تحریک صدام به جنگ
پرسش:
ایران اقداماتی داشت که صدام را به واکنش و جنگ، وادار کرد. مثلا شعار صدور انقلاب یا دخالت امامخمینی در مسائل عراق. اخیراً هم مطلبی از آقای دعایی منتشر شده که در همان ایام به صورت واضح هشدار داده و پیشبینی کرده است که ایران دست به بازی خطرناکی زده است. آیا ما آغازگر جنگ نیستیم؟
پاسخ:
توضیح سؤال:
در رابطه با تحریک صدام به جنگ دو مسئله مهم مطرح است. یکی شعار صدور انقلاب و دیگری دخالت امام خمینی ره در عراق.
امام در ابتدای پیروزی انقلاب با قاطعیت بیان داشت که «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم».(۱) این سخنی بود که سایر کشورها را به وحشت وامیداشت و آنها انقلاب ایران را دومینویی برای فروپاشی و اخلال در نظامهای سیاسی خود میدیدند.
همچنین عبدالعلی بازرگان فرزند مهندس مهدی بازرگان در مصاحبهای که با یکی از سایتهای خبری داشت به نقل خاطرهای پیش از آغاز جنگ پرداخته و بیان داشته است که در سال ۵۹ سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق توسط صدام حسین احضار شده و پس از اعتراض شدید نسبت به دخالتهای جمهوری اسلامی در عراق تأکید کرده که من حاضرم شخصاً به ایران بیایم و اختلافات خود با ایران را حل کنم وگرنه به حمله نظامی متوسل خواهم شد؛ اما علیرغم اصرار دعایی و اعضای برجسته شورای انقلاب، امام خمینی هیچ اعتنایی به این موضوع نکرد و ماجرا را نادیده گرفت.(۲)
همچنین جملهای معروف از امام خمینی خطاب به ملت عراق با این محتوا منتشرشده است که: «شما از پشت، خنجر به او (صدام) بزنید. قیام کنید. اعتصاب کنید. راهپیمایی کنید بر خلافش. اقتصادش را فلج کنید. ندهید مالیات به او؛ و پول آب و برق را ندهید. چیزهای دیگر را که میخواهند، ندهید. زیر بار نروید و تظاهرات بکنید و راهپیمایی بکنید. منفجر کنید جاهایی را که مال دولت است».(۳)
این صحیح است که صدام تجاوز نظامی به ایران را آغاز کرد اما با این اوصاف، دلیل تجاوز نظامی عراق، تحریک دولت عراق توسط امام خمینی و رفتارهای نظام جمهوری اسلامی نبود؟
پاسخ:
۱. خاطره آقای عبدالعلی بازرگان مخدوش و تحریفشده است.
مأموریت آقای سید محمود دعایی در عراق، پیشازتاریخ مذکور(۱۳۵۹) یعنی در اسفند ۱۳۵۸ به پایان رسیده و ایشان پس از بازگشت بهعنوان مسئول، در روزنامه اطلاعات مشغول به کار شده است.(۴)
سید محمود دعایی بعد از انتشار این ادعا، بهصراحت اعلام کرد که در طول مأموریت خود در عراق(۱۵ خرداد ۵۸ تا اسفند ۵۸)، تنها دو بار بهصورت تشریفاتی و در مراسم رسمی و عمومی بهعنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران، صدام حسین را بهصورت طبیعی ملاقات کرده است(۵) و ماجرای احضار و توبیخ و تهدید صدام، کاملاً جعلی است؛ اما آقای دعایی دقیقاً در خاطرات خود که بیش از ده سال پیش منتشر کرده است راجع به این ماجرا اینچنین آورده است که در طول دوران سفارت خود طی چند ملاقات به امام راجع به وضعیت عراق و اصرار آنان به مذاکره سخن گفتم که امام پس از بررسی و تأمل بیان داشت که فرستادن شخصی از طرف من مصلحت نیست چراکه عراقیها بعید است حسن نیت داشته باشند و بهتر است این کار بعد از تشکیل دولت و مجلس در کشور انجام شود. عراق نیز در حال توطئه در ایران بود.
