آیا داشتن حکومت دینی لازم است؟
جهت پاسخ به این سوال دو رویکرد متفاوت می توان در پیش گرفت: رویکرد درون دینی و رویکرد برون دینی. یعنی یا شخص به عنوان یک مومن معتقد به قرآن و سنت، به دنبال جواب این سوال می گردد (درون دینی) یا آنکه بدون آنکه آیه یا روایتی را بپذیرد، می خواهد با استدلال منطقی به مساله پاسخ بدهیم. (برون دینی)
با مبنای برون دینی، باید به یک مبحث انسان شناسی توجه کنیم و آن اینکه آیا انسان موجودی یکپارچه است یا می توانیم او را به چند بخش کاملا مجزا تقسیم کنیم. مثلا می توانیم بگوییم انسانی در روز و خارج از خانه گرگ باشد ولی در شب و وقتی به خانه آمد، فرشته شود؟
به تعبیری روز با عقل معاش و کاسبی، مدام در تلاش برای کلاهبرداری و فریبکاری باشد و در حیوانیات فرو رود. اما بعد از کار که به خانه رفت و غذایش را که با همان کلاهبرداری ها تامین شده، خورد؛ برود بر سر سجاده بنشیند و یک انسان دلرحم و مهربان و رئوفی باشد؟
کسانی که فکر میکنند دین می تواند در کنج خلوت انسان محقق شود و بدون شئون اجتماعی باشد، اگر با مبانی خودشان بخواهند به سوال فوق جواب دهند، ناگزیر به بیان جواب غیر عقلانی خواهند بود، مگر آنکه مبنایشان را عوض کنند و قبول کنند که دین نمی تواند فارغ از شئون اجتماعی باشد.
با این بیان لزوم حکومت دینی، بسیار روشن خواهد بود. چون حکومت دینی یعنی همین که انسان در شئون اجتماعی اش هم دین را مورد توجه قرار دهد. البته چگونگی اعتناء به دین، در قالب های متعددی می تواند با حکومت توام شود که درجه کارآیی آنها متفاوت خواهد بود.
اما در رویکرد درون دینی، باید بگوییم انسانی که خودش را مملوک خدا می داند، بدون اجازه او کاری نمی کند، پس حالا که جامعه اش به حکومت نیاز دارد، حکومت را هم دینی می کند، مگر آنکه قدرتش را نداشته باشد و تکلیفش ساقط شود.
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً (۳۶ احزاب) هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و پيامبرش در كارى حكمى كردند آنها را در آن كارشان اختيارى باشد. هر كه از خدا و پيامبرش نافرمانى كند سخت در گمراهى افتاده است.
یا انسانی که سعادتش را در گرو پیروی از دین می بیند، این پیروی را در تمام شئون زندگی و لحظه لحظه آن خواهد داشت که حکومت بخش بسیاری از آن را در بر می گیرد. و در احکام دینی هم مسائلی مثل خمس و زکات، نماز جمعه و جماعت، حج، امر به معروف، حدود و دیات، و .... همه احکامی اجتماعی هستند.
دیدگاهها
"به تعبیری روز با عقل معاش و
"به تعبیری روز با عقل معاش و کاسبی، مدام در تلاش برای کلاهبرداری و فریبکاری باشد و در حیوانیات فرو رود. اما بعد از کار که به خانه رفت و غذایش را که با همان کلاهبرداری ها تامین شده، خورد؛ برود بر سر سجاده بنشیند و یک انسان دلرحم و مهربان و رئوفی باشد؟"
نگاهی به تاریخ نشان میدهد که هر جا دین در حکومت نقش داشته خون و خونریزی و فساد به خاطر دین یا تعصبات دینی رخ داده است.
آیا دین وجود ماوراالطبیعه دارد یا ساخته دست بشر برای نادانی های خود ازعالم است؟
(لطفا هرچه سریعتر پاسخ گویید ممنونم)
باسلام وتشکر .
باسلام وتشکر .
جناب ناشناس!
به کجا چنین شتابان ؟
- بر خلاف تصور جناب تان انسان های اهل سجاده ورئوف وومهربان اهل فریب وکلاه بر داری نیستند .
توجه به این نکته لازم است :
بدگمانی و سوء ظن نسبت به مسلمان از گناهانی است که در آیات و روایات متعددی از عواقب و عوارض جانبی آن سخن به میان آمده است.
در سورة حجرات می فرماید: "ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید. چرا که بعضی از گمان ها گناه است".(۱)
شروع فرمان اجتناب از بسیاری گمان های بد با "یا ایها الّذین آمنوا" این پیام را دارد که ایمان مشروط است به رعایت اموری که یکی از آن ها، دوری کردن از سوء ظن به افراد است. به بیان دیگر ایمان راستین کسی دارد که از گمان بد به مسلمانان بپرهیزد.
ممکن است سؤال شود که گمان بد و خوب اختیاری نیست،بلکه خیالی است که بر اثر یک سلسله مقدمات که از اختیار انسان بیرون است، در ذهن منعکس می شود. بنابراین چگونه می شود از چیزی که تحت اختیار انسان نیست، نهی شود؟
پاسخ این است که : بد گمانی و سوء ظن چند گونه است؛ یک قسمت آن از اختیار انسان بیرون است. این گونه گمان ها نه گناه است و نه حرام و نه علامت بی ایمانی می باشد، مثل خیالات ذهنی و خطورات قلبی که گاهی بی اختیار توسط شیطان در مورد اشخاص حتی انبیا و اولیای الهی و بلکه دربارة خدا در دل ایجاد می شود. انسان از بابت چنین حالتی ناراحت می گردد و در تشویق قرار می گیرد که نکند این گونه افکار و تخیّلات مرا از دایره دین بیرون ببرد.
