در مورد فرقه شیخیه توضیحاتی بفرمایید و انحرافات آنها را بیان کنید.

شیخیه فرقه اى است كه در قرن دوازدهم هجرى توسط شیخ احمد احسایى به وجود آمد. پیروان این فرقه مجموعاً از مردم بصره، حلّه، كربلا، قطیف، بحرین و بعضى از شهرهاى ایران بودند.[۱]

این فرقه نام هاى مختلفى دارد كه عبارتند از: ۱. شیخیه؛ ۲. احسائیه؛ ۳. احمدیه؛ ۴. ركنیه؛ ۵. كشفیه؛ و...

رئیس فرقه، شخصى به نام شیخ احمد احسایى است كه در ماه رجب سال ۱۱۶۶ در روستاى مطیرفى واقع در منطفه احساء در شرق عربستان به دنیا آمد و در ذیقعده سال ۱۲۴۱ فوت كرد.[۲] وى در منطقه احساء، تحصیل كرده و براى ادامه تحصیلات به نجف و كربلا مى رود و از برخى علما اجازه اجتهاد میگیرد.  در مدت تحصیل به مطالعات فلسفى هم روی مى آورد و تعبیرات فلسفى قدیم متأثر از آثار سهروردى را با اخبار اهل بیت (علیهم السلام) درهم مى آمیزد و روش جدیدى را بنا مى نهد. و در فلسفه هم نظراتى خلاف نظر علماء بیان كرده است. مثلا قائل است كه: وجود و ماهیت هر دو اصیل هستند. حكیم الهى حاجى سبزوارى در بحث اصالة الوجود مى فرماید: از معاصران ما برخى قواعد حكمت را قبول ندارند و به «اصالت وجود و ماهیت» قایل شدند و در بعضى از آثار خود آوردند كه وجود منشأ كارهاى خیر و ماهیت، منشأ كارهاى شر است و همه این آثار، اصیلند. پس منشأ صدور آنها به طریقه اولى، اصیل خواهد بود. علامه حسن زاده آملى مى فرمایند: شیخ احمد احسایى كه قائل به اصالت وجود و ماهیت است و قواعد فلسفى را معتبر نمى داند، بدون آنكه متوجه باشد در گرداب ثنویت (و شرك) افتاده است كه قائل به یزدان و اهریمن هستند و سهمى از توحید ندارند.[۳]

مهم ترین موارد اختلاف شیخیه با دیگر مسلمانان عبارت است از:

۱. معاد؛ شیخ در بحث معاد همانند دیگر مسلمانان، قائل به معاد جسمى و روحى نیست بلكه آن را روحانى مى داند و از آن به «هور قلیایى» كه نوعى جسم لطیف است تعبیر مى كند.[۴] شیخ احمد دو جسم براى آدمى قائل است:
الف) كالبد ظاهرى كه از عناصر زمانى و عوارض حیات دنیوى است و در قبر، تجزیه و زوال مى پذیرد و عناصر آن به طبیعت برمى گردد.
ب) جسد هور قلیایى كه فناپذیرى جسد اول را ندارد و در قیامت برانگیخته خواهد شد كه همان سرشت اولیه اى است كه بر آن خلق شده و در قبر باقى مى ماند.[۵]
به تعبیر دیگر؛ بعد از انحلال و متلاشى شدن جسم، عنصرى كه باقى مى ماند جسم لطیفى است كه هورقلیا نام دارد. هورقلیا ظاهراً كلمه اى سریانى است و همان قالب مثالى مى باشد و از اصطلاحات فلسفى شیخ احمد احسایى است. او معتقد است آنچه كه در روز رستاخیز محشور شود همین جسم مثالى و هورقلیایى است كه ثواب و عقاب اخروى به همین جسم بر مى گردد.[۶]

۲. معراج؛ شیخ احسایى، اصل معراج پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را پذیرفته است و قائل به جسمانى بودن آن نیز مى باشد ولی تفسیرى در جسمانى بودن معراج دارد كه با دیدگاه مسلمانان تطبیق ندارد.
او مى گوید: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در هر فلكى از افلاك، جسمى متناسب با جرم و جسم آن فلك بر خود مى گرفت تا خرق و التیامى لازم نیاید و ورود در افلاك مختلف براى بدن ظاهرى و جسمانى او مشكل ایجاد نكند.[۷] بدن پیامبر لطیف تر از آسمان ها بود و جسم لطیف و بدن هورقلیایى او به آسمان رفت، از این رو پاره شدن آسمان ها و خرق التیام لازم نمى آید.[۸]

