مستندات انقلابگری
پرسش:
با توجه به تأکید مقام معظم رهبری نسبت به ویژگیهای انقلابی گری، آیا مستندات روایی در خصوص این ویژگیها وجود دارد ؟ در کدام کتب روایی به این ویژگیها اشاره شده است؟
پاسخ:
مستند اول و دوم از امام حسین علیهالسلام و مستند سوم از امام سجاد علیهالسلام میباشد البته اگر جمع آوری شود مینواند کتاب مستقلی در این باره ارائه گردد اصولا همه تاریخ اسلام و سیره پیامبر و یاران آن حضرت و زندگی ائمه هدی و یارانشان مشحون و سرشار از روحیه انقلابی است.
مستند اول:
وصیت نامه مکتوب امام حسین سلام الله علیه مستندی قوی برای انقلابی گری است:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم این آن وصیت نامهای است که حسین بن علی بن ابی طالب علیهالسلام برای برادرش محمّد بن حنفیه نوشت:
حسین شهادت میدهد: خدا یکی است و شریکی ندارد. حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله عبد و رسول خدا میباشد که حق را از طرف حق آورد، بهشت و جهنم بر حق هستند، قیامت خواهد آمد و شکی در آن نیست، خدای توانا هر کسی را که در قبور باشد برانگیخته خواهد کرد، من برای سرکشی و عداوت و فساد کردن و ظلم نمودن از مدینه خارج نشدم. یعنی جز این نیست که من ب منظور ایجاد صلح و سازش در میان امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر به معروف و نهی از منکر نمایم. من میخواهم مطابق سیره جدم رسول خدا و پدرم علی بن ابی طالب علیهم السّلام رفتار نمایم. کسی که مرا به جهت اینکه حق میگویم قبول کند او بحق سزاوارتر است و کسی که دست رد به سینه من بگذارد من صبر میکنم تا خدا که بهترین حکمکنندگان است بین من و او داوری نماید. این وصیتی است که من برای تو کردم. توفیق من جز با خدا نیست من به خدا توکل میکنم و بسوی او انابه مینمایم.
سپس امام علیهالسلام آن وصیت نامه را مهر کرد و پیچید و به محمّد بن حنفیه داده در دل شب از مدینه خارج شد.(۱)
مستند دوم:
در سال ۶۰ هجری که معاویة بن ابی سفیان هلاک گردید، فرزندش یزیدبن معاویة بن ابی سفیان به امیر مدینه ولید بن عتبة نامه نوشت و فرمانش داد تا از مردم
مدینه بویژه حسین بن علی علیهما السّلام برایش بیعت گیرد و در صورت امتناع حسین گردنش را زده، سرش را برای وی بفرستد.
ولید مروان بن حکم را برای مشورت در امر حسین علیهالسلام احضار نمود.
مروان گفت: حسین بیعت نمیکند و اگر من جای تو بودم گردنش را میزدم.
ولید گفت:ای کاش مادر مرا نزادی، و من هرگز نبودم.
سپس در پی حسین علیهالسلام فرستاد، حضرت با سی نفر از اهل بیت و دوستان نزد او رفت، ولید خبر مرگ معاویه را بداد و بیعت با یزید را به وی عرضه نمود.
فرمود:ای امیر، بیعت که سرّی نیست، مردم را که فرا خواندی مرا نیز دعوت کن.
مروان گفت:ای امیر! عذرش را مپذیر و در صورت امتناع گردنش را بزن.
حسین علیهالسلام خشمگین شد و فرمود: وای بر توای پسر زرقاء تو امر به زدن گردنم میکنی دروغ گفتی و به خدا که پستی ورزیدی.
بعد رو به ولید کرد و فرمود: «ای امیر! ما اهل بیت نبوّت و معدن رسالت، و خانه ما جایگاه رفت و آمد فرشتگان است، خدا به ما افتتاح و اختتام فرمود، و یزید مردی فاسق و شارب الخمر، و قاتل و خونریز جانهای محرّمه است و با این همه تباهیها شایستگی منزلت خلافت را ندارد، و شخصی چون من با چون اویی بیعت نکند، و لیکن بامداد فردا پشت و روی کار را مینگریم که کدام یک از ما شایسته خلافت و بیعت است.