گاهی تخیلاتی وارد ذهن می شود و در آن جا توقف می کند و شخص آن را در ذهن خویش می گرداند یا مطلبی را در مورد افراد مسلمان می شنود و سخن ناروایی را که درستی و نادرستی آن مشخص نیست، در ذهن خویش می پروراند و شیطان هم آن را توجیه و تأیید می کند. امّا انسان در عرصة عمل و زندگی به آن سوء ظن ها میدان نمی دهد و اثری بر آن بار نمی شود.
چنین حالتی را علمای اخلاق تشبیه می کنند به خانه ای که از مواد دودزا در اتاق های آن دود پخش می شود، که اگر چه خانه را نمی سوزاند و ویران نمی سازد، ولی تمام خانه را دود آلود، سیاه و غیر قابل استفاده می سازد.
حالت سوم: تخیلات یا حرف های شنیده را که به دل گرفته، به عمل بکشاند و برخوردهایش با افراد تغییر یابد.
گمان بدی که در آیات و روایات نهی شده، سوء ظنی است که انسان بدون داشتن دلیل شرعی قطعی، به آن ترتیب اثر بدهد و به دل گیرد و باورش شود این گونه گمان های بد است که ظلمت و سیاهی را درون انسان پدید می آورد و باعث می شود که خداوند لطف و عنایت خویش را از بنده بر دارد.
این بدگمانی شخص را به سوی ناراحتی روانی و افسردگی روحی، در زندگی سوق می دهد، تحیّر و سرگردانی، اضطراب و دلهره و ترس و خیالبافی از این که ممکن است فلان پیشامد ناراحت کننده برای خود یا خانواده اش پیش آید، او را در بحران تصمیم گیری و بلاتکلیفی جان فرسا قرار می دهد. سامان زندگی به هم می خورد، غیبت و دروغ و تهمت بازار داغی پیدا می کند. دشمنی ها و کینه ها زیاد می شود. اگر به موقع درمان نشود و شخص در صدد اصلاح خود بر نیاید، ممکن است سرانجام گوشه گیری، انزوا طلبی و تنهایی را بگزیند و به این ترتیب با حالت جنون زندگی اش خاتمه یابد.
ریشة بدبینی:
بدبینی مثل حرص و ولع نیست که ریشه در وجود انسان داشته و جز، غرایز درونی باشد تا بحث کنیم که آیا از غرایز اصلی است یا فرعی، بلکه عارضه و مرضی است که در نتیجه یک سری عوامل مانند ضعف اراده، نداشتن منطق در کارها، گناه و اعراض از ذکر و یاد خدا، عادات بد، حسادت، احساس شکست و ناامیدی و دست نیافتن به برخی آرزوها و خواسته ها، بر آورده نشدن بعضی توقعات و انتظارات به جا یا بی جا، حضور در جلسات غیبت و تهمت، و ویران گر تر از همه تجسس و متمرکز کردن ذهن در کارها و زندگی و احوال مردم است.
کسی که دچار بدبینی است ،برای اصلاح ، خود باید اقدام کند تنها شما می توانید راه ای درمان را با او معرفی کنید که عبارتنداز:
اولین گام برای درمان،تقویت قدرت اراده و تصمیم گیری است.
به بیان دیگر، اعتقاد به این که می توانم با تقویت و ارتباط با خدا و استمداد از او، خودم را از هر گناهی دور نگه دارم، عادت بد را ترک کنم، شکست ها را پلی برای پیروزی و کار و تلاش بیشتر مبدل سازم، با افراد اهل غیبت و تهمت و دروغ هم نشینی نداشته باشم، در کار و زندگی دیگران دقت نکنم و تجسس نداشته باشم.
اعتماد به قدرت و توانایی نفس به انسان امید و حیات می بخشد و غبار غلیظ شکست و یأس و افسردگی و دل مردگی را می شوید.
گام دوم: برخورد منطقی و خردورزانه با مسایل:
پیامبر اکرم(ص) فرمود: "خداوند سه چیز از مسلمانان را بر شما حرام کرده است. جان و مال و بدگمانی دربارة آنها".(۲)
همان طور که نمی توانیم بدون دلیل قطعی عقل و شرع بسنده حکم کنیم که مال مسلمانی از او گرفته شود و به خود یا فرد دیگری منتقل گردد، حق نداریم درباره اش گمان بد داشته باشیم.
دلیل قطعی که مورد پسند و پذیرش شرع باشد، امری آسان نیست. انسان یا باید خود با چشم خویش ببیند، یا با گوش خود بشنود. استناد به گفته و شهادت دیگران پنج شرط دارد که مرحوم محقق حلّی - از فقهای نامدار و کم نظیر شیعه - در کتاب شرایع الاسلام آن را بحث کرده است. وجود همة آن شرایط مخصوصاً در زمان ما اگر نگویی شبه محال است، قطعاً بسیار مشکل است.
گام سوم: حمل به صحت:
در روایات دستور داده شده که اعمال برادر (یا خواهر) مسلمانت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، دلیلی بر خلاف آن قائم شود و هرگز نسبت به سخنی که راجع به برادر (یا خواهر) مسلمانت می شنوی گمان بد مبر.(۳)
بنابراین آن چه را که با چشم خویش دیده یا مطلبی را با گوش خویش شنیده ای یا از راه دلیل قطعی ثابت شده است، چون از درون و قصد افراد مسلمان بی اطلاع هستیم، اگر کارش یا حرفش قابل تأویل و توجیه است، باید توجیه نیک و پسندیده ای برای آن ارائه دهیم. در بسیاری از موارد انسان می تواند راه های حمل بر صحت را مورد بررسی قرار دهد واحتمالات صحیحی را که در مورد آن عمل یا سخن وجود دارد،در ذهن خود مجسم سازد و به تدریج بر حالات بد گمانی خویش غلبه نماید.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:"سه چیز است که وجود آن در مؤمن پسندیده نیست و راه فرار دارد. از جمله سوء ظن است که راه فراموشی بی اعتنایی به آن است".(۴)
اما اگر کسی نسبت به ما سوء ظن دارد ؛ اولاً باید زمینه سوء ظن را تا جایی که ممکن است و به وظایف دینی اجتماعی و.. لطمه وارد نمی کند ، بر طرف سازیم.