۳. ركن رابع؛ یكى دیگر از عقاید شیخیه، اعتقاد به ركن رابع است. آنان معتقدند كه اصول دین، منحصر بر چهار اصل: توحید، نبوت، امامت و ركن رابع است.
به نظر شیخیه، ذکر عدالت و معاد در اصول اعتقادات لازم نیست.[۹] و با حذف اصل معاد و اصل عدالت از اصول عقاید، آنان قائل به اصل ركن رابع شدند و مى گویند: چهارمین اصل از اصول دین، قائل شدن به ركن است كه همان شناخت شیعه كامل مى باشد. او، مبلغ و ناطق اول است و واسطه بین شیعیان و امام غایب خواهد بود و احكام را بلاواسطه از امام مى گیرد و به دیگران مى رساند. اصل ركن رابع را حاج محمد كریم خان كه از بزرگان شیخیه است بنا نهاد و پیروان حاج محمد كریم خان را كه در كرمان بودند ركنیه لقب دادند و این اصل، مورد قبول شیخیه آذربایجان نبود.[۱۰]
كریم خان قاجار در مورد این اصل مى گوید: شیعه نیازمند به عالمى است كه احكام شریعت را در عصر غیبت از او اخذ نموده و او همان ركن رابع است كه به سبب ظلم حاكمان، مخفى بود تا اینكه مصلحت الهى بر ظهور ركن رابع، اقتضاء نمود؛ لذا شیخ احمد احسایى و بعد از او، سید كاظم رشتى ركن رابع بودند كه بعد از آنان تا ظهور امام حجت، زمین خالى از ركن رابع نخواهد ماند.[۱۱] همین گونه تفكرات فرقه شیخیه، سبب شد كه بعدها اشخاصى مانند محمد على باب، ادعاى باب المهدى كنند و خود را همان انسان كامل كه رابط بین حضرت مهدى(علیه السلام) و مردم است معرفى نماید.

۴. عقیده شیخیه در مورد امام عصر(علیه السلام)؛
شیخ احمد احسایى، وجود امام عصر(علیه السلام) و ظهور او را از اصول مسلم و حتمى مى دانست ولى مى گفت: امام در یك عالمى غیر از این عالم مادى، سكونت دارد و از آنجا، بر همه عالم حكم فرمایى و حكم رانى دارد و روزى كه خدا به او اجازه دهد در این عالم ظاهر خواد شد و عالم را پر از عدل و داد خواهد كرد.
«كنت دوگوبینو» وزیر مختار اسبق دولت فرانسه در دربار ایران، در كتاب «سه سال در ایران» درباره این تفكر شیخیه مى نویسد: شیخى ها بر سر یك موضوع با شیعه اختلاف دارند و آن، چگونگى امام دوازدهم یعنى مهدى(علیه السلام) است. شیعیان مى گویند: امام دوازدهم زنده است و با قالب جسمانى، روزگار مى گذراند ولى شیخى ها مى گویند: امام دوازدهم با قالب روحانى زنده است.[۱۲] پیروان شیخ، همان عالم هورقلیا و تجرد روح و جسم را در این مسأله هم مطرح كردند و چون طول عمر امام زمان(علیه السلام) را با موازین فلسفه و ذوق فلسفى خود سازگار نمى دیدند قائل شدند كه روح حضرت، در بدن هورقلیایى زندگى مى كند.[۱۳]

۵. غلو شیخیه در مورد ائمه اطهار(علیهم السلام)؛
شیخیه در مقام ائمه معصومین(علیهم السلام)، راه غلو را پیموده و براى آنها ربوبیت قائل شدند؛ لذا آنها را از فرقه هاى غلات به شمار آورده اند.[۱۴]
با بررسى افكار و اندیشه هاى این فرقه، غلو آنان در مورد ائمه(علیهم السلام) روشن است. حتى آنان تمام صفات خداوند را به ائمه نسبت مى دهند و مصداق آن را امامان مى دانند. سید كاظم رشتى كه از شاگردان بارز شیخ احمد احسایى و جزو رئیسان این فرقه است به صراحت این عقیده را بیان كرده است.
«اختص اسم الله بالنبی و اسم الرحمن بالوصی»[۱۵] اسم الله، مختص پیامبر و اسم رحمان هم اختصاص به وصى پیامبر دارد.

آنها مى گویند: تمام ضمیرهایى كه در قرآن كریم ذكر شده است به پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) بر مى گردد نه به خدا زیرا خداوند متعال مورد اشاره قرار نمى گیرد. همچنین تمام صفات الهى به معصومین بر مى گردد.[۱۶]

«گلدتسیهر» در كتاب عقیده و شریعت در اسلام، درباره شیخیه مى نویسد:
در آغاز قرن نوزدهم میلادى، فرقه جدیدى ظهور كرد كه از مذهب شیعه اخذ شده است و آن مذهب شیخیه است كه پیروانش به روش «عنوصیه» هستند كه معتقد شد صفات الهى در اشخاص و اجساد حلول مى كند و آنان، قواى خلاقه دارند. و به تعبیر صاحب كتاب روضات الجنات، طایفه شیخیه، به منزله نصارى هستند كه درباره حضرت عیسى غلو كرده و به تثلیت قائل شده اند.[۱۷]

این عقاید و تفكرات دیگر كه از فرقه شیخیه بروز كرد سبب شد كه علماى اسلام در قبال آنان موضع بگیرند و حتى حكم به تكفیر آنان و غالى بودن این فرقه دهند.


