علاقه و وابستگی به همجنس
دختری هستم ۱۷ ساله که دو سالی است عشق بی حاصلی عذابم ميدهد. عشقی عظيم به يک دختر! بگذاريد از اول بگویم. سال اول دبيرستان با وی آشنا شدم از همان اول برایم خاص بود. خیلی دوستش داشتم. اما سعی میکردم کتمان کنم. هر روز و شب بفکرش بودم، تمام دنيا من شده بود. حس ميكردم او هم دوستم دارد. باهم صميميتر شديم وقتی کنارم مينشست خيلي ذوق ميكردم و احساس و آرامش خوبی داشتم. اسمش قلبم را ميلرزاند. خدا ميداند به امید دوباره با او بودن تابستان رو چگونه گذراندم. در دوم دبيرستان کنار من ننشست انگار اصلا مرا نمیبیند. خيلي عذاب ميكشيدم وقتی با يكی ديگر صحبت میکرد. وی با دختری صميمي شد که همان دختر با من هم دوست بود و فقط ازحرفهايی كه عشقم به ایشان ميگفت به من میگفت. جملاتی چون: عاشقت هستم، خيلي دوستت دارم، من خيلي وابسته تو شدم و ... . من فقط عذاب ميكشدم از عشقی كه عشقم نسبت به وی داشت. حتی ديگر اجازه نمیداد به وی دست بزنم. خلاصـه تير ماه پرسيدم چرا اينقدر اذيتم كردید. ميگفت از رو لجبازی بوده من تو را دوست داشتم و تو تنهاترين حسم بودی و من تظاهر ميیكردم كه او را دوست دارم تا به تو حرص دهم، چون دوستت داشتم. نمیدانم چه كنم، سخنانش را باور كنم يا نه. و از طرفی ديگر چون ميدانم اين عشق هيچ عاقبتي ندارد چون هردو دختريم، ميخواهم فراموشش كنم. اما نمیتوانم صبح چشمانم را كه باز ميكنم تا شب موقعی كه چشمانم ميبندم در ذهنم است. از دلتنگیاش روزی دو ساعت گريه ميكنم. هر چه سعی میکنم دیگر فکر نکنم و رابطهام را قطع کنم نمیشود. شما را بخدا كمكم كنيد؟ چگونه بايد از اين عشق بي حاصل راحت شوم.
با سلام به شما پرسشگر عزیز!
حقیقت این است که تا انسان خودش از خطرات یک کار افراطی آگاه نباشد و آن کار را به صلاح خود بداند نمی توان او را از آن کار منصرف نمود. پس ابتدا لازم است شما مطالبی را که ارائه می شود در اختیار فرد مذکور بگذارید تا به یکسری واقعیات پی ببرد و بعد در قدم بعدی خود تصمیم بر ترک اینگونه روابط افراطی بگیرد.
قبل از ارائه راهکارها باید اصل مسأله را ریشه یابی کنیم و علل اینگونه رفتارها را کشف کنیم و سپس حد و حدود آن را با توجه به مسائل شرعی و یافته های روان شناختی مشخص کنیم. بدون تردید انسان دارای یک سلسله نیازهای مادی و غیرمادی است و رشد و کمال او نیز در گرو ارضای صحیح و به موقع این نیازهاست.
یکی از مهمترین نیازهای انسان، نیازهای عاطفی است. انسان از بدو تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود و الا دچار مشکل می شود. نیاز به محبت ورزیدن به دیگران و مورد محبت دیگران واقع شدن دقیقا یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند و در هر دوره ای به گونه ای متناسب با آن زمان باید ارضا شود. در دوره نوزادی از طریق والدین به خصوص مادر با بوسیدن نوزاد، در آغوش گرفتن او و نگاه های محبت آمیز مادر به او و با چسباندن او به خود نیاز کودک ارضا می شود. در این دوره تأمین نیازهای عاطفی کودک به اندازه نیازهای فیزیولوژیکی مانند آب و غذا و پوشاک برای رشد نوزاد ضرورت دارد. در دوره کودکی تأمین این نیاز توسط اعضای خانواده و همه کسانی که به نحوی با کودک ارتباط دارند تأمین می شود. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. روان شناسان علت وابستگی انسانها را به یکدیگر همین نیازهای عاطفی می دانند. اگر این نیازها از همان اول به طور صحیح و به موقع تأمین شود نوزاد، کودک و نوجوان وابستگی ایمن پیدا می کند و الا وابستگی ناایمن و مرضی در او شکل می گیرد یعنی در عین حال که به دیگران وابسته است ولی احساس امنیت کافی نیز نمی کند و مستعد انواع اختلالات روانی مانند بیماری های اضطرابی، افسردگی و... می شود و دیر یا زود به دامن یکی از این بیماری های روانی فرو می غلتند.
گفتنی است اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالبا بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل. مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوستداشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد. زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگری همراه شود.
روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند. همسالان حكم درمانگران قابل اعتماد و سرمشقهای رفتاری را برای یكدیگر دارند. این كنشهای متقابل با دوستان باعث می شود كه آنها احساسات و عقاید یكدیگر را هر چه بیشتر درك كنند و در برابر آن حساس باشند.[۱]
مرحله اجرائی، مرحله ای است كه جوان می خواهد بهترین و ارزشمند ترین چیزی كه دارد به دوست صمیمی خود هدیه كند و این یكی از ویژگی های مهم این مرحله است كه اریكسون یكی از روانشناسان غرب، آن را مرحله صمیمت نام گذاری كرده است. جوان تمام هم و غم اش و فكر و اندیشه اش ، دوستی است كه برای او ارزش و اهمیت قائل است به همین جهت است كه روابط دوستانه اش بسیار زیاد است. بنابراین چنین حالتی در این دوران چندان غیرطبیعی نیست.
لازم به ذکر است جوانانی که از روحیه عاطفی بیشتری برخوردارند و اجتماعی تر و خونگرم هستند تحت تأثیر احساسات و عواطف دیگران بیشتر واقع می شوند.
علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشكالى ندارد، بلكه اگر در راستاى اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانهروى است و زیادهروى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید در این مسأله در حد اعتدال رفتار نمایید درباره مشكلات آن فكر كنید و سعى كنید خود را قانع كنید كه افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است. علاوه بر این كه افراط در این گونه دوستىها گاهى اثر عكس مىگذارد و روابط دوست با انسان به جاى گرمى به سردى مىگراید. زیرا افراط شما موجب به وجود آمدن توقع زیادتان مىگردد و ممكن است او نتواند در حدّ توقّعتان شما را راضى نماید.
علت دیگر دوستی های افراطی نیاز جنسی است که هم پایه های زیستی دارد و هم جنبه روانی، لذا میل به جنس مخالف شدت پیدا می کند و گاهی اوقات نیز به دلایل گوناگونی ممکن است در قالب همجنس خواهی ظاهر شود. بنابراین علت این وابستگی ها در واقع نیازهایی است که انسان دارد اما سؤال اینجاست که اگر علت آنها نیازهای واقعی زیستی و روان شناختی است چرا تبدیل به اختلال رفتاری و انحراف می شود؟ علل این انحرافات رفتاری بسیار زیاد است و هر فردی ممکن است به دلایل خاصی دچار این انحرافات شود.
گاهی خانواده ها وظیفه خود را به دلیل عدم آگاهی یا اهمال کاری درست انجام نداده اند، گاهی اوقات دوستان ناباب، گاهی رسانه های جمعی و تبلیغات فرهنگی و الگوسازی های غلط، تقلیدهای کورکورانه، بالا رفتن سن ازدواج، اختلاط دختر و پسر در دانشگاه ها، نداشتن الگوهای مطلوب، جهل و ناآگاهی از پیامد انحرافات رفتاری، افراط و تفریط ها، ضعف ایمان و بی توجهی به آموزه های دینی، کم رنگ شدن ارزش های اخلاقی و معنوی و ده ها عامل دیگر می توان برشمرد که می توانند علل این مشکلات رفتاری بین نوجوانان و جوانان باشند. اما از نظر شرعی حکم این وابستگی ها چیست و حد و حدود آن چه مقدار است؟
از نظر شرعی دوستی با جنس موافق و محبت ورزیدن به یکدیگر اشکالی ندارد اما اگر تبدیل به لذات شهوی و جنسی شود در هر مرتبه ای که باشد اعم از نگاه کردن، بوسیدن و تماس بدنی، همه حرام است و باید به جوانان تذکر داده شود تا حدود شرعی را در اینگونه ارتباطات دوستانه مراعات کنند و برای پیشگیری باید قبل از این که اینگونه وابستگی ها به انحراف جنسی و رفتاری تبدیل شود از شدت گرفتن آن جلوگیری کرد.
همچنین تذکر این نکته ضروری است که افراط در اینگونه وابستگی ها به زندگی آینده آنها به صورت جدی آسیب می رساند زیرا با هزینه کردن عواطف بیش از حد معمول با دوستان، باعث می شود در آینده نتوانند روابط عاطفی وجنسی مطلوبی با همسر خود داشته باشند زیرا هر انسانی دارای یک منبع محدودی از انرژی روانی است و همین طور که توانایی جسمانی او محدود است انرژی های روانی او نیز محدود است بنابراین باید این انرژی ها را به موقع، به تدریج و با احتیاط هزینه کرد.
یکی دیگر از آسیب های خطرناک وابستگی های افراطی، ضعیف شدن اراده و محدود شدن قدرت انتخاب است زیرا افراد وابسته در تصمیم گیری های خود نیز به دیگران وابسته می شوند و نمی توانند به موقع و به نحو صحیح تصمیم بگیرند.همیشه موفق باشید!
۱. ر.ك ماسن و دیگران، رشد و شخصیت كودك، ص ۵۰۶.
دیدگاهها
سلام خسته نباشید
سلام خسته نباشید
راستش وقتی کامنتای دیگران خوندمو دیدم که خیلی ساده مشکلاتشونو بیان کردن گفتم منم بد نیست مشکلمو بگمو با مشاورتون تا حدودی نگرانی هامو کاهش بدم
من ۱۵ سالمه و امسال میشه گفت سومین سالیه که از دوستیه منو یکی از همکلاسی هام میگذره هردومون از لحاظ ظاهری موجه هستیم هم درسی هم اخلاقی هم ورزشی و تا حدود زیادی باهم رقابت داریم اما در کنار رقابت میشه کفت رفاقت قشنگی هم رقم زدیم اما مشکل اصلی اینجاست که علاقه من به این بشر به حدی زیاد شده که گاها حاضرم خودمو بخاطر خواسته ی اون نادیده بگیرم حتی خیلی وقتا اون قدر که به فکر اون هستم به فکر خانوادم نیستم درصورتی که وقتی رفیقم بر اثر مشغله زیاد منو فراموش میکنه به شدت ازرده خاطر میشم با اینکه میدونم تو شرایط خوبی قرار نداره بازهم نمیتونم خودمو قانع کنم که ناراحت نشم . و اخیرا به خاطر مشکلات و اشتباهات من به شدت اعصابش خورده و اون دختری که ۳ سال بود حتی یه قطره اشک هم نریخته بود به خاطره من بعض و غرورش با هم شکست هر چند که با تمام اعصاب خرابش ایستاد تا مشکل منو باهم حل کنیم اما به خوبی میتونم حس کنم که از دستم ناراحته اما من برا اینکه از شدت علاقه این رابطه کم بشه و ترس از اینکه نکنه این رابطه به همجنس گرایی ختم شه دارم با رفتارام روز به روز اونو عصبی تر و اشفته تر میکنم تا پا پس بکشه اما از اذیت شدنش خودم دوچندان اذیت میشم برا همین فکر کردم که نیاز به مشاوره دارم و ممنون میشم اکه بگید بهتره این روند برا تموم شدن این رابطه ادامه بدم یا اینکه راه حلی برای بهتر شدن دوستی مون سر راهم قرار بدین
با سلام خدمت شما کاربر محترم
با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. از حضور شما خرسند و از توجه شما متشکریم.
به نظر می رسد کمی بیش از اندازه دچار دغدغه فکری در این موضوع شده اید. ما بارها و بارها تذکر داده ایم که دوستان و همکلاسی ها اصلا از علاقه به یکدیگر نگران نباشند. اگر قرار است ما با کسانی دوست باشیم و بخصوص دوست صمیمی، لازمه اش محبت، علاقه و مهربانی ما به یکدیگر است. لازمه دوستی شدید و صمیمیت فداکاری در برخی موقعیت هاست. همجنس گرایی، به معنای واقعی کلمه ، چیزی نیست که با این دوستی ها و صمیمیت ها ایجاد شود و جای نگرانی در این خصوص وجود ندارد. البته ما همواره در همه رفتارهایمان (ازجمله روابطمان با دوستان) باید مراقب باشیم تا از محدوده های معقول و درست خارج نشویم و این اختصاصی به دوستی ها ندارد. به نظرم لزومی ندارد هم خود را عذاب بدهید هم دوست خود را ! بلکه به جای آن کمی آستانه تحمل یکدیگر را بالا ببرید، شما رفتارهای نادرست و اشتباهات او را درک کنید و او از اشتباهات شما گذشت کند. سطح توقعات خودتان را بقدری بالا نبرید که برآورده کردن آنها حتی برای دوستان شما هم دشوار بشود. اینگونه رابطه و تعامل و زندگی شما روز به روز بهتر و بهتر خواهد شد.
موفق باشید.
دختری۱۶ ساله هستم که خیلی
دختری۱۶ ساله هستم که خیلی دبیرشیمیم رو دوست دارم ماجرا از سال اول دبیرستانم شروع شد این خانم نمیدونم یه جور متفاوت باهام رفتارمیکرد منم خیلی دوستشون داشتم فک کنم ایشونم خیلی دوسم داشتن چون اول همه برگه من وچند نفر دیگه رو رو امضا میکردن البته نمره هامونم خوب بود من خیلی آزمایشاهای شیمی رو دوست داشتم واسه همینم هر دفعه آزمایش میبردم کلاس که انجام بدیم تا اینکه پارسال شماره شونو گرفتم که ازشون مشاوره بگیرم تو تابستون همش باهاشون در ارتباط بودم و خیلی کمکم میکردن راهنمایم میکردن ومنم بهشون گفتم که برام مثل یه خواهرمهربونن و هنوزم برام مثل یه خواهراند خیلی وقتا شده بایه دبیری کار دارم اما شماره شو ندارم واسه ام از اون دبیر سوالامو میپرسن حتی با یه دبیری که باهاش با مشکل برخورده بودم به خاطر من صحبت کردن خیلی خلاصه دوستشون دارم و به خاطر همین بعضی مواقع بهشون کادو میدوم مثلا کادو روز معلم یا اینکه عکس خوشگلی که خودم گرفته باشم یا نقاشی چیزی از نظر دین که مشکلی نداره من عاشقشون نیستم ولی دوست دارم بعد از دبیرستانم هم ایشونو ببینم و باهاشون در تماس باشم و باهاشون حرف بزنم تو رابطه هیچ کدوممون ناراحت نیستیم و مثل یه خواهر کمکم میکنن راستی محبت من فقط برا یه نفر نیست من دوستای زیادی دارم اما دوست صمیمی کم دارم اما خودم رو میشناسم اگه با کسی دوست بشم این دوستی خیلی دوام داره به طوری که من با یه دختری دوستم که اون سوم ریاضیه من تجربی از راهنمایی باهم دوست بودیم الانم بهترین دوستای همیم و خیلی باهم صمیمی هستیم من یه دبیر فیزیک هم دارم که پارسال تو مدرسه مون بود ولی هنوز باهاش در ارتباطم و باهاش مشورت میکنم و حالشو میپرسم اونم خیلی ما دوتا رو دوست داره و امسال به خاطر ترس از وابسته شدن دوستم بهش و یه مسائل دیگه از اینجا رفت ولی رابطه من دبیر شیمیم وابستگی نیست دلم براشون تنگ میشه اوما نه به حد افراطی و اینکه فکر کنم بدون ایشون نمیشه زندگی کرد به نظرتون از نظر اسلا م عیبی نداره
با سلام خدمت شما دوست و کاربر
با سلام خدمت شما دوست و کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
اینکه دونفر (یا بیشتر) همدیگر را دوست داشته باشند، به خودی خود چیز بدی نیست. الفت و دوستی موهبتی هست که خداوند در قلب آدمها گذاشته و همه کم یا زیاد از آن برخوردارند و بیشتر وقتها هم یک حس و رفتار پسندیده است. من مادرم را دوست دارم، برادرم مرا دوست دارد... شما هم مادرتان را دوست دارید یا با پسر عمه یا پسر دایی مثلا خیلی صمیمی هستید ... دوست داشتن حتی اگر خیلی عمیق هم باشد به خودی خود مشکلی ندارد. مشکل از آنجا ممکن است آغاز شود که وابستگیتان به کسی که دوستش دارید از حد طبیعی خارج شود.
بنابراین ما توصیه نمیکنیم که نسبت به دوستان یا معلمان بی علاقه یا خدای نکرده متنفر باشید، برعکس، به نظر ما انسانهای خوب کسانی هستند که باید با آنها دوست شویم و اگر دوست خوبی داریم باید دوستی مان را با او حفظ کنیم. اما باید مراقب باشید این عشق و علاقه به انحراف کشیده نشود. یعنی چی؟ یعنی اولا آنقدر در این عشق و وابستگی ذوب نشوید که زندگی عادی و طبیعی تان مختل شود(از دایره رفتارهای عادی و طبیعی بیرون نزند). و ثانیا دوستی و علاقه پاک و خالصت رو با مسائل جنسی و امیال شیطانی مخلوط نکنید که این خیلی خیلی خطرناک است... (که الحمدلله شما گرفتار چنین موردی نمی باشید).
پیامبر عزیزمان فرمودند: بهترین كارها پس از ایمان به خدا، دوستى با مردم است.(نهج الفصاحه، ص ۷۴، ح ۳۸۷)
امام صادق هم میفرمایند: هنگامى كه كسى را دوست مى دارى، او را از این محبّت آگاه كن زیرا این كار، دوستى بین شما را محكم تر مى كند.(كافى، ج ۲، ص ۶۴۴، ح ۲).
موفق باشید.
سلام .من پسری ۱۸ ساله ام .یکی
سلام .من پسری ۱۸ ساله ام .یکی از همکلاسیامو خیلی خیلی دوسش دارم .چیکارکنم که باهم رفیق صمیمی (تاکید میکنم صمیمی)بشیم .من خیلی دوسش دارم بطوری که رفتع بودم شهرستان طاقتم نمیومد.دلم براش تنگ میشد چه کنم؟؟؟
با سلام خدمت شما کاربر گرامی،
با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به نظر ما دوست داشتن، یک پدیده لزوما دوطرفه نیست. ممکن است شما چیزی یا کسی را دوست داشته باشید و در مقابل طرف دیگر شما را دوست نداشته باشد (یا خنثی باشد) یا در مورد یک شیء اصلا چنین چیزی در موردش صدق نکند.
اما دوستی و رفاقت، اگر منظور شما باشد، یک امر دو (یا چند)طرفه است، یعنی مقوله ای است که در نتیجه دوست داشتن طرفین یکدیگر را و نیز روابط دوستانه بینشان تعریف می شود.
شما میتوانید با ابراز محبت خود به طرف مقابل (که دوستش را دارید) پدیده نوع اول یعنی دوست داشتن یکطرفه را به یک دوستی دوطرفه تبدیل کنید. البته ممکن است این مسئله باتوجه به متفاوت بودن افراد، زمان کوتاه یا طولانی نیاز داشته باشد. پس باید صبور باشید و تلاش کنید.
موفق باشید
سلام من یه دختر چهارده ساله
سلام من یه دختر چهارده ساله هستم که به شدت عاشق معلم عربیشه. طوری که اگه یه روز نبینمش افسردگی میگیرم توی این سیزده روز عید عین دیوونه ها شده و بودم و کار هر شبم شده بود گریه و زاری از سر دلتنگی . طوری که وقتی تو مدرسه رد میشه و میبینمش پاهام سست میشه و تعادلم رو ازدست میدم و میفتم.طوری که وقتی بهم لبخند میزنه یا باهام حرف میزنه حس میکنم خوشبخت ترین و خوش شانس ترین آدم جهانم. وقتی بهش فکر می کنم قلبم تند تند و بدونه مکث میزنه و از وقتی که حس کردم جدی جدی دوستش دارم یعنی از آذر ماه۹۵هرشب هرشب خوابش رو میبینم.وابستگیم روز به روز نسبت بهش زیاد و زیادتر میشه . خودم تلاش زیادی میکنم ودوست دارم فراموش کنم که چقدر دوستش دارم و عشقم رو نسبت بهش کم تر کنم تا کمتر آسیب ببینم ولی واقعا نمیتونم. میدونم این حسه دوره نوجوونیه و یه چیزه عادیه که واسه هر کسی تو زندگیش امکان داره اتفاق بیفته ولی...ولی همین عشقه نوجوانی داره روزگارم رو سیاه میکنه و قلبم رو به آتیش می کشونه . همه بهم میگن چیزه عادیه و میگذره ولی هریک ساعته این روزا برام عین یک سال میگذره و تا به خواد بگذره من داغون میشم و از بین میرم پس نمیشه دست رو دست بزارم تا بگذره و به تدریج خوب بشم و باید سعیمو بکنم تا تابستون نیومده به این عشق خاتمه بدم . دوستام پیشنهاد های مختلفی بهم دادن مثلا یکی بهم گف سعی کن رابطت رو باخدا نزدیک کنی اینطور کم کم ازش زده میشی ولی خب من با وجوده همین معلم تازه خدارو پیدا کردم و بر عکس سالای قبلم حجابم کامله کامل شده و نماز روزه قضا ندارم و دیگه اهل دروغ و غیبیت نیستم و اینم بگم که اینکارا رو نه از روی تقلید اخلاق رفتار معلمم بلکه از روی عشق خالصانه خودم به خدا انجام میدم و فقط حرفاش روم تاثیر گذاشته هرچقدر به خدا بیشتر نزدیک میشم بیشتر عاشقه معلمم میشم. یکی دیگه بهم گفته بود عاشق جنس مخالفت شو اینطور آروم آروم نسبت بهش سرد میشی ولی خب من خاطره ی خوب و خوشی از جنسه مخالفم ندارم و یه جورایی از همشون متنفرم و چندشم میشه و پیشنهادای دیگه ه همشون بی فایده هستن . خواهش می کنم شما کمکم کنید تر خدا دست به دامنتونم هر چی زود تر جوابم رو بدید شدیدا نیازمند کمکتون هستم ممنون میشم اگه کمکم کنید
با سلام خدمت شما کاربر محترم،
با سلام خدمت شما کاربر محترم، به شهر سوال خوش آمدید.
خواهر گرامی، بهتر بود پیش از طرح سوالتان، به سبب اجتناب از تکرار مکررات، مطالب و پستهای مرتبط با موضوع مورد سوال خود را مطالعه می کردید. شما میتوانید علاوه بر متن اصلی همین پست به پستهای زیر نیز مراجعه کنید:
http://www.soalcity.ir/node/3569
همانطور که بارها عرض کردیم، نفس دوستی و رفاقت و حتی محبت و صمیمیت نه تنها چیز بدی نیست ، بلکه مورد تأکید بزرگان اخلاقی و دینی ما و مورد نظر خدای مهربان است. این خواست خداوند است که در بین بندگانش، فضای دوستی و محبت و مهربانی (به جای نفرت و دشمنی) حاکم باشد. اما همین دوستی (که تا حد زیادی در سنین نوجوانی طبیعی است) اگر در مورد کسی باشد که بنده خوب و صالح خداست، قطعا ارزشمند تر نیز خواهد بود. بنابراین از این که کسی را دوست دارید، و اتفاقا او، کسی است که شما را به خدا نزدیک تر می کند اصلا احساس گناه و عذاب نداشته باشید. البته این نکته همواره باید مورد توجه شما باشد که هر رفتار خوب و پسندیده ای، با همه خوبی هایش، نباید از حد متعارف آن خارج شود و به افراط کشیده شود. چون با این کار اول از همه خود شما را دچار رنج خواهد نمود و در مرحله بعد اطرافیان شما را اذیت می کند و چه بسا ذهنیت دیگران و حتی خود شما را در نهایت نسبت به این پدیده مبارک و خوب، تغیییر داده و منفی کند. پس سعی کنید افراط و تفریط نداشته باشید.
برای کنترل بهتر بر اوضاع، میتوانید از راهکارهای ارائه شده برای فراموشی خاطرات (http://www.soalcity.ir/node/1700 - http://www.soalcity.ir/node/2335 ) استفاده کنید البته قرار نیست شما ایشان را به دست فراموشی بسپارید ولی میتوانید از این طریق وابستگی خود را به مرور کمتر کنید.
موفق باشید
با سلام. بنده ۳۴ سال دارم
با سلام. بنده ۳۴ سال دارم متاهلم از پانزده سالگی تا کنون ارادتمند معنوی چهارنفر شده ام که به اقتضای موقعیت که داشتم و افرادی را که میدیدم بوجود می آمد که سه نفر اول همکلاسی هایم ومرد بودن ونفرچهارم همکارم بود که مهندس معمار است که هر کدام از این ارادتمندیها چند سال طول کشید تا توانستم از بین ببرم که هیچ کدام از آنها دوطرفه نشد هر چند انگیزه آنها لااقل پیش وجدانم کاملا انسانی معنوی ماورایی خیالی بود و امیال جنسی نبود ولی در این حدود بیست سال همینطور که این احساس ها را خواستم از بین ببرم خودم هم از بین رفتم و در مورد آخر اخیرا تحت نظر روانشناس رفتم که ریشه این احساس را اول در احساسی بودن ذاتی و دیگر کمبود محبت در کودکی و کمبود اعتماد به نفس میدانم ،خوشا به حال نوجوانان امروزی که این ارتباطات اینترنت موجب میشود زودتر به درد ودرمان خود پی ببرند که در زمان نوجوانی امثال بنده فقط باید میسوختیم ودر دل نگه میداشتیم ونیم دانستیم که باید چه کار کنیم
سلام من دخترى ١٦ساله هستم
سلام من دخترى ١٦ساله هستم
الان مدتيه كه به يكى از معلمام خيلى علاقه مند شدم و با ايشون رابطه اى بر قرار كردم ايشون هم به من علاقه دارند و واقعا از كنار هم بودن لذت ميبريم و ارامش داريم يعنى ميتونم باهم استرس مشكلات روزانمونو از خودمون دور كنيم
ما حس ميكنيم عشقه چون واقعا همو خيلى دوست داريم خيلى و من از كنارشون بودن و بغلشون كردن لذت ميبرم و خيلى احساس خوبى دارم حرفاى خيلى عاشقانه اى بهم ميزنيم ولى نميدونم حكمش چيه ؟اشكالى داره ؟
ولى من مطمئنم كه اگر يك روز نباشن نميتونم زندگى كنم البته تاثيرات خوبيم روى من داشتن روى نماز خوندنم و حتى درس خوندنم
با سلام خدمت شما دوست نوجوان.
با سلام خدمت شما دوست نوجوان. به شهر سوال خوش آمدید.
ما توصیه نمیکنیم که نسبت به دوستانتان یا معلمان و مربیان و سایر اطرافیان بی علاقه یا خدای ناکرده متنفر باشید، برعکس، به نظر ما انسانهای خوب کسانی هستند که باید بادیگران دوست باشند و ما نیز با آنها دوست باشیم و اگر دوست خوبی داریم باید دوستی مان را با او حفظ کنیم. به کسانی که دوستشان دارید محبت کنید، در کنار این که حرمت معلم و بزرگتر را نیز نگاه میدارید، محبت کلامی (با به زبان آوردن آن)، و رفتاری (احترام گذاشتن، هدیه دادن و ...).
البته باید مراقب باشید این عشق و علاقه به انحراف کشیده نشود. یعنی چی؟ یعنی اولا آنقدر در این عشق و وابستگی ذوب نشوید که زندگی عادی و طبیعی تان مختل شود (از دایره رفتارهای عادی و طبیعی بیرون نزند.) و ثانیا دوستی و علاقه پاک و خالصتان را با مسائل جنسی و امیال شیطانی مخلوط نکنید که این خیلی خیلی خطرناک است!!رفتار و گفتار شما با دوستان تان تا زمانی که به مسائل شهوانی و جنسی آلوده نشده، مشکلی نخواهد داشت.
پیامبر عزیزمان (ص) فرمودند: بهترین كارها پس از ایمان به خدا، دوستى با مردم است.
موفق باشید.
با سلام و عرض خسته نباشيد
با سلام و عرض خسته نباشيد خدمت پاسخگوى محترم ، بنده پسرى هستم ٢١ ساله كه يك برادر كوچكتر و ٩ ساله داره ، من تمام نظرات رو خوندم درباره همجنسگرايي همچنين در اين باره زياد تحقيق مىكنم ، البته خودم همجنسگرا نيستم ، خواستم ببينم كه با توجه به اين كه يكي از مهم ترين عوامل همجنسگرايي رفتار ها و محيط پيرامون فرد در كودكى است و همچنين اظهار علاقه هايي كه اول به شكل دوستي ساده و معموليست چه ميان دو دختر يا دو پسر و بعدا اين اظهار علاقه هاى زياد موجب همجنسگرايي ميشه و همين اظهار علاقه هاي ساده باعث جرقه زدن اين گناه ميشه ، من به عنوان برادر بزرگتر چه كاري بايد بكنم ، چه راهنمايي هايي رو به او بدهم ،چه شرايط محيطي رو براي برادر كوچكتر از خودم رقم بزنم كه خداي ناكرده او به همجنسگرايي دچار نشه و علاقه طبيعي خودش رو به جنس مخالف حفظ كنه ، با سپاس از زحماتتون .
با سلام خدمت شما. به شهر سوال
با سلام خدمت شما. به شهر سوال خوش آمدید. ابتدا باید به خاطر احساس مسئولیت و دلسوزی شما نسبت به برادر کوچکتر، به شما تبریک بگوییم.
دوست عزیز، اگر برادر کوچکتر شما مشکلی در این زمینه ندارد بهتر است شما نیز ایشان را نسبت به این مسائل حساس نکنید. اما اگر احساس میکنید زمینه هایی در این خصوص وجود دارد یا ارتباطاتی که میتواند منجر به تقویت آن گردد، میتوانید به برادر کوچک خود کمک کنید. اولا بدانید که همجنسگرایی (به معنای واقعی یک گرایش درونی و ...) با صرف ادعا قابل قبول نیست، چنان که بسیاری از کیس ها با چنین ادعایی نزد روانشناس یا روانپزشک رفته اند و مشخص شده یا به یکی از اختلالات جنسی دچار هستند و یا صرفا یک هوس گذرا است و نه یک گرایش واقعی. اما در هر صورت برای کمک بیشتر به کودک یا نوجوانی که در معرض انحراف یا آلودگی به مسائل جنسی است، لازم است اوقات بیشتری را برایش برنامه ریزی کنید. این که شما بعنوان برادر بزرگتر، و سایر اعضای خانواده هرکدام به نوبه خود، با مهربانی و محبت بیشتر، فرزند خانواده را بیشتر به سمت خانواده بکشانند بسیار مهم است. این که یک نوجوان یا کودک به جای این که در ۲۴ ساعت ۵ ساعت (غیر از خواب و خوراک و امور عادی خانواده) با دوستان دیگرش باشد ، ۲ ساعت با دوستان باشد و مابقی اوقات را با اعضای خانواده یا یکی از اعضا مثلا برادر خود باشد، بسیار میتواند به این موضوع کمک کند. لازمه این کار هم جذاب تر شدن محیط خانواده و محیط برادری است. یعنی به قدری باید به او خوش بگذرد تا ترجیح بدهد به جای استخر رفتن با فلانی مثلا، به برادر بزرگترش پیشنهاد بدهد به با هم به استخر بروند یا سینما بروند یا به یک ورزش پر هیجان بروند.
توجه داشته باشید که این برنامه ریزی نباید خیلی سنگین و ناگهانی باشد بلکه به صورت پله پله و آرام آرام میتوانید این زمینه را فراهم کنید. و نکته دیگر این که شاید لازم باشد به خاطر این احساس مسئولیت بالا، بخشی از برنامه شخصی زندگی خودتان را تغییر دهید و صرف بودن با برادر کوچکتر خود کنید، که البته قطعا این کار در کنار سختی، بسیار ارزشمند خواهد بود و نتایج خوبی دربر خواهد داشت.
موفق باشید
سلام
سلام
من یک دختر ۱۶ ساله هستم.از ابتدای راهنماییم با دختری آشنا شدم و به مرور زمان بعد از یک سال ما کاملا یک رابطه احساسی قوی داشتیم.همه چیز خوب بود تا روزی که کاملا بی دلیل مرا ترک کرد و گفت که من موجب ازردگی او شده ام با اینکه من کوچک ترین کاری نکرده بودم.او رفت و من ماندم و دیوانگی!من کاملا به یک دیوانه تبدیل شدم! حال روحی و جسمی ام کاملا بهم ریخت( حتی آثار آنها باقیست که در ادامه میگویم)درس هایم افت کرد،رابطه ام با پدر و مادرم خوب پیش نمیرفت و حتی چند روز بیمارستان بودم و به مدرسه نمیرفتم.( برای مثال غذا نمیخوردم و هرچه میخوردم بالا می آوردم شب و روز ام گریه بود و حتی گاهی خودزنی هم میکردم!!و هزار دیوانه بازی دیگر...) خلاصه بعد مدتی که به مدرسه رفتم و او جنازه مرا دید به من گفت که پشیمان است. من هم سخت محتاج او بودم. قبول کردم. همه چیز خوب بود اما مدتی که گذشت از دست خودم عصبانی شدم!نمیدانم احساس میکردم خیلی خودم را کوچک کرده ام و وقتی یاد کاری که با من کرد می افتادم به شدت عصبانی میشدم.از آن روز با اینکه هنوز هم تا حد مرگ دوستش داشتم دیگر نگاهش نمیکردم و با او حرف نمیزدم( با اینکه او در جمع دوستانه ما هنوز هم هست)او هم بعد از من وابسته دختری دیگر شد و تمام احساسات نیمه تمام مرا به زمین کوباند.
اما مشکل اساسی من اینجاست :
من بعد از فراموش کردن گذشته شدیدا وابسته ی دختری شدم!شاید اگر او نبود اصلا نمی توانستم گذشته را کم و بیش فراموش کنم!این وابستگی از طرف من در حدی شدید است که وقتی کسی جز من نزدیکش میشود دیوانه میشم میخواهم فقط برای خودم باشد و هزاران مسئله دیگر که شاید خودتان حدس بزنید.
بعد از اینکه دوستانم از وابستگی من باخبر شدند کلی مرا سرزنش کردند و من کاملا به هم ریخته ام.پریشان و اشفته ام.سرگردانم.گذشته جلوی چشمانم می اید میترسم اتفاقات گذشته برایم تکرار شود من و او هیچ مشکلی با هم نداریم.از طرفی میدانم اصلا کار هایم عقلانی نیست و وابستگی تا این حد اشتباه محض است.همش از گذشته میترسم.استرس میگیرم گریه میکنم.تصمیم میگیرم فراموشش کنم، نمیتوانم!!! مثلا با خودم میگویم:مگر رابطه ما چیست؟این برای من خیلی سخت است که دوستی نداشته باشم که بودن و نبودنم خیلی برای او فرق کند.من دوستان زیادی دارم اما شدیدا محتاج همچین فردی هستم که خیلی نزدیکم باشد.وقتی هم پیشش هستم گذشته جلو چشمانم میاید و همش ترس و اضطراب است.
از لحاظ روحی کاملا بهم ریخته ام.چیز های زیادی هست که دیگر توان نوشتن ندارم خواهش میکنم کمکم کنید
با سلام خدمت شما خواهر گرامی،
با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
شاید اگر تجربه ای اینچنین نمیداشتید، ما سعی میکردیم شما را با بیان های مختلف، از مخاطرات و دشواری های جسمی و روحی و پشیمانی های این راه آگاه کنیم تا جایی که شما بپذیرید این مسیر اشتباه است و روابط دوستانه خود را به این شکل ادامه ندهید!
اما اکنون خود شما حکایت تلخ دوستی و علاقه دیوانه وار خود را بازگو کردید و بهتر از خیلی از دختران دیگر این مسئله را لمس کردید و میدانید که چنین احساس افراطی و دیوانه وار، نه در نهایت عاقبت و نتیجه خوبی دارد و نه در مسیر خود تجربه های لذت بخش زیادی را به همراه خواهد داشت...
شاید برای برخی از کاربران ما عجیب باشد که ببیند شما تجربه تلخی را داشته اید و اکنون دوباره به دنبال تجربه تلخ دیگری هستید!
شما هرچقدر هم که کسی را دوست داشته باشید، در حیطه اختیار خودتان است اما این که از کسی انتظار داشته باشید او همه به اندازه شما (یا بیشتر) شما را دوست بدارد، و بدتر این که انتظار داشته باشید او بخاطر این رابطه دوستانه کارهای خاصی (طبق میل شما) برایتان انجام دهد یا رفتار خاصی داشته باشد و ... میتوان گفت که تا حدی حرف زور است.
شما بایستی بپذیرید که دوستی به معنای یک رابطه دوستانه دو بخش دارد. در بخش احساس و علاقه، این یک مسئله درونی است و به هزار دلیل و علت ممکن است درجه علاقه انسانها به هم متفاوت باشد. یک بخش دیگر این رابطه، رفتارها و تعاملات دوستانه ماست. در تعاملات طبیعتا یک قواعد عرفی بایستی رعایت شود (مثل این که به هم سلام کنیم، به هم احترام بگذاریم، اگر میتوانیم به یکدیگر کمک کنیم حمایت کنیم و .. و..) شما باید بتوانید در هردو بخش این دوستی متعادل باشید و از افراط و تفریط پرهیز کنید. بدین ترتیب هم خودتان دچار عواقب ناگواری نظیر آنچه بیان کردید نمی شوید و هم دیگران و اطرافیان و حتی دوستان صمیمیم شما از رابطه و تعامل با شما لذت می برند و احساس اجبار یا رودربایستی نخواهند داشت.
موفق باشید.
سلام.ممنونم از دست اندر کاران
سلام.ممنونم از دست اندر کاران.من دختر۲۷ ساله مجرد هستم.من بسیار وحشت زده هستم از اینکه به همجنسم گرایش داشته باشم.خودم روانشناسی خوندم.وتا حدودی متوجهم که افکارم وسواسیه.ولی متاسفانه میگم نکنه واقعی باشه.و نکنه من بعد ازدواج نتونم لذت ببرم.لازم به ذکره که با آقایی در ارتباط بودم و احساس تحریک و کشش هم زیاد داشتم.اما این ترس سر جاشه.کلا حس میکنم قراره یروز به یه شکلی همچین چیزی برملا بشه.عین اینکه یکی میفهمه سرطان داره و باید منتظر مرگ بشه.واقعا نمیدونم چکار کنم.تصمیم گرفتم پیش هیپنوتیزم درمانگر برم و سکس تراپیست.من الان دلم نمیخواد با یه زن رابطه داشته باشم.اما خب برام بدن زن جذابه بگم نیست دروغه.حتی اندام خودمم جذابه برام!و شاید تحریک کننده.گاهنم فک میکنم دوجنس گرام.اینجوریم دنیا رو سرم خراب میشه که اگه کامل نتونم از زندگی زناشوییم لذت ببرم.اگه طرف مقابلم بفهمه همچین مشکلی دارم.اونوقت چی میشه زندگیم.روز و شب ندارم.اخیرا هم با دوس پسرم یکم فاصله افتاده بینمون و مشکلات پیدا کردیم.واسه همون این افکار بیشتر میان سراغم.فکر اینکه نکنه من یه مشکل بزرگ دارم.نکنه همجتس گرام.نکنه دوجنس گرام.نکنه برا رهایی از اینهمه حس بد و اضطراب باید تغییر جنسیت بدم.همش فک میکنم چیزیمه.
با سلام خدمت شما خواهر گرامی،
پاسخ به آخرین سوال صفحه قبل (http://www.soalcity.ir/comment/20748#comment-20748)
با سلام خدمت شما خواهر گرامی، اگر پیشنهاد و شرایط ازدواج را دارید این کار را خیلی به تأخیر نیاندازید . اما پیش از ازدواج توصیه می شود همان گونه که خودتان هم به این نتیجه رسیدید، به یک متخصص مراجعه حضوری داشته باشید. مشکل شما خیلی پیچیده نیست و قابل حل خواهد بود.
همانطور که شما در خلوت و تنهایی و مشکلات به خدای بزرگ و مهربان پناه می برید، ما نیز از خداوند میخواهیم شما را در مسیر درست زندگی و حل مشکلات تان یاری دهد.
موفق باشید.
سلام ، من درباره ی دوره ی
سلام ، من درباره ی دوره ی نوجوانی آگاهی زیادی دارم و خانواده ای فرهنگی ای دارم ، مادرم مدیر دبیرستان بودن و تازه بازنشسته شدن و تمام اطلاعات لازم که باید درمورد این دوره رو بدونم رو بهم دادن تا از خطراتش آگاه بشم و خودم هم دنبال بیشتر کردن آگاهیم هستم ، متاسفانه نتونستم این موضوع رو به مادرم بگم ، درسته که این احساسات عادیه ولی کنترل کردنش به شدت سخته. و یه مشکل دیگه ای هم هست وقتی من به دست و صورت دبیرام یا یه دختر زیبا یا اونی که بهش علاقه دارم نگاه می کنم یه حس لذت بهم دست می ده ولی سریع حواص خودمو پرت می کنم که این اتفاق نیفته چون قطعا نگاه حرام هست با این حال باز نمی شه به من گفت یه همجسگرا نیستم ؟ از همجنسگرایی هراس دارم و بعد از اینکه بهم جواب دادید خیالم راحت شد و فهمیدم زیادی به خودم حساس شدم ، ولی این قضیه به ذهنم اومد و گفتم دوباره بپرسم
درضمن اون کامنت قبل از کامنت قبیلی من که با نام "ناشناس" هست هم درواقع کامنت من بوده
لطفا به سوالم پاسخ بدید
با سلام مجدد خدمت شما.
با سلام مجدد خدمت شما.
کاربر محترم، همانطور که پیشتر عرض شد نگرانی و حساسیت شما کاملا بی مورد است. شمابا توکل به خدای متعال با کنترل روابط و افکار خودتان به سادگی میتوانید مسیر رفتارها و همه شئونات زندگی خود را به سمت درست هدایت کنید، البته همانطور که اشاره کردید شاید کمی دشوار باشد. به هر حال دشواری، جزو طبیعت بعضی از کارهاست. با همه این احوال باز هم اگر گمان می کنید به اطمینا ن نرسیدید، میتوانید به یک روانپزشک (با تخصص مسائل جنسی) مراجعه کنید تا در این خصوص مورد بررسی بیشتر قرار بگیرید. ضمنا توجه داشته باشید که هرچه با مادر خود نزدیک تر و صمیمی تر باشید و رابطه بهتری داشته باشید میتوانید از منافع مادی و معنوی این رابطه برخوردار شوید.
آرزوی ما آرامش و سربلندی شماست.
یه مشکلی واسه یه پسر دوستم
یه مشکلی واسه یه پسر دوستم پیش اومده. میخواستم ببینم باید به کی مراجعه کنه و راه حلش چیه؟
یه پسر ۱۷ ساله، پسر اول خانواده. حدود ۳-۴ ساله که یه دوست صمیمی داره که در حد دوست دختر دوست پسر با هم بیرون میرفتن و زنگ و پیام میزدن. همیشه حس میکردم خیلی روش حساسه، یعنی مثلا اگر زنگ بزنه جواب نده، خیلی ناراحت و دلخور میشه و... تا اینکه خودش گفت که به اون پسر احساس وابستگی زیادی داره و در عوض به دخترا حسی نداره.
اینم بگم که اون پسره ، حدود ۱ یا ۲ سال از خودش بزرگتره و نسبتا تیپ و قیافه ش هم خوبه.
چند جلسه به روانشناس مراجعه کرده و بی نتیجه بوده. به روانپزشک هم به تازگی مراجمه کرده، داروی ضد افسرگی ، پارکینسون و تشنج بهش داده !
ممنون میشم اگر راهنمایی کنید
با سلام خدمت شما.
با سلام خدمت شما.