دوم: از راه گفتار مستقیم ، یا غیر مستقیم ، یا از طریق واسطه و... او را نسبت به سوئ ظنی که دارد آگاه کنیم.
سوم:چنانچه این موضوع ریشه های روانی ، یا خانوادگی ، یا محیطی و.. در شخص دارد ، آنها را تا جایی که ممکن است بر طرف نماییم.
چنانچه راه های متعد در او تأثیر نداشت ، او را به حال خود واگذار کرده و خود را از دغدغه این امر رها سازیم.
- بر خلاف تصور شما در آن روزی که دین و اسلام و احکام قرآن عملا اجرا میگردید به خوبی نشان داد و اثبات کرد که چگونه میتواند از عقب افتاده ترین ملتها نیرومندترین حکومتها و متمدن ترین ملتها را به وجود آورد. روزی که مسلمانان در بغداد و اسپانیا بزرگترین دانشگاهها را دارا بودند، جهالت و خرافات بر سراسر جهان مغرب(اروپا و آمریکا) حکومت میکرد و حتی چندین قرن بعد از آن رجال و شخصیتهای علمی را که تازه در مغرب زمین ظهور کرده بودند به جرم داشتن عقاید علمی زنده در آتش میسوزانیدند.در اینجا مناسب است مقداری از نقش اسلام و مسلمانان در تمدن را از زبان دانشمندان مغرب برای شما بازگو کنیم.
۱. دکتر گوستاولوبون، مستشرق و وزیر سابق فرانسوی مینویسد کتابهای پزشکی محمد زکریا رازی در دانشکدههای پزشکی اروپا تا مدت زیادی جزء کتابهای درسی بود و میگوید کتابهای بوعلی به تمام زبانهای دنیا ترجمه شد و تا مدت شش قرن اصول و مبانی طب شناخته میشد.
۲. مسیوسدیو، مورخ مشهور فرانسوی مینویسد ترقی تمدن امروز اروپا مرهون دانشهایی است که اسلام در سراسر شرق و غرب منتشر ساخت و حقیقتاً باید اعتراف کرد که مسلمانان استادان اولیه ملل اروپا بودند.
۳. دنبورت میگوید باید اعتراف کرد که علوم طبیعی، فلکی، فلسفه، ریاضیات که در قرن دهم اروپا را زنده نمود از قرآن گرفته شده بلکه اروپا رهین ملت اسلام است.
اگر بخواهیم در این جهت وارد شویم سخن به درازا میکشد و از باب نمونه همین قدر کفایت میکند.آری، سیادت و آقائی و پیشتازی تمدن و انقلابات علمی و صنعتی تا آن هنگام منحصراً در اختیار مسلمانان بود که فقط قرآن بر آنها حکومت میکرد نه چیز دیگر. بدینسان علل عقب ماندگی مسلمانان را باید در عوامل دیگر جستجو کرد نه در اسلام .
اسلام به ذات خود ندارد عیبی ** هر عیبی که هست از مسلمانی ماست .
پس باید دقت نماید که عمل کرد مدعیان دین نظیر داعش طالبان وحکومت های دست نشانده که ساخته استکبار جهانی است را نباید به حساب دین واسلام بگذارید .
- بر خلاف توهم مطرح شده دین قانون آسمانی برای سعادت بشر در این باب جای سخن زیاد است ولی به اختصار باید گفت :
به نظر می رسد گرفتار همان مشکلی شدید که در اوایل قرن هجده دامنگیر بسیاری از نو اندیشان و تجربه گرایان شده بود اما با تامل بیش تر انسان و عمیق تر شدن دانش های بشری این تفکر خام تا حد بسیاری برطرف شد که به قول لویی پاستور :« اندکی دانش انسان را از خدا دور می کند. اما دانش بسیار او را به خدا بر می گرداند ».
اصلا بیایید قدری واقع بینانه به این نظریه نگاه کنیم؛ در خصوص ادیان فرضی بحث نمی کنیم بلکه ادیان بزرگ دنیا در برابر ما قرار داشته ،تاریخ نسبتا دقیقی از آن ها ، مراحل رشد و شکوفایی شان و سیر گرایش افراد و اقوام مختلف به این ادیان تا حدودی برای ما روشن است . البته معارف و مفاهیم درون دینی این ادیان هم کم و بیش در اختیار ما و در برابر قضاوت و داوری ما قرار دارد ؛ به نظر می رسد در چنین شرایطی می توان قضاوت مناسبی در مورد دو گزینه مد نظر(فرضیه شما و فرضیه مدعیان آسمانی بودن این ادیان) داشت .
البته ممکن است تاریخ مدون بشری را فاقد هر نوع ارزش و اعتبار بدانید. اما باید توجه داشته باشید که خود این نظریه کاملا غیر علمی و به دور از نظرات کارشناسانه متخصصان تاریخ است ؛ زیرا لااقل مسلم است و در طول چند هزار سال تاریخ ثبت شده بشر پس از اختراع خط ، تاریخ هزاره اخیر دارای منابع متعدد و متفاوت و البته متقن و قابل اعتنا است . نقل های تاریخی آن هم در حوزه دین اسلام که با گرایش های گوناگون و از نظر افرادی از ملل و اقوام گوناگون برای ما به جای مانده ،امکان بررسی درست و منصفانه ای را به ما خواهد داد که نمی توان به صرف احتمال برخی دخل و تصرفات و یا حتی اثبات برخی انحرافات و تغییرات و تحریفات اغراق آمیز اساس این تاریخ مدون را زیر سوال برد .
