آیا دستور به مشورت در قرآن، نشان دهنده انتخابی بودن شخص امام نیست؟
ادله انتصابی بودن امام از سوی خدای متعال بسیار فراوان است.
الف) آیات قرآن، نشان دهنده این است که این امر به دست خدای متعال انجام می شود:
۱- «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ[بقره/۱۲۴] (به خاطر آورید) هنگامى كه خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم! ابراهیم عرض كرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمكاران نمىرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شایسته این مقامند)»
مطابق این آیه خدای متعال ابراهیم (ع) را به امامت منصوب می کند و حضرت ابراهیم (ع) نیز متوجه است که زمام این امر به دست خدای متعال است و اگر بنا باشد از ذریه او کسی به این مقام برسد، این امر باید به دست خدای متعال انجام شود.
۲- «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ[ص/۲۶] اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داورى كن»
مطابق این آیه حکم کردن که یکی از شئون امامت است، باید به اذن الهی و نصب او انجام شود و حتی بعضی از مفسران سنی نیز این آیه را دلیل بر لزوم نصب در امامت دانسته اند:
قرطبى از مفسران مشهور اهل سنت، در تفسیر آیه ۳۰ از سوره مباركه بقره (إنى جاعل فى الأرض خلیفة)، راجع به وجوب نصب امام و خلیفه در میان امت تصریح نموده و مىگوید: الرابعة: هذه الآیة أصل فی نصب إمام وخلیفة (این آیه دلیل برای نصب امام و خلیفه است)
۳- «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا[انبیاء/۷۳] و آنان را پیشوایانى قرار دادیم كه به فرمان ما، (مردم را) هدایت مى كردند.»
در این آیه نیز امام را منصبی به جعل الهی می داند.
و آیات بسیار دیگری این مطلب را اثبات می کند، از جمله : آیه ۲۴ سوره سجده – آیه ۵ سوره قصص – آیه ۷۴ سوره فرقان و ... .
ب) سنت رسول خدا (ص) و احادیث ایشان به خوبی نشان می دهد که مقام امامت باید از جانب خدای متعال تعیین شود:
۱- ابن هشام نقل مى كند: «بنى عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسیدند. حضرت آنان را به خداوند متعال دعوت نمود و خود را بر آنان عرضه كرد. شخصى از آنان به نام «بحیرة بن فراس» به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض كرد: به من بگو: اگر ما با تو بر اسلام بیعت كنیم، آن گاه تو بر دشمنانت غلبه كردى، آیا ما بعد از تو حقّى در امر خلافت داریم؟ حضرت فرمود: امر امامت و خلافت و جانشینى من به دست خداست و هر جا كه صلاح بداند قرار مى دهد. او در جواب پیامبر صلى الله علیه و آله عرض كرد: آیا ما گلوهاى خود را هدف تیر و نیزهها قرار دهیم تا شما به پیروزى برسى، ولى در خلافت و جانشینى تو سهمى نداشته باشیم؟ ما این چنین دینى را نمىپذیریم ...».[۱]
۲- ابن كثیر نیز به سند خود نقل مىكند كه قبیله «كنده» به خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله شرف یاب شده، عرض كردند: اگر تو بر دشمنانت ظفر یافتى ما را در خلافت و جانشینى بعد از خود سهیم مىگردانى؟ حضرت فرمود: ملك و سلطنت و حكومت براى خداوند است، هر كجا كه صلاح بداند آن را قرار مىدهد. آنان نیز به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض كردند: ما را به دینى كه آوردهاى حاجتى نیست.[۲] و ... .
ج) بعضی از شئون امامت، ادله قاطعی است که تعیین امام، هرگز به دست مردم واگذار نخواهد شد. مثل لزوم عصمت امام، که تشخیص آن به علم غیب نیاز دارد و جز خدای متعال نمی تواند شخص معصوم را تعیین کند و ...
اما استناد به آیه قرآن درباره لزوم مشورت نیز دلیلی علیه مدعیان انتخابی بودن امام است:
«وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلینَ[آل عمران/۱۵۹] و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصمیم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توكل كن! زیرا خداوند متوكلان را دوست دارد.»
این آیه مشورت با مردم را لازم می داند، اما تصمیم گیری را به مردم واگذار نکرده است! و باید به این نکته اندیشید که مشورت، می تواند جزئی از فرایند تصمیم گیری باشد و خود تصمیم را متولد نمی کند. بنابراین حتی اگر ادله محکم و قاطع ذکر شده در صدر نباشد، باز هم این آیه هیچ دلیلی بر انتخابی بودن شخص امام نیست.
علاوه بر همه اینها، اشکال عقیدتی اهل سنت، با انتخابی معرفی کردن جایگاه امامت نیز حل نخواهد شد. چرا که اگر نظر صحابه را ملاک بدانند، برای خلافت ابوبکر بسیاری از صحابه مخالف بودند و در آغاز نیز، تعداد اندکی از آنها در سقیفه بیعت کرده بودند! و اگر به نظر جمعی تعداد اندکی از صحابه تنزل کنند، در حجیت انتخاب عمر به مشکل بر می خورند که خلیفه قبلی او را تعیین کرد!
[۱]. تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۸۴؛ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۳۲؛ سیره حلبى، ج ۲، ص ۳ و ... .
[۲]. سیره ابن كثیر، ج ۲، ص ۱۵۹.
نظرات