و آنگاه امام علیهالسلام بیرون رفت، مروان به ولید گفت: توصیه مرا به کار نزدی.
ولید گفت: وای بر تو، در این مشورت خواستی دین و دنیایم را از دست بدهم. به خدا دوست ندارم که سلطنت دنیا از آن من باشد و دستم به خون حسین آلوده گردد، به خدا گمان ندارم کسی خدای را ملاقات کند و خون حسین علیهالسلام بر گردنش باشد جز آن که خفیف المیزان بوده و خدایش در قیامت نظر رحمت به وی نفرموده و گرفتار عذاب دردناک خواهد بود.
بامداد فردا حسین علیهالسلام برای استماع اخبار از منزلش بدر آمد و با مروان برخورد.
مروان گفت:ای ابا عبد اللَّه. نصیحتی کنمت از من بشنو و بپذیر.
فرمود: «آن چیست؟ بگو تا بشنوم».
گفت: تو را فرمان بیعت با یزید امیر المؤمنین میدهم، چه برای دین و دنیایت بهتر است.
حسین علیهالسلام فرمود:
(إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ، و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامّة براع مثل یزید، و لقد سمعت جدّی رسول اللَّه یقول: الخلافة محرّمة علی آل ابی سفیان)
، بنابراین آنگاه که امت گرفتار راعیای چون یزید گردد باید فاتحه اسلام را خواند. به تحقیق از جدم رسول اللَّه شنیدم که فرمود: خلافت بر آل ابی سفیان حرام است.
سخن بین حسین علیهالسلام و مروان تا آن جا ادامه یافت که مروان با خشم بازگشت.(۲)
مستند سوم:
شیخ مفید مینگارد: ابن زیاد سر مبارک امام حسین را در مقابل خویش نهاد و به آن نگاه کرد و لبخند زد. سپس با چوب دستی خود به دندانهای ثنای آن حضرت
می زد. زید بن ارقم که از صحابه پیامبر خدا و پیر مردی بشمار میرفت جنب ابن زیاد بود. هنگامی که دید ابن زیاد با چوب دستی خود به دندانهای ثنایای امام حسین میزد به او گفت: ارفع قضیبک عن هاتین الشفتین.
یعنی چوب خود را از این دو لب مقدس بردار! بحق آن خ دایی که غیر از او خ دایی نیست من به قدری دیدم پیغمبر خدا این دو لب حسین علیهالسلام را میبوسید که نمیتوانم آن دفعات را شماره کنم. سپس به شدت گریان شد.
ابن زیاد به زید بن ارقم گفت: خدا چشمان تو را گریان کند، آیا برای اینکه خدا پیروزی را بما نصیب کرده گریه میکنی؟ به خدا قسم اگر نه این بود که تو پیر مردی هستی خرف و عقل خود را از دست دادهای گردن تو را میزدم. زید برخاست و از نزد ابن زیاد متوجه منزل خویشتن شد.
محمّد بن ابی طالب میگوید: زید بن ارقم صدا به گریه بلند کرد و گفت:
غلام زر خرید مالک یک آزاد مرد شده است!ای گروه عرب، بدانید که شما بعد از این جریان غلام زرد خرید خواهید بود. زیرا پسر فاطمه را کشتید و ابن زیاد را امیر قرار دادید تا اخیار شما را بکشد و اشرار شما را به بندگی وادار نماید شما بذلت راضی شدید.