(۶) دعایی با ذکر کارشکنیهای عراق روایت خود از آغاز جنگ را اینگونه ادامه داده است که عراقیها برای جنگ، برنامههای مدون از پیش تعیینشده داشتند. آنها حتی قبل از پیروزی انقلاب درصدد بهرهگیری از اوضاع داخلی ایران و حل مسائل و مشکلات خود بودند. وی معتقد بود که عراق به دنبال زمینهچینی در منطقه بود و بخشی از مسیر ابرقدرتها علیه ایران را طی میکرد.(۷)
پس از یک دهه و با مطرحشدن این ماجرا (گریه ایشان و بیاعتنایی امام)، ایشان بهصراحت مواردی که پیش از این بیان کردیم را در رد این ادعا توضیح داد و در پاسخ به این سؤال که «کلاً فکر میکنید که امکان این وجود داشت که با همه تحریکاتی که صورت گرفته بود، از وقوع جنگ جلوگیری شود»؟ تأکید کرد:
«زمانی میتوانست از جنگ پیشگیری شود که ما تسلیم خواستههای عراق شویم و از حاکمیت ملی خود صرفنظر کنیم. هیچ انقلابی تن به این کار نمیدهد. آنها میخواستند که مسئله اروندرود را برخلاف قرارداد الجزایر کأن لم یکن(۸) تلقی کنند و مدعی شوند که شطالعرب(۹) برای آنهاست. آنها سر مسائل جزایر سهگانه(۱۰) مدعی بودند که این جزایر برای ایران نیست و باید به صاحبان عربی آنها بازگردد. همچنین نسبت به هموطنان عربزبان و کُردزبان خود تنازلاتی داشته باشیم. در حقیقت عراقیها میخواستند که در شرایط اول انقلاب که ما ارتش مناسبی نداشتیم، از آن موقعیت سوءاستفاده کنند و ما را تسلیم شرایط خود کنند».(۱۱)
حتی اگر حجتالاسلام سید محمود دعایی این خاطره را تکذیب نکرده بود دلایل متعددی وجود داشت که اطمینان حاصل کنیم که دلیل آغاز جنگ، تحریک ایران نبوده است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
۲. اگر تصور کنیم که صرف تهدید صدور انقلاب یا سخنرانیها و دخالتهای امام در عراق، موجب تهاجم نظامی یک کشور به کشوری دیگر است، در تحلیل چرایی وقوع جنگ، مسامحه کردهایم. اساساً جنگها صرفاً بنا بر تهدید و تحریک رخ نمیدهد، بلکه پایه اصلی جنگها تضاد منافع و اطمینان از پیروزی است. اگر به مناسبات بینالمللی بنگریم متوجه خواهیم شد که بخش بزرگی از کشورهای جهان بهصورت مداوم در حال تحریک و تهدید کشورهای همسایه و غیر همسایه خود بوده و دلایل زیادی وجود دارد که هر آنچه ما تهدید و تحریک میشمریم ابداً به جنگ منجر نشود؛ اما وقتی کشوری برای به دست آوردن منافعی مُصر بوده و منافع جنگیدن را به هزینهاش ترجیح بدهد وارد جنگ خواهد شد.