[۱]. شریف یحیى لاین، معجم الفرق الاسلامیة، ص ۱۴۹.
[۲]. دكتر یوسف فضایى، شیخى گرى، بابى گرى، بهایى گرى و كسروى گرى، ص ۲۶.
[۳]. علامه حسن زاده آملى، شرح منظومه سبزوارى، ج ۲، ص ۶۵.
[۴]. شیخ احمد حسایى، شرح الزیارة الجامعة الكبیرة، ج ۴، ص ۲۷۷، چاپ دار المفید، بیروت.
[۵]. همان، ج ۴، ص ۲۶.
[۶]. دكتر محمد جواد شكور، فرهنگ فرق اسلامى، ص ۲۷۰، با مقدمه و توضیحات استاد مدیر كاظم شانه چى، چاپ آستان قدس رضوى.
[۷]. همان، ج ۴، ص ۲۶.
[۸]. حاج محمد خان، هدایة المسترشدین، ص ۱۸۲، و شیخى گرى، بابى گرى، بهایى گرى، دكتر یوسف فضایى، ص ۶۰.
[۹]. دكتر یوسف فضایى، شیخى گرى، بابى گرى، بهایى گرى، ص ۵۳-۵۲.
[۱۰]. دكتر محمد جواد شكور، فرهنگ فرق اسلامى، ص ۲۷۰-۲۶۹.
[۱۱]. آقا بزرگ تهرانى، الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج ۲۵، ص ۱۶۹، ناشر دار الاضواء، بیروت، ۲۶ جلدى، به نقل از كتاب هدایة الاطفال، كریم خان قاجار.
[۱۲]. على ربانى گلپایگانى، فرهنگ فرق و مذاهب كلامى، ص ۳۳۸ـ۳۳۷، چاپ مركز جهانى علوم اسلامى.
[۱۳]. دكتر یوسف فضایى، شیخى گرى، بابى گرى، بهایى گرى، ص ۵۶.
[۱۴]. على ربانى گلپایگانى، فرهنگ فرق و مذاهب كلامى، ص ۲۳۸.
[۱۵]. سید كاظم الرشتى، شرح الخطبة التطنجیة، ص ۳۵۲.
[۱۶]. دكتر علاء الدین السید امیر محمد الكاظمى القزوینى، عقاید الشیخیة، ص ۵۷، الطبعة الاولى، ۱۴۳۲ (هـ ق)، ۲۰۰۳ میلادى.
[۱۷]. على ربانى گلپایگانى، فرهنگ فرق و مذاهب كلامى، ص ۳۴۱ـ۳۴۰، و روضات الجنات، ص ۲۸۷ـ۲۸۵.

دیدگاه‌ها

مواردي كه ذكر فرموديد كدام با ضرورت اسلام تفاوت دارد، بنظر مي رسد هور قليا حل بزرگترين مشگل اسلامي باشد و ديدگاه هاي متفاوت وليكن قبول اصول كه مجوزي براي خارج نمودن برادران نمشود، در ضمن غلو براي امام ع چه معني دارد اگر فرض شود امام ع نبي نيست و نبي خدا نيست ديگر غلو يعني چه مگر ما نميگوييم اميرالمومنين دست خداست ؟؟؟ تصور ميكنم هر حدي كمتر از ان دو فرض جفا به مقام نبي و امام باشد حال هر عالم بزرگي گفته باشد، در ضمن ياد اور ميشوم اصل كتب وجود دارد مجع دادن به برداشتهاي ديگران ممكن است در اخرت مشكل ساز باشد سلام و صلوات بر چهارده معصوم نمايندگان خدا در عالم،

تصویر soalcity

سلام
به نظر می رسد مطالب را با دقت کافی مطالعه ننمودید.
معاد جسمانی از مسلمات و ضروریات است و اعتقاد به هورقلیا با این مساله منافات دارد. کما اینکه قائل شدن به ربوبیت برای ائمه غلو است. چه برسد به اینکه اسم الله را برای نبی قائل شوند.

سلام علیکم
شیخیه معاد را جسمانی میدانند و ائمه را مخلوق خدا می دانند و این همه تهمت هایی که در این مطلب به این مذهب زده شده همه اش دروغ و گذب است . اگر راست می گویند از کتب چهار عالم شیخیه شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی و محمد کریم کرمانی و محمد باقر شریف طباطبایی که بزرگان شیخیه هستند این تهمت های دروغین را بیاورند .

پر واضح است که نویسنده این مطلب خود متوجه مطالب شیخیه نشده اند چرا که آنان به کرات از قائل شدن مقام رکن رباعی برای تمام علمای خود خودداری کردند و مدعی این مقام را دروغگو خوانده اند در ضمن رکن رابع یک مفهوم است نه صرفا یک مقام.که نویسنده یا بعلت عداوت و یا بعلت بی سوادی آن را اینگونه تفسیر کرده اند . در ضمن از نویسنده سوالی دارم که اگر معاد با همین جسد عنصری رخ دهد جسد چه زمانی از عمر ما را در روز معاد زنده میکنند ،و اگر بخواهیم دقیق تر در این مطلب نظر کنیم میابیم که ما در هر لحظه از عمرمان یکسری اتم ها،مولکول ها و سلول هایی در بدن خود داریم که در لحظه بعد آنها را نداریم پس با همین استدلال عقلی ساده در میابیم که اگر قرار باشد با توجه به عدل خداوند این جسد عنصری در روز معاد زنده گردد باید هزاران و یا میلیون ها جسد از ما زنده گردد تا هریک حساب خود را پس دهد در صورتی که اینگونه نیست. پس باید جسمی غیر از این جسد برانگیخته گردد که تمام این افعال از او سر زده باشد و آن جسمی لطیف تر و قطعا غیر از این جسد عنصری است، البته عجیب نیست که اگر نویسنده این مطلب از فهم مسائل حکمتی و فلسفی آن عاجز باشد ،چرا که بسیاری از خواص هم از درک آن عاجزند و البته این صرفا مثالی ساده جهت بیان آن مطلب بود و درک خود معاد و کیفیت آن علومی بسیار و ظرفیتی عظیم را می طلبد.