طبیعتا مشاوره حضوری به مراتب قوی تر و بهتر از مشاوره غیر حضوری و به ویژه مکاتبه است. به این دلیل که در مشاوره حضوری هم امکان بررسی نزدیک حال و هوا و وضعیت مراجعه کننده هست و هم با سوال و جوابهای متعدد میتوان به اطلاعات بهتر و مفیدتری در خصوص مشکل مراجعه کننده دست پیدا کرد. بنابراین ایشان کار درستی کرده اند. با این وجود اظهار نظر ما بی مورد است. فقط توصیه ما آن است که قبل از روانپزشک بهتر است به یک روانشناس مراجعه بشود. در مورد روانشناس هم خیلی اوقات تبهر و تخصص میتواند مهم باشد. برخی مشاوران در امر ازدواج، برخی در مسائل خانوادگی، برخی اختلالات و برخی در امور کودکان و نوجوانان تخصص دارند. بنابراین مراجعه به هر روانشناس لزوما نمیتواند نتیجه درستی بدهد. اصولا پس از تشخیص اولیه توسط روانشناس اگر نیاز به دارو درمانی یا بررسی های ویژه باشد بیمار به یک روانپزشک ارجاع داده خواهد شد.
البته در مورد دوست شما، ما نمیدانیم تشخیص پزشک چه چیزی بوده، ولی استفاده از داروی پارکینسون و تشنج کمی عجیب به نظر می رسد. به هر حال مراجعه به متخصصان با تجربه توصیه می شود.
موفق باشید
سلام.من رها هستم و ۱۷ سال سن
سلام.من رها هستم و ۱۷ سال سن دارم.تو دوران دبستان یه اکیپ چند نفره داشتیم که فرناز هم توش بود.از دوستام بود.تو دوران راهنمایی ازش جداشدم وحالا دوباره تو دبیرستان باهاش همکلاسم.نمیدونم شوق دیدن دوست قدیمی بود یا چیز دیگه اما بعد از یه مدت بهش علاقه مند شدم.تعطیلات عید سعی کردم کمتر بهش فکر کنم وتونستم اما دوباره بعد از دیدنش همون احساسا زنده شد.سعی کردم خودمو بهش نزدیک کنم.ناگفته نمونه که اون خودش یه دوست داره که باهم صمیمی ترن.دوست دارم بدونم حسش نسبت بهم چیه.گاهی وقتا میخوام حسادتشو تحریک کنم اما نمیفهمم او حسودی میکنه یا نه.چن وقت پیش باهم رفتیم به یه اردو.همه بچه های کلاس بودن.دوس داشتم کنارم بشینه تا سرمو بذارم رو شونه هاش.توی اتوبوس کلی همه رقصیدیم تا خستمون شد.اون رفت روی یکی از صندلی ها با یکتا(دوستش که باهاش صمیمی تره)نشست.توی اردو رفتیم کوه.یکتا دستشو میگرفت.ولی فرناز دوست نداشت.یهو دست منو گرفت و گفت توهم بیا.در ضمن ماها خیلی منحرفیم و من وقتی یکی از دوستای دخترم بهم دست میزنه حالم بهم میخوره.اما این فرق داشت.دستمو ول کرد ولی یکتا بزور هنوز دستشو گرفته بود.از دیدن ای صحنه حالم گرفته شد.طوریکه تپش قلبم بالا رفت و دستام شوروع به لرزش کرذنم شد نگرانم بود و این حالمو خوب میکرررررررررررررررررررررررررررر.بهم گفت چیشد؟گفتم یه فکر مسخره.اما لم میخواست بگم تو باعثشی.رفتیم خوابگاه.ولی من ازش دوری کردم.در رومون قفل شد ومن بشدت به هوای بیرون احتیاج داشتم.بعد از نیم ساعت کیلید پیداشد و من مثل دیوونه رفتم یه جای خفا و گریه کردم.برگشتم تو خوابگاه که شام بخورم ولی هیچ میلی نداشتم.یکی از همکلاسی هام بهم قرص تپش قلب داد ومن اروم شدم.بگذریم.از یکتا کاااااملا متنفرر شدم.بخصوص تو راه برگشت که روشونه های فرناز خوابید.خلاصه که نمیدونم چیکار کنم.وقتی بهش دست میدم یا مثلا گاهی بغلش میکنم رو ابرام.یه شبم خوابشو دیدم که بغلش کردم و الا که یادم میاد بشدددددددددددددددت احساس ارامش میکنم.دوس دارم توجهشو به خودم جلب کنم.گاهی وقتها یه حرفایی میزنه که پیش خودم فکر دخترونه میکنم که مثلا دوسم داره.مثلا تو راه برگشت از اردو یهو کمرمو گرفت و گفت برقص ببینم و مننننننننن.اووووف منقلب شدم.اینم بگم که من بشدت از ابراز احساساتم بیزارم و سال به سال حتی پدرومادرم رو میبوسم.اونم برای تبریک عید.بشدت مغرور و خودخواهم ووقتی داشتم نظرارو میخوندم هیچ وقت نمیتونستم خودمو جای کسی قرار بدم که به همجنس یا غیر همجنسش ابراز علاقه کنه.خیییییییییییلی سخت گریه میکنم وگاهی بغضم باعث تپش قلبم وگلودردم میشه.اینروزز احساس بهتری به یکتا دارم.
نمونه داستان خودم رو ندیدم.ازتون میخوام با زبون روون و بدون کتابی نوشتن جوابمو بدین لطفا.اها.در ضمن گاهی اوقات دلم میخواد ببوسمشو این یا ناشی از حسمه یا فیلمای پورنی که میبینم.در ضمن خیلی احساس گناه دارم.توی روابط دوستیهای ما از بس منحرفیم حتی گرفتن دست هم مارو به خنده میندازه.سوالام اینه؟۱.حسم چیه؟(چون توی رمانا خوندم که تپش قلب و احساس ارامش از حضور درکنار یه شخص عشقه).۲.گناهکارم؟۳.با دوری ازش درست میشم؟۴.اگر بخوام رابطه سالم داشته باشم باهاش بدون فکر کردن به بوسیدنش,باید چیکار کنم؟ممنون میشم که با زبون ساده جوابم رو بدین.با تشکر
با سلام خدمت شما کاربر محترم
با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. به شهر سوال خوش آمدید.
تا حد ممکن به اختصار پاسخ سوالات شما را خواهیم داد.
پاسخ اول این که، کتابهای رمان منبع خوبی برای واقعیات زندگی نیست. این را بدانید که تپش قلب (اگر ناشی از عوارض قلبی و بیماری نباشد) و سایر فعالیتهای ارگانیک بدن مانند احساس گرما یا سرما، تغییر تنفس، سرخ شدن گونه ها، باز شدن مردمک چشم ها، عرق کردن و غیره و غیره، اینها همه فعالیتهای فیزیولوژیک بدن هستند که نه فقط معلول یک عامل بلکه معلول عوامل مختلفی هستند. بنابراین شما نمیتوانید با تپش قلب بگویید عاشق شدید!
مثال این که سرخ شدن صورت و عرق کردن میتواند ناشی از قرارگرفتن در یک موقعیت خجالت آمیز باشد، ممکن است ناشی از گرمای شدید هوا باشد، ممکن است از عصبانیت شدید باشد، ممکن است ناشی از تنگی نفس باشد یا علل مختلف بدنی و پزشکی داشته باشد.
پاسخ دوم این که دقیا مشخص نیست در چه مورد میپرسید گناهکارید یا خیر؟؟ اگر تپش قلب مقصود شماست، خیر گناه ندارد، اگر گرفتن دست دوستتان مقصود است، آن هم گناه ندارد، اگر دوست داشتن و علاقه به دوستانتان است، گناه ندارد، اما دیدن تصاویر مستهجن و پورنو قطعا گناه دارد و همچنین اگر رفتار و حرکاتی از این قبیل با دیگران داشته باشید. ضمنا میتوانید سوالات شرعی و احکام خود را در بخش احکام همین سایت بپرسید.
پاسخ سوم این که ممکن است بادوری از او درست بشوید، اما این مسئله کمی زمان نیاز دارد و صبر وتحمل. ضمن این که برای چنین هدفی بایستی همه گونه ارتباطات را قطع کنید نه این که فقط او را نبینید!! اگر زمانی نیاز به چنین کاری بود، بایستی تماسهای تلفنی، پیامکی، فضای مجازی، را قطع کنید و نشانه ای از او جلوی چشمانتان نباشد و .. و .. که در جای خود بیان شده. اما با اندکی تغییر و اصلاح میتوانید بدون قطع ارتباط، همین ارتباط موجود را ادامه داده و بهبود دهید.
پاسخ سول چهارم این که ، شما برای بهبود رابطه، ضمن دقت و مراجعه به مطالب این لینک (http://www.soalcity.ir/node/792) لازم است زمینه های انحراف و خطا را از بین ببرید. این را بدانید که سیستم خلقت انسان به گونه ای است که پیش از هر کاری به آن فکر میکند ، فکر ممکن است ناشی از اتفاقات یا تصایری باشد که قبلا تجربه کرده و یا مطالبی که شنیده و یا خوانده. اینها میشود زمینه رفتار شما. اگر شما خدای ناکرده به دیدن تصاویر و فیلمهای پورنو عادت داشته باشید، همین مسئله میتواند بخشی از ذهن شما را درگیر کند و زمینه رفتارهای بعدی شما باشد. اگر شما حتی داستانهای به اصطلاح سکسی را بخوانید (بدون دیدن فیلم) باز هم ذهن شما به شدت درگیر خواهد شد. بالعکس اگر به مسائل خوب و سالم فکر کنید و بپردازید، رفتارهای بعدی شما هم تحت تأثیر همین افکار قرار خواهد گرفت. اگر زمانی که در روز صرف تفریحات ناسالم میکردید (مثلا) صرف تفریحات سالم یا عبادت یا سایر امور درست بکنید، طبیعتا رفتار شما هم به همین نسبت تغییر خواهد کرد. اطمینان داشته باشید رفتار اطرافیان شما هم به تدریج تغییر می کند. پس در اصلاح زمینه های رفتار دقت کنید.
آرزوی ما سلامتی و آرامش شماست.
با سلام و عرض ادب
با سلام و عرض ادب
باتشکر از مسئولین سایت که حقیقتا راهنماییهاشون در این زمینه میتونه زندگی خیلیها رو در مسیر درست قرار بده ...
به همه دوستانی که به نوعی درگیر این مسئله هستند پیشنهاد میکنم که به لینک زیر مراجعه کنند و مطالب ارزشمند اون رو در این زمینه مطالعه کنند:
http://h-shad.ir/index.php/writings/best-questions/223-2013-12-24-12-56-19
سلام من حوريا دختر هستم ١٣
سلام من حوريا دختر هستم ١٣ سالمه مى خواستم بگم كه من الان پنج ماهه به يه نَفَر وابستم اسمش بهاره. داستان من خيلى طولاني ولى سعى مى كنم خلاصه بگم راستش امسال يه تو ماه مهر نَفَر تو گروه واليبال ما عضو شد اسمش بهاره ست من ازش خيلى خوشم اومد اون واليبالش خيلى خوب بود اونم خيلى كمكم كرد و همش اعتماد به نفس به من مى داد خلاصه ما موقع استراحت تو زنگ ورزش جرعت و حقيقت بازى كرديم از بهاره پرسيدن كه بيشترين كسى كه دوسش دارى كيه گفت ديانا ديانا سال پيش باهاش توى مدرسه بودم ولى زياد همديگرو نمى شناختيم فهميدم بهاره با ديانا سه سال دوست صميمى بودن يه خورده ناراحت شدم هى با خودم مى گفتم كه اى كاش منم يه روزى با بهاره صميمى شم وسط هاى ماه ابان بود كه يه روز اين دوتا قهر كردن منم با خودم گفتم كه برم از اين موقعيت استفاده كنم باهاش دوست شم رفتم باهاش دوست شدم خيلى باهم شوخى مى كرديم چند هفته اى باهم بوديم بهاره با من همكلاسى نبود ولى ديانا باهام همكلاسى بود تو كلاس ديانا به من گفت كه مى خوام با بهاره دوست شم منم بدون اين كه حسودى كنم رفتم به بهاره گفتم كه ديانا مى خواد باهات دوست شه بهاره قبول نكرد منم رفتم به ديانا گفتم كه بهاره قبول نكرد خيلى ناراحت شد و گريه كرد منم تا اونجايى كه مى تونستم ديانا رو اروم مى كردم بهار با اينكه مى ديد ديانا گريه مى كنه ولى باهاش دوست نشد ديانا ديگه بيخيال شد و بهاره رو فراموش كرد همچنان من با بهار بودم همش مى گفتم خدا رو شكر كه من با بهاره صميمى شدم شب يلدا تو مدرسه جشن گرفتيم ولى متاسفانه من نمى تونستم پيش بهاره بشينم چون كلاسا توى جشن شب يلدا جدا بود منم رفتم پيش ديانا نشستم قيافه ى بهاره رو كه ديدم خيلى عصبى بود منم يه خورده ترسيدم بعد از جشن زنگ تفريح بود رفتم پيشش هروقت مى خواستم باهاش صحبت كنم گفت كه نمى خوام بآهات صحبت كنم برو من خيلى ناراحت از پيشش رفتم و زدم زير گريه ديانا گفت حوريا چى شده منم گفتم كه ديانا از اينجا برو اگه بهار ببينه دوباره ناراحت ميشه ديانا عصبى شد و دعوامون شد ديانا باهام قهر كرد و رفت ولى واسم مهم نبود كه باهام قهر كرد من فقط گريه مى كردم بهار تا حالا گريه ى منو نديده بود كه هروقت منو ديد فورى دستمو گرفت منو برد يه گوشه اى از مدرسه و منو سفت بغل كرد و با انگشت شصتش اشكامو پاك كرد همين كارش باعث شد وابستگيم بيشتر بشه خيلى اروم شدم هر اتفاقى كه مى يفتاد مثلا من با يه نَفَر دعوام مى شد بهار غيرتى مى شد و با طرف مقابل دعوا مى كرد و از من دفاع مى كرد خيلى باهم صميمى شديم من دو هفته با ديانا قهر بودم ولى بعدش باهاش دوست شدم بهار هم از اين موضوع هم ناراحت نشد بعد از دو هفته ديگه ديدم بهاره و ديانا دوست شدن بهار طورى منو ول كرد كه ديانا فك كرد ما باهم ديگه قهر كرديم خيلى اون روز تو خونه گريه كردم ديانا هم تو تلگرام ارومم مى كرد بهار نمى دونست من ناراحتم ولى هروقت فهميد يه چيزايي تو تلگرام بهم گفت كه تا حالا هيچ وقت بهم نگفته بود حرفاش تو تلگرام منو اروم كرد خيييييييييلى اروم شدم ولى بار گريه مى كردم با اينكه ديگه رنگ تفريحارو با ديانا مى رفت ولى همش بغلش مى كردم الان پنج ماه گذشته ولى هنوز دوسش دارم همه منو مسخره مى كنن هى مى گن كه بهار معشوق توهه بعضى وقت ها وأسش كادو مىگيرم و خيلى خوشحال ميشه ولى اون ديانا رو از همه بيشتر دوست داره و مثل قبلنا دوستم نداره نمى گم دوستم نداره ولى كم تَر از قبل تو درسام يه خورده ضعيف شدم همش خاطرات اذيتم ميكنه و دوست دارم به گذشته بر گردم الان باهاش هستم ولى كم خواهش مى كنم بگين كه چيكار كنم؟
با سلام خدمت شما کاربر محترم.
با سلام خدمت شما کاربر محترم. به شهر سوال خوش آمدید.
دخترم، همه انسانها یا بهتر است بگوییم اکثر انسانها دوست دارند به گدشته برگردند اما این امکان حقیقتا وجود ندارد. ما باید سعی کنیم از گذشته برای ساختن آینده بهره ببریم. اشتباهات گذشته مان را اصلاح کنیم و تکرار نکنیم، و کارهای درست خود را تکرار کنیم و بلکه آن را تقویت کنیم. شما هم از این سرگذشت تان همین استفاده را ببرید. با این کار میتوانید اکنون و آینده خود را بهتر بسازید. توجه داشته باشید که دوست داشتن نباید منجر به محدود کردن و محصور کردن دوستانتان باشد. بلکه بالعکس دوستان شما باید از این که با شما دوست و رفیق هستند لذت ببرند و احساس آرامش و آزادی بیشتری داشته باشند. دقت کنید اگر رفتار بهاره ، هنگامی که ارتباط دوستانه شما و دیانا را دید، رفتار خوبی بود! نباید شما احساس بدی میداشتید. این احساس شما (و هر کسی که جای شما می بود) نشان میدهد این رفتار درست نیست. پس شما سعی کنید مانند او نباشید و اگر هم چنین حسی دارید رفته رفته خودتان را اصلاح کنید. اجازه دهید دوستانتان با دوستانشان باشند، شما هم با دوستانتان باشید. از مهربانی دیگران به یکدیگر (به جای اینکه ناراحت شوید) خوشحال بشوید.
این که شما همچنان رفتار دوستانه و محبت آمیز خودتان را ازدست نداده اید بسیار خوب و ارزشمند است. پس به حرف و حدیث ها ی دیگران گوش ندهید. مهربانی و محبت چیزی نیست که با بذل و بخشش آن، تمام بشود. شما میتوانید این محبت را به جای این که محدود و محدودتر کنید، گسترش دهید و آن را گسترده تر کنید. البته اشکال ندارد با یکی دو نفر یا بعضی ها دوستی صمیمی تری داشته باشید اما طبیعتا بهتر آن است که محبت و مهربانی شما گسترده باشد.
ضمنا بد نیست در کنار این دنیای پر شور دوستانه، کمی هم به جنبه های دیگر زندگی توجه کنید: خانواده خودتان، درس و تحصیل و یادگیری، ورزش و تفریحات سالم، معنویت و دوستی بیشتر با خدا.
انشالله خداوند بخشنده و مهربان، شما را در این مسیر، که مورد رضای او نیز هست، یاری کند.
موفق باشید
سلام من دوسال است ازدواج کرده
سلام من دوسال است ازدواج کرده ام و عاشق همسرم هستم همسرم بسیار به من محبت میکند و در رابطه جنسی هم همیشه من را ارضا میکند ولی من یک مشکل بزرگ دارم ک جرات نکرده ام تابحال ب کسی بگویم
در سنین کمتر رابطه جنسی با هم جنس خود داشته ام و از دوران دبیرستان خودارضایی میکردم
حالا دوتا مشکل دارم
۱خودارضایی را نمیتوانم ترک کنم
۲ احساس میکنم همجنس باز هستم
برای درمان چیکار کنم
با سلام خدمت شما خواهر محترم.
با سلام خدمت شما خواهر محترم. از این که شهر سوال را انتخاب کردید متشکریم.
خواهر گرامی، بهترین کار مراجعه به یک متخصص است. به نظر میرسد مشکل شما از طریق درمان شناختی-رفتاری البته زیر نظر یک متخصص باتجربه (ترجیحا سکستراپیست) قابل حل باشد. برای این منظور میتوانید به یکی از آدرسهای زیر مراجعه کنید:
۱- کلینیک تخصصی اختلالات جنسی وابسته به درمانگاه انستیتو روانپزشکي تهران، تلفن: ۶۶۵۵۱۵۱۵ - ۶۶۵۵۱۶۱۶
آدرس: ستارخان- خيابان نيايش- خيابان منصوري- جنب بيمارستان رسول اکرم(ص) - انستيتو روانپزشکي تهران
اطلاعات بیشتر: http://medicine.tums.ac.ir/story.aspx?id=23372&p=575
۲- دکتر سعید روشن (بیمارستان مصطفى خمینی تهران) ۸۸۹۶۶۱۳۰ الی ۹
۳- دکتر محمدعلی بشارت ( تهران بزرگراه دکتر چمران خ جلال آل احمد روبروی کوی نصر خ نسیم دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی تلفن ۸۸۲۸۱۵۱۵ )
۴- خانم دکتر راحله امانی (استاد دانشگاه شهید بهشتی) : ۸۸۶۸۴۹۵۸
۵- دکتر بهنام اوحدی: ۸۸۶۸۶۲۴۶
۶- دکتر سید کاظم فروتن تهران، میدان فلسطین، خیابان ایتالیا، جنب بیمارستان شهید مصطفی خمینی، کلینیک سلامت خانواده
تلفن و دورنگار : ۸۸۹۷۴۹۲۵-۸۸۹۸۵۹۱۸
۷- دكتر مهرداد افتخار ۸۸۷۴۴۵۳۸
۸-دکتر فریدون مهرابی (۸۸۷۸۶۵۴۵ ـ ۰۲۱)
البته اگر به هیچ صورتی چنین امکانی ندارید، میتوانید از مشاوره و راهنمایی کارشناسان ما به صورت تلفنی استفاده کنید.
برای شما آرزوی سلامتی و آرامش داریم.
ببخشید شهوت یعنی چی؟؟؟
ببخشید شهوت یعنی چی؟؟؟
با سلام و تشکر از حضور شما،
با سلام و تشکر از حضور شما، لطفا به لینک زیر مراجعه نمایید:
http://www.pasokhgoo.ir/node/32135
سلام .دختری۱۶ساله هستم
سلام .دختری۱۶ساله هستم .دوساله پیش دختری در کلاس ما بود که به من علاقه ی زیادی داشت وخیلی تمایل داشت که همیشه کنار من باشه و من باهاش دوست باشم منم باهاش دوست شدم و رفتارم باهاش معمولی بود ولی اون علاقه زیادی ب من داشت ک حتی قصد خودکشی هم داشت و انجامشم داده بود .بعد از یه ۶ماه رابطه ی ما. و دوستیمون بهم خورد و ما دیگه باهم ارتباطی نداشتیم فقط اون گاهی اوقات با بهانه های مختلف به من پیام میداد که اخر هر پیام هم به دعوا ختم میشد حالا بعد از دوسال فکر میکنه من بهش علاقه دارم و میگه ک این موضوع براش ثابت شده است ولی من واقعا هیچ حسی بهش ندارم و هرچقدر ک براش توضیح میدم که دوستش ندارم قانع نمیشه و باور نمیکنه و هنوزم ادعا میکنه ک من دوستش دارم ولی اون حسی به من نداره.به نظر شما مشکل این فرد چیه و من چکار باید بکنم؟
با سلام خدمت شما کاربر محترم.
با سلام خدمت شما کاربر محترم.
این که ایشان آیا دچار مشکلی هستند یا خیر و اگر هستند این مشکل چیست، مسئله ای است که بایستی با حضور ایشان نزد یک متخصص و انجام مصاحبه و تست به آن پاسخ داد.
اما این که شما چه کنید! قطعا وقتی شما ادعا دارید نسبت به ایشان و دوستی با ایشان تمایلی ندارید، لزومی ندارد که کاری برای اثبات این ادعا انجام دهید. بلکه بالعکس لازم است کار یا کارهایی را انجام ندهید. منظور این است که مثلا اگر کار خاصی (مثل امور درسی و تحصیلی) لازم با ایشان ندارید، با ایشان تماس نگیرید و پیامی هم ندهید. حتی لازم نیست همه پیامها را پاسخ دهید، که خود این کار میتواند در ذهن ایشان دلیل بر علاقه شما باشد.
موفق باشید.
سلام من علي هستم۱۷سالمه بعد
سلام من علي هستم۱۷سالمه بعد من وقتي كسي را ميبينم توي خيابان يا جايي ديگه اگه جذاب باشه يا به قول خودمون خوشگل باشه خلاصه عاشق ش ميشم
انقدر وضع من بده كه شايد در يك روز چند پسر ببينم خوشگل باشن عاشقشون ميشم نميدونم چرا فقط عاشق همجنسم ميشوم لطفا كمكم كنيد؟؟
حتي ۳سال عاشق پسر عمه ام شده بودم و كسي از اين موضوع خبر نداشت
لطفا كمكم كنيد و حتي براي اين عاشق شدن هيچوقت بيرون نميروم و با خانواده سفر هم نميروم مشكلم بزرگ بزرگ تَر داره ميشه؟؟
سلام علی، به شهر سوال خوش
سلام علی، به شهر سوال خوش آمدید.
صحبت های شما خیلی کلی است. مقصود از عاشق شدن (به ویژه با لوث شدن این کلمه و هرگونه قصد و منظور از آن) واقعا مبهم است. البته این نکته را همین جا عرض میکنم که نباید در مورد دوستی و علاقه تان به دوستان و نزدیکان، خیلی با وسواس برخورد کنید. علاقه صمیمی بین احباب و دوستان و هم سن و سالان در اقوام و فامیل، چیز جدید و عجیبی نیست. همیشه افرادی بیش از دیگران با هم صمیمی می شوند. اما بهتر است برای تشخیص و بررسی بیشتر است شما به یک متخصص مراجعه کنید. در پایین نام و آدرس چند متخصص را خدمت شما عرض میکنیم:
برخی از پزشکان متخصص سکستراپیست:
۱-کلینیک تخصصی اختلالات جنسی وابسته به درمانگاه انستیتو روانپزشکي تهران مراجعه نمایید.
تلفن: ۶۶۵۵۱۵۱۵ - ۶۶۵۵۱۶۱۶
آدرس: ستارخان- خيابان نيايش- خيابان منصوري- جنب بيمارستان رسول اکرم(ص) - انستيتو روانپزشکي تهران
اطلاعات بیشتر: http://medicine.tums.ac.ir/story.aspx?id=23372&p=575
۲- دکتر فریدون مهرابی (۸۸۷۸۶۵۴۵ ـ ۰۲۱)
۳- دکتر سعید روشن (بیمارستان مصطفى خمینی تهران) ۸۸۹۶۶۱۳۰ الی ۹
۴- دکتر محمدعلی بشارت ( تهران بزرگراه دکتر چمران خ جلال آل احمد روبروی کوی نصر خ نسیم دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی تلفن ۸۸۲۸۱۵۱۵ )
۵- خانم دکتر راحله امانی (استاد دانشگاه شهید بهشتی) : ۸۸۶۸۴۹۵۸
۶- دکتر بهنام اوحدی: ۸۸۶۸۶۲۴۶
۷- دکتر سید کاظم فروتن تهران، میدان فلسطین، خیابان ایتالیا، جنب بیمارستان شهید مصطفی خمینی، کلینیک سلامت خانواده
تلفن و دورنگار : ۸۸۹۷۴۹۲۵-۸۸۹۸۵۹۱۸
۸- دكتر مهرداد افتخار ۸۸۷۴۴۵۳۸
برای شما آرزوی عافیت و آرامش میکنیم. موفق باشید.
علی آقا راه حلش این نیست که
علی آقا راه حلش این نیست که با خانواده بیرون نری یا چشماتو ببندی که چشمت به کسی نیفته برعکس اینقدر باید با این افراد مواجه بشی تا بی خیال شی ازچیزی که میترسی باید به سمتش بری وبراون غلبه کنی هرکجا بری بچه خوشگل هست پس فرار فایده نداره
باسلام و عرض ادب
باسلام و عرض ادب
مطلب مهمى هست و اميدوارم حتما بخونيد و جواب بديد
ولى چون نميدونم جواب كجا مياد ، لطفا به جيميل كىه آدرسشو دادم جوابشو حتما بديد ممنون
هوالحق:
بنده نوجوان ١٦ ساله هستم
بايد عرض كنم بنده فردى هستم همواره هميشه دور و أطرافم پر دوست بوده و با همه ارتباط داشتم و خيلي از دوستان و اقوام و معلمان و ... به بنده لطف داشتن و هميشه دوستم داشتن و نميدونم كه اين مسئله بخاطر ظاهر جذاب بنده است يا بخاطر اخلاقم ...
بنده سخت ميشود به كسي علاقه پيدا كنم و دوستش داشته باشم و اگه دوست داشته باشم ، راحت ميتوانم ازش متنفر باشم و رابطه دوستي خود را قطع كنم ...
اما در اين سال يعنى دهم / اول دييرستان با كسي آشنا شدم كه ماه هاى اول ارتباط خوبى نداشتيم ولى در شش ماه آخر سال بطور عجيبي صميمي شديم ، و رفته رفته واقعا اين دوستي به وابستگي روحى تغيير كرد ، بطوري كه واقعا احساس ميكنيم يك روح در دو جسم هست و اتفاقات شگفت انگيزه بينمان افتاد ، مثل تفاهم هاى فوق العاده ، مثل چندين بار شده چيزي كه من بطور اتفاقي به آن فكر ميكردم آن هم فكر ميكرد يا بار ها ميشد هماهنگ يك حرف رو ميگفتيم يا وقتي يك تصور خيالى از چيزي داشتيم و وقتي به هم بازگو ميكرديم ميديدم هر دو يك چيز مشخصي رو تصور ميكرديم ...
ولى مشكل اينجاست كه در عين صميمي بودنمان هى بحث ميكنيم ، از خيلي چيز ها ...
مثلا گاهى اوقات همديگر را نقد ميكنيم ، و در مورد مسائل زيادي بحث ميكنيم و اختلاف نظر داريم
اين ها به نظر بنده مسائل عادي هست
ولى چيزى كه براى من اذيت كننده هست ، حس اوسـت ...
او من رو دوست داره و منم اونو ، و واقعا از ته دل همديگر رو دوست داريم با الفاظ مثل عشقم / داداش / عزيزم / جانم همديگر رو صدا ميزنيم
ولى او يك مشكل داره كه در عين مسائل خيلي بي عاطفه هست و من خيلي با عاطفه ، او بي تفاوت هست ولي من محافظ كار ...
و اساسى ترين مشكل اينجاست كه بيشتر وقت ها مخصوصا شب ها هنگام خواب جلو چشمانم ميايد و ميخواهم از لب هايش ببوسم ، و ميدانم كه اين حس بوس از شهوت نيست و ميدانم كه آن هم ميخواد از لب هاي من ببوسد يا همديگر را بغل كنيم ولي اصلا به من بصورت زباني إبراز احساسات نميكند و نميتواند بيان كند و جز افرادي هست كه سرد هستن و احساسات خود را بيان نميكنند ولى ميدانم دوستم دارد و من هم او را و من بهش بار ها گفتم دوستش دارم و هر چقدر اين حرف رو ميزنم پر رو تَر ميشود ...
حالا سوْال بنده اينجاست كه به نظر شما ادامه اين دوستي بهتر است يا خير !!؟ آيا حس بنده كه ميخواهم از روي دوستي و علاقه از لب هايش ببوسم يا بغلش كنم حرام هست !؟
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
متاسفانه امکان دسترسی کارشناسان سایت به اطلاعات شخصی و ایمیل افراد وجود ندارد.
در مورد مطالب شما چند نکته عرض میکنم و سپس پاسخ سوال های شما.
نکته اول این که، دوستی و مودّت و مهربانی بین مؤمنین از صفات و ویژگی های پسندیده است و در دستورات دینی به همان اندازه که از تنفر و کینه و دشمنی بین مؤمنان به بدی یاد کرده است، نسبت به مودت و مهربانی بین مؤمنین تأکید شده.
نکته دوم این که همانوطر که خودتان اشاره کردید، خصوصیات و ویژگی هایی که فرمودید مانند نقد یکدیگر و علاقه به یکیدیگر و ... غیره، همه و همه کاملا عادی است و چیز عجیبی در یک رابطه دوستانه بین دو انسان نیست.
نکته سوم تفاوت انسانها با یکدیگر است. ما انسانها در عین اشتراکاتی که با هم داریم، هرکدام خصوصیاتی داریم که ما را از هم متمایز میکند و ما به آن تفاوتهای فردی میگوییم. این که دو انسان کاملا در همه خصوصیات مانند هم باشند چیزی تقریبا نزدیک به محال است. تنها در عده ای از دوقلوهای همسان چنین نزدیکی و شباهت دیده شده. بنابراین نباید انتظار داشته باشید افکار دوست شما کاملا مطابق افکار شما باشد. هرچه شما میخواهید او هم بخواهد، هرچه نمیخواهید او هم نخواهد... که اگر چنین انتظاری داشته باشید نشانه خودمحوری و ضعف شخصیت شماست.
پس اجازه دهید همه حتی نزدیکترین افراد به شما سلایق و افکار خود را داشته باشند. البته میتوان در مورد هر موضوع و فکر و سلیقه ای بحث و تبادل نظر کرد و شاید آن را تغییر داد اما تحمیل نه!
پاسخ اول شما، قطعا دوستی بهتر از جدایی و دشمنی است. مگر اینکه واقعا تبعاتی داشته باشد که شما (به عنوان یک انسان بالغ و عاقل) نتوانید آن را کنترل کنید.
پاسخ دوم شما، به نظر نمیرسد چنین رفتاری بدون ریشه های شهوانی و هوس آلود باشد. البته ما از فرهنگ خاص خانوادگی شما اطلاع نداریم. ممکن است در خانواده شما، بوسیدن لبها امری عادی باشد (مثلا آیا شما با مادر و پدر خود اینچنین روبوسی میکنید؟؟؟)، که در اینصورت برای شما امری عادی است ولی باز هم به لحاظ عرف جامعه رفتاری عادی نیست. پس بهتر است از لغزشگاهها دوری کنید.
موفق و سربلند باشید.
به نظر من سعی کنید ارتباط
به نظر من سعی کنید ارتباط فیزیکی نداشته باشید بوسیدن لب همان و شهوتی شدن وهزاران بد بختی دیگه
اینکه سوال کردن نداره معلومه
اینکه سوال کردن نداره معلومه که اشکال داره چون اگه بغلش کنی وازش لب بگیری از نظر جنسی تحریک میشی و...
لطفا نظر منو درج کنید
لطفا نظر منو درج کنید
من فقط در این حد بگم که...
الهی من برای تک تکتون بمیرم
که چقدر سخت و طاقت فرساست این جور دوستیا
و چقدر سخته قبول این که طرف وااااقعا هیچ حسی بهت نداره
و بعضی وقتا فقط واس این که دلتو نشکونه مجبوره فیلم بازی کنه
این اتفاق واس من افتاد
بدم افتاد
حدود دو سالو نیم طول کشید و افت شدید درسیو....
الآن خیلی خدارو شکر میکنم چون کاملا عوض شدم
ولی با این وجود هر وقت یادش میوفتم خیلی دلم میگیره
آخه چرا من؟؟ اصلا تجربه خوبی نبود
خیلی دوست داشتم ی جایی بود میتونستید با من درددل کنید
هم خوب میفهمیدمتون
هم بتون میگفتم چی کار کنید بهتره
فقط در همین حد بگم که
خودتونو گول نزنید
قبول کنید دوستون نداره و
این جور افراد معمولا خاطرخواه زیاد دارن
و شما یکی از اونایید و فقط باید ازین جور افراد دوری کرد
جلوی ضررو هر وقت بگیری منفعته
خدااااا شاهده تموم دنیام شده بود هر چقدر بی محلی میکرد نمیتونستم باور کنم بابا دوسم نداره
بعدم علاوه بر من اشخاص دیگه هم بودن
این جور افراد با نفوذن
تورو خدا گولشونو نخورید
چون ی زمانی هس مث سگ براش میجنگی
و ی زمانی فقط آرزوی فراموشیشو داری
بعد ازون مدتیم که از سرت افتاد از خودت بدت میاد که چرا انقدر احمق بودی
قدر خودتو بدون
و بدون ی روز تموم میشه
فقط خودتو گول نزن
قبول کن اشتباه کردی
قبول کن طرف دوست نداره
و حتما سعی کن ازون مدرسه بری
چون وقتی این هیجانت بره میفهمی که چقدر احمق بودی
پس دوست من
یادت نره ها
تنها راهش دوری از اون محیطه
هیچ راه دیگه ای هم نداری
من با وجود این که کلاسم عوض شد ولی وقتی میدیدمش دوبارا داستان شروع میشد
و این که خودتو گول نزن
الآن اگ دقت کنی خیلی بچه های دیگتون دوسش دارن
پس خودتو گول نزن
تو مث بقیه ای
الآن اگ تابستونئه و تو فکرشی
تنها چیزی که ازت میخوام اینه که....
اگ آیندت برات مهمه مدرستو عوض کن
سلام من دختری ۱۷ ساله هستم که
سلام من دختری ۱۷ ساله هستم که عمیقا عاشق پسری شدم که همجنسگراست
من واقعا عاشقشم و حتی نمیتونم فکرش رو از سرم بیرون کنم ولی تا به حال از نزدیک ندیدمش
خواهش میکنم کمکم کنید من نمیدونم اگه بهش بگم بهش علاقمندم چه رفتاری از خودش نشون میده
اگه بگه دوستم نداره و از من متنفر بشه واقعا میمیرم
چطور میتونم کمکش کنم که همجنس گرا نباشه
با سلام و احترام.
با سلام و احترام.
دوست عزیز، این، مسئله ای نیست که با صرف ادعا یا تشخیص غیر تخصصی بتوان ثابت دانست. بنابراین بهترین کمک شما آن است که ایشان را ترغیب و تشویق کنید تا نزد یک روانشناس یا روانپزشک (ترجیحا با تجربه درمان اختلالات جنسی و یا با تخصص سکستراپی) مراجعه کنند تا هم اصل مشکل در ایشان تشخیص داده شود و هم در صورت نیاز مراحل درمانی را پشت سر بگذارند.
موفق باشید
سلام نظرات بالا رو با دقت
سلام نظرات بالا رو با دقت خوندم، منم مثل بقیه به هم جنس علاقه دارم و ... شماچیزی درباره خود هیپنوتیزم و تلقین میدونین؟ میشه با کمک اینا این حسو سرکوب کرد؟
با سلام خدمت شما.
با سلام خدمت شما.
درمان اختلالات جنسی، به عنوان یکی از کاربردهای هیپنوتیزم درمانی ذکر شده است. البته ما اطلاعات زیادی در این زمینه و در خصوص میزان موفقیت آن نداریم. شما میتوانید با مراجعه به منابع علمی یا مراکز و مطلب های مربوط به اینگونه درمان ها یا سایتهای اطلاع رسانی آن ها اطلاعات بهتر و بیشتری کسب کنید. اما این نکته را یادآور می شویم که شاید با مراجعه به یک سکستراپیست یا حتی روانشناس باتجربه در زمینه اختلالات جنسی، دیگر نیاز به مراجعه به هیپنوتیزم تراپ نباشد.
موفق باشید.
سلام بی مقدمه شروع میکنم ،
سلام بی مقدمه شروع میکنم ، حقیقت اینکه یک ماه هست که بادختری توتلگرام دوست شدم واتفاقی فهمیدم چند کوچه اونور تر از ما زندگی میکنه و میگه بیا یه جا ببینمت و نذار تنها بمونم و نیاز به دوست و همدم دارم و من مردد هستم ازینکه من با ایشون چیکار کنم؟تو این مدت یک ماه روزی نیس که التماس نکرده باشه بهم،خیلی خیلــــــــــــــــی مشتاق دوستی ماست ولی من چون مادرم میگه حق نداری با کسی ازتو نت رفت و آمد کنی منم درخواستش روقبول نکردم این دخترعلاقه بهم پیداکرده ومن نمیدونم چه تصمیمی بگیرم.لطفا راهنمایی کنید و راه درست رو نشونم بدید سپـــاس.
با سلام و احترام.
با سلام و احترام.
خواهر گرامی، به طور کلی و اصل اولیه در فضای مجازی، بنا را بر عدم اعتماد بگذارید. هرچند ممکن است اطلاعات و اظهارات افراد در این فضا درست هم باشد ولی به جهت اینکه راهی برای راستی آزمایی آن وجود ندارد و همچنین به این دلیل که سوء استفاده های این گونه بسیار شده است، بهتر است به سادگی قطع ارتباط کنید. مگر این که در فضای حقیقی و بیرون از نت با بررسی و تحقیق به این نتیجه رسیده باشید مشکلی در ارتباط با فرد یا افراد مورد نظر وجود ندارد.
موفق باشید.
ممنون از پاسختون حقیقت اینکه
ممنون از پاسختون حقیقت اینکه بنا به حرف هایی که بهم گفته تشخیصش سخت شده که آیا دوستی سالم میخواد یانه؟ومن اینجا شک دارم چون گاهی الفاظی استفاده میکنن که منوبه تردید میندازه . من اون رودوست دارم امایه سری حرفا وسوسه کننده ای که میزنه منو تو شک میندازه بین دوستی پاک و ناسالم که کدام هستند.الان یه راه کار بدهید که بدون اینکه آسیب جدی ببیند این رابطه رو قطع کنم ماشکــــــرم
سلام مجدد. اگر ارتباط شما
سلام مجدد. اگر ارتباط شما صرفا در فضای مجازی باشد، قطع ارتباط کار چندان دشواری نیست. صرفا لازم است خودتان تصمیم جدی بگیرید و پای این تصمیم تا انتها بایستید. البته ممکن است در ابتدا کمی دشوار باشد اما رفته رفته شرایط برایتان عادی و آسان خواهد شد.
موفق باشید.
سلام من بیشتر متن هایی که
سلام من بیشتر متن هایی که گذاشتینو خوندم
من ١٧سالمه و دخترم یک دوستی دارم که بشدت دوستش دارم از شما نمی خوام که بگین چطور فراموشش کنم میخوام بدونم چطور بفهمم اونم دوستم داره یا نه و می خوام بدونم چطور بهش بگم که براش میمیرم میدونم که اونم یک حس خواصی داره ولی دلم میخواد بهش بگم که دوستش دارم ممنون از راهنمایهای کارسازتون
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما دوست عزیز،
داشتن دوستان خوب، موهبتی است که بایستی همواره قدر آن را بدانید. توجه داشته باشید که ما انسانها از راههایی ارتباط برقرار میکنیم و از احوال و احساسات هم با خبر می شویم، طبعا ساده ترین راه ارتباطی انسانها، حرف زدن است. این که شما از احساس دوستتان آگاه شوید یا بخواهید او را از احساس خود آگاه سازید، ساده ترین و سهل الوصول ترین راهش ارتباط کلامی است. با او حرف بزنید، حرف دل خود را برایش بگویی و از احساسش سوال کنید. اما راههای دیگری هم وجود دارد که از طریق رفتار ها، حرکات و اشارات و استعاره ها انسان به صورت غیر مستقیم پیام خود را به دیگری برساند و یا پیام دیگری را دریافت کند. این مسئله طبیعتا تا حد زیادی با توجه به تجربیات شما بدست می آید و توضیح آن با طول و تفصیلی که دارد اینجا ممکن نیست. مثال ساده آن، لبخند زدن، نشانه دوست داشتن (یا حداقل عدم تنفر) است. هدیه دادن، سلام دادن یا به گرمی پاسخ دادن! اینها صرفا مثال است.
موفق باشید
سلام . وقت بخیر
سلام . وقت بخیر
من پسر ۱۶ ساله هستم
امسال حوزه ثبت نام کردم و یک ماهی میشه که دارم کلاساشو شرکت میکنم
درسم هم نسبت به کسای دیگه خیلی بهتره و جزو شاگرد ممتازهای حوزه ام
چند هفته ست که به یکی از هم کلاسی هام خیلی علاقه مند شدم
به خدا قسم این علاقه من از روی شهوت و هواوهوس نیستش
میخام بهش بگم که دوستش دارم ، ولی خجالت میکشم
احتمال میدم اون هم همچین حسی رو نسبت به من داره و خجالت میکشه که بهم بگه ، چون بیشتر اوقات با من میگرده و حرف میزنه (درس اش هم مثل من خیلی خوبه)
دوست دارم بغلش کنم و درآغوشش بگیرم
خیلی وقته که ذهنمو مشغول کرده
همه اش تو ذهنمه
تو رو خدا کمکم کنید
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
بسیار از حضور شما در شهر سوال خرسندیم و برای موفقیت شما در مسیری که برگزیدید دعا میکنیم.
دوست عزیز، توجه داشته باشید که نسبت به این مسئله یعنی دوستی و علاقه به جنس موافق نه باید خیلی حساسیت بیش از حد داشته باشید و از آن بترسید، و نه باید نسبت به انحرافات آن به اصطلاح بی خیال باشید. ما بارها به دوستان شما در شهر سوال عرض کردم که دوستی بین مؤمنین از پسندیده ترین حالتهایی است که خداوند متعال نسبت به آن حتی توصیه نموده است. بنابراین نسبت به دوستی با همکلاسی های خود ابایی نداشته باشید و البته در انتخاب دوست سعی کنید ملاکهای جدی و درستی را درنظر بگیرید و بر اساس ملاکهای ظاهری قضاوت نکنید. هرگاه هم که توانستید دوست خوبی داشته باشید، در حفظ این دوستی بکوشید ، چرا که حفظ یک رابطه دوستانه خوب از شروع آن بسیار مهمتر و دشوار تر است.
