آموزههایى از واپسین روزهاى حیات پیامبر(ص)
حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه وآله، آخرین سفیر الهی و بزرگ رهبر جهان اسلام، در سحرگاه روز جمعه ۱۷ ربیع الاول سال ۵۷۱ میلادی[۱] در مكه مكرمه و در دامن پاك حضرت آمنه، دیده به جهان گشود. آن حضرت كه قبل از تولد، پدر گرامیش را از دست داده بود[۲]، در شش سالگی شاهد درگذشت مادرش گردید. حضرت محمد صلی الله علیه وآله در ۸ سالگی از وجود بزرگ حامی خود، حضرت عبدالمطلب محروم شد و به همراه تنها سرپرست خویش ابوطالب، دوران نوجوانی خود را سپری كرد. پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله در ۲۵ سالگی در حالی كه به خردمندی، پاكدامنی، امانت و دانایی در میان مردم شهرت داشت با حضرت خدیجه ازدواج نمود، و در ۴۰ سالگی با نزول آیاتی در غار حراء به رسالت الهی مبعوث گردید.
۱۳ سال بعد از بعثت، در حالی كه منزل آن حضرت با تدبیر سران لجوج و كوته اندیش قریش به محاصره در آمده بود، با هجرت به یثرب زندگی نوینی را آغاز كرد. بعد از اینكه رسول اكرم صلی الله علیه وآله به یاری خداوند متعال توطئه ها و نقشه های كافران را یكی پس از دیگری خنثی كرده و موانع را از سر راه برداشت و مكتب حیاتبخش خود را در اقصی نقاط جهان گسترش داد، در سال دهم هجرت با انجام مباهله و حجة الوداع موقعیت خود را تثبیت نموده و در غدیر خم از طرف پروردگار متعال، امیر مؤمنان علی علیه السلام را به جانشینی خویش برگزید. و سرانجام در ۶۳ سالگی و در هنگام ظهر روز دوشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری قمری[۳]، مطابق سال ۶۳۳ میلادی، در منزل خود در مدینه به ملاقات معبود شتافت. حضرت علی علیه السلام پیامبر را غسل داد و كفن نمود و به همراه سایر مسلمانان بر آن گرامی نماز گزارده و پیكر مقدس حضرت خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله را در منزل مسكونی اش به خاك سپرد. با رحلت پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله، مصیبت بزرگی در اسلام و انحراف عمیقی در میان مسلمانان پدید آمد، كه تا امروز اثر آن ضربه سهمگین پیكر اسلام و مسلمانان را می آزارد.
در این فرصت با نقل فرازهایی حساس، از واپسین روزهای حیات آن بزرگوار به برخی از حوادث آموزنده آخرین لحظات حیات پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله اشاره خواهیم كرد، به امید اینكه بتوانیم، با بكارگیری رهنمودهای راهگشای آن بزرگوار در ردیف پیروان واقعی اش قرار گرفته و با عبرت اندوزی از حوادث آن دوران، در اعتلای آیین نجاتبخش اسلام سهیم باشیم.
بزرگترین نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله تا آخرین روزهای رحلت خویش از یك نگرانی و ناراحتی درونی شدیدا رنج می برد. اساسا برای یك شخصیت والای آسمانی كه نتیجه تمام زحمات خود را در تداوم رهبری آینده اسلام بوسیله فردی شایسته می اندیشید، مسئله امامت و رهبری امت اسلام، مهمترین دغدغه خاطر به شمار می آمد. حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله كه از اندیشه برخی افراد فرصت جو و ریاست طلب در انحراف مسئله جانشینی، آگاهی داشت و از سرنوشت آن شدیدا بیمناك بود، بارها بر این مهم تصریح نموده و به جانشینی علی علیه السلام بعد از رحلت خویش تاكید كرده بود. اوج این رهنمودها در حادثه غدیر بود كه ۷۰ روز قبل از رحلت آن حضرت اتفاق افتاد. در آن روز تاریخی كه با حضور یكصد هزار تن از مسلمانان و بعد از نزول آیه بلاغ[۴]، وصایت و ولایت حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام رسما اعلام گردید و با نزول آیه اكمال[۵]، این مراسم سرنوشت ساز پایان پذیرفت، باز هم نگرانی حضرت رسول صلی الله علیه وآله رفع نشد. پیامبر دوراندیش اسلام صلی الله علیه وآله پیش بینی می كرد كه در آینده ای نزدیك رهبری حكومت اسلامی را عده ای از محور خارج كرده و افراد جاه طلب، علی علیه السلام را از خلافت دور نموده و مسلمانان را از رهبری آن یگانه دوران محروم كنند. بدین جهت گاهی این نگرانی خود را اظهار نموده و به علی علیه السلام می فرمود: «من می ترسم اگر با آنان بر سر خلافت و رهبری پافشاری كرده و به نزاع برخیزی، تو را به قتل برسانند.»[۶]
اگر آن نامه را می نوشت!