۳. معنای صدور انقلاب، صدور نظامی نبود. امام خمینی ره بهصراحت بیان کرده بود:
«ما که میگوییم اسلام را ما میخواهیم صادر کنیم، معنایش این نیست که ما سوار طیاره بشویم و بریزیم به ممالک دیگر. یک همچو چیزی نه ما گفتیم و نه ما میتوانیم؛ اما آنکه ما میتوانیم این است که بهوسیله دستگاههایی که داریم، بهوسیله همین صداوسیما، بهوسیله مطبوعات، بهوسیله گروههایی که در خارج میروند، اسلام را آن طوری که هست معرفی کنیم. اگر آن طوری که هست معرفی بشود، مورد قبول همه خواهد شد... و این کار، این هنر از اسلام میآید و این هنر از احکام اسلام میآید، نه با یک توپ و تانک بخواهد کار بکند».(۱۲)
نکته قابلتوجه پاسخ به این پرسش است که کدام کشور صاحب نفوذی است که به دنبال جهانی کردن ایدههای حکمرانی و سبک زندگی خود نیست؟ غرب و شرق عالم چندین دهه برای صدور تفکر لیبرالیستی از یکسو و مارکسیستی از سوی دیگر منازعات پرهزینه و خانمانسوز غیرقابلشمارش و جنگهای خونین متعددی به راه انداختند و امروز برای گسترش افکار و منافع خود به همه جای عالم لشکرکشی میکنند.
۴. سخنانی که از امام خمینی مبنی بر آتش زدن و راهپیمایی در عراق منتشرشده است تحریک به آغاز جنگ نیست، بلکه این سخنان، چند روز بعد از آغاز جنگ تحمیلی و در واکنش به جنایات داخلی و خارجی صدام حسین و رژیم بعثی عراق ایراد شده است. این سخنان مربوط به تاریخ چهارم مهرماه ۱۳۵۹ است.(۱۳) جنگ ایران و عراق ۲۶ و یا ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد. برخلاف ادعاهای مطرحشده، این صدام بود که به دخالت مستقیم و توطئه عملیاتی در ایران مشغول بود. اخراج هزاران ایرانی از عراق در نیمه دوم ۱۳۵۸ش؛ توزیع اسلحه بین عوامل ضدانقلاب، حمایت از بمبگذاران و طراحی انفجارهای مکرر در خطوط راهآهن و تأسیسات نفتی؛ پناه دادن به ژنرالهای فراری حکومت پهلوی؛ انتخاب اسامی مجعول برای شهرهای ایران در نقشهها و کتابهای درسی (عراق اهواز را «الاحواز»، خرمشهر را «محمره»، آبادان را «عبادان»، سوسنگرد را «خفاجیه» و بالاخره خوزستان را «عربستان» نامید.) و الحاق خیالی این شهرها به قلمرو جغرافیائی عراق؛ تحریکات و تجاوزات مکرر مرزی (دهها مورد یادداشت رسمی اعتراض از سوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به سفارت رژیم عراق در تهران ارسال شده است)؛(۱۴)انعقاد قراردادهای خرید هواپیماهای میراژ، میگ وتوپولف (این قراردادها پس از پیروزی انقلاب و قبل از جنگ منعقدشده است)؛ تقویت بدون دلیل نیروهای عراقی در مرز مشترک دو کشور و ایجاد موانع از قبیل سنگرهای بتونی، سیمهای خاردار و... صدها نمونه دیگر از اقدامات مقدماتی صدام برای فراهم آوردن زمینه یک تهاجم گسترده نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران است.
