آيا پيامبر در زمان بيماري خود در اواخر عمر پربركتشان از حضرت علي بعنوان جانشين نام برد يا خير؟ غیر از ماجرای دوات و قلم.
در اين باره مطلب فراوان نقل شده كه به چند نمونه از آن اشاره مي شود: اميرمؤمنان(علیه السلام) در اين باره ميفرمايد: وقتي رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مريضي آخر خود در بستر بيماري افتاده بود، من سر مبارك وي را بر روي سينه خود نهاده بودم و سراي حضرت(صلی الله علیه و آله) انباشته از مهاجر و انصار بود و عباس عموي پيامبر(صلی الله علیه و آله) روبروي او نشسته بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زماني به هوش ميآمد و زماني از هوش ميرفت. اندكي كه حال آن جناب بهتر شد، خطاب به عباس فرمود:« اي عباس، اي عموي پيامبر(صلی الله علیه و آله)! وصيت مرا در مورد فرزندانم و همسرانم قبول كن و قرض هاي مرا ادا نما و وعده هايي كه به مردم داده ام به جاي آور و چنان كن كه بر ذمه من چيزي نماند.»
عباس عرض كرد:«اي رسول خدا! من پيرمردي هستم كه فرزندان و عيال بسيار دارم و دارايي و اموال من اندك است [چگونه وصيت تو را بپذيرم و به وعده هايت عمل كنم] در حالي كه تو از ابر پر باران و نسيم رها شده بخشنده تر بودي [و وعده هاي بسيار داده اي] خوب است از من درگذري و اين وظيفه بر دوش كسي نهي كه توانايي بيشتري دارد!» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:« آگاه باش كه اينك وصيت خود را به كسي خواهم گفت كه آن را ميپذيرد و حق آن را ادا مينمايد و او كسي است كه اين سخنان را كه تو گفتي نخواهد گفت! يا علي! بدان كه اين حق توست و احدي نبايد در اين امر با تو ستيزه كند، اكنون وصيت مرا بپذير و آنچه به مردمان وعده داده ام به جاي آر و قرض مرا ادا كن. يا علي! پس از من امر خاندانم به دست توست و پيام مرا به كساني كه پس از من ميآيند برسان.»
اميرمؤمنان(علیه السلام) گويد:« من وقتي ديدم كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مرگ خود سخن ميگويد، قلبم لرزيد و به خاطر آن به گريه درآمدم و نتوانستم كه درخواست پيامبر(صلی الله علیه و آله) را با سخني پاسخ گويم.»
پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) دوباره فرمود:« يا علي آيا وصيت من را قبول ميكني!؟» و من در حالتي كه گريه گلويم را ميفشرد و كلمات را نميتوانستم به درستي ادا نمايم، گفتم:
آري اي رسول خدا! آن گاه رو به بلال كرد و گفت: اي بلال! كلاهخُود و زره و پرچم مرا كه «عقاب» نام دارد و شمشيرم ذوالفقار و عمامه ام را كه «سحاب» نام دارد برايم بياور...[ سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنچه كه مختص خود وي بود از جمله لباسي كه در شب معراج پوشيده بود و لباسي كه در جنگ احد بر تن داشت و كلاه هايي كه مربوط به سفر، روزهاي عيد و مجالس دوستانه بود و حيواناتي كه در خدمت آن حضرت بود را طلب كرد] و بلال همه را آورد مگر زره پيامبر(صلی الله علیه و آله) كه در گرو بود. آن گاه رو به من كرد و فرمود: « يا علي! برخيز و اينها را در حالي كه من زنده ام، در حضور اين جمع بگير تا كسي پس از من بر سر آنها با تو نزاع نجويد.»
من برخواستم و با اين كه توانايي راه رفتن نداشتم، آنها را گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روي پيامبر(صلی الله علیه و آله) ايستادم، به من نگريست و بعد انگشتري خود را از دست بيرون آورد و به من داد و گفت:«بگير يا علي اين مال توست در دنيا و آخرت!» بعد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:« يا علي! مرا بنشان.» من او را نشاندم و بر سينه من تكيه داد و هر آينه ميديدم كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از بسياري ضعف سر مبارك را به سختي نگاه ميدارد و با وجود اين، با صداي بلند كه همه اهل خانه ميشنيدند فرمود:« همانا برادر و وصي من و جانشينم در خاندانم علي بن ابيطالب است. اوست كه قرض مرا ادا ميكند و وعده هايم را وفا مينمايد. اي بني هاشم، اي بني عبدالمطلب، كينه علي(علیه السلام) را به دل نداشته باشيد و از فرمان هايش سرپيچي نكنيد كه گمراه ميشويد و با او حسد نورزيد و از وي برائت نجوييد كه كافر خواهيد شد.» (۱)
در روايتي ديگر آمده كه امير مومنان(علیه السلام) فرمود در هنگام مرگ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا خواست و به من فرمود:(يا علي! انت وصيیي و خلیفتي علي اهلي و امتي في حياتي و بعد موتي وليك وليي و وليي ولي الله.) (۲) اي علي، تو وصي و خليفه من بر اهل و بر امت من در زمان حيات و بعد از مرگ من هستي تو دوست من و دوست من دوست خدا است.
پي نوشت ها:
۱. شيخ طوسي، الامالي، نشر دارالثقافه قم ۱۴۱۴ ق، ص۶۰۰.
۲. علامه مجلسي، بحار الانوار، نشر دار الاحياء التراث العربي، بيروت ۱۴۰۳ ق، ج ۲۲، ص۴۶۳.
نظرات