آیا امام حسین (ع) برای کسب قدرت به کربلا رفتند؟

امام حسین (ع)

شهید مطهری به این سوال، چنین پاسخ می دهد:

نهضت چند ماهیتى‏
پدیده‏‌هاى اجتماعى مى‌‏توانند در آن واحد چندماهیتى باشند. ...قیام امام حسین از آن پدیده‏‌هاى چند ماهیتى است، چون عوامل مختلف در آن اثر داشته است. مثلًا یك نهضت مى‌‏تواند ماهیت عكس العملى داشته باشد یعنى صرفاً عكس العمل باشد، و مى‌‏تواند ماهیت آغازگرى داشته باشد. اگر یك نهضت ماهیت عكس العملى داشته ‏باشد، مى‌‏تواند یك عكس العمل منفى باشد در مقابل یك جریان، و مى‌‏تواند یك عكس العمل مثبت باشد در مقابل جریان دیگر. همه اینها در نهضت امام حسین وجود دارد.

عامل تقاضاى بیعت‏
یكى از عوامل كه به یك اعتبار (از نظر زمانى) اولین عامل است، عامل تقاضاى بیعت است. ...  یزید مى‌‏خواهد بیعت بگیرد. بیعت كردن یعنى امضا كردن و صحّه گذاشتن ... امام حسین عكس العمل نشان مى‌‏دهد، عكس العمل منفى. بیعت مى‌‏خواهید؟ نمى‏كنم.

عامل دعوت مردم كوفه‏
عامل دیگرى هم در اینجا وجود داشت كه باز ماهیت نهضت حسینى از آن نظر ماهیت عكس العملى است ولى عكس العمل مثبت نه منفى. ...اینجا یك دعوت است از طرف مردمى كه مدعى هستند ما از سر و جان و دل آماده‏‌ایم، ... كوفه اصلًا اردوگاه بوده است. ...  مردم این شهر از امام حسین دعوت مى‌‏كنند. ... در مجموع شاید حدود صدهزار نفر به او نامه نوشته‌‏اند. ...مسلمانانى قیام كرده‌‏اند، امام باید به كمك آنها بشتابد. ... امام حسین از اول حركتش معلوم بود كه مردم كوفه را آماده نمى‌‏بیند، مردم سست عنصر و مرعوب شده‌‏اى مى‏‌داند. در عین حال جواب تاریخ را چه بدهد؟ قطعاً اگر امام حسین به مردم كوفه اعتنا نمى‌‏كرد، همین ما كه امروز اینجا نشسته‌‏ایم مى‌‏گفتیم: چرا امام حسین جواب مثبت نداد.

عامل امر به معروف و نهى از منكر
روز اولى كه امام حسین از مدینه حركت كرد، با این شعار حركت كرد. ... من به حكم وظیفه امر به معروف و نهى از منكر باید قیام كنم؛ و نیز مسأله این نبود كه چون مردم كوفه از من دعوت كرده‏اند قیام مى‏‌كنم (هنوز حدود دو ماه مانده بود كه مردم كوفه دعوت كنند؛ ...)، بلكه مسأله این بود كه دنیاى اسلام را منكرات فراگرفته است؛ من به حكم وظیفه دینى، به حكم مسؤولیت شرعى و الهى خود قیام مى‌‏كنم.
در عامل اول، امام حسین مدافع است. به او مى‌‏گویند: بیعت كن، مى‌‏گوید: نمى‌‏كنم؛ از خودش دفاع مى‌‏كند. در عامل دوم، امام حسین متعاون است. او را به همكارى دعوت كرده‌‏اند، جواب مثبت داده است. در عامل سوم، امام حسین مهاجم است. در اینجا او به حكومت وقت هجوم كرده است. به حسب این عامل، امام حسین یك مرد انقلابى است، یك ثائر است، مى‌‏خواهد انقلاب كند.[۱]

درباره نقش طلب قدرت در نهضت کربلا نیز باید گفت که: خواست قدرت پدیده ای زشت و منکر نیست. اگر چه اکثر صاحبان قدرت، از قدرت سوء استفاده کرده و سبب تصور منفی از طلب قدرت شده باشند.
اگر کسی بخواهد قدرت به دست آورد، تا مانع ظلم ظالمان شود، نیکی ها و فضائل را ترویج کند، خواست قدرت برای او به اندازه همین اهداف زیبا و نیکو است. ارزش قدرت در نظر ائمه را می توانیم در کلمات و عمل امیر المومنین (ع) ببینیم. حضرت قدرت را تنها زمانی ارزشمند می دانند که با آن بتوانند مانع ستمکاران شوند، و دنیای فارغ از نگاه الهی ، در نگاه حضرت، پست تر از آب بینی یک بز است:
حضرت علی (ع):  اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهایش مى‏ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سیراب مى‏كردم، آنگاه مى‏دیدید كه دنیاى شما نزد من از آب بینى بزغاله‏اى بى ارزش‏تر است.[۲]

 حضرت در جای دیگری دنیای فارغ از هدف الهی را این گونه توصیف می کنند:
به خدا سوگند، كه دنیاى شما در چشم من بى‏ارج‏تر از پاره استخوان خوكى است در دست شخصى جذامى.[۳]

 حکومت برای چنین کسی، رفاه و آسایش و برخورداری از نعمت های دنیوی را در پی ندارد:
حضرت علی (ع) می فرمایند: آگاه باش امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضایت داده است، ... پس سوگند به خدا من از دنیاى شما طلا و نقره‏اى نیندوخته، و از غنیمت‏هاى آن چیزى ذخیره نكرده‏ام، بر دو جامه كهنه‏ام جامه‏اى نیفزودم، و از زمین دنیا حتى یك وجب در اختیار نگرفتم و دنیاى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است.[۴]
پول و ثروت در دست چنین کسی، جز برای انفاق نیست تا شبها کیسه بر دوش، به در خانه نیازمندان برود. و معاش آنها را تامین کند. و قدرت جز برای مقابله با ظالمان و منحرفان نیست. پس اگر چنین کسی، طلب قدرت را رها کند، مرتکب زشتی شده است. و باید به محض توانایی بر کسب قدرت، آن را به دست بگیرد. ترک قدرت برای چنین کسانی، بهره مند شدن از آسایش است که در این صورت، مرتکب زشتی شده اند.

[۱]. مجموعه ‏آثار استاد شهیدمطهرى، ج‏۱۷، ص: ۱۴۰تا ۱۴۶.
[۲]. ‏ نهج البلاغه –خطبه سوم.
[۳]. نهج البلاغه – کلمات قصار – ۲۳۶.
[۴]. نهج البلاغه – نامه ۴۵.

نظرات