مشکل بیکاری و مسئله اشتغال

مشکل بیکاری و مسئله اشتغال

۲۶ سال سن و ليسانس فيزيك دارم. در خانواده اي متوسط رو به پايين زندگي ميكنم. به كار بسيار نياز دارم اما هر چه به دنبال كار ميروم به بن بست ميخورم. اين روزها بسيار افسرده ام. وحتي مسائل اعتقاديم هم دارد ضعيف ميشود.

مشکل بیکاری و مسئله اشتغال جوانان متاسفانه داستان تلخی است که کمتر جوان و خانواده ای با آن دست به گریبان نیست. این مشکل زمانی مضاعف می شود که جوانی با مشکلات عدیده مدارج بالای علمی را نیز کسب کرده باشد اما نتواند شغل مناسبی را پیدا کند.
اما چاره چیست؟ شاید راهی جز پذیرش واقعیت وجود نداشته باشد که فعلا ما با معضلی به نام بیکاری مواجه هستیم و بدانیم که یکی از راهکارهای غلبه بر افسردگی مهارت cooping است یعنی باید سعی کنیم که حقیقت را بپذیریم و با آن کنار بیاییم.در این راستا موارد زیر می تواند به شما در این امر کمک کند:

۱- توجه داشته باشید که افراد تحصیلکرده زیادی با این مسئله درگیر هستند و برخی از آنها چندین سال بیشتر از شما در انتظار کار مناسب به سر می برند. پس بدانید تنها شما دوست عزیز با این مسئله مواجه نیستید. توجه به فراگیر بودن این معضل می تواند از تلخی این قضیه در کام شما بکاهد چرا که «البلاء اذا عمت طابت: بلا وقتی عمومیت بیابد قابل تحمل می شود»

۲- هرچند که کار متناسب با رشته و تحصیلات جنابعالی فعلا مهیا نیست اما نباید این امر دلیلی بر این باشد که شما نا امید شوید به خداوند توکل کنید و به آینده امیدوار. نه شما و نه بنده غیب نمی دانیم و از آینده بی خبریم پس حال که چنین است چرا بدون دلیل به آینده بدگمان باشیم چه بسا موقعیتهای عالی در آینده در انتظار شما باشد پس به قول خواجه شیراز:
 

هان! مشو نومید! چون واقف نیی از سرِ غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان، غم مخور!


۳- پیشنهاد می کنم که تا فراهم شدن بستری برای کار مورد نظرتان خود را ملزم نمایید که از فرصت کاری که برای شما پیش می اید هرچند که متناسب با تحصیلات شما نیست استفاده نمایید. شما از نعمتی به نام جوانی و سلامت برخوردارید آن را قدر بدانید و از این تفکر که فلان کار در شان من نیست فاصله بگیرید. کار هرچه که باشد ننگ نیست بلکه افتخار است. در اینجا یک نمونه عینی را به عنوان مثال که خود از نزدیک شاهد ان بوده ام خدمتتان نقل میکنم: فردی از آشنایان بنده با مدرک ارشد برای سه سال بیکار بود در این مدت کارهای متعدد از جمله کار در آژانس تلفنی را تجربه کرد که طبیعتا برای او و خانواده اش امری ثقیل بود اما این فرد به این حقیقت رسیده بود که مشغول بودن به کار هرچند دون شان بهتر از بیکاری است. اکنون این فرد مدت چند ماه است که به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه جذب شده است!

۴- سعی کنید با رو آوردن به ورزش، گردش و تفریح و سرگرم کردن خود با کارهای متنوع از مبتلا شدن به افسردگی فاصله بگیرید آنگاه خدای ناخواسته وضعیتی را تجربه خواهید کرد که تبعات آن به مراتب بیشتر از بیکاری است. اگر شاغل شدن شما تحت اختیار شما نیست اما جلوگیری از افسردگی در حیطه اختیار شماست در این راستا علاوه بر موارد فوق لازم است به شدت از تنهایی فاصله بگیرید و حضور در جمع را بیش از پیش تجربه کنید.
آرزو می کنیم که در آینده نه چندان دور به شغل مد نظر خود دست پیدا نمایید.

دیدگاه‌ها

salam manam budam afsorde mishodam ama alan man hamechiz daram ama khosh hal nistam hame chiz badas miad be joz salamati zendegi enghadr arzesh davidan nadare

