب ما نیست، که در صورت از کار افتادن آن، خاتمه یابد بلکه زندگی و حیات حقیقی انسان به «روح» او وابسته است که با ایمان زنده میشود و اصالت وی را تشکیل میدهد و فناناپذیر است و حتی پس از بین رفتن بدن مادّی نیز در قادر است به حیات خود ادامه دهد.
این حقیقت را میتوان از آیاتی دیگر از قرآن نیز استفاده کرد از جملۀ این آیات شریفه که به آنها اشاره میکنیم:
«قُلْ یتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»(۱۶)؛" بگو:«فرشته مرگی كه بر شما گمارده شده جانتان را میستاند آنگاه به سوی پروردگارتان بازگردانیده میشوید.
لفظ «توفی» به معنی میراندن نیست، بکله به معنی اخذ و گرفتن است. و تعبیر این آیه فقط آن وقت صحیح خواهد بود که واقعیت انسان همان روح باشد. بدن ما فقط لباسی است که بر روح پوشانیده شده است.(۱۷)
سورۀ بقره آیۀ ۱۵۴: «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ»؛" و كسانی را كه در راه خدا كشته میشوند مرده نخوانید بلكه زندهاند ولی شما نمیدانید".
سورۀ یس آیۀ ۲۵-۲۷: «إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ- قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یا لَیتَ قَوْمِی یعْلَمُونَ- بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُكْرَمِینَ»؛"(به همین دلیل) من به پروردگارتان ایمان آوردم [اقرار] مرا بشنوید! [سرانجام به جرم ایمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآی گفت ای كاش قوم من میدانستند..... كه پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزانم قرار داد".
سورۀ آل عمران آیۀ ۱۶۹: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛"(ای پیامبر!) هرگز كسانی را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزی داده میشوند".
علامه میفرمایند که مراد از «جنت» بهشت برزخ است نه بهشت آخرت.(۱۸)
سوره آل عمران آیۀ ۱۷۰: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ»؛"به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده استشادمانند و برای كسانی كه از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادی میكنند كه نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین میشوند".
کلمه «فرح» ضد کلمۀ «حزن» است و کلمه «بشارت» و «بشری» به معنای هر خیری است که تو را خوشحال کند، و کلمه «استبشار» به معنای این است که در طلب این باشی که با رسیدن خبری و بشارتی خرسندی کنی و معنای جمله این است که کشته شدگان در راه خدا هم از نظر رسیدن خودشان به فضل خدا و دیدن آن فضل خوشحالی میکنند و هم در طلب این خبر خوش هستند که رفقای عقب مانده شان نیز به این فضل الهی رسیدند، و آنها نیز خوفی و اندوهی ندارند.
از این بیان روشن میشود که کشته شدگان در راه خدا از وضع مؤمنین برجسته که هنوز در دنیا باقی ماندهاند خبر دارند.(۱۹)
حالا که ثابت شد که اصالت انسان بر روحش است و مرگ فقط یک انتقالی است از یک دنیا به دنیای دیگر، بایت ثابت کنیم که ارتباطی بین افراد آن دنیا و این دنیا هست تا بتوانیم آنها را به عنوان وسیله استفاده کنیم.
ارتباط گذشتگان با این دنیا
در قرآن آیات زیادی هست که نشان میدهد که انبیاء ما با این آن جهان ارتباط داشتهاند.
۱. پیامبران با ارواح گذشتگان سخن میگویند
حضرت صالح با ارواح قوم خویش سخن میگوید. در آیات ۷۷-۷۹ سورۀ اعراف آمده:«فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ یا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ- فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ- فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقَالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»؛ "پس آن مادهشتر را پی كردند و از فرمان پروردگار خود سرپیچیدند و گفتند ای صالح اگر از پیامبرانی آنچه را به ما وعده میدهی برای ما بیاور!» آنگاه زمینلرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هایشان از پا درآمدند. پس [صالح] از ایشان روی برتافت و گفت ای قوم من به راستی من پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیر شما را خواستم ولی شما [خیرخواهان و نصیحتگران] را دوست نمیدارید."
آیه نخست حاکی است که آنان هنگامی که زنده بودند از او عذاب الهی را درخواست کردند، آیه دوم حاکی است که عذاب الهی را در خواست کردند، و آیۀ سوم حاکی است که حضرت صالح پس از مرگ و نابودی آنان، با آنها سخن میگوید.