به این جهت حضرت رسول صلی الله علیه وآله در یكی از واپسین روزهای حیات خود كه در بستر بیماری بود و برخی از سران اصحاب به عیادتش آمدند، بعد از اینكه اندكی سر به زیر انداخته و مدتی فكر نمود، رو به حاضرین كرده و فرمود: «ایتونی بدواة و صحیفة اكتب لكم كتابا لاتضلوا بعده؛[۷] برایم كاغذ و دواتی بیاورید، تا برای شما نامه ای بنویسم كه بعد از آن گمراه نشوید.»
در این هنگام عمر بن خطاب بدون رعایت احترام پیامبر و با لحنی كاملا بی ادبانه به ساحت مقدس نبی اكرم جسارت كرده و گفت: «بیماری بر او غلبه كرده، با داشتن قرآن ما به چیز دیگری نیاز نداریم.»[۸]
سعید بن جبیر می گوید: ابن عباس با اظهار تاسف شدید از نوشته نشدن نامه پیامبر(ص) چنین می گفت: «روز پنجشنبه عجب روز دردناك و مصیبت باری برای مسلمانان بود!» آنگاه در حالی كه از شدت ناراحتی اشك بر گونه هایش سرازیر بود، واقعه آن روز را توضیح می داد.[۹]
بدیهی است كه هدف پیامبر از نوشتن نامه همان تحكیم وصایت و خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام و تبیین خط رهبری آینده جهان اسلام بود، به دلیل اینكه:
۱ - نگرانی پیامبر هنوز از تثبیت رهبری آینده رفع نشده بود و آن مسئله حیاتی دنیای اسلام همچنان موجب دغدغه خاطر پیامبرصلی الله علیه وآله و اشتغال فكری او محسوب می شد.
۲ - حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله در این مورد فرمود: می خواهم نامه ای بنویسم كه بعد از من گمراه نشوید و این عینا همان عبارتی است كه در حدیث ثقلین بكار برده است. با ملاحظه این دو حدیث می توان فهمید كه هدف پیامبر نوشتن چیزی محكمتر از حدیث ثقلین و حدیث غدیر در مورد رهبری اهل بیت علیهم السلام بوده است.
۳ - مهمتر از این، مخالفت سرسختانه خلیفه دوم می باشد و از شدت عصبانیت وی می توان هدف پیامبر را حدس زد.[۱۰]
۴ - ابن حجر هیثمی[۱۱] در الصوائق المحرقه روایتی نقل كرده كه نشانگر تلاشهای مكرر پیامبرصلی الله علیه وآله در آخرین لحظات زندگی بر مسئله امامت و ولایت علی علیه السلام است. او می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در حالی كه آخرین روزهای عمر شریف خود را سپری می كرد و در اطراف او یارانش گرد آمده بودند، خطاب به آنان فرمود: ای مردم! من به زودی از میان شما خواهم رفت، آگاه باشید! من در میان شما كتاب خدا و عترتم را كه اهل بیت من هستند باقی می گذارم. سپس دست علی علیه السلام را گرفته و بالا برده و فرمود: «هذا علی مع القران والقران مع علی لایفترقان . . [۱۲] این علی همراه با قرآن و قرآن هم همراه اوست و این دو از هم جدا نمی شوند . . . .»
