تاثیر فرهنگ زمانه بر محتوای وحی
پرسش:
پدیده وحی خالی از عناصر فرهنگی اعراب جاهلیت نیست؛ مثلاً سحر و جن، الفاظ و واژگانی هستند که در ذهن اعراب رسوخ کرده بود و در متن تاریخی آن دوره رایج و مقبول بود و بخشی از سنت فکری اعراب جاهلیت شده بود. استفاده خدا از این واژگان در قرآن را نباید به شکل معرفت بخش تلقی کرد و اینها را حقایقی فیزیکی یا متافیزیکی بهحساب آورد. خدا برای سخن گفتن با اعراب، همانطور که به زبان آنها سخن گفت، بر اساس فرهنگ غیرعلمی آنها با آنها سخن گفت.
پاسخ:
قرآن از مهمترین منابع دین اسلام است که شامل دانستنیهای و بایستنیها در حوزه فکر و عمل است که آدمی در صورت پایبندی و برخورداری از آن، به راه مستقیم و سعادت ابدی دست مییابد. برخی از منتقدان با طرح یکسری اشکالات، ارزش معرفتی قرآن را موردنقد قرار داده و آن را متنی تاریخمند تلقی میکنند که متناسب بافرهنگ اعراب صدر اسلام سخن گفته است. این گروه از منتقدان با غیرعلمی و غیرواقعی دانستن مفاهیمی همچون سحر و جن، از وجود این مفاهیم در قرآن نتیجه میگیرند که قرآن اسیر فرهنگ زمانه خود شده و نمیتواند بهعنوان منبع معرفتی واقعنما بهحساب آید. در ادامه، در قالب چند نکته بهنقد و بررسی این اشکال میپردازیم:
نکته اول:
یکی از مشکلات فرهنگی بعد از شکوفایی علوم تجربی، «علمزدگی» است؛ به این معنا که علوم تجربی به سبب پیشرفت شگرفی که در حوزه محسوسات به دست آورده، معیاری برای درستی و نادرستی هر مسئله تلقی شود؛ حتی اگر آن مسئله، خارج از حوزه محسوسات و علوم تجربی باشد!(۱) علم به جهت پیشرفت زیاد و تأثیرات چشمگیر در بهبود معیشت مردم، توسط گروهی از مردم از چنان جایگاهی برخوردار شده که اگر چیزی خارج از حوزه آن باشد، خرافه و بیمعنا و غیرواقعی تلقی میشود حتی اگر آن چیز، از سنخ امور نامحسوس و تجربه ناپذیر باشد! متأسفانه همین نگرش از سوی گروهی از فیلسوفان چنان جدی گرفته شد که اخلاقیات و الهیات و حالات ذهنی و بسیاری از امور تجربه ناپذیر و نامحسوس را پوچ و بیمعنا و غیرواقعی تلقی کردند!(۲) با عنایت به اینکه سحر و جن نیز از سنخ امور تجربه پذیر نیستند، طبیعی است که از سوی این گروه، پوچ و بیمعنا و غیرواقعی تلقی شوند!
روشن است این تلقی از علم که از آن بهعنوان «علمزدگی» یادکردیم، تلقی نادرست و گمراهکننده است و ما را از درک گونههای مختلف هستی بازمیدارد؛ شبیه به کسی که میخواهد از درون روزنه موجود در دیوار یک اتاقک در وسط باغ یک هکتاری، تصویر جامعی از کل باغ داشته باشد! معلوم است او قادر نیست تصویر جامعی از این باغ به دست آورد و متمایل است بسیاری از حقایق را انکار نماید! بنابراین، «غیرواقعی» دانستنِ هر آنچه «غیرعلمی» است، یک مغالطه آشکار و اصل گمراهکننده است و در داوری درباره گونههای مختلف هستی، باید از آن پرهیز کرد.(۳)
اگرچه علوم تجربی به اثبات یا انکار جن و سحر دسترسی ندارد، اما در قرآن –که در جای خودش، اعجازین بودن و اتصالش به علم الهی به اثبات رسیده-(۴) از این حقایق و واقعیات سخن گفتهشده است(۵) و دلیلی توسط عقل یا علم در استحاله یا رد این حقایق وجود ندارد تا به سبب آن، از باور به این امور دستبرداریم.