دوستی خود را پنهان نکنید. ضمن این که سعی کنید دوستی تان منحصر در یک نفر نباشد. این مسئله عجیبی نیست که ما با برخی دوستانمان صمیمی تر باشیم و با برخی نباشیم پس نگران این مسئله هم نباشید. از سوی دیگر اجازه ندهید این مسئله خیلی ذهن شما را مشغول سازد. به ویژه مسائل جسمی و جنسی مانند در آغوش گرفتن... این مسئله بخودی خود عیبی ندارد، شما مانند همه مردم میتوانید موقع دید و بازدید و سلام و احوالپرسی مصافحه کنید و یکدیگر را در بغل بگیرید اما این مسئله نبایستی در ذهن شما جولان بدهد. اگر ناخودآگاه این افکار به ذهنتان می آید ، همان موقع تغییر حالت فیزیکی دهید (اگر نشسته اید برخیزید و اگر ایستاده اید راه بروید و ...) و میتوانید از اذکار مختلف استفاده کنید. سعی کنید اگر تنها هستید به سراغ کسی بروید و با او صحبت کنید (در هر موضوعی) و اگر تنها نیستید ، با افراد حاضر صحبت کنید.
ضمن استفاده از فضای صمیمی و دوستانه در مدرسه، اگر درس اخلاق در کنار سایر دروس برگزار می شود، حتما در آن شرکت کنید.
موفق باشید.
با سلام من پسری ۲۷ ساله هستم
با سلام من پسری ۲۷ ساله هستم و اصلا میلی به جنس مخالف خودم ندارم حدود ۳ سال هست که با یه نفر که از خودم ۲ سال بزرگتر بود دوست شدم و رابطمون به جاهای باریک هم کشید و بعد اون ازدواج کرد ولی با این حال هنوز باهم رابطه داریم منظورم رابطه دوستانس نه بیشتر.هنوز که هنوزه بهش فکر میکنم و اگه زود به زود نبینمش خیلی حالم خراب میشه و همین باعث عذاب شده برام و از زندگیم هیچ لذتی نمیبرم خیلی نگران میل جنسیم هستم خیلی دوست دارم مثل خیلیای دیگه میل جنسیم به جنس مخالف باشه ولی نیست و همین باعث شده افسردگی بگیرم.یه چیز دیگه هم که هست اینه که تو همجنس هم به قشر خاصی علاقه دارم و اون کسایی هستن که سنشون تقریبا بالاست نه خیلی.بخدا دارم دیوونه میشم چاره ای نداشتم دیگه که اینجا پیام دادم تو رو خدا کمکم کنید من ادم تقریبا مذهبی ای هم هستم و نمازم بوقته و خیلی چیزا رو رعایت میکنم ولی تو این مساله به بن بست رسیدم
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
برادر گرامی، با توجه به مطالب مطرح شده، توصیه می شود به یک مرکز تخصصی یا یک متخصص امور جنسی مراجعه نمایید تا پس از بررسی های بیشتر و تشخیص مشکل، به حل مشکل شما کمک شود. اطمینان داشته باشید که مشکل شما حل شدنی است!
موفق باشید
رای این منظور میتوانید به یکی از آدرسهای زیر مراجعه کنید:
۱- کلینیک تخصصی اختلالات جنسی وابسته به درمانگاه انستیتو روانپزشکي تهران، تلفن: ۶۶۵۵۱۵۱۵ - ۶۶۵۵۱۶۱۶
آدرس: ستارخان- خيابان نيايش- خيابان منصوري- جنب بيمارستان رسول اکرم(ص) - انستيتو روانپزشکي تهران
اطلاعات بیشتر: http://medicine.tums.ac.ir/story.aspx?id=23372&p=575
۲- دکتر سعید روشن (بیمارستان مصطفى خمینی تهران) ۸۸۹۶۶۱۳۰ الی ۹
۳- دکتر محمدعلی بشارت ( تهران بزرگراه دکتر چمران خ جلال آل احمد روبروی کوی نصر خ نسیم دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی تلفن ۸۸۲۸۱۵۱۵ )
۴- خانم دکتر راحله امانی (استاد دانشگاه شهید بهشتی) : ۸۸۶۸۴۹۵۸
۵- دکتر بهنام اوحدی: ۸۸۶۸۶۲۴۶
۶- دکتر سید کاظم فروتن تهران، میدان فلسطین، خیابان ایتالیا، جنب بیمارستان شهید مصطفی خمینی، کلینیک سلامت خانواده
تلفن و دورنگار : ۸۸۹۷۴۹۲۵-۸۸۹۸۵۹۱۸
۷- دكتر مهرداد افتخار ۸۸۷۴۴۵۳۸
۸-دکتر فریدون مهرابی (۸۸۷۸۶۵۴۵ ـ ۰۲۱)
سلام خدمت تمامی خواهران و
سلام خدمت تمامی خواهران و برادران عزیزم
خدمت شما عرض کنم که منم این حس رو دوسال نسبت به یکی از همکلاسیم داشتم
من طوری به دوستم علاقه مند بودم که وقتی اونو حتی یک روز نمیدیدم براش گریه میکردم
تو این دو سال به خاطر دوستم خیلی صدمه دیدم اُفت شدید درسی داشتم که مجبور شدم تغیر رشته بدم
افت ورزشی و جسمانی داشتم طوری که قبلا بدنی عضلانی و بدنسازی داشتم اما از وقتی به دوستم علاقمند شدم انگیزه ورزش کردن رو ازدست دادم و ورزش نکردم و ۱۷کیلو گرم لاغر شدم و افسرده شدم
یه روز با خودم گفتم اینطوری فایده نداره و باید علاقم کمتر بشه
از افرادی با تجربه مشورت خواستم و اونا بهم گفتن این حس معمولیه که اکثر انسان ها در دوره نوجوانی دچارش میشن
به من گفتن که یا به طریقی ازش دور شو که میدونیم نمیتونی یا با یک جنس مخالف دوست شو !
منم تصمیم گرفتم که با دختری که از اشناهامون هست آشنا شم البته هم خونواده من و هم خونواده دختره میدونستن خلاصه چند وقت که گذشت دیگه علاقه ای به دوستم نداشتم ...
الانم میخوایم ازدواج کنیم
امیدوارم تونسته باشم کمکی به شما بکنم
با تشکر از مدیر محترم سایت
چرا سوال منو جواب نمیدین
چرا سوال منو جواب نمیدین
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما دوست گرامی
دقیقا نمیدانیم سوال قبلی شما چه بوده است. اما مطمئن باشید ان شاالله بی پاسخ نمی ماند.
حجم سوالات رسیده به سایت مخصوصا در بخش مشاوره زیاد است و در نوبت پاسخگویی قرار دارد.
موفق و سلامت باشید.
سلام من دختري ١٣ ساله هستم
سلام من دختري ١٣ ساله هستم سال پيشكه كلاس هفتم بودم به يه دختري وابسته شدم سه ماه با اون دوست شدم خيلي هم دوستاي خوبي بوديم باهم همديگرو خيلي دوست داشتيم كه اون منو ول كرد و رفتارش با من معمولي شده بود يني انگار دوستاي معمولي بوديم اين موضوع خيلي بهم ضربه زد و أفسرده شدم مامان و بابام هم از اين موضوع خبر نداشتن ولي مامان يه بوهايي برده بود البته نه كه باهم قهر كرده باشيم فقط دوستاي معمولي بوديم تــو تابستون بهش زنگ مي زدم يا تــو تلگرام باهاش چت مي كردم اونم با من چت مي كرد يا بهم زنگ مي زِد ولي بعد از مدتي رفتارش بأمن سرد شـد و منو كنار زِد خيييييييلي از اين كارش ناراحت شدم دل منو شكوند:( تصميم گرفتم اين موضوع رو به مامانم بگم و مدرسمو عِوَض كنم
رفتاراي سرد دوستم دل منو شكوند باورم نمي شـــــد كه چرا همچين كاري كرده رفتم مدرسه كه پروندمو بگيرم و از اين مدرسه برم همون لحظه دوستمو تــو مدرسه ديدم خواستم بغلش كنم ول اون منو كنار زِد خيلي ناراحت شدم از اون روز به بعد نه بهش زنگ زدم نه تــو تلگرام باهاش چت كردم فقط واسش دعا كردم كه همچين اتفاقي واسش بيافته با اينكه نفرينش كردم ولي باز دوسش دارم و بعضي اوقات واسش گريه مي كنم ولي يه سؤال دارم از شما به نظر شما دوستم تاوان كارشو مي بينه ؟؟ و اينكه يجورايي دوست دارم كه دوستم به اشتباهش فكر كنه و از من معذرت خواهي كنه چون اون بعضي وقتا به اشتباهش فكر ميكنه و از من معذرت خواهي مي كنه ولي اين بارو نه غرورشو نگه داشته و به اشتباهش فك نكرده به نظر شما ميشه با دعا كردن دوستم از من معذرت خواهي كنه يعني امكانش هست كه خدا بهم كمك كنه يه سؤال ديگ من هرچي دعا مي كنم كه ارزوهام براورده شه بدتر ميشه:| احساس مي كنم خدا داره باهام لج ميكنه:| گفتم شايد ميدونه صلاح من چيه تروخدا كمكم كنيد من بتونم دوستم رو فراموش كنم چون علاقه ي زيادي بهش دارم توي مدرسه جديدم خداروشكر تونستم عادت كنم ولي گذشته و خاطرات من و دوستم منو آزار مي ده كمكم كنيد:(
سلام بر شما کاربر محترم شهر
سلام بر شما کاربر محترم شهر سوال.
دوست نوجوان، قطعا انجام هیچ کاری برای خداوند بزرگ و توانا، غیر ممکن نیست! اما این نکته را لازم است بدانید که قانون خداوند برای کارهای دنیا این نیست که خودش در انجام همه کارها دخیل باشد (هرچند در برخی موارد استثنایی مثل معجزات و کرامات این اتفاق می افتد). این بدین معناست که ما و همه اهل دنیا بایستی اموراتمان را از طریق اسباب عادی آن انجام دهیم. مثلا اگر شما تشنه هستید، لازم است از جای خود بلند شوید و به سمت یخچال بروید و آب بنوشید. آیا این یعنی خداوند نمیتواند آب را به ما برساند؟ نه ، قطعا خداوند اگر اراده کند چنین کاری را میتواند اما قانون خدا این نیست هر مشکل انسانها و هر کاری را خودش بی واسطه انجام دهد. عقل ، هدیه خداوند است برای همین که به کمک آن انسان بتواند مشکلاتش را حل کند. البته ما میتوانیم به درگاه خداوند دعا کنیم تا کمک کند راه حل مشکل را زودتر پیدا کنیم!
خب، حالا شما میخواهید دعا کنید تا دوستتان به اصطلاح متنّبه شود و به اشکال خودش پی ببرد. ممکن است شما دعا کنید و این کار بشود(ما نمیتوانیم با اطمینان بگوییم نمی شود) اما تا زمانی که راه حل برای حل مشکلات وجود دارد نبایستی بیکار بنشینید و منتظر باشید خدا کارهایتان را انجام دهد. شما دعا کنید، اما به دوستتان هم بگویید (مستقیم یا غیر مستقیم) که ازش دلخور هستید و دلیل دلخوری تان چیست! دعا کنید و در کنارش به دوستتان بگویید که دوستش دارید. از خدا کمک بخواهید تا در رساندن این پیام به شما کمک کند.
موفق باشید.
با عرض سلام و احترام.
با عرض سلام و احترام.
من پسری ۱۶،۱۷ ساله هستم که تقریبا به مدت یک سال است که نسبت به یکی از دوستان همکلاسی ام دچار علاقه و محبت افراطی شده ام.این علاقه بلافاصله بعد از قرار گرفتن در قلبم مانند یک ویروس سیستم زندگی من را دگرگون کرد؛افسردگی گرفتم و به تبع دچار افت تحصیلی و معنوی شدم.به مرور زمان اعتماد به نفس و عزت نفسم پایین آمد و از دوستم یک اسطوره ساختهم و خودم را در مقابل او حقیر احساس میکردم و الان هم همینطور است؛از کودکی خانواده ام به من عزتی ندادند و من هیچ وقت در خانواده ام احساس ارزشمند بودن نکردم و در این دوره نوجوانی محبت کافی را دریافت نکردم،تمام خلاءها و کم و کاستی هایم را خدا پر کردم حالا نمیدانم درست بود یا غلط!یعنی وقتی با خدا بودم از همه چیز بی نیاز بودم،اعتماد به نفس و عزت نفس داشتم.(نمیدانم خوب است یا بد ولی فکر کنم که خوب است) بعد از اینکه به دوستم علاقه مند شدم رابطه ام با خدا کمرنگ شد و وقتی با خدا رابطه خوبی نداشته باشم تمام کم.و کاستی هایم دوباره برمیگردند و من همان بی ارزش ترسو و...میشوم.حالا من چه کار کنم؟
اینکه کمبودهایم را با خدا پر میکنم آیا اشکالی دارد و من مشکل خاصی از لحاظ چه دینی و چه روانشناسی ندارم؟
این خوب است یا بد؟
درکل با وجود این علاقه چگونه به حالت عادی زندگی ام برگردم؟
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
دوست نوجوان، جا دارد به شما تبریک بگوییم به خاطر این که با وجود مشکلات مختلف در زندگی، اما به هر حال مسیر خوبی را برای جبران ضعفها پیدا کرده اید. پنجره ای رو به خدای متعال باز کردید و هرگاه که دچار دلتنگی و افسردگی میشدید از آن دریچه دوباره نور امید را در دل خود زنده می کردید.
آفرین بر شما. به نظر می رسد پاسخ سوال خودتان را هم خودتان دادید. اما چند نکته را عرض میکنیم:
نتیجه: در مورد سوالت، اینکه دونفر یکدیگر را دوست داشته باشند یا به طور کلی علاقه بین انسانها به خودی خود چیز بدی نیست. الفت و دوستی موهبتی هست که خداوند در قلب آدمها گذاشته و همه ما کم یا زیاد از آن برخورداریم. حتما شما هم در اطراف خود در بین اقوام و حتی بزرگان فامیل دیده اید کسانی را که سالهای سال است با کسانی دوست هستند و این دوستی چنان صمیمیتی دارد که حتی گاهی از دو برادر به هم نزدیکتر هستند... پس دوست داشتن حتی اگر خیلی عمیق هم باشد به خودی خود مشکلی ندارد. مشکل از اونجا ممکن است آغاز شودکه وابستگی شما به دوستتان از حد طبیعی خارج بشود.پس مراقب باشید!
بنابراین ما توصیه نمیکنیم که نسبت به دوستانتان بی علاقه یا خدای نکرده متنفر باشید،بلکه برعکس، به نظر ما آدمای خوب را باید پیدا کرد و با آنها رفاقت کرد. اگر دوست خوبی داریم باید دوستی خود را با او حفظ کنیم و حتی آن را تقویت کنیم. اما باید مراقب باشید این عشق و علاقه به انحراف کشیده نشود. یعنی چه؟ یعنی اولا انقدر در این عشق و وابستگی ذوب نشوید که زندگی عادی و طبیعی شما مختل شود (از دایره رفتارهای عادی و طبیعی نزنه بیرون). و ثانیا دوستی و علاقه پاک و خالصتان را با مسائل جنسی و امیال شیطانی مخلوط نکنید که این خیلی خطرناک است...
پیامبر عزیزمان فرمودند: بهترین كارها پس از ایمان به خدا، دوستى با مردم است (نهج الفصاحه، ص ۷۴، ح ۳۸۷).
امام صادق هم میفرمایند: هنگامى كه كسى را دوست مى دارى، او را از این محبّت آگاه كن زیرا این كار، دوستى بین شما را محكم تر مى كند (كافى، ج ۲، ص ۶۴۴، ح ۲).
قطعا ارتباط خوب شما با خدا، و تقویت معنویت در درون خودتان، هم ناراحتی و غمها را از دل شما بیرون میکند و هم به شما کمک میکند تا با نیروی خدادادی محبت را انتشار دهید. به اطرافیان، خانواده، دوستان و دیگران محبت کنید.
موفق باشید.
سلام . من یه دختر ۱۵ساله هستم
سلام . من یه دختر ۱۵ساله هستم . پارسال همسرویسی ای داشتم ک ب شددددت ازش متنفر بودم . خیلی زیاد . طوری ک حتی وقتی حرف میزد اذیت میشدم . شخصیت خیلی خاصی داش . همه کاره ی مدرسه بود و یه سال از من بزرگتر . امسال ک رفتم مدرسه ، متوجه شدم که با او تو یک سرویس نیستم و از خوشحالی بال در اوردم . کم کم حس تنفرمو از اون ، با دوستام در میون گذاشتمو و از شانس من کلاس اون همسرویسیم افتاد دقیقا رو به روی کلاس ما . امسال خیلی تغییر کرده . موهاشو پسرونه زده. البته اواخر سال پیش هم زده بود ولی من چون نمیدیدمش، متوجه نشده بودم . دستکش مشکی میپوشه ( البته از اون دستکش ها ک انگشتاش بیرون میمونه) بعد با اون موهای جذابش و اون عینک قهوه ایش دم در کلاسشون وای میسته . من اول های سال تضاهر میکردم بازم مثل پارسال ازش متنفرم ولی یه دفعه ب خودم اومدم دیدم خیلی دوسش دارم! نمدونم چیشد!! اصلا خودم هنگ بودم !! ب طرز عجیبییی عاشقش شدم . خیلییییی زیاد . همش چشمم دنبالشه . ولی بدبختی اینه ک اون فکر میکنه من ازش متنفرم و با این تصور از کنارم رد میشه !!! در صورتی ک من واقعا حس سال پیشمو ندارممممممممم . مثلا یکی از دوستام ک نمیدونست من همسرویسمو دوس دارمو فک میکرد هنوزم مثل سال پیش ازش متنفرم ، ب تمسخر داد زد :( ااااا پرنیا عشقت!!!) بعد همسرویسیم همون لحظه از کنارمون رد شد و نیشخند زد . من مطمئن هستم ک اون فکر کرد ب تمسخر گفته . وایییی واقعا نمیدونم چ کار کنم!! اخه من واقعاااااا دوسش دارم . خیلییییی زیاد . خیلییییی زیاد اما اون دقیقا بر عکسشو فکر میکنه!! . نمیتونم برم باهاش حرف بزنم چون میترسم یه وقت هیچی نفهمیده باشه و من براش یه ادم عادی باشم ، بعد وفتی حرفامو بزنم بگه ک اصلا چیمیگی؟ من نمیفهمم! بعد خیلی من ضایه میشم !
ولی من نمیدونم چ کار کنم ! اخه ب جز کلاس ما با همه دوست هس!!!! دختر خیلی خوبیه . خیلیییییی
من واقعا نمیدونم چ کار کنم . ترووووو خدا کمکم کنید
با سلام خدمت شما نوجوان گرامی
با سلام خدمت شما نوجوان گرامی؛
دوست عزیز، شما به سادگی میتوانید همین شور و علاقه و محبت دوستانه را مستقیم به خودش ابراز کنید. البته نه در مدرسه و یا جلوی چشمان سایر دانش آموزان، بلکه در مکانی دیگر در موقعیتی مناسب. بهترین کار در این زمان اعلام مستقیم به خود اوست. اما اگر واقعا این کار غیر ممکن است!!! میتوانید از طریق یکی از دوستان مشترک (یا حتی غیر مشترک) که بپذیرد این کار را انجام دهد، پیام خود را به او برسانید.
موفق باشید
می شه نقش شیطان رو در این
می شه نقش شیطان رو در این مورد توضیح بدین؟
پرسشگر گرامی؛
پرسشگر گرامی؛
چند نکته مهم:
در مورد علل روی آوردن به همجنسگرایی هنوز توضیحی که مورد قبول همهی پزشکان و روانشناسان باشد وجود ندارد و برخی متخصصان به علل روانی – اجتماعی وبرخی به دیگر عوامل زیستی (کارکرد نامتعادل غدد و هورمونهای جنسی) اشاره داشتهاند.
علل هم جنس بازی از دیدگاه روانی اجتماعی، آشفته بودن روابط میان والدین و فرزندان، یادگیریهای نادرست و محیط اجتماعی ناسالم میباشد و به طور خلاصه میتوان به کنترل نداشتن بر غریزه جنسی اشاره داشت. اما آنچه مسلم است این که چنین رفتاری حتی از جانب افراد مبتلا به این عمل نابهنجار تلقی میشود و لازم است کنار گذاشته شود.
اصولا طبیعت زن و مرد آن چنان آفریده شده است که آرامش و اشباع غرایز خود را در علاقه به جنس مخالف (از طریق ازدواج سالم) میجوید، و هر گونه رفتار جنسی غیر این صورت، انحراف از طبع سالم انسانی و یک نوع بیماری روانی است که اگر به آن ادامه داده شود روز به روز تشدید میگردد و نتیجهاش بیمیلی به « جنس مخالف» و اشباع ناسالم از طریق « جنس موافق» است. اینگونه روابط نامشروع در ارگانیسم و بدن انسان و حتی در سلسله اعصاب و روح اثرات ویرانگری دارد. در نگاه کلی آدمی را از پدر و مادر خوب بودن باز میدارد و گاه قدرت بر تولید فرزندان را به کلی از انسان سلب میکند، افراد همجنسگرا تدریجا به انزوا و بیگانگی از اجتماع و سپس بیگانگی از خویشتن رو میآورند، و گرفتار تضاد پیچیده روانی میشوند و اگر به اصلاح خویش نپردازند ممکن است به بیماریهای جسمی و روانی مختلفی گرفتار میشوند. به همین دلیل و به دلایل اخلاقی و اجتماعی دیگر، اسلام شدیدا همجنسگرایی، را در هر شکل و صورت تحریم کرده و برای آن مجازاتی شدید قرار داده است.
اما نقش شیطان در این زمینه را پرسیده اید:
گاهی اوقات شیطان برای وادار کردن آدمی به گناه از این کانال بهره میگیرد یعنی مسیر هر گناهی را به شکلی هموار میسازد در اینجا نیز مسیر آلوده شدن به برخی گناهان از کانال پشت کردن به جنس مخالف و ازدواج میگذرد و این نوع افکار و ذهنیت مقدمهی ورود به آن وادی است. باید با اینگونه افکار که جز افکار شیطانی نام دیگری بر آن نمیتوان نهاد باید به مقابله پرداخت یعنی ذرهای در شیطانی بودن این افکار تردید نداشته باشید.
+موفق باشید.
سلام دختري ١٣ ساله هستم اگ
سلام دختري ١٣ ساله هستم اگ يادتون باشه من مشكلاتم رو به شما گفتم و شما هم جواب منو داديد به هر حال مشكلم حل شـــــد ولي متاسفانه يه مشكل ديگ هم دارم امسال تــو مدرسه ى جديدم يه دختر نهمى ديدم كه رفتاراش شبيه دوست قبليم بود رفتاراشو ميديدم بغضم مى گرفت و همش به دوست قبليم فك مى كردم ولى به خودم اومدم و دوست قبليمو كنار زدم اما دختر نهميه منو جذب كرده بود چون رفتاراش شبيه دوست قبليم بود خييييييييييلى دوست داشتم با دختر نهميه دوست شم ولى احساس مى كردم بى فايدست يه چند روز گذشت كه منو دختر نهميه و چند نَفَر ديگ جز كانديد هاي شورا انتخاب شديم دختر نهميه بهم گفت كه بهت رأي ميدم يه لحظه خوشحال شدم منم بهش گفتم به تــو هم رأى ميدم ميشه گفت از اون روز به بعد يه خورده صميمى شديم كم كم شمارشو گرفتم احساس مى كردم از من خوشش مياد چون واقعا بهم اهميت مى داد يه هفته اى گذشت كه قرار شـــــد باهم بريم اردو خودمون يه گروه ساختيم كه بريم اردو دلم مي خواست دختر نهميه هم باشه خوشبختانه تــو اردو باهامون بود:) خدايي خيلي خوش گذشت واقعا اگ اون نبود خوش نمي گذشت كلي باهم عكس گرفتيم يه عكس باهم گرفتيم كه همديگرو بغل كرديم البته نه با فرم مدرسه:| تــو پارك بانوان عكس گرفتيم زير عكس نوشتم بهترين خواهر دنيا اونم عكسرو ديد خوشحال شـــــد به هر حال صميمى شديم ولي خانوادش به خانواده ى من فرق ميكنه مامان و باباى من مذهبين به غير از من ولي خانواده ى اونا برعكس ما هستن مامانم هنوز دوستمو نديده مى ترسم كه يه وقت مامانم بگه كه خانواده ي ما با خانواده ي اونا فرق ميكنه و نزاره من باهاش دوست شم :( مي ترسم كه پوشش دوستمو ببينه و بگه كه به درد تــو نمي خوره به خدا پوشش رو من تأثيري نداره البته منم دسته كمي هم از پوشش اون ندارم
ولي كمكم كنيد دوست دارم من باهاش دوستيمو ادامه بدم دوست دارم ديگ تــو اين دوستي شانس بيارم من همش بد شانس بودم دوست دارم اين يكي ادامه بدم دوست دارم كه خدا كمكم كنه همش از اين موضوع ترس دارم و همش گريه مي كنم من هيچوقت بهترين دوست نداشتم ولي دوست دارم اين يكى بهتريننننننننن دوستم بشه كه هست ولي مي خوام اين دوستي ادامه داشته باشه خواهش مي كنمممم كمكم كنيد كه دوستيمون ادامه داشته باشه ولي يه سؤال اگ بخوام دعا كنم به نظرتون مستجب ميشه؟:(
با سلام خدمت شما کاربر شهر
با سلام خدمت شما کاربر شهر سوال.
خوشحالیم که به بهانه ای دیگر به دوستان خود در شهر سوال سری زدید! دوست نوجوان، مشکل شما هرچند ممکن است مدتی ذهن و فکر شما را درگیر خود کرده باشد اما در واقع مشکل جدی و دشواری نیست و انشالله به یاری خدا میتوانید از آن عبور کنید.
اولا توجه داشته باشید که در انتخاب دوستان خود به شدت دقت کنید. به ویژه در مورد انتخاب دوستانی که فکر میکنید نه صرفا برای مدت کوتاه یک یا دوسال تحصیلی، بلکه برای طولانی مدت و یا برای همیشه میخواهید با آنها دوست باشید، بایستی بیشتر دقت کنید! شما چه بخواهید و چه نخواهید رفته رفته در برخی مسائل شبیه دوستتان خواهید شد (و البته او هم همینطور). زیبایی ظاهری، شاداب بودن، و جذاب بودن یک آدم البته مهم است اما شاید مهمتر از آن، این باشد که دوست ما، فرهنگ و شعور بالاتری نسبت به دیگران داشته باشد، سطح علمی بالاتری حتی از خود ما داشته باشد، از نظر مذهبی و فرهنگی از ما یک پله بالاتر باشد، و ... از جهات مختلف که نکات مثبت به شمار می آیند همینطور. انتخاب چنین دوستی علاوه بر لذت باهم بودن، ما را به سمت بالا میکشد. یعنی باعث رشد و اعتلای ما خواهد شد.
ثانیا، اگر همکلاسی هستید، فعلا میتوانید در حد امور تحصیلی و مربوط به مدرسه (درس، ورزش، اردو و غیره) با هم و درکنار هم فعالیت کنید. قاعدتا خانواده شما هم مشکلی با این نخواهند داشت. به شرطی که شما هم در این رفت و امدها افراط نکنید. اتفاقا بهتر است در این ارتباطات، از دوستتان بخواهید که او، بیشتر به خانه شما بیاید.
برای شما آرزوی موفقیت داریم.
سلام دختری هستم ۱۸ ساله من
سلام دختری هستم ۱۸ ساله من چند وقتیه کلاس میرم خیلی وقت نیست یه دختری دیدم از همون لحظه اول ازش خوشم اومد همسن خودمه حالتاش پسرونس موهاشم پسرونه قیافشم پسرونه قدشم بلند...من هیچ نیاز عاطفی ای ندارم یعنی هیچ کمبودی ندارم تو خانواده از چیزیشم که خوشم اومد این بود که به همه کمک میکرد...به جنس مخالفم خیلی احساس ندارم
سلام و خسته نباشید من ختری
سلام و خسته نباشید من ختری با ایمان و با اعتقاد شدید به دین وپیشوایان دینی دارم اما بخاطر قرار گرفتن در موقعیتی مجبور شدم پا روی اعتقاداتم بزارم حدود پنج سال پیش من از دختری به شدت تنفر داشتم همیشه همدیگر را ضایع میکردیم و دوشمن هم بودیم حدود دوسال بعد از ان قسمت شد ما در یک مکان و یک جا قرار بگیر چه تو مدرسه چه تو خانه و غیره نمیدانم قسمت چیست یا حکمت چیست علاقه من به ان دختر به قدری شدتت یافته که خداهم حیرت زده شده است مثلا اگر د ستم از من دور باشد برایش میگریم اگه قهر باشد دلتنگشم اگه با کسی غیر از من بحرفد احساس حسادت شدید میکنم اگر از چیزی تعریف کند از چیز بی دلیل تنفر پیدا میکنم اگه جلوی من با تلفن بحرفد قلبم میگیرد و احساس خفگی میکنم او نیز مرا خیلی دوست دارد اما من همش فکر میکنم تظاهر است خلاصه گاهی وقتا دوستی ما انقدر شدید میشود که دیگران بجای اعتراض دلشان به حالمان میسوزد انقدر عشق مان شدید است ما برای بیرون امدن از این حال چه کنیم او دوستان زیادی دورش است سر گرم است اما من دوستان زیادی ندارم تا ذهنم را مشغول کنم
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم.
توصیه می شود به یک مشاور روانشناس به صورت حضوری مراجعه کنید. اگر به هیچ صورت امکان ندارد میتوانید با مشاورین تلفنی ما تماس بگیرید.
موفق باشید.
ی کاری کن حتما ازون محل دور
ی کاری کن حتما ازون محل دور شی
اشتباه من این بود که از خجالت به مامانم نگفتم ولی تو به خونوادت بگو دلسوزتن
سلام پسری۱۶ساله هستم عاشق یکی
سلام پسری۱۶ساله هستم عاشق یکی از همکلاسی هام شدم به صورتی که همش بهش فکر میکنم ومانع از درس خوندنم میشه ولی خب این اصلا شهوت نیست شبیه به عشق نمیدونم چکار کنم رابطمو باش کمتر کنم بهش بگم واقعاسردرگمم
با سلام خدمت شما دوست نوجوان.
با سلام خدمت شما دوست نوجوان.
اگر مطالب قبلی را ببینید، پاسخ شما به سوالات مشابه داده شده است. لینک زیر را ببینید:
http://www.soalcity.ir/comment/22282#comment-22282
http://www.soalcity.ir/comment/11917#comment-11917
موفق باشید
اصن مگ میشششششهههه دختر عاشق
اصن مگ میشششششهههه دختر عاشق دختر بشه یا بلعکس واااای
سلام
سلام
سلام من ی دختر ۱۶ سالم تازه
سلام من ی دختر ۱۶ سالم تازه وارد دبیرستان شدم و عاشق ی دختری شدم که خیلی خیلی مغرور هستش من تاحالا همچین حسی ب کسی نداشتم واقعا انقدر ک ب فکرشم نمیتونم ی کلمه درس بخونم و اصن هم فک نمیکنم ک بخوام بدون اون زندگی کنم متاسفانه ایشون یک سال از بنده بزرگتر هستن و زیاد با من گرم نمیگیرن ولی من چندین بار حس خودمو بهشون ابراز کردم ایشون ی دختری ک همسن خودشونه رو دوست دارن و میگن من وقتی ب فکر اونم نمیتونم ب فکر کسی دیگه ای باشم و این منوو عذاب میده و من هر زنگ تفریح دنبال ایشونم وقتی ایشونو میبینم دستو پامو گم میکنم این نوشتن تو کاغذ نذر و نیاز همه ی این کارو کردم ولی جواب نداده جوریه که کل مدرسه دیگه میدونن و فکر بد درمورد من میکنن چیار کنم که منو دوست داشته باشه یا من کلا فراموشش کنم چون واقعا نمیتونم فراموشش کنم چون هر روز جلومه و من با ی نفر دوستم ک تیشونم عاشق این فرد هستن و هر وقت میخوام فراموش کنم دوستم اجازه نمیده ولی من دوست دارم جذب من بشه چیکار کنم نمیتونم فراموشش کنم ترخدا کمکم کنید مرسی
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم.
دوست نوجوان، پاسخ شما در ابتدای همین صفحه داده شده است. در کنار دقت دوباره به پاسخ اصلی به شما توصیه میکنیم زمانی که در آرامش خاطر و آزادی فکری نسبی هستید، در منزل یا هر جای دیگر، به تنهایی با تحلیل و بررسی دوستی خودتان با این دختر خانم، مزایا و معایب این دوستی (و بلکه این علاقه شدیدتان به ایشان) را جداگانه بنویسید. سعی کنید چندین روز در نوشتن این لیست زمان صرف کنید تا هرچه به ذهنتان می رسد در لیست شما وجود داشته باشد. پس از گذشت چند روز که اطمینان پیدا کردید تمام مزایا(و آثار مثبت) و معایب (و آثار منفی) این رابطه را یادداشت کرده اید، آن را به صورت مرتب مرور کنید. پیش از آن که هر کسی به شما چیزی بگوید، خودتان قضاوت کنید که این رابطه و این شیفتگی ، آثار منفی بیشتری بر شما و زندگی شما داشته و دارد یا آثار مثبت؟
موفق باشید
عزيزم مقتضاي سنته از من
عزيزم مقتضاي سنته از من ميشنوي مدرستو عوض كن وگرنه كل زندگيت به باد ميره اتفاقي كه براي من افتاد
سلام ، من یک دختر ۱۸ ساله
سلام ، من یک دختر ۱۸ ساله هستم و امسال کنکور دارم ، متاسفانه الان ۳ ساله که درگیر یک بچه بازی هستم که هرچقدر تلاش کردم باهاش کنار بیام نشد تا اینکه اینجا نظرات رو خوندم و متوجه شدم موضوع چیه ، راستش مشکل من دقیقا در تضاد با بقیس ، از اول دبیرستان دختر همکلاسیم عاشقم شده(اگه بشه اسمشو عشق گذاشت ) و دست از سرم برنمیداره
موقع درس خوندن توی مدرسه (به خاطر کنکور داخل مدرسه تا ۷ شب میمونیم و درس میخونیم ) هر وقت نگاش میکنم میبینم داره به من نگاه میکنه
وقت و بی وقت هدیه میخره واسم یا گل میاره یا اینکه هرکس کوچکترین چیزی بهم میگه میپره بهش
دیگه واقعا نمیدونم باید چیکار کنم
داخل تلگرام مدااااام پیامای عاشقانه میده و حرفهای عاشقانه میزنه ، التماس میکنع که به هم نزدیک تر بشیم
من ازش بدم میاد چون همه چه ها و معلما این قضیه رو میدونن و گاهی جوری نگاه میکنن ک انگار من جلادم
یکبار هم سر کلاس معلم نداشتیم انقددددر گریه کرد تا توجه همه رو جلب کرد ، بعدشم به اصرار یکی از بچه ها رفتم پیشش نشستم که بگم ازم ناراحت نباشه ، خودشو انداخت تو بغلم و کل یک ساعت و نیم ک معلم نبود تو بغلم گریه کرد و بهتره بگم اشک همه بچه هارم در اورد
پارسال انقدر التماس کرد که قرار شد یک ماه پیشم بشینه
تو کل اون یک مدت انقدر موقع درس دستامو گرفته بود و گاهی بوسیده بود یا اینکه خودشو به من میچسبوند ک اخرش معلما موضوع رو به مدیر گزارش دادن و اون مجبور شد جای دگ بشینه
کلی ازم عکس داره که همیشع پیششه
چند بار پیشنها جنسی هم داده
معمولا ادمایی ک اعتماد به نفس کمی دارن دچار این موضوع میشن
ولی اون از لحاظ چهره یا اندام خوبه و درسش هم بدک نیست
دگ نمیدونم چه کنم ، راهنمایی لطفا
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم.
به شهر سوال خوش آمدید.
اینطور که به نظر می رسد مشکل شما در واقع مشکلی است که فرد دیگری با آن درگیر است و کلید حل معما هم ایشان هستند نه شما! البته رفتار و تعامل شما میتواند تا حد زیادی در رفتار ایشان تأثیر بگذارد. نکته اول این است که دوست یا همکلاسی شما حتما لازم است به یک مشاور مراجعه کنند تا مشکلشان شناسایی و برطرف شود. ما از نام بردن برخی اختلالات که ممکن است ایشان دچار آن باشند خودداری میکنیم چون متخصص پس از بررسی میتواند نظر قطعی بدهد. نکته دوم این که شما در رفتارها سعی کنید نه خیلی خشک و بی روح و یا با نفرت برخورد کنید و نه خیلی گرم و گیرا باشید. کاملا عادی و معمولی مانند همه همکلاسی های دیگر با او برخورد کنید. قطعا پاسخ مثبت شما به درخواستهای غیر عادی ایشان موجب تقویت رفتارهای وی خواهد شد و از طرفی ممکن است ایشان دچار اختلال و یا دارای شخصیتی باشند که ابراز تنفر شما یا بی علاقگی شما نه تنها ایشان را دور نکند بلکه به نوعی برایش جذاب باشد. پس سعی کنید عادی باشید. نکته سوم این که این مسئله حتما بایستی با خانواده ایشان درمیان گذاشته شود، البته بهتر آن است که شما به مسئولین یا یکی از معلمان مدرسه بگویید تا از طریق ایشان این کار انجام شود.
موفق باشید
لطفا متنم رو تا آخر بخونید
لطفا متنم رو تا آخر بخونید لطفاااا.سلام من دختری ۱۴ ساله هستم، ما خانواده ای با ایمان با خدا هستیم و من در واقع هیچ کمبود عاطفی را در خانواده ام احساس نمیکنم مادرم همیشه سعی کرده تا با من دوست باشه و پدرم هم همیشه به من محبت کرده، تنها مشکلی که به نظرم باعث ایجاد این ماجرا شده که برایتان تعریف میکنم ، تک فرزند بودن من است، در هرصورت ، من در حال حاضر کلاس ۸ هستم، وقتی که کلاس ۷ بودم و به تازگی وارد دوره راهنمایی شده بودم، همه چیز برایم جدید بود، تا قبل از اینکه وارد راهنمایی بشم ، فرد ساده ،مهربان و ساکتی بودم اما بعد از اینکه دیدم ساده بودن باعث میشه از دیگران لطمه بخوری، من هم ساده بودن را کنار گذاشتم و به دیگران کمتر مهربانی میکردم، نمره انضباط من از ۲۰ به ۱۹ رسید ، ولی در هرصورت درسم همیشه خوب بود، تا اینکه روزی احساس کردم به یکی از همکلاسی هایم علاقه مند شدم، درواقع احساس کردم دلم برایش میسوزد و میخوام کمکش کن چون که درسش اصلا قوی نبود و خانواده درستی نداشت و با بچه های شر کلاس دوست بود و زیبایی خاصی هم نداشت اما من از خودش خوشم میومد ، چند ماهی گذشت و معلم ریاضیمان سرگروه های ریاضی را تعیین کرد و من هم سرگروه شدم، از شانس دقیقا اون هم توی گروه من افتاد، ما در کل توی گروه ۳ نفر بودیم و من همیشه به اون کمک میکردم و دلم میخواست که پیش اون بشینم و در امتحان های کلاسی همیشه نمره های زیادی رو بهش ارفاق میکردم، اون هم منو دوست داشت و همیشه منو عشقم صدا میکرد اما من بهش نمیگفتم که عاشقش هستم، اون حتی یه مداد هم بهم داد و گفت برای خودت و من هم خیلی خوشحال شدم و مداد رو با عشق نگهداری میکردم، تا اینکه یه روز عشقم خیلی بهش زیاد شد و نتونستم تحمل کنم و به یکی از دوستام گفتم و او هم رفت و به اون گفت ولی عکس العملی نشون نداد من هیچ قصدی نداشتم و فقط میخواستم با اون دوست باشم اما اون واقعا قلب منو شکست:-( یکی از بچه های کلاس هم که خیلی فضول و عقده ای بود موضوع رو فهمید و رفت و به اون چرت و پرت گفت و من واقعا نمیدونم چی گفت که اون دیگه حتی به من نگاه هم نمیکرد و من میدونم تمام اون اتفا.قات تقصیر اون عقده ای بود، و در هرصورت اون عقده ای رفت و پای تخته نوشت که من عاشق یه نفر تو کلاسم و همه بچه ها خندیدن و جدی نگرفتن ولی اون که میدونست منظورش چیه ناراحت شد و به من گفت که لطفا این موضوعات رو جمع کن وگرنه خودم جمعش میکنم. از اون روز من کاملا نسبت بهش بی تفاوت شدم اون درباره من قضاوت کرده بود، فکر میکرد شوخی میکنم با اینکه چندین بار بهش ثابت کرده بودم دوسش دارم، تازه فهمیدم که آدما وقتی میفهمن دوسشون داری عوض میشن، ای کاش اون موضوع رو همون موقع میدونستم و عاشقش نمیشدم، بیشترین وقتی که قلب من شکست وقتی بود که بعد از این ماجرا ها بهش گفتم دوسش دارم و اون گفت گور بابای تو عشقت و من واقعا ناراحت شدم که به نظرم نمیتونین درک کنید، اون میتونست خیلی دوستانه بهم بگه من تو رو دوست ندارم ولی با هم دوست هستیم و ماجرا رو تموم میکرد اما اون بدترین کار رو کرد و اون شکستن قلب یک انسان بود، من هیچوقت اون و اون دختر عقده ای که درمورد من چرت و پرت گفته بود رو نمیبخشم و شاید باورتون نشه اما من روزی ۱۰۰ بار لعنتشون میکنم و آرزو میکنم همین سرشون بیاد، بعد از تمام این موضوعات متوجه شدم که سال دیگه از این مدرسه میره اولش خوشحال نشدم و تابستون رو با ناراحتی گذروندم اما بعد از اینکه رفتم مدرسه و دیدم وقتی که نیست آرامش بهتری دارم خوشحال شدم و سعی کردم که خوشحال باشم، من اونو تقریبا فراموش، کرده بودم و خوشحال بودم تا اینکه ، امروز وقتی زنگ تفریح خورد ناگهان دیدم که اون وارد کلاس شد اولش باور نمیکردم اما بعد متوجه شدم که برای دیدن دوستاش اومده و بعد خیلی سریع از کلاس خارج شدم ، اون از معلم اجازه گرفت و اومد و تو کلاس نشست، من اصلا بهش توجه نکردم و هروقت به من نگاه میکرد روم رو برمیگردوندم اما بعد دوباره احساس کردم دوسش دارم اما دلم میخواد که فقط گم بشه و بره، من از خدا خواسته بودم که اون رو از تو زندگیم بیرون کنه اما ظاهرا بیرون نرفته، و به نظرم این یه ربطی به سرنوشت داره، در هرصورت امروز خیلی داغونم اصلا بهش محل ندادم و با خودم گفتم آخه چرا انقدر بدبختم که اون از زندگیم نمیره بیرون. در آخر میخوام تشکر کنم از اینکه متنم رو خوندید و ازتون میخوام که فقط بهم بگین که چجوری به طور کل فراموشش کنم و حتی اگر دیدمش اعصابم بهم نریزه و برام مهم نباشه. با تشکر
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. به جمع دوستانتان خوش آمدید.
دوست نوجوان بهتر است شما را نسبت به این نکته مهم توجه بدهیم که ساده بودن یک انسان به هیچ وجه به معنای مهربان بودن نیست و در مقابل ساده نبودن مساوی با بی عاطفگی و نامهربانی نیست! این درست نیست که شما گمان کنید چون مهربان هستید آدم ساده ای هستید و زمانی تصمیم بگیرید که دیگر ساده نباشید و به همین خاطر مهربانی را از ویژگی های خود حذف کنید! شما با این کار نه تنها یکی از مشکلات و نقاط ضعف خود را حل نکرده اید بلکه یکی از نقاط قوت خودتان یعنی مهربانی را از وجودتان پاک کردید! شما میتوانید مهربان باشید اما ساده (به معنای ساده لوح) نباشید و از طرفی میتوانید ساده (به معنای صاف و صادق و بی آلایش) هم باشید.
نکته دیگر این که افراط(زیاده روی) و تفریط در هر مسئله ای میتواند نتایج نامطلوبی به دنبال داشته باشد. حتی در محبت و عشق! بنابراین ابراز محبت های اغراق آمیز و افراطی چه از سوی شما و چه از سوی دیگران برای شما، میتواند چنین نتایجی داشته باشد. سعی کنید در همه مسائل میانه رو باشید.
نکته سوم این که گاهی اوقات کسانی که با هم دوست هستند و واقعا یکدیگر را دوست دارند هم کارهایی میکنند که رای هم ناراحت کننده است، یا اشتباهاتی میکنند که حتی بعدها پشیمان می شوند، اما این مسئله خللی در دوست داشتن و علاقه آنان نمی گذارد. پس گمان نکنید که چون از یک رفتار یا اخلاق دوستتان (که دوستش هم دارید) خوشتان نمی آید باید با وی قطع رابطه کنید و او را فراموش کنید! این اشتباه است.
