شهر سوال ـ یک فکری در ذهنم رخنه کرده که نمیدانم چه باید کرد. من و همسرم در یک خانواده نسبتا مذهبی به دنیا آمدیم. همسرم، استاد دانشگاه هستند و مرا کاملا آزاد گذاشتهاند. البته بدون اینکه از اول چیزی به او گفته باشم. پیش من، خودش مراعات حالم رو میکند. اما نمیدانم تاثیر رفتارهای دیگران هست، یا دلم نمیخواهد همسرم با حضور من و بدون حضور من، رفتار متفاوتی نسبت به خانمها داشته باشد. البته خودش میگوید، من هیچ وقت دست نمیدم. و از هیچ خانمی هم نخواسته پیش وی بی حجاب باشد. اما به خاطر میزان زیاد روابطش با خانمها، یک نوع راحتی در برخوردهاش بوجود آمده؛ و این قضیه اذیتم میکند. وقتی به برادرم گفتم، برگشت گفت...
خانواده
با زود انزالی شوهرم چه کنم؟
شهر سوال ـ خانومی ۲۰ ساله بوده وچند سالی است ازدواج كردهام، همسرم اوایل خوب بود ولی مدتی است زود انزالی دارد و واقعا اذیت میشوم، نه میخواهم و نه میتوانم خیانت كنم! اما شدیدا عذاب میكشم. راهنمایی میخواهم كه خودم را كنترل كنم. قرص و دارو هرچیزی که باشد، تنها راه را در سرکوب میدانم چون تحت فشارم، از حكمت خدا سر درنمیآورم چرا زنی مثل بنده باید این مشكل را داشته باشه، از طرفی میترسم كارم به طلاق کشیده شود، خواهشا راهنماییم نمایئد.
چگونه خواستگار قبلی را فراموش کنم؟
شهر سوال ـ به پسرس مقداری علاقمند بودم، و چندین باز از من خواستگاری کرده بود. اما بعد مجبور به ازدواج با فرد دیگری شدم. اوایل میگفتم بی خیال و زیاد فکر نمی کردم. اما الان کابوس شب هایم شده. و چون قلب یک زن برای دو نفر نمیشه باشه، خیلی عذاب میکشم.
شوهرم رو دوست ندارم ، چکار کنم ؟
رضایت داشتن یك فرد از زندگی، تنها منوط به داشتن و برخورداری از نعمت و سرمایه( مادی و معنوی) نیست، بلكه به شناختن نعمت و حق شناسی آن نیز هست! چه بسا فردی از داشتههای فراوانی برخوردار باشد اما از زندگی خویش رضایت داشته باشد و حال آنكه شخصی در مقابل باوجود عدم برخورداری از داشته قابل توجه، از زندگی خویش راضی باشد.
چگونه همسرم را راضی کنم تا طلاقم ندهد؟
شهر سوال ـ من و همسرم عاشقانه با هم عقد کردیم و الان حدود یکسال و دوماهه که در دوران نامزدی(عقد) بسر میبریم، چند وقتی هست که همسرم میگه دیگه دوستم نداره و الان حدود ۳ ماهه که میگه باید از هم جدا شیم، من خیلی دوستش دارم، می خواد طلاقم بده و من هر کاری که میتونستم انجام دادم تا منصرفش کنم، حتی خواهش کردم اما فایده نداره و گفت فکرامو میکنم و بهت خبر میدم. نمی گم من مقصر نبودم
اینکه صادقانه گفتم مسافرت خوش نگذشت درست نبود؟
شهر سوال ـ بعد از یک هفته مسافرت به خانه برگشتیم. از من پرسید بهت خوش گذشت؟ منم در کمال صداقت گفتم نه. خیلی معمولی رو به بد گذشت. اخه دو جور معمولی داریم، یه معمولی که نه خوش میگذره نه بد یعنی خنثا میگذره، یه معمولی داریم که یه درصد درونش خوشی پیدا میشه، یه معمولی داریم که بد هم قر و قاطیش داریم. اخه چه خوشی؟ از خونه سوار ماشین شدم، دم در خونه داداشش پیاده شدم...
آیا نفقه همان زندهمانی است؟
شهر سوال ـ نظر شما در خصوص این مطلب چیه؟: «شما بفرمایید قانونی كه تمام حقوق انسانی زنها را از آنها سلب كرده و به دست مردان داده است و زن حتی بدون اذن آقای همسر اختیار خارج شدن از منزل را هم ندارد (تا چه رسد به شاغل بودن) چطور می توانست برای زنده مانی زنها چاره ای بیاندیشد؟ یك زن چطور می توانست هم درون چهاردیواری زندانی شود و هم شكمش سیر بشود و توی گرما و سرما هم از زندگی ساقط نشود؟ بالاخره كسی كه حق اشتغال و سایر حقوق زن را از آنها سلب كرده باید فكر اینجایش را هم می كرد تا چه بسا تكه نانی دستشان برسد. و اقلا زنده مانی بكنند! نفقه یعنی همان حقوق زندگی زن كه قانون به شكلی قانونی از آنها سلب كرده و به شكل یك قانون زنده مانی در اختیار مرد قرار داده است»
علاقه شوهرم به زن پسر عمویش
شهر سوال ـ از اوایل عقد متوجه علاقه شدید شوهرم به زن پسرعمویش شدم. ۳ سال تحمل کردم هربار که آنجا میرفتیم از حالتها، نگاهها، لحن حرف زدن، بیقراریاش (که کی از آشپزخانه بیرون میآید) زجرکش میشدم. اما باز دفعه بعد همراهش میرفتم و هر دفعه بیشرمانه تر از دفعه قبل... دیگر خیالش راحت شده بود که چیزی نمیفهمم کم کم متوجه شدم به بهانه های مختلف به دیدن آنها رفته بدون اینکه چیزی به من بگوید.
در برابر خواسته شوهرم (عدم رعایت حجاب) چه کنم؟
شهر سوال ـ من خودم به حجاب اعتقاد دارم و همیشه هم رعایت میکنم. اوایل ازدواج هم هیچ مشکلی در این مورد با شوهرم نداشتم ولی جدیدا شوهرم از من میخواهد که حجاب سر را نداشته باشم. در مورد این مسئله هم خیلی با هم صحبت کردیم ولی وی هرگز قبول نکرد و این اواخر کار از آرام صحبت کردن و با مهربانی گذشته و نتیجه دعوا کردن با من و کتک خوردنم شده است. من هم توان ایستادگی در برابرش را ندارم. نمی دانم باید چیکار کنم. خواهشا راهنماییم کنید.
پشیمانی از ازدواج، بعد از رفتن به دانشگاه
شهر سوال ـ من ۲۲ سال سن دارم و حدود ۴ سال از نامزدی و ازدواجم میگذرد. در دوران مجردی خیلی محدود بودم و پدرم خیلی اذیتم میکرد؛ هیچ وقت اجازه بودن با دوستان را نداشتم همیشه مثل یک زندانی در خانه حبس میکرد. از نظر مالی اوضاع زیاد خوبی نداشتیم با هیچ پسری رابطه نداشتم و به قول معروف آفتاب و مهتاب ندیده بودم.