رهنمود به زمامداران
حضرت رسول صلی الله علیه وآله كه در طول حیات و بویژه در زمان رسالت خود حامل وحی الهی و امین خداوند بر مردم بود و با گفتار و كردار خود احكام الهی را به مردم ابلاغ و اعلان می نمود، در آخرین لحظات زندگی نیز از این سیره الهی خویش دست نكشید . آن بزرگوار با اینكه از بیماری شدیدا رنج می برد، برای آخرین بار و با زحمت تمام به میان جمعیت آمده و بر ارزشهای اسلامی كه در راه استقرار آنها هستی خویش را وقف نموده بود، تاكید كرده و بار دیگر به مسلمانان در پاسداری از آیین اسلام سفارش نموده و هشدار داد.
پیامبری كه احترام به حقوق فردی و اجتماعی مسلمانان را در طول ۲۳ سال به آنان آموخته و خود عملا آنرا رعایت كرده بود، در واپسین دم حیات نیز به این امر مهم همت گماشت.
شیخ صدوق می گوید: حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله در آخرین روزهای حیات خویش به بلال فرمود: به مردم بگو در مسجد جمع شوند و آنگاه حضرت عمامه بر سر بست و با تكیه به كمان خویش برفراز منبر آمد و بعد از سپاس و ستایش پروردگار، خطاب به مردم فرمود: ای مسلمانان! من چگونه پیامبری برای شما بودم؟ آیا برای هدایت و تربیت شما تلاش نكردم؟ آیا شما در مقابل، دندانهایم را نشكستید و پیشانیم را بر خاك نمالیدید تا اینكه خون بر چهره ام روان شده و محاسنم را فرا گرفت؟ آیا من از دست افراد نادان سختیها و مشقتها نكشیدم؟! گفتند: بلی یا رسول الله! تو پیامبری صبور و شكیبا بودی و ما را از زشتیها و منكرات جلوگیری می كردی، خداوند به تو بهترین پاداش عنایت كند. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: خداوند به شما هم پاداش دهد.
آنگاه رسول الله صلی الله علیه وآله ادامه داد: پروردگارم حكم كرده و سوگند یاد نموده كه از ستم هیچ ستمكاری نگذرد، شما را به خدا هر كدام از شماها كه در گردن من حقی دارید، برخیزید و دادخواهی كرده و از من قصاص كنید، چرا كه قصاص دنیا در پیش من از آخرت - كه در برابر فرشتگان و پیامبران خواهد بود - بهتر است.
در این هنگام مردی به نام سوادة بن قیس از آخرین صفهای مردم برخاسته و عرضه داشت: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت باد، هنگامی كه از سفر طائف بر می گشتی به استقبالت آمدم، تو سوار بر ناقه غضباء بودی و تازیانه ممشوق را در دست داشتی، وقتی خواستی تازیانه را بلند كنی و به شتر بزنی به شكم من خورد، نمی دانم عمدی بود یا نه؟! پیامبر فرمود: به خدا پناه می برم بر اینكه عمدی باشد. سپس به بلال فرمود: ای بلال! برخیز، به منزل فاطمه علیها السلام برو و تازیانه ممشوق را بیاور.
هنگامی كه بلال تازیانه را آورد، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: آن مرد كجاست؟ هنگامی كه آمد، حضرت فرمود: نزد من بیا و از من قصاص كن، تا راضی شوی . سوادة گفت: یا رسول الله شكمت را برایم برهنه كن! چون در آن هنگام شكم من برهنه بود، هنگامی كه پیامبرصلی الله علیه وآله پیراهن خود را كنار زد، سواده بعد از اخذ اجازه، بر بدن مبارك پیامبر بوسه زد . رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ای سوادة بن قیس! آیا مرا عفو می كنی یا قصاص می كنی؟ عرضه داشت: یا رسول الله! من شما را عفو می كنم. پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله دست به دعا برداشته و فرمود: «اللهم اعف عن سوادة بن قیس كما عفی عن نبیك محمد : خدایا از گناهان سواده بن قیس درگذر چنانكه او از پیامبرت محمد درگذشت.»[۱۳]
در اندیشه بیت المال
در فرهنگ اسلام بیت المال و اموال عمومی در دست حاكمان نوعی امانت محسوب می شود و زمامداران در حكومت اسلامی موظفند در حمل و نقل و حفظ و نگهداری و تقسیم و تخصیص بیت المال، كمال كوشش را انجام دهند و در محافظت از این امانت سنگین، امانتدار خوبی باشند . امیر مؤمنان علی علیه السلام در این مورد فرمود: «والله ما هو بكد یدی و لا تراثی من الوالد و لكنها امانة اودعتها فانا اؤدیها الی اهلها؛[۱۴] به خدا سوگند! این مال (اموال حكومتی) حاصل دست رنج من و یا میراث پدرم نمی باشد، بلكه این امانت است و به من سپرده شده و من آنرا به اهلش می رسانم.»