تصویر soalcity

سلام
آنچه شما درباره نفی معاد جسمانی آوردید و بعد اسمش را استدلال گذاشتید، صرفا یک استبعاد بود! که در جواب شبهه آکل و ماکول می توانید پاسخ استبعاد خود را بیابید. و اگر توجه نمایید که اکثر سخنان مشرکان در نفی قیامت همین استبعادها بوده است که با استدلال بسیار فرق می کنند.
و اگر در داستان حضرت ابراهیم و آن چهار پرنده دقت کنید، شاید مساله برای شما واضح ر شود.
و اگر فکر می کنید هر کس مانند شما سخن نگوید از فلسفه چیزی نفهمیده، باید از شما بپرسیم که ایا امثال بوعلی سینا را نفهمیده به حساب می آورید؟ چرا آنان می گویند عقل به معاد جسمانی نرسید (نه آنکه ردی بر آن داشت) و به همین دلیل به خاطر قول صادق مصدق (وحی الهی و سخن رسول) به معاد جسمانی ایمان می آورم.
درباره مطالب شیخیه نیز عبارات آنها آورده شده است!

آکل و ماکول را هر جا خواندم، علما یا از زیر بار جواب گریختند یا جوابی مشابه با همین مساله که نفی میکنید داده شده. اما من سوال را کمی پیچیده تر میکنم، اگر جواب محکم ماخوذ از قرآن و احادیث و بر خلاف قول شیخیه دارید، بفرمایید، در غیر این صورت امیدوارم کمی انصاف به خرج دهید. و اما سوال، این روزها عمل پیوند بسیار باب است و در حال پیشرفت می باشد. اگر دست یا چشم مومنی را به کافری پیوند دهند، و این دست که قبلا لامس قرآن و کاتب احادیث بوده، یا این چشم قبلا به قرآن نگاه میکرده، و حالا مرتکب انواع گناهان بشود، به کدام عمل ثواب یا عقاب میشود؟ و آیا این از عدل است که دستی که از خود اراده ندارد، به جبر عمل صاحبش ثواب و عقاب شود؟

تصویر soalcity

سلام
چه را خوانده اید؟ ماجرای ابراهیم و چهار پرنده را خواندید؟
به فرض که کسی جواب نداده باشد، مساله این جاست که متون دینی به وضوح معاد جسمانی و قبر و ... را بیان می کند. حال آنکه به دلیل عدم شناخت آن را تکذیب کنیم، یا معنایی ناسازگار با آن متون طرح کنیم، همان مشکل اصلی عدم ایمان است.

