آیا قرآن به تفسیر نیاز دارد، با اینکه مخاطب اولیه اش، عده ای عرب جاهل بودند؟

 اولا اگر مطالب مختلفی که در تفاسیر بیان می شود را بنگریم، بخشی از دلایل نیاز به تفسیر مشخص می شود. در تفاسیر بحث های لغوی، ادبی، شان نزول، و ... ذکر می شود. طبیعتا برای کسی که عرب زبان نیست، بحث های لغوی و ادبی بسیار مفید است. خصوصا که در ترجمه، واژه های زبان مبدا و مقصد لزوما همسان نیستند. و ممکن است تفاوت هایی بین زبان مبدا و زبان مقصد وجود داشته باشد که ترجمه نمی تواند بازتاب دقیقی از آن به وجود بیاورد. مثلا در ترجمه پسر عمو و پسر خاله به زبان انگلیسی، ناچاریم هر دو واژه را به یک صورت بیان کنیم که در آن تمایزی بین پسر عمو و پسر خاله وجود ندارد.  یا مثلا با توجه به صرف شش بخشی فعل فارسی، این افعال نمی توانند ترجمه صد در صدی از افعال دوازده حالته عربی باشند.

بنابراین ترجمه نمی تواند تمام نیازها را برطرف کند و حتی کسانی که عربی زبان مادری آنهاست، نیز به چنین مباحثی نیاز دارند. چرا که زبان عربی در طی چهارده قرن، مثل همه زبان ها تحولاتی را داشته است ضمن آنکه معمولا افراد از واژگان زبان مادری خودشان هم به طور کامل باخبر نیستند. به همین دلیل می بینیم که یک فارسی زبان تا سطح دکترا، به تحصیل زبان فارسی می پردازد.

مباحثی مثل شأن نزول هم بحث های تاریخی می باشند که مخاطب اولیه، پیش روی خود داشته، اما ما بعد از چهارده قرن، باید آن را بیاموزیم تا بستری که هر آیه در آن نازل شده است را درک کنیم. و قطعا شرایط و فضای یک گفتار، حاوی قرائنی است که در فهم آن گفتار موثر است. مثلا قاعده ای وجود دارد که اگر امر در فضای احساس ممنوعیت باشد، معنای آن دستور نیست بلکه صرفا یک نوع جواز است. مثل اینکه پسری احساس کند حق بیرون رفتن از خانه را ندارد و پدرش به او بگوید: برو! که در این جا منظور پدر آن نیست که پسر حتما باید از خانه بیرون برود.

 

ثانیا بخشی از تفاسیر، بیان احادیث معصومان است. که معلمان قرآن بوده اند. و قرآن نیز لزوم تعلیم، کلام الهی  را بیان نموده است:

ْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ َ وَ الْحِكْمَةَ (۱۲۹ بقره)  تا آيات تو را بر آنان بخواند، و كتاب و حكمت به آنان بياموزد.

خصوصا با توجه به آنکه بیان بخشی از جزئیات به عهده رسول خدا (ص) نهاده شده است و ...

 

ثالثا قرآن همان گونه که خود فرموده، شفایی برای بیماری هاست:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ (۸۲ بقره) و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى‏ كنيم.

این در حالی است که استفاده از دارو زمانی شفا بخش خواهد بود که با شناخت کامل از بیماری و دارو صورت بگیرد. نه آنکه بدون محاسبه بیماری یا دارو، هر آنچه در دسترس بود؛ مصرف شود.

بنابراین کسانی که به تمام قرآن مسلط نیستند و شناخت محدودی از قرآن دارند، باید به سراغ کسانی بروند که بر تمام قرآن تسلط دارند و می دانند که در هر موقعیتی، کدام بخش قرآن پاسخگوی نیاز است. خصوصا با توجه به آنکه قرآن دارای محکم و متشابه؛ عام و خاص؛ مطلق و مقید و ... می باشد. و نگاه بخشی به قرآن می تواند تحریف آن باشد:

ْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۸۵ بقره) آيا شما به پاره‏اى از كتاب [تورات‏] ايمان مى‏آوريد، و به پاره‏اى كفر مى‏ورزيد؟ پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند، جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز ايشان را به سخت‏ترين عذابها باز برند، و خداوند از آنچه مى‏كنيد غافل نيست.

 

رابعا قرآن مکرر و متعدد دستور به تدبر و تفکر در آیات قرآن داده است که به دلیل عمق معنایی آیات (بطون) است که با تفکر بیشتر می توانیم نکات بیشتری از هر آیه به دست آوریم:

كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (۲۹ ص)  [اين‏] كتابى مبارك است كه آن را به سوى تو نازل كرده‏ايم تا در [باره‏] آيات آن بينديشند، و خردمندان پند گيرند.

و طبیعتا همگان به یک اندازه در این  مساله وارد نشده اند و می توان با مطالعه تفسیر، به یافته های دیگران در این باره دست یافت.

 

 

بنابراین تفسیر یک امر مفید و لازم است که حتی نسبت به متن های دیگری جز قرآن هم می تواند وجود داشته باشد. مثل شرح هایی که بر دیوان حافظ، مثنوی معنوی تا کتب علمی و ... نوشته می شود.

البته نباید از این نکته غفلت نمود که تفسیر ضوابطی دارد که با رعایت آن ضوابط باید مراد گوینده به طور کامل کشف شود و از تحمیل نظریات خود به کلام دیگران اجتناب کرد.

نظرات