مطمئنا علی علیه السلام این شیوه امانتداری در بیت المال را از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله آموخته بود. حضرت رسول صلی الله علیه وآله همچنانكه در مدت عمر خود بعنوان امانتدار مردم معروف بود، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، در آخرین لحظات حیات خویش بر این خصلت نیكو و پسندیده اصرار ورزیده و به مسلمانان رسم امانتداری و به زمامداران آیین حكمرانی و عدالت گستری را می آموخت.
روش پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله در تقسیم بیت المال چنین بود كه در نخستین فرصت آنرا به دست اهلش می رساند و از نگهداری و طول دادن در تقسیم آن شدیدا خودداری می كرد. برای توضیح سخن و تبیین سیره حكومتی پیامبر، نقل روایتی در این زمینه مناسب می نماید:
عثمان بن عفان می خواست ابی ذر غفاری را به علت امر به معروف و نهی از منكر و خروش بر علیه ناعدالتی های موجود جامعه، از مدینه به ربذه تبعید كند، بدین جهت ابوذر را در حالی كه از ناتوانی بر عصایی تكیه كرده بود به دربار عثمان آوردند، ابوذر هنگام ورود، مشاهده كرد كه در مقابل خلیفه، چند هزار درهم موجود است و یاران و بستگان و اطرافیانش گرد او ایستاده و با چشم طمع به آن پولها می نگرند و انتظار دارند كه عثمان آنها را در میان آنان تقسیم كند.
ابوذر به عثمان گفت: این پولها از كجا آمده است؟ عثمان پاسخ داد: عوامل حكومت اینها را از برخی نواحی آورده اند، صد هزار درهم است، منتظرم كه همین مقدار هم برسد، بعد در مورد آن تصمیم بگیرم. ابوذر گفت: ای عثمان! آیا صدهزار درهم بیشتر است یا ۴ دینار؟
عثمان گفت: خوب، معلوم است صدهزار درهم!
ابوذر گفت: ای عثمان! آیا به یاد می آوری هنگامی كه من و تو، با هم در یك شبی به حضور حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله رسیدیم و آن حضرت را محزون و اندوهناك دیدیم؟ . . . آن شب گذشت، و ما صبح دوباره به حضور مبارك حضرت رسول صلی الله علیه وآله رسیدیم، پیامبر را با لبی خندان و چهره ای شادمان یافتیم، من عرض كردم: پدر و مادرم فدای تو، شب گذشته به حضورت آمدیم، غمگین و ناراحت بودی اما امروز تو را خندان و خوشحال می بینیم، علت چیست؟ پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: بلی درست است، شب گذشته از بیت المال مسلمین چهار دینار نزدم بود و آن را تقسیم نكرده بودم و بیم آن داشتم كه مرگم فرا رسد و حقوق مردم در گردنم باشد. اما صبح امروز آن پولها را بین اهلش تقسیم كردم و راحت شدم.[۱۵]
داشتن خصلت امانتداری و عدالت گستری، آن حضرت را وادار می كرد كه در آخرین روزهای عمر شریف خویش با همه مشكلاتی كه داشت، در اندیشه بیت المال و تقسیم عادلانه آن به اهلش باشد . رسول اكرم صلی الله علیه وآله در حالی كه در بستر بیماری و در آستانه مرگ قرار داشت، لحظاتی چشمانش را گشود، به یادش آمد كه چند دینار از بیت المال نزد یكی از همسرانش باقی مانده است . به سرعت همسرش را صدا كرده و فرمود: آنها كجاست؟ زود آنها را حاضر كن. وی دینارها را آورده و آنها را به دست مبارك پیامبرصلی الله علیه وآله داد. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در حالی كه آنها را در دست داشت فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقی الله وهذه عنده، انفقیها؛[۱۶] محمد در مورد خداوند چه خیال می كند، اگر خدا را ملاقات كند و این چند دینار از بیت المال در نزدش مانده [و آنها را به اهلش نرسانیده باشد; و بعد به همسرش فرمود:] آنها را انفاق كن.»
