آیا می توان از پیامبر (ص) و سایر معصومان انتقاد کرد؟

انتقاد از پیامبر

قبل از هر چیز باید سوال را دقیق شناخت و اجازه نداد با خلط ها و ابهام ها، جواب اصلی گم شود. مثلا اگر فرق انتقاد با اخذ مشورت یا سوالاتی که برای کشف حکمت ها و ... بوده، روشن نشود قطعا به جواب دقیقی دست پیدا نمی کنیم. کما اینکه باید بین درست بودن انتقاد از معصوم و واقع شدن انتقاد نسبت به معصوم، تفکیک نمود. چرا که نمی توان به دلیل مماشات معصوم نسبت به کسانی که به او انتقاد می کرده اند، تصور نمود پس انتقاد کردن عمل حقی بوده است.

انتقاد مطابق لغت نامه های معتبر به معنای خرده ‏گیری، آشکار کردن زیبایی‏ها و کاستی‏های یک اثر، اظهار کردن عیب‏ها و محاسن یک امر می باشد. در واقع اگر چه بر خلاف رویه رایج عمومی، انتقاد به معنای اشکال گرفتن صرف نیست، اما فرض وجود اشکال و تلاش برای بیان آن یک بخش اصلی انتقاد است.

با همین بیان و دقت در مفهوم عصمت، جواب نمایان می شود. چرا که معصوم یعنی کسی که خدای متعال برای ما تضمین نموده است اشتباهی ندارد و از همین رو اطاعت از معصوم می تواند تمام اختلافات را حل نماید و بشر را به راه حق و واحد برساند.[۱] اگر بنا باشد سخن معصوم هم با دیده تردید نگریسته شود و هر کس بخواهد با عقل خود آن را عیار سنجی نماید، طبیعی است که اختلافات از جامعه بشری رخت برنخواهد بست و هر گروهی باید به فهم خود تکیه کنند و به سویی که خودشان تشخیص می دهند، بروند.

لذا حتی اگر عده ای بخواهند علیه معصوم شهادت دهند و اشتباهی را به او منتسب کنند، سخن مدعیان هرگز قابل پذیرش نیست و آن ادعا و شهادت به نوعی کفر محسوب می شود. چون مخالف شهادت خدای متعال بر عصمت معصومان است و کسی که اشتباهی را به معصومان منتسب کند، در حال انکار سخن خدای متعال می باشد. [۲]

البته عموم مسلمانان کمتر توانسته اند به درک این مطلب نائل شوند. و بدبختی های مسلمانان نیز از همین رو است. در حالی که خدای متعال بر مومنان لازم می داند حتی در دل خودشان نسبت به دستورات پیامبر (ص) مخالفتی نداشته باشند (آیه ۶۵ سوره نساء) مسلمانان در بسیاری از مقاطع مقابل دستور پیامبر (ص) می ایستادند و درک نمی کردند که هر چه ایشان بگویند، به نوعی وحی شمرده می شود، حتی در جایی که هیچ آیه ای از قرآن در میان نباشد، مثل آنکه ایشان دستور دادند تمام درهای مسجد جز در خانه حضرت علی (ع) بسته شود، اما عده ای از مسلمانان اعتراض کردند و پیامبر (ص) به این آیه استشهاد نمودند که:

وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏(۴ و ۳ نجم) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد! آنچه مى ‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست. [۳]

تلقی باز بودن مسیر نقادی سخن معصوم سبب گشت عده ای خود را در امر خلافت و جانشینی صاحب نظر بدانند و بتوانند بر خلاف دستورات متعدد و موکد پیامبر (ص) خلافت را از مسیر اصلی خود منحرف نموده و با بر مسند نشاندن افراد غیر معصوم مسلمانان را دچار بلیه های بزرگ بنمایند. و اصرار بر همین مسیر انحرافی سبب شده است که امروز اهل سنت، باور جدی و سزاواری نسبت به عصمت پیامبر (ص) نداشته باشند. چرا که برای توجیه انحراف ها، چاره ای نداشتند جز آنکه پیامبر (ص) را تنزل دهند و دهها حدیث جعل شده است تا با نسبت دادن اشتباهاتی به پیامبر (ص) ارتکاب اشتباه از سوی مدعیان جانشینی ایشان عادی جلوه داده شود.  