برای بنده جالب شد موضوع.چرا به سوالات این بنده خدا باز هم جوابی ندادید؟؟؟؟مسلما شما که ادعای کمال عقد دارید هم از جواب عاجز شدی!!! اون آقا پرسید وقتی که به برزخ یا آخرت میرویم با چه سنی و با چه شکلی ظاهر میشویم؟؟؟و سواله دوم این بود که کسایی که پیوند اعضا دارند چگونه بازخواست میشوند؟؟؟ و یک سوال برای خودم ایجاد شد.اگر کسی دچار سوختگی شدید شده باشد و چهره زشتی داشته باشد ولی انسانه مومن و با ایمانی باشد با بدنی سالم در برزخ ظاهر میشود یا همان چهره ترسناک؟؟؟؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
در این پرسش سه سوال مطرح نموده اید که به اختصار در ضمن سه نکته پاسخ داده می شود :
۱- در مورد وضعیت افراد در برزخ یا قیامت نمی توان به طور قطع و یقین اظهار نظر نمود؛ اما از پاره ای از روایات این گونه به دست می آید که افراد در برزخ در بدنی مانند بدن دنیایی شان خواهند بود؛ از امام باقر (ع) نقل شده است كه فرموده اند:
« إِذَا فَارَقَتْ أَرْوَاحُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْسَادَهُمْ أَسْكَنَهَا اللَّهُ تَعَالَى فِي مِثْلِ أَجْسَادِهِمُ الَّتِي فَارَقُوهَا فَيُنَعِّمُهُمْ فِي جَنَّة ؛ (۱) ارواح مومنين وقتي از دنيا مي روند در جسدهايي مثل جسدهاي دنيوي هستند و متنعم به نعمتهاي بهشت (برزخي) مي شوند.
هرچند این روایت در مورد مومنان است ، اما به طور کلی به نظر می رسد که انسان ها در برزخ در وضعیتی همانند وضعیت دنیایی خود از نظر شکل و شمائل به سر می برند و به طور طبیعی می توان گفت این وضعیت همانند جسم متعارف و شناخته شده آنان در زندگی دنیایی است ؛ چنان که از پاره ای از روایات دیگر هم این گونه بر می آید که وقتی فردی وارد عالم برزخ می شود دیگر افراد آن عالم او را شناخته و با او مانوس می شوند (۲)که این امر نشان دهنده آن است که احتمالا این فرد با هیأتی همانند آخرین وضعیت جسمانی دنیایی خود در برزخ حاضر می شود.
البته پاره ای از روایات نیز در مورد افرادی که در کودکی از دنیا رفته اند به طور اجمال اشاره به تربیت شدن آن ها دارد، مثلا در برخی روایات درباره اطفال شیعیان آمده است که در عالم برزخ، حضرت فاطمه زهرا(س) آنان را تربیت می‏کند.(۳) هر چند این روایات تصریح در رشد جسمی ندارد. اما تنها در حد احتمال می توان گفت که این افراد در عالم برزخ علاوه بر تربیت روحی، نوعی تکامل جسمی در همان جسم برزخی نیز داشته باشند.
۲- نظام موجود در قيامت را هرگز نمي شود با وضعيت دنيا مقايسه كرد ،چون در آن همه چيز به گونه اي اتفاق مي افتد كه بشر از درك نحوه آن كاملاً عاجز است . هيچ كسي نمي تواند ادعا كند كه به طور كامل از جزئيات مسايلي كه در قيامت و عالم آخرت براي انسان پيش مي آيد خبر دارد و مي تواند آن را به صورت روشن و محسوس و ملموس براي ديگران بيان كند. چون آن عالم وضع خاص خود را دارد. در متون ديني تنها برخي از مسايل كلي براي انسان كه در جريان عاقبت كارش باشد،خبر داده شده ، بسياري از جزئيات و اسرار نهفته بازگو نشده است، به عنوان نمونه همان طور كه در پرسش آمده،جريان شهادت گواهي اعضای انسان عليه او، در اين كار ترديدي نيست. قرآن كريم فرمود:
الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون ؛
امروز بر دهان شان مُهر مى‏نهيم، و دست هاي شان با ما سخن مى‏گويند و پاهاي شان كارهايى را كه انجام مى‏دادند شهادت مى‏دهند .(۴) يعني آن روزي است كه بر لبان آنان مهر زده مي شود . دست ها و پاها به آنچه عمل كرده اند شهادت مي دهد. اصل گواهي دادن اعضا عليه او قطعي است، اما اين كه چگونه عضوي از انسان عليه او و در واقع عليه خودش گواهي مي دهد، زياد براي بشر روشن نيست. هر چه در اين باره گفته شود، تنها احتمالات است. از واقعيت امر تنها خداوند آگاه است(۵)
اگر یک عضو را گواه بر دو نفر بگیریم، یعنی عضوی که در دنیا برای دو نفر بوده، عضو دهنده و عضو گیرنده و هر دو با آن عضو کارهائی را اعم از خوب و بد انجام داده اند، علیه هر دو نفر گواهی دهد. یعنی شاهد بر هردو می باشد.
معاد جسماني و روحانی است،يعني در قيامت روح و بدن انسان بايد پاسخ گوي عملكرد خويش باشند. پاداش و كيفر را با روح و بدن دريافت كند، اما نقش اصلي و عمده بر عهده روح و جان آدمي است. مهم آن است كه جان و روح به پاداش و كيفر برسد. بدن انسان نيز به نحوي كه خداوند مي داند در همه مراحل روح را همراهي مي كند. اما عمده روح است و بدن طفيل آن است. عملكرد هر كسي در قدم اول به حساب روح او گذاشته مي شود كه حقيقت انسان روح اوست. عملكرد شخص ارتباط زيادي به عضو پيوند شده ندارد و به حساب او گذاشته نمي شود.(۶)
لذايذ و رنج ها در حقيقت به روح بر مي گردد و بدن وسيله تعذيب و دريافت نعمت است. تعذيب فردي را عضو پيوند خورده نمي چشد.(۷)
عذاب گیرنده جسم نیست، بلکه جسم اسبابی است برای رسیدن عذاب به روح. اگر ما عذابی را برای جسم متصور می دانیم،به واسطه این است که روح دچار عذاب و درد شده است. آیا نمی بینید شخصی که از دنیا رفته و روح از بدنش مفارقت نموده است ،با وجود تماس آتش با دست یا پایش احساس دردی نمی کند یا فرد افلیجی که عضوی از اعضایش از کار افتاده و روح او آن قسمت از بدن را رها کرده است ، در مقابل درد و سردی و گرمی هیچ واکنشی از خود ندارد و هیچ احساسی را نمی فهمد؟
اگر چه روح به واسطه جسم عذاب و لذت را درک می کند ،چه در دنیا و چه در آخرت، لکن جسم را از درک و احساس بهره ای نیست. چه جسم پیوندی باشد و چه جسم اصلی، مورد عذاب نمی باشد. درک کننده عذاب روح است .
به همین دلیل وقتی فردی در بیست سالگی کار خلافی انجام دهد و مستحق عذابی و تنبیهی گردد و بعد از چهل سال و در شصت سالگی گرفتار قانون گردد و توسط قانون متحمل تنبیه شود، با وجود اینکه در طول چهل سال بارها تمام سلول های بدنش تعویض شده است و از جسم زمان بیست سالگی که با آن کار خلاف را انجام داده ، اثری به جای نمانده است، هیچ کس ( حتی گناهکار که مورد تنبیه قرار می گیرد ) اعتراض نمی کند که مثلا در بیست سالگی با جسمم خلاف کرده ام و باید آن جسم را مورد تنبیه و عذاب قرار دهید، نه جسم زمان شصت سالگی را.
روح انسان است که معذب می شود و یا لذت می برد. جسم تنها وسیله ای است برای انتقال عذاب یا لذت.
۳- مشکلات و نارسایی های جسمانی و حتی بیماری های روانی مربوط به بدن طبیعی و جسمانی انسان است که در اثر علل طبیعی خود به وجود می آید و به روح فرد مربوط نمی شود . بدن بعد از مرگ در قبر خاکی دفن می شود ، ولی در عالم برزخ انسان با بدن مثالی تا روز قیامت به سر می برد . بدن مثالی در حالت عادی معلول علت های یاد شده نیست و در نتیجه عیب های مذکور را ندارد. ودر مجموع جسم آن عالم چه مثالی باشد وچه غیر آن متفاوت با جسم مادی دنیایی است یعنی عواریض ونواقص آن را ندارد گرچه اصل شکل و شمایل جسم دنیایی خود را دارد .
پی نوشت ها :
۱. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، ۱۴۰۴ ه ق ج ۵۸، ص ۸۹ .
۲. همان، ج ۶، ص ۲۶۹.
۳. علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، نشر موسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت ۱۴۱۲ ق، ج ۲، ص ۳۳۲.
۴. يس(۳۶)، آيه ۶۵.
۵. ناصر مكارم، تفسير نمونه، ج۱۸، ص ۴۹۱، نشر دارالكتب الاسلاميه تهران، ۱۳۷۰ش.
۶. استاد سبحاني، جعفر، الالهيات ج۴، ص ۳۹۲، نشر مؤسسه الامام الصادق ـ عليه السلام ـ قم، ۱۴۱۷ق.
۷. همان، ص ۴۰۱.

