آیا می توان گفت کسی که عرفان عملی را انتخاب کرده و در مسیر سلوک قرار گرفته کم کم به سمت عرفان نظری کشیده می شود؟
آنچه اکنون در جامعه معنویت خواه عصر تکنولوِژی امروزی مرسوم است این است که بسیاری از مردمان برای نیل به مقصود و مطلوب نهایی خویش راه میان بر را برگزیده و همواره خواهان آنند با صرف کمترین هزینه و وقت به بالاترین مدارج و مقامات علمی و عملی نایل آیند. لذا همین عادت وشیوه مرسوم مردمان امروز موجب شده معرکه عرفان نمایان دروغین پر مخاطب و بازار داغشان پر رونق باشد چرا که هر جای که پای علم و منطق و برهان نباشد هر بی سروپای نالایقی می تواند مدعی کشف و شهود و عرفان باشد.
لذا در پاسخ به سوالتان صریحا عرض می کنم اگر روایاتی چون العلم امام العمل و العمل تابعه (۱) (علم امام عمل است و عمل تابع آن می باشد) و ثمرة العقل العمل للنجاة (۲) (ثمره عقل، عمل کردن برای نجات یابی است) ملاک و معیار کار قرار دهیم باید بگوییم که همیشه مقدم داشتن عرفان نظری است که چشمه های حکمت را در نهاد انسان جوشان می سازد البته به شرط آن که با عمل صالح قرین باشد. اما اگر عرفان نظری که حاوی دقیق ترین نکات توحیدی و معرفت نفس است کنار گذاشته شود و یا به فرداهای دور حواله گردد عرفان عملی به تنهایی یک در صدهزاران رساننده انسان به غایت مطلوب خواهد بود.
به عبارت ساده تر اگر علم بر عمل مقدم نشود احتمال مصونیت از انحرافات سیر و سلوک عملی بسیار کم خواهد بود و معمولا افراد دچار رهزنهای غیر قابل گذر خواهند شد. البته این به معنای عدم وجود استثنائات در این مسیر نیست و در طول تاریخ بوده اند افرادی که لطف خاص الهی شامل حالشان شده و بدون عرفان نظری و صرفا با عرفان عملی به مطلوب نهایی خویش واصل گشته اند اگر چه ان وصول نیز در مرتبه پایین تری نسبت به دیگرانی است که عرفان عملی را توامان با عرفان نظری داشته اند.
در عین حال توجه به این استثنائات و عمل کردن با ملاک همان موارد نادر، مثل آن است که کوری به امید معجزه قدم در فتح قله دماوند گذارد...
پی نوشتها:
۱-امالى طوسى، ص ۴۸۸
۲- غرر الحكم ۱۵۹
نظرات