چرا با قرار دادن اسلام در محور حکومت، سبب شویم، نارضایتی های بعضی متوجه دین شود؟

در پاسخ به این مساله باید به چند نکته توجه کرد:

۱.برخی از معارف دینی، جایگاهی کلیدی دارند، بدین معنا که با فهم درست آنها، هزاران سوال در ذهن ما پاسخ داده می شود یا آنکه با زاویه نگاه صحیح، هزاران مساله برای ما اصلا مطرح نخواهند شد.

به راستی آیا خدا نمی دانست که ابلیس بر آدم سجده نخواهد کرد، چرا از دستور سجده به او منصرف نشد، تا شیطان همچنان جزء عابدان باشد؟ چرا خدا اشرار را نابود نمی کند، تا مانع آزار و اذیت بندگان صالح خود شود؟ چرا خدا پیامبران خود را در زندگی با انواع و اقسام مشکلات (بیماری و فقر و ... ) مواجه می سازد؟ چرا خدا تکالیفی مثل روز در گرمای تابستان را لازم کرده که سبب فاصله گرفتن عده ای از دین می شود؟ چرا خدا شهوت را در درون ما قرار داده که منجر بهگ گناه بکشاند؟ و ...

جواب تمام این سوالها در فهم یک نکته است و آن اینکه خداوند این دنیا را برای امتحان و ابتلا قرار داده است.

الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ (۲ ملک) همان كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد، و اوست ارجمند آمرزنده.

و از همین رو سختی ها و ناهمواری های متعددی ایجاد نماید، تا آنچه در قلوب انسان هاست، آشکار شوند و مدعیان راستین عبودیت و استقامت کنندگان، از متکبران و دروغگویان و سست عنصران، جدا شوند.

لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في‏ صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في‏ قُلُوبِكُمْ (۱۵۴آل عمران) اينها براى اين است كه خداوند، آنچه در سينه‏ هايتان پنهان داريد، بيازمايد و آنچه را در دلهاى شما (از ايمان) است، خالص گرداند.

بنابراین اینکه فرض کنیم همه چیز باید بر وفق مراد ما باشد، تا ما انسان های مومنی باشیم، ناشی از یک نگاه غلط و عدم درک هدف خلقت است.

۲. باید بین بهانه جویی و نارضایتی منطقی تفکیک کنیم. آیا واقعا اسلام سبب نارضایتی شده و می شود؟ کدامین حکم اسلامی و برای چه کسی نارضایتی ایجاد کرده است؟ آیا دستور توجه به محرومان با احکام خمس و زکات و انفاق نارضایتی ایجاد می کند؟ آیا مخالفت با مفاسدی چون دزدی و هتک حرمت و آزار و اذیت و ... سبب نارضایتی می شود؟ آیا دستور برپایی عدل و در منصب قرار گرفتن عادلان نارضایتی ایجاد می کند؟ یا ...

اگر دقیق بنگریم، آنچه نارضایتی بر حق ایجاد می کند، عدم عمل به دستورات دینی است. چرا که دین مطابق فطرت انسانی و برای به سعادت رساندن اوست. و این گونه دستورات نارضایتی ایجاد نمی کند مگر برای کسی که فطرت خود را وارونه کرده و به بدی ها عادت یافته یا آنکه به دلیل تبعیت از شیطان به دنبال بهانه جویی بوده تا بی دینی خود را توجیه کند.

فرق این نکته با نکته اول اینجاست که نکته قبل مربوط به تکوین و عالم هستی بود و این نکته مربوط به تشریع و دین الهی می باشد.

۳. حکومت دینی مزایای بسیاری دارد که باید به آنها توجه کرد. انسان اگر چه موجودی مختار است، اما تاثیرات بسیاری از محیط خانواده، آموزش و جامعه می پذیرد. به گونه ای که اکثر افراد، انتخاب هایشان مطابق تاثیرات محیط پیرامونی آنهاست. به همین دلیل ایجاد فضای سالم در اطراف یک شخص، کمک بزرگی به رشد و سعادت اوست. از همین رو حکومت دینی می تواند راه هدایت را هموار نماید. کما اینکه پس از فتح مکه و گسترش قلمرو اسلامی، آیه قرآن از ورود فوج فوج مردم به دین سخن می گوید:
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فىِ دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا(۲-۱) چون يارىِ خدا و پيروزى فرا رَسَد، و ببينى كه مردم دسته‏ دسته در دين خدا درآيند.

رونق گرفتن مناسک دینی، در برنامه هایی چون اعتکاف، دعای کمیل و ندبه، گسترش برنامه های حفظ قرآن و ... به خوبی دیده می شود. حال آنکه حکومت شاهنشاهی با رونق دادن به کاباره ها و سینمای مستهجن و مشروب فروشی ها و ... روز به روز مردم را از دین دورتر می ساخت. و ارتکاب گناهان را برای آنان هموارتر می ساخت.

۴. دین اسلام، یک دین فردی نیست که انسان خسته از پلیدی های دنیا، گهگاهی در کنج خلوت، به احساس معنوی درونش توجه کند و با چند دقیقه راز و نیاز، حس معنوی خود را فروکش دهد. اسلام دینی با احکام و دستورات فراوان اجتماعی است که جایگاه آن در جای جای زندگی ماست و برای تمام لحظات زندگی مان نکته و برنامه دارد. چرا که اصولا بین ساحت های وجودی انسان نمی توان تفکیک کرد. ممکن نیست کسی که در کسب و کار خود انواع کلاهبرداری ها و حقه بازی ها را دارد، دل پاک و الهی داشته باشد. ممکن نیست کسی که در زندگی اجتماعی اهل پرخاش و ستیزه است، انسان مقربی در درگاه الهی باشد. و کسی که اسلام را به دین کنج خلوت خود فرو می کاهد، در واقع اسلام واقعی را درک نکرده است. اسلام برای وسط میدان زندگی در اختیار ما قرا
ر داده شده است کما اینکه هدف رسالت پیامبران، برپایی قسط و عدل بیان شده است که منسکی اجتماعی است.

بنابراین این تصور که برای حفظ احترام اسلام، باید آن را به چیزی خنثی تبدیل کنیم که هیچ کس نسبت به او موضع منفی نگیرد، به هیچ عنوان با ذات اسلام سازگار نیست. کما اینکه اگر پیامبران این گونه عافیت طلبی پیشه می کردند، اصولا نباید دشمنی می داشتند. حال آنکه پیامبران همیشه دشمن های فراوانی علیه خود داشتند.

 

 

کلمات کلیدی: 

نظرات