حضرت شعیب با ارواح گذشتگان سخن میگوید: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ، الَّذِینَ كَذَّبُواْ شُعَیبًا كَأَن لَّمْ یغْنَوْاْ فِیهَا الَّذِینَ كَذَّبُواْ شُعَیبًا كَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ، فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقَالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَیفَ آسَی عَلَی قَوْمٍ كَافِرِینَ»(۲۰)؛"پس زمینلرزه آنان را فرو گرفت و در خانههایشان از پا درآمدند. كسانی كه شعیب را تكذیب كرده بودند گویی خود در آن [دیار] سكونت نداشتند كسانی كه شعیب را تكذیب كرده بودند خود همان زیانكاران بودند! پس [شعیب] از ایشان روی برتافت و گفت ای قوم من به راستی كه پیامهای پروردگارم را به شما رسانیدم و پندتان دادم دیگر چگونه بر گروهی كه كافرند دریغ بخورم؟"
پیامبر ما نیز با ارواح انبیا صحبت میکند در آیۀ ۴۵ سورۀ زخرف آمده است: «وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یعْبَدُونَ»؛"و از رسولان ما كه پیش از تو گسیل داشتیم جویا شو آیا در برابر [خدای] رحمان خدایانی كه مورد پرستش قرار گیرند مقرر داشته ایم؟ ".
۲. درود بر انبیاء
در خود قرآن به انبیاء سلام فرستاده شده است و نیز ما به آنها در نماز هم سلام میفرستیم، اگر آنها هیچ ارتباطی با این دنیا نداشتهاند پس این سخن از قرآن و ما بیهوده خواهد بود. از جملۀ در سورۀ صافات موارد متعدّدی از این سلامهای الهی آمده است که عبارتند از:
آیۀ ۷۹: سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ
آیۀ ۱۰۹: سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ
آیۀ ۱۲۰: سَلَامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ
آیۀ ۱۳۰: سَلَامٌ عَلَی إِلْ یاسِینَ
آیۀ ۱۸۱: وَسَلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ
علاوه بر این ما مأموریم که در تشهد نماز، سلام بر پیامبر بفرستیم و این اعتقاد همۀ مسلمین اعم از شیعه و اهل سنت است چگونه ممکن است او را مخاطب سازیم به چیزی که هرگز آن را نمیشود.
اگر به راستی ارتباط و پیوند ما با پیامبر، مقطوع و بریده است، پس یک چنین سلام، آن هم به صورت خطاب، چه معنی دارد؟(۲۱)
نتیجه بحث
توسل جستن به ساحت اولیاء الهی برای تقرب به ذات پرودرگار و واسطه قرار دادن ایشان یکی از مسلّمات دینی و یکی از آموزههای قرآنی به شمار میرود. در قرآن کریم نمونههای زیادی از توسّل بندگان به ساحت انبیاء الهی ذکر شده است. توسل به هیچ وجه با توحید تعارض و تضاد ندارد و در راستای سنّت الهی و وجود سلسله اسباب و علل در نظام آفرینش قابل فهم است. گناهان ما، خیلی ما را از او دور کرده است، و به خاطر این، ما از توسل استفاده میکنیم. ما اعتقاد داریم قاضی حاجات و استجاب کنندۀ حقیقی دعوات خداوند است و انبیاء و ائمۀ اطهار تنها واسطۀ فیض الهیاند.
پی نوشت:
۱. سوره مائده، آیه ۳۵.
۲.سوره یوسف، آیه ۹۷.
۳. سوره یوسف، آیه ۹۸.
۴. ناصر مکارم و دوستان، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ اول، ۱۳۷۴ش، ج۱۰، ص۷۵.
۵. سوره بقره، آیه ۶۱.
۶. سوره نساء، آیه ۶۴.
۷. سوره منافقین، آیه ۵.
۸. سوره محمد، آیه ۱۹.
۹.ناصر مکارم و دوستان، تفسیرنمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ اول، ۱۳۷۴ش، ج۲۱، ص۴۵۳.
۱۰. همان، ج۳، ص۴۵۱.
۱۱. سوره غافر، آیه ۷.
۱۲. سید محمد باقر موسوی،ترجمه المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج۱۷، ص۴۶۹.
