دینداری : تحقیق یا تقلید
پرسش:
از کجا باید بفهمم که در اصول دین تقلید میکنم یا نه؟ چجوریه که غیر قابل تقلیده؟
پاسخ:
دین اسلام دارای دو بخش عقاید و قوانین رفتاری است. بخش عقاید، ناظر به تعالیم و معارف و جهان بینی اسلامی است که برخی از این عقاید، زیربنای سایر عقاید و قوانین رفتاری در دین بهحساب میآیند و به همین جهت، آنها را اصول مینامند. اعتقاد به توحید و نبوت و معاد را اصول دین، و اعتقاد به عدل الهی و امامت را اصول مذهب به شمار میآورند. این اصول، شالوده و مبنای کل دین و مذهب بهحساب میآیند و همه گزارههای دینی در حوزه عقاید (مثل جزئیات بهشت و جهنم) و قوانین رفتاری (مثل وجوب نماز و روزه و حجاب)، بر این مبنا بناشدهاند. در رسالههای عملیه تصریحشده است که اعتقاد مسلمان به این اصول باید از روی دلیل باشد. با این مقدمه در ادامه نکاتی تقدیم میشود.
نکته اول
با اثبات وجود خدای یگانه که عالم و قادر و حکیم است، میفهمیم که او بیهدف انسان را نیافریده و انسان را برای تعالی یافتن و سعادتمند شدن آفریده است و برای اینکه انسان به این هدف دست یابد، ابزارهای هدایتی متنوعی (همچون «عقل» و «فطرت» و...) در اختیارش قرار داده است که یکی از آنها «وحی» است که از طریق انبیای الهی دریافت میشود و به سایر انسانها ابلاغ میگردد. وحی الهی دربردارنده «هستها» و «بایستها» است و سبکفکری و سبک زندگی صحیح را به انسان آموزش میدهد و آنچه بهعنوان قوانین رفتاری و بایستها و شریعت و تکالیف دینی میشناسیم، در واقع همان سبک زندگی دینی صحیح است که خداوند از طریق انبیای الهی به انسانها آموزش داده است. عقل حکم میکند که انسان باید به این تکالیف و بایستها و سبک زندگی صحیح، پایبند باشد چراکه سعادت ابدی او در گروِ رعایت این دستورالعمل است؛ خواه فلسفه و حکمت هر یک از تکالیف دینی را بداند، و خواه آنها را نداند لازم است به علم و حکمت خدا اعتماد کرده و بر همان اساس، به شریعت متعهد بماند.
از این منظر، روشن میشود چرا فقیهان مسلمان در ابتدای رسالههای عملیه، به این مطلب تصریح میکنند که «عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد»(۱) و هر مسلمانی «باید به اصول دین ایمان و یقین داشته باشد و این ایمان باید برای هر مسلمانی بهاندازه فکر و درک او بر پایه دلیل و برهان استوار باشد».(۲) تأکید آنها به عقل و تحقیق و استدلال در اصول دین، به این جهت است که از طریق استدلال و تحقیق، انسان نیاز خود به دین حق را میشناسد و به دنبال دین حق رفته و با شناخت آن، به آن متعهد میشود و سعادت خود را درگرو پیروی از آن میداند و به آن پایبند میگردد. این پایبندی و پیروی و تبعیت، عقلانی و تحقیقی است نه تقلیدی و موروثی.
یکی از مشکلات مشرکان و کافران که دعوت انبیاء را قبول نمیکردند همین بود که اهل فکر و استدلال نبوده و کورکورانه به دنبال پدران خود حرکت میکردند: «و هنگامیکه به آنها گفته شود، بهسوی آنچه خدا نازل کرده و بهسوی پیامبر بیایید میگویند آنچه را از پدران خود یافتهایم ما را بس است! آیا نه چنین است که پدران آنها چیزی نمیدانستند و هدایت نیافته بودند»؟(۳) اینکه خداوند اینچنین آنها را نکوهش میکند، به این جهت است که این افراد تابع دلیل و استدلال نبودند و بهجای تعقل و حقیقتجویی، دنبالهرو و همرنگ جماعت شده و درنهایت با حق و حقیقت مخالفت کردند.
ازاینرو، هرکسی متناسب با توانایی و فرصتی که دارد، باید به تفکر و تعقل درباره اصول دین و مذهب بپردازد تا راه را از بیراهه تشخیص بدهد و با چشمان باز به دین حق ورود نماید و به سبکفکری و زندگی دین حق، کاملاً پایبند بماند. اگر کسی اهل فکر و استدلال نباشد، ممکن است در میانه راه، به بیراهه برود یا در میانه راه، تردیدهایی در او به وجود بیاید؛ اما آنها که با چشمان باز و به شکل عقلانی به دین حق ورود کردهاند، ثابتقدم مانده و اسیر خرافات و عقاید اشتباه نمیشوند.