بر این مبنا اگر به عنوان مثال دین اسلام را مورد بررسی قرار دهیم ،می بینیم فرضیه ساختگی بودن این دین با همه ابعاد و شاخ و برگ های گوناگونش بسیار بعید و دور از ذهن بوده، با شواهد و قرائن تاریخی و منطقی مطابقت ندارد ؛ ما جامعه ای مشخص و شناخته شده در هزار و چهارصد سال پیش در سرزمین حجاز داریم ؛ جامعه ای که هر چند از خلا عدالت و مساوات رنج می برد. اما دارای فرهنگی غنی و آداب و رسومی کامل در حوزه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ، حتی قوانین و شریعتی جامع در عبادات و مناسک دینی و مناسبات فرهنگی و تجاری بود. غنای فرهنگی و دینی و...تا حدی است که افراد از ملیت ها و قومیت های گوناگون را هر ساله به سرزمین حجاز جلب می کند ، همچنین از سنن اجتماعی و قبیله ای محکم و پرسابقه ای به علاوه آثار تمدنی عمیقی بهره می برد .
حال چگونه می توان پذیرفت به ناگاه از متن همین جامعه ادعای باطل بودن همه این تفکرات و لزوم تغییر اصلی ترین اعتقادات ریشه یافته عمیق و پرسابقه آبا و اجدادی( آن هم توسط فردی که جز سابقه بهره مندی از فضیلت اخلاقی و رفتاری از جایگاه دیگری از لحاظ توانایی های فردی و اجتماعی برخوردار نبوده) مطرح گردد ؟ اصولا کدام دلیل منطقی و هدف مشخص اجتماعی می تواند این امر را توجیه کند ؟
مشکل اصلی این جاست که فرضیه شما تنها در فضای خلا عمیق تمدنی و فرهنگی آن هم در میان اقوام بدوی قابل تصور است ، نه در جامعه ای که از عمیق ترین مناسبات اجتماعی بهره می برد و بر حفظ و حراست از آن اصرار دارد ؛ جالب این جاست که همین ادعای غیر قابل قبول و به ظاهر بی هدف، به نتیجه رسیده ، به آن جا منتهی می گردد که سرسخت ترین مخالفان و دشمنان آن هم در مدت چند سال همه آیین و زندگی و فرهنگ و تاریخ گذشته خود را به کناری نهاده ، به دین جدید و قوانین و آداب و سنن آن متمایل گشته ، حتی در کم تر از ربع قرن بخش اعظم منطقه خاورمیانه که خود از قوانین و سنن متفاوت فرهنگی و اجتماعی بهره مند بوده ، در سیطره این دین قرار می گیرد ؛ این حقیقت مسلم تاریخی با فرضیه شما قابل تطبیق است ؟
حتی اگر وارد حوزه های اعجاز آمیز چگونگی ارائه قرآن و حواشی مربوط به پیامبر اسلام نشویم ، ابعاد مختلف ارائه شده در قرآن و در معارف درجه اول اسلام که در محورهای گوناگون فردی و اجتماعی و اخلاقی و عبادی و رفتاری و سیاسی و حقوقی و درونی و برونی و ... ارائه شده، با کدام هدف و بر مبنای کدام ذهن خلاق و پویایی قابل تصویر است ؟ آیا می توان این منظومه معرفتی در هم تنیده و متمایز و در عین حال به دور از تناقض و تضاد را که در طی ۱۴ قرن در حال نفوذ بیش تر در جوامع متمدن بشری است ،معلول اهدافی خاص وبه نوعی پاسخ به دغدغه های اولیه انسان های بدوی دانست؟ اصولا آیا تهیه و تنظیم چنین مجموعه مبسوطی از عهده یک فرد بلکه مجموعه ای از نخبه ترین انسان ها آن هم در ۱۴ قرن پیش ممکن بود ؟
این ها و سوالات بسیار نظیر این ،لااقل در خصوص اسلام نشان می دهد که فرضیه شما پاسخگوی ابتدایی ترین پاسخ های مرتبط با حوزه بحث نیست .نمی توان بر آن ارزش علمی نهاد ؛ البته معتقدیم که سوالات حتی در خصوص دیگر ادیان آسمانی قابل طرح بوده ، فرضیه شما تاب پاسخ به سوالات از همین قبیل در مورد آن ها را ندارد . فارغ از آن که اگر هیچ یک از این امور هم مطرح نبود ،عقل انسان با سوالاتی بنیادین مواجه است که صدها فرضیه همانند فرضیه شما لااقل او را به مرز اقناع پیش نخواهد برد .
پینوشتها:
۱. حجرات؛ آیه ۱۲
۲. تفسیر نمونه،ج ۲۲، ص۱۸۳.
۳. نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ۳۶۰
۴. تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۱۸۲.
امروز حکومت به دست قشری از
امروز حکومت به دست قشری از جامعه است که روزی بزرگانشون جیره خور شاه بودند و دست فرح پهلوی را بوسیدند!!
حکومت اسلامی؟! کدوم اسلام ؟
کدام حکومت امروز بدون منافع یک طبقه خاص شکل میگیره و ادامه پیدا میکنه ؟!
و اما
سوال :
آیا نزد خدا گناه و خطای پیامبر مانند گناه دیگر مردم است؟ مسلما جواب شما منفی است. گناه و خطا از طرف پیامبر بسیار بزرگ تر و سنگین تر از همان گناه از طرف یک فرد عادی است.
آیا فساد و تبعیض و بی کفایتی و ظلم و بی عدالتی در نظام و حکومتی که به نام اسلام است سنگین تر است یا در نظام شاهنشاهی و صهیونیست و ... (به قول معروف چه و چه و چه )؟!!!!
متاسفانه یا خوشبختانه تشکیل حکومت اسلامی بدون توان و دانش و تخصص و مدیریت و سواد کافی ، بزرگترین ضربه به اسلام بود.
