نژاد پیامبر اسلام چه بوده است؟
اعراب نژاد سامى بازماندگان «سام» پسر حضرت نوح پيغمبر بودند و زبان آن ها را شاخه اى از زبان سامى مىدانند كه بهترين زبان نژاد سامى است.
مورخان، قوم عرب را به دو دسته تقسيم كرده اند: عرب خالص كه ساكن يمن بوده اند و به عرب قحطانى شهرت داشتند. تيره ديگر، عرب عدنانى بودند كه در سرزمين تهامه، نجد، يمامه، حجاز، شام و عراق پراكنده شدند. (۱)
عدنان نياى اعلاى اينان كه جد بيستم پيغمبر اسلام است، نواده حضرت اسماعيل فرزند حضرت ابراهيم خليل است. علت سكونت آن ها در سرزمين حجاز اين بود كه به واسطه مصالحى، خداوند به ابراهيم وحى نمود كه فرزند خردسالش «اسماعيل» و مادرش «هاجر» را به وسيله «براق» از فلسطين به نقطه اى در حجاز كه بعدها شهر مقدس مكه در آن جا بنا شد، بياورد و در آن جا ساكن گرداند، و ابراهيم نيز چنين كرد».
با پديد آمدن آب زمزم در زير پاى اسماعيل شيرخوار كه به طرز معجزه آسا تحقق يافت، و آگاهى قبيله جرهم از وجود آب در آن نقطه و آمدن بدان جا، اسماعيل در ميان قبيله مزبور پرورش يافت، و زبان آن ها يعنى عربى را فرا گرفت.
حضرت اسماعيل در جوانى، با دخترى از عرب اصيل قحطانى از قبيله «جرهم» ازدواج كرد.(۲) معد فرزند عدنان چهار پسر به نام هاى: نزار، قضاعه، قنص و اياد، داشت. قبائل مضر، ربيعه، انمار، خثعم، ثقيف، بجيله، قضاعه، تميم، مزينه، خزاعه، اسلم، هذيل، طى، كلب، كنانه، خزيمه، و تيرههائى كه از اينان منشعب گرديدند، به آنان مىرسند. به اينان عرب مستعرب يا عرب اسماعيلى مىگفتند. قبيله مشهور و محترم «قريش» نيز به آن ها مى پيوستند.
به تقسيم ديگر به موازات ظهور اسلام، عرب سه دسته بودند:
عرب شمال كه در نجد و حجاز و اواسط سرزمين عرب يعنى شبه جزيره مى زيستند، و به زبانى كه قرآن مجيد بر اساس آن نازل گرديد، سخن مى گفتند.
ديگر عرب قحطانى مقيم جنوب بودند كه در يمن موطن اصلى خود و حضر موت سكونت داشتند، و زبان آن ها لغت سباى يا حميرى بود.
عرب قحطانى به مرور ايام در حجاز پراكنده شدند كه از جمله دو قبيله معروف اوس و خزرج بودند، كه در سرزمين يثرب و شهر «مدينه» به سر مى بردند.
دسته ديگر عرب «نبطى» بود كه در اصل عرب نبودند، ولى با عرب آميزش پيدا كردند و در سرزمين آن ها سكونت ورزيدند، و با آنان وصلت نمودند. از اين رو، زبان آن ها عربى خالص نبود، بلكه تركيبى از عربى و غير عربى بود.
قرن ها پيش از ظهور اسلام در نقطه شرقى و شمالى شبه جزيره عربستان، سه تيره از عرب وجود داشته اند; بدين شرح:
۱- اعراب بائده
پیش از همه در عربستان مى زيسته، براى خود دوران و سرگذشتى داشته اند، ولى طى حوادث شومى نابود شدند. به همين جهت نيز به آن ها «بائده» مى گويند، يعنى نابود شده و از ميان رفته.