یك درس بهداشتی
از مهمترین تعالیم مكتب اسلام، توجه به مسائل بهداشتی است. یك مسلمان طبق آموزه های پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله باید نظافت را مراعات كرده و با ظاهری آراسته در اجتماع ظاهر شود. یكی از نكات مهم بهداشتی كه شدیدا مورد توجه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بود، مسواك كردن دندانها می باشد.
به همین جهت آن حضرت همواره در موقع آماده شدن برای نماز مسواك می زد[۱۷] و به مسلمانان در این مورد تاكید فراوان داشت. حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله در وصایای خود به علی علیه السلام می فرماید: «وعلیك بالسواك عند كل وضوء؛[۱۸] در هنگام هر وضو گرفتن مسواك دندانها را انجام بده.» در حدیث دیگری فرمود: «لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بالسواك مع كل صلوة [۱۹]؛ اگر برای مسلمانان سخت نبود، فرمان می دادم كه همراه هر نماز مسواك كنند.»
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله حتی در آخرین لحظات زندگی خویش از مسواك كردن دست نكشید و در بستر بیماری دندانهای خود را پاك و پاكیزه نموده و با آن حال به ملاقات پروردگار شتافت. عبدالرحمن بن ابی بكر در یكی از آخرین روزهای حیات پیامبرصلی الله علیه وآله به عیادتش آمد، او كه همراه خود چوب مسواكی آورده بود، به علت علاقه زیاد آن حضرت به مسواك نمودن، آن را به پیامبرصلی الله علیه وآله تقدیم كرد و حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله با آن مسواك نمود.[۲۰]
بذل عاطفه به فرزندان
از ویژگیهای مكتب تربیتی اسلام، گستردگی برنامه های تربیتی آن می باشد.
طبق این مكتب متعالی، والدین وظیفه دارند برای پرورش صحیح فرزندان خود، تا پایان عمر روشهای تربیتی اسلام را در مورد فرزندانشان اعمال كنند و شایسته است كه از هر فرصتی برای رشد فكر و تعالی روح فرزندان بهره گرفته و برای رفع فقر فرهنگی فرزندان، با بذل عاطفه و ابراز محبت تلاش نمایند. سیره تربیتی رسول گرامی اسلام بویژه در واپسین لحظات زندگی اش دراین زمینه روشنترین الگوی ماست. آن حضرت در آن لحظات حساس و سرنوشت ساز با ابراز محبت و ارتباط عاطفی و كلامی با فرزندانش، یكی از موفقترین شیوه های تربیتی را پیش روی ما قرار داد.
در اینجا چند نمونه از رفتار پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله با فرزندان را در آستانه رحلتش با هم می خوانیم:
۱ - یكی از همسران پیامبرصلی الله علیه وآله می گوید: فاطمه علیها السلام در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیه ترین فرد به رسول خداصلی الله علیه وآله بود . ارتباط این پدر و فرزند آنچنان مستحكم بود كه او هرگاه بر پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وارد می شد، پیامبر از جای خود برمی خواست و سر و دست دخترش را می بوسید و او را در جای خود می نشاند و هرگاه پیامبرصلی الله علیه وآله به منزل فاطمه علیها السلام می آمد، فاطمه علیها السلام از جایش برخاسته و پدر گرامی اش را می بوسید و آن گرامی را در جای خویش می نشانید.