صدام در ۲۳ اسفند ۱۳۵۹، آشکارا از عناصر مخالف انقلاب اسلامی پشتیبانی و اعلام کرد: «ما به کلیه ملتهای ایران، بهویژه به ملت کرد ایران و ملت بلوچستان و آذربایجانیها و تمامی وطندوستان واقعی و شریف، غیر از نادانان و آنان که با استعمار رابطه دارند، اعلام میکنیم که برای ایجاد روابطی استوار با آنان، بهقصد دستیابی به حقوق ملی و میهنی خود آمادگی داریم... ما آمادگی هرگونه کمکی را اعم از سلاح و مسائل دیگر که در راه ایجاد این روابط بدان نیاز دارند، تقدیم کرده، در اختیارشان بگذاریم...».(۱۵)
۵. عدم مذاکره دولت ایران با صدام هم یک دروغ بزرگ و تحریف تاریخ است. از همان ابتدا دولت ایران به دنبال حل مسائل از طریق مذاکرات و صدام حریص به جنگ و طمعکار در ایران انقلابی و آشفته بود.(۱۶) در یک فایل ویدئویی صلاح عمر علی - سفیر عراق در سازمان ملل(۱۹۷۸ تا ۱۹۸۱) در رابطه با ملاقات خود با صدام در سال ۱۳۵۸ش یک سال پیش از حمله به ایران بیان کرده است که دکتر ابراهیم یزدی (وزیر خارجه وقت ایران) مایل به ملاقات و مذاکره با عراق بود که سعدون حمداوی (وزیر خارجه وقت عراق) نپذیرفت که در این مورد با صدام صحبت کند، پس از امتناع سعدون شخصاً صدام را راضی به این ملاقات کرده است و پس از ملاقاتی که ظاهراً بسیار عالی پیش رفته است، صدام به صلاح عمر علی گفته است که این فرصتی است که شاید در طول هر قرن بیشتر از یکبار اتفاق نیفتد.
اینها اهواز را از ما گرفتند. شطالعرب را از ما گرفتند، ما را تهدید کردند. میخواهند انقلابشان را برای ما صادر کنند. الآن که دچار از هم گسیختگی هستند، دچار تفرقه هستند و بینشان درگیری است، اینیک فرصت تاریخی است که ما تمامی حقوقمان را از آنها پس بگیریم.(۱۷)
۶. غیر از تمام این مباحث، صدام بهصراحت دلیل حمله به ایران را در سخنرانی مهم خود در شامگاه هفده سپتامبر ۱۹۸۰ (بیست و ششم شهریور ۱۳۵۹)، درست پنج روز پیش از آنکه جنگ تمام عیار عراق علیه ایران آغاز شود، در جمع نمایندگان مجمع ملی عراق که از رسانهها پخش شد ایرانیان را تهدید کرد که یا اراضی تصاحبشده که متعلق به عراق و ملت عرب است یا پس بدهند وگرنه، ثابت کردهاند که عامل نیروهای امپریالیست و صهیونیست و نژادپرستان ارتجاعی هستند که نسبت به ملت عرب، نفرت و خصومت دارند. وی قرارداد الجزایر را بیارزش خواند و رسماً ایران را تهدید به حمله سخت نظامی کرد.(۱۸) در همین نطق تاریخی بود که صدام در مقابل دوربینها قرارداد الجزایر را پاره کرد.
۷. رژیم بعث عراق و صدام، متجاوز، تندرو و بهشدت خونریز بودند و منتظر تحریک ایران نبودند و برای این ادعا دو شاهد واضح وجود دارد. یکی همانطور که پیش از این بیان گردید حمله پیش از انقلاب عراق به ایران که قدرت اصلی در آن دوران هم صدام بود و حتی وی بهعنوان معاون رئیسجمهور عراق به همراه شاه قرارداد الجزایر را امضا کرد. دیگری حمله سریع و متجاوزانه صدام به کشورهای متحد خود بعد از اتمام جنگ ایران و عراق. دقیقاً اینجا متوجه میشویم که چرا امام خمینی اعلام حسن نیت وی را جدی نمیگرفت و او را در آن زمان فردی توطئهگر و غیرقابلمذاکره میدانست. امام خمینی در سال ۱۳۶۱ش به کشورهای اسلامی هشدار داد: «بدانید که اگر صدام نجات پیدا کند و قدرت را به دست بگیرد، آدمی نیست که قدرشناسی از امثال شما بکند. آدمی است که جنون بزرگبینی دارد و با این جنون، با شما هم که با او همراهی کردید به جنگ برمیخیزد اگر قدرت داشته باشد، شما را تباه خواهد کرد».(۱۹)
پینوشتها:
۱. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج۱۲، ص۱۴۸.
