آیا روحی که خداوند به انسان ها عطا می فرماید دارای شکل خاصی است؟
روحی که خداوند به انسان ها عطا کرده، دارای فطرت توحیدی است.
«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها؛[روم/۳۰] فطرتى است كه خدا همه را بدان فطرت بیافریده است.»
«قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها قَالَ فَطَرَهُمْ عَلَى مَعْرِفَةِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ یَعْلَمُوا إِذَا سُئِلُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَ مَنْ رَازِقُهُم؛[۱] فرمود: آنها را بخداشناسى آفرید و اگر آن نبود در برابر پرسش از اینكه پروردگار آنها و روزى ده آنها كیست؟ چیزى نمیدانستند.»
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ یَعْنِی الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ؛[۲] رسول خدا (ص) فرمودند: «هر كودكى بر سرشت توحید متولد مى شود» یعنی بر شناخت اینکه خداوند خالقش است.»
و ظاهرا معنای این فطرت این است که اگر مانعی بر سر راه انسان قرار نگیرد، به طور طبیعی به خداپرستی و خداشناسی می رسد. چون در ابتدای تولد کسی چیزی نمی داند:
«وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛[نحل/۷۸] خدا شما را از بطن مادرانتان بیرون آورد و هیچ نمىدانستید. و برایتان چشم و گوش و دل بیافرید. شاید سپاس گویید.»
در واقع روح انسان مستعد است تا به توحید برسد و اگر مانعی در سر راه او قرار نگیرد، به توحید خواهد رسید. و منظور از این استعداد مثل استعداد آب در جاری شدن است که وقتی در مسیر قرار می گیرد و مانعی بر سر راه او نباشد، حتما جریان خواهد یافت.
و نمونه واضح این جریان، داستان حضرت ابراهیم (ع) است که بعد از ورود به عرصه اجتماع، به دنبال گرایش پرستش به جستجوی خدا می پردازد و می داند که افول کنندگان نمی توانند خدا باشند و این گونه به خدای حقیقی می رسد:
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ رَءَا كَوْكَبًا قَالَ هَاذَا رَبىِّ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الاَفِلِینَ * فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَاذَا رَبىِّ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئنِ لَّمْ یهَدِنىِ رَبىِّ لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ * فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَاذَا رَبىِّ هَاذَا أَكْبرَ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَقَوْمِ إِنىِّ بَرِىءٌ مِّمَّا تُشرْكُونَ * إِنىِّ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرْكِینَ؛[انعام، آیات ۷۶-۷۹] هنگامى كه (تاریكى) شب او را پوشانید، ستاره اى مشاهده كرد، گفت: «این خداى من است؟» امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: «غروب كنندگان را دوست ندارم!» * و هنگامى كه ماه را دید كه (سینه افق را) مى شكافد، گفت: «این خداى من است؟» امّا هنگامى كه (آن هم) غروب كرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایى نكند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود.» * و هنگامى كه خورشید را دید كه (سینه افق را) مى شكافت، گفت: «این خداى من است؟ این (كه از همه) بزرگتر است!» امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: «اى قوم من از شریكهایى كه شما (براى خدا) مى سازید، بیزارم! * من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشركان نیستم!»
[۱]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج۶۴ ۱۳۴.
[۲]. الكافی ج۲ ۱۳.
نظرات