این ارتباط عمیق عاطفی و معنوی بین پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا اینكه رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله نزدیك شد. در یكی از آخرین روزهای حیات پیامبر صلی الله علیه وآله، فاطمه علیها السلام به حضورش آمد، او خود را روی سینه پیامبر صلی الله علیه وآله افكنده و صورت پیامبر صلی الله علیه وآله را بوسید، پیامبر صلی الله علیه وآله با او آهسته سخن گفت، هنگامی كه سر برداشت به شدت گریست، دوباره با اشاره پیامبر صلی الله علیه وآله خود را به پدر بزرگوارش نزدیك نموده و با رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نجوا كرد، اما این بار با چهره باز و سیمایی گشاده و خندان از پیامبر صلی الله علیه وآله جدا شد. حاضران از این دو حركت متفاوت تعجب كردند، اما وقتی كه بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله از حضرت زهراعلیها السلام این نكته را پرسیدند، فاطمه علیها السلام در پاسخ فرمود: بار نخست، رسول الله به من فرمود: من از این بیماری نجات نخواهم یافت و به مرگ من خواهد انجامید. از شنیدن این سخن و تصور جدایی از آن حضرت اندوهگین شدم و گریستم، اما در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودی و پیش از سایر خاندانم به من خواهی پیوست، و من خوشحال شدم.[۲۱]
۲ - با شنیدن خبر شدت بیماری پیامبرصلی الله علیه وآله، حسنین علیهما السلام در حالی كه به شدت گریه كرده و صیحه می زدند وارد خانه شده و خود را در آغوش رسول اكرم صلی الله علیه وآله افكندند. آنان كه نگران جدایی از دامان پر مهر سالت بودند، با حزن و اندوه فراوان روی سینه پیامبرصلی الله علیه وآله گریه می كردند.
علی علیه السلام خواست آن دو را از روی سینه پیامبر صلی الله علیه وآله دور كند، در این حال پیامبر فرمود: «دعهما یتمتعان منی و اتمتع منهما فستصیبهما بعدی اثرة؛[۲۲] [یا علی!] این دو را بگذار [روی سینه من باشند،] تا از من بهره گیرند و من نیز از آنها بهره مند شوم. پس از من به آنها مصیبت و ناگواری خواهد رسید.» لعنت خدا بر كسی كه به این دو ستم كند، و این جمله را سه بار تكرار كرد.[۲۳]
امر به خواندن قرآن
حضرت زهراعلیها السلام یگانه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله در كنار بستر پدر گرامی اش نشسته و با حسرت به سیمای نبوت نظاره می نمود و در حالی كه از شدت ناراحتی قطرات اشك بر صورتش جاری بود، شعر ابوطالب را - كه در مورد حضرت رسول صلی الله علیه وآله سروده است - زمزمه می كرد:
«وابیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للارامل؛ آن چهره روشن و نورانی كه [به بركت آن] از ابر طلب باران می شود، او كه دادرس یتیمان و پناهگاه بیوه زنان بود.»
رسول خداصلی الله علیه وآله در این لحظه چشمانش را گشوده و با صدای ضعیفی به دخترش فرمود:
دخترم! این گفتار عمویت ابوطالب است، شایسته است به جای آن، آیه زیر از قرآن را بخوانی:
« وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الْرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَبِكُمْ وَمَن يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِى اللَّهُ الْشَّكِرِينَ [۲۴] ومحمّد جز پيامبرى نيست كه پيش از او نيز پيامبران (ديگرى آمده و) در گذشته اند. (بنابراين مرگ براى انبيا نيز بوده و هست،) پس آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به (آئين) گذشتگان خود بر مىگرديد؟ و هر كس به عقب برگردد، پس هرگز هيچ ضررى به خداوند نمى زند و خداوند بزودى پاداش شاكران را خواهد داد.»[۲۵].
درسی دیگر برای مسلمانان
قرآن كریم در آیات متعددی از وفای به عهد و عمل به وعده سخن گفته و مردم را به آن تشویق می كند. از منظر كلام وحی پایداری در عهد و پیمانها و جامه عمل پوشاندن به وعده ها از مهمترین صفات اهل ایمان است. قرآن در ضمن شمارش اوصاف نیكوكاران می فرماید:
«وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَهَدُواْ؛[۲۶] آنان هنگامی كه با كسی عهدی بستند به عهد خود وفا می كنند.» و همچنین در مورد مؤمنین می فرماید: «
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَنَتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَعُونَ[۲۷] اهل ایمان امانتها و عهد و پیمانهایشان را مراعات می كنند.» رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نیز لازمه داشتن ایمان كامل را عمل به وعده و وفای به عهد می داند و می فرماید: «من كان یؤمن بالله والیوم الاخر فلیف اذا وعد[۲۸] كسی كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید به وعده خود عمل كند.»