سلام
شما نوشتید : "و به همین دلیل به خاطر قول صادق مصدق (وحی الهی و سخن رسول) به معاد جسمانی ایمان می آورم." خوب؟؟؟ شیخیه هم ایمان آورده اند... مگر در قرآن ننوشته است که انسات کور به بهشت نمیرود؟ اگر عینا همین بدن دنیای ما ظاهر شود پس باید انسان کور در دنیا ، در بهشت هم کور باشد! و مثال حضرت ابراهیم و پرندگان برای نشان دادن قدرت خداوند و اینکه می تواند خود ما را در قیامت ظاهر کند و بازخواست کند! یعنی کسی را به جای دیگری حاضر نمیکنند تا جواب پس دهد! شیخیه به معاد جسمانی ایمان دارند به اینکه هر انسانی را با اعمال خودش ظاهر میکنند ایمان دارند، فقط می گویند این جسم دنیایی مناسب آن دنیا نیست!!! چون همه چیز آن دنیا با این دنیای فانی تفاوت دارد، هر چیزی که در این دنیا است روزی پایان میپذیرد... این بدنی که از اکسیژن دنیا تنفس میکند تا زنده بماند ، از غذای دنیا تناول میکند، از همه چیز این دنیا استفاده میکند... آیا فناپذیر نیست؟ چرا میخواهید ایراد بگیرید؟ چرا اندکی دوستانه فکر نمیکنید؟ چرا فقط و فقط میخواهید نفی کنید؟ آیا آن عذاب هایی که در جهنم بر جهنمیان میشود، این بدن دنیایی تحمل آن را دارد؟ آتشی به آن برسد از بین میرود...حال آنکه عذاب های جهنمی بر بدنی که مخصوص آن دنیا باشد خوب هم اثر میکند ساعت ها میسوزد ولی نمیمیرد... آیا این دلایل بس نیست؟ شما از بچگی با یک مفهومی به نام "من" آشنا شده اید... این "من" کیست؟ غیر از خود "شماست"؟ "من" حقیقت وجودی شماست و از کودکی تا پیری همراه شماست. اگر میگویید با همین بدن ظاهر میشویم ، توضیح دهید با بدن کودکی ظاهر میشویم یا بدن نوجوانی؟ یا بدن جوانی؟ یا بدن پیری؟ کدام؟ آیا این ها بدن دنیایی نیستند؟ پس بفهمید که شیخیه میگویند بدنی همرا با روح در آن دنیا ظاهر میشود که حقیقت واقعی ما است ("من"). آیا توضیحاتم واضح نیستند؟

تصویر soalcity

سلام
دوست گرامی جواب شما را قرآن داده است:
سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزيزاً حَكيماً (۵۶ نساء) بزودى آنها را در آتشى وارد مى‏كنيم كه هر گاه پوستهاى تنشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد)، پوستهاى ديگرى به جاى آن قرار مى‏دهيم، تا كيفر (الهى) را بچشند. خداوند، توانا و حكيم است (و روى حساب، كيفر مى‏دهد.
پس بنا نیست به ما بدنی بدهند که بتواند هر چیزی را تحمل کند! خیر و اینکه بدن نمی تواند آن آتش را تحمل کند درست است و قرآن می گوید دوباره بدن ساخته می شود تا دوباره عذاب را بچشد.