نکته دوم:
تردیدی نیست رسالت دین اسلام، جهانشمول و فراگیر است و محدود به اعراب صدر اسلام نیست: «زوالناپذیر و پربرکت است كسی كه قرآن را بر بندهاش نازل كرد تا بیم دهنده جهانیان باشد».(۶)
آری، چون پیامبر(صلی الله علیه و اله) در مکه مبعوث شده بود، طبیعتاً نقطه عزیمت تبلیغی ایشان از مکه است و متناسب با امکانات و تواناییهای محدودش، نخست قریشیان را دعوت نمود.(۷) چنین برنامهای کاملاً معقول و موجه است؛ یعنی اگر قرار باشد کسی پیامش را به جهانیان اعلام کند، نخست از نزدیکان خویش شروع میکند و از آنها یارگیری میکند و با کمک آنها فرهنگ و آرمان و مطلوب خود را بسط میدهد.
بنابراین، مستند به مجموع آیات قرآنی روشن میشود که رسالت اسلام، از همان ابتدا رسالت عام و جهانشمول بود و قرار نبود در مکه و قوم قریش محدود بماند. اگر چنین است، پس نباید قرآن به ذهنیت اعراب بسنده کند و مفاهیم نادرست آنها را در توصیف جهان به کار بگیرد چراکه با تغییر فرهنگها و آشکار شدن خطاهای فرهنگی، کارکرد هدایتگری اسلام مخدوش میشود.
بگذریم از اینکه حتی اگر رسالت اسلام محدود به اعراب صدر اسلام بود، به سبب کارکرد هدایتگرانه و اتصال به علم الهی، میبایست در تقابل با این فرهنگ و ذهنیت غلط اقدام کند نه اینکه همچون آنها سخن بگوید و در خطاهای آنها شریک شود یا آنها را تأیید و ترویج نماید؛ چنانکه قرآن چنین رویکردی را نسبت به خطاهای فرهنگی و مذهبی اعراب صدر اسلام اتخاذ نمود و بسیاری از باورهای نادرست مذهبی مسیحیان(۸) و یهودیان در صدر اسلام را اصلاح کرد(۹) یا بسیاری از آدابورسوم غلط اعراب صدر اسلام را به چالش کشید و آنها را تخریب یا اصلاح کرد.(۱۰) اگر قرار بر این بود که اسلام به ذهنیت اعراب بسنده کند و با خطاهای مذهبی و فرهنگی آنها همراهی کند، نباید به این انتقادات و اصلاحات اقدام میکرد و هزینه گزافی را به سبب مقابله با آنها میپرداخت، بلکه باید با آنها همراهی و همدلی میداشت!
نکته سوم:
در هیچ جای قرآن، شاهدی وجود ندارد بر اینکه قرآن، باورهای اعراب صدر اسلام درباره جن و سحر را به شکل کامل پذیرفته بلکه ضمن پذیرش اصل جن و سحر، در مواردی به تصحیح برخی از باورهای نادرست اعراب در این زمینه پرداخته است.
مثلاً گروهی از اعراب و مشرکان صدر اسلام، اجنه را مرتبط باخدا و شریک او میپنداشتند و آنها را میپرستیدند. خداوند در آیه ۱۵۸ سوره صافات، این عقیده خرافی و باطل آنها را نقد میکند و میفرماید: «آنها [مشركان] میان او [خداوند] و جنّ، (خویشاوندی و) نسبتی قائل شدند؛ درحالیکه جنّیان بهخوبی میدانند كه این بتپرستان در دادگاه الهی احضار میشوند.»(۱۱)
یا گروهی از اعراب صدر اسلام معتقد بودند که خداوند با اجنه ازدواجکرده و فرشتگان دختران خدا و حاصل همین ازدواج هستند. خداوند در آیه ۱۰۰ سوره مبارکه انعام بهنقد این باور پرداخته و توضیح داده که «آنان برای خدا همتایانی از جنّ قراردادند، درحالیکه خداوند همه آنها را آفریده است؛ و برای خدا، بهدروغ و از روی جهل، پسران و دخترانی ساختند؛ منزّه است خدا و برتر است ازآنچه توصیف میكنند.»(۱۲)
بنابراین، قرآن اگرچه به سبب واقعی دانستنِ جن و سحر، با اعراب صدر اسلام اشتراک نظر دارد اما با بسیاری از باورهای آنها در این زمینه مخالف است و آنها را نقد و اصلاحکرده است. اگر اسلام میخواست با ذهنیت اعراب، فارغ از درستی و نادرستی آن همراهی کند، میبایست نظام عقیدتی آنها در باب جن را دربست میپذیرفت؛ در حالی که چنین نکرد و تنها آموزهها و باورهایی را پذیرفت که صحیح و واقعی هستند.