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله در روزهای آخر عمر خویش این خصلت زیبا را عملا به نمایش گذاشت. ابن شهر آشوب می نویسد: در یكی از آن روزهای حزن آلود كه پیامبرصلی الله علیه وآله حال خوبی نداشت، به كمك فضل بن عباس و علی علیه السلام به میان مردم آمده و فرمود: ای مردم! وقت رحلت من فرا رسیده است، اگر به كسی وعده ای داده ام بیاید و به من بگوید تا به وعده ام عمل نمایم و اگر به كسی بدهكارم، آن را به من خبر دهد. در این حال مردی از میان حاضرین بلند شده و گفت: یا رسول الله! من پیش شما وعده ای دارم، هنگامی كه می خواستم ازدواج كنم به من وعده دادید كه مبلغی یاری نمایید! پیامبرصلی الله علیه وآله به فضل بن عباس فرمود: مبلغی را كه او می گوید برایش بپردازید.[۲۹]
آخرین لحظات عمر
ابن عباس می گوید: در آن لحظات كه پیامبر شدیدا بیمار بود، دقایقی آن حضرت بیهوش شد، در آن هنگام در خانه كوبیده شد، فاطمه علیها السلام به پشت در رفته و فرمود: كیستی؟ از پشت در صدا آمد كه من شخص غریبی هستم و با رسول خدا صلی الله علیه وآله كاری دارم، آیا اجازه هست كه به حضورش برسم؟ فاطمه علیها السلام فرمود: خدا تو را بیامرزد، هم اكنون پیامبر صلی الله علیه وآله بیمار است و حال ملاقات با كسی را ندارد. آن شخص رفته و پس از لحظاتی دوباره آمد و اجازه ورود خواست و گفت: آیا به افراد غریب اجازه می دهید به حضور پیامبر بروند؟! در این موقع پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله صدای وی را شنیده و به حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: فاطمه جان! آیا می دانی كه او كیست؟ او جمعیتها را پراكنده و لذتها را به هم می زند. او پیك مرگ، عزرائیل است. به خدا قسم قبل از من از كسی اجازه نخواسته و پس از من هم از احدی اجازه نخواهد گرفت و این بخاطر مقام ارجمندی است كه خداوند به پدر تو عنایت كرده است . فاطمه علیها السلام به عزرائیل اجازه ورود داد و او همچون نسیم ملایمی وارد خانه پیامبرصلی الله علیه وآله شده و گفت: السلام علی اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله، و آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله به علی علیه السلام وصایایی را متذكر شد.[۳۰]
فاطمه علیها السلام در سوگ فراق
با نقل چند جمله از سخنان و اشعار حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در سوگ حضرت خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله این مقاله را به پایان می بریم.
حضرت فاطمه علیها السلام در فراق پدر آنچنان غمگین و مصیبت زده شد كه الفاظ و عبارات را یارای بیان مكنونات قلبی آن دخت رسالت نبود. آن حضرت گاهی خود را چنین تسلی می داد:
«ماذا علی من شم تربة احمد ان لایشم مدی الزمان غوالیا؛ كسی كه [عطر] تربت پیامبر(ص) را ببوید، اگر در طول زمان، عطر دیگری را استشمام نكند چه می شود؟
صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا[۳۱][بعد از رحلت پدرم] آنچنان مصیبتها بر من ریخت كه اگر بر روزها می آمد، به شبهای ظلمانی تبدیل می گشت.»
آن حضرت در سخن دیگری در عزای پدر این چنین شیون كرده و ناله سر می دهد:
«نفسی علی زفراتها محبوسة یالیتها خرجت مع الزفرات؛ [بابا!] غم و غصه جانم را در سینه حبس كرده، ای كاش به همراه این همه اندوه جانم از بدن خارج می شد.