کاری که امام صادق هم جرات انجام اون را نداشتند چون میدونستند که تشکیل حکومت به نام اسلام بدون داشتن قدرت کافی برای اجرای قوانین اسلام ، بزرگترین ضربه به دین است.
شبه ۲
پاسخ :
پاسخ :
در ابتدا باید گفت بر خلاف تصور شما امروز حکومت و اداره جامعه مدیرت سیاسی بدست کسانی است که مدت ها در زندان شاه و ساواک زیر شدید ترین شکنجه ها بود اند
وبسیار شان جان باز انقلاب ویا جنگ تحمیلی اند .
گویا به شما اشتباه گزارش داده شده ویا اشتباه شنیده اید . این ادعای شما مارا به یاد سخن مولوی انداخت که می گوید :
چون به چشمت کرده ی شیشه کبود
زین سبب عالم کبودت می نمود .
شیشه بد بینی وعُقده وحِقد وکینه دوزی را از چشم مبارک تان بر دارید وکمی دقیق تر نگاه کنید و منصفانه داوری نماید .
از گفته های تان کاملا پیدا ست که از انقلاب اسلامی و ره آورد و دست آورد آن آگاهی کافی ندارید لذا در تحلیل جامع از مسله نخست باید شرایط و فضایداخلی و بینالمللیزمانرخداد انقلابرا ترسیم کرد و آنرا بازشناخت.
انقلاباسلامیایران، درخششنور معنویت، عدالت، آزادی، استقلالو بازگشتبهاسلامبود کهدر حاکمیتمطلقمادهگرائی با دو نمودسرمایهداریغربیو سوسیالیسمشرقیبهوقوعپیوست. در حالیکهاستبداد وابستهو فاسد داخلیو نظامدوقطبیبینالمللی، مجالهیچحرکتمردمیاصیلو آزادیخواهانهرا باقینگذاشتهبود.
برایبررسیو ارزیابیعلمیآثار انقلابباید بهمقایسهپیامدهایانقلاببا شرایط پیشاز آنپرداختتا ارزشو اهمیتگامهایطیشده، روشنشود.
اهداف حداقلیوحداکثریانقلاباسلامی: هیچکسانکار نمیکند کهبنا بر تعریف حداقلیاز انقلاب، انقلاباسلامیایرانیک انقلابکاملا موفقاست، زیرا در تعریفحداقلیاز انقلاب، هر شورشمردمیکهبهتحولدر ساختقدرتبیانجامد، انقلابخواندهمیشود.
انقلاباسلامیایراندر سال۵۷، رژیمشاهنشاهیو خاندانپهلویرا ساقط کرد و نظامسیاسینوینیبرپا نمود. بخصوصکهدر نظامنوین، هیچاثر و رد پاییاز نخبگانسیاسیحاکمدر رژیمسابقبهچشمنمیخورد و ایندگرگونیوفروپاشیبه نحو کاملیانجامگرفت.
ساختارها و نهادهایامنیتی، نظامیو سیاسیرژیمسابق، یا کلا از بینرفتو یا دستخوشتحولو بازسازیاساسیقرار گرفت. بنا برایندر چارچوبتعریفحداقلیاز انقلاب، دستاورد انقلابکاملامنطبقبا خواستهو
هدفآناست.
اما رهبرانانقلاباسلامیایران، هرگز بهاینحداقل، قانعنبودند و در تبییناهدافو آرمانهایانقلاببسیار فراتر از آنمیاندیشیدند و تودهمردمنیز بهامید اهدافو آرمانهاییفراتر از سقوط رژیمپهلویگامدر میدانانقلابنهادند.
میتوانگفتکهانقلاباسلامی، در چارچوبتعریفحداکثریاز انقلاب، شکلگرفتکهبراساسآن، انقلابعبارتستاز: حرکتمردمیدر جهتتغییر سریعو بنیانیدر ارزشها و باورهایمسلط، نهادهایسیاسی، ساختارهایاجتماعی، رهبری، روشها و فعالیتهایحکومتییکجامعهتوأمبا خشونتداخلی.
اهدافاساسیانقلاباسلامی: انقلاباسلامیسال۱۳۵۷ نهتنها برایساقط کردنو فروپاشیرژیمپهلوی، کهبه منظور استقرار نظامسیاسیاسلاموبنا نهادنساختارهایاجتماعی، اقتصادیو فرهنگینویندر چارچوبارزشها و احکاماسلامیشکلگرفت. بنابراینبرای ارزیابیمیزانانطباقدستاوردها و نتایجبا اهدافو آرمانها، باید از ایندیدگاهبهمسئلهپرداخت.
اسلامیبودنانقلابسال۵۷ ایرانبدینمعنی استکه: آرمانها و اهدافنهائیاینانقلاب، تحققاهدافو آرمانهایاسلاماست. اسلامبهعنوانیکدینجامعو کارآمد، همهعرصههایفردیو اجتماعیانسانرا، متناسببا اهدافعالیخلقتاو، کهرسیدنبهمرتبهخلافتالهیو حرکتدر مسیر کمالمطلقاستمد نظر قرار دادهاست.نیز اصولکلیساختارهاو ارزشهایحاکمبر زندگیرا، تبیینکردهاست. همیندیدگاهدربارهاسلامبود کهمبناینظریو اعتقادیانقلاباسلامیراشکلمیداد.
اگر بخواهیماهدافانقلاباسلامیرا فهرستکنیم، باید فهرستیاز اهدافو آرمانهایاجتماعیاسلامرادر عرصههایسیاسی، فرهنگیو اقتصادیارائهدهیم.
عناوینبرجستهو اساسیاینفهرستعبارتاستاز:
ـ استقرار عدالتبهمعنیگستردهو عمیقآندر عرصههایاقتصادی، سیاسی، قضایی، و...
ـ پرورشعقلیو فکریافراد جامعهو رشد علمیدر همهابعاد مورد نیاز.
ـ تربیتو رشد معنویو ریشهدار شدنارزشهایاخلاقیو انسانیدر افراد جامعه.