۱۳. سوره شوری، آیه ۵.
۱۴. شهید مرتضی مطهری، احیای تفکر اسلامی، انتشارات صدرا، ص۵۲-۵۵.
۱۵.سوره انفال، آیه ۲۴.
۱۶. سوره سجده، آیه ۱۱.
۱۷. جعفر سبحانی، منشور جاوید، قم، انتشارات امام صادق(ع)، ۱۳۸۳ش،ج۱۰، ص۳۶۴-۳۶۵.
۱۸. سید محمد باقر موسوی،ترجمه المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج۱۷، ص۱۱۵.
۱۹. همان، ج۴، ص۹۴.
۲۰. سوره اعراف، آیه ۹۱تا۹۳.
۲۱.جعفر سبحانی، منشور جاوید،قم، انتشارات امام صادق(ع)، ۱۳۸۳ش،ج۱۰، ص۳۶۰-۳۶۴.
پرسش: آیا در قرآن آیاتی برای اثبات توسل به اولیای الهی وجود دارد؟
پاسخ: از آیات قرآن کریم به خوبی استفاده میشود که وسیله قرار دادن مقام انسان صالحی در پیشگاه خدا و طلب چیزی از خداوند به خاطر او، به هیچ وجه ممنوع نیست و منافات با توحید ندارد. برای اثبات این سخن ابتدا به مشروعیت توسل در قرآن کریم و در ادامه به نمونههایی از توسل در قرآن کریم اشاره میشود:
الف) مشروعیت توسل در قرآن
خداوند در سورۀ مائده میفرماید: « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(۱)" ای كسانی كه ایمان آوردهاید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیلهای برای تقرب به او بجوئید و در راه او جهاد كنید، باشد كه رستگار شوید."
در این آیه روی سخن به افراد با ایمان است و به آنها دستور میدهد که «وسیلهای برای تقرب به خدا انتخاب نمائید» (وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ) این وسیله میتواند عباداتی مثل نماز و روزه باشد و یا اولیای الهی باشند که در نزد خداوند متعال آبرو دارند.
ب) نمونههای از توسّل در قرآن کریم
در قرآن کریم موارد زیادی از مصادیق توسل را میتوان یافت. نقل این موارد و عدم ردع آن از طرف قرآن کریم خود میتواند دلیل بر این مدّعا باشد که وسیله قرار دادن مقام انسانی صالحی در پیشگاه خدا و طلب چیزی از خداوند به خاطر او، به هیچ وجه ممنوع نیست و منافات با توحید ندارد. در ادامه به چند مورد از آنها اشاره میکنیم.
۱- توسّل به حضرت یعقوب جهت طلب استغفار
در جریان قصّۀ حضرت یوسف(ع) زمانیکه فرزندان یعقوب یوسف را در چاه انداختند، به نزد پدر خویش، حضرت یعقوب(ع) آمده و اظهار ندامت کرده و گفتند:«فَالُواْ یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِینَ»(۲) "گفتند: ای پدر برای گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بودیم" قرآن میفرماید که حضرت یعقوب برای فرزندانش استغفار کرد: «قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»(۳)؛"گفت:به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش میخواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است"
از آیات فوق استفاده میشود که تقاضای استغفار از شخص دیگر نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهی است برای رسیدن به لطف پروردگار، و گرنه چگونه ممکن بود یعقوب پیامبر، تقاضای فرزندان را دائر به استغفار برای آنان بپذیرد، و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد(۴)
۲- توسل بنی اسرائیل به موسی(ع)
تنوع طلبی بنی اسرائیل و انتظارات بیش از حد ایشان از پیامبر خویش امریست که در قرآن کریم به آن اشاره شده است. امّا نکتهای که در این راستا مؤید کلام ما و خود نوعی دلیل بر وجود توسّل در فرهنگ قرآن و سیرۀ امم سابق میتواند باشد، واسطه قرار دادن موسی(ع) برای طلب و عرض حاجات خویش به درگاه خداوند است. چه اینکه زمانی که بین اسرائیل خواستار نزول اطعمه و اشربۀ رنگین و متنوع از درگاه خداوند میشوند به موسی(ع) روی آورده و میگویند:
«وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسَی لَن نَّصْبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ یخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ»(۵)؛" و چون گفتید ای موسی هرگز بر یك [نوع] خوراك تاب نیاوریم از خدای خود برای ما بخواه تا از آنچه زمین میرویاند، برای ما خارج کند."