گويا اينان همان قوم عاد و ثمود و غيره بوده اند كه در سرزمين «احقاف» يعنى جائى كه امروز كشور مسقط و عمان است، مى زيسته اند، و در نقاط ديگر شبه جزيره هم پراكنده بودند. در روزگار طلوع اسلام، الواح و قبورى باقى مانده بود كه مردم آن ها را به همان عرب بائده نسبت مى دادند. (۳)
۲- اعراب نجد
اينان كه در شرق شبه جزيره به صورت قبائل مختلف مى زيستند، روزگار خود را حتى در يك قرن پيش با چادرنشينى و جنگ و گريزها مى گذرانيدند. از نيم قرن به اين طرف خاندان سعودى در اين منطقه حكومت خود را تشكيل داده و امروز پايتخت آن ها «رياض» در منطقه نجد واقع است.
۳- اعراب حجاز
عرب اصيل شبه جزيره كه قرنها به واسطه وجود خانه خدا (كعبه) در ميان آن ها، محترم ترين مردم به شمار مى رفتند، در قسمت شمال و غرب جزيره به سر می بردند. شهرهاى حجاز هنگام ظهور اسلام مكه و مدينه و طائف بود. در كنار درياى سرخ و سى و دو فرسخى شهر مدينه هم «ينبع» قرار داشت، كه خود بندرى بوده است، و رابط ميان حجاز و آفريقا به شمار مى رفت.
قريش نجيب ترين مردم حجاز بودند كه در شهر مكه سكونت داشتند. نجابت و احترامى كه قريش در ميان ساير قبايل مختلف عرب كسب كرده بودند، به خاطر «كعبه» خانه خدا و يادگار حضرت ابراهيم و اسماعيل بود كه قريش خود از اولاد حضرت اسماعيل به شمار مىرفتند. به طورى كه عموم قبايل عرب در يمن و حجاز و نجد و ديگر نقاط كعبه و شهر مكه را محترم شمرده و آن مكان مقدس را رمز اعتبار خود مى دانستند.
هر ساله اعراب از باديه ها و شهرها در ماه رجب و ذى حجه براى زيارت كعبه و انجام مراسم، و زيارت بتهاى مشهور خود به مكه و منا می آمدند. از ميان عرب عدنانى و قريش قبائلى كه شهرت داشتند عبارت بودند از: بنى هاشم، بنى اميه، بنى مخزوم، بنى اسد، بنى نوفل، بنى جمح، بنى عدى، بنى سهم، بنى عبدالدار، بنى زهره، و غيره.
از اينان نيز تيره هائى به وجود آمدند كه در تاريخ اسلام از ايشان ياد مى شود.
از اين قبائل چهار قبيله بيش از بقيه شهرت داشتند، و محل اعتبار و مورد توجه بودند: بنى هاشم، بنى اميه، بنى مخزوم، بنى عبدالدار. هنگام بالا گرفتن كار پيغمبر در مكه و مدينه، بزرگ بنى هاشم پيغمبر اسلام، و بزرگ بنى اميه ابوسفيان، و بزرگ بنى مخزوم ابوالحكم بود كه بعدها بواسطه خودسرى و جهالتش در مقابل اسلام و پيغمبر «ابوجهل» خوانده شد.
نياكان پيغمبر تا بيست و يك پشت شناخته شده اند. بدين گونه: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصى، كلاب، مره، كعب، لؤى، غالب، فهر، مالك، نضر، كنانه، خزيمه، مدركه، الياس، مضر، نزار، معد، عدنان.(۴)
پي نوشت ها:
۱.العبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آيتى،ج۱،ص ۱۵ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چ اول، ۱۳۶۳ش
۲. الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، خير الدين الزركلى،ج۱،ص:۳۰۷، بيروت، دار العلم للملايين، چ الثامنة، ۱۹۸۹،
۳. الفتوح، ابن اعثم كوفى (م ۳۱۴)، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى ص۹۵۴، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، ۱۳۷۲ش.
۴. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت،علي دواني.
نظرات