۲. روزی در سال ۱۳۵۹ از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت کنم. وقتی به جلسه رفتم دیدم آقای دعایی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتند آقای دعایی گزارشی دارند. آقای دعایی بیان کرد که... هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از بیان اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها، گفت این وضع برای من قابلتحمل نیست. شما بروید تهران و به آقای خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) خودم شخصاً به ایران میآیم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند، من یک هیئت عالیرتبه به ایران میفرستم و یا دولت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیمابین حل شود زیرا ادامه این وضع برای من قابلتحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی خواهم کرد. سپس آقای دعایی تأکید کرد این آدمی است که حمله خواهد کرد. شورای انقلاب تصمیم میگیرد که آقای دعایی بهاتفاق آقای مهندس بازرگان و آقای دکتر بهشتی برای بیان ماجرا و تعیین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند. در این دیدار ابتدا آقای دعایی شرح کامل ماجرا و نهایتاً تهدید صدام را بیان میکند. رهبر انقلاب در پاسخ به او میگویند محلش نگذارید. سپس آقای مهندس بازرگان به استدلال میپردازد که... رهبر انقلاب در پاسخ میگویند گفتم محلش نگذارید. مجدداً آقای دکتر بهشتی شروع به استدلال میکند اما آیتالله خمینی تا سخن او پایان گیرد تحمل نمیکنند و از جایشان برمیخیزند و برای بار سوم تکرار میکنند که گفتم محلش نگذارید و بهطرف در اندرونی حرکت میکنند. آقای دعایی که بسیار ناراحت شده بود میگوید آقا من به بغداد نخواهم رفت. آقای خمینی که نزدیک درِ اندرونی رسیده بودند، پس از تأمل کوتاهی رویشان را بهطرف دعایی برگردانده و میگویند وظیفه شرعیات است که بروی و بدون اینکه منتظر پاسخ شوند، به قسمت اندرونی وارد میشوند. آقایان به شورای انقلاب برمیگردند و آقای دعایی بسیار ناراحت بوده درحالیکه گریه میکرده است میگوید به خدا قسم او (صدام) حمله خواهد کرد. هیچکس کاری نمیتواند بکند و مدتی بعد عراق به ایران غافلگیرانه حمله میکند.
روایت دعایی از دیدار با صدام، روزنامه شرق، ۱۴ آذر
۳. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج۱۳ ص۲۳۸ و ۲۳۹.
۴. دعایی، سید محمود، گوشهای از خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین سید محمود دعایی، چاپ و نشر عروج (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س</ref>، چاپ دوم، ۱۳۸۷ ش، ص۱۷۴.
روایت دعایی از دیدار با صدام، روزنامه شرق، ۱۴ آذر
۶. در رابطه با پیشبینی جنگ و کلاً در رابطه با عراق من چند ملاقات با حضرت امام داشتم و به ایشان عرض کردم که عراقیها اهداف و برنامههایی دارند و در شرایط کنونی، تاکتیکِ اصرار بر مذاکره و نشست را تعقیب میکنند. من در یک ملاقات دوساعته در قم به ایشان وضعیت مبارزین عراقی را گفتم و از اهمیت مبارزاتشان صحبت کردم. همچنین درباره شیوههایی که میتواند کاربرد بهتری داشته باشد سخن گفتم و بیان کردم که عراقیها اصرار دارند یک شخصیت رسمی خارج از دولت موقت و مرتبط با شخص حضرتعالی با آنها مذاکره کند. شخصی که قرار بود با ما مستقیماً مذاکره کند خود صدام بود.
امام فرمودند: من باید فکر کنم و بعد بگویم. روز بعد که به خدمت ایشان رسیدم امام فرمودند: من تصور میکنم که عراقیها حُسن نیت ندارند و قصد فریب ما را دارند و من مصلحت نمیدانم در این شرایط شخصی را از طرف خودم بفرستم. این مسئله باشد تا انتخابات انجام شود و کشور نظم خود را بیابد؛ یعنی رئیسجمهور، مجلس و دولت منتخب مجلس داشته باشیم.