پیشنهاد اول ما فراموشی و قطع رابطه با دوستتان نیست بلکه کنار آمدن با این موقعیت و بلکه ادامه دوستی است. اما در صورت اصرار بر فراموشی میتوانید به پست های مربوط به این مسئله مراجعه کنید:
http://www.soalcity.ir/node/2335
موفق باشید
سلام عزیزم به نطرم این کاملا
سلام عزیزم به نطرم این کاملا یک چیز طبیعی برای خیلی ها پیش میاد ایکاش ما کسی و داشته باشیم که مارو درک کنه شما به کسی گفتی که درکت نکرد بهتر بود هرچی بود به صورت مستقیم با خودش حرف میزدی تا واسطه شاید اون چیزی ازت شنیده و سوء تفاهم شده در هر صورت هیچ آدمی به اون بدی نیست نه به اون خوبی ماهممون انسان هستیم و اجازه خطا کردن داریم قلبت و با کینه پر نکن دوست داشتن هدیه ای از طرف خداست که قلب های پاک درکش میکنن
سلام من دختر ۱۴ ساله هستم
سلام من دختر ۱۴ ساله هستم امسال تــو مدرسه به يه دخترى كه يه سال از من بزرگتره علاقته مند شدم و رفته رفته باهم خييييييلى صميمى شديم جورى كه روزى ده بار همديگرو بغل مى كنيم :| خيلى به هم علاقه مند هستيم يه بار تــو مدرسه ميخواست لپمو بوس كنه كه يه لحظه حواسم نبود برگشتم نزديك بود لبمو بوس كنه بعدش خنديديم بهم گفت كه اگ دوس دارى بيا منم ديگ اومدم در حد دو ثانيه لبشو بوس كردم:/ يه بارم خودش تــو سينما لبمو بوس كرد:| الان كه دارم اين چيزارو تايپ مى كنم يه جورايي حالم بد ميشه ولى ما أهل اين چيزا نيستيم و در طول سال دو بار اين اتفاق افتاده ولى متاسفانه يه چيز منو خيلى ازار ميده بعضى وقتا فك مى كنم هيچ حسى بهم نداره در واقع داره تــو كلاسشون يه نَفَر هست بعضى وقتا بهش مى چسبه بغلش ميكنه و بوسش ميكنه از اين حرفا من از اون دختر متنفرم و هروقت ميبينم داره اين كارارو باهاش ميكنه تنفرم از اون بيشتر ميشه بعضى وقتا مي خوام حسادتمو نسبت بهش كم كنم بغلش مى كنم تا تنفرم ازش كم تَر شه خود دوستم ميدونه ازش بدم مياد و ميدونه كه اگ جلوى من همديگرو بغل كنن من ناراحت ميشم يه جورايى سعى ميكنه كه جلوى من اين كارو نكنه بعضى وقتا به خاطر اين موضوع باهاش قهر مى كنم (البته به شوخى:))اونم فورى مياد از دلم در مياره و جبران ميكنه
خودشم ميدونه كه من روش غيرت دارم البته تا حدى كه اذيت نشه:) اونم يه جورايى داره ولى خب أهل اين چيزا نيس
هروقت بهم ميگه خواهر كوچيكه خوشحال ميشم منم بهش ميگم خواهر بزرگه كلا همديگرو دوس داريم ولى اين مسأله كه دوستاش ميان بغلش مى كنن يا بهش نزديك ميشن اذيتم ميكنه اخه ميترسم اين باعث بشه به اونا بيشتر از من علاقه مند بشه و احساس مى كنم از اون دخترى كه ازش متنفرم بيشتر از من دوسش داره
و يه چيز ديگ من بعضى وقتا فك مى كنم كه اگ نماز نخونم ارزوم براورده نميشه هيچ از ارزوم دورترم ميشم يه چند بار شده كه از ترسيدن نماز بخونم تا مشكلم حل شه البته من فقط به خاطر مشكلاتم نميام نماز بخونم به خاطر اينكه تشكر كنم هم نماز مى خونم درسته كه من زياد نماز نمى خونم ولى خدا رو واقعا از ته دل دوست دارم حتى اگ روزى بهم بد گذشته باشه باز هم خدا رو شكر مى كنم دوست دارم خدا اين مشكلى رو كه دارم درستش كنه و اينجورى بيشتر به خدا نزديك ميشم
فقط من ازتون ميخوام كه چيكار كنم؟
دوست نوجوان، سلام. به شهر
دوست نوجوان، سلام. به شهر سوال خوش آمدید.
بسیار خوب است که توانسته اید دوستان خوبی پیدا کنید و در این دوستی خیلی مصمم هستید. این نکته را تا آخر عمر بدانید و توجه کنید که افراط و تفریط در هر کاری مخرّب و مضر است! در رابطه دوستی هم لازم است تعادل داشته باشید. البته ممکن است درون خودتان و در دل عاشق سینه چاک فردی باشید یا بالعکس بقدری متنفر باشید که بخواهید به او صدمه بزنید! اما اولا این احساسات افراطی و نادرست نباید در رفتار بیرونی شما دیده شود و ثانیا بایستی این گونه افکار و احساسات را کنترل کنید. پس در رابطه دوستانه خود با این دوست عزیزتان هم تعادل داشته باشید. چون ممکن است احساسات افراطی و غیر طبیعی شما نسبت به رابطه دیگران با دوست شما، نه تنها خود شما را هر روز آزار بدهد بلکه دیگران را هم نسبت به شما بدبین و ناراحت کند و حتی امکان دارد دوست عزیز شما را هم به شما بدبین کند و رابطه دوستان شما خراب بشود.
معنویت و ارتباط با خدایی که ما و جهان پیرامون ما را خلق نموده و هر حرکتی در این دنیا از لطف وجود اوست، لازمه زندگی طبیعی هر انسانی است. البته ممکن است خیلی ها ، خودشان خودشان را از این ارتباط مقدس و آرامش بخش محروم کنند. طبیعتا با محرومیت از انرژی مثبت و لطف خداوند، گمشده ای خواهند داشت که پیدا نخواهند کرد و به آرامش درونی نمی رسند. این آرامش را شما یی که خیلی اوقات با خدای خود راز و نیاز میکنید درک میکنید و شاید خیلی از افراد درک نکنند. پس به این نماز و راز و نیاز خود افتخار کنید و سعی کنید این رابطه با خدا را روز به روز تقویت کنید.
آرامش در انتظار شماست. موفق باشید.
سلام من مهشیدم ۱۳ سالمه و تو
سلام من مهشیدم ۱۳ سالمه و تو مدرسمون از یه دختره به اسم پریا که دو سال ازم بزرگتر بود خوشم میاد چون خیلی مهربون و همچنین زیبا بود .
اول همش کنارش میرفتم و میخندیدم اونم همیشه بهم میخندید حس میکردم اونم منو دوس داره.بعد ها یکی از دوستام بهش گفت که دوستش دارم و اونم با کلی مهربونی گفت که اونم منو دوست داره ولی چون نهمه باید درس بخونه و وقت کمی برای این کارا (اومدن ب حیاط و...) داره ولی گفت هر وقت بتونه میاد و به حرفش هم عمل کرد ما کلی با هم صمیمی شده بودیم در حدی که همش همو بغل می کردیم و زنگ تفریح ها کنار هم بودیم به درسمون هم هیچ اسیبی نرسید و شاگرد اول بودیم .ولی اون چند تا دوست صمیمی داشت که اسم یکی غزل و اون یکی مهرناز بود اون غزل رو خخییللیی دوست داشت و بغا دستی بودن ولی منم درحد خودم دوست داشت .ولی غزل و مهرناز کلی به ما حسودی کردن و مهرناز منو تحدید کرد که با پریا نگردم برام بد تموم میشه و.... . و یه بارم ب پریا یه نامه داده بودم که غزل گارش کرد و داد بهم اونا دلمو شکستن. اخرشم غزل با پریا قهر کرد و گفت باید دوستیتو با مهشید تموم کنی پریا هم که نقطه ضعفش غزل بود به هر حال اونو ۴ سال و منو فقط چند ماه میشناخت به خاطر همین هم یه روز منو برد حیاط تا باهام حرف بزنه که غزلم داشت نگاه میکرد اول که بحث سن و اینارو وسط کشید بعدم گفت بخاطر خودت این کارو میکنم چون من امسال میرم و بهت لطمه میخوره ولی از قیافه ی ناراختش معلوم بود که حرفای خودش نیست بلکه مال غزله اصلا خودشم نمیخواست بگه نصفشو غزل گفت و... . بعدم من نمیخواستم بهش فشار بیارم بخاطر همین فقط همو بغل کردیم و خدافظی. ولی نمیتونم بدون اون تحمل کنم کسی که روزی سه چهار بار بغلش میکردم دیگه حتی بهش سلام هم نکنم هر چند جلوش نشون نمیدم و میخندم ولی همون روزم دید که چقدر گریه کردم ولی می دونم اونم مثل من هنوز ناراحته و فقط ب خاطر وابستگیش به غزل این کارارو کرد. ولی من الان نمیتونم فراموشش کنم همچنین که هر روز هم باید با غزل خنده هاشونو ببینم و عذاب بکشم لطفا کمکم کنین و بگین چی کار کنم
البته اینم گفته باشم که غزل خیلی پر رو و بی ادبه ب خاطر همین اصلا نمیشه باهاش حرف زد البته گفته باشم پریا خودش می دونه چقدر ناراحتمو ....
اگه میشه راهنماییم کنین ممنونم
سلام.
سلام.
به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.soalcity.ir/comment/20415#comment-20415
سلام من دخترم و كلاس هشتم
سلام من دخترم و كلاس هشتم هستم سال پيش دوستاى زيادى داشتم كه كم كم يكى از دوستاى صميمي سر يه موضوعى باهام لج شده همش مى خواست منو ضايع كنه بهم تيكه بندازه با اينكه خيلى دوسش داشتم باز باهاش دعوا مى كردم و جواب تيكه هاشو ميدادم اون حتى دوستاى منو جذب خودش كرده بود كه ميشه گفت تنها موندم فقط يه نفر باهام تا اخر سال موند اون يه نفر هم واقعا دوسش داشتم و خواهر خودم حسابش مى كردم ولى اونم كم كم رفتاراش باهام سرد بود و منو ول كرد از اون روز به بعد همش تــو اين فكر بودم كه نكنه مشكل از خودمه هيچ كدوم از دوستام باهام نموندن فقط عده ى كمى كه بيشترشون دوستاى معمولى من هستن مونده بودن اين موضوع واقعا بهم ضربه زِد تابستون كه تموم شـــــد تــو مدرسه ى جديدم يكى از دوستاى پارسالمو ديدم اول سال ما باهم بوديم كه يه دختر نهمى بود كه اولش اصلن نگاش نمى كردم و هيچ حسى بهش نداشتم ولى بعد از مدتى فهميدم ازش خوشم اومده بود زدم تــو سرم با خودم گفتم واى نكنه وابسته شدم بهش:(من اگ به دوستام زود علاقه مند ميشم(نه اينكه وابسته بشم)بخاطر اين نيستش كه من تنهام بخاطر اينكه دوستام تنها كسى هستن كه ميتونم همه ى رازامو بهشون بگم و اين بهم ارامش ميده كه دوستاى خوبى دارم امسال دوستاى زيادى پيدا كردم كه حتى من روى اونا غيرتى ميشم و اونا هم همينطور خلاصه امسال خوب گذشته بگزريم بريم سراغ دختر نهميه :) به معناى واقعى دوسش دارم و اونم همينطور بهم خيلى احساس نشون ميديم و همديگرو دوست داريم خلاصه باهم صميميم ما كلا يه اكيپيم:) ولى يه موضوع هست واقعا منو آزار ميده كه دختر نهميه بعضى وقتا دوست داره با دوستاى خودش باشه البته نمى خوام بگم كه فقط با من باشه و حق نداره با هيچكس دوست باشه نه اصلن فقط بعضى اوقات حس ميكنم نكنه از من سرد شده وهمش من فكر بد ميكنم بعضى وقتا ميترسم كه يه روزى از من سرد بشه و منو كنار بزنه مثل سال پيش هروقت ميبينم دوستاش بغل ميكنه ناراحت ميشم ولى به روى خودم نميارم همش از اين هراس دارم كه نكنه دوستاش ما رو از هم جدا كنه و باعث بشه اون از من سرد بشه و مى خواد با دوستاى خودش باشه واقعا از اين موضوع ناراحتم مى خوام تا اخرش باهم بمونيم خواهش ميكنم كمكم كنيد:(
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر شهر سوال.
دوست نوجوان، خوشبختانه شما دوستان خوبی داشتید ولی نتوانستید آنها را حفظ کنید. این که مشکل واقعا از خود شماست یا از جای دیگر ما نمیدانیم ، خودتان بایستی پی گیر آن باشید تا بفهمید. اما حتما به واقعیت این کلام پی بردید که پیدا کردن دوست خوب سخت است اما حفظ آن دشوار تر!
در حال حاضر به نظر می رسد شما اول از همه لازم است در روابط عمومی خود دقت لازم را بکنید و مهارتهای رابطه ای را تمرین کنید. و در مرحله بعد نسبت به مهارتهای اعتمادبه نفس مطالعه و تمرین داشته باشید. انشالله با این دو مسئله، مشکلتان حل می شود. همواره در زندگی سعی کنید در هر کاری از افراط و تفریط بپرهیزید. زیاده روی حتی در امور مثبت و خوب هم میتواند نتیجه معکوس داشته باشد!
http://www.soalcity.ir/node/334
http://www.soalcity.ir/node/320
http://www.soalcity.ir/node/1654
http://www.soalcity.ir/node/792
http://www.soalcity.ir/node/3515
موفق باشید.
سلام به همه من دختری ۱۸ ساله
سلام به همه من دختری ۱۸ ساله هستم امسال کنکور دارم درسمم خوبه یعنی یه جورایی از امیدهای پزشکی مدرسمون هستم همیشه تو درس جز بهترین ها بودم ولی متاسفانه امسال به یکی از دوستام علاقه خیلی شدیدی پیدا کردم ولی به دلیل سنگینی درسا ازش دوری کردم تو این فاصله اون رفت با یکی دیگه الان خیلی ناراحتم حس میکنم بهم خیانت شده همش با اونه خونه هم میرن هر روز تلفنی حرف میزنن سرکلاس همش دستشون تو دست همه زنگای تفریح سر رو شونه هم میذارن از اول سال هی رنج کشیدم تا این که تصمیم گرفتم تلافی کنم واسه این که لجشو دربیارم با بقیه صمیمی شدم با کسایی که سال پیش حتی بهشون سلام نمیدادم اونم عین خودم خیلی حرص میخوره چند وقت پیش بهم التماس کرد بیا با هم حرف بزنیم و مشکلاتمونو حل کنیم ولی غرورم بهم اجازه نداد که بگم بهتون حسودی میکنم البته میگم اونم خیلی به رفتار من با بقیه حسودی میکنه اون روزش که با هم حرف زدیم بهش گفتم بعد کنکور میشم عین سابق هر روز بهت زنگ می زنم گذشت و گذشت تا این که دیدم داره هی با اون بیشتر وقت میگذرونه افتادم رو دنده لج تا جایی با دوروبریام صمیمی شدم که الان حتی نمیخام ببینمش دلم میخواد تو زندگیش زجری رو که من کشیدم اونم تجربه کنه دلم میخواد یه روز بشنوم که تنها مونده دلم میخواد پشیمون شه الان دیگه نمی دونم که دوسش دارم یا ازش متنفرم تنها اینو میخوام که آرامش پیدا کنم چجور خودمو آروم کنم ؟خواهش میکنم کمکم کنید می خوام به زندگی سابقم زندگی بدون اون برگردم چجوری این حس تلافی کردنو از بین ببرم؟
با سلام و سپاس از همراهي شما
با سلام و سپاس از همراهي شما و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز!
احساس علاقه شديد و وابستگي قطعا نگراني ها و تنش هايي در شما ايجاد کرده و شايد اين احساس باعث آزردگي شما شده است و وضعيت عادي را از شما گرفته است.
انسان زماني که چشم به اين جهان مي گشايد به تدريج دلبستگي اش به پديده ها و موضوعات انساني و غير انساني و حتي اشياء مشخص مي شود دلبستگي هاي به انواع و اقسام مختلفي تقسيم مي شوند از ايمن گرفته تا ناايمن و -دوسوگرا و نا ايمن- اجتنابي برا اساس اين سبک هاي دلبستگي دوران کودکي تا حد زيادي مي توان نحوه دلبستگي افراد را در بزرگسالي مشخص کرد افرادي که دچار وابستگي شديد عاطفي به فردي مي شوند به دليل عدم تعادل در محبت ديدن والدين ممکن است دچار مسايلي در آينده شوند محروميت هاي هيجاني و يا توجه و محبت هيجاني بيش از اندازه ممکن است باعث وابستگي و يا خودبزرگ بيني شود که هر دوي اين ويژگي ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان مي شود. نکته مهم ديگر اينکه ما نياز به دوست داشتن و تأييد و ابراز علاقه مندي در ذاتمان وجود دارد،اين موضوع باعث مي شود که ما انسان ها يک موجود اجتماعي باشيم و در جامعه شناسي و روان شناسي هم اين موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نيازها ، نياز به تأييد، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نيست شما به چه دليلي به صورت افراطي به فردي وابستگي شديد پيدا کرده ايد که مرزي بين خود و ايشان نمي توانيد قايل شويد و احساس مي کنيد بخشي از وجود شما است که بدون ايشان نمي توانيد زندگي کنيد. اصرا به اينکه کسي شما را دوست داشته باشد تا حدي نشانه بي ارزش کردن ، اهميت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصيت هاي مهر طلب اين ويژگي ها وجود دارد اين گونه افراد نياز به دوست داشتن دارند در حالي استاندارد و مناسب اين است ما از محبت و توجه ديگران لذت مي بريم و متقابل پاداش اين احترام را مي دهيم اما نياز نداريم . پس مشخص است در طور تاريخچه ارتباطي شما هميشه شما وابستگي يک طرفه بوده ايد پس با يک دورن نگري و تأمل علت اين وضعيت را در خود جست و جو کنيد. بهترين وضعيت در ارتباطات احترام متقابل است يعني فردي با شما نسبت به يک يا چند ويژگي شخصيتي مشترک است و اين سبب دوستي مي شود اين دو در زمينه هاي ديگري دوست هاي ديگري هم دارند و خودخواه نيستند يعني از اينکه طرف مقابل در کنار ايشان دوست هاي ديگري نيز دارد ناراحت نيستند و نگران نيستند از طرفي خود شان هم در زندگيشان با افراد ديگري دوست هستند که هر دوستي جايگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضاي خانواده ، همسايه، خويشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشيم اما در کنار آنها ما دوستان ديگري داشته باشيم و آن ها هم همينطور. پس براي بهتر شدن اين نياز افراطي يک طرفه و خود خواهانه راهکارهاي زير مناسب است:
- سعي کنيد با خود شناسي بر احساس و هيجانات خود مسلط شويد و به صورت يک طرفه و تخيلي و خودخواهانه سرمايه گذاري عاطفي انجام ندهيد.
- با احترام به خود و استقلال شخصيتي و برطرف کردن نيازها و کمبودها با استفاده از نيروي دروني و تکيه بر خودتان ، بااعتماد به نفس کامل و با هدف گذاري منطقي، ارتباطتان را تنظيم کنيد.
- با ديدن نقاط مثبت و خوبي هاي خودتان و اعتماد به خود در زندگي سعي کنيد اساس بي نيازي از ديگران را در خود بنا کنيد و در ارتباطات مجذوب شخصيت فرد نشويد.
- قطعا بدانيد اين فرد تفاوتي با ساير افراد ندارد و فقط ويژگي هاي شخصيتي شما به دلايل خاص اصرار دارد از ايشان فرشته نجات و پرکننده شخصيت شما و آرامش دهنده بسازد قطعا شما بايد اين نقاط خالي شخصيت خودتان را با نيروي درون تان بسيازيد در غير اين صورت هميشه اين نياز دروني براي شما دردسر ايجاد خواهد کرد.
- فعاليت هاي ورزشي به شرطي كه متناسب با سن و جنس شما باشد، علاوه بر اين كه موجب پرورش جسم و صحت آن مي شود، روحتان را نيز پاكيزه مي كند.
- تقويت بعد معنوي و ايمان قلبي: اگر سعي كنيد همراه ورزش و تحصيل و پرداختن به فعاليت هاي هنري و علمي، به عبادت و ايجاد رابطه قلبي با خداي مهربان و بزرگ، يعني كسي كه همه زيبايي ها از اوست، اهميت بيشتري دهيد، بسياري از دغدغه هاي فكري آزاردهنده شما برطرف خواهد شد.
براي تشخيص دقيقتر مي توانيد به صورت تلفني با شماره گيري ۰۹۶۴۰۰ بخش مشاوره گفتگو کنيد.
موفق باشيد.
نمی توان همگان را مجبور به
نمی توان همگان را مجبور به ریاضت کرد و در جامعه ای که سن ازدواج به دهه سوم زندگی می رسد، افراد را تا آن سن وادار به سرکوب غریزه کرد. همچنان که نمی توان کمونیسم جنسی را پذیرفت و اجازه داد روابط کثیف و خیانت بار در جامعه رایج شود.
متن بالا برگرفته همین سایت است در این لینک
http://www.soalcity.ir/node/2176
سلام من دختری بیست و سه ساله
سلام من دختری بیست و سه ساله هستم حدود دو ساله علاقمند به دوستم شدم این علاقه دو طرفست اولش همدیگرو خیلی دوست داشتیم نقاط بی نهایت مشترک داریم ولی علاقمون بیش از حد شده هر دو در رشته پزشکی تحصیل میکنیم هردو علاقمند به درس خوندن و لحظات شدید درس و باهم تجربه میکنیم دو سال رابزه فوقولاده ای داریم قبل اون من با کسی دوست بودم ولی فقط در حد چت بعد بهم زدنم دیگه سمت هیچ پسری نرفتم فقط مشغول درس بودم تا با عشقم آشنا شدم منم اولین نفر زندگیش بودم مشکل من اینه ترس از دست دادانش و همیشه دارم چون ما هردو دختر هستیم و بزرگترین مشکلمون کشور هامون فرق داره من ایرانی هستم دوستم یک دختر روس هست نمیدونم چطوری میتونیم این مشکل و حل کنیم قرار گذاشتیم هروقت فرد مناسبمونو پیدا نکنیم باهم زندگی مشترک و شروع کنیم ولی من از علاقه زیاد بهش بهم جنون دست داده فور اینکع یکروز ازم جدا بشه دیوانم میکنه بخصوص عهیچوقت به پسر ها علاقه ای نشون نمیدم توی دانشگاه فقط سرم تو کتابه توی ذهنم با اون عشقم ازدواج کردم و اگه کس دیگع ای و نگاه کنم نشانه خیانت میدونم و نگاه نمیکنم حتی به دخترهای دیگه خیلی نزدیکنمیشم چون نمیخوام ناراحتش کنم این علاقه از وقتی شدید تر شد که از نزدیک دیدمش و همدیگرو یک بار بوسیدیم من کلا به مساله شرعی کاری ندارم ولی از نظر روحی برامون روحیه من مهمه که دارم ازیت میشم ازم خواست از یک نفر کمک بگیرم که به رابطمون کمک کنه ممنون میشم راهنماییم کنین
پرسشگر گرامي، خوشحاليم که در
پرسشگر گرامي، خوشحاليم که در خدمت شما هستيم و با شما همفکري مي کنيم.
يکي از مسائل مهم در دوره نوجواني و جواني بحث دوستي هاي عميق و وابستگي است. دوستي و رابطه عاطفي نياز طبيعي انسان است .
البته اين احساسات و وابستگي ها تا حدي در سن نوجواني طبيعي است ولي به آن دامن نزنيد.
اين رابطه به اين شکل حتي مي تواند باعث شکل گيري تمايلات جنسي به دوست گردد که شرعا مشکلاتي را براي شما بوجود مي آورد و البته روند زندگي تان را نيز با مشکل مواجه مي کند.
دوست شما حق دارد که دوستان ديگري هم داشته باشد و اين نياز اوست و نياز ديگران و اين به سلامت هر دوي شماست. شما هم بايد دوستان ديگري داشته باشيد تا از اين وابستگي نجات پيدا کنيد. وقتي شما دوست ديگري نداريد طبيعي اتست که روي يک دوست سرمايه گذاري عاطفي بيشتري مي کنيد. بنابراين شما بايد اين وابستگي را درمان کنيد.
سعي کنيد انتظار زيادي از دوست تان نداشته باشيد و انتظارات تان در حد ديگر دوستي ها باشد.
رابطه دوستي تان را بيش از حد عميق نکنيد. به جدايي فکر نکنيد و اين افکار را از خود دور کنيد.
تصور اين که دوستي من با ديگران متفاوت است و خيلي عميق تر است را از خود دور کنيد زيرا يان به بهبود حالتان کمکي نمي کند.
سعي کنيد دوستان ديگري غير از اين دوست داشته باشيد.
از خودگويي هاي منفي پرهيز کنيد بلکه خودگويي مثبت داشته باشيد مثلا بگوييد او مرا دوست دارد، دوست داشتن ديگران منافاتي با دوست داشتن من ندارد، او مرا دوست دارد.
سعي کنيد وقتي حالتان بد است به شواهدي مبني بر اينکه شما را دوست دارد فکر کنيد مثلا او با شما در هفته گذشته گردشي داشته است يا به شما هديه اي داده است اين مي تواند دليل بر محبت او بر شما باشد.
سعي کنيد ارزش هاي وجودي تان را بشناسيد.
بايد سعي کنيد اعتماد به نفس خود را افزايش دهيد که اين کار با توجه به توانمندي ها و قابليت ها و کوچک شمردن نقاط ضعف و عدم توجه به آنها امکان پذير است.
جدولي تهيه کنيد و نقاط قوت خود را در آن بنويسيد. اين امر به بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفس شما کمک شاياني مي کند.
تلاش كنيد كه در كارهاى اجتماعى در محيط خانه، مدرسه و دانشگاه مانند اردو و بازىهاى دسته جمعى شركت كنيد نقش فعالى را بپذيريد.
رابطه دوستي تان را با خدا محکم تر کنيد و به تقويت ايمان بپردازيد. باور کنيد که اگر دلبستگي شما به خداوند باشد ديگر به کسي نيازي نداريد و احساس نياز به کسي هم نمي کنيد. خداست که در همه شرايط و موقعيت ها انسان را مي پذيرد و ياري مي کند از انسان خسته نمي شود هر لحظه بخواهيد مي توانيد با او صحبت کنيد و هميشه و در همه حالات به فکر شماست و شما را دوست دارد بنابراين دوستتان بايد خداوند باشد.
/۲۸۵۴۹۴/
سلام من يه مشكلى داشتم و شما
سلام من يه مشكلى داشتم و شما هنوز جوابمو نداديد
من يه دختر هستم كلاس هشتم سال پيش بخاطر وابستگى كه به دوستم داشتم از مدرسه رفتم و امسال در مدرسه ى ديگرى درس مى خونم اين وابستگى موجب شــد كه حتى ديگ بهش پى ام ندم يا حالشو نپرسم چون ميدونم بيشتر ضربه مى خورم امسال هم يه مشكل ديگ اى دارم امسال يه دختر نهمى رو ديدم كه خيلى منو ياد دوست قبليم مينداخت(همونى كه بهش وابسته بودم)و اينجورى شـــــد كه بهش وابسته شدم خلاصه كه من رفتم بهش نزديك شدم و اين كارو خوب شروع كردم با شوخى هايى كه باهاش مى كردم آونو جذب خودم كردم در كل باهاش صميمى شدم البته قبلش من سه تا دوست صميمى داشتم ولى من اينو خيلى بيشتر از همشون دوس دارم نمى دونم معمولا اون كسايى كه تنهان به اين و اون زود وابسته ميشن ولى من واقعا تنها نيستم و دوستاى زيادى دارم شايد بخاطر اينه كه چون اونا دوستامن و ميتونم همه ى رازامو بهشون بگم و اينجورى ميتونم بهشون نزديك شم و حتى خواهر يا اجى صداشون بزنم بگزريم منو و دختر نهميه خيلى صميميى شديم كه اون بهم مى گفت خواهر كوچيكه من به اون مى گفتم خواهر بزرگه:)خيلى بهش علاقه پيدا كردم ولى اين وسط يه مشكلى هست يه دخترى تــو كلاسشون هست كه خيلى بهش نزديك ميشه يا دستاشو ميگيره و دوستم هم بهش اهميت ميده و دوسش داره اين واقعا اعصابمو خورد ميكنه و خيلى بهم ميريزم اون دختره از زمانى كه كلاس پنجم بودم ميشناختمش ولى هيچ حسى بهش نداشتم و امسال يه حس تنفر عجيبى دارم ازش كه دلم مى خواد بكشمش كمكم كنيد ديگ اين حس حسادتو نداشته باشم مى دونم اصلا چيز خوبى نيست ولى چيكار كنم اين حس حسادت همون غيرتى شدنه:/ كه من بدجور روش غيرتى ام:/و يه مشكل ديگ اون سال ديگ ميره مدرسه ى سال پيش خودش و كلى اونجا دوست داره خودش بهم گفت كه سال ديگ بيام اونجا منم بهش گفتم چه فايده وقتى نيستى و نميبينمت اونم گفت با اينكه مدرسمون جداست ولى تــو زنگ تفريحا ميشه همديگرو ديد منم با خودم گفتم كه اگ برم اون بيشتر با دوستاى خودش سر گرمه تا من و بيشتر به اونا توجه ميكنه و اينجورى دوباره حسادتم گل ميكنه حقم داره چون با اونا چند ساله دوسته و اينجورى شايد سال ديگ بدون اون حالم خراب شه البته مى تونم باهاش برم بيرون يا بياد خونمون ولى تــو مدرسه فرق ميكنه چون تــو مدرسه هر روز ميبينيش خواهش مى كنم كمكم كنيد كه هم دوستيمون ادامه داشته باشه هم اينكه سال ديگ بتونم بدون اون تحمل كنم
دوست گرامي، سلام. خوشحاليم که
دوست گرامي، سلام. خوشحاليم که در خدمت شما هستيم و با شما همفکري مي کنيم.
يکي از مسائل مهم در دوره نوجواني بحث دوستي هاي عميق و وابستگي است. دوستي و رابطه عاطفي نياز طبيعي انسان است.
دوست شما حق دارد که دوستان ديگري هم داشته باشد و اين نياز اوست و نياز ديگران و اين به سلامت هر دوي شماست. شما هم بايد دوستان ديگري داشته باشيد تا از اين وابستگي نجات پيدا کنيد. وقتي شما دوست صميمي ديگري نداريد طبيعي اتست که روي يک دوست سرمايه گذاري عاطفي بيشتري مي کنيد. بنابراين شما بايد اين وابستگي را درمان کنيد.
سعي کنيد انتظار زيادي از دوست تان نداشته باشيد و انتظارات تان در حد ديگر دوستي ها باشد.
تصور اين که دوستي من با ديگران متفاوت است و خيلي عميق تر است را از خود دور کنيد زيرا يان به بهبود حالتان کمکي نمي کند.
سعي کنيد دوستان ديگري غير از اين دوست داشته باشيد و با آنها نيز رابطه عاطفي داشته باشيد.
از خودگويي هاي منفي پرهيز کنيد بلکه خودگويي مثبت داشته باشيد مثلا بگوييد او مرا دوست دارد، دوست داشتن ديگران منافاتي با دوست داشتن من ندارد، او مرا دوست دارد.
سعي کنيد وقتي حالتان بد است به شواهدي مبني بر اينکه شما را دوست دارد فکر کنيد مثلا او با شما در هفته گذشته گردشي داشته است يا به شما هديه اي داده است اين مي تواند دليل بر محبت او بر شما باشد.
سعي کنيد ارزش هاي وجودي تان را بشناسيد.
بايد سعي کنيد اعتماد به نفس خود را افزايش دهيد که اين کار با توجه به توانمندي ها و قابليت ها و کوچک شمردن نقاط ضعف و عدم توجه به آنها امکان پذير است.
جدولي تهيه کنيد و نقاط قوت خود را در آن بنويسيد. اين امر به بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفس شما کمک شاياني مي کند.
تلاش كنيد كه در كارهاى اجتماعى در محيط خانه، مدرسه و دانشگاه مانند اردو و بازىهاى دسته جمعى شركت كنيد نقش فعالى را بپذيريد.
رابطه دوستي تان را با خدا محکم تر کنيد و به تقويت ايمان بپردازيد. باور کنيد که اگر دلبستگي شما به خداوند باشد ديگر به کسي نيازي نداريد و احساس نياز به کسي هم نمي کنيد. خداست که در همه شرايط و موقعيت ها انسان را مي پذيرد و ياري مي کند از انسان خسته نمي شود هر لحظه بخواهيد مي توانيد با او صحبت کنيد و هميشه و در همه حالات به فکر شماست و شما را دوست دارد بنابراين دوستتان بايد خداوند باشد.
من همه کامنتها رو خوندم حتی
من همه کامنتها رو خوندم حتی به یک مورد برنخوردم که مشکل همجنسگرایی اش با مراجعه به روان کاو حل شده باشد.اگه کسی درمان شده لطفا به دیگران هم بگه
با سلام من در خارج از کشور
با سلام من در خارج از کشور زندگی میکنم من ۲۵ سالمه من اصلا هیچ حسی به هیچ دختری نداشتم ۲ سال پیش یک پسر ۸ ساله بی وضاعت را به سرپرستی قبول کردم و الا ۲ سالی میشه که بهش بسیار علاقه پیدا کردم یعنی وقتی که میبرمش مدرسه ۴ ساعت از من دوره دارم دیونه میشم اونم منو خیلی دوست داره میخواستم بدونم این دوست داشتن که گناه نیست؟
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. خوش آمدید.
دوست عزیز، علاقه به همجنس به خودی خود چیز بدی نیست! صمیمیت، مودّت و مهربانی بین دوستان و رفقا، نه تنها منع نشده و گناه ندارد بلکه همواره در گفتار بزرگان دین و اخلاق، تأیید و تشویق شده است. آنچه میتواند محل هشدار باشد و شما هم باید نسبت به آن مراقبت کنید، وارد شدن یک رابطه دوستانه، یک رابطه محبت آمیز ، به فضای مسائل جنسی و شهوانی و گناه آلود است.
برای شما آرزوی موفقیت و سلامت داریم.
سلام دوستان.
سلام دوستان.
این طور که معلومه همه ما از یه درد مشترک رنج میبریم و تو زندگیمون باید نبرد سختی رو تجربه کنیم.
تنها راهش ظاهرا اینه که احساس نفرت از اون شخصی که دوستش داریم ایجاد کنیم و ارزش خودمون رو بدونیم. این ادمای زیبارو معمولا(همه اونایی که من تو طول زندگیم دیدم این طوری بودن) ادمای قوی و به اصطلاح خودمون شاخی نیستن. بیشترشون عین بچه کوچولوها رفتار میکنن. من از همه شون ضربه خوردم. بهشون کمک میکنی ولی انگار نه انگار.
دوستان بیاید فکر کنیم. چقدر از وقتمون رو صرف این ادمای بی ارزش کردیم؟ بیاید خودمونو بسازیم. بیاید ارزش خودمونو دریابیم.
ما کسایی هستیم که تو این سن کم, دردی رو تحمل کرده ایم که هزاران مرتبه از درد از دست دادن پدر و مادر و حتی کل خانواده بدتره.
هر روز میمیریم در عشق های باطل. اما ما ارزشمندیم.
باید دوستی هامونو گسترش بدیم, دوستای قوی پیدا کنیم, کسایی که ارزش دارن. طوری که بتونیم اونا رو فراموش کنیم.
باید خودمونو قوی کنیم, از عقلمون استفاده کنیم, تا جایی که میتونیم از اونا دوری کنیم.
حتی اگه دلی شکسته بشه بذار شکسته بشه, ولی وقتی کسی ارزش محبت و عشق ما رو نداره, باید از زندگی مون پاکش کنیم.
ما نمیخواستیم گرایش به همجنس داشته باشیم, ما هم میخواستیم یه آدم معمولی باشیم عین بقیه, درس بخونیم, مدرک بگیریم, ازدواج کنیم, زندگی کنیم و در اخر بمیریم. اما الان زندگی ما طوری شده که باید درحین درس خوندن و مدرک گرفتن و ازدواج کردن و درتمامی مراحل زندگی, بمیریم. انگار این تقدیر ماست. ولی بیاید با کمک هم این عشق بیهوده رو نابود کنیم.
با سلام. بنده لینک رو هم
با سلام. بنده لینک رو هم گذاشته بودم ولی حذف کردید. اگه میشه منتشر کنید.
با سلام و احترام
با سلام و احترام
متاسفانه مقدور نیست.
موفق باشید.
سلام من ١٥ سالمه راستش امسال
سلام من ١٥ سالمه راستش امسال از همون روز اول مدرسه از يه دخترى بدم اومد ينى ازش متنفر بودم و الانم هستم . واقعا رفتاراش خيلى مسخره و بى مزه بود:/ هيچكس از اون خوشش نمياد .اون تــو مدرسه يه دوستى پيدا كرد كه همين دوستش به زور تحملش ميكنه اسم دوستش دياناست و اسم خودش نگاره.يه روز تــو حياط بوديم كه ديانا بهم گفت نگار. كارت داره . رفتم پيش نگار و نگار بهم گفت دوست دارم و مى خوام بآهات دوست شم .يه جورى شدم حالم بد شـد واى خدا حالا چرا اين:/ خلاصه بهش گفتم مگه الان باهم چيم دشمن كه نيستيم با همديگه دوستيم نگار گفت نه دوست صميمي منم ديگ بهش گفتم دوست معمولى كافيه و رفتم يجورايي دلم براش مى سوره واسم نامه هايي مي نوشت و همش بهم مى گفت خونمون رو به رو شماست يه ساعتى بيايم همديگرو از پنجره ببينيم ديگ داشتم مى تركيدم از عصبانيت .نگار قبلا افسرده بود ولي الان نيست احساس مي كنم هنوز هست چون زياد گريه مي كنه بگذريم هروقت بهش گفتم كه فقط مى خوام باهات دوست معمولي باشم خيلي ناراحت شــد كه رفت تــو كلاس با يه چيز تيز رو دستش خط مي نداخت همه داشتن جلوشو مى گرفتن اخرش رفتيم مديرمونو اورديم كه ديگ رو دستش خط ننداخت .اخه ميدونين مشكل چيه من خودمم به يكي ديگ وابستم و خيلى دوسش دارم اونم منو خيلي دوست داره ما با هم صميميم همديگرو دوست داريم راستش هيچوقت بهش نگفتم دوست دارم و اينجوري بهتره نگم چون ممكنه فكراى بدي كنه ما همديگرو بغل مي كنيم بوس مي كنيم و اين حرفا مثه خواهر مي مونيم ولى يه چيز منو آزار ميده همش فك مى كنم نكنه از باهام سرد شه و نكنه منو فراموش كنه مى ترسم بهم بگه اويزون:/ولى من نيستم حالا شايد باشم چون من خودمم بعضى وقتا متوجه نمى شم كه دارم چيكار مى كنم همون دختره نگارو هم اين كسى بهش وابستم:(
با سلام
با سلام
دوره نوجواني که در آن قرار گرفته ايد، دوره اي بسيار حساس و خاص است. دوره اي که از جمله ويژگي هاي آن هيجان خواهي و وابستگيهايي است که گاهي براي دختر و پسرهاي نوجوان در اين سن به وجود ميآيد. شما هم از يک طرف وابستگي به دوستتان داريد و از طرفي يک همکلاسي ديگري که هر چند به شما علاقه دارد و خواسته دوستي عميقي با شما داشته باشد، اما شما چنين ميلي نداشته ايد و اين شخص گاهي خودزني هم داشته است. کاري که شما در ارتباط با دوستانتان بايد انجام دهيد، برقراري دوستي و داشتن مرز در ارتباطهايتان که تبديل به يک وابستگي افراطي نشود. در عين حال براي جلوگيري از آسيبهاي ارتباطي يا اخلاقي، لازم است نسبت به تماس فيزيکي و ذهني نسبت به يکديگر، مديريت قويتري صورت بگيرد. به تعبيري لازم است سطح رابطه را مديريت کنيد تا منجر به وابستگي بيشتر نشود. از طرفي اينگونه عواطف از پايداري برخوردار نيست و بعد از مدتي از بين مي رود و حتي در موارد زيادي فرد مقابل به فراموشي سپرده مي شود. شرايط سني نوجوان ۱۵ ساله به گونه اي است که با وارد شدن به ديگر مراحل زندگي، از اين شرايط فاصله خواهد گرفت. پس درباره اين دوست خودتان سعي کنيد اين رابطه کنترل شده باشد و دايره دوستي خودتان را گسترش دهيد و با يک نفر فقط دوستي نداشته باشيد. اما درباره آن کسي که مي خواهد با شما دوستي داشته باشد، سعي کنيد به او انگيزه دهيد که با مشاور صحبت کند، چون نشانه هايي از افسردگي دوره نوجواني به نظر مي رسد در او باشد. البته بايد او هم ترغيب به برنامه ريزي درست داشته باشد و دايره دوستي خود با دوستانش را گسترش دهد. پس دوستي شما با اين شخص به صورت مديريت شده و براي ترغيب او به نزد مشاور مي تواند کار پسنديده اي باشد. هر چند سؤال مبهم است و بايد ميزان تعامل با خانواده و مشکلات احتمالي در درون خانواده ايشان و يا حتي شما مورد بررسي قرار بگيرد.
اما براي اينکه در دوره علاقه مشکلات کمتري براي شما ايجاد شود باز هم تکرار مي کنيم، بهتر اين است که دايره روابط و دوستان خود را افزايش دهيد و ايده آل سازي نسبت به فرد مذکور خودداري کنيد، او را فردي مانند ديگر افراد بدانيد که از نقاط ضعف نيز برخوردار است.
سعي کنيد آرام آرام و به صورت تدريجي ميزان تعامل خود با اين دوست خود را کاهش دهيد و به ميزان کنترل شده اي برسانيد. در عين حال لازم است ارتباط خود با خانواده خودتان را بيشتر کنيد و برنامه ريزي هاي بهتري داشته باشيد.
تمرکز خود را به تحصيل، شغل مناسب، ورزش و بندگي خداوند معطوف کنيد تا از اين افکار رها شويد. در غير اينصورت تنها چيزي که نصيب شما مي شود ناراحتي و ضعف اعصاب است.
شما از توان و انرژي زيادي برخوردار هستيد، پس خود را دست کم نگيريد. ارزش و سلامتي شما مهمتر از اين است که بخواهيد خود را با اين افکار اذيت کنيد. خودتان را فرد مهمي بدانيد که مي توانيد اينده درخشاني داشته باشيد پس براي اين اينده درخشان تلاش کنيد و انرژي خود را صرف اين افکار نکنيد.
اينگونه علاقه ها زودگذر است و فرد بعد از مدتي و با ديدن چند عيب کوچک نسبت به فردي که قبلا او را معشوق خود مي دانست بي تفاوت مي شود و با فردي که گمان مي کند از فرد قبلي بهتر است رابطه برقرار مي کند.
ليستي از علاقمنديهاي خود تهيه کنيد و در تامين و پيگيري انها تلاش کنيد. مشکلات و دغدغه هاي خود را با پدر و مادر، دوستان و نزديکان مورد اعتماد مطرح کنيد تا احساس راحتي بيشتري کنيد. فعاليتهاي متنوع و شادي مانند ورزش، کارهاي هنري، تفريح و ...مي تواند به آسودگي فکر و نيز افزايش نشاط و شادابي شما کمک کند.
- سعي کنيد با خود شناسي بر احساس و هيجانات خود مسلط شويد و به صورت افراطي و شديد، سرمايه گذاري عاطفي انجام ندهيد.
- با احترام به خود و استقلال شخصيتي و برطرف کردن نيازها و کمبودها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاري ارتباطتان را تنظيم کنيد.
- با ديدن نقاط مثبت و خوبي هاي خودتان و اعتماد به خود در زندگي سعي کنيد اساس بي نيازي از ديگران را در خود بنا کنيد و در ارتباطات مجذوب کل شخصيت فرد نشويد بلکه به خود بگوييد مثلا شوخ طبعي ايشان باعث ارتباط است نه ساير ويژگي هاي شخصيتي ايشان.
- سعي کنيد به جاي تمرکز و سرمايه گذاري روي اين شخص، ارتباط با دوستان همجنس خود را گسترش دهيد.
