آیا موجودی می تواند به مقام و درجه ای برسد که بی نیاز از آفریدگار باشد؟
عبودیت حقتعالی، آثار متعددی مانند قرب و نزدیکی، به مبدأ بی زوال هستی، تسلط بر نفس و خواطر نفسانی و ... دارد. یکی از آن آثار، قدرت تصرف در تکوین و دنیای بیرون است.
به تعبیری، یکی از ثمرات عبودیت و بندگی حقتعالی، رسیدن به مقامی استکه اهل معرفت با توجه به حدیث وارد شده در این زمینه، از آن تعبیر به مقام «کن» مینمایند.
در حدیث قدسی آمده استکه حقتعالی خطاب به انسان میفرماید:
«یَابنَ آدَمَ خَلَقتُکَ لِلبَقَاء وَ اَنا حَيّ لا اَمُوت اَطِعنِی فِی مَا اَمَرتُک وَ انتِه عَمَّا نَهَیتُک اَجعَلُکَ مَثَلِی حَیَّاً لا تَمُوت اَنَا الَّذِی اَقُولُ لِشِيء كُن فَيَكُون، أَطِعنِي فِی مَا اَمَرتُک بِه اَجعَلُك مَثَلِي، إِذا قُلتَ لِشِيء كُن فَيَكُون (۱)
ای فرزند آدم تو را براي بقا خلق كردم و من زندهای هستم كه نمیميرم، مرا در آنچه فرمان دادم فرمان بر، و از آنچه تو را نهی كردم منتهي شو. تا تو را همانند خويش زندهای قرار دهم كه نمیميرد، من آنم كه وقتي به چيزی میگويم بشو پس میشود، در آنچه تو را فرمان دادم فرمان ببر تو را همانند خويش میكنم، وقتي به چيزی بگویی بشو پس بشود.»
«که این نامه بود از حى قیوم
بسوى حى قیوم و من الیوم
ترا دادم مقام کن ازین کن
هر آنچه خواهى انشایش کنى کن
من از کن هر چه میخواهم شود هست
تو هم کن گوى و میباشد ترا دست»(۲)
در واقع، کراماتیکه از اولیاء الهی صادر میشود، حکایت از رسیدن آنها به این مقام«کن» میکند. بندگی خدا، درّ گرانبهایی استکه باعث میگردد انسان این ظرفیت بالقوه وجودی خویش را در سایهسار عمل به وظایف، بالفعل کند. و بتواند به جایی برسد که با صرف ارادهاش، مراد حاصل شود.
یک تکه ذغال سرد و سیاه، در اثر همنشینی با آتش گرم و نورانی، اوصاف آنرا به خود میگیرد و ایجاد حرارت و نور میکند.
انسان هم اگر با عبودیت، با این منبع نور«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (۳)خدا نور آسمانها و زمين است» ارتباط برقرار کند همان اوصاف را پیدا می نماید:
«الهى همنشين از همنشين رنگ مىگيرد، خوشا آنكه با تو همنشين است «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون (۴) رنگ خدايى، و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟ و ما تنها او را عبادت مىكنيم»
«خدمت او كن كه سلطانت كند
خار او شو تا گلستانت كند
هر سری كز لطف او افسر گرفت
افسر از خاقان و از قيصر گرفت
بنده او گر شدی آزاد زی
گر غم او مي خوری دل شاد زی
سر بنه در آستانش بر زمين
پس سر خود برتر از كيوان ببين
پيش او دست گدايي كن بلند
دست شاهان وانگهی بر پشت بند
نزد او عجز و نياز آغاز كن
پس برو بر هر دو عالم ناز كن»(۵)
البته در اسلام نهایی ترین مرتبه عبودیت ، عبادت احراری است که انسان خدا را فقط برای خودش عبادت کند نه برای رسیدن به مقام «کن» یا ترس از جهنم و رسیدن به بهشت
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «اَلْعُبودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبوبِیَّةُ (۶) عبودیت گوهری است كه ظاهرش عبودیت است و كنه و نهایت و باطنش، آخرین منزل و هدف و مقصدش ربوبیت است.»
