آیا خداوند قادر است سنگی را خلق کند که خود قادر به بلند کردن آن نباشد ؟

قدرت خداوند، محدودیتی ندارد؛ یعنی خداوند بر هر چیزی توانا است. خدا هر کاری را که بخواهد، انجام می دهد و بر هر چیزی قادر است؛ اما به این شرط که آن چیز، شدنی و ممکن باشد و تحقق خارجی آن کار، از نظر عقل محال محسوب نشود؛ یعنی کاری غیر ممکن نباشد. اگر به کارهای مختلفی که به ذهن ما می آید، توجه کنیم، می بینیم که می توان آن ها را به دو دسته تقسیم کرد:
۱. کارهای شدنی و ممکن؛
۲. کارهای نشدنی و محال و نامعقول.

مثلاً جا به جا شدن یک کوه، کاری بسیار دشوار به نظر می رسد؛ اما در عین حال، شدنی و ممکن است. کافی است که یک دستگاه عظیم یا جرثقیلی بزرگ تر از کوه ساخته شود؛ اما رد شدن یک توپ فوتبال از درون سوراخ یک سوزن، در حالی که هر دو به اندازه خود باقی بمانند، کاری ناممکن و نشدنی است؛ زیرا جسم بزرگ، از سوراخ کوچک نمی گذرد.
به همین نسبت باید توجه داشت که قدرت خداوند و یا هر موجود دیگر، در حدود کارهای نشدنی و نا ممکن سنجیده نمی شود. کارهای محال و نا معقول، امکان واقع شدن ندارند تا کسی بتواند آن را انجام بدهد؛ نه خداوند و نه هیچ موجود دیگری. انجام نشدن آن ها هم به نا ممکن بودن خودشان بر می گردد، نه قدرت نداشتن فاعل.

پس اصل قدرت داشتن، در محدوده کارهای شدنی و ممکن است. در این کارها قدرت همه موجودات، محدود و ناقص است و قدرت خداوند نا محدود و کامل؛یعنی کارهایی هست که تنها خدا می تواند آن ها را انجام دهد و هیچ موجود دیگری قدرت انجامشان را ندارد.

و اگر کسی در تصور این مطلب مشکل دارد، می توان او را این گونه متوجه کرد که بگوییم: بله خداوند می تواند چنین سنگی خلق کند اما نمی تواند! قطعا شخص با شنیدن این جمله اعتراض خواهد کرد که این دو با هم جمع نمی شوند. و در این جا می توانیم به او بگوییم که سوال او نیز از همین سنخ است. او می خواهد چنین سنگی موجود باشد، اما وجود نداشته باشد. چون خدا بر هر کاری قادر است، پس چنین سنگی نمی تواند وجود داشته باشد. اما از یک سو نیز تصور خلق آن،  شده است.

برای توضیح بیش تر به منابع زیر مراجعه کنید:
- پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، ج ۴، ص ۱۷۸ - ۱۸۵.
- خدا را چگونه بشناسیم، ناصر مکارم شیرازی، ص ۹۹ - ۹۳.

دیدگاه‌ها

نظر علمي بده شما عقايدتون رو حرفاتون اثر گذاشته مثل ون هلمونت

تصویر soalcity

سلام
عقاید نباید بر روی حرفها اثر بگذارد؟ پس چگونه شما بدون هیچ منطق و دلیلی، نوشته فوق را غیر علمی خوانده اید؟