شیخ مفید مینگارد: هنگامی که اهل و عیال امام حسین را نزد ابن زیاد بردند زینب خواهر امام حسین در حالی که لباسهای کهنه خود را پوشیده بود به طور ناشناس وارد شد و در ناحیهای نشست و کنیزانش در اطرافش جمع شدند. ابن زیاد گفت: این زن که کنارهگیری کرد و با کنیزان خود در یک گوشهای نشست کیست؟ زینب کبرا جوابی به او نداد. ابن زیاد تا سه مرتبه سخن خود را تکرار کرد. یکی از کنیزان حضرت زینب گفت: این بانو زینب کبرا دختر فاطمه زهراء است. ابن زیاد متوجه زینب شد و گفت:
سپاس مخصوص آن خ دایی است که شما را رسوا کرد و مردان شما را کشت و سخنان شما را تکذیب نمود. زینب کبرا در جواب وی گفت: سپاس مخصوص آن خ دایی است که ما را بوسیله حضرت محمّد گرامی داشت و ما را از پلیدی پاکیزه نمود. الی آخره.
سید بن طاوس و ابن نما مینویسند: سپس ابن زیاد متوجه حضرت علی بن الحسین شد و گفت: این مرد کیست؟ گفته شد: علی بن الحسین است: گفت: مگر نه چنین است که خدا علی بن الحسین را کشت!؟ حضرت سجاد فرمود: من برادری داشتم که نامش علی بن الحسین بود و مردم او را شهید کردند. ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت.
حضرت سجاد فرمود: خدا مردم را در موقع موت میمیراند و آن افرادی را که در خواب نمردهاند نیز میمیراند. ابن زیاد گفت: تو این جرات را داری که جواب مرا بدهی!؟ ببرید گردن او را بزنید! راوی میگوید: شنیدم عمهاش زینب گفت:ای پسر زیاد! تو احدی را برای ما باقی نگذاشتی اگر تصمیم قتل وی را داری پس مرا نیز با او بکش.
شیخ مفید و ابن نما مینگارند: زینب حضرت سجاد را در بر گرفت و فرمود:ای پسر زیاد! آن مقداری که از خونهای ما ریختن برای تو کافی است.
سپس حضرت سجاد را در آغوش گرفت و فرمود: به خدا قسم من از این علی بن الحسین جدا نمیشوم که اگر بخواهی او را بکشی مرا هم با وی بکش. ابن زیاد پس از اینکه ساعتی بحضرت زینب و حضرت سجاد نگاه کرد گفت: تعجب میکنم از صله رحم کردن این زن! به خدا قسم من این طور گمان میکنم این زن دوست دارد من او را با این مرد بکشم!! این مرد را رها کنید، همین بیماری که دارد برایش کافی خواهد بود.
سید بن طاوس مینویسد: حضرت سجاد بحضرت زینب فرمود: عمه! آرام
باش تا من با ابن زیاد تکلم کنم. سپس آن حضرت متوجه ابن زیاد شد و فرمود:
ابا القتل تهددنی یا ابن زیاد، اما علمت آن القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة؟
یعنیای پسر زیاد! آیا مرا بقتل تهدید میکنی، آیا نمیدانی شهید شدن عادت ما میباشد و بزرگواری ما بوسیله شهادت است!؟
پی نوشتها:
۱.بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۴۴، ص۳۳۰.
ثُمَّ دَعَا الْحُسَینُ بِدَوَاةٍ وَ بَیاضٍ وَ کَتَبَ هَذِهِ الْوَصِیةَ لِأَخِیهِ مُحَمَّدٍ.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَی أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیةِ أَنَّ الْحُسَینَ یشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ لا رَیبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی(ص) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی
عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع) فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَی بِبحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۴۴، ص۳۳۰.
الْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَی هَذَا أَصْبِرُ حَتَّی یقْضِی اللَّهُ بَینِی وَ بَینَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ وَ هُوَ خَیرُ الْحاکِمِینَ وَ هَذِهِ وَصِیتِی یا أَخِی إِلَیکَ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیهِ أُنِیبُ.
قَالَ ثُمَّ طَوَی الْحُسَینُ الْکِتَابَ وَ خَتَمَهُ بِخَاتَمِهِ وَ دَفَعَهُ إِلَی أَخِیهِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَ خَرَجَ فِی جَوْفِ اللَّیلِ.