به هر حال آنچه روشن است اینکه نباید در باور به معاد جسمانی راهی پیدا کنیم که علیرغم ادعای پذیرش، واقعا طفره رفته باشیم. اگر بدنی معرفی کردیم که با مجردات فاصله خاصی نداشت، این با انکار معاد جسمانی فاصله ای ندارد. یا فاصله اش بسیار کم است.
پس بیشتر در ماجرای حضرت ابراهیم (ع) و آن چهار پرنده بیندیشید.
و دقت بفرمایید که در متن اشکالات متعددی بر این فرقه بیان شده که شما فعلا بر روی یکی از آنها تمرکز کرده اید.

ببخشید من تمام متنتان را نخوانده ام ام به همان ابتدای متنتان پاسخی کوتاه از قرآن کریم بدهم. شما در مورد نحوه برانگیخته شده انسان کور در بهشت سوال کرده بودید. و خداوند متعال در قرآن می فرماید ما هر انسان را در بهترین شکل مبعوث می کنیم(در بهشت). پس خداوند طبق روایات وارده انسان کور را بینا و انسان کر را شنوا خواهد کرد. این شبهه شما دلیلی نمی شود که ما هور قلیا را به عنوان یک چیز بدیع وارد دین کنیم. چیزی که هیچ کس در مورد آن صحبتی نداشته اند. این همان بدعت است.

برادرم شما که اینطور استدلال می کنید، پس در آن صورت زمین هم که خداوند در ۱۴۰۰ سال پیش در مورد آن صحبت کرده، با گذشت زمان و تغییر وتغیر هایی که طبیعی هست، عوض شده. پس زمین هم در صحنه قیامت هور قلیایی دارد! در صورتی خداوند در قرآن کریم فرموده و ما قادر هستیم حتی بند انگشت او را هم دوباره بیافرینیم. و خداوند متعال می فرماید ما بر خلق دوباره آن قادریم. بعضی ها سخنی می گویند که در دین جدید و بدیع است. و امام صادق (ع) فرموده اند از اهل بدعت دوری کنید.

سلام.انگار هیچوقت در قرآن نخواندید که ما انها را میسوزانیم و سپس بدنشان را احیا و باز عذاب میکنیم.خب خیلی سادست.هربار اون سلول هایی که گناه کردن جایگذین میشن مشرک عزیز

تصویر پاسخگوی اعتقادی

با سلام .
سوختن در آتش و دیگر عذاب‏های ذکر شده در نصوص دینی واقعی است، و بر جسم و جان هر دو وارد می شود.
از آموزه‌های وَحْیانی بر می‌آید که آتش جهنم بر خلاف آتش دنیا نه تنها تن و بدن بلکه جان و تن را با هم می‌سوزاند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: "تو چه می‌دانی حطمه چیست! آتش برافروخته الهی است! آتشی که از دل‌ها سر می‌زند. این آتش بر آنها به صورت در بسته است در ستون‌های کشیده و طولانی"(۱). در تفسیرآیه آمده: این آتش بر خلاف تمام آتش‌های دنیا (که نخست پوست را می‌سوزاند و سپس به داخل نفوذ می‌کند) اوّل بر دل شراره می‌زند و درون را می‌سوزاند! نخست قلب و بعد مغز و استخوان را و سپس به خارج سرایت می‌کند.(۱)
بین سوزش عذاب آخرت و دنیا از چند جهت تفاوت هست:
۱ـ از آتش دنیا فقط بدن می‌سوزد، ولی آتش آخرت روح و دل را هم می‌سوزاند.
۲ـ آتش دنیا خالص نیست و تا با اکسیژن ترکیب نشود نمی‌سوزد، ولی آتش آخرت خالص است و جز درد چیز دیگری نیست.
۳ـ در دنیا ادراکات ضعیف است، ولی در آخرت همه چیز به کمال نهایی خود رسیده و ادراک آدمی قوی است، از همین رو سوزش فوق‌العاده‌ای احساس می‌کند، همان گونه که لذت از نعمت‌های بهشت قابل مقایسه با دنیا نیست.
۴ـ در دنیا پس از رسیدن سوزش به استخوان، احساس سوزش کم می‌شود، ولی در جهنم، خداوند دوباره گوشت تازه می‌رویاند و از کاهش عذاب جلوگیری می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:
۱. همزه (۱۰۴) آیه ۶ ـ ۹.
۲. تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۳۱۶، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۹ش.

