صوفیان و درویشان چه انحرافاتی دارند؟

صوفیان و درویشان

در بین صوفیان انحرافاتی به وجود آمده که در کتاب معراج السعادة(نراقی، احمد) آن ها را این گونه بیان کرده است:

دسته اول: جمعی از آنها صاحبان بوق و شاخند، که آنها را قلندران خوانند، که نه معنی تصوف را فهمیده اند، و نه «هر را از بر»[۱] شناخته اند. و نه از راه رسم دین، ایشان را اثری، و نه از خدا و پیغمبر، آنها را خبری است. روزگار خود را به گدایی وسؤال از مردم صرف نموده، و نام درویشی و ترک دنیا را بر خود بسته اند. و این طایفه، اراذل ناس، و پست ترین طوایف عالم اند.

دسته دوم: و گروهی دیگر را ایشان خود را به هیئت صوفیان آراسته، و لباس در بر کرده، وگفتار ایشان را فرا گرفته، و بعضی از کردارهای ایشان را بر خود بسته اند و سربه گریبان می کشند. و آواز خود را نازک می سازند. و نفسهای بزرگ سر می دهند. و حرکت عرضی و طولی می نمایند. و گاهی سری می جنبانند. و زمانی دست بر دست می زنند. وبسا باشد که: از این تجاوز کرده به رقص می آیند و «شهیق»[۲] و «نهیق»[۳] می کشند و ذکرهااختراع می کنند و شعرها برهم می بندند، و غیر اینها از حرکات قبیحه را مرتکب می شوندتا بندگان خدا را صید کنند. و گاه باشد که کلامی از توحید حق - سبحانه و تعالی - ، یا شعری که متضمن عشق ومحبت باشد بشنوند، و خود را بر زمین اندازند و کف برلب آورند، و معذلک ازحقیقت توحید و عشق و سر محبت، ایشان را مطلقا اطلاعی نیست. و چنان پندارند که: با این حرکات، تارک دنیا و درویش می شوند و به درجات اهل توحید و عرفان ترقی می کنند و داخل زمره زهاد و دوستان خدا می گردند!

دسته سوم:  و گروه دیگر دست از شریعت برداشته و اساس دین و ملت را نابود انگاشته، واحکام خدا را پشت پا زده و «مباحی»[۴] مذهب گشته اند، نه حرام می دانند و نه حلال. ازهیچ مالی اجتناب نمی کنند، و بر مائده اهل ظلم و عدوان حاضر می گردند. و بسا باشد که گویند: «المال مال الله و الخلق عیال الله» . و گاهی گویند که: خدا ازعبادت ما بی نیاز است، پس چرا خود را به عبث رنجه داریم. و زمانی گویند که: خانه دل را باید عمارت کرد و اعمال ظاهریه را چه اعتبار. و دلهای ما واله و حیران محبت خداست و در انواع معاصی و شهوات فرو می روند و می گویند که: نفس ما به مرتبه ای رسیده است، که امثال این اعمال، ما را از راه خدا باز می دارد، و عوام الناس و ضعفاء النفوس محتاج عبادت و طاعت اند. و این گمراهان ملحد، مرتبه خود را از مرتبه پیغمبران و اوصیا بالاتر می دانند، زیرا ایشان می فرمودند که: امور مباحه دنیویه، ما را ازیاد خدا باز نمی دارد، چه جای گناهان و معصیت. بلکه گاه بود که به واسطه ترک «اولائی»[۵] که از ایشان سر می زد، سالهای بسیار بر خود می گریستند. و شک نیست که: این طایفه، بی دین ترین طوایف، و ملعون ترین ایشان اند. و برمؤمنین احتراز از ایشان لازم، بلکه قلع و قمع ایشان متحتم است.

دسته چهارم:  و بعضی دیگر از صوفیان کسانی هستند که: ادعای معرفت و یقین، و وصول به درجات مقربین می نمایند. و دعوای مشاهده جمال معبود، و مجاورت از مقام محمود، و وصول به مرتبه شهود می کنند. شطح و طاماتی چند ساخته و ترهاتی چند پرداخته اند، و فقها و محدثین و ورثه احکام سید المرسلین را به چشم حقارت نظر می کنند و طعن به ایشان می زنند. و از برای خود کرامت ثابت می کنند و اموری چند به خود نسبت می دهند، که هیچ پیغمبر و وصی پیغمبری ادعای آن را نکرده. و حال آنکه ایشان را نه مرتبه ای است از علم، و نه پایه ای است از عمل. هیچ ندانسته اند به غیر از کلماتی چند که آنها را دام خود قرار داده و جمعی از اهل دنیا را به دام خود کشیده و دین ایشان را بر بادمی دهند، و مال ایشان را می خورند. این طایفه، در نزد خدا از فجار و منافقین، و در نزدارباب بصیرت و یقین، از احمقان و جاهلان اند. و از آنچه ادعا می نمایند بی خبر، و ازدرگاه خدا از همه کس دورترند.

دسته پنجم: اما و جماعتی دیگر هستند که ایشان را «ملامیه»[۶] می نامند، که اعمال قبیح را مرتکب می گردند، و افعال شنیعه را به جا می آورند و چنان پندارند که این موجب رفع اخلاق ذمیمه، و کسر هوا و هوس نفس خبیثه است. و حال اینکه خود این افعال، در شریعت مقدسه مذموم، و مرتکب آنها معاتب و ملوم است.

دسته ششم:  و گروهی دیگر که فی الجمله از اینها بهتراند، کسانی هستند که: مخالفت نفس راپیشنهاد خود کرده اند، و به ریاضت و مجاهده نفس مشغول شده اند، تا اینکه بعضی ازمنازل راه دین را پیموده اند و به بعضی از مقامات رسیده اند، اما هنوز در راه اند، و همه منازل را قطع نکرده اند، و از سلوک فارغ نشده اند، و لیکن به همین قدر فریفته می شوند، و چنان پندارند که همه مقامات را طی کرده، به خدا رسیده اند. و حال اینکه هنوز درمبادی سیر، و اوایل منازل اند، زیرا میان بنده و خدا هفتاد حجاب از نور است، که سالک راه به هر حجابی از این حجابها که رسید، گمان می کند که به خدا رسیده است.

[۱]. اصطلاحی است که: برای فهماندن نادانی کسی به کار می رود.
[۲]. نفس کشیدن، داخل شدن هوا در ریه ها.
[۳]. صدای الاغ.
[۴]. مباحی ملحدی را گویند که همه چیز را مباح شمرده و ارتکاب محرمات را روا داند. و شاید ماحی مذهب باشد یعنی: محو و نابود کننده مذهب.
[۵]. کاری که سزاوار نبود انجام دهند، نه به خاطر اینکه حرام بود، بلکه کاری بود که در حق سایر مردم مباح و روا بود ولی سزاوار شان ایشان نبود.
[۶]. نام فرقه ای از صوفیان.

نظرات