چرا می گویند مرگ حق است؟ چرا نمی گویند خوشبختی حق است؟

قبر

ابتدا باید به چند نکته توجه کرد:

۱-در تصور سوال کننده گویی این گونه نقش بسته که مرگ نوعی بدبختی است! در حالی که مرگ جدا کننده ای ست که عده ای را به غایت سعادت و خوش بختی می رساند و آنها را وارد زندگی حقیقی می کند. و عده دیگری که دچار شقاوت می شوند، خودشان مقصرند که سعادت خویش را تحصیل نکرده اند. بنابراین نباید مرگ را مرادف بدبختی دانست:

امام على علیه السلام می فرمایند: بهترین ارمغان براى مؤمن مرگ است.[۱]

 

۲- خوشبختی با در نظر گرفتن جهان بینی افراد، مصادیق متعددی دارد. عده ای می توانند حتی مصیبت ها و سختی های دنیا را به شیرینی برای خود بخرند. همان گونه که یک بیمار عاقل از تیغ جراحی فرار نمی کند بلکه به استقبال آن نیز می رود. کسی که بلاهای دنیا را نیروی محرکه خود و سبب رشد و کمالش می داند، آن ها را منافی خوشبختی خویش نمی دانند. این در حالی است که بیشتر مردم خوشبختی دنیا را در داشتن امکانات بیشتر و مادیات می دانند. بنابراین قبل از جستجوی خوشبختی جا دارد که در مصداق واقعی آن اندکی بیندیشیم! چون با تصویر خوشبختی حقیقی، راه به دست آوردن آن نیز برایمان هموار تر می شود.

۳-منظور از حق در این سوال دو چیز متفاوت قرار داده شده است. آن جا که می خواهیم خوشبختی حق ما باشد، منظورمان از حق این است که ما سزاوار خوشبختی هستیم. در حالی که وقتی می گویند مرگ حق است یعنی مرگ واقعیتی است که همگان با آن مواجه می شوند. پس مرگ در بخش اول سوال یعنی حقیقی و در بخش دوم سوال به معنای استحقاق است که باید این تفاوت را مد نظر قرار دهیم.

 

با توجه به این نکات خوشبختی نیز حق ماست و اینکه مرگ حق است، منافاتی ندارد با آنکه خوشبختی نیز حق ما باشد.

 

[۱]. غرر الحكم : ٣٣٦٥.

نظرات