سلام
سلام
یک سوال داشتم که مدت طولانی ایه ذهن مشغول کرده و هر چند مدت یکبار میاد تو ذهنم و پر میشه ذهنم ازش
بنده ۱۸ سالم است در مسافرتی با موزه دفاع مقدس که از طرف شهرداری رفته بودیم همراه شدم با مادرم به سمت راهیان نور در سال ۹۶ و البته به قصد این رفته که به شهدا نزدیک تر شم و الاخصوص شهید مورد نظرم حسین علم الهدی، و تو اتوبوس اکثرا خانواده بودند و من هم همش تو این فکر ها و تصورشون بودم چون خیلی برام جذابیت داشتن و دارن، و خلاصه متوجه شدیم که تو اتوبوسمون دو خانواده شهید هست که من سعی کردم بهشون احترام بیشتر بزارم و یکم رو رفتارشون کنجکاو شدم که الان رفتارشون چطوره و...، که چشمم به دختر خانم چادری افتاد که برام اوج جذابیت بود، ولی الان نمی دونم از یادم ببرمش به هر نحوی که شده یا.....
که البته من بنا به شغلم که طراح گرافیک هستم معمولا با همه جور خانم و آقا در ارتباط هستم و برام چیز تازه ای نبود ولی نمیدونم چرا..........
خیلی رو این موضوع شکاک شدم و نمیتونم راجبش تصمیم گیری کنم،راستش خودم رو ناتوان می بینم در تصمیم گیریش و هم روم نمیشه به کسی بگم حضوری و مشورت بخوام.
اگر امکانش هست جواب بدین. ممنون
با سلام و احترام
با سلام و احترام
سپاس از اعتماد و ارتباطتان با اين مرکز
دغدغه و تلاشتان براي تقرب به شهدا و سعي براي حفظ پاکدامني خود قابل تحسين است و اميدواريم که در اين مسير موفق باشيد. با توجه به متن ارسالي، سوال مشخص نيست، آيا سوال تان اين است که چرا اين حس را به دختر خانم پيدا کردهايد، که بايد گفت که گرايش به جنس مخالف در اين سن طبيعي ميباشد، البته از آنجايي که اين احساس و به تبع آن تصميمگيري در مورد آن در اين سن تابع هيجان ميباشد، سعي کنيد با مديريت و هدايت اين گرايش براي انتخاب صحيح، ازدواج موفق و تشکيل خانواده در آينده باشد. تمرکز به موضوع ازدواج در اين سن باعث از دست دادن فرصت ها خواهد شد؛ لذا مطرح کردن اين موضوع فعلا ضرورتي ندارد و سعي کنيد از فرصت جوانيتان براي ادامه تحصيل و آينده شغليتان استفاده کنيد.
انشاالله موفق باشيد.
خواهش می کنم، اعتماد بنده و
خواهش می کنم، اعتماد بنده و دیگر کاربران از کار خوب شماست
بنده سوالم این بود که اون خانومو فراموش کنم بهتره؟ یا چه کاری انجام بدم بهتر هست؟
با سلام مجدد خدمت شما
با سلام مجدد خدمت شما
با توجه به شرايط سني شما و به خاطر دلايلي که در ادامه بيان مي شود، الان زمان مناسبي براي ازدواج نيست:
۱. از اين جهت که الان فرصت و زمان تمرکز بر ادامه تحصيل و ساختن آينده علمي و شغلي تان مي باشد؛
۲. اينکه شايد با توجه به شرايط شما خانواده اي حاضر به ازدواج دخترش با شما نباشد؛
۳. و اينکه انتخاب و تصميم در اين سن معمولا هيجاني و احساسي مي باشد؛
لذا بهتر است که ايشان را فراموش کنيد.
انشاالله موفق باشيد.
بسم الله بگو به ندای قلبت
بسم الله بگو به ندای قلبت جواب بده بروجلو تا باش بیشترآشنا بشی اگه معیارهاتون بهم نزدیک بود بهش پیشنهاد ازدواح بده.حداقلش اینه که تجربه ای کسب میکنی.
من یک پسر هستم که فکر میکنم
من یک پسر هستم که فکر میکنم عاشق پسر دیگری شدم باید چکار کنم
پرسشگر گرامي، خوشحاليم که در
پرسشگر گرامي، خوشحاليم که در خدمت شما هستيم و با شما همفکري مي کنيم.
يکي از مسائل مهم در دوره نوجواني و جواني بحث دوستي هاي عميق و وابستگي است. دوستي و رابطه عاطفي نياز طبيعي انسان است .
البته اين احساسات و وابستگي ها تا حدي در سن نوجواني طبيعي است ولي به آن دامن نزنيد.
شکل صحيح يک رابطه دوستانه دلبستگي است. وابستگي يک ضعف است. اين ضعف مي تواند نظم زندگي يک طرف يا هر دو را برهم بزند. البته که ديگران نيز ممکن است تصور غلطي در مورد شما بکنند و گاهي تمايلات غير منطقي به هم نيز مطرح مي شود.
اگرچه سخت است ولي بهتر است سطح اين دوستي را به يک دوستي عادي کاهش دهيد و البته شما بايد دوستان ديگري داشته باشيد تا از اين وابستگي نجات پيدا کنيد يعني نيازهاي عاطفي را از مسيرهاي مختلفي تامين کنيد.
سعي کنيد انتظار زيادي از دوست تان نداشته باشيد و انتظارات تان در حد ديگر دوستي ها باشد.
رابطه دوستي تان را بيش از حد عميق نکنيد. تصور اين که دوستي من با ديگران متفاوت است و خيلي عميق تر است را از خود دور کنيد زيرا يان به بهبود حالتان کمکي نمي کند.
بايد سعي کنيد اعتماد به نفس خود را افزايش دهيد که اين کار با توجه به توانمندي ها و قابليت ها و کوچک شمردن نقاط ضعف و عدم توجه به آنها امکان پذير است.
جدولي تهيه کنيد و نقاط قوت خود را در آن بنويسيد. اين امر به بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفس شما کمک شاياني مي کند.
تلاش كنيد كه در كارهاى اجتماعى در محيط خانه، مدرسه و دانشگاه مانند اردو و بازىهاى دسته جمعى شركت كنيد نقش فعالى را بپذيريد.
رابطه دوستي تان را با خدا محکم تر کنيد و به تقويت ايمان بپردازيد. باور کنيد که اگر دلبستگي شما به خداوند باشد ديگر به کسي نيازي نداريد و احساس نياز به کسي هم نمي کنيد. خداست که در همه شرايط و موقعيت ها انسان را مي پذيرد و ياري مي کند از انسان خسته نمي شود هر لحظه بخواهيد مي توانيد با او صحبت کنيد و هميشه و در همه حالات به فکر شماست و شما را دوست دارد بنابراين دوستتان بايد خداوند باشد.
من این تجربه را داشتم بروجلو
من این تجربه را داشتم بروجلو کم کم باش دوست بشو باش معاشرت کن تا این حساسیت ازبین بره. اگه فقط تو دل خودت این عشق رو نگهداری روز به روز بهش علاقه مندترمیشی ودچار افسردگی میشی .برو امتحان کن ونتیجه اش رو بگو
با سلام. اگرچه سوالات مربوط
با سلام. اگرچه سوالات مربوط به سالهای گذشته است ولی معلوم است که این مشکلاتی علاقه به همجنس در حد گناه و حرام تعدادی را گرفتار کرده است تنها راه نجات از این مشکل خیلی خیلی بزرگ کمک گرفتن از خداوند مهربان و حکیم است. اگر معنویات خود را تقویت کرده بطوری که عشق به خدا را در خود زنده کنیم تمامی مشکلات انسان چه مادی و چه معنوی برطرف می شود. رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند! حلال همه مشکلات ادمی در عشق به خدا نهفته است. سحرخیزی و مناجات با خدا. خواندن دعاهای معروف به خمسه عشر.و خدا را همیشه حاضر دانستن باعث می شود انقلابی در ادمی بوجود آید و همه لذات دنیوی در نظرش پست و بی ارزش نمایان شود و فقط به فکر رضایت محبوب و معشوق خود خداوند مهربان باشد.نقل است که روزی دیدند ایه الله سید علی قاضی ان عارف بزرگ ناراحت است. علت ناراحتی ایشان را پرسیدند. فرمود چند روزی در فکر این هستم که اگر بهشت رفتیم و نگذاشتند انجا نماز بخوانیم چه کار کنیم؟!یا علامه امینی وقتی مشهد مشرف می شد شبی هزار رکعت نماز می خواند. از ایشان سوال می کردند خسته نمی شوید؟می فرمود مگر ماهی از شنا کردن خسته می شود تا من هم از نماز خواندند خسته شوم؟انسانی که به این مرحله برسد انچنان بر نفسش مسلط می شود که هیچ لذت حرامی را انجام نمی دهد و شاید اصلا به فکر گناه نمی افتد.امید است که نور عشق الهی در دل همه جوانان ایران اسلامی بتابد و انهایی که دچار این مشکلات مذکور شدند نجات پیدا کنند . آمین یا رب العالمین.
سلام آقاصرفی پور من هم با این
سلام آقاصرفی پور من هم با این جمله شما "اگه عشق به خدا را در خود زنده کنیم تمامی مشکلات انسان چه مادی و چه معنوی برطرف می شود با شما هم عقیده هستم" اما چگونه این عشق ایجاد شود؟اگه فقط ۵درصد ازمردم ما این عشق را درون خود نهادینه می کردند الان ایران گلستان میشد .برادر من این جملات شما یک شعار بیش نیست درعمل همه مردودیم هرکدام از ما به یه درد گرفتاریم یکی حسادت یکی قدرت طلبی یکی مقام پرستی یکی ثروت اندوزی و...عده ای هم به درد همجنس گرایی گرفتارن به نظرمن خطر این گروه اندک بدبخت از خطر بقیه برای جامعه کمتر است چون اینها فقط خودشون ضرر میکنن یکدرد بی درمان دارن که قابل بازگو برای دیگران نیست وهیچکس درکشان میکنه.
سلام
سلام
من دختری ۲۰ ساله هستم که عاشق استاد خودم شده بودم ،البته استادم خانم بود ودلیل من برای عاشق شدن ووابستگی این بود که او شخصی مهربان وبااخلاق بود .. اصلا به او نگاه نمیکردم و فقط وقتی که درس میداد برای اینکه به درسش گوش بدم نگاهش میکردم .. اما نمیدانم چطور شد که یکدفه عاشقش شدم ، طوری که اگر یک روز او را نمیدیدم بسیار دلتنگ میشدم و دوست داشتم باهاش حرف بزنم و دوست بشیم.او هم در کلاس زیاد منو نگاه میکرد مخصوصا زمانیکه درحال نوشتن بودم و سرم پایین بود ... من نماز میخانم و مقید به حجاب هستم .. ولی نمیدانم چرا بااینکه دوستش دارم اما نمیتوانم به او نزدیک شوم .. بااینکه فکر بدی درذهنم نداشتم .. نمیدانم عاشق شدن من گناه است یا بد است یا خوب ... نمیدانم آیا درست است عاشق همجنس خود شویم و او را دوست داشته باشیم ؟؟ یادمه یکبار که پیشش رفته بودم خواستم بگویم که دوستش دارم اما نتوانستم بگویم و دربین حرف هایی که میزدم گفتم همه بچه ها شما را دوست دارند .. شما فردی با اخلاق و مهربان هستید .. ودیگر ادامه ندادم ... اصلا نمیدانم آیا این رابطه به گناه ختم خواهد شد یا نه ؟؟ اصلا نمیدانم چکار کنم ؟؟ چگونه از فکر او خلاص شوم و مثل زمانی که او را ندیده بودم شوم ؟؟!!
با سلام و عرض ادب خدمت شما
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
خواهر گرامی، ضمن درک دغدغه شما و بیان ارزشمند بودن این دغدغه، لازم است بگوییم شما بیش از حد نسبت به این مسئله حساسیت به خرج داده و میدهید. دوستی و عرض محبت و دلدادگی در میان بندگان مؤمن خدا به هیچ وجه چیز ناپسندی نیست. اینکه دونفر همدیگر را یا یک عده آدم یک نفر را دوست داشته باشند، به خودی خود چیز بدی نیست. الفت و دوستی موهبتی هست که خداوند در قلب انسان به ودیعه گذاشته و همه کم یا زیاد از آن برخوردارند و بیشتر وقتها هم یک حس متقابل و رفتار پسندیده است. همنطور که همه ما مادر یا پدر یا سایر اعضای خانواده مان را دوست داریم. همانطور که ممکن است پدربزرگ و مادربزرگمان را عاشقانه و صمیمانه دوست داشته باشیم و ... بسیاری از دوستان صمیمی که پدرن و مادران ما از دوران کودکی و جوانی داشته اند و هنوز هم این رفاقت ها ادامه دارد...از این نمونه ها خیلی زیاد است و حتما خودتان هم دیدید یا سراغ دارید. پس دوست داشتن حتی اگر خیلی عمیق هم باشد به خودی خود مشکلی ندارد. مشکل از آنجا ممکن است آغاز شود که وابستگیتان به دوستتان از حد طبیعی خارج شود.
بنابراین ما نه تنها توصیه نمیکنیم که نسبت به دوستان یا اطرافیان بی علاقه یا خدای نکرده متنفر باشید، برعکس، به نظر ما انسانهای خوب کسانی هستند که باید بادیگران مهربان و دوست باشند و ما هم با آنها دوست شویم و اگر دوست خوبی داریم باید دوستی مان را با او حفظ کنیم. اما باید مراقب باشید این عشق و علاقه به انحراف کشیده نشود. یعنی چه؟ یعنی اولا آنقدر در این عشق و وابستگی ذوب نشوید که زندگی عادی و طبیعی تان مختل شود(از دایره رفتارهای عادی و طبیعی بیرون نزند). و ثانیا دوستی و علاقه پاک و خالصت رو با مسائل جنسی و امیال شیطانی مخلوط نکنید که این خیلی خیلی خطرناک است...
پیامبر عزیزمان فرمودند: بهترین كارها پس از ایمان به خدا، دوستى با مردم است.۱
امام صادق هم میفرمایند: هنگامى كه كسى را دوست مى دارى، او را از این محبّت آگاه كن زیرا این كار، دوستى بین شما را محكم تر مى كند.
۱. نهج الفصاحه، ص ۷۴، ح ۳۸۷.
۲. كافى، ج ۲، ص ۶۴۴، ح ۲.
موفق و مؤید باشید.
سلام خسته نباشید
سلام خسته نباشید
من دختری ۱۵ ساله هستم در اوایل دوران راهنمایی به دوستم که دختری با ایمان خوش اخلاق و زیبا یود یه حسایی پیدا کردم ولی چیزی به زبون نیاوردم خداروشکر تونستم این ماجرا رو فراموش کنم و بهش توجه نداشته باشم البته از اونجایی که من دختری با اخلاقیات وخصوصیات و حتی پوشش پسرونه هستم دوستام همیشه بهم به چشم یه پسر نکاه میکردن و حتی اسم پسرونه هم دارم همیشه میخواستم دخترونه رفتار کنم ولی غریزه پسرونم بهم اجازه نمیده واقعا..
و چیز مهم تر اینکه من چند ماه پیش با دختری تو اینستا آشنا شدم ولی با اکانت پسرونم، من با اون دختر وشناختی که ازش داشتم دوس شدم و از همون روز اول فقط وفقط به قصد دوستی معمولی بهش پیام دادم ما دوستای خوبی بودیم ولی اون نمیدونست دخترم ،ولی وسطای رفاقتمون فهمیدم دوس داشتنم دیگه دوس داشتن معمولی نیست و واقعا ترسیدم که نکنه خدایی نکرده حس بدی نسبت بهش پیدا کنم یا بهش وابسته بشم و بهش گفتم دخترم و گفتم که خیلی دوسش دارم و اگه دوستیمون بیشتر از این طول بکشه ممکنه بد بشه و ازش خدافظی کردم ولی اون مدام پیام میداد ومیگفت تورو خدا بیا مثل روزای اول باهم دوست باشیم ومیگفت منم دوست دارم ولی من میترسم بیشتر وابستش بشم و از این رابطه ها اصلن خوشم نمیاد به جنس مخالفمم هیچ حسی ندارم
و سوالم اینه که به دوستیمون ادامه بدم یا نه؟
ممنون اگه راهنماییم کنید
مراجع گرامي، سلام؛ از اعتماد
مراجع گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. براي تشخيص درست ابتدا بايد يک مصاحبه دقيق با شما انجام شود. خوب است که بصورت حضوري مشاوره داشته باشيد يا حداقل مشاوره تلفني باشد . شما مي توانيد با شماره ۰۹۶۴۰۰ مرکز ملي پاسخگويي تماس بگيريد و از مشاوره تلفني استفاده کنيد. بايد ديد که شما خود را يک دختر مي دانيد يا پسر؟ يعني دختري هستيد که به جنس مخالف تمايلي نداريد يا پسري هستيد که به نظر دختر مي رسيد؟ چه حسي به ويژگي هاي زنانه جسم تان مثل سينه ها داريد؟ از چه زماني چنين حسي داريد؟ آيا لباس هاي جنسي مخالف که خاص پسرهاست را مي پوشيد؟ چند خواهر يا برادر داريد؟ پدر و مادرتان پسر دوست داشتند يا دختر؟ برخوردشان با شما چگونه بوده است؟ آيا تا به حال تجربه جنسي کامل يا ناقص داشته ايد؟ روياي جنسي تان به چه شکلي است؟ در روياي جنسي به دخترها چه حسي داريد؟ آيا تمايل جنسي تان فاعلي است يعني به سبک پسرها دوست داريد رابطه جنسي داشته باشيد؟
سلام من دختری ۱۸ ساله هستم که
سلام من دختری ۱۸ ساله هستم که دو ساله با یه دختر ارتباط دارم و عاشقانه همو دوست داشتیم و چند باری فقط همو بوسیدیم و بعد از این دو سال به شدت وابستش شدم طوری که الان دلم میخواد بمیرم...به این نتیجه رسیدیم که ارتباطمون اشتباهه و باید تمومش کنیم هرچند که الان خیلی از نبودنش حالم بده اما تمومش کردم چون به خاطر اون احساس و اون خاطرات نمیتونستیم حتی دوست معمولی باشیم...الان میترسم که احساسم به اون زنگی آیندمو مختل کنه یا باعث بشه به جنس مخالف دیگ علاقه ای پیدا نکنم البته من از جنس مخالف متنفرم ولی تجربه ی عشقی با جنس موافق فقط اونو دوست دارم وگرنه از نزدیکی با بقیه همجنسام متنفرم...الان خیلی میترسم که این احساس شدید مشکل ساز بشه برام...طرف مقابلم خیلی رفتار پسرونه داشت واسه همینم دوسش داشتم...یعنی شخصیتش جذاب بود برام اگرنه من خودم هیچ تصور و علاقه ای نسبت ب پسر بودن ندارم...الان نیازه دارو مصرف کنم؟یا اگر یه مدت بگذره برطرف میشه و برمیگردم به حالت اولیه؟چون من فقط این دخترو دوست دارم و از ارتباط عاشقانه با همجنسای دیگه حالت تهوع میگیرم...کمکم کنید لطفا!؟ممکنه نتونم ازدواج کنم به خاطر این حس؟
خواهر گرامي، سلام؛ از اعتماد
خواهر گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. نمي دانيم چرا از جنس مخالف متنفريد و آيا قبل از علاقه به اين دوست تان هم چنين بوده ايد يا خير؟ ولي به نظر مي رسد علت اين مسئله تنها يک علاقه عميق به دوست تان است يعني غير از او دوست نداريد با کسي رابطه عاطفي داشته باشيد. نيازي به مصرف قرص نيست تنها بايد اين رابطه عاطفي فراموش شود. شما به درستي اين رابطه را قطع کرده ايد زيرا زمينه جنسي شدن اين رابطه وجود داشت.
براي اينکار بهتر است در انجام تصميم تان جدي تر باشيد.
بهتر است دوستان زيادي داشته باشيد و روابط عاطفي تان را از مسير هاي مختلفي تامين کنيد.
براي فراموش کردن علاقه تان راهکارهاي زير مي تواند مفيد باشد:
۱. سعي کنيد اراده تان را تقويت کنيد و تصميم بگيريد که او را رها کنيد.
۲. به خودتان تلقين كنيد كه «من ميتوانم راهي را كه انتخاب كردهام بپيمايم».
۳. هرگاه متوجه شديد ذهنتان ناخودآگاه به ياد او مشغول شده است، به خود چنين تلقين كنيد و بگوئيد «بس است» و آهسته مشت خودتان را روى ميز يا زمين بزنيد. بدين ترتيب تغيير حالت به وجود آمده، فضاى ذهنىتان را تغيير خواهد داد.
۴. از فكر كردن به او جدا بپرهيزيد و هر چيزي كه او را به ياد شما مياندازد، از خود دور كنيد. علاقه به وي را در دل نپرورانيد. تا حد امكان به او فكر و خيال¬بافي ¬نكنيد. هر گاه افكار مربوط به ايشان به ذهنتان خطور كرد، حواستان را پرت كنيد و به چيز ديگري فكر كنيد؛ يا به كار ديگري مشغول شويد و يا مكانتان را ترك كنيد؛ مثلا به ميان جمع خانواده برويد و با آنان مشغول گفتگو شويد تا اين افكار از ذهنتان خارج شوند.
۵. اگر نمي توانيد با فکرتان مقابله کنيد از تکنيک شمارش استفاده کنيد. يعني براي مقابله با يک فکر خاص از ۱۰۰۰ بصورت معکوس بشماريد، به اين صورت: ۱۰۰۰، ۹۹۹، ۹۹۸ و .... آنقدر به شمارش ادامه دهيد تا آن فکر کاملا از ذهن تان خارج شود. اگر با وجود شمارش باز فکرتان درگير آن فرد است سعي کنيد سه تا سه تا بصورت معکوش از ۱۰۰۰ کم کنيد.
۶. هرگاه فكر او به ذهنتان آمد، موضوع يا موضوعات مختلفى را در ذهن يا در دفترچه يادداشت خود داشته باشيد، به سراغ آنها برويد و درباره آنها فكر كنيد.
۷. تا آنجا که امکان دارد کمتر در تنهايي قرار بگيريد زيرا هنگام تنهايي آن فرد بيشتر در ذهن شما مجسم مي شود و ذهن و دل شما را به خود مشغول مي کند.
۸. براي شبانه روز خود برنامه دقيق و مشخصي داشته باشيد. از بيكاري اجتناب كنيد و اوقات خود را بيهوده نگذرانيد.
۹. روابط عاطفي خود را با خانواده خود بيشتر كنيد و سعي كنيد تمام محبتتان را نثار آنها كنيد.
۱۰. باور کنيد حالتان بهتر مي شود؛ اگر از فعاليت هاي مثبت و تقويت کننده و لذت بخشي که قبل از اين ماجرا برايتان مطرح بود استفاده کنيد و به ورزش ها، کوهنوردي ها و فعاليت هاي بدني روي بياريد.
حرفاتون صحیحه...قبل از اون
حرفاتون صحیحه...قبل از اون بله من با یک پسری بودم که دیوونه وار عاشقش بودم ولی ولم کرد و رفت...از اون به بعد واقعا از همشون بدم اومد...حرفاتون کاملا صحیحه اما من فقط بغض دارم و دلم میخواد گریه کنم و شرایط زندگیم به طوریه که همیشه تنهام یعنی مادرم همیشه سر کاره و کسی تو خونه نیست...یعنی اگه سعی کنم فراموشش کنم با این وجود بعدا میتونم به یه پسر علاقه مند شم و زندگیم به حالا نرمال و اولیه برگرده؟
با عرض سلام و احترام مجدد
با عرض سلام و احترام مجدد
شرايط عاطفي و روحي شرايط موجود قابل درک است، اما با توجه به نحو بيان مساله در سوالات، به نظر مي رسد که اولا در بيان مسائل بزرگ نمايي و به عبارتي فاجعه سازي مي کنيد و دوما اصل مسئله شما، همان کمبود عاطفي و نياز به حمايت و تاييد عاطفي و رواني هست. تنهايي و نبود حامي عاطفي، گرايش ديوانه وار به پسر و دوست دخترتان و در نهايت پيش آمدن مشکلات فعلي نشانه هاي اين مسئله مي باشد. نکته ديگري که در مورد ارتباط با پسر بايد اشاره کرد، ورود در اين ارتباط اشتباه بوده ولي دليلي ندارد که رفتار اين فرد به همه تعميم داده شده و از همه جنس مخالف نفرت داشته باشيد. پس نگران آينده و ازدواج نباشيد و به جايي تمرکز روي اين مسئله با ادامه قطع ارتباط با فرد مذکور، سعي کنيد راهکارهاي پاسخ قبلي را با جديت عملي کنيد، و همچنين براي تشخيص دقيق مساله و مشاوره مطلوب، بهتر است مشاوره حضوري يا حداقل از بخش مشاوره تلفني(۰۹۶۴۰۰) اين مرکز مشاوره داشته باشيد.
انشاالله موفق باشيد.
سلام من یک پسر ۱۷ ساله هستم
سلام من یک پسر ۱۷ ساله هستم متاسفانهچند وقته خود ارضایی میکنم خیلی هم متنفرم از این کار ولی چه کنم...
من ورزشکارم خیلی دوست دارم در ورزشم موفق بشم سخته ولی غیر ممکن نیست بارها هم تصمیم گرفتم که سخت تلاش کنم ولی یه دفغه انگیزمو از دست میدم توی درس خوندن هم انگیزه ندارم
مشکل دیگه ای که دارم اینه که من به همجنسان خودم علاقه مند میشم پسرایی که خوشگلن از روی هوس البته نه برای رابطه جنسی فقط از روی دیدن عورت فرد مقابل که واقعا کار زشتیه و تا الان عاشق خیلی ها توی این قضیه شدم و حتی واسه دیدن عورت ان ها کار های زشتی انجام داده ام
میخوام کمکم کنید در همه این موارد کمک کنید که بتونم خلاص بشم از این کارا مسخره فکرای شهوتی و مزخرف و انگیزه پیدا کنم برای ورزش و درس خوندن
سلام و تشکر از ارتباط شما
سلام و تشکر از ارتباط شما
در مورد دوري از گناه و عصيان و رهايي از وسوسه شيطان :
براي رويارويي با وسوسه هاي شيطاني، ابتدا بايد دشمن و راههاي نفوذ او را شناخت و او را مهار کرد و سپس او را به عقب راند و در گامهاي نهايي او را به اسارت کشيد. در اين جهت راههاي مبارزه با وساوس شيطاني عبارتند از:
۱- نگهباني و مراقبت: شيطان با جان ما سر و کار دارد. از اين رو بايد از آن حراست کنيم. راه هاي مراقبت عبارتند از:
أ) تقوا پيشگي: قرآن مجيد تقوا را لباسي بر اندام جان آدمي مي داند که آن را به خوبي مي پوشاند و حفظ مي کند: "لباس التّقوي ذلک خير؛ بهترين جامه، تقوا است".(۱) امام علي(ع) تقوا را دژي نفوذ ناپذير مي داند که رخنهاي در آن ممکن نيست.(۲)
ب) کنترل اعضا و جوارح: زبان، چشم، گوش، فکر و همه اعضا و جوارح، درهاي ورودي به قلب اند. پس بايد اينها را کنترل کرد.
ج) محاسبه: بعد از کنترل نوبت به محاسبه مي رسد، يعني براي جبران ضعفها و برنامه ريزي براي آينده ارزيابي لازم است.
۲- واکنش مناسب: در برابر هر وسوسهاي بايد واکنش مناسب صورت گيرد.
پيامبر اکرم(ص) مي فرمايد: "دشمنان تو از جن، ابليس و سپاهيان او است. پس اگر نزد تو آمد و گفت: فرزندت مُرد، به خود بگو: زندگان براي مردن آفريده شدهاند. اگر آمد و گفت: مال تو از دست رفت، بگو: ستايش خداي را که مي دهد و مي گيرد و زکات را از من برد. اگر آمد و گفت: مردم به تو ستم مي کنند، ولي تو ستم نمي کني بگو: روز قيامت آنان که ستم کردند گرفتارند. اگر آمد و گفت: چه قدر نيکي مي کني، بگو: گناهان من بيش از نيکيهاي من است. اگر آمد و گفت: چه قدر نماز مي گزاري بگو: غفلت من از نمازهايم بيشتر است. اگر آمد و گفت: چه قدر بخشش مي کني، بگو آن قدر که مي گيرم، از آن چه مي بخشم زيادتر است. اگر گفت: چه قدر به تو ستم مي کنند بگو: من بيشتر ستم کردهام. اگر گفت: چه قدر براي خدا کار مي کني، بگو: چه بسيار معصيتها کردهام".(۳)
۳- استعاذه: در برابر هجوم وسوسههاي شيطان، لازم است به پناهگاهي مطمئن پناه ببريد و آن توجه به خدا و ياد او است. قرآن مجيد مي فرمايد: "اگر از شيطان وسوسهاي به تو رسد، به خدا پناه ببر که او شنواي دانا است".(۴)
۴- مجهز شدن به تجهيزات: در برابر تهاجم وسيع شيطان، بايد در ميدان کارزار، همواره مسلح باشيم. برخي از تجهيزات در حديث پيامبر اکرم(ص) مطرح شده است. حضرت مي فرمايد: "آيا شما را آگاه کنم بر کاري که اگر انجام داديد، شيطان از شما فاصله مي گيرد، به اندازه فاصله مشرق تا مغرب؟ گفتند: آري. فرمود: روزه صورت شيطان را سياه مي کند و صدقه، کمرش را مي شکند. دوستي براي خدا و کمک براي عمل صالح، پشت او را مي بُرد و استغفار، بند دلش را مي برد".(۵)
۵- آشنايي با دامهاي شيطان: براي رهايي از وساوس شيطاني بايد مواظب دامهاي او بود. يکي از دامهاي خطرناک شيطاني، دوستي دنيا است.
امام علي(ع) مي فرمايد: "از دنيا حذر کن، زيرا دام شيطان و جايگاه فساد ايمان است".(۶)
دام ديگر که از مهمترين ابزار کار شيطان به شمار مي رود، هواپرستي است، زيرا تا پايگاهي درون انسان وجود نداشته باشد، شيطان قدرت بر وسوسه گري ندارد. شيطان خواستههاي نفساني انسان را تأييد مي کند. قرآن مجيد مي فرمايد: "تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهي يافت مگر گمراهاني که از تو پيروي مي کنند".(۷)
بنده خدا تابع هوا و هوس نيست و خواست خدا را مقدّم مي دارد.
يکي ديگر از دامهاي شيطان براي مردان ، زنان و غضب است. امام علي(ع) مي فرمايد: "براي شيطان کمندي بزرگتر از خشم و زنان نيست".(۸) منظور از اين سخن، زير سؤال بردن شخصيت زن نيست، بلکه منظور آن است که از طريق اختلاط با زن و ارتباط نامشروع با وي، و جذابيتي که جنس مخالف دارد، شيطان مردم را مي فريبد، همان گونه که از طريق مال و زينت دنيا که ذاتاً بد نيستند، وارد مي شود. هم چنين خشم و غضب و تصميم ها از روي غضب که غالبا بر مردان مستولي مي شود.
برخي از امور ديگر نيز در مخالفت با وسوسههاي شيطان مؤثر است:
۱- انجام يک سري مستحبات مثلاً هميشه با وضو بودن و زبان را به ذکر مخصوصاً "لا حول و لا قوة الاّ باللَّه العلي العظيم" عادت دادن.
نيز خواندن قرآن در اوقات مختلف.
۲- خود را از بيکاري، تنهايي و عوامل وسوسهانگيز دور نگه داشتن.
۳- ذهن را همواره به امور ارزشمند متوجه ساختن و عادت دادن.
۴- مطالعه و تفکردربارة خدا و قيامت.
۵- به طور منظم مثلاً هفتگي به زيارت اهل قبور رفتن و نسبت به عاقبت خود و احوال پس از مرگ انديشيدن.
۶- شرکت کردن در مراسم ديني و فعاليت جدي در مسائل فرهنگي اجتماعي و نماز را با توجه و حال و عاشقانه و با حضور قلب خواندن.
لينک هاي زيرا را مطالعه نماييد :
ترک خودارضايي
http://www.pasokhgoo.ir/node/44250
کنترل شهوت و رعايت پاکدامني
http://www.pasokhgoo.ir/node/18934
پينوشتها:
۱. اعراف (۷) آيه ۲۶.
۲. نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه ۱۵۷.
۳. سفينة البحار، ج ۱، ص ۱۰۰.
۴. اعراف (۷) آيه ۲۰۰.
۵. سفينة البحار، ج ۲، ص ۶۴.
۶. غرر الحکم، ج ۱، ص ۱۵۶.
۷. حجر (۱۵ ) آيه ۴۲.
۸.غررالحکم،ج ۵ ص۸۳
--موفق باشيد--
می خواستم بگم آیا اگه پسری
می خواستم بگم آیا اگه پسری زیرابروبرمی داره یا لباس تنگ شبیه دخترابوشه این نشانه همجنسگرایی اونه؟ علائم پسرای همجنسگرای مفعول چیه؟ من پسری دارم ۱۶ سالشه این کارها را انجام میده بعضی موقع مقعدشو میخاره خجالت میکشم مستقیم بهش بگم چطوری امتحانش کنم که خیالم راحت بشه؟ازنظرروانشناسی تست های خاصی هست که بهشون مراجعه کنم؟ خواهش میکنم جواب بدید
سلام؛ خوشحاليم که در خدمت شما
سلام؛ خوشحاليم که در خدمت شما هستيم. امروزه متاسفانه شاهد مدگرايي و مدهايي هستيم که با آموزه هاي اسلامي تناسب ندارد و حتي با فطرت انساني نيز سازگار نيست. ولکن افراد بخاطر همرنگي با جماعت گاهي به اين مدها رو مي آورند. به نظر نمي رسد که صرفا پوشيدن لباس هاي تنگ و زيرابرو برداشت نشانه تمايل به همجنس باشد. يا خاراندن مقعد نشانه همجنس خواهي نيست. بدون سوال از خود او و سوال از تمايلات جنسي اش راهي براي شناخت اين تمايلات نيست و اگر تستي هم براي اين کار وجود داشته باشد اين مسئله را بصورت مستقيم يا ضمني از او سوال مي کند بنابراين شما نمي توانيد اين تست را روي او اجرا کنيد. مگر اينکه شما رفتار خاصي از او ببينيد مثلا رابطه لمسي با همجنس داشته باشد تا اين شاهدي بر تمايلات جنسي به همجنس باشد.
بصورت کلي اگر شواهدي که باعث شک شما به اين مسئله شده است همين هايي باشد که در سوال نقل کرده ايد به نظر مي رسد که جاي نگراني نيست.
پسر شما در سن نوجواني است و نوجوان تمايل زيادي به مدگرايي و پذيرش توسط ديگران دارد. البته شما مي توانيد با تقويت عزت نفس، تقويت توان نه گفتن، جرات مندي و ... رفتارهاي مثبت او را بيشتر کنيد و تاثير پذيري او را از ديگران کاهش دهيد.
به نظر من پسری که مثل دخترا
به نظر من پسری که مثل دخترا آرایش میکنه ومثل دخترا لباس میپوشه باید براش مزاحمت ایجاد کنی مثل دخترا بهش متلک بزنی تا از این کار دست برداره .باید تحقیرش بکنی تا رفتارش عوض کنه .اگه ناراحت شد تغییر رفتار میده اگه تأثیر نداشت پس تمایل به همجنس داره!!!
سلام.خسته نباشید.من تقریبا
سلام.خسته نباشید.من تقریبا ۶ ماهی هست ب دوستم وابسته شدم.خیلی دوسش دارم.اونم منو همون قدر دوس داره.ولی ب دلیل دلایلی خونشون رفت یه شهر دیگه. ولی اون منو ترک نکرده و در شهری ک من هستم زندگی میکنه بخاطر من.ولی از این میترستم که یه روزی از پیشم بره.میخوام وابستگیم کمتر کنم.کمک کنید.
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما دوست گرامی!
خوب به این نکته توجه کنید که وابستگی، عاطفي اعتماد به نفس شما را تخريب ميكند و نميگذارد كه حقيقتا خودتان باشيد! وابستگي عاطفي با احساس خشم، ترديد نسبت بهخود، ترس از طردشدن، ترس از تنهايي، حس عدمامنيت، شرم، حقارت يا ترس از اينكه ديگر شما را دوست نداشته باشند يا از شما قدرداني نكنند همراه است. فردي كه از وابستگي عاطفي رنج ميبرد، فقط براي ديگران زندگي ميكند و خودش را ناديده ميگيرد. زمانيكه با دوستانش است، خودش را فراموش ميكند، زمانيكه مشغول كاري ميشود، خودش را تمام و كمال وقف آن كار ميكند تا مورد پسند و قبول ديگران قرار گيرد و يا ذرهاي از او قدرداني كنند.
شاید پیش آمدن یک مسافرت طولانی یا مهاجرت دوستتان به شهر دیگر فرصتی طلایی برای شما باشد تا از بند این وابستگی رها شوید! اگر اینطور است از این فرصت استفاده کنید.
نکته دیگر اینکه دوستی خود را به طور کلی قطع نکنید، بلکه آن را کنترل کنید. سعی کنید آن را به سطح متعادلی نزدیک کنید که نه افراطی در آن باشد و نه تفریط.
لطفا متن ابتدای صفحه را خوب بخوانید.
در تمام این مراحل، رابطه خود را با منبع انرژی و قدرت جهان، یعنی خدای بزرگ و مهربان، تقویت و تشدید کنید. این کار هم به حل مشکل شما کمک میکند و هم به سایر امور زندگی شما!
در صورتیکه این وابستگی باعث اضطراب های شدید در شما می شود و زندگی شما را از حالت عادی خارج نموده است، حتما به یک مشاور روانشناس مراجعه حضوری داشته باشید.
موفق باشید
پرسشگر محترم! ضمن تشکر از
پرسشگر محترم! ضمن تشکر از ارتباط شما با اين مرکز، در پاسخ بايد عرض نماييم قطعا دوستي شما داراي معيارهاي دوستي صحيح است و خداوند متعال را شاکريم که شما را در مسير علاقه و محبت به ديگران قرار داده است؛ اما از نکته بسيار مهمي نبايد غافل شد و آن هم اينکه آيا دوست شما نيز به همين ميزان به شما علاقه دارد؟ اگر علاقه دارد چرا او به شهر شما نمي آيد؟
بنابراين ممکن است علاقه شما و او يک علاقه يکطرفه باشد.
پرسشگر محترم! علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدين، مشغوليت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ايمان نگردد اشكالى ندارد، اما زيادهروى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتيجه اگر بخواهيد در اين مسأله در حد اعتدال رفتار نماييد درباره مشكلات آن فكر كنيد و سعى كنيد خود را قانع كنيد كه افراط در اين زمينه به ضرر روح و سلامت روان شماست. علاوه بر اين كه افراط در اين گونه دوستىها گاهى اثر عكس مىگذارد و روابط دوست با انسان به جاى گرمى به سردى مىگرايد. زيرا افراط موجب به وجود آمدن توقع زياد مىگردد و ممكن است يك طرف نتواند پاسخگوي اين توقعات باشد.
اينکه به دوستتان علاقه زيادي داريد و به هم وابسته هستيد به خودي خود بد نيست و تا حدودي هم مي شود گفت اقتضاء سن شماست ولي همانطور که خودتان هم گفتيد بايد اين رابطه را مديريت کنيد تا خدايي ناکرده از هدف اصلي خودتان فاصله نگيريد.
براي اين کار به نکات زير توجه کنيد:
۱- وقتي عشق و علاقه دو نفر به هم زياد مي شود احتمال اينکه شيطان از اين فرصت سوء استفاده کرده و مسير اين علاقه را تغيير دهد و به گناه بکشاند بيشتر مي شود. لذا سعي کنيد نفر ديگري را هم وارد اين دوستي خود کنيد. وقتي دوستي سه نفره شد تا حدود زيادي مشکل مذکور حل خواهد شد. نگران اينکه علاقه او به شما کم شود هم نباشيد. تا زماني که شما دوست خوبي باشد قطعا اين علاقه هم باقي خواهد ماند.
۲- از معنويت غافل نشويد. حضور در مراسمات مذهبي و مسجد و برنامه ها فرهنگي و بسيج و ... خيلي مفيد است و مي تواند به رشد معنوي شما کمک کرده و مانع سقوط شما شود.
۳- از خلوت کردن با هم خودداري کنيد و سعي کنيد قرارها و ملاقات هاي شما در امکان عمومي باشد. شيطان در خلوتگاه به دنبال طعمه مي گردد.
۴- هر گاه احساس خطر کرديد کمي فاصله بگيريد و از خدا کمک بخواهيد.
۵- به فکر ازدواج باشيد. هيچ عشق و علاقه اي نمي تواند جايگزين عشق به همسر باشد و نيازهاي شما را برطرف نمايد. ازدواج کنيد و در عين حال دوستي خود را حفظ کنيد تا براي هميشه اين دوستي زيبا باقي بماند.
۶.دلبستگي اشکال ندارد اما وابستگي خوب نيست. براي اينکه به دوستتان وابسته نشويد سعي کنيد تعداد دوستان صميمي خود را زياد کنيد تا محبت شما بين آنها تقسيم شود و اينطور از وابستگي در امان مي مانيد.
پيروز و سربلند باشيد.
سلام.. من دوستم که هر دو
سلام.. من دوستم که هر دو دختریم عاشقم شده. و من چون قبلا یه بار ضربه خورده بود قبول کردم که با هم باشیم . . اما من دوسش ندارم.. و جدا نمیدونم چیجوری این دوغ رو تموم کنم جوری که بهش اسیب نزنم. لطفا کمکم کنید
خواهر گرامي، سلام؛ خوشحاليم
خواهر گرامي، سلام؛ خوشحاليم که در خدمت شما هستيم و مي توانيم به شما کمک کنيم.
نمي دانيم چند سالتان است ولي در سن نوجواني اين احساسات تا حدي طبيعي است. نمي دانيم چرا دوست نداريد با او ارتباط داشته باشيد و چه مسائلي بين شما وجود دارد.
به هر حال اگر قرار است با او رابطه دوستي داشته باشيد بايد مراقب باشيد که اين رابطه شکل درستي داشته باشد. سعي کنيد مثل يک دوست معمولي برايش باشيد و اصرار او به بيشتر با هم بودن يا صميمي تر بودن نسبت به بقيه را نپذيريد. لازم نيست سر اين موضوع با او بحث کنيد فقط کافي است وقتي مي گويد امروز با هم باشيم بگوييد من امروز کار دارم و به کارهاي خود رسيدگي کنيد.
يعني در عين دوستي و بحث نکردن ولي توقعات بيش از حدش را رد کنيد.