ـ آبادانیو پیشرفتاقتصادیبرایتأمینرفاهعمومیو ریشهکنشدنفقر و محرومیت.
ـ احیا و اجرایحدود و مقرراتالهیبرایزمینهسازیحیاتمعنویو فضایمناسب با تعالیانسان.
ـ گسترشاندیشهتوحیدیو الهیدر سطحجهانبه منظور آشناییجهانیانبا اندیشهها و ارزشهایمتعالیاسلام.
ـ و فراهمآوردنزمینههایمادیو معنویسعادتدنیویو اخرویافراد جامعه.
همیناهدافو آرمانها استکهبهعنوانوظایفاساسیدولتجمهوری اسلامیایراندر قانوناساسی، بیانشدهاست.
شرایط لازمبرایتحققاهدافانقلاب: قطعا تحققایناهدافکلانو بلند، مستلزمتمهیداتو مقدماتیاستکهعدمتوجهبدان، موجببروز انتظاراتوتوقعاتدور از دسترسو غیرواقعبینانهمیگردد.
آنچهبرایتحققایناهدافکلانضروریاست، عبارتاستاز:
۱) چارچوبنظریروشنو شفافدر مورد نگرشاسلامیبهابعاد و جنبههایمختلفجامعهو ارزشها و روشهایلازم الاجرا در جامعهاسلامی؛
۲) طراحیو تدویننظامهایقابلاجرا در عرصههایتربیتی، فرهنگی، اقتصادی، قضائی، سیاسی، و... متناسببااقتضائاتو نیازهایعینیو محدودیتها و امکاناتجامعه؛
۳) ایجاد ساختار کلانمطلوبو قوانین، قواعد و روشهایمتناسببا آن؛
۴) تربیتنیرویانسانیکارآمد و کارساز برایاجرا و تحققایناهداف.
پساز تمهید و آمادهسازیاینمقدمات، نوبتبهتدوینبرنامههایعملیاتیو اجرائیمناسبمیرسد کهفعالیتهماهنگو متوازنمجموعهنیروها و بخشهایدستاندرکار امور جامعهرا برایاجرایآنبرنامهها میطلبد.
بدیهیاستطیشدناینفرآیند، بهسادگیو بدونچالشهاینظریو عملیو به کارگیریشیوهآزمونو خطا، میسرنخواهد بود و تازهایندر صورتیاستکهجامعه در شرایط متعادلو طبیعیقرار داشتهو موانعبیرونیو درونیمخالفومتضاد با اینفرایند، بر سر راهنباشد. اما اینفرآیند از کجا میتواند آغاز شود؟ آیا در زماناستقرار نظامشاهنشاهیو باوجود سلطهبیگانهبر کشور و حاکمیتاستبدادیوابستهو فاسد رژیمپهلویاساسا چنینفرآیندیقابلطرحاست؟ آیا نخبگانو علما و روشنفکرانمتعهد و دلسوز فرصتو اجازهپیدا میکنند کهاینفرآیند را ارائهکنند؟ چهرسد بهاینکهبخواهند به طور جدیو عملی، مقدماتاجرایآنرا فراهمسازند.
در شرایط سالهایقبلاز ۵۷ جامعهما، بزرگترینوریشهدارترینمانعیکهبر سر راهآغاز اینفرآیند قرار داشت، رژیمپهلویو چارچوبسلطنتاستبدادیبود، کهفروپاشیوسقوط آن، شرط لازمبرایآغاز اینفرآیند شمردهمیشد. بنابرایناولینگامانقلابسال۵۷، کهبه گونهایاعجازآمیز و در اوجناباوریدوستو دشمنبهثمر نشست، برداشتنبزرگترینمانعاز سر راهفرآیند تحققآرماناساسیانقلاببود.
اولیندستاورد مهمانقلاب: اگر خواستهها و وعدههایاساسیانقلابیونو رهبرانفکریو سیاسیانقلابرا در دو دستهکلیوعدههایآنی یا زودآمد و وعدههایآتی یا دیرآمد تقسیمکنیم، اولینخواستهآنی تودهمردمانقلابیکاملا و بهسرعتتحققپیدا کرد کهسقوط رژیمپهلویبود. نگاهیبهخاطراتسردمدارانرژیمپهلویو عناصر بیگانهحامیآنانو همچنینمروریبر دیدگاههایشخصیتهایبرجستهانقلاببه ویژهرهبر فقید و بنیانگذار انقلاباسلامی، نشانمیدهد کهسقوط رژیمپهلویتا چهاندازهبرای همهمهم، اعجابانگیز و غیرمنتظرهبود.
البتهاینگام، تنها گامنخست و «رفعمانع» شمردهمیشود. فروپاشیرژیمیکهبر مبنایریشههایچند صد ساله، بلکه۲۵۰۰ سالهاندیشهو فرهنگسیاسیشاهمدارانهشکلگرفتهو با بیشاز نیمقرنسابقهحکومتو تکیهبر حمایتها و هدایتهایفکریو مادیبلوکغرب، پایههایخودرا مستحکمساختهبود و بهظاهر، هیچبحرانسیاسیو اقتصادیو یا نظامیآنرا تهدید نمیکرد، امر سادهاینیست.
همینواقعیتاستکههمهتحلیلگرانانقلاباسلامیایراندر سال۵۷ را بهشگفتیافکندهکهدر اظهاراتو نوشتههایآنانبهصراحتو روشنیدیدهمیشود.
شما از هر زاویهایکهرویدادهایپساز سال۵۷ را تحلیلکنید و حتیدر صورتیکهجهتگیریها و روند امور را ـ پساز پیروزی۲۲ بهمنسال۵۷ ـ نا درست تلقی نماید ، باز چیزیاز اهمیتو ارزشایندستاورد کمنمیشود.