۲.اللهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۲به بعد:
فَلَمَّا تُوُفِّی مُعَاوِیةُ بْنُ أَبِی سُفْیانَ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ ذَلِکَ فِی رَجَبٍ سَنَةَ سِتِّینَ مِنَ الْهِجْرَةِ کَتَبَ یزِیدُ إِلَی
الْوَلِیدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ کَانَ أَمِیرَ الْمَدِینَةِ یأْمُرُهُ بِأَخْذِ الْبَیعَةِ عَلَی أَهْلِهَا عام [عَامَّةً] وَ خَاصَّةً عَلَی الْحُسَینِ(علیه السلام) وَ یقُولُ لَهُ إِنْ أَبَی عَلَیکَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ ابْعَثْ إِلَی بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ الْوَلِیدُ مَرْوَانَ وَ اسْتَشَارَهُ فِی أَمْرِ الْحُسَینِ(علیه السلام) فَقَالَ إِنَّهُ لَا یقْبَلُ وَ لَوْ کُنْتُ مَکَانَکَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ الْوَلِیدُ لَیتَنِی لَمْ أَکُ شَیئاً مَذْکُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَی الْحُسَینِ(علیه السلام) فَجَاءَهُ فِی ثَلَاثِینَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ وَ مَوَالِیهِ فَنَعَی الْوَلِیدُ إِلَیهِ مَوْتَ مُعَاوِیةَ وَ عَرَضَ عَلَیهِ الْبَیعَةَ لِیزِیدَ فَقَالَ أَیهَا الْأَمِیرُ إِنَّ الْبَیعَةَ لَا تَکُونُ سِرّاً وَ لَکِنْ إِذَا دَعَوْتَ النَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ.
فَقَالَ مَرْوَانُ لَا تَقْبَلْ أَیهَا الْأَمِیرُ عُذْرَهُ وَ مَتَی لَمْ یبَایعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ الْحُسَینُ(علیه السلام) ثُمَّ قَالَ وَیلٌ لَکَ یا ابْنَ الزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِی کَذَبْتَ وَ اللَّهِ
وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی الْوَلِیدِ فَقَالَ أَیهَا الْأَمِیرُ إِنَّا أَهْلُ بَیتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یبَایعُ بِمِثْلِهِ وَ لَکِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَینَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَیعَةِ ثُمَّ خَرَجَ .
فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِیدِ عَصَیتَنِی فَقَالَ وَیحَکَ إِنَّکَ أَشَرْتَ إِلَی بِذَهَابِ دِینِی وَ دُنْیای وَ اللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْکَ الدُّنْیا بِأَسْرِهَا لِی وَ أَنَّنِی قَتَلْتُ حُسَیناً وَ اللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً یلْقَی اللَّهَ بِدَمِ الْحُسَینِ(علیه السلام) إِلَّا وَ هُوَ خَفِیفُ الْمِیزَانِ لَا
ینْظُرُ اللَّهُ إِلَیهِ وَ لَا یزَکِّیهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ.
قَالَ وَ أَصْبَحَ الْحُسَینُ(علیه السلام) فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یسْتَمِعُ الْأَخْبَارَ فَلَقِیهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی لَکَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِی تُرْشَدْ فَقَالَ الْحُسَینُ(علیه السلام) وَ مَا ذَاکَ قُلْ حَتَّی أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّی آمُرُکَ بِبَیعَةِ یزِیدَ بْنِ مُعَاوِیةَ فَإِنَّهُ خَیرٌ لَکَ فِی دِینِکَ وَ دُنْیاکَ فَقَالَ الْحُسَینُ(علیه السلام) إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ وَ عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یزِیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و اله) یقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَی آلِ أَبِی سُفْیانَ وَ طَالَ الْحَدِیثُ بَینَهُ وَ بَینَ مَرْوَانَ حَتَّی انْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَان
۳.زندگانی حضرت امام حسین علیهالسلام، ص۱۵۲.
نظرات