با سلام
من ۲۳ سال سن دارم و واقعا افسرده ام
حدود ۳ سال و نیم از نامزدی و عروسیم میگذره و من که در خانواده سطح پایینی از نظر مالی بزرگ شدم وقتی فهمیدم یه خواستگار مهندس عمران برام اومده سر از پا نشناختم و فکر کردم خدا صدامو شنیده و درهای خوشبختی به روم باز شده و قبول کردم ولی بعد از عقد متوجه شدم همسرم بیکاره اولش خیلی تو ذوقم خورد ولی بعد پیش خودم گفتم خوب کار پیدا می کنه دیگه این که مشکلی نیست کار هم پیدا کرد ولی متاسفانه تو این سه سال و نیم تعداد وقتهایی که بیکار بود خیلی بیشتر از تعداد وقتهای سرکار رفتنش بود
الانم حدود ۳ ماهه که کلا بیکاره تازه وقتاییم که سر کار میره حقوقش نهایتا به ۸۰۰ هزار تومان برسه اونم با این همه خرج گرون خیلی شرایط برام سخته همه سکه ها و طلا های سر عقدمونم فروختیم نه از مسافرت خبریه نه کادوی تولد و روز زن و...تازه همیشه هم طلب کاره که تو ولخرجی
دیگه واقعا خسته شدم حتی چند بار جدی به سرم زد که جدا شم خیلی با هم جرو بحث داریم
همش حسرت دوستمو میخورم که شوهرش فست فود داره ولی درامدشون ۱۰ برابر ماست خیلی از اینکه باهاش ازدواج کردم پشیمونم همش میگم کاش بیشتر درموردش تحقیق میکردم نه راه پس دارم نه راه پیش از زندگیم خیلی دل زده شدم خواهش میکنم کمکم کنید
با تشکر

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
از اینکه این مسأله براتون پیش آمده بسیار متأسفیم اما این افسردگی که شما در حال تجربه آن هستید به دلیل فاصله داشتن زندگی آرامانی و زندگی شما مانند زندگی کسی است که معلولیت حرکتی دارد ولی در آرزوی قهرمانی در مسابقات دو است و به دنبال این تصور توهم گونه و غیر واقعی در مسابقات شرکت می کند وقتی که عملا به این نتیجه می رسد که نمی تواند به آرزوی خود برسد ، به جای بازبینی و تحلیل و پذیرش واقعیت دچار افسردگی می شود . شما بدون اینکه تحقیقی درباره محل کار و وضعیت شغلی ایشان قبل از ازدواج داشته باشید صرف اینکه ایشان مدرک مهندسی عمران دارند وارد زندگی با ایشان شده اید در حالی اولین تحقیقی که در ازدواج ها لازم و ضروری است تحقیق از محل کار نحوه فعالیت کاری ، پست سازمانی و روابط خواستگار در محل کارش است که شما به نظر می رسد تحقیقی در این مورد انجام نداده اید پس در این مورد کوتاهی از شما بوده است اما شما به جای پذیرش واقعیت دنبال یک زندگی با درآمد بالا در کنار همسری هستید که مهندس عمران است ولی الان به این موضوع یقین دارید که ایشان بیکار است ولی نمی خواهید بیکار بودنش را قبول کنید که کوتاهی از خودتان بوده پس انتظارتان را با واقعیت منطبق و هماهنگ سازید. برای خروج از این بحران روحی راهکاری زیر پیشنهاد می شود:

۱- تمرکز بر روی نقاط مثبت و خوبی ها و پرهیز از نادیده گرفتن و یا بی ارزش کردن آنها
۲- افزایش ظرفیت و تحمل و پایین آوردن انتظارات و آمال و آرزوها تا سطح واقعیت . شما باید واقعیت را بپذیرید و با خود بگویید چون من نادانسته و یا دانسته از مسیر منطقی انتخاب همسر قدم برنداشتم و الان به اشتباهم پی بردم پس باید مشکلات و محدودیت هایی که در این مسیر قرار دارد را بپزیرم مثلا کسی که از مسیر غیر ایمن و غیر آسفالت برای مقصدش استفاده می کند نباید انتظار داشته باشد که ماشینش دچار مشکل نشود و دست انداز نداشته باشد پس شما باید شرایط خودتان را در درجه اول بپذیرید و با صبر و شکیبایی با کمک یک مشاور مسایل پیش آمده را به تدریج حل کنید و در مواردی که قابلیت حل شدن ندارد کنار بیایید و کاملا بپذیرید.
۳- با همسرتان در مورد برنامه ریزی برای بهتر شدن وضعیت زندگی در فضای مناسب ، بالحن منساب و با آرامش کامل صحبت کنید و سعی کنید شخصیت ایشان را از انتظاراتی که از ایشان داشته و دارید جدا کنید و به ایشان بگویید که اصل شخصیت شما برای من قابل احترام است اما برای بهتر شدن زندگی نیاز به تغییرات در فکر و رفتار دارید.
۴- به هیچ وجه زندگی خودتان را بادیگران مقایسه نکنید زیرا هر زندگی یه سری نقاط مثبتی دارد و یه سری نقاط منفی شاید اگر به صورت نامرئی سری به زندگی بعضی از افرادی که خودتان را با آنها مقایسه می کنید بزنید می بینید چه مشکلات و آسیب هایی در زندگی آنها وجود دارد که در زندگی شما وجود ندارد.
۵- در مورد سخت گیر های مالی واقتصادی همسر اگر فکر می کنید هدف منطقی برای این ریاضت دارد و در نتیجه به زندگی بهتری در آینده فکر می کند سعی کنید با ایشان همکاری کنید اما اگر هماهنگی در هزینه ها و درآمدها ندارد و تعادل و برنامه ریزی و تدبیر برای صرف هزینه ندارد باید در فضای مناسب از ایشان بخواهید که مشکل را با یک کارشناس و مشاور در میان بگذارد.
موفق باشید.

نظرات