مراتب توحید را به طور کامل شرح وبسط دهید؟
شهید مطهری در کتب جهان بینی توحیدی که در جلد دوم مجموعه آثار ایشان قرار دارد، به پاسخ این سوال پرداخته اند. (صفحه ۹۹- ۱۰۶) لذا مطلب ایشان با اندکی تلخیص خدمت شما بيان میشود تا اگر ابهامی در آن دارید، طرح کنید.
توحید به معنای پرستش خدای یگانه و یكتا پرستی میباشد و درجات و مراتب دارد، همچنان كه شرك نیز كه مقابل توحید است مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحید را طی نكند، موحّد واقعی نیست.
۱ـ توحید ذاتی
توحید ذاتی یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی. اولین شناختی كه هر كس از ذات حق دارد، غنا و بینیازی اوست؛ یعنی ذاتی است كه در هیچ جهتی به هیچ موجودی نیازمند نیست و به تعبیر قرآن «غنیّ» است؛ همه چیز به او نیازمند است و از او مدد میگیرد و او از همه غنّی است «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ»[۱] و به تعبیر حكما واجب الوجود است.
و دیگر «اوّلیّت» یعنی مبدئیّت و منشئیّت و آفرینندگی اوست. او مبدأ و خالق موجودات دیگر است؛ موجودات همه «از او» هستند و او از چیزی نیست و به تعبیر حكما «علّت اُولی» است.
این اولین شناخت و اولین تصوری است كه هر كس از خداوند دارد. یعنی هر كس در مورد خداوند میاندیشد و به اثبات یا نفی، و تصدیق یا انكار میپردازد، چنین معنی و مفهومی در ذهن خود دارد كه آیا حقیقتی وجود دارد كه وابسته به حقیقتی دیگر نیست، همهی حقیقتها به او وابستهاند و از ارادهی او پدید آمدهاند و او از اصل دیگری پدید نیامده است؟
توحید ذاتی یعنی این حقیقت «دوئی» بردار و تعدد پذیر نیست؛ مثل و مانند ندارد «لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ»[۲]؛ در مرتبهی وجود او موجودی نیست «وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ».[۳]
اینكه موجودی فرد یك نوع شمرده میشود، مثلاً حسن فردی از نوع انسان است ـ و قهراً برای انسان افراد دیگری قابل فرض است ـ از مختصّات مخلوقات و ممكنات است؛ ذات واجب الوجود از این معانی منزّه و مبرّاست.
و چون ذات واجب الوجود یگانه است، پس جهان از نظر مبدأ و منشأ و از نظر مرجع و منتهی یگانه است. جهان نه از اصلهای متعدد پدید آمده و نه به اصلهای متعدد باز میگردد؛ از یك اصل و از یك حقیقت پدید آمده «قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْءٍ»[۴] و به همان اصل و همان حقیقت باز میگردد «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ»[۵] و به تعبیر دیگر، جهان هستی، یك قطبی و یك كانونی و تك محوری است.
رابطهی خدا و جهان، رابطهی خالق با مخلوق یعنی رابطهی علت (علت ایجاد) با معلول است، نه رابطهی روشنایی با چراغ یا رابطهی شعور انسانی با انسان. درست است كه خدا از جهان جدا نیست،[۶] او با همهی اشیاء است و اشیاء با او نیستند «هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ ما كُنْتُمْ»[۷] اما لازمهی جدا نبودن خدا از جهان، این نیست كه پس خدا برای جهان مانند روشنایی برای چراغ و شعور برای اندام است. اگر این چنین باشد خدا معلول جهان میشود و نه جهان معلول خدا؛ چون روشنایی معلول چراغ است نه چراغ معلول روشنایی. و همچنین لازمهی جدا نبودن خدا از جهان و انسان این نیست كه خدا، جهان و انسان همه یك جهت دارند و همه با یك اراده و یك روح حركت و حیات دارند. همهی اینها صفات مخلوق و ممكن است، خداوند از صفات مخلوقین منزه است «سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ».[۸]
۲ـ توحید صفاتی
توحید صفاتی یعنی درك و شناسایی ذات حق به یگانگی عینی با صفات و یگانگی صفات با یكدیگر. توحید ذاتی به معنی نفی ثانی داشتن و نفی مثل و مانند داشتن است و توحید صفاتی به معنی نفی هر گونه كثرت و تركیب از خود ذات است. ذات خداوند در عین اینكه به اوصاف كمالیّهی جمال و جلال متّصف است، دارای جنبههای مختلف عینی نیست. اختلاف ذات با صفات و اختلاف صفات یا یكدیگر لازمهی محدودیت وجود است. برای وجود لایتناهی همچنان كه دومی قابل تصوّر نیست، كثرت و تركیب و اختلاف ذات و صفات نیز متصوّر نیست. توحید صفاتی مانند توحید ذاتی از اصول معارف اسلامی و از عالیترین و پر اوجترین اندیشههای بشری است كه به خصوص در مكتب شیعی تبلور یافته است. در اینجا فقط به بخشی از یك خطبهی نهج البلاغه كه هم تأییدی بر مدّعاست و هم توضیحی برای این بخش است، اشاره میكنیم. در اولین خطبه نهج البلاغه چنین آمده است:
سپاس ذات خدا را، آن كه ستایش كنندگان نتوانند به ستایش او برسند و شمار كنندگان نتوانند نعمتهای او را برشمارند و كوشندگان نتوانند حقّ بندگی او را ادا نمایند، آن كه همتها هر چه دور پروازی كنند كُنه او را نیابند و زیركیهای هر اندازه در قعر دریاهای فطانت فرو روند به او نرسند، آن كه صفت او را حدّ و نهایتی و تغیّر و تبدّلی نیست...