سلام. عذر میخوام که به
سلام. عذر میخوام که به سوالتون پاسخ میدم اما چون قبلا همچین چیزی رو عینا تجربه کردم دلم میخواست که تجربه ام رو به شما هم بگم. من خودم دخترم و چندین سال پیش عاشق دختری شدم که آخرش ازش ضربه خوردم و بعد از اون دختری اومد که عاشق من شد و من حسی بهش نداشتم فقط چون قبلا ضربه خورده بودم قبول کردم که باهاش بمونم ولی این همیشه منو آزار میداد چون احساسم بهش صادق نبود. یه مدت کوتاه باهاش بودم ولی دیدم که روز به روز حسش نسبت بهم بیشتر و بیشتر میشه و این به نفع هیچکدوممون نبود به خصوص به نفع طرف مقابلم اصصلا نبود چون من حسی بهش نداشتم با چند نفر مشورت کردم و تصمیم گرفتم به طور کامل بذارمش کنار. باهاش خیییلی حرف زدم تا قانعش کنم و اونم تا تونست گریه کرد دلم خیلی خیلی براش میسوخت اما میدونستم اگه طولانی بشه ضربه بدتری میخوره . تا یه مدت گریه کرد گریه کرد آخرشم از دانشگاه انصراف داد و رفت یه دانشگاه دیگه مشغول به درس خوندن شد نمیدونم دلیلش برای انصراف من بودم یا نه ولی الان واااقعا احساس رضایت میکنم که این کارو کردم و دست رد به سینه اش زدم. شاید اگه اون آدمیم که قبلا من عاشقش شده بودم همون اوایل آشناییمون دست رد به سینه ام میزد همون اول یکم گریه میکردم و راحت تر رابطه مون تموم میشد تا اینکه چند سال باهام موند و بعد یهو ضربه زد و من هیچوقت نتونستم با اون ضربه ای که خوردم کنار بیام. بنظر من همین الان کم کم رابطه ات رو باهاش کم و کمتر کن و اگه پرسید بهش توضیح بده و باهاش خداحافظی کن براش دعای خیر بفرست
خیلی ممنونم ازین که اتفاقی که
خیلی ممنونم ازین که اتفاقی که برات رو باهام درمیون گذاشتی و حالا که منم با ارامش ردش کردم احساس عذاب وجدان ندارم و میدونم برای هردومون این بهتر بود . واقعا ممنونم
خواهش میکنم خانمی. کار خیلی
خواهش میکنم خانمی. کار خیلی خوبی کردی. موفق باشی
سلام من دختر ۲۳ ساله ای هستم
سلام من دختر ۲۳ ساله ای هستم خیلی اتفاقی به این سایت برخورد کردم و یاد خودم افتادم. تقریبا ۵ سال پیش زمانی که ۱۸ سالم بود فقط با یک نگاه عاشق یه دختری شدم که نمیشناختمش. عشقم نسبت بهش خیلی شدید بود اما من چون از روابط جنسی بیزارم و حالم بهم میخوره نسبت بهش یه حس عشق پاک و خالصی داشتم. چند ماه طول کشید تا بهش علاقه ام رو بگم رفته رفته اون هم تقریبا میتونم بگم حسش نسبت به من شروع شد اما حس میکردم که در حد و اندازه ی من نیست. با پسر خاله اش رابطه ی صمیمی ای داشت و این منو آزار میداد اما اون خیلی از خودشون برام تعریف میکرد باوجودیکه میدونست حساسم و از این مسئله اذیت میشم.همیشه میگفت ازش متنفره! خیلی خلاصه میگم... بعد از ۳ سال یهو اومد گفت که از پسرخاله اش خوشش اومده نمیتونه تحمل کنه اگه اون با کسه دیگه ای ازدواج کنه. پسرخاله اش هم ازش خاستگاری کرده بود روزی که میخواستن عقد کنن یهو بهم این خبر رو داد و من داغون شدم. اونموقع دلم میخواست بمیرم . بعد از ازدواجش خیلی قرص های خواب آور میخوردم تا فقط بخوابم و نفهمم که واقعیت چی شده اما خب نمیشد ازش فرار کرد. تمام سعیم رو کردم که فراموشش کنم دیگه کلا از هم دور افتادیم و منم بخاطر اینکه بهم خیانت کرد ازش متنفر شدم ولی همیشه دلم میخواست زندگیش به بن بست بخوره و بدبخت بشه تا بفهمه نباید با من اونکارو میکرد یعنی بازم حاضر بودم اگه برگرده و پشیمون بشه قبولش کنم ولی تاین اتفاق نیفتاد. الانم که گاهی بهش فکر میکنم دلم برای اون دوران تنگ میشه ولی دیگه هیچوقت دلم نمیخواد ببینمش. دلم میخواد همون ذهنیت خوب قبلی ازش برام بمونه نه آدمی که یهو عوض شد و دیگه اون نشد که بود. بعد از اون هیچوقت اونطوری عاشق کسی نشدم...
خواهر گرامي، سلام؛ از اعتماد
خواهر گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. درک مي کنيم که چه احساسي به دوست تان داشته ايد. سني که شما در آن بوده ايد سن حساسي بوده است. افراد معمولا در سن شما چنين هيجان ها و احساساتي را کم و بيش تجربه مي کنند. اينکه اين حس را چقدر بها بدهيد باعث مي شود که بيشتر يا کمتر شود. شما به اين حس بها داديد و اين علاقه را به يک عشق تبديل کرديد و وابسته او شديد. وابستگي شديد که حتي به او اجازه نمي داد روابط شخصي و طبيعي اش را داشته باشد. شما مي پذيريد که اينچنين رابطه اي معمول نيست و به شما و هر کسي مي تواند صدمه بزند.
بالاخره او روزي ازدواج مي کرد و اين يک واقعيت بود. در حال حاضر شما بايد سعي کنيد او را فراموش کنيد. براي اين کار اول بايد بپذيرد که او به شما خيانت نکرد و او حق داشت که ازدواج کند. انسان مي تواند دوستاني داشته باشد و حتي بعد از ازدواج اين رابطه دوستي ادامه پيدا کند. او مي توانست دوست شما باشد و داشتن همسر باعث نمي شود که او ديگر به شما علاقه نداشته باشد.
اگر مي خواهيد احساس تان بهتر شود و آرامش داشته باشيد بايد سعي کنيد افکارتان را تغيير دهيد.
ممنون از پاسخ شما. بله شما
ممنون از پاسخ شما. بله شما درست میفرمایید ، من نباید به احساسم از همان ابتدا بها میدادم . چون بی تجربه بودم و هیچوقت به چنین پایان تلخی فکر نمیکردم همون روند رو ادامه دادم و روز به روز احساسم بیشتر و بیشتر شد که مقصرش خوده من بودم. الان با خودم میگم کاش همون زمان منو از خودش ترد میکرد و همون اول منو میشکست که هر چی بود تموم میشد و کش دار نمیشد. واااقعا دلم میخواد بطور کاامل فراموشش کنم با اینکه الان خیلی وقته ندیدمش و اصلا ازش خبر ندارم گاهی تو فکرم میاد یا خوابشو میبینم که حتی اینم روحمو آزار میده. در مورد عشق نظر من اینه که عاشق کسیه که فقط نسبت به یک نفر اون عشق عمیق رو داره و اون عشق عاری از هر گونه آلودگیه. کسی که بهت میگه عاشقتم ولی در آن واحد عاشق کسی دیگه هم هست این یعنی یا یکی از اون دوتا دروغیه یا هیچکدوم واقعی نیست . عشق خیلی مقدسه . به همین دلیله که من میگم اون شخص بهم خیانت کرد... میگفت عاشق منه و از پسرخاله اش بدش میاد ! ولی یهو ورق برگشت. ازش تو دلم نفرت مونده عشقی که تبدیل به تنفر شده ولی من هنوزم که هنوزه اون آدم قبلی رو دوست دارم. خدایی نکرده اگه ببینمش ممکنه بازم همون حس و حال های گذشته بیاد سراغم مثل تپش قلب یخ شدن دست هام . بدنم ناخودآگاه بهش عکس العمل نشون میده و کاملا غیر ارادیه. نمیخوام این وضع ادامه پیدا کنه دلم نمیخواد ذره ای بهش فکر کنم اما نمیدونم چطوری خلاص بشم.....
با سلام و احترام.
با سلام و احترام.
خواهر گرامی، انتظار شما برای رهایی از این وابستگی، یک شبه و آن هم بدون رنج و محنت ، انتظاری نابجاست. وابستگی عاطفی شما به دوستتان، مانند نهال کوچکی بود که در ابتدا در در خود کاشتید. طبیعتا اگر در همان ابتدا میخواستید، میتوانستید به سادگی این نهال را از قلب خود بیرون کنید. اما اکنون با گذشت زمان و بزرگ و تنومند شدن آن نهال کوچک، و ریشه دوانیدن این وابستگی در عمق جانتان، طبعا از بین بردن ان هم به مراتب دشوار خواهد بود. البته این به معنای غیر ممکن بودن نیست. ولی لازم است صبر و حوصله داشته باشید. پس ، همراه با صبر و شکیبایی، راهکارهای زیر را اجرا کنید:
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند غالباً نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند . شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ادامه رابطه با ایشان و مشکلاتی که الان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید.
۳- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
۴ - انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۵- هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۶- شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
موفق باشید.
سلام من دختر ۱۷ساله هستم و
سلام من دختر ۱۷ساله هستم و محصلم تو مدرسم عاشق یع دبیر شدم اوایل این حسو مسخره میدونستم و فکر میکردم که واقعا مسخره بازیه که عاشق هم جنس خودم بشم و تو اون مواقع با پسری در ارتباط بودم رابطه عشقی انچنانی نداشتیم..
. بعد ها من علاقم ب دبیرم خود به خود بیشتر میشد و سعی میکردم خودمو صمیمی تر کنم باهاش انگیزم برای درس خوندن بیشتر هم شد طوری که سخت ترین درسامم که سال های پیش نمیتونستم نمره خوبی بگیرم رو امسال با بهترین نمرات پاس کردم و همچنین دور اون پسر که باهاش در ارتباط بودم رو خط کشیدم و به اون دبیرم نزدیکتر شدم چونکه واقعا بهم انگیزه میده اما اون با من صمیمی نمیشه و این منو اذیت میکنخ روزایی که بم توجه نمیکنه اذیت میشم و اونرکزم با بدترین شکل میگذره از اینکه از دستش بدم خیلی میترسم و احساس میکنم با از دست دادنش برمیگردم دوباره به زندگیه خسته کنندم من میخوام ک راه حلی بهم بدین که چطوری ایشونو قانع کنم ک با وجودشون من زندگیمو تغییر دادم و احساس میکنم ایندم با بودنش روشن میشه ایشون هر کاری میکنم شماره تلفنشونو بهم نمیدن و دم از محدودیتاشون میزنن و من درکشون میکنم برای همین از طریق نامه باشون میخام در ارتباط باشم ایا کارم درسته ؟و بعد ها برام مشکل ساز نمیشه؟
پرسشگر گرامي، خوشحاليم که در
پرسشگر گرامي، خوشحاليم که در خدمت شما هستيم. يکي از مشکلاتي که ممکن است در سن نوجواني و در روابط صميمانه بوجود آيد، وابستگي افراطي مي باشد که در آن فردي که مورد وابستگي قرار مي گيرد، اذيت شده و از اين مسئله رنج مي برد. ولکن فرد وابسته دوست دارد هر لحظه در کنار محبوب خويش باشد، فرد مقابل دوست ندارد همه وقتش تنها به يک دوست بگذرد و مسائل و مشکلاتي در زندگي دارد و کارهايي که وقت زيادي را مي طلبد بنابراين نمي تواند هر لحظه در کنار دوست خويش باشد، بخاطر همين او را مي رنجاند و روابط شان نيز برهم مي خورد.
علاقه و ارادت به يک معلم چيز طبيعي است و خيلي ها ممکن است چنين احساسي داشته باشند ولي احساسي که شما به معلم تان داريد طبيعي نيست و بخاطر همين زندگي شما را برهم ريخته است. گاهي افراد در سن شما احساسات و عواطف عميقي را به فرد خاصي احساس مي کنند تا اين حد طبيعي است ولي زمانيکه بر اين احساس متمرکز مي شويد و دائما به آن فرد فکر مي کنيد اين علاقه روز به روز بيشتر مي شود و کار به وابستگي مي کشد.
اين احساس و چنين رابطه اي معمول نيست پس نمي توان راهکاري براي پيش بردن آن ارائه کرد. اين طبيعي است که او در برابر خواسته شما مقاومت کند. او اين رابطه را معلم و دانش آموز مي داند نه دوست و دوست.
۱. بهتر است وابستگي تان را کم کنيد:
۲. در مورد معلم تان خيالپردازي نکنيد. اصلا به او فکر نکنيد.
۳. هرگاه فكر او به ذهن شما خطور كرد بلافاصله خود را به فكر و يا كار ديگرى مشغول كنيد. به موضوعات جديد فكر كنيد و از اشتغال ذهنى درباره او بپرهيزيد
۴. هرگاه متوجه شديد ذهنتان ناخودآگاه به آن مشغول شده است به خود چنين تلقين كنيد و بگوئيد «بس است» و آهسته مشت خودتان را روى ميز يا زمين بزنيد. بدين ترتيب تغيير حالت به وجود آمده، فضاى ذهنىتان را تغيير خواهد داد.
۵. اگر نمي توانيد با فکرتان مقابله کنيد از تکنيک شمارش استفاده کنيد. يعني براي مقابله با يک فکر خاص از ۱۰۰۰ بصورت معکوس بشماريد، به اين صورت: ۱۰۰۰، ۹۹۹، ۹۹۸ و .... آنقدر به شمارش ادامه دهيد تا آن فکر کاملا از ذهن تان خارج شود. اگر با وجود شمارش باز فکرتان درگير آن فرد است سعي کنيد سه تا سه تا بصورت معکوش از ۱۰۰۰ کم کنيد.
۶. تا وقتي كه كاملا خوابتان نگرفته به رختخواب نرويد.
۱. بنابراين شما بايد در رفتارتان با معلم تان تجديد نظر نماييد.
۲. بايد سعي کنيد اعتماد به نفس خود را افزايش دهيد که اين کار با توجه به توانمندي ها و قابليت ها و کوچک شمردن نقاط ضعف و عدم توجه به آنها امکان پذير است.
۳. از بي کاري اجتناب کنيد شما مي توانيد در محيط خانه طرحي را براي مطالعه برنامه ريزي کنيد.
۴. روابط عاطفي تان را با اعضاي خانواده تقويت کنيد.
۵. شما مي توانيد دوستاني در محيط زندگي و محله تان داشته باشيد.
۶. در مراسمات فاميلي و مذهبي و ... شرکت کنيد و فعال باشيد.
۷. رابطه دوستي تان را با خدا محکم تر کنيد.
سلام من دختر ۱۸ ساله ایم ک
سلام من دختر ۱۸ ساله ایم ک حدود دو سال پیش به یکی از معلمای خانم مدرسمون علاقه مند شدم خانم زیبایی شاید جذب قیافش شدم چندین بار بی خیال این عشق شدم ولی همش برمیگرده و منو مصمم تر میکنه تا جایی که من شب ها گریه میکنم و تو مدرسه فقط دنبال موقعیتیم ک صدای اونو بشنوم یا به چهرش نگاه کنم تمایل رابطه جنسی هم دارم ولی در حال حاضر بیشتر عاشقشم ...میدونم خدا گفته همجنس نه و منم خیلی عذاب وجدان دارم بخاطر این موضوع ولی واقعا تحت فشارم و مطمئنم اونم کوچکترین توجهی به من نداره چون معلم خودم نیس و من بهش نگفتم این موضوع رو ینی نمیتونم بگم بع نظرتون باید چیکار کنم حتی در بعضی موقع ها در حدی به من فشار میاد که دلم میخواد طلسمش کنم ک اونم عاشق من باشه من دوساله که با این موضوع درگیرم لطفا راه حال های جدید و روانشناسانه بدید این اولین تجربه عشقی منه کلا من عاشق کسی نشده بودم تاحالا ....
کاربر محترم شهر سوال، سلام.
کاربر محترم شهر سوال، سلام.
دوست نوج.ان، پاسخ سوال شما هم در متن اصلی و هم در پاسخ به پرسشهای سایر دوستان داده شده است. در سایر پست های مشابه هم میتوانید پاسخهای مرتبط با موضوع مورد سوالتان را پیدا کنید.
توجه داشته باشید اکنون که خودتان به این درک و به این نتیجه رسیده اید که این حالت و وضعیت برای شما مناسب نیست و بایستی آن را تغییر دهید، طبعا گامی به جلو برداشته اید. پس به دقت مطالب گفته شده را به همراه مطالب زیر مطالعه کنید:
دانستن نکاتی در مورد سنین نوجوانی شما را در حل مشکل بهتر یاری کند:
۱- بروز عشقهای گذرا در مرحله نوجوانی و جوانی بسیار شایع است و عوامل بسیاری ازجمله تغییرات فیزیولوژیک و ترشح برخی هورمونها در دوران بلوغ در آن مؤثر میباشند. این دوران با برخی امور از جمله اضطراب (که در دوران بلوغ به خاطر برخی تغییر و تحولات جسمی روانی تا حدودی فزونی مییابد) باعث برخی تشویشات ذهنی در فرد میگردد. بدیهی است اضطراب از جمله هیجانهای منفی است که باید به طریقی کاهش یابد.
۲- همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه میبریم و به نوعی پناهجویی در ما تقویت میگردد .پناهجویی فرد مضطرب به افراد یا اشیا باعث کاهش اضطراب در ایشان می گردد .معمولاً روحیه پناهجویی و آرامشگرایانه باعث بروز پدیدهای به نام وابستگی عاطفی یا عشق زود گذر در ما میگردد . در مواقع اضطراب فرد به دنبال آرامشگر می گردد.
۳- نکته دیگر اصل مجاورت است. خواه ناخواه دو نفری که برای مدتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند ،نوعی انس و علاقه میان آن دو شکل میگیرد . این علاقه در بسیاری موارد بدون دلیل خاص و صرفا بخاطر مجاورت فیزیکی و روانشناختی است.
۴- خیلی ها عشق را یک رفتار وسواسی میدانند، به این معنا که فرد عاشق با هر حمله اضطرابی تا حالش دگرگون میگردد برای کاهش اضطرابش خود را مجبور به رفتار وسواسی (دیدار حضوری یا ذهنی معشوق) می بیند. افراد وسواسی هیچ اختیاری در زمینه کنترل رفتار وسواسی ندارند و باید تحت درمان روانشناختی، این مهارت را پیدا کنند.
۵- ترشح برخی هورمونها مانند هورمون های تیروئید، هورمون های رشد و آندروژن در سنین نوجوانی، خود باعث ایجاد حالتهایی جدید نسبت به سالهای گذشته میشوند ازجمله احساس پیوندجویی را در فرد تشدید مینماید .
۶- از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود که در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی و گذرا است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند. دختر دبیرستانی وقتی تحت استرس شدید و متوسط قرار میگیرد، بواسطه نوعی پیوند شرطی، به طور ناخودآگاه ذهنش به طرف دوستان (یا معلم) میرود که پیش از این به او آرامش می داده است.خلأهای عاطفی معمولا در دختران زیاد است و در بیش تر موارد با عشق پر می گردد.
۷- توصیه میشود سعی کنید زمان بیشتری برای برنامه های دسته جمعی با دوستانتان صرف کنید، بیشتر به تفریحات ورزشی بپردازید.
۸- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مىگیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مىكند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر، آرام آرام آنها را از خود دور کنید.
۹- توجه داشته باشید که محبت و دوستی (مادامی که در حدود شرعی باشد یا به حد افراط و بیماری در نیاید) امری پسندیده و نیکوست. حضرت علی (ع) میفرمایند: «بالتودد تكون المحبه؛ با آشكار كردن مهربانی، محبت شكل گرفته و پدید می آید»(میزان الحكمه، ح ۳۰۵۱). شاید بد نباشد علاقه خود را با معلم خود درمیان بگذارید. پیامبر عزیزمان هم میفرمایند: »هر گاه کسی را دوست دارید به او بگویید» (وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۵۵).
۱۰- مشکل شما اگر منجر به کاهش شدید و طولانی عملکرد (مثلا ۶ ماه مداوم) گردد، میتواند یک اختلال روانی محسوب شود و باید برای مشاوره حضوری به یک روانشناس مراجعه کنید و البته اگر تا این حد شدید نباشد، تا حدودی قابل چشم پوشی است و میتوانید به مرور از این مرحله گذر کنید.
۱۱-در پایان باید این نکته کلی را تکرار کنیم که احساسات، مخصوصا در زمان نوجوانی، کاملا ناپخته و زود گذر بوده و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و در مورد هر تصمیمی که ریشه در عقل ندارد و احساسی است می بایستی با یکی از بزرگترها (ترجیحا مشاور یا روانشناس) مشورت کنید.
موفق باشید.
اینکه الکی شعار بدیم و بگیم
اینکه الکی شعار بدیم و بگیم که اینکار بده واینکار خوب رو بدون اینکه خودمون کوچک ترین رعایتی بکنیم دوست ندارم اما متوجه این هستم که نوجوونا تواین سن به همجنسشون که میتونه دوست یا رفیقشون اغلب باشه علاقه مند باشن اکثر پروفایلای رفیقونه وعشق و رفاقتی هم اگر دقت داشته باشید تواین سن نوجوونا میزارن همچین علاقه هایی وجود داره ولی به نظرمن بعد یه مدت یعنی بعد از ۱۷ سالگی به بعد که دیگه رشد عقلی انسان کامل میشه این علایق هم به حدااقل میرسه به اون شدت نیست شاید هم میتونه دلیلش این باشه که دغدغه های دیگه ای روی کارمیان واین مساِل برامون کمرنگ میشه و البته عوامل فطری هم نقش زیادی دارن بخاطراین میگم فطری که اغلب نوجوونا ازاین سن به بعد دیگه براشون همجنسی که عاشقش بودن کمرنگ میشه چون قاعدتا همه که به اون حد وارد مشکلات نمیشن که به کل عشقشون روفراموش کنن پس به نظرم طوری نیست که نگرانیه شدیدی برای انسان بوجود بیاره البته اگر حدود رو رعایت کنه مطمنا بعد ازیه مدتی کمرنگ میشه والویت های دیگه ای جاشو میگیره بازم اطلاعات کاملی درموردش ندارم اما چون معمولا همهه دچارهمچین عشقایی میشن به نظرم اسمشو یه بیماریه خاص نباید بزاریم جز اونایی که واقعا نمیتونن کنترلش کنن ... امیدوارم بتونین یه روشیو برای زندگی برای خودتون انتخاب کنید که همراه باآرامش باشه جدااز تشویش های الکی
پرسشگر گرامي، سلام؛ خوشحاليم
پرسشگر گرامي، سلام؛ خوشحاليم که در خدمتش ما هستيم. بله نوجواني سن حساسي است. نوجوان هيجانات شديدي را تجربه مي کند و البته تجربه و مهارت کنترل کردن آنها را ندارد ولکن به مرور مهارت کسب مي کنند و شدت هيجان ها کم مي شود. البته دغدغه ها و سرگرمي ها نيز بي تاثير نيست. يکي از مشکلاتي که دراين رابطه بوجود مي آيد اين است که اگر فرد مرزها را رعايت نکند و اين رابطه عاطفي خيلي عميق شود رنگ جنسي به خود مي گيرد و شرعا نيز مشکل خواهد داشت.
بصورت کلي وابستگي منطقي نيست. فرد وابسته نمي تواند از طرف وابستگي خود دور باشد و دائما احساس دلتنگي مي کند.
سلام خسته نباشید
سلام خسته نباشید
من پسری۱۸ساله هستم که با یک نفر در مدرسمان اشنا شدم بهتره بگم جلب زیبایی ظاهری اش شدم و احساس میکنم وابسته اش شدم و اما اون رابطه معمولی با من داره و که فکرمو درگیر کرده که چطور بتونم کاری کنم که با من صمیمی بشه.
دوست دارم به من محبت کنه و یا حتی وقتی دستاشو میگیرم لذت میبرم و نمیدونم چرا حتی بدنمم بهش میخوره لذت میبرم و.. یعنی هم عاطفی و هم جسمی
و یه حسی درونم میگه این چیزا خوب نیست اما از یه طرف لذت یبرم
و الان من برام سوال پیش اومده که واقعا "علت" اینگونه رفتارا چی میتونه باشه ؟
کمبود محبت؟و یا نبودن جنس مونث؟شهوت؟و یا هر سه تاش؟
اینم بگم که اطراف من اصلا جنس مخالف نیست و اگرم بوده به دلیل عقاید اصلا نگاه نکردم
ایا این روابط صحیح هست؟
اگر صحیح نیست با این روابط احساسی باید چیکار کرد؟
و دلیل تمایل داشتن به دوستی با افراد زیبا چهره چیه؟؟
پرسشگر گرامي، سلام؛ خوشحاليم
پرسشگر گرامي، سلام؛ خوشحاليم که در خدمتش ما هستيم.
مراجع گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. درک مي کنيم که چه احساسي به دوست تان داريد.شما در سن حساسي قرار داريد. افراد معمولا در سن شما چنين هيجان ها و احساساتي را کم و بيش تجربه مي کنند. اينکه اين حس را چقدر بها بدهيد باعث مي شود که بيشتر يا کمتر شود. شما به اين حس بها داديد و اين علاقه را به يک عشق تبديل کرديد و وابسته او شديد ولي او احتمالا دوستي با شما را يک دوستي معمولي مي داند و اگر به او فشار بياوريد که دوستي تان عميق تر شود شايد احساس خطر کند و از شما فاصله بگيرد.
وابستگي يک ضعف است شما احساس نياز به او مي کنيد و دائما به او فکر مي کنيد. بايد اين وابستگي را کاهش دهيد. سعي کنيد سرتان را شلوغ کنيد. دوستان متعددي داشته باشيد و نيازهاي عاطفي را از چند منبع دريافت کنيد. سعي کنيد بصورت مرتب ورزش کنيد. هر روز چند صفحه قران بخوانيد و با خدا رابطه نزديک برقرار کنيد.
سلام من یه دخترم و دوم
سلام من یه دخترم و دوم دبیرستانم ، تمایلاتم کاملا زنونست و پسرا و رابطه با اون هارو دوست دارم (ولی عاشق کسی نیستم) امسال مدرسمو عوض کردم اواسط مهر بود که یکی از سال سوما در عرض چند دقیقه باهام حرف زد(حرف های عادی)من تا اون موقع اونو ندیده بودم ولی از اون روز به بعد همش بهش فکر میکنم و اندازه دوست صمیمیم دوسش دارم البته هیچ شهوتی در کار نیست من فقط دوسش دارم و میخوام باهاش دوست بشم ،من حتی یه دستبند درست کردم و بهش دادم ولی روز بعدش دوستاش دعوام کردن فک کردن همجنس بازم ولی من گفتم که فقط میخواستم با اون دوست بشم ،خلاصه چند روز بعد خودش اومد معذرت خواهی کرد و من باز بهش گفتم که دوست دارم باهاش دوست بشم ،ولی این دوستی ما سر نگرفت و نگرفت من میدونم که اونم منو دوس داره ولی خجالت میکشه راستش منم خیلی ازش خجالت میکشم باهمه بچه های مدرسه می تونم حرف بزنم ولی با اون نه حتی همیشه هم از دور نگاش میکنم و وقتی از کنار هم رد میشیم همو نگا نمیکنیم وانگار نه انگار ، من تو خونه همش به اون فکر میکنم وهمش با پدرم راجبش حرف میزنم ، من هیچ کمبود محبتی ندارم و فکر کردن به اون هم مانع کار و درسم نشده . همیشه تو مدرسه سعی میکنم مرتب و خوب باشم و اون بهم توجه کنه ، این اواخر چند بار وقتی نگام میکرد متوجه شدم و خیلی ذوق کردم ،ذوق مرگ شدم .جز خانواده دوستامم میدونن که دوسش دارم .خب تاحالا من مطمعنم که همجنس گرا نیستم ولی راجب یه چیز هایی گیج شدم اینکه وقتی میدونم دوست نمیشیم چرا باز دوسش دارم و اینکه شدید احساس میکنم قراره باز تو دانشگاه و اینا همدیگرو ببینیم .یه جایی خونده بودم که کسایی هستند که مثل آهنربا مارو جذب میکنن ومهم نیست چه جنسی باشن شاید از اعضای خانواده که یه نقش مهمی تو زندگی ما دارن و به نوعی مارو به کمال میرسونن که بهشون میگن جفت روحی ، آیا امکان داره اون جفت روحیه من باشه؟ با این که باهاش دوست نبودم ولی خیلی احساس صمیمیت دارم بهش ، بااین که خیلی دوسش دارم خیلی اطلاعات راجب تاریخ تولدو شماره شناسنامه و .....و حتی شماره پلاک ماشین باباش هم بدست آوردم ولی تا میرم خونه قیافش یادم میره . الان خودمم واقعا گیجم نمیدونم چی به چیه . تروخدا بهم بگید این عشق چه جوره ومن مشکلی دارم یا نه؟و این که دلیلش چیه که دوسش دارم ،من واقعا قلبا خیلی دوسش دارم . تروخدا راهنماییم کنید بگید چم شده آیا این علاقه واقعیه ؟اون جفت روحی و ایناست؟آیا بعدها باهم دوست میشیم؟
سلام بر شما
سلام بر شما
ممنون از اعتمادتون
بزرگوار هميشه براي مطالعه و يا شنيدن سخنراني سراغ منابع علمي و معتبر برويد. ما چيزي به اسم جفت روحي نداريم. ولي طبيعي است عواملي سبب جاذبه و كشش بين افراد مي شود مانند تشابه، مكمل بودن، مواجهه و مجاور، آراستگي و.... در روان شناسي اجتماعي از اين عوامل به عوامل جاذبه هاي بين فردي تعبير مي شود.
در خلوت از خودتان بپرسيد كه او چه امتيازي دارد كه شيفته اش شده ام؟
چرا با اين كه اطلاعات عميقي داشته باشم اين مقدار برايم جذابيت پيدا كرده است.
عشق هاي پاك در ايام جواني شيوع دارد و به تدريج كم رنگ مي شوند به شرطي كه ما ناشي نباشيم و با خيالپردازي شبانه روز و چسندگي به آن دامن نزنيم.
روابط انساني قوانين خاص خودش را دارد. از نظر قانون ارتباطي ما هر قدر بيشتر به ديگري فكر مي كنيم وابستگي ما بيشتر مي شود و طرف مقابل بيشتر از ما دور مي شود.
براي اين كه دوستي ما پايدار شود بايد با نگرش دقيق، پرورش صفات اخلاقي، آراستگي و... امتيازات خود را قوي كنيم.
نكته آخر اين كه عشق سالم با خويشتنداري توأم است نبايد با خيالپردازي قدرت خويشتنداري خود را كم كنيم.
افسردگي و وسواس و اضطراب و تنهايي مي توانند به چسبنده بوده و عشق هاي هيجاني ناسالم دامن بزنند اگر مشكلات ياد شده را داريد حتما با روان شناس باليني مشورت كنيد.
در سايت مشاور فا دو سخنراني از دكتر محمد مجد درباره دوستي موجود است گوش كنيد.
كتاب دوستي مهارت ها و ظرافت ها و كتاب رفاقت و دوستي از ديدگاه قرآن و روايات را از سايت قائميه مطالعه كنيد http://www.ghbook.ir
موفق باشيد
می خواستم تجربه دران نوجوانی
می خواستم تجربه دران نوجوانی خودم را دراختیارنوجوانان قراربدم تا شاید عبرت گیرند.۱- عشق وعلاقه به پسر ۹۹درصد یکطرفه است یک طرف شدید به دیگری که معمولا ازخودش چند سالی کوچکت است علاقه پیدا می کنه اما طرف مقابل اذیت میشه ودوست نداره ۲- اگه طرف بفهمه که کسی شدیدا دوستش داره وبهش وابسته شده از نقطه ضعفش سو استفاده میکنه وهرخواسته ای داشته باشه ازش طلب میکنه۳-۹۹درصد مواقع این فاعل است که ضرر میکنه ازهرنظر(روحی ،جسمی ،مادی و..)۴- وقتی سوژه مورد نظر بزرگ شدعاقبت جدایی ویک عمر حسرت وپشیمانی ورفتن سراغ کسی دیگه وبازهمان آشوهمان کاسه و.....
سلام
سلام
من یه دختر مذهبی و۱۵ ساله هستم
تقریبا ۲ ۳ ماهی میشه که یه کوچولو وابسته دوستم شدم
اونم از زمانی شروع شد که رابطه دوستیمون سرد شده بود ولی بعدا تصمیم گرفتیم درستش کنیم
من ازش این انتظار رو داشتم که بیشتر وقت بزاره و اون هم انتظار صداقت داشت
ولی اون نه تنها کمتر از گذشته(پارسال پیارسال) وقت میذاره بلکه رفتاراش یکم سرد شده (البته یه نفری هستش که بیشتر با اون میگرده یعنی اون میاد دنبالش و با اون میگرده و اگه من دنبالش نرم اون هیچ وقت نمیاد پیشم مگر این که ناراحت باشم که این کارد با همه میکنه)و حتی یه بار به من گفت که بهتره به من وابسته نشی چون من مثل تو وابسته نیستم وتنها دلبسته هستم و این باعث میشه که تو عذاب بکشی اگه میخوای عذاب نکشی بهتره باهام مثل یک دوست معمولی رفتار کنی
چندبار بهش گفتم که وقت کم میزاره و اون هم قبول کرده ولی گفته که نهایت تلاشش رو میکنه
این دوستم یه بار مثل من به یکی وابسته شده بود و اون دفعه هم زمانی که دوستیمون تازه شروع ده بود اون شکست خورده بود(یه بارم گفته که موندم دوباره اون رو دوست داشته باشم یا نه) تو این رابطه به خاط همین براش خیلی سخته که باهام به این زودیا دوست صمیمی بشه بااین که خودش میگه که واقعا وفادارم عوضش میگه که باید چندسال بگذره تا فهمیده بشه که دوستیمون واقعیه بعد من تورو مثل یه دوست صمیمی بدونم
حالا من موندم چیکار کنم دوستیمون رو ادامه بدم و خیلی زیاد بهش سر بزنم یا نه اینکه رابطمون رو تموم کنم؟؟؟
ببخشید اگه طولانی شد
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر شهر سوال.
دوست نوجوان، از صحبتهای شما اینچنین به نظر می رسد که شما با توجه به اشراف و اطلاع کامل از وضعیت خودتان، تا حد زیادی پاسخ سوال خودتان را هم میدانید. اگر مطالب متن پست بالا و سایر نظرات و پاسخها را هم دیده باشید ، خواهید دانست که سنین نوجوانی ویژگی های بخصوصی دارد. یکی از مهمترین ویژگی های این سن، فوران و نوسان احساسات و عواطف است. به این معنا که هم احساسات به صورت جهشی زیاد می شود و هم خیلی اوقات ممکن است این احساسات به طور ناگهانی افت کند یا از فردی نسبت به فرد دیگر بروز نماید. این که چرا چنین می شود ، نیاز به توضیحاتی دارد که فعلا مجال آن نیست. اما همین مقدار بدانید که این نوع رفتارهای احساسی و هیجانی در سنین نوجوانی امری طبیعی است.
نکته دیگری که مهم است به آن بیشتر توجه کنید، نوع رابطه و دوستی ها و انتظاراتی است که از یک ر ابطه دوستانه دارید. این که اگر از یک سو ادعای دوستی و رفاقت دارید، سعی کنید آن را به صورت معامله در نظر نگیرید (هرچند به هر حال دوستی یک تعامل دو طرفه است)، به این معنا که اگار کسی را دوست دارید، دوست داشتن شما نباید صرفا در چارچوب قانون شما باشد! تا جایی که دوست شما رابطه را به هم نزده به او اجازه دهید طبق میل خودش در کنار شما باشد. همانطور که ممکن است شما در یک دوره به هر دلیلی احساس نیاز بیشتری به دوستتان داشته باشید، و در دوره ای دیگر احساس نیاز کمتری داشته باشید، او هم ممکن است چنین شرایطی را تجربه کند.
البته طبعا همه این اتفاقات میتواند تجربه شما برای رفتارها و تصمیمات آینده باشد.
اکنون توصیه می شود تا زمانی که دوست شما خودش رابطه دوستانه و رفاقت را به هم نزده (هرچند رابطه را کم کرده باشد) شما هم رابطه را قطع نکنید. البته بهتر آن است که شما هم میزان و شدت رابطه را با خودش تنظیم کنید یعنی اگر او رابطه را کم کرد، شما هم اصرار به تشدید روابط دوستانه نداشته باشید. تا به تدریج و به مرور زمان سطح روابط دوستانه به یک ثبات برسد.
یک توصیه کلی این است که تا جای ممکن دوستی ها را حفظ کنید و در سعی کنید دوستان زیاد در سطوح مختلف داشته باشید. هم دوستان صمیمی هم دوستان غیر صمیمی. از ابراز دوستی هم ابایی نداشته باشید. حضرت علی (ع) میفرمایند: «بالتودد تكون المحبه؛ با آشكار كردن مهربانی، محبت شكل گرفته و پدید می آید»(میزان الحكمه، ح ۳۰۵۱). دوستی خود را به دوستان خود گوشزد کنید. پیامبر عزیزمان هم میفرمایند: «هر گاه کسی را دوست دارید به او بگویید» (وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۵۵). البته همیشه مراقب این باشید که در این حسّ غرق نشوید و به ورطه افراط نیفتید.
موفق باشید.
واقعا از راهنمایی هاتون
واقعا از راهنمایی هاتون ممنونم
سلام،وقت بخیر،راستش بامشکلی
سلام،وقت بخیر،راستش بامشکلی روبروام که نمیدونم بایدباطرف مقابلم الان چطوربرخوردکنم وچه رفتاری داشته باشم.
من۲۳سالمه ودوستم همسنمه،من مجردم واون شوهرداره،الان یساله دوستیم وبه شدت وابستم بود،وخیلی حساس وزودرنجه،خیلی مراعاتشوکردم ومراقبشربودم،ولی ازاین وراونورضربه روحی دیده،والان چندروزه که دیگه ازفازوابستگی خارج شده وبیخیاله،میگه باهمه اینجوریم فقط باتونیست،جوری که حتی ازبوسیدنم بدش میادومیگه منونبوس یالمسم نکن،کلامث غریبه هاست رفتارش بامن.
ازکسی که ایـــن همه بااحساس بودبعیده همچین بی احساس گونه رفتارکردن!
سوالم اینه چطوررفتارکنم؟من مثل سابق باشم،وظیفه وتکلیف من چیه برای این نوع رفتاروشخصیت؟
ســــپاس
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم ، خوش آمدید.
اطلاعات ما نسبت به وضعیت شما و دوستتان ناقص است. این که ایشان چه مدتی است که ازدواج کرده یا وضعیت خانوادگی ایشان بعد از ازدواج چطور بوده و هست. این که دقیقا نوع رابطه شما چطور بوده و ... اما به هر حال بدانید که جدای از این که هر انسان عادی ممکن است در طول زندگی خود دچار تغییرات احساسی و عاطفی بشود، این مسئله در یک برهه زمانی مهم مانند ازدواج میتواند دچار دگرگونی موقت (یا همیشگی) بشود.
در حال حاضر بهتر است شما به صورت ناگهانی و عجله ای تصمیم نگیرید و اجازه دهید کمی زمان بگذرد تا هم وضعیت عاطفی ایشان به ثبات برسد و هم اگر دلیل خاصی موجب این تغییر ناگهانی رفتار ایشان شده ، مشخص بشود.
موفق و پیروز باشید.
با سلام من دختری ۱۷ ساله ای
با سلام من دختری ۱۷ ساله ای هستم مدتی از علاقه شدید به دختری دارم رنج میبرم راستش ازطریق فضای مجازی با هم اشنا شدیم الان یه سالی میشه که باهم دوستیم هروزمونو با هم سر میکردیم تو تلگرام بعد من دیگه تلگرام نرفتم تا وابسته نشم و فراموشش کنم اما دیدم بعد یه هفته بهم زنگ زد اونموقع امتحانای دی ماه بود هر پنج شنبه یا من زنگ میزدم یا اون خیلی رابطه خوبی داشتیم و خیلی دوستش داشتم حتی تو خلوتم باهاش حرف میزدم تا اینکه امتحانای خرداد شروع شد و دیگه بهم زنگ نزدیم و هروز منتظر تماسش بودم تا اینکه خودم بهش زنگ زدم یه دوست جدید پیدا کرده بودم و بهش گفتم اما حسابی ناراحت شد و گفت تو فقط مال منی فقط باید منو دوست داشته باشی و اونو از قلبت بنداز بیرون منم یه حس خیلی خوبی بهم دست داد که اینجوری دوستم داره و کلی خوشحال بودم و بعد یه مدتی اواسط تیر بهش زنگ زدم اما جواب نداد پیام دادم اما جواب نداد یعنی کل تابستون گوشیش خاموش بود حتی تو تلگرام هم نیومد خیلی نگرانش بودم که نکنه اتفاقی براش افتاده باشه چون اون یه شهر دیگست منم یه شهر دیگه تا حالا ندیدمش فقط عکسشو دیدم بخاطر همین افکار منفی تو ذهنم میومد نکنه خطشو عوض کنه و به من نگه اونطوری من میمیرم و نمیتونم دوریشو تحمل کنم تا اینکه شهریور بهم پیام داد و گفت تابستون میره کلاس دوسال از من کوچکتره میخواد بره دهم رفته بود پیشخوانی مثل همیشه نبود مثل همیشه قربون صدقم نمیرفت بهش گفتم بهت زنگ بزنم گفت نه امتحان ریاضی دارم و رفت و گوشیشو خاموش کرد من امسال کنکوریم همش بهش فکر میکنم که نکنه فراموشم کنه و روزی این دوستی برای همیشه تموم شه من خیلی دوستش دارم خیلی اما حسکنم من براش یه دوست معمولیم و براش هیچ ارزشی ندارم همش افکارم مخدوشه وقتی گوشیش خاموش بود فهمیدم چقدر بهش وابسته شدم دوست دارم مثل خودش باشم و مثل خودش رفتار کنم اما نمیتونم احساس میکنم رفتارش باهام سرد شده و مثل همیشه نیست میترسم دوستم نداشته باشه
من سال کنکورمه به درسم دارم لطمه میزنم خواهش میکنم کمکم کنید این وابستگسرو از بین ببرم
با سلام و احترام خدمت شما
با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر محترم!
قطعا دوستي شما داراي معيارهاي دوستي صحيح است و خداوند متعال را شاکريم که شما را در مسير علاقه و محبت به ديگران قرار داده است؛ اما از نکته بسيار مهمي نبايد غافل شد و آن هم اينکه آيا دوست شما نيز به همين ميزان به شما علاقه دارد؟ به نظر مي رسد طبق گفته هاي شما اکنون او علاقه چنداني به شما ندارد؛ بنابراين ممکن است علاقه شما و او به يک علاقه يکطرفه تبديل شده باشد.
خواهر محترم! علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدين، مشغوليت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ايمان نگردد اشكالى ندارد، اما زيادهروى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتيجه اگر بخواهيد در اين مسأله در حد اعتدال رفتار نماييد درباره مشكلات آن فكر كنيد و سعى كنيد خود را قانع كنيد كه افراط در اين زمينه به ضرر روح و سلامت روان شماست. علاوه بر اين كه افراط در اين گونه دوستىها گاهى اثر عكس مىگذارد و روابط دوست با انسان به جاى گرمى به سردى مىگرايد. زيرا افراط موجب به وجود آمدن توقع زياد مىگردد و ممكن است يك طرف نتواند پاسخگوي اين توقعات باشد.
ابن علاقه افراطي اقتضاء سن شماست ولي همانطور که خودتان هم مي دانيد اين افکار و تمايلات به نفع شما نيست و به روانتان آسيب مي زند. پس بايد آن را به تعادل نزديک کنيد.
براي اين کار به نکات زير توجه کنيد:
۱- وقتي عشق و علاقه دو نفر به هم زياد مي شود احتمال اينکه شيطان از اين فرصت سوء استفاده کرده و مسير اين علاقه را تغيير دهد و به گناه بکشاند بيشتر مي شود. لذا سعي کنيد نفر ديگري را هم وارد اين دوستي خود کنيد. وقتي دوستي سه نفره شد تا حدود زيادي مشکل مذکور حل خواهد شد. نگران اينکه علاقه او به شما کم شود هم نباشيد. تا زماني که شما دوست خوبي باشد قطعا اين علاقه هم باقي خواهد ماند.
۲- از معنويت غافل نشويد. حضور در مراسمات مذهبي و مسجد و برنامه ها فرهنگي و بسيج و ... خيلي مفيد است و مي تواند به رشد معنوي شما کمک کرده و مانع سقوط شما شود.
۳- سعي کنيد با ديگر دوستانتان رابطه قوي و خوبي برقرار کنيد.
۴- تا مي توانيد به او فکر نکنيد تا به آرامش برسيد.
۵- دلبستگي اشکال ندارد اما وابستگي خوب نيست. براي اينکه به دوستتان وابسته نشويد سعي کنيد تعداد دوستان صميمي خود را زياد کنيد تا محبت شما بين آنها تقسيم شود و اينطور از وابستگي در امان مي مانيد.
پيروز و سربلند باشيد.
/۳۷۲۰۲۹/
سلام من دختری ۱۶ ساله هستم.
سلام من دختری ۱۶ ساله هستم. من کلاس دهمم و سال پیش یعنی دوره ی اول متوسطه با معلم عربی آشنا شدم کلاس هفتم اصلا دوسش نداشتم ولی کلاس هشتم آخرای سال بهش علاقه مند شدم کلاس نهم بیشتر شد علاقم بعدش باهاش در این مورد صحبت کردم خیلی حالم خوب شد بعد الان که مدرسه ی دیگه هستم مدرسه روبه روییش هستم الان که تو مدرسه ی جدیدم حالم خیلی بد شده همش گریه میکنم میتونم برم بهش سر بزنم چون هفته ای سه روز با اون مدرسه تعطیل میشویم ولی میترسم خواهش میکنم کمکم کنید . یه طوری شده که دوست دارم بمیرم.
سلام بر شما
سلام بر شما
ممنون از ارتباط و اعتمادتون با اين مركز
دلبستگي به يک فرد ديگر و دلمشغولي دائمي با او يکي از بازيهايي است که انسانها براي فرار از اضطراب وجودي و احساس تنهايي وناامني برميگزينند.