معنای ربویت در این حدیث این نیست که انسان خدا می شود.امام نمی خواهد بفرمایدكه یك بنده از بندگی به خدایی می رسد، در تعبیرات ائمه علیهم السلام، هرگز چنین تعبیراتی نمی آید
«معنی ربوبیّت یعنی تسلط، خداوندگاری، نه خدایی. فرق است میان خداوندگاری و خدایی. خداوندگاری یعنی صاحب بودن، صاحب اختیار بودن.
در قضیه ی اصحاب الفیل كه ابرهه آمد و می خواست كعبه را خراب كند و غارت می كردند، شترهای جناب عبدالمطّلب را هم كه در بیابان بود گرفته و با خودشان برده بودند. عبدالمطّلب رفت نزد ابرهه. قیافه و عظمت و شخصیت عبدالمطّلب خیلی ابرهه را گرفت به گونه ای كه با خود فكر كرد كه اگر این مرد بزرگ شفاعت كند و از من بخواهد كه متعرض كعبه نشوم و آن را خراب نكنم خراب نمی كنم. ولی برخلاف انتظار او عبدالمطّلب وقتی كه لب به سخن گشود فقط درباره ی شتران خودش صحبت كرد، درباره ی كعبه یك كلمه هم صحبت نكرد. ابرهه تعجب كرد، گفت من تو را خیلی آدم بزرگی حساب می كردم، من خیال كردم تو آمده ای برای اینكه برای كعبه شفاعت كنی، حالا می بینم آمده ای برای شترهای خودت شفاعت می كنی. او هم جواب خوبی داد، گفت: «اَنَا رَبُّ الْاِبِلِ وَ لِلْبَیْتِ رَبٌّ» من خداوندگارشتران هستم و آن خانه هم از خود خداوندگاری دارد. كلمه ی «ربّ» یعنی خداوندگار، صاحب. ما به خدا هم كه می گوییم رَبّ، از باب اینكه خداوندگار و صاحب حقیقی تمام عالم و تمام عالمهاست. می گوییم: اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ *سپاس خدای را كه خداوندگار و صاحب است، صاحب تمام عالمها.
پس اصل معنی «ربّ» یعنی صاحب و خداوندگار، و ربوبیّت یعنی خداوندگاری نه خدایی. فرق است میان خدایی و خداوندگاری. هر كسی مالك هر چیزی كه هست، ربّ و خداوندگار آن چیز هم هست. حال معنی این حدیث چیست كه امام فرمود عبودیت یك جوهره ای است كه نهایت و كُنهش ربوبیّت است. نكته ی بسیار جالبی است. عبودیت، بندگی خدا خاصیتش این است كه هرچه انسان راه بندگی خدا را بیشتر طی كند بر تصاحب و قدرت و خداوندگاری اش افزوده می شود.»(۷)
این ربوبیت که بر اثر عبودیت حاصل شده آثاری دارد: (۸)
الف:تسلط بر نفس و مالک آن شدن
ب:مالك خاطرات نفس بودن
ج:مستجاب الدعوه شدن
د:تصرف در عالم تکوین
اختصاص به انسان زمینی ندارد، و همه جا این مقام با او همراه هست چون مربوط به جان و نفس او خواهد بود.
پینوشت:
۱.حسن زاده آملی، حسن، عیون مسائل النفس، و سرح العیون فی شرح العیون،ص۶۱۳.
۲.حسن زاده آملی، حسن،دیوان اشعار.
۳.نور/۳۵.
۴.بقره/۱۳۸.
۵.نراقی،احمد،مثنوي طاقديس، ص ۱۲۴.
۶.فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى،تفسير الصافي،ج۴،ص۳۶۵،مكتبه الصدر،تهران، ۱۴۱۵ ق
۷.مطهری،مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج۲۳، ص۴۶۹
۸.همان.
نظرات