در مناسبتی که دریکی از جلسات شورای انقلاب شرکت کردم تأکید کردم که اگر بنا بر حفظ روابط در سطح عالی است در برخوردها و شیوههای ارتباطی تجدیدنظر کنید. در آن روزگار هر یک از روزنامهها، رسانهها و بخشهای مختلف رادیو و تلویزیون، سازی جداگانه میزدند. مثلاً رادیو اهواز که برنامه عربی داشت توسط مخالفین رژیم عراق اداره میشد و آنچه احزاب و سازمانهای مبارز عراقی
میخواستند، پخش میشد. بدیهی است که این سخنان در ارتباط ما و عراق و تلقی آنها از انقلاب اسلامی تأثیر میگذاشت. شورای انقلاب نسبت به فرستادن فردی که بهطور رسمی با عراق مذاکره کند تردید داشت. امام معتقد بودند مذاکره فایدهای ندارد؛ زیرا عراق قصد فریب ما را دارد و نمیخواهد با ما و انقلاب اسلامی ما کنار بیاید. عراق از بهترین فرصت ممکن یعنی از زمانی که ما درگیر مسائل داخلی و بحرانهای بعد از انقلاب بودیم استفاده کرد و سعی نمود تا در درون کشور اختلاف و دو دستگی ایجاد کند؛ بنابراین با استفاده از
گروهکهای سیاسی تحت نفوذ خود بعضی از استانهای مرزی ما را به جداییطلبی و استقلال تحریک کرد تا از طریق ایجاد درگیریهای داخلی و قومی یعنی داشتن داعیه استقلال در استانهای مرزی، ما را وادار به سازش و تسلیم نماید و بهنوعی به خواستههای خود برسد.
دعایی، سید محمود، گوشهای از خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین سید محمود دعایی، چاپ و نشر عروج (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س</ref>، چاپ دوم، ۱۳۸۷ ش، ص۱۷۴ و ۱۷۵ ش.
۷. البته عراقیها برنامههای مدون از پیش تعیینشده داشتند. آنها حتی قبل از پیروزی انقلاب درصدد بهرهگیری از اوضاع داخلی ایران و حل مسائل و مشکلات خود بودند و اصولاً بعد از تسلیم شدن به خواستههای رژیم شاه و بالاخره توافق الجزایر، همیشه درصدد انتقام و جبران شکست بودند و نسبت به استان زرخیز خوزستان طمع داشتند.
آنها با سقوط شاه داعیه قدرت برتر منطقه و ژاندارمی خاورمیانه را پیدا کردند و بدیهی است که از بروز یک قدرت مستقل در مقابل شرق و غرب در منطقه هراس داشتند و طبیعتاً برای ضربه زدن به این دولت مستقل از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نمیکردند و از هر توانی برای ضربه زدن استفاده مینمودند. بهعبارتدیگر باید به این نکته توجه داشت که صدام در حقیقت مقدمات جنگ علیه ایران را از آبان ۵۷ (سه ماه قبل از پیروزی انقلاب) آغاز کرد و اولین قرارگاه اطلاعاتی و عملیاتی جنگ را از همان موقع در بصره تأسیس کرد و برادرش برزان تکریتی را مسئول قرارگاه کرد؛ یعنی با اعلام انحلال ساواک و مراکز قدرت امنیتی و سیاسی رژیم شاه و با فروپاشی نظم سابق و از هم گسستنِ بدنه ارتش که در واقع پس از فرار سربازان از پادگانهای ایران آغاز شده بود، صدام به فکر انتقام از ایرانیها افتاد و درصدد برآمد تا حقارتی را که در درون از زمان امضای قرارداد الجزایر به دست خودش به دلیل تسلیم در برابر شاه احساس میکرد، جبران کند.