سقوط رژیمپهلوی، هدفعاجلو زودآمدیبود کهتحققآنرا بههیچوجهنمیتوانانکار کرد. البتهگذشتزمان، ممکناستتوجهبالفعلو برجستگیموضوعرا در ذهنیتعمومیجامعهکاهشدهد، ولیدر بررسیعلمیو واقعبینانهموضوع، ازاهمیتآنو نقشحقیقیاینرخداد، چیزیکمنمیکند.
آیا گذشتبیشاز دو قرناز انقلاب۱۷۸۹ فرانسه، میتواند اهمیتو نقششگرفآنرا در تحولاتبعدیاروپا و جهان، کاهشدهد؟ بهفرضکهدر ذهنیتعمومیجهانیاناینرویداد برجستگیخود را از دستدادهباشد.
برایدرکاهمیتاینرویداد ـ یعنیسقوط رژیمپهلویدر سال۵۷ ـ کافیاستکهمروریبر تحولاتاجتماعیکشورماناز یک صد سالقبلاز آنداشتهباشیم: نهضتمبارزهبا امتیاز تنباکو، نهضتمشروطیت، مبارزاتمنطقهایو محلی با سلطهنویناستعمار انگلیسبرایاحیای دستاوردهایمشروطه، نهضتملیشدنصنعتنفتو مبارزاتسالهای۳۹تا ۴۲، تلاشها و مجاهدتهایگستردهو طاقتفرسائیبود کهاز حدود سالهای۱۲۶۰ ـ حدود صد سالقبلاز پیروزیانقلاب۵۷ ـ برایمحدود کردنسلطهاستبدادیو استعماریحاکمبر کشور ما جریانداشتهو هیچ کدامهمنتوانستضربهایاساسیو کاریبر آنوارد سازد.
در حقیقتانقلاباسلامیسال۵۷ شجرهخبیثهایرا کهمبارزاتپیگیر و نفسگیرملتما برایمقابلهبا شاخهها و میوههایتلخآنسامانیافتهبود، از ریشهبرکند و رشتههایوابستگیو ذلتیرا کهبهدستوپایملتما تنیدهو تا اعماقحیاتاجتماعیآننفوذ کردهبود، از همگسست.
یادآوریو تأکید مجدد بر ایننکتهلازماستکهسقوط رژیمپهلویـ با همهاهمیتو نقشآفرینیـ تنها بهعنوان«رفعمانع» از سر راهفرآیندیتلقیمیشود کهمراحلپیشگفتهرا براینزدیکشدنبهآرماننهاییو بلند انقلاب، ممکنمیسازد. اما برایتوفیقاینفرآیند، چهدستاوردیتاکنونداشتهایم؟
دومیندستاورد اساسیو بنیادی: استقرار نظامجمهوریاسلامیو تدوینمبنایحقوقیو قانونیحرکتملتایرانـ یعنیقانوناساسیجمهوریاسلامیایرانـ گاممهمدیگریاستکهمسیر حرکتنظامرا تعریفکردهو در دو دههپساز نخستینپیروزی، چارچوبرفتاراجتماعیجامعهما را تنظیمکردهاست.
تجربهفراهمآمدهاز تعاملاتسیاسیو اجتماعیدورانپساز انقلاب، برایملتیکهمیخواهد زمامخویشرا در
دستداشتهباشد و با افتو خیز و آزمونو خطا پساز دورانهایطولانیتحملنظامهایفاسد، استبدادیو وابسته، رویپایخود بایستد و سرنوشتخود را رقمبزند، دستاورد ارزشمندیاستکهنبایدآنرا ناچیز شمرد.
طیفرآیند رسیدنبهآرماناساسیو نهاییانقلاباسلامی، کاریسادهو سهلنیست.تعمیقو تثبیتپایههایاعتقادیبهنظامبینشیاسلام، طراحیو تدویننظامهایکارآمد در عرصههایمختلف، ایجاد واصلاحساختار کلانمطلوب، پرورشو رشد نیرویانسانیکارآمد و تدوینبرنامههایعملیاتیمتناسببا نیازهایجامعهوهماهنگیو توازننیروهایاجتماعیبرایطیاینفرآیند، هدفیارزشمند و دیریاباست.
تحققعینیایناهدافکلان، بیشاز همهبهرشد فرهنگیو فکریجامعه، علمو تجربهمدیریتیدر سطوح
گوناگونادارهکنندهجامعه، همدلی، اخلاص، یقین، و خودباوریفردیو جمعینیاز دارد. هر اندازهاینزمینهها فراهمشود، درروند آنفرآیند، سرعتو پیشرفتبیشتریملاحظهخواهد شد.
سایر دستاوردها: علاوهبر دو دستاورد مهمو بنیادین، انقلاباسلامیایرانپیامدها و نتایجمبارکدیگریهمداشتهاستکههر کدام به نوبهخود، از اهمیتبسیاریبرخوردار است.
اینپیامدها عبارتاستاز:
ـ ایجاد امید و نشاط در ملتهایستمدیدهو به خصوصمسلمانانمستضعفو در بند رژیمهایوابستهو استبدادی، برایحرکتو تلاشو مجاهدتدر راهمبارزهبا ستمگرانو مستکبران.
ـ تغییر و چرخشاساسیدر جهتگیریها و سیاستهایاقتصادی، فرهنگی، اجتماعیو سیاسیکشور در راستایاستقرار عدالتو تأمینمنافعمردمو به خصوصمحرومانو نیازمندان.
ـ تأمیناستقلالسیاسیدر سیاستو روابط خارجیو اعمالحقحاکمیتملیو قطعطمعاستعمارگرانو از بینبردننقاط اساسینفوذ و تأثیرگذاریآنانبه ویژه در دستگاهها و مراکز مهمتصمیمگیریو اجرا.
ـ مبارزهبا انحطاط و ابتذالفرهنگیو زمینهسازیبرایرشد استعدادها و ظرفیتهایهنریو فرهنگیاصیلو ریشهدارایرانیـ اسلامیو احیای هویتملیمردمما.