«اعتياد به روابط عاطفي، برخلاف نام لطيفش، ميتواند از ويرانکنندهترين شکلهاي اعتياد باشد که اين روزها به فراواني در فيلمها و داستانهاي بهظاهر عشقي به تصوير کشيده ميشود. با توجه به نياز طبيعي و فطري انسان به روابط اجتماعي و عاطفي و انتظار بروز پديده عشق، بويژه در دوره جواني، گاهي تشخيص موارد اعتياد به روابط احساسي و عاشقانه بسيار دشوار ميشود. درحالي که افراد معتاد به روابط عاشقانه، درگير روابطي ميشوند که نهتنها از نگاه روانشناختي سالم نيست و براي فرد، شادي و تکامل عشق سالم را به همراه ندارد، بلکه در نهايت موجب آزار و زيانِ وي شده و بر کولهبار تجربههاي طرد شدن، تنهايي و به عبارتي شکستهاي عشقياش اضافه ميشود. در حالت کلي، تقريباً در همه انواع اعتياد، فرد معتاد، عادت به فرارکردن از احساسات غم و غصه، خشم و تنهايي دارد. معتادان به روابط عاطفي نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و در واقع، آنها بر روابط عاطفي تمرکز ميکنند تا از پرداختن به مشکلات و هيجانات منفي زندگي خودشان بگريزند. معمولاً افرادي که در کودکي، از مهرباني و مهر کافي بهرهمند نبودهاند، در دام اعتياد به روابط عاطفي گرفتار ميشوند. متخصصان بر اين باورند که «خودکمبيني و کمبود عزتنفس» در افرادي که در کودکي احساس ايمني و مهر و محبت کافي دريافت نکردهاند، در بزرگسالي آنها را به وابستگي شديد و اعتياد عاطفي سوق خواهد داد. بسياري از اين افراد، در کودکي تنها گذاشته شده يا رها شدهاند و يا دلبستگي ايمن لازم را دريافت نكرده اند. به همين دليل، با تمام وجود ميکوشند تا به روابط عاطفي خود «بچسبند» و از ترکشدن دوباره به هر قيمتي جلوگيري کنند. اين افراد گاهي، در گرداب روابط عاطفي ويرانکنندهاي ميافتند، ولي به جهت ترس از ترکشدن و تنها ماندن، از تمام کردن اين رابطه دوري ميگزينند.»[۱]
راههاي نجات از وابستگي ناسالم
۱- دلايل وابستگي:
تشويشها، ترسها و نگرانيها و تمام چيزهايي که موجب آزردگي شما ميشوند و نشان از وابستگي بيمارگونه دارد را روي کاغذ بياوريد. اين عمل باعث ميشود تا چيزهايي که باعث ناراحتي شما ميشوند، فشار کمتري روي شما بياورند.
۲- افزايش عزت نفس:
روي نکات مثبت و موفقيتهايتان تمرکز کنيد. نه گفتن را ياد بگيريد.به خواستههايتان توجه کنيد. سعي نکنيد خودتان را تغيير دهيد. در ذهنتان تصوير مثبتي از خود داشته باشيد.
۳- اختصاص اوقات براي خود:
حتما لازم نيست تمام اوقات خود را با فرد ديگري بگذرانيد. ميتوانيد از اين فرصت استفاده کنيد و کارهاي مورد علاقهتان را انجام دهيد: کتابخواندن، گوشدادن به موسيقي و...
۴- جلب نظر همه ممنوع:
بدون آنکه سعي کنيد عشق و توجه ديگران را از دست دهيد، به ديگران «نه» بگوييد و افکارتان را بيان کنيد .شما نميتوانيد مورد پسند همه مردم قرار بگيريد.
۵- الگوگيري از افراد موفق:
هنگامي که افرادي را مشاهده مي کنيد که عليرغم وابستگي هاي شديد خود توانستهاند بر مشکل خود غلبه کنند شما نيز ميتوانيد از آنها الگو برداري کنيد.
۶- شناخت اهميت نيازهاي خود:
نيازهاي خود را بسيار مهم و اجتنابناپذير بدانيد. وابستگي در روابط بيشتر مواقع در نتيجه ناديده انگاشتن خود در مورد نيازهاي مهم بوجود ميآيد.
۷- شناخت الگوهاي مخرب:
نقش امروز ما، تغيير گذشته يا جبران آن نيست، بلکه هدف اين است که با شناسايي الگوهاي گذشته از تکرار آنها در زمان حال جلوگيري کنيم.
۸- انتظارات معقول از افراد و اشخاص:
زمانيکه از لحاظ عاطفي وابسته هستيد، احتمال بيشتري دارد که انتظارات غيرواقعي و بيش از حد در مورد اشخاص داشته باشيد. داشتن انتظارات معقول از اشخاصي که با آنها در ارتباط هستيد باعث ميشود ديدگاه واقعبينانهاي نسبت به محيط اطراف خود داشته باشيد.[۲]
۹- رويش تدريجي:
عشق و علاقه شديد يك دفعه رشد نمي كند. در بسياري از موارد از رعايت نكردن خودنظارتي، نداشتن خودمهارگري، بي توجهي به حريم شخصي و مرزها، عدم رعايت نكات اخلاقي و اهمالكاري نسبت دستورات شرعي شروع مي شود.
۱۰- شما هرگز در جمع و حضور والدين خودمهارگري قوي تري داريد و احساس وارفتگي دربرابر اين حس نمي كنيد. اين يعني اين كه در ارزيابي قدرت اراده و اختيار خود اشتباه نكنيد اراده داريد و بي اختيار نيستيد. از همين قدرت اختيار اراده پنهان خود براي سامان بخشيدن به زندگي خود و مديريت هيجاني و رفتاري كمك بگيريد.
۱۱- انسان بالغ و خودمهارگري و انتخاب:
طبع انسان در اين مواقع نمي خواهد رابطه را تمام كند بنابراين از جملات و واژه هايي استفاده مي شود كه مانعي براي ادامه رابطه ايجاد نشود:مانند دست خودم نيست، نمي توانم، اراده ندارم، شيطان نمي گذارد، خدا منو اين طور خلق كرده و... . روان شناس مشهوري به ويليام گلاسر به ما تأكيد مي كند كه مسؤوليت رفتارها و انتخاب هاي خود را گردن ديگران و محيط و ... نيندازيم. ما معمولا براي فرار از رنج ها به سمت عادات منفي و اعتيادها روي مي آوريم تا سودهاي آني و فوري كسب كنيم. از واژه هاي مخربي چون «نمي توانم» و « دست خودم نيست» اصلا استفاده نكنيد بگوييد سخت است از اين سودهاي آني بگذرم، ولي ممكن و شدني است.
۱۲- توجه برگرداني:
از تكنيك هاي توجه برگرداني و پرت كردن حواس كمك بگيريد مانند زمزمه شعر، زمزمه دعا، نوشتن نامه به ائمه و خدا، شنيدن سخنراني هاي علمي و ديني، محاسبات رياضي، تغيير دادن موضع خود و گفتگو با اهل خانه و...
۱۳- بينش و گرايش و كنش عرفاني:
از نماز با حضور قلب، شكيبايي، انس با افراد معنوي، توبه، استغفار، استغاثه و تضرع و دعا، صدقه و توسل و نذر كمك گرفته شود. با ذكر مدام خود را در محضر خداوند ببينند.
پرسش و پاسخ
پرسش: چندي است که اسير محبت به شخصي شده ام و عنان از کفم ربوده شده، چه کنم؟
پاسخ آيت الله بهجت: #عاقل، به اکمل و اجمل و انفع و ادوم، محبت پيدا مي کند و ترجيح مي دهد محبت او را بر محبت غير؛ با اينکه محبت اکمل، دافع شرور و بليات است، بخلاف محبت غير.
اكمل: كامل ترين // اجمل: زيباترين // انفع: پرسودترين// ادوم: با دوام ترين
۱۴- حساس سازي پنهان:
از تكنيك حساس سازيـپنهان استفاده كنيد. تجسم كنيد هربار كه مي خواهيد با ايشان ارتباط داشته باشيد حالت دل پيچه به شما دست مي دهد. گاز معده شما زياد است. احساس ترشي در دهان خود احساس مي كنيد. حالت تهوع داريد ولي فكر مي كنيد مهارش مي كنيد. وقتي ايشان را حضوري مي بينيد ايشان مي گويد حالتان خوب است؟ شما مي گوييد بله ولي استفراغ مي كنيد و لباس هاي خودتان و ايشان را كثيف مي كنيد حالت و چهره درهم كشيده ايشان را تصور كنيد. دنبال دستمال مي گرديد كه لباستان را پاك كنيد بخار از روي لباس ها بلند مي شود و ريزه هاي غذا روي لباس مانده بوي بدي توي دهان و بيني شما و از لباس ها بلند شده است. (اين روش را بارها و بارها انجام دهيد. نيز از قدرت تجسم ذهني به طور عالي مي توانيد كمك بگيريد. تمرين بالا مشمئز كننده است ولي موثر است.[۳]
۱۵- مديريت ذهن و خيال:
از بيكاري خلوت و خيالپردازي و روبه رو شدن با ان استاد به شدت اجتناب كنيد.
۱۶- اگر اضطراب و بي قراري و دلشوره و فكرهاي تكراري و وسواس گونه شما زياد است خوابتان نظمي ندارد و رويا زياد مي بينيد و تمركزتان كم شده. نمي توانيد افكار خود را متمركز كنيد از روان پزشك كمك بگيريد البته روش هاي بالا را هم هم زمان به كار بگيرد.
براي مطالعه بيشتر درباره اين اعتياد
ر.ك: مجله سپيده دانايي، شماره ۸۰ : yon.ir/Sepideh80
.......................
۱- كانال سپيده دانايي
۱- عطيه_رضايي، روانشناس باليني، كانال سپيده دانايي،
۲.آلن اس بلاك و مايكل هرسن، فرهنگ شيوه هاي رفتار درماني، ص۱۵۵.
/۳۷۲۰۳۱/
سلام حتمی دیگه منو میشناسید
سلام حتمی دیگه منو میشناسید
همون طور که گفته بودم عاشق یه پسری شدم و خودم پسرم.الان از اون مدرسه ای که عاشق طرف شده بودم خارج شدم و به مدرسه دیگه ای رفتم
ولی بازم تو همین مدرسه جدیده یه نفر هست که شبیه اونه
به خدا دیگه نمیدونم چی کنم
میخوام خودکشی کنم اما به خاطر خوانواده اینکارو نمیکنم.
دیگه راهی به جز خود کشی جلوم نیس.
راهنمایی کنید
دوست گرامي، سلام؛ از اعتماد
دوست گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم.
يکي از مسائل مهم در دوره نوجواني بحث دوستي هاي عميق و وابستگي است. دوستي و رابطه عاطفي نياز طبيعي انسان است .نمي دانيم چرا او با شما رابطه عاطفي برقرار نمي کند شايد رابطه بيش از حد صميمي و وابسته وار باعث شده از شما فراري شود. افراد وابسته گاهي به اين مشکل دچار مي شوند.
البته اين احساسات و وابستگي ها تا حدي در سن نوجواني طبيعي است و کافي است که به آن دامن نزنيد تا مشکل حل شود. اگر اين احساسات را کنترل کنيد و دوستي هايتان را در سطح معقولي مديريت کنيد و دوستان متعددي داشته باشيد اين مشکل حل مي شود و از اين دوره عبور مي کنيد.
سعي کنيد انتظار زيادي از دوست تان نداشته باشيد و انتظارات تان در حد ديگر دوستي ها باشد.
پس سعي کنيد دوستان ديگري غير از اين دوست داشته باشيد.
از خودگويي هاي منفي پرهيز کنيد بلکه خودگويي مثبت داشته باشيد مثلا بگوييد او مرا دوست دارد، دوست داشتن ديگران منافاتي با دوست داشتن من ندارد، او مرا دوست دارد.
سعي کنيد ارزش هاي وجودي تان را بشناسيد.
بايد سعي کنيد اعتماد به نفس خود را افزايش دهيد که اين کار با توجه به توانمندي ها و قابليت ها و کوچک شمردن نقاط ضعف و عدم توجه به آنها امکان پذير است.
جدولي تهيه کنيد و نقاط قوت خود را در آن بنويسيد. اين امر به بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفس شما کمک شاياني مي کند.
از جملههاي با فاعل «من» بهره بگيريد: اين مهارت، به اشخاص ميآموزد كه خود انگيختگي بيشتري داشته باشند و احساساتشان را با راحتي بيشتري بيان كنند. همچنين به اشخاص امكان ميدهد كه احساسات خود را سركوب نكنند. بهرهگيري از فاعل «من» در جملهها، اشخاص را تشويق ميكند تا صاحب انديشه، احساسات، عقايد، ادراكات و باورهاي خود باشند.
تلاش كنيد كه در كارهاى اجتماعى در محيط خانه، مدرسه و دانشگاه مانند اردو و بازىهاى دسته جمعى شركت كنيد نقش فعالى را بپذيريد.
رابطه دوستي تان را با خدا محکم تر کنيد و به تقويت ايمان بپردازيد. باور کنيد که اگر دلبستگي شما به خداوند باشد ديگر به کسي نيازي نداريد و احساس نياز به کسي هم نمي کنيد. خداست که در همه شرايط و موقعيت ها انسان را مي پذيرد و ياري مي کند از انسان خسته نمي شود هر لحظه بخواهيد مي توانيد با او صحبت کنيد و هميشه و در همه حالات به فکر شماست و شما را دوست دارد بنابراين دوستتان بايد خداوند باشد.
/۳۷۴۶۷۲/
با سلام
با سلام
دختری هستم ۲۱ساله
من از زمان راهنمایی تو هر مقطعی میشه گف یکی از دخترا نظرمو به خودش جلب میکرد و من همش تو خیالاتم بهشون فکر میکردم و چون دختر خجالتی هستم هیچوقت نتونستم به اونی که دوسش دارم نزدیک بشم
بعد از کنکور که دیگه مدرسه نمیرفتم این حسام از بین رفته بود و خوشحال بودم تا اینکه چند ماهی میشه تو باشگاهمون عاشق سه دختر ۱۸ساله شدم!! اصلا باورم نمیشه باخودم میگم که دیگ من نو جوون نیستم این چه حسیه اخه؟! شب و روز بهش فکر میکنم اون دختر خیلی بامزه ایه و گاهی سعی میکنه باهام بحرفه و بهم محبت میکنه ولی من روم نمیشه ! ضمننا خودمم الان دوس پسر دارم، و از فکر کردن به نرگس عذاب وجدان میگیرم
طوری شده که دیگه نمیتونم درس بخونم واقعا خستم!
اکثر اینایی که نظر دادن نوجوانانن و سن بلوغ... ولی من......خیلی میترسم این حس تو جودم نهادینه بشه و نتونتم ترکش کنم
اخه چیکار کنم منننن
با سلام و تشکر از اينکه مشکل
با سلام و تشکر از اينکه مشکل خودتان را با اين بخش در ميان گذاشته ايد بسيار خوشحاليم اميدواريم با پاسخي که از اين بخش دريافت مي کنيد رابطه تان را با خودتان و با ديگران اصلاح کنيد . صرف نظر از عوامل زمينه ساز کمرويي که خود نياز به تحليل خاص خودش را دارد. کمرويي با اضطراب ، ترس از قضاوت ديگران و تخيلات وسواس گونه در مورد واکنش ديگران همراه است. معمولا احساسات وسواس گونه و تخيلي باعث نگراني شده و از طرف مقابل يک فردي غير عادي و ماورايي درست مي کند در حالي که اگر فرد با جرأت ورزي و اصلاح افکار يک رابطه سطحي برقرار کند، متوجه غير عادي بودن افکارش مي شود و از تمام حساسيت ها و تخيلات ذهني خالي مي شود. بنابراين خيلي نگران افکار و احساساتتان نباشيد و با همجنستان که اين تخيلات اضطرابي داريد يک سلام و احوالپرسي ساده و عادي داشته باشيد. پس اين تصاوير و احساسات به صورت کلي وسواس فکري محسوب مي شود. پس با زير سوال بردن افکار و احساسات تخيلي و غير واقعي و بي اعتنايي سعي کنيد روابط خودتان را با دوستانتان عادي کنيد. البته مهارت هاي هاي مقابله با کمرويي را بايد از طريق کتاب ها و سايت هاي معتبر فرا بگيريد و عملياتي کنيد. در ضمن نسبت به رابطه با جنس مخالفتان ما هدفتان را نمي دانيم زيرا با توجه به فرهنگ ما اگر منجر به ازدواج نشود سرنوشت ازدواج و زندگي مشترک به دليل تحقيقات و اهميت روابط گذشته دچار مشکل مي شود و اگر با خود همين ازدواج کنيد احتمال پنهان شدن شخصيت اصلي و وجود تفاوت هاي مختلف فرهنگي و خانوادگي و... در پشت اين احساسات وابستگي وجود دارد که باعث اختلافات و طلاق عاطفي و حقوقي بعد از کاهش وابستگي خواهد شد که بهتراست براي مراقبت از خودتان و آينده زندگي مشترکتان نسبت به اين رابطه با جنس مخالف بررسي و تجديد نظر داشته باشيد.
موفق باشيد.
/۳۷۴۶۷۸/
من پسری ۱۷ساله هستم الان کلاس
من پسری ۱۷ساله هستم الان کلاس یازدهمم من به دوست دوران بچگی علاقه شدید داشتم در واقع ما خیلی باهم وقت میگذروندیم و رابطمون خیلی خوب بود در حدی به هم وابسته بودیم که یک روز نمیتونستیم از هم دور رو باشیم اما این چند وقت پیش اسباب کشی کردن خونشون بردن یه جای دیگه شهر من دیگه ندیمش الان شب روز دارم بهش فکر میکنم چون گوشی نداشت و شماره موبایل هم نداشت من الان هیچ اطلاعی ازش ندارم دارم دیوونه میشم کمکم کنید
سلام
سلام
شما نوجواني هستيد که دوست داريد رابطه خوبي با اطرافيان تان داشته باشيد و مي خواهيد با استفاده از اين روابطِ مثبت، انرژي لازم جهت تلاش را به دست بياوريد. همان گونه که در سؤال تان مطرح کرديد، به نظر مي رسد که شما به دوست تان «وابسته» هستيد. علاقه ميان دو نفر، از اصل «مجاورت» که يک اصل روانشناختي است ناشي مي شود. وقتي دو نفر براي مدتي در مجاورت يکديگر باشند، به تناسب ويژگي هاي شخصيتي که دارند به يکديگر علاقه مند مي شوند. علاقه مندي اگر در حدّ بهنجار (نُرمال) باشد، اشکالي پيش نمي آورد. اما وقتي علاقه مندي از حدود بهنجار تجاوز کند و به وابستگي تبديل شود، باعث کاهشِ عملکردِ فرد و اختلال در کارکردهاي اجتماعيِ او مي شود. در افراد وابسته، نشانه هاي افسردگي، اضطراب و افکار وسواسي ديده مي شود. فرد وابسته براي اينکه احساس ارزشمندي داشته باشد، به دوست خود و اين رابطه دوستيْ نياز شديدي دارد. يعني «دوست و رابطه دوستي» منبعي است که به فرد وابسته، احساس ارزشمندي مي دهد. از اين رو، فرد وابسته عزت نفس پاييني دارد؛ يعني ميزان ارزشي که براي خود قائل است در حدّ پاييني در فرد وابسته مي باشد. شما يک مجسّمه بي عيب و نقص از دوست تان در ذهن خود ساخته ايد و عاشق آن مجسمه خيالي شده ايد. اگر به درستي نگاه کنيد، دوست شما در کنار ويژگي هاي مثبت، ويژگي هاي منفي نيز دارد. بايد تلاش کنيد منبع و کانون ارزشمندي را از دوست و رابطه دوستي که يک منبع خارجي است، به منبعي داخلي و دروني منتقل نماييد. به اين منظور، توصيه هاي زير را انجام دهيد:
- اهداف عاليِ مادّي يا معنوي براي خود در زندگي بيابيد. اگر زندگيِ خود را با هدفي عالي گره بزنيد و تلاش هاي تان را در جهت رسيدن به آن هدف تنظيم کنيد، مي توانيد به تدريج از پيله وابستگي بيرون بياييد. هدفي روشن و مشخص بيابيد و در قالب يک جمله مثبت روي يک کاغذ بنويسيد و در جايي که جلوي چشمتان است نصب کنيد و هر روز چند بار آن را با خود تکرار کنيد. مثلا مي توانيد بنويسيد «من براي قبول شدن در يک رشته خوبِ دانشگاهي تلاش مي کنم و هر روز سه ساعت درس مي خوانم».
- سر خود را با درس خواندن و کارهاي مفيدِ ديگر شلوغ کنيد. وقتي ذهن تان به معناي واقعي مشغول شود، کمتر به دوست تان فکر مي کنيد. به اين صورت، بعد از مدتي وابستگيِ شما کمتر مي شود. از آنجايي که شما در کلاس يازدهم هستيد و احتمالا قصد داريد در کنکور دانشگاه شرکت کنيد، بهترين کار اين است که به صورت جدي تري درس بخوانيد. با اين کار، انگيزه پيشرفت تان بيشتر مي شود. افزايش انگيزه يِ پيشرفت به کاهش وابستگيِ عاطفي کمک زيادي مي کند.
- آهنگ هاي غمگين که شما را به ياد اين دوست مي اندازد و حال تان را خراب مي کند گوش ندهيد.
- هر روز بعد از ظهر، چند دقيقه ورزش کنيد. منظورم ورزش هايي است که تحرک زيادي مي طلبد. مثلا طناب زني کنيد. ورزش هاي هوازي انجام دهيد که سوخت و ساز بدنتان را بيشتر مي کند و گردش اکسيژن را افزايش مي دهد. ورزش کردن باعث افزايش فعاليت، مشغول شدن ذهن و نيز ارتقاي انگيزه پيشرفت مي شود.
- رهايي از وابستگي، زمان بر است. يک وابستگيِ چند ساله را نمي توان چند روزه از بين برد. اگر مسأله زمان بربودنِ کاهشِ وابستگي را قبول کنيد، نبايد در اين راه نااميد شويد و با فکرکردنِ گاه و بيگاه به دوست تان، تصور کنيد که هرگز نمي توانيد وابستگي را از بين ببريد.
- درمانِ وابستگي عاطفي گاهي مانند اعتياد نياز به کمک متخصصان روانشناسي و روانپزشکي دارد. اگر با انجام توصيه هاي بالا نتوانستيد مشکل خود را رفع کنيد و به زندگي عادي برگرديد، به همراه پدر يا مادرتان به يک روانشناس متعهد و خبره مراجعه نماييد و از او براي حلّ اين مشکل کمک بگيريد.
موفق باشيد.
/۳۸۱۲۴۸/
سلام پسرهستم خیلی دوست دارم
سلام پسرهستم خیلی دوست دارم دختر باشم خیلی علاقه شدید به پسر ها دارم الآنم سربازم نمیخوام خانوادم بفهمه این مشگل دارم لطفا جواب بدیدممنون
با عرض سلام و احترام؛ سپاس از
با عرض سلام و احترام؛ سپاس از اينکه اين مرکز را براي مشاوره خود انتخاب کردهايد، اميدواريم راهنمايي خوبي براي شما باشيم.
زماني که فردي، ويژگي هاي جسمي اش با ويژگي هاي رواني اش داراي تفاوت هايي باشد، به آنها ترنس يا همان تراجنسي گفته مي شود. توجه داشته باشيد که ترنس بودن با همجنسگراي، متفاوت هست، همجنسگرايان، از نظر رواني و جسمي تناقضاتي با هم ندارند. فردي که به عنوان يک پسر متولد مي شود، از درون هم ويژگي هاي يک مرد را دارد و از نظر تفکر و رواني کاملا شبيه به پسران مي باشد. اما به نحوي گرايش به همجنس خود و ميل شديدي به داشتن ارتباط جنسي با آنها دارد. همچنين همجنسگرايان، احساس خجالت و شرمندگي از رفتار خود دارند ولي تراجنسي ها عميقا معتقدند که به گروه جنسي مخالف خود (از نظر جسمي) تعلق دارند و انتظار دارند که اطرافيانشان آنها را درک کرده و بفهمند. احساس خجالت و شرمندگي ندارند اما شايد به دليل ترس از برخورد اطرافيان، تا مدت ها اين مسئله را پنهان کنند. همجنسگرايان با وجود اينکه از رفتار خود رنج مي برند ولي هيچ مشکلي از لحاظ هويت جنسي ندارند. اما ترنس سکشوال ها ، با اينکه از نظر کروموزومي و يا حتي اندام تناسلي هيچ مشکلي ندارند، اما از نظر رواني کاملا خود را متعلق به جنس مخالف مي دانند. به طور ساده تر مي توان گفت همجنسگرايان داراي اختلال در هويت جنسي هستند اما ترنس سکشوال ها داراي واژگوني هويت جنسي مي باشند.
در هر صورت اين افراد بايد به متخصص مراجعه کنند تا با مصاحبه باليني به ارزيابي و تشخيص دقيق از اينکه اين افراد از کدام نوع هستند برسند، بعد از تشخيص يک دوره درماني که حدودا يکسال طول ميکشد را بگذرانند و آنجا مسير رواندرماني خود را طي کنند. اگر نظرشان در اين دوره تغيير نکرد، مشکلشان، مورد ديگري نبود و اثبات شد که فرد، ترنسسکشوال است، توسط روانپزشک به مراجع قضايي معرفي ميشود. بعد از آن با نامه و تأييده روانپزشک، افراد به دفاتر خدمات قضايي الکترونيک مراجعه ميکنند و درخواست ميدهند و بعد از يکي دو هفته کارهايشان در مراجع قضايي انجام ميشود. در حال حاضر در تهران يک مجتمع قضايي و در شهرستانها هم دادگاههاي خانواده کارهاي مرتبط با ترنسها را انجام ميدهد؛ زيرا در سالهاي گذشته طبق قانوني که مجلس تصويب کرد، صلاحيت انجام کارهاي تغيير جنسيت به دادگاههاي خانواده واگذار شد. اين افراد به دادگاه فراخوانده ميشوند و به پزشکي قانوني معرفي ميشوند، در پزشکي قانوني براساس سوابق پزشکي فرد که پيش روانپزشک خود داشته و نامه او، برايشان کميسيون تشکيل ميشود.
در اين کميسيون تعدادي روانپزشک و متخصصان پزشکي قانوني شرکت دارند و دوباره اين مسأله را بررسي ميکنند. از خانواده فرد نيز ميخواهند که در جلسه شرکت داشته باشد. با خانوادهاش صحبت ميکنند و اطلاعات را ميگيرند و در نهايت اگر تأييد شود که فرد ترنسسکشوال است، پزشکي قانوني برايش تأييديهاي صادر ميکند و دوباره به دادگاه ارجاع ميدهد. روند دادگاه بستگي به قاضي دارد و مسير خاص خود را طي ميکند؛ گاهي ممکن است قاضي، خانواده فرد را به دادگاه دعوت کند و صحبتهاي آنها را نيز بشنود. در نهايت برايش مجوزي صادر ميکند که ميتواند به بيمارستانهايي که اين جراحي را انجام ميدهند، مراجعه کند و کار جراحياش را انجام دهد و با تأييديه بيمارستان براي تغييرات مشخصات شناسنامهاي و مدارک شناسايياش دوباره به دادگاه بازميگردد.
انشاالله موفق باشيد.
/۳۸۵۲۲۸/
من امیرم ۱۹ سالمه حدود یک
من امیرم ۱۹ سالمه حدود یک ماهه عاشق اقایی شدم که متاهل ۳۲ سالشه
خیلی دوسش دارم بهش گفتم جدیدا که دوسش دارم ولی اون منو درک کرد ولی باهام سرده انگار
من قصد مزخرفی ندارم واقعا عاشقش شدم نمیدونم چیکار کنم حتی حاضرم براش بمیرم...
سلام
سلام
بزرگوار اميدوارم مشکلتون بزودي حل شود.
اين سوال شما خيلي واضح نيست و بهتر بود جنيست و نوع ارتباط و آشنايي را دقيق بيان مي کرديد.
منتها آنچه ما از اين سوال حدس مي زنيم، اين است که شما يک دختر خانم مجردي هستيد که به يک مرد متاهل وابسته شده ايد و يک علاقه خاصي پيدا کرده ايد.
شما دنبال راهکار هستيد؛
يک رويکرد اين است که شما اين رفتار را صحيح نمي دانيد و دنبال رهايي هستيد، خوب امکان راهنمايي و حل مشکل سهل تر بوده و راهکار خاصي را مي طلبد.
۱. اگر به آسيبهاي چنين ارتباطي فکر بکنين؛ به راحتي مي توانيد با اين موضوع کنار بياييد.
آبروريزي، عدم درک به خاطر فاصله زياد سني، مشاجره هاي بيش از حد در صورت اطلاع همسر اول اين آقا و...
۲. با ديد منطقي براي زندگي خودتان تصميم بيگريد، زندگي صرف احساس و علاقه نيست.
۳. اکر ملاکهاي خاصي در نظرتان هست؛ مطمئن باشيد اگر صبور باشيد، امکان اينکه با يک فرد متناسب با شرايط شما پيدا بشه، خيلي بيشتر است.
۴. اگر همکار هستيد و يا محبت خاصي به شما مي کند، حتما قطع بکنيد و طوري برخورد بکنيد که خودشان هم متوجه بشوند.( در صورت امکان محل کارتان را تغيير بدهيد)
۵. زمنيه هاي راحت شدن و احساس خودماني بودن را با اين آقا به طور کلي قطع بکنيد.
رويکرد ديگر: منطقي بودن اين ارتباط و ادامه آن
اگر نگاهتان اين است که حتما اين ارتباط ادامه پيدا بکند و حتي به عنوان زن دوم اين آقا هم پيش برويد، رويکرد مثبتي نيست. در واقع اين نگاه و رويکرد؛ صحيح نمي باشد و نمي تواند ضامن خوشبختي شما باشد. بعدا پشيمان مي شويد و ما توصيه نمي کنيم که اين ارتباط ادامه پيدا بکند. لازم است با تدبير بيشتر و کمک گرفتن از خدا به فکر رهايي و کنترل اين احساس و عواطف خودتان باشيد.
اگر توجه تان را به مسائل ديگر مشغول کنيد.
اگر من بعد رفتارهاي او را خيلي مهم نشماريد.
اگر رفتارهايتان را با پشتوان منطقي پيش ببريد.
اگر ارتباط معنوي را با خدا بيشتر و قوي تر بکنيد.
در اين صورت مديريت احساس و عواطف راحتر خواهد بود.
آرزوي سلامتي و موفقيت دارم.
/۳۹۱۵۵۲/
با سلام من ۱۵ ساله و دوستم ۱۴
با سلام من ۱۵ ساله و دوستم ۱۴ ساله هست و خیلی وقته دوستم از معلم کلاس زبانش میکه که داره خیلی مهربونه و و اینا و حالا بعد یک سال تقریبا میگه که داره میره خارجه و من ناراحتم و بلاخره اعتراف کرده که معلم زبان خانمش رو خیلی دوست داره و عاشقه بطوری که همش بهش فکرمیکنه و ازاونجایی که مدرسه ام مذهبی هست یکم عجیبه و منم بهش گفتم بخاطر سنته و درست میشه و نگران نباش همجنس بازی حرامه فعلا همجنسگرایی دست خودت نیست و دیگه حرفی نمیزنم .به نظر چیکار کنم بدون اسیب دیدنش ؟ بزارم ادامه بده ممنون
با سلام از اينکه قصد کمک به
با سلام از اينکه قصد کمک به دوستان داريد بسيار خوشحاليم اما از آنجاييکه وابستگي شديد عاطفي نياز به مشاوره مستقيم خود فرد دارد بهتر است دوستتان که خودش درگير اين مسأله است پيگير احساسات و عواطف خودش بشود تا بتواند تعادل را در دوستي به دست بياورد و افراطي رفتار نکند. پس ضمن پرهيز از مشاوره نيابتي ايشان تشويق کنيد براي ارزيابي و بررسي مسأله اي که برايش اتفاق افتاده به صورت مستقيم با مشاوره حضوري ، تلفني يا کتبي در ارتباط باشد. در ضمن سطح دوستي شما با ايشان هم بايد در حد تعادل باشد و اگر فکر مي کنيد که اثرات منفي ممکن است روي ذهن و روان شما داشته باشد دوستي تان را کاهش دهيد موفق باشيد.
/۳۹۱۵۵۹/
سلام من یک پسر ۱۸ ساله ام
سلام من یک پسر ۱۸ ساله ام
از ۱۳ سالگی رفقای نابابی داشتم که منو ندونسته و نشناخته به سمت همجنسگرایی سوق دادن
اون موقع من هیچی از گی بودن و استریت بودن نمی دونستم
تو این چند سال چند بار یکی از پسر عمه هام خودش رو به من نزدیک میکرد و دلش رابطه می خواست
ولی من همیشه تو اون موقعیت ها یاد خدا میکردم و ازش دور میشدم
امسال اما خیلی وضعم بد تر شده
تا حالا چندین بار واقعا توبه کردم ولی نمی تونم سر توبه ام بمونم
هیچ وقت تا حالا خودارضایی نداشتم ولی افکار و دیدن عکس خیلی داشتم
خود خیلی افکارم رو کنترل می کنم ولی تا یه چیز بد میاد تو ذهنم دیگه نمی تونم اونو خارج کنم
حتی بعضی وقت ها این میاد تو ذهنم که ای کاش با پسر عمم یه رابطه سطحی داشتم
خودم اینو میدونم که آینده این کار مثل باتلاق میمونه
ولی نمی تونم خودمو کنترل کنم
نماز ها همیشه اول وقت میخونم
روز ها چندین آیه قران میخونم
اون سال هایی هم که وقت داشتم مسجد میرفتم.اما الان به خاطر کنکور اکثر تایم ها خونه هستم
و خوب بعضاً در گیر این افکار چندین بار تا مالا تونستم که تا یک ماه اصلا این گناه رو نکنم
ولی این چند ماهه توبه هام نزدیک تر شدن
سر در گمم و می دونم اگه این وضع ادامه پیدا کنه خدایی نکرده به رابطه بیزیکی هم میرسه
من نه اینکه هیچ حسی به دختر ها نداشته باشم،اما چون خیلی زیاد هورمون هام برای جنس موافق ترشح شده از این میترسم که نکنه به طور کلی حسی به جنس موافق نداشته باشم
خواهش میکنم کمکم کنید.
سلام
سلام
شما جواني هستيد که دوست داريد در زندگي راه درست را در پيش بگيريد تا بتوانيد به آرزوها و اهدافتان دست يابيد. يکي از عواملي که باعث جذب شدن به رابطه با همجنس مي شود، تجارب اشتباهِ همجنس خواهي در اثر ارتباط با دوستان ناباب مي باشد. رابطه با همجنس نه تنها از نظر ديني حرام و ممنوع است؛ بلکه در پژوهش هاي روانشناختي نيز مشخص شده که اين گونه روابطْ آسيب زيادي براي افراد دارد. در سايت کتابخانه مليِ انستيتويِ پزشکيِ سلامتِ ايالاتِ متحده آمريکا مقاله اي قرار داده شده که عنوان آن اين است:«رابطه جنسيِ همجنسگرا مانند سوءمصرف مواد مخدر، فاحشگي يا سيگارکشيدن ضرر دارد». اگر به بهانه «رابطه سطحي» با پسر عمه تان يا هر مرد ديگري رابطه برقرار نماييد، بيشتر از گذشته در اين مسيرِ اشتباه کشيده مي شويد. مقاومت شما در برابر وسوسه هاي زياد واقعا قابل تحسين است. اگر بيشتر مقاومت کنيد، مي توانيد اين مسأله را براي هميشه ترک کنيد و زندگيِ سالمي داشته باشيد.
براي اينکه بتوانيد در برابر اين وسوسه ها بيشتر مقاومت کنيد، راهکارهاي زير را انجام دهيد:
- از هر تحريک مصنوعي اجتناب کنيد:
سعي نماييد از هر کاري که باعث تحريک غريزه جنسي مي شود دوري کنيد. تماشايِ فيلم هاي پورن، خواندن داستان هاي مبتذل و غيره، غريزه جنسي را به شدّت برمي انگيزد و مقاومت در برابر آن را دشوار مي سازد. خودداري از ديدن فيلم هاي مبتذل مي تواند مانعِ انگيختگيِ نيروي جنسي شود. باباطاهر همداني مي گويد:
«زدست ديده و دل هر دو فرياد – هر آن چه ديده بيند، دل کند ياد»
- خودتان را سرگرم کنيد:
درست است که امسال براي موفقيت در کنکور تلاش مي کنيد و درس مي خوانيد؛ اما بايد توجه داشته باشيد که درس خواندن در صورتي مفيد است که بتوانيد فکرتان را به گونه اي مناسب از وسوسه ها دور نگه داريد و روي درس متمرکز شويد. وقتي ذهن تان درگيرِ طوفاني از افکار است، چگونه مي توانيد مطالب درسي را به ذهن بسپاريد؟ حتما در کنار درس، به گونه اي مناسب خودتان را سرگرم کنيد. بهترين سرگرميِ مفيدْ ورزش است. ورزش علاوه بر ارتقايِ سلامتيِ بدن، باعث افزايشِ انگيزه پيشرفت و اراده مي شود. وقتي انگيزه شما براي پيشرفتْ بيشتر شود، ذهن تان را بر رسيدن به اهداف والا متمرکز مي کنيد و از کارهايي که مانع رسيدن به اهداف مي شود راحت تر خودداري مي نماييد.
- از وقت گذراني در فضاي مجازي خودداري نماييد:
فضاي مجازي با همه خوبي هايي که دارد، مشکلاتي را براي کاربرها نيز ايجاد مي کند. يکي از اين مشکلات، وجود برخي فيلم هايي است که باعث شعله ورشدنِ ميل جنسي در افراد مي شود. همچنين پژوهش هاي روانشناسان نشان داده فضاي مجازي با همه مزايايي که دارد، باعث افزايشِ افسردگي در افراد مي شود.
- تلقينِ مثبت به خود نماييد:
به خود تلقين کنيد که مي توانيد رابطه با همجنس را ترک کنيد. يک جمله يِ کوتاه و مفيد انتخاب کنيد و آن را با خود تکرار نماييد. مثلاً با خود بگوييد:«من تسليم وسوسه ها نمي شوم، من قوي هستم». تکرار اين تلقين سادهْ اثر عجيبى در تقويت روحيه و مقاومتِ بيشتر مي شود.
- از همنشيني با افرادي که رابطه با همجنس را پسنديده مي دانند خودداري نماييد:
گاهي افرادي ديده مي شوند که براي کاهشِ احساسِ گناه و عذاب وجدانِ خودْ سعي مي کنند افرادِ ديگر را نيز به راهِ اشتباهِ شان بکشانند. اين افراد اگر بفهمند کسي قصد ترکِ روشِ آنها را دارد، با حرف هاي ظاهراً زيبا روشِ خود را بي ضرر و لذّت بخش جلوه مي دهند و آن را روشي پذيرفته شده در همه دنيا معرفي مي نمايند. به همين خاطر بايد از اين افراد تا جايي که ممکن است، دوري نمود و از همنشيني با آنها خودداري کرد.
- نيروي ايمان را در خود تقويت نماييد:
نيروى ايمان و عقيده مذهبى مى تواند بزرگ ترين کمک را به شما کند. هرگز خود را يک نفرين شده و رانده شده از درگاه خداوند متعال ندانيد. به لطف خداوند بزرگ اميدوار باشيد و هنگام نماز و پس از نماز که سر به سجده گذاشته و با آفريننده مهربان و بخشنده خود راز و نياز مى کنيد، با تمام وجود از او بخواهيد که شما را براي مقاومت در برابر وسوسه ها يارى کند. خداوند متعال در سوره مبارکه زُمَر، آيه شريفه ۵۳ مي فرمايد:«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»؛ يعني «بگو اى بندگانم كه زياد بر خودتان ستم کرده ايد، از رحمت الهى نااميد نباشيد؛ زيرا خداوند همه گناهان را مىبخشد. او بسيار آمُرزنده مهربان است». پس خداوند متعال هر گناهي را با توبه مي بخشد.
خود را دست کم نگيريد. شما خيلي قوي تر از آن چيزي هستيد که تصور مي کنيد. موفق باشيد.
آدرس سايت کتابخانه ملي انستيتوي پزشکيِ سلامت ايالات متحده آمريکا:
https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/16173359
/۳۹۱۵۶۴/
سلام.ببخشید من دوسال پیش با
سلام.ببخشید من دوسال پیش با یک دختر درس خوان و باهوش دوست شدم هردومونم درسمون خوبه.الان ۱۸ سالمونه و هم مدرسه ای هستیماین دوستم پارسال با یه پسری از فامیل ک دوستش داشت وارد رابطه شد بعدا ک اونو بیشتر شناخت فهمید ک اصلا شبیه ب هم نیستند و از همه لحاظ حتی دین با هم فرق دارن بعد تصمیم گرفت دیگه با اون نباشه ولی مشکلش این بود با اون رابطه جنسی ای داشت ک دیگه با کس دیگه ای نمیتونست ازدواج کنه .دوستم با اینکه منو از قبل هم دوست داشت ولی ازون موقع ب بعد ابراز احساساتش شدید شد و گفت بیا ما با هم ازدواج کنیم و اینا بعد گفت من میل جنسیم فقط ب تو هست نه پسر یا دختر دیگهای و الان خیلی بهم وابسته است و حتی اگه مثلا یکبار جواب تلفنشو ندم گریه میکنه و میگه من بدون تو میمیرم و خودکشی میکنم .ب خاطر اون مشکلش تو رابطه قبلیش و اینکه مطمئن نیست من تا آخر عمر باهاش میمونم یا نه هم چند بار دست ب خودکشی زده و زیاد بهش فکر میکنه .الان رابطه ی ما در حد لب دادن پیش رفته البته من هیچ تمایلی ب این حرکت نداشتم اون ب زور شروع کرد و اول ها هیچ حسی نداشتم وقتی این کارو میکرد الان در این حدم ک بدمم نمیاد من امسال کنکور دارم و درسمم خوبه ولی این مشکلات و دائما پیام دادن و زنگ زدنای دوستم و درگیری ذهنی هایی ک ایجاد میکنه نمیذاره خوب درس بخونم از طرفی چون مامان بابام پیامامونو خوندن فشار میارن ک باهاش کات کن ولی من ب محض اینکه بگم نمیخوام باهات باشم میره فکر خود کشی و دیوونه بازی.الانم ب گوشی مامانم پیام داد ک من عاشقتمو و دمای بدنت بالاست و من گرماشو هنوز رو صورتم حس میکنم و اینا بعد مامانم خواند و مطمئنم نمیذاره دیگه مث قبل باهاش رابطه داشته باشم.خلاصه اینکه من با اینکه دوسش دارم ولی حاضرم ب خاطر درسم باهاش کات کنم ولی اون نمیتونه و میترسم بهش بگم اونم ب خاط اینکه باکسی هم نمیتونه ازدواج کنه و احساس تنهایی میکنه خود کشی کنه.نمیدونم چیکار کنم.بیشتر از همه نگران درسمم.
با عرض سلام و احترام
با عرض سلام و احترام
شرايط نوجوان و جواني که به سن شما که در خود نياز به جنس مخالف دارد قابل درک هست، و اميدوار هستيم که شما و همه جوانان بتوانيد گذار مطلوب توام با موفقيت را داشته باشيد. هر چند سوال به صورت مشخص بيان نشده است نکاتي بيان ميشود:
در اين موقعيت سني شما مي بايست مانند تمام پسرهايي با سن و سال خودتان، با تمرکز بر کسب تجربه و افزايش مهارت هاي خود و تربيت خويش به سوي کمال و اهداف انساني پيش برويد؛ که در نتيجه آن هم احساس خودارزشمندي، احترام و کارآمدي و غرور و افتخار خواهيد داشت و هم در آينده قدرت انتخابي عاقلانه را تجربه مي کنيد. توجه داشته باشيد که علاقه، عشق و تصميم در اين سن بر اساس غريزه بوده، و تصميم بر اساس مسايل زيستي دوران بلوغ نگاه بسيار پايين و دست کم گرفتن مهمترين اتفاق زندگي شما خواهد بود. هر چند گرايش و وابستگي از طرف شما وجود ندارد، اما همانطور که خودتان متوجه شديد و بيان شد اين ارتباط باعث ميشود فرصتهاي مهم زندگي را از دست بدهيد. علاوه براينکه وقتي شما قصدي براي ازدواج با ايشان نداريد، ارتباط با ايشان مشکلاتي شما و ايشان را بيشتر خواهد کرد. بدون توجه به تهديد و اقدام به خودکشي که دارد، سعي کنيد اين ارتباط رو قطع کنيد. به عبارتي اگر چه بر فرض اين ارتباط براي درس شما هم مشکلي ايجاد نکند، ادامه ارتباط و دوستي و حتي ازدواج ريسک بالاي داشته و فرصت هاي انتخاب و تصميم گيري را از شما خواهد گرفت.