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که واسطه قرار دادن یک پیامبر یا یک مقرّب درگاه الهی برای درخواست و طلب حاجت از درگاه الهی امری بلااشکال است.
۳- توسّل به پیامبر اکرم(ص) جهت آمرزش گناهان
خداوند در قرآن کریم از عمل برخی از مؤمنین گنه کار گزارش داده است که به نزد رسول خدا آمده و از ایشان درخواست می-کردند تا از درگاه خداوند برای ایشان طلب آمرزش و بخشش نماید:
«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»(۶)؛"و اگر آنان وقتی به خود ستم كرده بودند پیش تو میآمدند و از خدا آمرزش میخواستند و پیامبر [نیز] برای آنان طلب آمرزش میكرد قطعا خدا را توبهپذیر مهربان مییافتند."
قرآن کریم این فیض بزرگ را تنها شامل مؤمنین ندانسته و مشرکین را نیز قابل دریافت این موهبت الهی و طلب بخشش رسول خدا میداند:
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ»(۷)؛"چون بدیشان گفته شود بیایید تا پیامبر خدا برای شما آمرزش بخواهد سرهای خود را برمیگردانند و آنان را میبینی كه تكبركنان روی برمیتابند"
این آیه صریحاً میگوید که آمدن به سراغ پیامبر و او را بر در درگاه خدا شفیع قرار دادن، و وساطت و استغفار او برای گنه کاران مؤثر است، و موجب پذیرش توبه، و رحمت الهی است. خداوند حتی به این هم اکتفا نکرده بلکه به پیامبر خویش امر میکند که از جانب خویش برای مؤمنان طلب آمرزش کند:
«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ»(۸)؛" پس بدان كه هیچ معبودی جز خدا نیست و برای گناه خویش آمرزش جوی و برای مردان و زنان با ایمان [طلب مغفرت كن] و خداست كه فرجام و مآل [هر یك از] شما را میداند"
اینجا خداوند به پیامبر امر کرده که برای مسلمانان استغفار کند. این نکته نیز قابل توجه است که در اینجا خداوند برای مؤمنین و مؤمنات شفاعت کرده، و دستور استغفار به پیامبرش داده، تا آنها را مشمول رحمت خود کند، و از اینجا عمق مسأله «شفاعت» در دنیا و آخرت، و در همچنین مشروعیت و اهمیت مسأله«توسل» ظاهر میشود.(۹)
از مجموع این آیات میتوان نتیجه گرفت که اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پیامبر شرک بود چگونه ممکن بود که قرآن چنین دستوری را به گنه کاران بدهد منتها افراد خطا کار باید نخست خود توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس برای قبول توبه خود از استغفار پیامبر(ص)نیز استفاده کنند.
بدیهی است پیامبرآمرزنده گناه نیست، او تنها میتواند از خدا طلب آمرزش کند. جالب توجه اینکه قرآن نمیگوید: تو برای آنها استغفار کن بلکه میگوید«رسول» برای آنها استغفار کند، این تعبیر گویا اشاره به آن است که پیامبر(ص) از مقام و موقعیتش استفاده کند و برای خطا کاران توبه کننده استغفار نماید.(۱۰)
مسئلۀ طلب استغفار و آمرزش برای گنه کاران تنها به شخصیت حضرت رسول(ص) منحصر نشده و حتی در بعضی آیات آمده است که فرشتگان نیز برای مؤمنان طلب آمرزش میکنند مانند:
«وَیسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَیءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ»(۱۱)؛"و برای كسانی كه گرویدهاند طلب آمرزش میكنند پروردگارا رحمت و دانش [تو بر] هر چیز احاطه دارد كسانی را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كردهاند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار."
«رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَیءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا.....»این جمله حکایت متن استغفار ملائکه است، ملائکه قبل از درخواست خود نخست خدا را به سعه رحمت و علم ستودهاند، و اگر در بین صفات خداوندی رحمت را نام برده و آن را با علم جفت کردند، بدین جهت است که خدا با رحمت خود بر هر محتاجی انعام میکند و با علم خود احتیاج هر محتاج و مستعد رحمت را تشخیص میدهد. و معنای جمله این است که: خدایا حال که رحمت و علم تو واسع است، پس کسانی را که با ایمان آوردن به یگانگی تو و با پیروی دین اسلام، به سوی تو برگشتند، بیامرز و از عذاب جحیم حفظشان فرما.(۱۲)
«تَكَادُ السَّمَاوَاتُ یتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِكَةُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»(۱۳)؛"چیزی نمانده كه آسمانها از فرازشان بشكافند و [حال آنكه] فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبیح میگویند و برای كسانی كه در زمین هستند آمرزش میطلبند آگاه باش در قیقتخداست كه آمرزنده مهربان است. "
بنابراین مییابیم که وسیله گرفتن سنت قرآنی و سنت انسانی هست. وسیله سنت عالم مادی و عالم معنوی هست. اما چون انسان با مادیات انس دارد قبول میکند وسیلههایی که بالا اثبات شده، اما هنگامی که این وسیله غیر مادی باشد شاید برای او قبول کردن وسیله سخت باشد. بنابراین این شاید در ذهن کسی سؤالی ایجاد شود که آیا میشود از کسی که زنده نیست درخواست توسل کرد؟
توسل به کسانیکه از دنیا رفتهاند
ممکن است گفته شود تمام موارد توسلی که در بالا به آن اشاره شد، همگی در زمان حیات شخص مورد توسّل صورت گرفته است ولی آنچه تشیع مدافع آن است، امکان توسّل حتی به گذشتگان و کسانی که ازدار دنیا رفتهاند، میباشد. اگر هم بر اساس آیات قرآن جواز و مشروعیت توسّل را ثابت کنیم این تنها مربوط به افراد زنده و کسانی که در قید حیاتند میباشد و هیچ دلیل و مدرکی برای تعمیم آن به مردگان وجود ندارد.
برای اثبات امکان توسّل به اشخاصی از دنیا رفتهاند قدم اوّل آن است که ثابت کنیم که اصالت انسان به روح است، و ثانیاً این روح با این جهان ارتباط دارد.
اصالت روح
قرآن انسان را به دو گروه زنده و مرده تقسیم کرده است. امّا آیا زندگی یعنی نفس کشیدن و هوا را فرو بردن و بیرون آوردن؟ نه، این معنی زندگی نیست، اینها برای ما شرایط زندگی است نه خود زندگی. زندگی یعنی بینایی و توانایی. ما از آن جهت به خداوند تعالی«حی» میگوییم که دانا و توانای مطلق است، آثار حیات بر وجود مقدس او بار میشود(۱۴)
در حقیقیت آنچه حیات حقیقی انسان را تشکیل میدهد، چیزی غیر از تنفّس و تغذیۀ ایست که در سایر موجودات زنده متداول است. انسان در بین همۀ موجودات، قابلیت دریافت حیات ویژهای را دارد که در سایۀ پاسخگویی به دعوت شریعت حاصل میشود. خداوند در سورۀ انفال میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا یحْییكُمْ»(۱۵)؛"ای كسانی كه ایمان آوردهاید چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فرا خواندند كه به شما حیات میبخشد" خداوند در این آیه، قرآن را عامل حیات و پیغمبر را حیات بخش و زنده کننده معرفی کرده است.
بنابراین زندگی ما به همین بدن مادی و حرکت قلب ما نیست، که در صورت از کار افتادن آن، خاتمه یابد بلکه زندگی و حیات حقیقی انسان به «روح» او وابسته است که با ایمان زنده میشود و اصالت وی را تشکیل میدهد و فناناپذیر است و حتی پس از بین رفتن بدن مادّی نیز در قادر است به حیات خود ادامه دهد.
این حقیقت را میتوان از آیاتی دیگر از قرآن نیز استفاده کرد از جملۀ این آیات شریفه که به آنها اشاره میکنیم:
«قُلْ یتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»(۱۶)؛" بگو:«فرشته مرگی كه بر شما گمارده شده جانتان را میستاند آنگاه به سوی پروردگارتان بازگردانیده میشوید.