لا خیر بعدك فی الحیاة وانما ابكی مخافة ان تطول حیاتی[۳۲] [پدر جان!] بعد از تو دیگر در زندگی خیر و امیدی نیست، گریه من بخاطر بیم از طولانی شدن عمرم [بعد از تو] می باشد.»
پی نوشتها:
[۱]. معروف میان محدثان شیعه اینست که آن حضرت،در هفدهم ماه ربیع الاول،روز جمعه،پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود،و مشهور میان اهل تسنن اینست که ولادت آن حضرت،در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.
[۲]. اسدالغابه، ج۱، ص ۱۳؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۶۹؛ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۲۵.
[۳]. شیخ مفید، الارشاد، بیروت، موسسه اعلمی، ۱۳۹۹ه.ق ص ۹۷. در تاریخ وفات پیامبر اکرم احتمال زیادی بیان شده است و این بنابر قول مشهور علمای شیعه است. و ابن هشام؛ السیرةالنبویة، بیروت، دارالمعرفة، بی تا، ج۲، ص۶۵۸ و ابن سعد؛ الطبقاتالکبری، مکتبةالصدیق، ۱۴۱۴، الأولی، ج۲، ص ۵۲۱.
[۴]. مائدة/۶۷.
[۵]. مائده/۳.
[۶]. بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۱۵۳.
[۷]. مكاتیب الرسول، ج ۳، ص ۶۹۹.
[۸]. صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم ،ج۱ص۲۲. صحیح بخاری ، باب جوائز الوفد من کتاب الجهاد،ج۲،ص ؛۱۲۰ و باب اخراج الیهود من جزیره العرب،ج۲،ص ۱۳۶ بدین لفظ آمده است :"فقالوا : هجر رسول الله صلی الله علیه و سلم ".
[۹]. صحیح مسلم، كتاب وصیت، باب ترك وصیت; مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۳۵۵.
[۱۰]. فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۴۹۷ و ۴۹۸.
[۱۱]. ابن حجر هیثمی از محدثان اهل سنت در اواخر قرن دهم هجری است. وی كه در هیثم (یكی از نواحی مصر) متولد شده و در مكه مكرمه پرورش یافته بود، با شیعیان عداوت خاصی داشته و كتاب الصوائق المحرقه را در رد شیعه نوشته است، اما با این حال نتوانسته از نگارش حقایق روشن و فضائل غیرقابل انكار علی علیه السلام خودداری كند و خداوند حق را بر زبان وی جاری كرده است . شهید قاضی نورالله شوشتری «الصوارم المحرقه » را در رد وی نگاشته است. ابن حجر هیثمی در سال ۹۴۰ ه . ق مفتی حجاز شناخته شد.
[۱۲]. الصوائق المحرقه، ص ۷۵; مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۳۴.
[۱۳]. امالی صدوق، ص ۶۳۳، مجلس ۹۲، حدیث ۶; مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۳۵.
[۱۴]. دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۳۱۱; مستدرك الوسائل، ج ۱۶، ص ۱۲.
[۱۵]. تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۵۴ و ۱۵۵.
[۱۶]. الطبقات الكبری، ج ۲، ص ۲۳۸.
[۱۷]. المقنع، ص ۲۴.
[۱۸]. وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۱۶.
[۱۹]. همان، ص ۱۹.
[۲۰]. الطبقات الكبری، ج ۲، ص ۲۳۴.
[۲۱]. مستدرك حاكم، ج ۴، ص ۲۷۲; طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۲۴۷; مناقب، ج ۳، ص ۳۳۳.
[۲۲]. حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج ۱، ص ۲۲۰.
[۲۳]. امالی صدوق، ص ۶۳۸.
[۲۴]. آل عمران/۱۴۴.
[۲۵]. الارشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.
[۲۶]. بقره/۱۷۷.
[۲۷]. مؤمنون/۸.
[۲۸]. اصول كافی، باب خلف الوعد، حدیث ۲.
[۲۹]. مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۰۲.
[۳۰]. مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۴۷; الانوار البهیه، ص ۳۹.
[۳۱]. الغدیر، ج ۵، ص ۱۴۷.
[۳۲]. بیت الاحزان، ص ۱۱۸.
نظرات