اما شیعه افتخاراتی چون هارون مکی دارد. او آنچنان ولایت معصوم را درک نموده که به صرف دستور امام، بدون هیچ سخنی در تنور گداخته می رود.[۴] کما اینکه مقداد چشم در چشم حضرت علی (ع) دوخته بود تا لحظه ای از معصوم عقب نماند.[۵] و در نزد اغلب علمای شیعه حتی احتمال سهو از جانب معصوم نیز پذیرفته نشد، چه برسد به اینکه هر گروهی دچار این توهم شوند که در امری دارای تخصص برتر از معصوم می باشند و علیرغم رای و نظر معصوم می توانند مسیر دیگری برای خود طی نمایند.

باید توجه نمود که تا این فهم از جایگاه معصوم در عده قابل توجهی حاصل نشود، فرج مومنان رخ نخواهد داد. کما اینکه امامان پیشین به دلیل قلت این نوع درک، قیام ننمودند و بشر هنوز چوب عدم فهم لزوم اطاعت از معصوم را می خورد و تا زمانی که در این بی راهه سر به سنگ ها خوردن بیدارش نکند، همچنان ضربه های بیشتری متحمل می شود.




[۱] . رک: اصول کافی ج ۱، ص ۱۶۹ مناظره هشام بن حکم برای بیان لزوم رهبر معصوم که مورد تائید و تشویق امام صادق (ع) قرار گرفت، و به همین معنا اشاره می کند.

[۲] . رک: بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۲۴: حضرت علی ع از ابوبکر می پرسند اگر دو نفر علیه حضرت فاطمه (س) شهادت بدهند، چه خواهی کرد و ابوبکر می گوید به حضرت فاطمه (س) حد جاری می کنم که امیر المومنین (ع) می فرمایند در این صورت کافری چرا که شهادت خدا در آیه تطهیر را رد کرده ای و شهادت غیر خدا را پذیرفته ای!

[۳] . رک: تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۴۸۱

[۴] . بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۲۳

[۵] . الاختصاص، ص ۹

 

دیدگاه‌ها

اگر باید سخن معصوم را بدون چون و چرا پذیرفت، پس چرا حضرت علی (ع) در ماجرای زره خود به قاضی مراجعه کردند و قاضی نیز بر خلاف ادعای حضرت رای داد؟

تصویر soalcity

منظور نوشته بالا این است که رد کردن سخن معصوم اشتباه است. نه اینکه چنین اشتباهی اتفاق نیفتاده و هیچ کس در هیچ جایی با سخن معصوم مخالفت نکرده است. بله ، می دانیم که با معصومان مخالفت های زیادی شده است. اما اتفاق افتادن به معنی درستی آن نیست.
علاوه بر این باید توجه کنیم، پذیرش کامل و تمام عیار نظرات معصومان، بر مسلمانانی که عصمت را پذیرفته اند، لازم است. اما طرف مقابل در این ماجرا، و کسی که زره در دست او بوده است، یهودی یا مسیحی بوده است. و نسبت به اهل ذمه (غیر مسلمانان در کشور اسلامی) تعهد شده است که عادلانه رفتار شود. و عدالت در دعاوی نیز قاعده رسمی دارد که اقامه شاهد و نظایر آن را شامل می شود.

مرا با مدح و ثنای نیکو نستایید و بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است، با من سخن مگویید و آن چنان که از زورمندان درنده خوی پروا می کنند، از من فاصله مگیرید و با تصنّع با من نیامیزید و چنین مپندارید که اگر با من سخن حقی گفته شود مرا گران می آید و نیز گمان مبرید که من بزرگداشت نفس خویش را خواهانم، زیرا آن که از شنیدن حق و پیشنهاد عدالت احساس سنگینی کند، عمل به آن دو، برایش سنگین تر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق و نظر دادن به عدل دریغ مورزید، که من در نزد خود برتر از آن نیستم که خطا کنم و از خطا در کردار خویش نیز احساس امنیتی ندارم، مگر آن که خداوند در برابر خویشتن خویشم کفایت کند، که او بیش از خود من نیز قلمرو هستیم را مالک است