لفظ «توفی» به معنی میراندن نیست، بکله به معنی اخذ و گرفتن است. و تعبیر این آیه فقط آن وقت صحیح خواهد بود که واقعیت انسان همان روح باشد. بدن ما فقط لباسی است که بر روح پوشانیده شده است.(۱۷)
سورۀ بقره آیۀ ۱۵۴: «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ»؛" و كسانی را كه در راه خدا كشته میشوند مرده نخوانید بلكه زندهاند ولی شما نمیدانید".
سورۀ یس آیۀ ۲۵-۲۷: «إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ- قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یا لَیتَ قَوْمِی یعْلَمُونَ- بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُكْرَمِینَ»؛"(به همین دلیل) من به پروردگارتان ایمان آوردم [اقرار] مرا بشنوید! [سرانجام به جرم ایمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآی گفت ای كاش قوم من میدانستند..... كه پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزانم قرار داد".
سورۀ آل عمران آیۀ ۱۶۹: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛"(ای پیامبر!) هرگز كسانی را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزی داده میشوند".
علامه میفرمایند که مراد از «جنت» بهشت برزخ است نه بهشت آخرت.(۱۸)
سوره آل عمران آیۀ ۱۷۰: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ»؛"به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده استشادمانند و برای كسانی كه از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادی میكنند كه نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین میشوند".
کلمه «فرح» ضد کلمۀ «حزن» است و کلمه «بشارت» و «بشری» به معنای هر خیری است که تو را خوشحال کند، و کلمه «استبشار» به معنای این است که در طلب این باشی که با رسیدن خبری و بشارتی خرسندی کنی و معنای جمله این است که کشته شدگان در راه خدا هم از نظر رسیدن خودشان به فضل خدا و دیدن آن فضل خوشحالی میکنند و هم در طلب این خبر خوش هستند که رفقای عقب مانده شان نیز به این فضل الهی رسیدند، و آنها نیز خوفی و اندوهی ندارند.
از این بیان روشن میشود که کشته شدگان در راه خدا از وضع مؤمنین برجسته که هنوز در دنیا باقی ماندهاند خبر دارند.(۱۹)
حالا که ثابت شد که اصالت انسان بر روحش است و مرگ فقط یک انتقالی است از یک دنیا به دنیای دیگر، بایت ثابت کنیم که ارتباطی بین افراد آن دنیا و این دنیا هست تا بتوانیم آنها را به عنوان وسیله استفاده کنیم.
ارتباط گذشتگان با این دنیا
در قرآن آیات زیادی هست که نشان میدهد که انبیاء ما با این آن جهان ارتباط داشتهاند.
۱. پیامبران با ارواح گذشتگان سخن میگویند
حضرت صالح با ارواح قوم خویش سخن میگوید. در آیات ۷۷-۷۹ سورۀ اعراف آمده:«فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ یا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ- فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ- فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقَالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»؛ "پس آن مادهشتر را پی كردند و از فرمان پروردگار خود سرپیچیدند و گفتند ای صالح اگر از پیامبرانی آنچه را به ما وعده میدهی برای ما بیاور!» آنگاه زمینلرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هایشان از پا درآمدند. پس [صالح] از ایشان روی برتافت و گفت ای قوم من به راستی من پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیر شما را خواستم ولی شما [خیرخواهان و نصیحتگران] را دوست نمیدارید."
آیه نخست حاکی است که آنان هنگامی که زنده بودند از او عذاب الهی را درخواست کردند، آیه دوم حاکی است که عذاب الهی را در خواست کردند، و آیۀ سوم حاکی است که حضرت صالح پس از مرگ و نابودی آنان، با آنها سخن میگوید.
حضرت شعیب با ارواح گذشتگان سخن میگوید: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ، الَّذِینَ كَذَّبُواْ شُعَیبًا كَأَن لَّمْ یغْنَوْاْ فِیهَا الَّذِینَ كَذَّبُواْ شُعَیبًا كَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ، فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقَالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَیفَ آسَی عَلَی قَوْمٍ كَافِرِینَ»(۲۰)؛"پس زمینلرزه آنان را فرو گرفت و در خانههایشان از پا درآمدند. كسانی كه شعیب را تكذیب كرده بودند گویی خود در آن [دیار] سكونت نداشتند كسانی كه شعیب را تكذیب كرده بودند خود همان زیانكاران بودند! پس [شعیب] از ایشان روی برتافت و گفت ای قوم من به راستی كه پیامهای پروردگارم را به شما رسانیدم و پندتان دادم دیگر چگونه بر گروهی كه كافرند دریغ بخورم؟"
پیامبر ما نیز با ارواح انبیا صحبت میکند در آیۀ ۴۵ سورۀ زخرف آمده است: «وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یعْبَدُونَ»؛"و از رسولان ما كه پیش از تو گسیل داشتیم جویا شو آیا در برابر [خدای] رحمان خدایانی كه مورد پرستش قرار گیرند مقرر داشته ایم؟ ".