نتیجه:
قرآن کتاب هدایت و متصل به علم الهی است و خطایی در آن راه ندارد و اگرچه در گفتگو با اعراب صدر اسلام نازلشده، اما به سبب رسالت جهانی، محدود به اعراب صدر اسلام نیست و هیچگاه به باورهای نادرست و فرهنگ غلط اعراب محدود نشد، بلکه بهنقد و اصلاح بسیاری از باورهای نادرست اعراب صدر اسلام پرداخت. سحر و جن -که هم اعراب صدر اسلام به آن باور داشتند و هم در قرآن، از آنها بهعنوان حقایق تصریحشده- اگرچه از سوی گروهی خرافی دانسته شده، اما حقیقتاً دلیلی برای خرافی دانستن آن در دست نیست؛ جز اینکه هر آنچه تجربی نیست را غیرواقعی بدانیم!
پینوشتها:
۱.جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۸۸ ش، ص۲۱.
۲.برای مطالعه بیشتر، رک: احسن، مجید و مسعود صادقی، بررسی انتقادی رویکردهای فیزیکالیستی به نفس با تکیهبر شواهد عقلی و نقلی، مجله اندیشه نوین دینی، ۱۳۹۳ ش.
۳.در حالی که در متون دینی، هستی دارای گونههای مختلفی است؛ چنانکه در بحارالانوار به نقل از تفسیر رازی و تفسیر نیشابوری، روایتشده که «تعداد انسانها یکدهم تعداد جنیان است و تعداد جن و انس، یکدهم جانوران خشکی و همه اینها یکدهم پرندگان و همه، یکدهم موجودات دریایی و همه آنها یکدهم فرشتگان موکل به امورشان و همگی یکدهم فرشتگان آسمان اول و...»(مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ ق، ج۵۷، ۳۱۸ و ج۵۹، ص۲۴۱)
۴.برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: جواهری، محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۹۷ ش.
۵.برای نمونه میتوان به این آیات اشاره کرد که به وجود جن و تأثیر سحر تصریحشده است: سوره رحمن، آیه ۱۵؛ سوره ذاریات، آیه ۵۶؛ سوره بقره، آیه ۱۰۲.
۶.سوره فرقان، آیه ۱.
۷.سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
۸.خداوند در آیه ۱۷۱ سوره مبارکه نساء، صراحتاً بهنقد خدا انگاری عیسی و آموزه تثلیث در مسیحیت میپردازد: ای اهل كتاب! در دین خود، غلوّ (و زیادهروی) نكنید؛ و درباره خدا، غیر از حق نگویید. مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و كلمه (و مخلوق) اوست، كه او را به مریم القا نمود؛ و روحی (شایسته) از طرف او بود؛ بنابراین، به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید! و نگویید «(خداوند) سهگانه است!» (از این سخن) خودداری كنید كه برای شما بهتر است. خدا، تنها معبود یگانه است؛ او منزه است كه فرزندی داشته باشد؛ (بلكه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمین است؛ و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند كافی است.
۹.خداوند در آیه ۶۴ سوره مبارکه مائده بهنقد یکی از باورهای یهودیان در صدر اسلام میپردازد: و یهود گفتند «دست خدا (با زنجیر) بسته است.» دستهایشان بسته باد! و به خاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند! بلكه هر دودست (قدرت) او، گشاده است؛ هرگونه بخواهد، میبخشد.
۱۰.در آیه ۳۱ سوره مبارکه اسراء، در نقد رفتار گروهی از اعراب که به سبب ترس از فقر و برای حفظ عزت، فرزند خود را میکشتند، آمده است: و فرزندانتان را از ترس فقر، نكشید! ما آنها و شمارا روزی میدهیم؛ مسلماً كشتن آنها گناه بزرگی است.
۱۱.مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران،دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج۱۹، ص۱۷۴-۱۷۵.
۱۲.مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران،دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج۵، ص۳۷۶-۳۷۷
نظرات