تفاوت عشق و هوس و عادت چیست؟

تفاوت عشق و هوس و عادت چیست؟

عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. در عشق، تمرکز به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود.

هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فرد عاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند.
عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است.
عشق با بدبینی و سوء ظن همراه نیست. عشق یک اعتماد است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت یک آگاهی عمیق به وجود می آید. لذا ابتدا اعتماد به وجود می آید و بعد عشق منعقد می شود.

هوس معمولا به صرف مجاورت ایجاد می شود. همکلاسی، هم محله ای، همکار، فامیل و ...، می بینند، خنده ها و عشوه هایش را حس می کنند، شیطنتها ، بازیگوشی ها، و کلاس گذاشتن هایش را نظاره می کنند، به دلشان می افتد که عاشقش هستند و با خیالات مستمر از او غولی می سازند که فقط بعد از ازدواج شکسته می شود و واقعیت آن روشن می شود.
معمولا چنین دو نفری به جای شناخت یکدیگر، انرژی خود را صرف احساسات یکدیگر می کنند، دل میدهند و قلوه می گیرند، هر روز به تعداد زیادی برای یکدیگر می میرند، یا حداقل غش می کنند و تعارفات کلاس بالا نصیب هم می کنند، از وجود یکدیگر ممنون می شوند، از هم زیاد تشکر می کنند، با مطالعاتی که در مورد مخ زنی دختر یا پسر در... آموخته اند سعی می کنند طرف مقابل را شیفته خود سازند ( به هر قیمتی)به هم زیاد کادو می دهند، متون ادبی جالب، آهنگهای احساس نواز، و مبالغه های غیر عقلانی به یکدیگر پیشکش می کنند، کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را یک جا به محبوب خود پیشکش می کنند، و وقت خود را یا با او پر می کنند یا با خیالات او سر می کنند و در خیالات خود او را تک ستاره ای می دانند که آسمان قلب آنها را نورانی می کند، بدون او زندگی معنی و مفهوم و شور خود را از دست می دهد.

او یک انسان نیست، یک فرشته است، او هیچ عیبی ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او، کابوسی وحشتناک هست. مفعول شعرهای تمام ترانه های شاد و غمناک به نوعی به محبوب آنها بر می گردد، و اینگونه این احساسات غیر قابل کنترل می شود، در حالیکه عشق همانطور که گفته شد، فرایند مشخصی از آگاهی می باشد. منظور این نیست که از احساس تهی باشد، نه، اما احساس یکی از پارامتر های مهم در کنار پارامترهای آگاهی هست که نمی تواند جای خالی دیگر خصیصه ها را پر کند. احساس انفجار آمیز در رابطه ها منجر به تحریف واقعیت ها شده و آنقدر آب را گل آلود می کند که خود فرد به هیچ وجه قادر به شناخت صحیح طرف مقابل خود نیست. و پس از فروکش کردن احساسات، پس از ازدواج، تفاوت میان خیالات خود و واقعیت ها را درک می کنند.
فرق عشق و عادت هم این است که عشق همیشه شعله ور است. همیشه انرژی بخش است. همیشه در حال نو شدن است اما همن رابطه عاشقانه هم ممکن است بعد از وصال به دلیل پاره ای از رفتارها به عادت تبدیل شود. یعنی همسران به حضور همدیگر در کنار هم عادت کنند. آن حرفها و ابراز محبت های سابق به خاطر وصال فراموش یا بی معنی شود. و در اثر این روزمرگی ممکن است آتش عشق کم کم رنگ ببازد و طرفین صرفا همدیگر را به خاطر این که نیازهایی از هم را رفع می کنند یا منافع مشترکی دارند کنار هم باشند.

دیدگاه‌ها

ممنون وقتی این مطلب و خوندم واقعا احساسه بهتری پیدا کردم چون وافعا عشق داره اذیتم میکن

دستتون درد نکنه عالی بود.

عالی بود، اما متاسفانه جوان جماعت، یه بهتر بگم امثال من این ها را به راحتی نمی پذیرند، پذیرفتن این مطالب که به نظر من و خیلی های دیگر واقعا هم درست است، دید باز می خواهد، درک درست و اراده می خواهد، اراده برای خداحافظی با اون فرشته ای که از طرف توی ذهن ات ساختی، فرشته ای ساخته ی هوس هست و نه عشق هیچ دخالتی در دوست داشتن آن ندارد.

با سلام و خته نباشید خدمت شما.سوالی دارم.من پسری ۲۱ ساله هستم که دختر خاله ای دارم ۱۶ ساله که دوستش داشتم.ولی چون فکر میکردم حسی به من نداره بهش نگفتم.تا این که یه روز خودش تو تلگرام بهم پیام داد و گفت من عاشقتم واقعا باورم نمیشد ازم پرسید ک چه حسی بهش دارم من گفتم دوستت دارم. از اون روز دوست داشتنم تبدیل به عشق شد.تقریبا به مدت ۱۰ روز با من خیلی خوب بود رابطه ی خوبی داشتیم.ولی بعد از ۱۰ روز با من سرد شد نمیدونم چرا.در صورتی که هیچ حرف بدی بهش نزده بودم.بعد از اون به مدت ۲۰ روز من باهاش خیلی خوب بودم ولی اون نه و هر چی ام ازش میپرسیدم پس چت شده چرا اینقدر با من سرد شدی جواب های سر بالا بهم میداد تا این که دیروز لاهاش دعوام شد و بهم فحش میداد بهش گفتم تو هر چقدر هم بهم فحش بدی من جوابتو نمیدو چون دوست دارم.گفت تو دوست داشتنت هوسیه. ولی واقعا دوسش دارم و هوس نیست و برای ازدواج میخامش.اینم بگم کهدخونه هامون تقریبا ۳۰ دقیقه زمانی از هم دوره و اون تو یه شهر دیگه است.بهش گفتم اگه هوس داشتم دختر تو شهر خودمون زیاده واینم بدون که اولین دختری هسی که دارم باهاش حرف میزنم.که واقعا اولیشم هست.اینا را که گفتم گفت قبول.گفتم یعنی دوسم داری گفت اره.ولی هنوز حس میکنم داره بهم دروغ میگه.نظرتون دربارش چیه؟لطفا جواب را برام ایمیل کنید با تشکر

نظرات