علاوه بر این انگیزه مؤثر، او بهدرستی درک کرده بود که با فروپاشی نظام دیکتاتوری شاه و تشکیل حکومتی مردمی و اسلامی در کنار مرزهایش پایههای دیکتاتوری حزب بعث عراق هم متزلزل میشود. پس باید در جهت تضعیف و صدمه زدن به این نظام نوپا از هیچ کوششی دریغ نکند. بهاضافه، ماهیت و طبیعتِ وابستگی صدام به بیگانگان، زمینه تحریکپذیری و تشویق وی را به جنایت فراهم میکرد. او برای اینهمه، نیاز به زمینهچینی داخلی و منطقهای و برداشتن موانع از سر راه داشت. البته «حسن البکر» رئیسجمهور عراق به دلیل پختگی و درک روشن از تجارب جهانی، مانع جدی بهحساب میآمد. لذا با کودتای درونحزبی، وی را وادار به استعفا کرد و بعد هم از میان برداشت و با به دست گرفتن قدرت تام، اهداف خود را دنبال کرد. ابتدا برخی از حکام دیکتاتور منطقه را از حضور حکومتی مردمی و انقلابی در ایران به هراس انداخت و خود را حامی آنان در قبال موج مردمی آزادیخواهی منطقهای معرفی کرد و سپس به ضدانقلاب فراری و موجود در میهن ما هم امید و امکان ضربه زدن داد.
دعایی، سید محمود، گوشهای از خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین سید محمود دعایی، چاپ و نشر عروج (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س</ref>، چاپ دوم، ۱۳۸۷ ش، ص۱۷۶ و ۱۷۷.
۸. گویی که از اول نبوده است.
۹. اروندرود
۱۰. ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک.
۱۱. روایت دعایی از دیدار با صدام، روزنامه شرق، ۱۴ آذر
۱۲. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج۱۸، ص۳۶۴.
۱۳. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۳۸ و ۲۳۹.
۱۴. ر.ک: تحلیلی بر جنگ تحمیلی رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، وزارت امور خارجه اداره کل امور حقوقی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۶۷ ش.
۱۵. ستیز با صلح، تهران، انتشارات ستاد تبلیغات جنگ، ۱۳۶۶ ش، ص۵۱.
۱۶. متن کامل مذاکرات ابراهیم یزدی با صدام حسین در هاوانا(۱۰ شهریور ۱۳۵۸)، تاریخ ایرانی، ۲ مهر ۱۳۹۳،
۱۷. صلاح عمر علی: «دکتر ابراهیم یزدی (وزیر خارجه وقت ایران) مایل به ملاقات و مذاکره با عراق بود که سعدون حمداوی (وزیر خارجه وقت عراق) نپذیرفت که در این مورد با صدام صحبت کند،... خودم رفتم پیش صدام حسین و موضوع را به او گفتم. او قبل از پذیرفتن گفت نظر تو چیست؟ به او گفتم این فرصت بسیار مهمی است، این پیشنهاد از طرف ایرانیها آمده، ما دو کشور همسایه هستیم و بینیاز هستیم از اینکه بین ایران و عراق مشکلی ایجاد شود. ایران هم مشکلاتی دارد اما نباید مشکلاتی بین ما باشد. صدام گفت فردا بعد از اجلاس عدم تعهد در خانهای که سکونت دارم بگو که با وزیر خارجه ایران دیدار خواهم کرد. بعد دکتر یزدی آمد، از او استقبال کردم و صدام هم از او استقبال کرد. ما نشستیم و گفتگو در مورد مشکلات دو کشور شروع شد. گفتگوها بسیار مثبت بود و برای دکتر ابراهیم یزدی بسیار اهمیت داشت و بیشترین تلاش را کرد که مشکل دو کشور را بتواند حل کند. صدام هم به همین شکل و بسیار مثبت و دیپلماتیک در گفتگو مشارکت میکرد. قرار شد گروههایی از دو طرف برای ادامه مذاکرات و جلوگیری از اختلافات معرفی کنیم. من یزدی را تا در بدرقه کردم و او خیلی از من ممنون شده بود. مرا بوسید و به گرمی خداحافظی کرد و رفت. برگشتم به سمت صدام، او منتظر من بود. من را به بیرون تالار برد؛ گفت به چی فکر میکنی صلاح؟ گفتم و الله من در حقیقت در حس آن دیدار هستم و خیلی خوشحالم و خوشبین شدم و انشاءالله این مشکل بهزودی حل خواهد شد. چون در دستان شما است نه وزیر و کارمند و... من بهعنوان یک عراقی خوشحال بودم.