در این جملهها ـ چنان كه میبینیم ـ از صفات نامحدود خداوند یاد شده است. بعد از چند جمله میفرماید:
اخلاص كامل، نفی صفات از پروردگار است، زیرا موصوف گواهی میدهد كه ذاتش غیر از صفت است و صفت گواهی میدهد كه او چیزی است غیر از موصوف، و هر كس خداوند را به صفتی توصیف كند، ذات او را مقارن چیز دیگر قرار داده و هر كس خدا را مقارن چیزی قرار دهد... الی آخر.
در این جملهها، هم برای خداوند اثبات صفت شده است (اَلَّذی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌ مَحْدودٌ) و هم از او نفی صفت شده است (لِشَهادَهِ كُلِّ صِفَهٍ اَنَّها...) از خود این جملهها معلوم است كه صفتی كه خداوند موصوف به آن صفت است صفت نامحدود به نامحدودیّت ذات است كه عین ذات است، و صفتی كه خداوند مبرّا و منزّه از اوست صفت محدود است كه غیر ذات و غیر از صفت دیگر است. پس توحید صفاتی یعنی درك و شناختن یگانگی ذات و صفات حق.
۳ـ توحید افعالی
توحید افعالی یعنی درك و شناختن این كه جهان، با همهی نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و كار او و ناشی از از ارادهی اوست. موجودات عالم همچنان كه در ذات استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و او به تعبیر قرآن «قیّوم» همهی عالم است، در مقام تأثیر و علیّت نیز استقلال ندارند، و در نتیجه خداوند همچنان كه در ذات شریك ندارد در فاعلیّت نیز شریك ندارد. هر فاعل و سببی، حقیقت خود و وجود خود و تأثیر و فاعلیّت خود را از او دارد و قائم به اوست. همهی حولها و قوّهها «به او» است (ماشاءَ اللهُ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِهِ، لاحَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ).
انسان كه یكی از موجودات است و مخلوق اوست، مانند همهی آنها علّت و مؤثّر در كار خود و بالاتر از آنها مؤثّر در سرنوشت خویش است، اما به هیچ وجه موجودی «مفوَّض» و «به خود وانهاده» نیست (بِحَوْلِ اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقومُ وَ اَقْعُدُ). اعتقاد به تفویض و وانهادگی یك موجود ـ اعمّ از انسان و غیر انسان ـ مستلزم اعتقاد به شریك بودن آن موجود با خدا در استقلال و در فاعلیّت است و استقلال در فاعلیّت، مستلزم استقلال در ذات است و با توحید ذاتی منافی است، چه رسد به توحید افعالی.
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَهً وَلا وَلَداً وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ شَریكٌ فِی الْمُلْكِ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبیراً.»[۹]
سپاس ذات خدا را، آن كه همسر و فرزند نگرفت و برای او شریكی در مدیریت جهان و همچنین كمكی از روی ناتوانی برای ادارهی عالم نیست. او را بزرگ و برتر بدان؛ بزرگ و برتر دانستنی كه لایق ذات پاك او باشد.
۴ـ توحید در عبادت
مراتب سه گانهای كه در بالا گفته شد توحید نظری و از نوع شناختن است؛ اما توحید در عبادت، توحید عملی و از نوع «بودن» و «شدن» است. آن مراتب توحید، تفكر و اندیشهی راستین است و این مرحله از توحید «بودن» و «شدن» راستین. توحید نظری بینش كمال است و توحید عملی جنبش در جهت رسیدن به كمال. توحید نظری پی بردن به «یگانگیِ» خداست و توحید عملی «یگانه شدن» انسان است. توحید نظری «دیدن» است و توحید عملی «رفتن».
پیش از آن كه توحید عملی را شرح دهیم لازم است نكتهای را دربارهی توحید نظری تذكر دهیم. آیا توحید نظری یعنی نشاختن خدا به یگانگی ذات و یگانگی ذات و صفات و یگانگی در فاعلیّت، ممكن است یا غیر ممكن؟ و به فرض امكان، آیا این شناختنها در سعادت بشر تأثیری دارد یا هیچ ضرورت و لزومی ندارد و در میان مراتب توحید آنچه مفید است توحید عملی است و بس؟
ممكن بودن یا ناممكن بودن این شناختها را ما در كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مورد بحث قرار دادهایم، اما اینكه آیا سعادت بخش است یا بیهوده، بستگی دارد به نوع شناخت ما از انسان و از سعادت او. موج افكار مادی دربارهی انسان و هستی سبب شده كه حتی معتقدان به خدا مسائل معارف الهی را بیفایده و بیهوده تلقی كنند و نوعی ذهن گرایی و گریز از عینیّت گرایی بشمارند؛ ولی یك نفر مسلمان كه بینشش دربارهی انسان این است كه واقعیت انسان تنها واقعیت بدنی نیست، واقعیت اصیل انسانی واقعیت روح اوست ـ روحی كه جوهرش جوهر علم و قدس و پاكی است ـ به خوبی میفهمد كه توحید به اصطلاح نظری علاوه بر اینكه پایه و زیربنای توحید عملی است خود بذاته كمال نفسانی است، بلكه بالاترین كمال نفسانی است؛ انسان را به حقیقت به سوی خدا بالا میبرد و به او كمال میبخشد. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ».[۱۰]
[۱]. فاطر / ۱۵.
[۲]. شوری / ۱۱.
[۳]. توحید / ۴.
[۴]. رعد / ۱۶.
[۵]. شوری / ۵۳.
[۶]. «لیس عن الاشیاء بخارج ولا فیها بوالج» (نهج البلاغه).
[۷]. حدید / ۴.
[۸]. صافات / ۱۸۰.
[۹]. مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
[۱۰]. فاطر / ۱۰.
نظرات