حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) چه فضائلی داشته اند که به چنین مقام رفیعی رسیده اند؟

با سلام و عرض ادب. دلیل اینکه در حدیثی از امام هادی(ع) زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) برابر زیارت کربلا بیان شده چیست ؟ مگر این ایشان چه کرده بودند که لایق همچین مقامی شدند؟

پرسشگر گرامي با سلام
بعضی افراد در دیانت به درجه ای می رسند که عَلَم و هدایتگر و واسطه بین مردم و امام شده ، مردم را به امام می رسانند، همچنان که امام واسطه بین مردم و خداست و مردم را به خدا می رساند.
چنین افرادی که به این درجه از معرفت و تقوا و دینداری رسیده اند و می توانند واسطه بین امام و مردم شوند و "باب" امام گردند، نمی توانیم به خودی خود بشناسیم. امامان که با توجه به علم خدادادی بر باطن پاک و نورانی این افراد آگاهی دارند، آنان را به ما معرفی می نمایند.

حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) یکی از این افراد است که به درجه ای از معرفت و ایمان به خدا و پیامبر و امامان رسیده که می تواند واسطه بین آنان و مردم باشد. امامان معاصر با ایشان سعی داشتند این مقام معنوی را به جامعه گوشزد کنند. جمله امام هادی (ع) به فردی که از ری آمده بود، در همین راستا است، زیرا حضرت عبدالعظیم حسنی در خدا و پیامبر و اهل بیت محو شده، از لاک خودیت و منیت خارج شده، بنده خدا و مطیع پیامبر و خلیفه های خدا شده است، از این رو زیارت او مانند زیارت خلیفه های خداست.
هر کس بنده خدا شد و از منیت خارج گردید و محو در اولیای خدا شد، به آنان ملحق می گردد. زیارت او یا زیارت مرقد او در حکم زیارت اولیا می گردد. این که چه کسی به بندگی محض رسیده و در اطاعت از پیامبر و امامان محو گردیده، جز پیامبر و امامان به اذن خدا نمی دانند.

حضرت عبدالعظیم به درجه ای رسید که به محضر امام هادی (ع) می رسد. در محضر ایشان زانو می زند. اجازه می گیرد تا اعتقاداتش را عرضه کند. در صورت صحت، تایید گرفته و در غیر آن صورت تصحیح کند. چنین اقدامی از جز انسان های خدایی سر نمی زند.
او نقل می کند :به محضر امام هادی (ع) رسیدم. ایشان با دیدن من فرمود: ای ابوالقاسم! خوش آمدی که به حق تو یاور و دوستدار ما هستی.
عرض کردم: ای پسر رسول خدا !می خواهم دین و اعتقاداتم را بر شما عرضه کنم تا با تصحیح و تایید شما خدا را بر آن دین ملاقات نمایم.
امام (ع) اجازه داد و عرض کردم: معتقدم که خدا یگانه ای است که با او چیزی نیست. نه شبیه غیر خود است و نه شناخت ناپذیر. نه جسم است و نه صورت و نه جوهر و نه عَرَض ،بلکه جسمیت دهنده به اجسام و صورت دهنده به صورت ها و آفریننده ذات ها و جوهر ها است . او پروردگار هر چیز و مالک و خالق و قرار دهنده و ایجاد کننده هر چیز است. محمد (ص) بنده و رسول او و خاتم پیامبران است که بعد از او تا قیامت ، پیامبری نخواهد بود. شریعتش آخرین شریعت است. باور دارم که خلیفه و ولی امر بعد پیامبرش، امیر مؤمنان علی و بعد حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و شما (امام هادی) می باشد.
در این جا امام هادی (ع) اضافه کرد: بعد از من فرزندم حسن و سپس جانشین او که خودش را نمی بینند و نمی توانند نامش را ببرند تا این که خدا به او اجازه ظاهر شدن دهد تا به اذن خدا زمین را بعد از پر شدن از ظلم و جور، از عدل و داد پر کند.
عرض کردم: مولای من به این ها اقرار می کنم و اعلام می نمایم که ولیّ اینان دوست خدا و دشمن اینان دشمن خدا و پیروی از اینان پیروی از خداست. نافرمانی اینان نافرمانی خداست. باور دارم که معراج حق بوده و سوال قبر حق است. بهشت و دوزخ و صراط و میزان حق اند. در قیامت شکی نیست. واجبات بعد از باور به ولایت امامان عبارتند از: نماز ،روزه ، حج ، جهاد ، امر به معروف و نهی از منکر.
امام هادی (ع) با شنیدن این اعتقادات فرمود: به خدا این دینی است که خدا برای بندگانش پذیرفته ، بر آن ثابت قدم باش که خدا تو را بر این قول حق در دنیا و آخرت ثابت بدارد. (۱)
چنین اعتقاد و عملی است که فرد را به درجه ای می رساند که در امامان محو می شود و زیارت او حکم زیارت معصوم می یابد.

پی نوشت :
۱. صدوق ، امالي ،چ پنجم ، بیروت ، اعلمی ، ۱۴۰۰ ق ، ص ۴۱۹ - ۴۲۰

کلمات کلیدی: 

نظرات