صدام به من گفت: صلاح چند سال است در زمینه دیپلماسی کار میکنی؟ گفتم حدود ده سال. من را غافلگیر کرد و گفت صلاح، میدانی این دیپلماسی چقدر تو را خراب کرده؟!... چه حل مشکلی؟
این فرصتی است که شاید در طول هر قرن بیشتر از یکبار اتفاق نیفتد. اینها اهواز را از ما گرفتند. شطالعرب را از ما گرفتند، ما را تهدید کردند. میخواهند انقلابشان را برای ما صادر کنند. الآن که دچار ازهمگسیختگی هستند، دچار تفرقه هستند و بینشان درگیری است، اینیک فرصت تاریخی است که ما تمامی حقوقمان را از آنها پس بگیریم.
صدام یک سال قبل از آغاز جنگ به فکر حمله به ایران بود! - سخنان اولین کسی که از تصمیم صدام آگاه شد، پایگاه خبری تحلیلی جماران، + فیلم، ۱۴ اسفند
۱۸. ما از ایرانیان میخواهیم که به صدای حق و منطق پاسخ دهند، صدایی که از آنها میخواهد روابط حسن همجواری را با عراق و ملت عرب حفظ کنند و هر وجب از اراضی را که از عراق و ملت عرب بهزور تصاحب کردهاند، پس بدهند و اگر پاسخ ندهند، ثابت کردهاند که عامل نیروهای امپریالیست و صهیونیست و نژادپرستان ارتجاعی هستند که نسبت به ملت عرب، نفرت و خصومت دارند.... بنابراین روابط حقوقی در شطالعرب باید به آنچه قبل از ۶ مارس ۱۹۷۵ [قرارداد الجزایر] بوده، بازگردد. این رود باید با تمام حقوقِ مقرری که ناشی از حاکمیتِ کامل عراق بر آن باشد، هویت عربی و عراقی خود را بازیابد.... مردم عراق و ارتش آن آماده هستند که در اجرای این تصمیم تاریخی سرسختانه بجنگند.... ایندار و دسته [(اشاره به حاکمان جدید ایران)] به نحو دروغینی و بهمنظور توسعه اراضی خود و به زیان حاکمیت و منافع ملی اعراب از مذهب استفاده کردهاند. نقاب دروغینِ مذهب تنها پوششی است برای مخفی نگهداشتن روحیه نژادپرستانه ایرانیان و نفرت عمیق و ریشهداری که نسبت به اعرابدارند... ایرانیها برخلاف حقشان، تمام سرزمینهایی را که محمدرضا شاه از عراق گرفته بود و جزایر متعلق به اعراب یعنی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را که شاه اشغال کرده بود، در تصرف خود نگهداشتهاند....
پارسا دوست، منوچهر، زمینههای تاریخی اختلافات ایران و اعراب، تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، ۱۳۶۵ ش، ص۲۰۰.
۱۹. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۵۲.
بررای آشنایی با سؤالات مرتبط به لینک https://mmps.ir/rPPWp مراجعه فرمایید.
نظرات