۲. درود بر انبیاء
در خود قرآن به انبیاء سلام فرستاده شده است و نیز ما به آنها در نماز هم سلام میفرستیم، اگر آنها هیچ ارتباطی با این دنیا نداشتهاند پس این سخن از قرآن و ما بیهوده خواهد بود. از جملۀ در سورۀ صافات موارد متعدّدی از این سلامهای الهی آمده است که عبارتند از:
آیۀ ۷۹: سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ
آیۀ ۱۰۹: سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ
آیۀ ۱۲۰: سَلَامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ
آیۀ ۱۳۰: سَلَامٌ عَلَی إِلْ یاسِینَ
آیۀ ۱۸۱: وَسَلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ
علاوه بر این ما مأموریم که در تشهد نماز، سلام بر پیامبر بفرستیم و این اعتقاد همۀ مسلمین اعم از شیعه و اهل سنت است چگونه ممکن است او را مخاطب سازیم به چیزی که هرگز آن را نمیشود.
اگر به راستی ارتباط و پیوند ما با پیامبر، مقطوع و بریده است، پس یک چنین سلام، آن هم به صورت خطاب، چه معنی دارد؟(۲۱)
نتیجه بحث
توسل جستن به ساحت اولیاء الهی برای تقرب به ذات پرودرگار و واسطه قرار دادن ایشان یکی از مسلّمات دینی و یکی از آموزههای قرآنی به شمار میرود. در قرآن کریم نمونههای زیادی از توسّل بندگان به ساحت انبیاء الهی ذکر شده است. توسل به هیچ وجه با توحید تعارض و تضاد ندارد و در راستای سنّت الهی و وجود سلسله اسباب و علل در نظام آفرینش قابل فهم است. گناهان ما، خیلی ما را از او دور کرده است، و به خاطر این، ما از توسل استفاده میکنیم. ما اعتقاد داریم قاضی حاجات و استجاب کنندۀ حقیقی دعوات خداوند است و انبیاء و ائمۀ اطهار تنها واسطۀ فیض الهیاند.
پی نوشت:
۱. سوره مائده، آیه ۳۵.
۲.سوره یوسف، آیه ۹۷.
۳. سوره یوسف، آیه ۹۸.
۴. ناصر مکارم و دوستان، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ اول، ۱۳۷۴ش، ج۱۰، ص۷۵.
۵. سوره بقره، آیه ۶۱.
۶. سوره نساء، آیه ۶۴.
۷. سوره منافقین، آیه ۵.
۸. سوره محمد، آیه ۱۹.
۹.ناصر مکارم و دوستان، تفسیرنمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ اول، ۱۳۷۴ش، ج۲۱، ص۴۵۳.
۱۰. همان، ج۳، ص۴۵۱.
۱۱. سوره غافر، آیه ۷.
۱۲. سید محمد باقر موسوی،ترجمه المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج۱۷، ص۴۶۹.
۱۳. سوره شوری، آیه ۵.
۱۴. شهید مرتضی مطهری، احیای تفکر اسلامی، انتشارات صدرا، ص۵۲-۵۵.
۱۵.سوره انفال، آیه ۲۴.
۱۶. سوره سجده، آیه ۱۱.
۱۷. جعفر سبحانی، منشور جاوید، قم، انتشارات امام صادق(ع)، ۱۳۸۳ش،ج۱۰، ص۳۶۴-۳۶۵.
۱۸. سید محمد باقر موسوی،ترجمه المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج۱۷، ص۱۱۵.
۱۹. همان، ج۴، ص۹۴.
۲۰. سوره اعراف، آیه ۹۱تا۹۳.
۲۱.جعفر سبحانی، منشور جاوید،قم، انتشارات امام صادق(ع)، ۱۳۸۳ش،ج۱۰، ص۳۶۰-۳۶۴.
نظرات