در ادامه راهکارهاي براي شما بيان مي شود:
۱. سعي کنيد بر روي ترک اين رابطه فکر کنيد. ابتدا با نوشتن دلايل ترک سعي کنيد شناختي نسبت به اينکه «چرا من ترک کنم» داشته باشيد.
۲. آسيب هايي که تا کنون داشته ايد و در آينده خواهيد داشت را بنويسيد.
۳. با خودتان لحظه اي فکر کنيد و بگوييد «چرا من بايد گداي محبت فردي باشم؟»
۴. سعي کنيد با ريشه يابي وضعيت خودتان ترجيحا با يک متخصص علت اين احساس و کمبود محبت تان را کشف و درمان کنيد.
۵. سعي کنيد براي زندگيتان هدف هاي دراز مدت و کوتاه مدت ترسيم کنيد و منطقي و عاقلانه زندگي کنيد. (درس ، شغل، ازدواج).
۶ . تمام محرک هاي بيروني و آثاري که ايشان را در ذهن شما زنده مي کند و تداعي مي کند حذف کنيد.(شماره ،تصوير ، اس ام اس ، مکان و زمان رفت و آمد)
بدانيد اين احساس در اين سن براي شما مضر است و سعي کنيد با تلاش و کوشش به ذخير سازي مهارت هاي زندگي ، مفيد بودن براي خود ، خانواده و جامعه و برآورده کردن انتظارات خود ، خانواده و جامعه مشغول شويد . از طرفي اين را نيز بدانيد که شما تا سن ۲۴ سالگي هر سال احساسات و عواطف متنوع و گوناگوني خواهيد داشت! پس اگر هم اين دختر خانم را مي پسنديد سعي کنيد تا زمان مناسب و منطقي به آن فکر نکنيد و با خود بگوييد « بايد آن زمان احساسم را ببينم ، ممکن است در آينده ديگر چنين احساسي را نداشته باشم».
انشاالله موفق باشيد.
/۳۹۱۵۹۵/
سلام عرض میکنم خدمت شما
سلام عرض میکنم خدمت شما دلسوزان
من از سن نوجوانی یعنی قبل از به بلوغ رسیدن به وسیله دوستای نابابم و بدون اطلاع شوخی های جنسی انجام میدادیم
مثلا سر کلاس به آلت یکدیگر دست میزدم
اون موقع هیچ دیدگاه و تصوری نسبت به هیچ چیزی نداشتم
اما این زمان گذشت و من به طور کلی این مسائل رو یادم رفت
تا اینکه چندین بار پسر عمه ام میخواست خودش رو بهم نزدیک کنه و مورد تعارض قرار بده اون موقع ها خیلی با خدا اخت داشتم و الان هم دارم ، و قبول نکردم
باز هم اتفاق افتاد و من همیشه با یاد کردن خدا سریع از اون موقعیت خارج میشدم
ولی این مسائل باعث شده که حدود دو سال تصاویر تحریک آمیز ببینم
اما خدا رو شکر تا حالا هیچ وقت خودارضایی نداشتم
مدت ها توبه میکردم و این کار انجام نمی دادم ولی الان که در ۱۸ سالگی ام توبه هایم از این کار به هم نزدیک شدن
یعنی این گناه رو انجام میدم پشیمان میشم توبه میکنم ول یدوباره بعد از ۳ الی ۴ روز اونو تکرار میکنم
قران کی خونم همه ی نماز هامو اول وقت میخونم و تمام تلاشم رو میکنم که اصلا به این موضوعات فکر نکنم
اما نمی شود امسال به خاطر کنکور فشار زیادی روم هست و نمی خوام این فشار هم به اونها اضافه بشه
می خواستم کمکم کنید
همچنین در درجه دوم میخواستم بگم که من می خوام با همون پسر عمم یه بار مردونه صحبت کنم و باهاش رو راست باشم و بهش بگم که من هم حس تو رو دارم ولی این کار درست نیس و بهتره که باهم مثل دثتا داداش باشم
نه من و نه اون عاشق هم نیستیم فقط برای شهوت این کار رو انجام میدم
من خودم هم تا حالا عاشق پسر نشدم یعنی هنوز یه نسبت به جنس مخالف احساس دارم ولی از این میترسم که اگه این افکار و ترشحات هورمونی را برای جنس موافق انجام بدم ، احساسم نسبت به جنس مخالف از بین میرود
ممنون
سلام بر شما
سلام بر شما
ممنون از اعتمادتون به اين مركز
بي ترديد مهار غريزه جنسي در زماني كه تحريكها زياد است بسيار دشوار است. قرآن شريف مؤمنان را تشويق مي كند تا در ازدواج افراد مجرد بكوشند و به مجرداني كه شرايط ازدواج را ندارند مي گويد كه عفاف (فكري، لمسي، شنيداري، ديداري) بورزيد تا خداوند از فضل و كرمش به شما بي نياز كند. نيز آنها را تشويق مي كندتا حد امكان از سنت هاي خرافي و دست و پاگير فاصله بگيرند و ازدواجي ساده با همتاي خود داشته باشند و از فقر در اين مسير نهراسند.
غريزه جنسي در جاي خود يك نياز طبيعي زندگي اجتماعي و خانوادگي است. اگر اين نياز نبود هيچ مردي زير بار نفقه دادن نمي رفت و تن به تشكيل خانواده نمي داد.
تلاش كنيد تا زماني كه شرايط ازدواج برايتان فراهم مي شود اين غريزه را مهار كنيد و از فشار آن بكاهيد. همان طور كه انرژي از حالي به حال ديگر تبديل مي شود با كارهاي بدني و ورزش و فعاليت هاي ذهني و هنري انرژي جنسي تبديل مي شود و از فشارش كم مي شود به شرطي كه با محرك هاي واقعي و سايبري در آن دميده نشود.
الان كه فشار غريزه شما زياد است به زمين و زمان ناسزا مي گوييد ولي اگر ازدواج كنيد و اين امر نباشد و شهوت شما كم باشد باز نگران مي شويد و دنبال مداوا خواهيد بود. بنابراين
جان چون چشم و خط و خال و ابروست
كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست
از موقعيت ها و افرادي كه خودمهارگري جنسي شما را ضعيف مي كنند فاصله بگيريد. از اين خوراكي ها و غذاهاي موثر در كاهش ميل جنسي بيشتر استفاده كنيد: گوشت گاو، گوشت مرغ، برنج، ماست، خيار، هندوانه، ذرت، انواع لبنيات، كدو، قارچ، تمبر هندي، گوجه سبز، گيلاس، جو، ماش، باقلا[۱]
براي موفقيت در مهار شهوت از دعا و صدقه و تمركز بر قدرت اراده خود كمك بگيريد
معرفي كتاب
دانلود كتاب مشكلات جنسي جوانان، ناصر مكارم شيرازي، سايت كتابخانه قائميه
.............
۱- راز كاميابي در زندگي زناشويي، جمشيد خدادادي، ص۳۰-۳۴۰
/۳۹۱۵۹۶/
سلام من دختر هستم و ۱۷ سالمه
سلام من دختر هستم و ۱۷ سالمه و یکی از دوستامو خیلی دوست دارم و میشه گفت عاشقش هستم و اون هم همین طور .من خیلی بهش فکر میکنم و دلم براش تنگ میشه و اونم همین طور و وقتی بعد از مدتی هم دیگه رو میبینیم بغل میکنیم همه دیگه رو و چند وقتی هست که لب های همو میبوسیم .آیا این کار ما شهوت محسوب میشه؟اخه ما فقط هم دیگه رو دوست داریم و این کار از روی دوست داشتن شدید هست .لطفا راهنماییم کنید
سلام
سلام
اين رفتار وبوسيدن لب اشکال دارد وجايز نيست وبايد اين رفتارها را ترک نماييدوهر کاري که انسان را به گناه بيندازد حرام است.
/۴۰۰۲۴۲/
سلام،من فاطمه هستم ۱۵ ساله
سلام،من فاطمه هستم ۱۵ ساله
من امسال عاشق یکی از همکلاسی هام به اسم فاطیما شدم،اوایل سال که دیدمش ازش خوشم نیومد،یعنی حتی بعضی جاها متنفر شدم ازش ولی اواسط سال تحصیلی یک علاقه خیلی شدیدی بهش پیدا کردم،دیوونش شدم در حقیقت،بهش گفتم،اونم گفت که منو دوست داره ولی ی مشکل بزرگی که هست اینکه با یکی از دوستاش خیلی صمیمیه،هروقت بهش میگم اونو بیشتر از من دوست داری ، میپیچونه بحثو . من اینقدر به اون دختر حسودی میکنم،عاخه من میخوام فاطیما فقط و فقط دوست خودم باه،خیلی دوش دارم.
ی مشکل بزرگتری که دارم اینکه فقط دوسال تو شهر ما میمونه و بعد دوسال دوباره برمیگرده تهران،این خیلی منو آزار میده،خیلییییییییی،اینقدر که فکر کردن به رفتنش منو دیوونه میکنه،تازه دوست صمیمیشم تو تهرانه.من خیلی دارم اذیت میشم تو این رابطه ، نمیدونم چیکار کنم.
اینقدر فاطیما رو دوست دارم که از وقتی بیدار میشم تا وقتی میخوابم بهش فکر میکنم،دییونه شدم دیگه.میشه راهنماییم کنید؟؟
با عرض سلام و احترام؛ سپاس از
با عرض سلام و احترام؛ سپاس از اينکه اين مرکز را براي مشاوره خود انتخاب کردهايد، اميدواريم راهنمايي خوبي براي شما باشيم.
انسان دلبستگي هاي زيادي به اطراف، اشياء و افراد دارد و اين مقتضاي طبيعت انسان است؛ بنابراين داشتن تعلق تا جايي كه اختلال در عملکرد نداشته، مانع رشد و تكامل انسان نباشد، امري عادي و قابل قبول است، آنچه مهم است، اين است كه در اين راستا همچون ديگر جنبه هاي زندگي رعايت اعتدال لازم و ضروري است. توجه داشته باشيد که توقع افراطي در مورد دوستي و جلب توجه داريد، و افراط، انحصار و ناراحت شدن شما براي اين موضوع، نشان از حساسيت و ضعف خودپذيري و اعتماد به نفس و به طور کلي نشان از شخصيت مهرطلب شما ميباشد. افراد مهرطلب نياز بسياري به محبت و توجه ديگران دارند، رفتار آنها الگوهاي تاييدطلبانه و توجه طلبانه بسياري دارد. از طرد شدن و تنها ماندن به شدت مي ترسند. وابستگي و اتکاي بيش از اندازه به ديگران دارند. اعتماد به نفس و عزت نفس شان بسيار پايين است، همين مساله را بايد به عنوان محرک اصلي رفتارهاي تاييدطلبانه در نظر گرفت. همچنين افراط در اينگونه دوستي ها و وابستگي ها به زندگي آينده شما به صورت جدي آسيب مي رساند. زيرا هزينه كردن بيش از حد عواطف براي دوستان، باعث مي شود در آينده نتوانيد روابط عاطفي مطلوبي با همسر خود داشته باشيد؛ زيرا هر انساني داراي يك منبع محدودي از انرژي رواني است؛ همين طور كه توانايي جسماني او محدود است انرژي هاي رواني او نيز محدود است بنابراين بايد اين انرژي ها را به موقع، به تدريج و با احتياط هزينه كرد. توجه و عمل به راهكارهاي زير مي تواند شما را در حل اين مشكل ياري كند:
۱. سطح عزت نفستان را افزايش دهيد، وابستگي عاطفي همواره با عدم عزت نفس ارتباط دارد. غير ممكن است كه در عين وابستگيهاي شديد احساسي، از عزت نفس بالايي برخوردار باشيد. اولين راه حل براي غلبه بر وابستگي عاطفي، آن است كه بدون شكنجه و عذاب و تخريب فكري، با مهرباني، عميقا بهخودتان عشق بورزيد. براي آنكه دوباره به عزت نفس دست يابيد نكات زير ميتوانند مفيد باشند :
- هر روز ساعتي را براي خوشحال كردن خودتان اختصاص دهيد.
- روي نكات مثبت و موفقيتهايتان تمركز كنيد.
- «نه» گفتن را ياد بگيريد.
- به خواسته هايتان توجه كنيد.
- براي آنكه مورد پسند ديگران قرار بگيريد، سعي نكنيد خودتان را تغيير دهيد.
- بهنظر خودتان اهميت دهيد.
- در ذهنتان تصوير مثبتي از خود داشته باشيد.
- با افراد مثبت نشست و برخاست كنيد.
- از خودتان مواظبت كنيد.
۲. مراقبت از خودتان را در اولويت قرار دهيد؛ با خودتان قرار بگذاريد که تا زمانيکه از لحاظ جسماني و رواني از خود بيشتر مراقبت نکنيد، نميتوانيد به کساني که در زندگي برايتان مهم هستند رسيدگي نماييد.
۳. براي خود بنويسيد که از چه فعاليتهايي بيشترين لذت را ميبريد؟ چه کارهاييست که مدتها مايليد صورت دهيد و برايتان خوب و خوشايند است؟ هدف از تهيه فهرست فعاليتهاي شادي بخش اين است که هر زمان که احساس کرديد به تفريح نياز داريد بتوانيد به راحتي از ميان آنها يک مورد را انتخاب نماييد.
۴. تلاش کنيد هر روز بخشي از وقت خود را به رسيدگي به خودتان در جهت شادي و نشاط و سلامتي شخصي خود اختصاص دهيد.
۵. خودتان منبع تاييد دروني خود شويد. اعتياد به تاييدطلبي از سوي ديگران توليد بيکفايتي و از بين رفتن عزت نفس خواهد کرد. بررسي کنيد در زندگيتان در کدام روابطي که داريد و در چه کارهايي تلاش داريد که تاييد ديگري را بيشتر از تاييد درون خود در نظر بگيريد؟ بجاي باورهاي محدود کننده که شما را اسير تاييد ديگران ميکند باورهاي زير را جايگزين نماييد. عبارات که در ادامه بيان ميشود را هر روز يک تا دوبار براي خود بازنويسي نماييد و با صداي بلند براي خود بخوانيد؛ «همه نميتوانند من را به طور کامل تاييد کنند»، «مهمترين فردي که ميتواند من را تاييد کند خودم هستم»
۶. اگر کسي حق شما را ناديده ميگيرد محکم و قاطع از خود دفاع کنيد. ممکن است بگوييد من ميدانم که بايد اينکار را صورت دهم اما از درون نميتوانيد تنها راه حل اين است که برعکس آنچه در وجودتان ميگذرد عمل نماييد. تکرار اين رفتار بعد از مدتي در وجود شما نهادينه ميگردد.
۷. ياد بگيريد در زمان مناسب «نه» بگوييد و آماده هم باشيد که ديگران به شما «نه» بگويند.
۸. از افرادي که به شما بي ارزشي القا ميکنند فاصله بگيريد. با افراد خودخواه و خودمحوري که به نيازهاي شما ارزش قائل نميشوند فاصله ايجاد کنيد .وقتي احساس کرديد کسي مستقيم يا غير مستقيم با رفتارهايش براي شما ارزشي قائل نميشود از کنار او محترمانه بگذريد و خود را اسير يک رابطه ناسالم نکنيد.
به عنوان نکته پاياني سعي کنيد واقعا ارزشهاي خود را بشناسيد. اگر خودتان رابيشتر ببينيد و توجه کنيد، اولا ديگران هم شما را خواهند ديد و ثانيا توجه نکردن ديگران براي شما آزار دهنده نخواهد شد.
انشاالله موفق باشيد.
/۴۰۴۶۸۴/
سلام من یک دختر ۱۴ هستم . توی
سلام من یک دختر ۱۴ هستم . توی مدرسه ی دختری رو خییلی زیاد دوسش داشتم باهم دوست شدیم و من خییلی خوشحال بودم تاابنکه اتفاقی افتاد وحشتناک ک البته تقصیر منم بود واین اتفاق باعث شد ک رابطه ما محدود شود و او از من زده شد . بابت اون اتفاق واقعن متاسفم ولی کاریش نمیشه کرد . خدا میدونه ک من چقدر بهش فکر میکنم و ارزو دارم دوباره اون باهام مثل قبل بشه . اون اتفاق ک افتاد باعث شد ک مانبتونیم باهم چت کنیم ون زنگ بزنیم . واین خییلی زیاد دردناک واینه ک من هر چند وخ یبار براش نامه مینویسم و میفرستم . باخودش ک صحبت میکنم میگه من زمان میخام تا همه چی درست بشه . ولی نمیدونم چقدر طول میکشه . من بابت این اتفاق خیییلییی زیاد عذاب میکشم . از ته دلم دوسش دارم وهر بار تلاش میکنم تا بهش بفهمونم دوسش دارم ولی هر بار خراب میشه . بخداااا خییلی اذیتم .
سلام
سلام
شما دخترخانم نوجواني هستيد که دوست داريد رابطه خوبي با اطرافيان تان داشته باشيد و مي خواهيد با استفاده از اين روابطِ مثبت، انرژي لازم جهت کار و تلاش را به دست بياوريد. به نظر مي رسد که شما به دوست تان «وابسته» هستيد. علاقه ميان دو نفر، از اصل «مجاورت» که يک اصل روانشناختي است ناشي مي شود. وقتي دو نفر براي مدتي در کنار و مجاورت يکديگر باشند و ويژگي هاي شخصيتي شان با يکديگر تناسب داشته باشد به يکديگر علاقه مند مي شوند. علاقه مندي اگر در حدّ بِهَنجاري (نُرمال) باشد، اشکالي پيش نمي آرود. اما وقتي علاقه مندي از مقدارِ بهنجار بيشتر شود و به وابستگي تبديل شود، باعث کاهشِ عملکردِ فرد و اختلال در کار و تحصيل مي شود. شما هم در حرف هايتان گفته ايد که بابت محدودشدن رابطه تان خيلي زياد عذاب مي کشيد. در افراد وابستهْ نشانه هاي افسردگي، اضطراب و افکار وسواسي ديده مي شود. فرد وابسته براي اينکه احساس ارزشمندي داشته باشد، به دوست خود و اين رابطه دوستيْ نياز شديدي دارد. يعني «دوست و رابطه دوستي» منبعي است که به فرد وابسته، احساس ارزشمندي مي دهد. از اين رو، فرد وابستهْ عزت نفس پاييني دارد؛ يعني ميزان ارزشي که براي خود قائل است، در حدّ پاييني در فرد وابسته مي باشد. شما يک مجسّمه بي عيب و نقص از دوست تان در ذهن خود ساخته ايد و عاشق آن مجسمه خيالي شده ايد. اگر به درستي نگاه کنيد، دوست شما در کنار ويژگي هاي مثبت، ويژگي هاي منفي نيز دارد. بايد تلاش کنيد منبع و کانون ارزشمندي را از دوست و رابطه دوستي که يک منبع خارجي است، به منبعي داخلي و دروني (مانند: توانايي ها و استعدادهاي تان) منتقل نماييد. با اين کار مي توانيد در کنار ارتباط با دوست تان، به زندگيِ خود و پيشرفت در رسيدن به اهداف تان ادامه دهيد. به اين منظور، توصيه هاي زير را انجام دهيد:
- اهداف عاليِ مادّي يا معنوي براي خود در زندگي بيابيد. اگر زندگيِ خود را با هدفي عالي گره بزنيد و تلاش هاي تان را در جهت رسيدن به آن هدف تنظيم کنيد، مي توانيد به تدريج از پيله وابستگي بيرون بياييد. هدفي روشن و مشخص بيابيد و در قالب يک جمله مثبت روي يک کاغذ بنويسيد و در جايي که جلوي چشمتان است نصب کنيد و هر روز چند بار آن را با خود تکرار کنيد. مثلا مي توانيد بنويسيد «من براي موفقيتِ بيشتر در درس هايم هر روز سه ساعت درس مي خوانم».
- سر خود را با درس خواندن و کارهاي مفيدِ ديگر شلوغ کنيد. وقتي ذهن تان به معناي واقعي مشغول شود، کمتر به دوست تان فکر مي کنيد. به اين صورت، بعد از مدتي وابستگيِ شما کمتر مي شود و کمتر اذيت مي شويد. از آنجايي که شما دانش آموز هستيد، بهترين کار اين است که به صورت جدي تري درس بخوانيد. با اين کار، انگيزه پيشرفت تان بيشتر مي شود. افزايش انگيزه يِ پيشرفت به کاهش وابستگيِ عاطفيْ کمک زيادي مي کند.
- آهنگ هاي غمگين که شما را به ياد اين دوست مي اندازد و حال تان را خراب مي کند گوش ندهيد.
- هر روز بعد از ظهر، چند دقيقه ورزش کنيد. منظور ورزش هايي است که تحرک زيادي مي طلبد. طناب زني کنيد. ورزش هاي هوازي انجام دهيد که سوخت و ساز بدنتان را بيشتر مي کند و گردش اکسيژن را افزايش مي دهد. ورزش کردن باعث افزايش فعاليت، مشغول شدن ذهن و نيز ارتقاي انگيزه پيشرفت مي شود.
- رهايي از وابستگي، زمان بر است. يک وابستگيِ طولاني مدت را نمي توان چند روزه از بين برد. اگر مسأله زمان بربودنِ کاهشِ وابستگي را قبول کنيد، نبايد در اين راه نااميد شويد و با فکرکردنِ گاه و بيگاه به دوست تان، تصور کنيد که هرگز نمي توانيد وابستگي را از بين ببريد.
- درمانِ وابستگي عاطفي گاهي مانند اعتياد، نياز به کمک متخصصان روانشناسي و روانپزشکي دارد. اگر با انجام توصيه هاي بالا نتوانستيد مشکل خود را رفع کنيد و به زندگي عادي برگرديد، به همراه پدر يا مادرتان به يک روانشناس متعهد و خبره مراجعه نماييد و از او براي حلّ اين مشکل کمک بگيريد.
موفق باشيد.
/۴۲۱۴۶۰/
سلام
سلام
نمیدونم کی قراره اینو بخونه
چرا آدم باید دلتنگ دختری بشه که ...!
چرا یه دختر باید با یکی مثل خودش حرفایی بزنه که نباید!؟
سلام پسری ۱۶ ساله هستم گذشته
سلام پسری ۱۶ ساله هستم گذشته خیلی خوبی نداشتم توی سن کم عاشق و وابسته یکی از دوستام ک یه سالی ازم بزرگ تر بود شدم اونم خیلی منو دوس داشت ب حدی ک وقتی بحث جدایی میشد میزد زیر گریه ولی تنوع طلب بود بعد یه مدت خودش ولم کرد و من خیلی اذیت شدم و حدود چهار سال تو فکرش بودم کم کم داشتم از فکرش در میومدم ک پارسال توی مدرسه عاشق همکلاسیم شدم بهش گفتم ک گی ام و دوسش دارم اولایش اذیت میشد ولی بعدش خودشم عاشقم شد و خیلی دوسم داشت حتی وارد رابطه ام شدیم ولی فقط در حد بوس و بغل از سکس باهاس بدم نمیومد ولی اصلا اولیتم نبود و اینکه کنارم باشه رو ترجیح میدادم ولی چون اون گی نبود و ب گفته خودش بیماری دو قطبی ام داره همیشه حرفاش عوض میشد ینی بعد از بوس و بغل کلا عوض میشد و دم از جدایی میزد و باز فرداش پشیمون میشد و منو جذب خودش میکرد اینقدی این مورد تکرار شد ک خودشم خسته شد و اون رابطه رو با اون شکل تموم کردیم و الان دو دوست هستیم دو دوست حدودا صمیمی هنوزم ابراز علاقه میکنه و میگه ک دوسم داره ولی اصلا وارد اون بحثا نمیشم سر همین قضیه من از همجنسگرایی متنفر شدم و از همجنسگرایی فراری ام میخام ک درمان شم ولی بازم اونو دوس دارمو دوس دارم ک بیشتر اوقات کنارش باشم و اینکه دو قطبی هستو سر حرفایی ک میزنه نمیمونه خیلی اذیتم میکنه لطفا راهنمایی کنید ک چطوری علاقه و وابستگی رو تا حد امکان کاهش بدم و فقط در حد دو تا دوست صمیمی باشیم
دوست گرامي، سلام؛ از اعتماد
دوست گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم.
گفتيد که به دوستان علاقه داريد و شايد هم به او وابسته هستيد و اين وابستگي همراه با تمايل جنسي به او بوده است. در سن شما وابستگي به دوست همجنس گاهي اتفاق مي افتد و اين علاقه و گاه عشق به دوست همجنس تا مرز تمايل جنسي پيش مي رود. به اين تمايل همجنس خواهي و همجنس بازي گفته نمي شود. افراد همجنس خواه يا همجنس باز از جنس مخالف خوش شان نمي آيد و حتي حالشان از جنس مخالف بهم مي خورد و نمي توانند تصور کنند که با جنس مخالف رابطه جنسي داشته باشند.
همجنس بازي شرعا جايز نيست و گناه کبيره است و دوستي هم که زمينه آن را ايجاد کند شرعا مجاز نيست.
نمي دانيم که شما تمايل به همجنس داريد يا تنها وابسته هستيد و از شدت علاقه چنين تمايلي به دوست تان داريد ولي خودتان هم از اين حس خسته شده ايد. دوست تان هم شايد عذاب وجدان مي گرفت که وقتي اين صحبت ها پيش مي آمد از شما فاصله مي گرفت.
البته که راه کارهايي براي رهايي از چنين حسي وجود دارد ولکن در شرايط فعلي که شما حتي زمينه ازدواج هم نداريد نمي شود چنين راه کارهايي را در پيش گرفت و بهترين توصيه در شرايط فعلي کنترل غريزه جنسي است. توصيه مي کنيم روابط دوستانه تان را بيش از حد عميق نکنيد که رابطه عميق قلبي مي تواند به تمايل جنسي ختم شود. سعي کنيد افکار جنسي را در ذهن کنترل کنيد، بصورت مرتب ورزش کنيد. هميشه کاري براي انجام دادن داشته باشيد. موهاي زائد بدن را کوتاه نکنيد. به مسائل جنسي فکر نکنيد، نبينيد و نينديشيد تا ترشح هورمون هاي جنسي کاهش يابد.
اگر دوستي تان را نمي توانيد کنترل کنيد و به اين تمايلات ختم مي شود بهتر است آن را قطع کنيد. خوشحال مي شويم باز هم در خدمت تان باشيم.
/۴۲۷۰۴۸/
منم عین بقیه شما از یکی از
منم عین بقیه شما از یکی از همکلاسی هام خوشم اومد توی کلاس هفتم خیلی اوایل دوسش داشتم یه ادم مغرور بود ولی من اصلا غرورمو به هیچکسی نشون نمیدادم هزاران بار دل منو باغرورش شکوند مدرسه ها تعطیل شد و من با دختر عموی یکی از دوستام اشنا شدم که درست همین اتفاقا براش افتاده بود اونم عاشق هم کلاسیش شده بود ولی هم کلاسیش هیچ حسی بهش نداشته و قلبشو شکونده دختر عموی دوستم گفت که به من کمک میکنه تا از این عشق بی سر و ته دست بکشم و کمک کرد همه نامه هاشو پاره کردم همه چتامونو پاک کردم ولی بعد چند وقت بهم پیام داد عین همیشه صمیمی ولی مغرور و اخر چتمدن هم گفت دوسم داره و خداحافظی کرد
وای دوباره وقتی برگشت قلبم تند زد و با دیدن اسمش رو گوشی تپش قلبم رفت بالا هنوزم دوسش دارم اونم دوسم داره ولی غرورش اجازه نمیده پیش قدم شه
به نظرتون چیکار کنم باید ترکش کنم یا بمونم باهاش؟
با عرض سلام و احترام؛ سپاس از
با عرض سلام و احترام؛ سپاس از اينکه اين مرکز را براي مشاوره خود انتخاب کردهايد، اميدواريم راهنمايي خوبي براي شما باشيم.
احساس، ناراحتي و نگراني که در مورد دوستتان داريد قابل درک است، اميدوارم که در زمينه دوست يابي و همه مراحل زندگي موفق باشيد. هر چند سوال مطرح شده ابهاماتي دارد، ولي به طور کلي نکاتي بيان ميشود:
انسان دلبستگي هاي زيادي به اطراف، اشياء و افراد دارد و اين مقتضاي طبيعت انسان است؛ بنابراين داشتن تعلق تا جايي كه اختلال در عملکرد نداشته، مانع رشد و تكامل انسان نباشد، امري عادي و قابل قبول است، آنچه مهم است، اين است كه در اين راستا همچون ديگر جنبه هاي زندگي رعايت اعتدال لازم و ضروري است. هر چند احساس شما نسبت به دوستتان احساسي پاك و لطيف است، اما همواره بايد عواطف، دوستي و علايق با تعقل همراه باشند؛ عقل و منطق اين مقدار علاقه و وابستگي را تاييد نمي كند.
توجه و عمل به راهكارهاي زير مي تواند شما را در حل اين مشكل ياري كند:
۱. سطح عزت نفستان را افزايش دهيد، وابستگي عاطفي همواره با عدم عزت نفس ارتباط دارد. غير ممكن است كه در عين وابستگيهاي شديد احساسي، از عزت نفس بالايي برخوردار باشيد. اولين راه حل براي غلبه بر وابستگي عاطفي، آن است كه بدون شكنجه و عذاب و تخريب فكري، با مهرباني، عميقا بهخودتان عشق بورزيد. براي آنكه دوباره به عزت نفس دست يابيد نكات زير ميتوانند مفيد باشند :
- هر روز ساعتي را براي خوشحال كردن خودتان اختصاص دهيد.
- روي نكات مثبت و موفقيتهايتان تمركز كنيد.
- «نه» گفتن را ياد بگيريد.
- به خواسته هايتان توجه كنيد.
- براي آنكه مورد پسند ديگران قرار بگيريد، سعي نكنيد خودتان را تغيير دهيد.
- بهنظر خودتان اهميت دهيد.
- در ذهنتان تصوير مثبتي از خود داشته باشيد.
- با افراد مثبت نشست و برخاست كنيد.
- از خودتان مواظبت كنيد.
- از تنها ماندن لذت ببريد.
ميتوانيد از اين فرصت استفاده كنيد و كارهاي مورد علاقهتان را انجام دهيد: كتابخواندن، گوش دادن به يك فايل صوتي، ورزش كردن، يادگيري چيزهاي جديد و يا كمك به افراد نيازمند. اگر تنها هستيد، لحظات كوچكي كه در تنهايي با خودتان ميگذرانيد، ميتوانند لحظات ناب شادي بخشي باشند.
۲. سعي كنيد دوستان ديگري را جايگزين ايشان كنيد و روابط اجتماعي خود را افزون سازيد تا تا عمل جانشيني به طور عادي انجام گيرد و به تدريج از اين حس علاقه تان كاسته شود و ظرفيت هاي عاطفي تان به طور متناسب ميان ساير دوستان تان پخش گردد و در يك نفر متمركز نشود؛ اين كار، جلوي اين نوع آسيب ها را مي گيرد.
۳. اگر امکان ارتباط با ايشان را داريد، سعي كنيد به تدريج مدت زماني كه در طول روز در كنار او به سر مي بريد را كاهش دهيد.
۴. به صفات رفتاري منفي او هم توجه كنيد تا اين احساس در شما از بين برود و او را به عنوان يك دوست معمولي نگاه كنيد و نه يك معشوق.
۵. تلقين در جهت منفي و مثبت اثر خود را به همراه دارد. بنابراين سيگنال هاي منفي را بايد كنار گذاشت. هرگز به خود تلقين نكنيد كه چنين گرايشي در شما قوي است.
۶. به اين فکر کنيد که اين نوع وابستگي باعث خواهد شد، فرصت هايي که ديگر برگشت ناپذير هستند را از دست بدهيد و آينده زندگي خود را متزلزل بنا نماييد.
۷. اوقات خالي خود را با برنامه هاي مفيد پر كرده و از تنهايي و بيكاري پرهيز كنيد تا اين افكار به سراغتان نيايد.
۸. افراط در اينگونه دوستي ها و وابستگي ها به زندگي آينده شما به صورت جدي آسيب مي رساند. زيرا هزينه كردن بيش از حد عواطف براي دوستان، باعث مي شود در آينده نتوانيد روابط عاطفي مطلوبي با همسر خود داشته باشيد؛ زيرا هر انساني داراي يك منبع محدودي از انرژي رواني است؛ همين طور كه توانايي جسماني او محدود است انرژي هاي رواني او نيز محدود است بنابراين بايد اين انرژي ها را به موقع، به تدريج و با احتياط هزينه كرد.
انشاالله موفق باشيد.
/۴۴۰۹۷۷/
سلام خسته نباشید شناختی از
سلام خسته نباشید شناختی از شما ندارم ولی از پاسخگویی و ارامشی ک هدیه میدهید ب بقیه ممنونم
گاهی این ارامش میتونه در قبال ی راهنمایی ساده باشه
۱۷ سالمه و حدود ۵ ساله ک با همجنس خودم ارتباط قلبی داشتم اونقدرا بزرگ نشدم ک بتونم بگم اسمش عشق بود یا نه ما با تمام وجود همو دوس داشتیم و این دوست داشتن واقعا پاک بود
ولی ب خاطر ی سری اتفاقا مجبور شدیم دور از هم بمونیم
چی میشد اگ ماهم میتونسیم کنار هم زندگی کنیم؟
منک ب جنس مخالفم علاقه ای ندارم اسراف نیست روحی ک دارم و اسیب هایی ک میبینه؟
سلام دوست گرامی و تشکر از
سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز
با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.
برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:
۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"
این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir
سلام خدمت کاربران محترم من
سلام خدمت کاربران محترم من مرد هستم سی ساله که چند سال ی وابستگی گریبان گیرم هستش وابستگی عاطفی شدیدی به همجنسم,همسایه مون که نزدیک پنجاه سالشه نمیدونم غیر عقلانی هستش یا نه اما وقتی درگیرش شدم واردش شدم اصلا فکرم نمیرسید این وابستگی به پنج سال بکشه جوری که حتی نتونم حتی یک روز بدون اون باشم حتی یک روز .اوایل اشنایمون چون ترس داشتم از احساسم بگم با یک اسم مجازی به اسم سیما وارد ایدی تلگرامش شدم اوایل شوخی بود پیش بینی این روز ها رو نمیکردم رفته رفته همچین در نقش سیما غرق شدم که خودمم باورم شد سیما هستم تا اینکه از این بازی احساسی خسته که نه میخواستم هر طوری هست من هویت خودم بخواد نه سیما امدم نشونه های از خودم به جا گذاشتم نشونه های خیلی روشن روشن بد چندی احساس کردم میدونه من کی هستم از همه چی خبر داره نشونه هام رو متوجه شده بد چند سال بین دو دلی ها و شک تردیدم اعتراف کردم که من پسر همسایه تون هستم بهت که همجنسم هستی احساس دارم اصلا هیچ هیچ شوکه نشد,خیلی ارام انگار از قبل منتظر همچین چیزی بود باشه فقط سوال های معمولی پرسید منم جواب دادم خلاصه از خودم اتفاق های گذشته ام گفتم بهش گفتم بمون کنارم اما چون مجبور شدم به خاطر این اعتراف گذشته ام رو بهش بگم حالم خیلی بد شد گفتم از زتدگیم بره نمیخوام باشه چون میخواست به جای قهرمان داستانم ترهم کنه بهم منم نخواستم رفت الان حالم خیلی بده خیلی چون هم مجبور شدم گذشته ام عین ی زخم کهنه سر وا کنه هم اونی ک توی زندگیم خواستم باشه نیست الان حالم خیلی خیلی بده از شما کمک میخوام راهی نشونم بدید چون با این افکاری که بهم هجوم میارن دنیا رو برام کردن عین یک جعبه کبریت نمیدونم تا کی میتونم دوام بیارم چون توی این سال ها و قبل این سال یکی دوبار اقدام به خودکشی کردم دیگه هم بهونه ای هم ندارم چون هیولای تو وجودم بدجور من رو میکشونه طرف خودش و من این رو انتخاب کردم که گذشته ام رو فراموش,کردم و فراموش هم کردم چون توی این پنج سال فقط فقط چنت میکردیم حرف میزدیم و توی زندگیم تاثیر خوبی داشت اما الان نمیدونم چیکار کنم.
سلام دوست گرامی و تشکر از
سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز
با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.
برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:
۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"
این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir
سلام من ی پسر ۲۰ساله ام واز۱۵
سلام من ی پسر ۲۰ساله ام واز۱۵ سالگیم ی مشکلی رو درون خودم احساس میکردم ولی به خانوادم چیزی نمیگفتم تارسیدم به ۲۰ سالگی و دیدم این مشکل یا بهتره بگم بیماری حل نشد وبه بهونه وسواس خواستم به یک مشاورمراجعه کنم و خانوادم مخالفتی نکردند اولین مشاورمنو ارجاع داد ب یه مشاور دیگه....چهارتا مشاور منو ارجاع دادند واخرگفتن مشکلت ترنس بودنه بابام کلا مخالفت کرد و به اصرار مامانم مشاورمو عوض کردم که گفت مشکلت همجسگراییه من به همجنس های خودم به شدت وابسته میشم و ازان ها توجه و اهمیت میخام و توبرنامه های مجازی دنبال یکی میکردم که مثل خودم باشه که بتونم باهاش درارتباط باشم به چند نفر ک همجنسگرانبودن رو زدم که بیشتر این رابطه ها به شکست منجر شده یا رابطشون در حد سه چهار روز بوده وبعد کلا قیدمو زدند رفتن من به یکی ازدوستام خیلی وابسته بودم و ۵۵۰هزار تومن واسه تولدش کادو خریدم من مسافرتمو بخاطر اون خراب کردم شب وروز به فکرش بودم ولی اون یه دختررو ترجیح داد حق میدم بهش چون اون فرق داشت با من طرز فکرش ورفتاراش حتی اون نیازی به همجنسش نداشت و دنبال جنس مخالفش بود لطفا کمکم کنید بتونم یکی مثل خودمو پیدا کنم تا کمتر اذیت بشم ویه امیدی داشته باشم واسه زندگیم
سلام دوست گرامی و تشکر از
سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز
با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.
برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:
۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"
این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir
سلام، من دختری ۱۵ ساله هستم.
سلام، من دختری ۱۵ ساله هستم. و این اواخر خیلی گیج شدم و نمی دونم باید چیکار کنم، من دوست صمیمی ای دارم که اورا بیش از حد دوست دارم که به نظر خودم درست نیست، وقتی کسی بهش بد می کنه یا بهش نزدیک میشه یا ازارش میده تحمل نمیکنم و واقعا عصبی میشم. و دختر دیگری هست که اورا تا به حال روبه رو ندیدم... اما به ترز عجیبی بهش علاقه دارم، یجورایی میخوامش دوسش دارم، و ی روز تو استوریش اشاره ای به لزبین بودنش کرد که نمیدونم درسته یانه اما وااااااااقعا بال در اوردم دست خودم نیست، و اون خیلی شبیه تام بوی ها میمونه. و اگه تا اینجا به قضیه نگاه کنیم من از دخترا خوشم نمیاد، و فقط به این دوتا دختر علاقه زیادی دارم، برای دوستم زیاد جدی نیستم... اما اون دختر..... چه بخوام چه نخوام به سمتش کشیده میشم اگه نباشه نگرانش میشم، اما خب چیزه.... اوم... ی پسری هم هست که تغریبا ۴ سال پیش دوستداشتم..... و این روزا میاد تو خوابم. به خدا قسم فراموشش کرده بودم و حتی ازش بدم میومد.... اما یجورایی انگار عاشقشم... واقعا گیج شدم نمیدونم چیکار کنم، من از دخترا خوشم نمیاد، فقط اون ای که گفتم و پسرا هم همینطور.. هر چقدرم از اون پسر بدم بیاد اما همیشه میگم...، اگه قراره بایه پسر باشم فقط اون خواهد بود (که غیر ممکنه) و اگه قراره با یه دختر باشم دوستم که... اونم یجورایی غیر ممکنه اما..... اون دختر خیلی توجهم رو جلب کرده.... میدونم کارم اشتباهه و میدونم نباید این رو ادامه بدم اما..... هر وقت میخوام ول کنم اونا بیشتر خودشون رو نشون میدن، و فبلا با دکتر شمشیری حرف زدم و اون موفع بهم گفت امکان بایسکشوال بودنم وجود داره.. اما من واقعا بای سکشوالم؟؟ لطفا کمکم کنید از این سر گیجی دربیام.
سلام دوست گرامی و تشکر از
سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز
با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.
برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:
۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"
این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir
سلام من ۱۴ سالمه و از بچگی ک
سلام من ۱۴ سالمه و از بچگی ک کلاس اول بودم عاشق هم جنس خودم میشدم و تا الان هم ادامه پیدا کرده عشق من ب همجنسام اصلا ب هیچ وجه از روی هوا و هوس نیست بلکه من همیشه آرزو داشتم ی رفیق واقعی داشته باشم ک تا ابد در کنارم بمونه قبلا ک ب همکلاسیام علاقه مند میشدم ی حس زود گذر بود ی وقتایی زیاد طول میکشید تا تموم شه ی وقتایی کم در شروع سال جدید یکی از همکلاسیام ک اغوامم هم میشه خیلی باهم چت میکردیم من اولش هیچ احساسی بهش نداشتم ولی وقتی ی ایموجی قلب آبی برام فرستاد یا آهنگ های ایرانی ک من تا ب حال گوش نداده بودم منو دیووونه خودش کرد اولش گفت ک دوسم داره ولی ب مرور زمان ک نسبت بهم بی توجه شده بود و خییییلی کم چت میکرد منو ب بهونه گرفتن انداخت اول خودش شروع کرد حالا ک من عاشقش شدم و حاضرم جونمم فداش کنم خیلی سرد رفتار میکنه ولی من از ته قلبم دوسش دارم احساس بی ارزش بودن میکنم چون شخصیتم پیشش خیلی خراب شده ده دفه التماسش کردم و ازش میخواستم ک اونم برای ی بارم ک شده بهم رک بگه دوستم داره ولی روز ب روز ازم دورتر میشه نمیدونم چیکار کنم خیلی دوسش دارم اما نگرانم ک ی روز ازدواج کنه و من ضربه بخورم تو رو خدا کمک کنید...
سلام و تشکر از ارتباطتان با
سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز
با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.
برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:
۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"
این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir
سلام، من ۳۴ سالمه و مجردم،
سلام، من ۳۴ سالمه و مجردم، برای اولین بار در عمرم عاشق یه دختر شدم و حالا فهمیدم که اون خودش دوست دختر داره. دارم روانی میشم، انقدر گریه کردم که جونی برام نمونده، من در کل از رابطه جنسی خیلی بدم میاد و به نظرم کثیف ترین کار دنیاس، چه بین زن و شوهر چه بین مرد و مرد و چه بین زن و زن. و فقط دوس دارم بغلش کنم و ببوسمش و تا آخر عمر همینطوری کنارش زندگی کنم، بدون رابطه. چیکار کنم؟ توروخدا حالم خیلی بده
سلام و تشکر از ارتباطتان با
سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز
با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.
برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:
۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"
این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir
با سلام حدمت دوستان عزیز
با سلام حدمت دوستان عزیز کامنت ها رو خوندم اکثرا دوستان در سن جوانی که سن به شدت حساسی است علاقه عاطفی اکثرا به دور از روابط جنسی رسیدند به اصطلاح به عشق افلاطونی رسیدن خدمت دوستان عزیز عارضم که شما تنها چند قدم با چشیدن عشق واقعی یعنی عشق به پروردگار متعال فاصله دارید اکثرا افراد نوشته بودن که طرف مقابل رو دوست داشتن حتی حاضر بودن به خاطر اون از خودشون بگذرن و بعضا شب ها به یاد طرف مقابل میخوابیدن خوب این عشق مجاری است و پایدار نیست و تنها عشق به پروردگار یکتا ابدی و حقیقی است اما کسایی که دچار عشق مجازی شدن راحت میتونند به عشق حقیقی برسند تنها کافیه که عشق مجازی به اون فرد روز از بین ببری تا به خدا برسی همونجور که عرفا میگن المجاز قنطرته الحقیقه امیدورام موفق باشید من خودم فقط ۱۶ سالمه و مشکلاتی شبیه دوستان داشتم که الحمدالله رفع شده
سلام و تشکر از ارتباطتان با
سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز
با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.
برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:
۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"
این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir
نظرات