تصویر soalcity

اگر منظور از نقل این کلام قسمت انتهایی آن است، و خواسته شده با استناد به کلام حضرت عصمت ایشان نفی شود، باید توجه کرد که :
اولا چنین برداشتی خلاف عقیده مسلم و قطعی شیعیان درباره عصمت معصومان است. و نمی توان با استناد به یک حدیث، یک عقیده قطعی و مسلم را تکذیب کرد.
ثانیا واقعا چنین معنایی از این جمله قابل استفاده نیست. چون برای فهم معنای یک مطلب، باید آن را به طور کامل و بدون حذف بخشی از آن مد نظر قرار داد. یعنی مثلا نمی توان گفت پیامبر (ص) منکر خدا بود، چون مکرر می فرمود : لا اله ! چون پیامبر (ص) پس از بیان این مطلب استثنایی می آورد که معنای کلام را کاملا متفاوت می کرد (الا الله)
نظیر این جمله در قرآن در آیه ۵۳ سوره یوسف آمده است. ایشان در مقابل تهمتی که زده شده است، می فرماید من خود را تبرئه نمی کنم، نفس خیلی به بدی امر می کند. مگر کسی که خدا به او رحم کرده باشد.
معلوم است که حضرت یوسف گناهی مرتکب نشده بود. و این نوع بیان عصمت را رد نمی کند، بلکه در حال بیان توحید فاعلی است. که معصوم نشان می دهد هر چه دارد از خدا است.
کما اینکه ادبیات قرآنی نیز همین گونه است، مثلا می فرماید کسی علم غیب ندارد بعد اضافه می کند مگر آنکه خدا به او بدهد.
یعنی ما باید هر صفت کمالی را به شکل مستقل از خودمان نفی کنیم و آن کمال را تنها در صورتی که در ذیل عنایت الهی دیده می شود، ببینیم. و این لازمه توحید است.

بخش اول کلام نقل شده نیز در زمان تقیه حضرت علی (ع) بوده است. حضرت با کسانی مواجه بود که ایشان را معصوم نمی دانستند. و الا لازم نبود حضرت چنین سخنانی بفرمایند که من را مثل پادشاهان نبینید. و به خاطر همین تقیه حضرت حتی در مشروعیت حکومت خود، به بیعت اشاره می کنند نه به نصب الهی! باید توجه کنیم حضرت علی ع حتی در زمان خلافت در تقیه بودند و نمی توانستند تمام حقایق را همان گونه که حق است بیان کنند. ایشان یک بار از نماز تراویح نهی کردند علیه شان تظاهرات شد و حضرت سخنی دارند که به چهل بدعت اشاره می کنند که اگر توانش را داشتند از آنها جلوگیری می کردند اما نتوانستند از آن بدعت ها نهی کنند. (رک: کافی ج ۸، ص ۵۸)

عبدالله بن ابی یعفور روزی در محضر امام صادق(ع)نشسته بود و از وجود مقدس آن حضرت بهره مند می شد. عبدالله درضمن سخنانش کلامی را بیان کرد که مورد توجه امام(ع) قرار گرفت;سخنی که از منتهای اخلاص وی ریشه گرفته بود و از اعماق جانش برمی خواست. او به پیشوای ششم عرضه داشت: «ای مولای من! قسم به خدا! اگر اناری را دو نصف کنی و بفرمایی که نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، مطمئنا شهادت خواهم داد که آن چه را گفتی حلال،حلال است; و آنچه را که فرمودی حرام، حرام است; و هیچ گونه چون و چرا نخواهم کرد.» امام صادق(ع) فرمود: «خدا تو را رحمت کند، خدا تو را رحمت کند.»
معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، ص ۹۸; کشی، ص ۲۴۹

آیت الله اراکی گفته اند:طبق آیه‌ی "و نضع موازین القسط" و تفسیر آن، اهل بیت (ع) خود میزان قسط و شاخص سنجش هستند. این که بگویید همه چیز و همه کس قابل نقد است مسدود کردن باب نقد صحیح است.
چگونه همه کس قابل نقد باشند، باب نقد صحیح مسدود می شود؟