ـ بهفعلیترساندنبنیهو اقتدار ملتایرانو بسیجآندر جهتدفاعاز میهناسلامیو حیثیتملی، کهدر دوران۸ سالهدفاعمقدسبرجستگیو نقشخود را نشانداد.
ـ آغاز خودباوریعلمیو ورود بهمرحله«تولید دانش» بهجایمصرفکنندگیمحضو تلاشبرایجهشعلمیدرعرصههایمختلف.
ـ ارائهخدماتاقتصادیو اجتماعیبهمناطقو اقشار محرومو فراموششدهجامعهو کاهشجمعیتزیر خط فقر وارتقایسطحزندگیو رفاهعمومیجامعه، علیرغممشکلاتو نارساییهایمادیو مدیریتیکهبه طور طبیعیبر اثر تغییرنظامسیاسیرخمیدهد.ـ ایجاد یکجبههقدرتمند در مبارزهبا یکهتازیهایاستکبار جهانیبهعنوانپشتوانهمعنویو مادیملتهایآزادیخواهو مبارز.
طرحپیریزیتمدننوینمبتنیبر ارزشها و آموزههایاسلامیبا ارائهدیدگاهها و راهکارهایجدید وجذاببرایهمهجهانیان، کهنمود سیاسیآن، نظاممردمسالار دینیدر قالبجمهوریاسلامیاستکهدر طولسال هایگذشتهبا تعمیقو ریشهداریخود، کارآییو کارآمدیخود را در بوتهتجربهنشاندادهاست.
نگاهیبهآینده:
اهدافانقلاباسلامیایرانهرگز بهایندستاوردها و نتایجمحدود نمیشود. بنابراینبرایتحققهمهجانبهآرمانهایانقلاب، به تلاشو مجاهدتو تدبیر فزایندهو مستمریلازماست.
پیشرفتبیشتر جامعهدر جهتتحققاهدافانقلاب-کههماناهدافو آرمانهایاسلاماستـ مستلزمفراهمکردنهر چهبیشتر شرایط آنمیباشد.
حرکتیکهجامعهما تا امروز داشتهاست، حاصلو برآیند واقعیمجموعهقوتها وضعفهایجامعهما است. بدیهیاستملتیکهپساز طیدورههایطولانیحاکمیتاستبداد و نفوذ استعمار، اکنونراهناآزمودهادارهامور و حاکمیتبر سرنوشتاجتماعیخود را تجربهمیکند، نمیتواند بدونافتو خیز، و مبرایاز هیچخطاو کاستی، بهاهدافخود نزدیکشود،به خصوصملتما کهبهدلیلپایبندیبهاصولاساسیاسلامو آرمانهایانقلاباسلامی، هرگز نخواستهاستبیراهههایسادهو آسانرا بر راهدرستولی دشوار و اصیلخود ترجیحدهد و یا اهدافخودرا به خاطر فشارها و توطئههایاستعماریقدرتهایبزرگ، قربانینماید.
درستیراهحق، با گذشتزمانروشنتر میشود وتجربههایاندوختهشدههمراهبا اندیشههایصیقلخوردهو شفافاسلامنابمحمدی(ص) و ریشههایاستحکامیافتهنظاممردمسالار برآمدهاز متنانقلاباسلامی، راهآیندهرا روشنتر و مطمئنتر میسازد و سرعتحرکترا افزایشمیدهد.
البتهاینگمانخامو سادهلوحانهایاستکهجامعهایبدونمشکلو چالشرا در زمانغیبتانتظار بریم،ولیآنچهمهماستنزدیکشدنبهاهدافو آرمانها، و توفیقروزافزونجامعهبرایایفایوظایفو مسئولیتهاییاستکهبهآمادهشدنجانو جهان، برایپذیرش«دولت امام مهدی» و حضور در دورانظهور میانجامد... کهانتظار حقیقینیزهمیناست.
با سلام
با سلام
می خواستم بدانم حکومت اسلامی که بخور بخور هست و مشکلات زیاد بازهم باید حکومت اسلامی باشد یا نه
با سلام خدمت شما دوست گرامی
با سلام خدمت شما دوست گرامی
در پاسخ سوال شما دو نکته قابل طرح است :
۱- فرض سوال شما بر این که حکومت اسلامی ( جمهوری اسلامی ایران ) بخور بخور هست ، فرض دقیقی نیست . درست است که اشکالاتی در این باره وجود دارد و برخی افراد سودجو و از خدا بی خبر با سوء استفاده از شرایط به بیت المال دست اندازی می کنند ، اما این گونه هم نیست که این اشکال در همه ارکان حکومتی و همه مسئولین وجود داشته باشد . اگر مسئولین خداترس و با تقوا در مناصب مختلف حکومتی نبودند ، مطمئن باشید همین مقدار کارهای ارزشمند اسلامی و دینی و خدمات بزرگ اجتماعی هم اتفاق نمی افتاد.
۲- اگر من و شما می گوییم مسلمان هستیم ، معنایش این نیست که تمام کارهای زندگیمان صد در صد بر اساس اسلام است ، بلکه منظور این است که سعی می کنیم در زندگی به این سمت پیش برویم که انسانی مومن و مسلمانی واقعی گردیم . حکومت اسلامی هم همین گونه است . در نظام جمهوری اسلامی هیچ کس این ادعا را نداشته و ندارد که هیچ تخلفی در کشور اتفاق نمی افتد و حکومت ما صد در صد اسلامی است . بلکه همیشه بزرگان و رهبران نظام تاکید کرده اند که سعی ما بر این است که جهت گیری اصلی نظام در جهت اسلام و آموزه های دینی باشد و با تلاش و کوشش به سمت حکومت معیار صد در صد اسلامی پیش برویم و تا رسیدن به آنجا فاصله زیادی وجود دارد .
نظرات