آیه «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين» دارای چه معانی تأویلی و موارد کاربردی می باشد؟
آیه قرآنی « بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين»[۱] دارای چه معانی تأویلی و موارد کاربردی میباشد؟
الف: مقدمه:
در یک تقسیمبندی میتوان معانی قرآنی را به دو دستهی سیاقی و تأویلی دستهبندی کرد.
مراد از معنای سیاقی، معنای ظاهری آیه بوده که در بستری خاص جریان داشته و دارای حدود و ویژگیهای مشخص و غیر قابل تعدی به معانی دیگر است.
مراد از معنای تأویلی، در نقطه مقابل معنای سیاقی، به مجموعهای از معانی آیات و کلمات قرآنی که تحت اصول و ضوابط مشخص اما خارج از محدودهی بستر خاص آیه گفته می شود. از شروط غیر قابل خدشهی معانی تأویلی، سازگاری آن با «قواعد ظهورگیری» و همچنین، انطباق با «اصول ثابت قرآنی» است.
همچنین، تأویل دارای انواعی است که عبارت است از: «تأویل طولی»، «تأویل عرضی»، «جری و تطبیق»؛ آنچه که در این نوشتار مد نظر بوده است، تأویل به نحو جری و تطبیق میباشد.
مثال: مراد از رفتن حضرت موسی علیه السلام به سوی فرعون بر طبق معنای سیاقی در این کریمهی قرآنی: « اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»[۲]، همان رفتن شخص حضرت موسی علیه السلام به سوی شخص فرعون معهود است که متضمن حکایتها و حوادث خاصی است؛ اما مراد از معنای تأویلی کریمه مذکور، رفتن فطرت و نور قلب به سوی نفس اماره و درخشیدن نور قلب به صورت بارقهای برای نفس است. گفتنی است، این معنا تنها یکی از معانی تأویلی آنهم به نحو جری و تطبیق میباشد.
لازم به ذکر است معانی تطبیقی (تأویل به نحو جری و تطبیق) غیر منضبط نبوده، قاعده مند میباشد؛ زیرا از مجرای دسترسی به روح معنایی آیات، به قاعده و معنای کلی دست یافته، و سپس آن معنای کلی، بر مصادیق و موارد گوناگون تطبیق داده میشود.
ب: در اینجا به برخی از معانی تأویلی و موارد کاربرد این جمله شریفه اشاره میگردد:
۱. میتوان از آیه مورد نظر در زمینهی مقام زهد و ویژگی قناعت ورزی استفاده کرد به طوری که شخصی که قصد زهد ورزی داشته و یا در صدد تحقق خصلت قناعت در خویش است با تمسک به این آیه، تمام تمرکز خود را به نعمتهای موجود خویش کرده و با توجه به سرمایههای بالفعل خویش دست به کار میگردد. با این نگاه، فارغ از چشم دوختن به برخورداریها و سرمایههای دیگران، زندگی خویش را با قوت و انسجام به پیش میبرد. چنین شخصی، هیچگاه گرفتار طمع به مال و سرمایهی دیگران نخواهد شد و خود را به آن چه خداوند برای وی مقدر داشته، قانع خواهد کرد چرا که «بقیة الله خیر لکم» را آویزهی جان خویش ساخته است. چنین شخصی، به محض ورود خطوراتی از قبیل «کاش من هم مانند فلان شخص دارای فرزند بیشتر یا فلان مال یا فلان ماشین یا فلان شغل میبودم»، داشتههای خویش را در مقابل خویش قرار داده، از آنها با عنوان «بقیةالله» یاد میکند و به جان خویش این تذکر را می دهد که این مصداق از بقية الله، برای وی خیر میباشد؛ البته اگر مؤمن به صفات کمال و جمال خدا (مانند حکمت و عدالت) باشد.
۲. شارح مقدمه شرح فصوص الحکم، در مورد آیه مورد نظر اینچنین بیان داشته است: «آنچه كه از انسان از كمالات و سعادات اخرويه و حقايق عقلية و آنچه كه از اعمال حسنه كسب نموده و اندوخته است، بهتر است از خيالات باطله و عقايد غير حقه و موهومه و اعمال زشت و كردار ناپسند و افعالى كه اختصاص بدنيا دارد و باقى نمىماند، چون اين قبيل از امور يا در آخرت وبالند و يا بقا ندارند و از مختصات دنيااند. شايد مراد از بقية اللّه مشاهده حق و قرب و وصال او باشد».[۳]
میتوان با استناد به سخن فوق، این نتیجه را گرفت که هر آن چه با خدا پیوند خورده، و به نحوی، مصداق «وجه رب» گردد، مصداقی از «بقیة الله» خواهد بود. زیرا به استناد «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک»[۴]، هر آنچه شامل «وجه ربک» نباشد، فانی بوده و از بین رفتنی است. و به تعبیری، باقی نخواهد ماند. و از دائرهی بقیة الله خارج است. پس بقیة الله، شامل هر آن چه «وجه رب» بر آن شامل است، می باشد.
۳. روزبهان بقلی در تفسیر عرائس البیان، قرب و وصال حق و آنچه که از کرامات و درجات برای اولیاء ذخیره شده است را مصداق «بقیة الله» معرفی نموده است.[۵] روشن است، این سخن، با گفتار بیان شده در شماره ۲، هیچ گونه منافاتی نداشته، در یک راستا میباشد.
۴. بر اساس آن چه که در شماره ۲ و ۳ بیان شد، میتوان کاملترین و سزاوارترین مصداق «بقیة الله» را وجود مقدس انسان کامل دانست که در هر عصر و زمان با بدن عنصری، به موجودات عالم مدد میرساند. از همین رو، در احادیث، امامان و به خصوص حضرت حجت علیهم السلام به این آیهی شریفه مربوط گردیده است.
نظرات