نکته دوم
گرچه اصول دین باید از روی یقین و استدلال حاصل گردد، ولی اگر از طریق گفته دیگران (عالم و آگاه) برای انسان یقین و علم حاصل گردد، کافی است.(۴)
میتوانیم بگوییم که مراد از «عدم جواز تقلید در اصول دین» به معنای رجوع نکردن به کارشناس دینی در اصول دین نیست. تقلید، قبول قول دیگری «بدون دلیل» است و درصورتیکه کسی قولی را با ارائه دلیل کافی به ما عرضه کند بهمقتضای عقل باید حرف او را پذیرفت و چنین پذیرفتنی در اصول دین مذموم شمرده نمیشود. بهعبارتدیگر، مراجعه به عالم با مطالبه دلیل، از ضروریات عقلی است که در راستای فهم اصول دین از آن بهره برده میشود.
با یک مثال، این مطلب را بیشتر توضیح میدهیم.
کسی که میخواهد پزشک شود، باید تمام بیماریهای متداول و غیرمتداول و راه درمان آنها را بداند تا پاسخگوی نیاز مراجعهکنندگان خود باشد. ولی آیا این شناخت حداکثری برای کسی که تنها قصد رعایت بهداشت فردی خود را داشته و سعی دارد از چنگال بیماری رهایی یابد نیز لازم است؟ آیا لازم است که بهاندازه یک پزشک آگاهی بهداشتی داشته باشید تا بعد از آن نوبت به رعایت تکالیف بهداشتی برسد؟! مسلماً خیر! چراکه در این صورت بهداشت را جز بر پزشکان و متخصصان امور طبی نمیتوان، تکلیف کرد! در اینجا، وظیفه شخص، یک شناخت حداقلی به مسائل پزشکی است؛ یعنی همینکه بداند ممکن است در معرض چه بیماریهایی بوده و یا بهداشت فردی را چگونه باید رعایت کند، کافی است. ازاینرو روشن است کسی که میخواهد در رشتههای الهیات و معارف اسلامی – چه در حوزه و چه در دانشگاه- تحصیلکرده و متخصّص شود، ناگزیر باید برای تحصیل شناخت حداکثری وارد مطالعات دینی شده تا بتواند در آینده نیاز مخاطبان خود را در این حوزه برآورده سازد، ولی برای تحقق تکلیف و مسئولیت دینی، نیازی به این سطح از دانش دینی نیست و گفتگو با کارشناس دینی و تعقل و تأمل در گفتههای او برای رسیدن به حقیقت کافی است. البته اگر کسی فرصت و توانایی بیشتر دارد یا ذهن او با مسائل و شبهات بیشتری درگیر شده، روشن است که باید بیش از دیگران به تحقیق و تأمل بپردازد تا جایی که بهدرستی اصول دین و حقانیت آن دین مطمئن شود و به شکل کامل به تعالیم آن در حوزه فکری و زندگی، پایبند بماند.
نتیجه
با عنایت به آنچه گذشت روشن شد که تأکید اسلام بر تعقل و استدلال در پذیرش اصول دین، بهمنظور حفظ انسان از بیراهه و گمراهی است.
کسانی که اهل فکر و استدلال نیستند و کورکورانه از دیگران پیروی میکنند، در معرض گمراهی و ضلالت قرار دارند. البته روشن است که تعقل و استدلال به معنای بینیازی از گفتگو با کارشناسان دینی یا لزوم مطالعات و تحقیق حداکثری و جا ماندن از سایر ابعاد زندگی نیست، بلکه هرکسی متناسب با فرصت و تواناییای که دارد، باید به این مهم اشتغال بورزد تا به درجهای از علم و اطمینان بهدرستی یک دین دست یابد.
کلمات کلیدی
تقلید، تحقیق، اصول دین.
پینوشتها:
۱. امام خمینی، روحالله و سایر مراجع، رساله توضیح المسائل، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بیتا، ج۱، ص۱۱.
۲. همان.
۳. سوره مائده، آیه ۱۰۴: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَی مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَی الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یعْلَمُونَ شَیئًا وَلَا یهْتَدُونَ.
۴. آیه الله شبیری زنجانی، رساله توضیح المسایل، انتشارات سلسبیل، قم ۱۳۸۸ ش، ص۵؛ شیخ انصاری، فرائدالاصول، قم، مجمع الفکر الاسلامی، چاپ نهم، ۱۴۲۸ ق، ج۱، ص۵۷۴.
نظرات