تصویر soalcity

در ابتدای این نوشته به ماجرای مناظره هشام بن حکم اشاره شده است، و احتمالا منظور آقای اراکی نیز اشاره به همین مساله است.
زمانی می توان از درست و غلط سخن گفت که معیاری برای سنجش وجود داشته باشد و بتوان در یک جا به نتیجه قطعی رسید. و الا باید در هر سختی احتمال درست بودن و غلط بودن بدهیم و هیچ گاه به نتیجه قطعی نرسیم که چه چیز درست است.
اما اگر یک مطلبی داشته باشیم که به شکل قطعی درست باشد، آن وقت می توان با تکیه کردن به این معیار، باقی مطالب را بررسی کرد.
و معیاری که ما از آن استفاده می کنیم، عصمت و صحت قطعی وحی است.
و الا مشخص است که حتی درباره سخنان بسیاری ادعای قطعیت شده، اما صحیح نبوده اند. حتی بسیاری از استدلال های فلاسفه ابطال شده اند. و کسانی که مدعی سخن عقلی هستند، با یکدیگر اختلافات و تعارضات جدی دارند که معلوم است حداقل یک طرف ماجرا ادعای بیهوده کرده است و نمی توان به صرف ادعای عقل مطلبی را پذیرفت.

ماجرای کسی که به پیامبر ص می گوید آیا این سخن از توست یا از خداست، چیست؟

تصویر soalcity

پس از ماجرای غدیر خم، مردی به مسجد پیامبر ص آمد و پيشاپيش رسول خدا صلى الله عليه وآله بر دو زانو نشست و عرض كرد: اى محمد! تو به ما فرمان دادى كه گواهى بدهيم خدايى جز الله نيست و تو رسول خدا هستى ما نيز پذيرفتيم. تو به ما فرمان دادى كه شبانه روز پنج نماز بخوانيم، در ماه رمضان روزه بگيريم، به حج خانه خدا برويم و زكات مال را بپردازيم; ما نيز پذيرفتيم. اما تو به اين اندازه راضى نشدى تا اين كه دست عموزاده خود را بالا بردى و او را بر مردم برترى دادى و گفتى: هر كس من مولاى او هستم، على نيز مولاى اوست!

اين سخن توست يا سخن خداوند؟

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در حالى كه ديدگانش قرمز شده بود فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست، اين امر از جانب خداوند است. و اين را سه مرتبه تكرار نمود.
در اين هنگام آن مرد برخاست و مى گفت: خدايا! اگر آن چه محمد مى گويد، حق است، سنگى از آسمان بر ما نازل كن، يا عذابى دردناك بر ما فرو فرست!
راوى مى گويد: به خدا سوگند، هنوز آن مرد به شترش نرسيده بود كه خداوند از آسمان سنگى را به سوى او پرتاب كرد و بر فرق او اصابت كرد و از دُبُرش خارج شد، او فورى جان داد، و خداوند متعال اين آيه بر پيامبر نازل كرد: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع)

آیت الله میلانی: ما در انتقاد می‌خواهیم بسنجیم؛ این کلام صحیح است یا نه؟ آیا کلام هرکسی را باید بگذاریم در ترازوی سنجش، کلام معصوم هم همین گونه است؟ ولو اهل انتقاد هم باشیم ولو مطابق احکام و آداب انتقاد می‌خواهیم انتقاد بکنیم؟ آیا کلام معصوم هم همین طور است؟ کلام امام، کلام نبی قابل انتقاد است به این معنی که سنجش بکنیم تا بفهمیم صحیح است یا نه؟

پس وَ مايَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏ کجا رفته است؟ آیه مبارکه ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا کجا رفته است؟
امام و نبی و ملائکه عباد مکرمون، این قرآن است، لَايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون‏. پس اگر کسی بیاید در یک ملأ عامی بگوید که یک عربی آمد بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) انتقاد کرد که "این کلام از شماست یا از خداست؟"، پس می‌شود انتقاد کرد بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله).

این حرف است؟ کسی که تحصیل کرده باشد، کسی که اهل مطالعه باشد، تمسک می‌کند به حرف آن اعرابی که بعد از واقعه غدیر آمد اعتراض کرد بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) که "این کلامی که گفتید از خودتان هست یا از خدا؟"؟ آن وقت آیه مبارکه "سأل سائل بعذاب واقع" نازل شد و این آدم همان جا هلاک شد. این اعتراض بود اولاً، ثانیاً انتقاد نسبت به کلام معصوم اعم از امام و نبی و ملائکه راه ندارد. انتقاد برای سنجش حق از باطل بود، مگر معصوم باطل می‌گوید؟

نظرات