آیا خدا قادر به خلق کردن خدایی قدرتمند تر از خود است؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
در جواب این سؤال، باید به چند نکته توجه داشت:
الف) قدرت الهى بى‏نهایت است و حدى براى آن نمى‏توان فرض کرد.
ب) همیشه قدرت به امر ممکن تعلق مى‏گیرد یعنى، هرکارى که امکان وجود آن باشد متعلق قدرت است.
ج) وجود شریک براى خد محال ذاتى است.
محال بر دو نوع است: عادى و ذاتى.
۱. محال عادى، یعنى آن که ممکن است انجام بگیرد ،ولى به طور خارق‏العاده و از عهده افراد عادى و علت‏هاى معمولى خارج است، نظیر معجزه‏هاى پیامبران، مثلاً اژدها شدن عصا محال عادى است، یعنى، از طریق علت‏هاى مأنوس امکان ندارد . نیز از عهده افراد عادى خارج است، ولى کارى است ممکن که با علل غیرعادى (خارق‏العاده) و توسط حضرت موسى (ع) انجام گرفت.
۲. محال ذاتى، آن است که اصل فرض آن دچار تناقض است، مثلاً در جاى خود ثابت شده است که شریک براى خدا غیرممکن است. وقتى غیرممکن شد، فرض این که «آیا خداوند مى‏تواند براى خود شریک بیافریند» دچار تناقض است، چون «شریک خدا» امکان وجود ندارد، درحالى که سؤال مى‏شود آیا مى‏تواند؟
لفظ «مى‏تواند» در جایى به کار مى‏رود که امکان انجام آن کار محرز باشد. بنابراین با وصف این که «شریک خدا» غیرممکن است، لازم مى‏آید که ممکن باشد ،چون از یک طرف ، فرض این است که شریک خدا غیر ممکن است. از طرف دیگر چون لفظ «مى‏تواند» را به کار برده‏ایم، باید ممکن باشد. سپس در عین امکان شریک ، عدم امکان آن و در عین عدم امکان شریک، امکان آن لازم مى‏آید و این تناقض است . با این بیان جایى براى طرح سؤال مذکور باقى نمى‏ماند.
تناقض این جا است :موجودی که مثل خدا باشد ، یعنی باید واجب الوجود باشد و از موجود دیگر به وجود نیامده باشد. فرض این که خدا آن را به وجود آورد ، یعنی واجب الوجود نباشد . کاملا روشن است که هم واجب الوجود بودن و هم واجب الوجود نبودن ، تناقض دارد.
یعنی تناقض گوئی است که بگوئیم هم خدا آن را به وجود آورده و هم مثل خدا است و از چیزی به وجود نیامده است. پس فرض مثل خداوند تناقض گوئی و محال ذاتی است.
بنابراین قدرت همیشه به امور ممکن تعلق می‌گیرد. امری که ذاتاً محال است، قابل تعلق قدرت نیست.
مرکز اعمال قدرت، امور ممکن است. امری که ذاتاً محال باشد، از دائره اعمال قدرت بیرون است.
چنین اموری اصلاً مقدور نیستند تا در حیطه قدرت داخل شوند.
با این حساب پاسخ تمام ایراداتی که در باره قدرت مطلق خداوند می‌شود، روشن می‌گردد، زیرا تمام
ایرادات از این جا ناشی شده که امر محالی را مورد بحث قرار داده‌اند، مانند آن چه در سؤال طرح کرده‌اید، زیرا ایجاد موجودی که قابل نابود شدن نباشد، معنا ندارد، چون لازمه ایجاد یک چیز، محدود بودن آن است . لازمه محدود بودن آن است که در برابر قدرت نامحدودی قابل معدوم شدن است.
این سؤال و شبیه آن پس از تجزیه و تحلیل به این پرسش برمی‌گردد که آیا خداوند می‌تواند به موجودی ممکن و محدود هستی بدهد، در حالی که نامحدود و هستیش از خودش باشد؟
این سؤال نادرست است و یک عبارت متناقض بیش نیست. در واقع طرح پرسش غلط است، مثلاً اگر کسی مسأله‌ای را به این صورت طرح کند که "بیست عدد پرتقال داریم و می‌خواهیم میان چهل نفر تقسیم کنیم، به طوری که هر کدام آن‌ها یک پرتقال برسد" در پاسخ گفته می‌شود:
صورت مسأله غلط است. سؤال مزبور دارای نوعی تناقض است و اصلاً قابل طرح نیست، زیرا وقتی می‌گوییم بیست عدد پرتقال داریم، مفهومش این است که چهل عدد نیست اما هنگامی که می‌گوییم آن‌ها را میان چهل نفر تقسیم کنیم که نصیب هر کدام یک پرتقال شود، معنایش این است که تعداد آن‌ها باید چهل عدد باشد، نتیجه این می‌شود که تعداد پرتقال‌ها در عین این که بیست عدد است، چهل عدد باشد . هیچ انسان عاقلی چنین حرفی نمی‌زند.
بنا بر این خداوند که موجودی مثل خودش را خلق نکرده، نه از جهت این است که امکان خلق آن وجود دارد، ولی از ترس او را خلق نکرده ف بلکه به خاطر این است که خلقت موجودی مثل خدا از چیزهایی است که محال است وجود پیدا کند.
گذشته از همه این ها در فلسفه و منطق به اثبات رسیده دو وجودی که از تمام جهات مثل هم باشند، امکان تحقق ندارد . از آن به امتناع اجتماع مثلین تعبیر می شود،زیرا هر گاه دو موجود که از هر جهت مانند یکدیگر باشند، در یک محل اجتماع کنند، هیچ گونه امتیازی میان آن ها نخواهد بود.در صورتی که میان دو موجود هیچ گونه امتیازی وجود نداشته باشد، اطلاق کلمه دو ، بر آن ها صحیح نخواهد بود. پس اجتماع مثلین در محل واحد به طوری که هیچ نوع تفاوتی نداشته باشند ،محال است ، بنا بر این قدرت خداوند به امر محال تعلق نمی گیرد و فقط امور ممکن ، متعلق قدرت خداوند واقع می شوند.
برای توضیح بیشتر ر. ک:
پیام قرآن ، ج ۴، ص ۱۷۸ - ۱۸۵، ناصر مکارم شیرازی.
خدا را چگونه بشناسیم، ناصر مکارم شیرازی ، ص ۹۹ - ۹۳.

حرفتونو قبول کردم.

نظرات