سلام چرا در بند الفاظ گير افتاده ايد حقيقت چيست ؟ بعد هم شيعيان را كافر و ... ميناميم پناه به خدا. چه كسي و كجا كفته شده جسماني نيست مرجع بدهيد ؟ گفته شده جسم لطيفتر كه درست هم است. سنگ طلا ديده ايد جسم است ولي بعد از ذوب ركه هاي لطيفتر طلا هست كه انهم جسم است !!!بر اساس E =M C2 هم جرم متغيير است. چه اشكالي دارد نعلين در پاي ادم باشد و انسان در جسم خود (مثلا جسم لطيفتر) به كربلا معراج كند (پرواز كند) و ياد زيارت قبلي خود را كند از الفاظ دور شويد اگر اهل حقيقت هستيد. ضرورت اسلام چيست من گفته ام يا رسول الله و ايمه ص دقت كنيد! اهل سنت ميگويند ضرورت اسلام خلفاي راشدين است ما ميگوييم كور خوانديد پس ضروردت اسلام ان است يا در كتاب و يا در سنت معصومين ص ثقلين امده باشد !!!! چه كسي ربوبيت براي نبي و ولي قايل شده لعنت خدا رسول و ولي و جميع خلق خدا بر او. برادر من دقت كنيد يا الفاظ را بفهميم بعد دوست مخلص محمد و ال محمد را باطل كنيم يا سكوت كنيم و خدا پناه ببريم. در ملك خدا هر دو بدليل عدل خداوند حاصل است !

تصویر soalcity

سلام
ما بنا نداریم مهر گمراهی به پیشانی کسی بزنیم. تفکرات را بیان می کنیم و درست و غلطشان را بازگو می کنیم. حال اینکه شما به این تفکرات، معتقدید یا نه، خودتان می دانید و خدای خودتان
و اینکه برای پذیرش معاد جسمانی، به ترفندهایی روی بیاوریم که تعابیری نظیر برخواسته شدن از قبر و ... با آن سازگار نباشد، نشاندهنده عدم پذیرش حقیقت مساله است.

سلام متاسفانه هركس حرف خودش را ميزند و اصلا اصلا به ديگري توجه نمي كند. خواهش ميكنم شما با جسم و شيخي ها با جسم قليايي اسم منو يادتون نگه دارين منو اون دنيا خلاصه از پل رد كنيد من قول ميدم نفساني يا روحاني يا ....هر حالتي داشته باشم اونور بودم در خدمت دوستان محمد و ال محمد ص هستم. يا علي مددي

تصویر soalcity

سلام
کلام شما بسیار زیباست. واقعا اگر در جایی مساله مبهم بود، باید بگوییم خدایا ما معتقدیم به آنچه حق است و تو می پسندی! و لازم نیست حتما بر یک نظر اصرار کنیم.

احسنت واقعا هم همینطور هست.
خدایا ما را عامل به قرآنت و متمسک به اهل بیت پیامبرت قرار بده.

باسلام به همه ی عزیزان!
ظاهراً بحث به خوبی و خوشی پایان یافته امّا من همچنان، فارغ از انحرافات شیخیّه، این نکته در ذهنم خلجان دارد که نظرات حکیم متألّه، ملاصدرا (ره) را که مبتنی بر آیات قرآن، و بدون استفاده از تعبیر ابداعی هورقلیا، معاد را جسمانی می داند ولی با جسمی لطیف تر، این کجایش اشکال دارد؟ او هیچ نصّی هم انکار نکرده و شبهات را هم پاسخ می گوید.

تصویر soalcity

سلام
اگر این نظریه با متون دینی سازگار باشد، اشکالی ندارد. حتی اگر تعبیر هورقلیا هم در آن استفاده شود. مشکل از جایی شروع می شود که در بسط و توضیح این اندیشه، متون دینی انکار شود.

سلام و احترام خدمت برادران بالاسري و پايين سري تفاوت فقط در همين حده . من خودم بالا سر امام ع نماز نميخونم اصلا ميترسم ، ايشون رو قبله هم نميدام بالاتر. موضوع اصلي مگر احكام يا متون تغير كرده ! بازم كه برادرمون ميگه انحرافات ? متون رو كي نوشته در اول اسلام مقامهاي بلند مذهب شيعه معتقد بودن نعوذبالله پيغمبر معصوم نيست ??? بعد متون عوض شد. يعني درست شد. بابا قشري نباشيم همه برادريم من همواره از اين ميترسم فردا بگن چرا به فلاني گفتي منحرف وقتي تو الف ب را هم نميدانستي بعد من بگم اقا فرمودند بگن اقا تو جهنمه ! لذا ما همه رو برادر ميبينيم و هركس زير چتر ١٤ معصوم بود رو احترام ميزاريم به كسي هم منحرف نميگيم يا حسين ع محرم نزديكه شور رو احساس ميكنيد !

کاملا موافقم، در آخرت هر کس را باکسی به اون علاقه داشته محشور مینمایند
مگر شما دم از اسلام و خدا نمیزنید؟آیا در مرام اسلام تهمت جایز است؟آیا اگر یک درصد این ها درست نباشد تهمت به این بزرگی به عده ی زیادی از مسلمانان را بر شما توانای پاسخ گویی در آخرت می باشد؟
فقط میدانم آنها به کسانی که ائمه اطهار را همانند انسانهای معمولی میدانند خرده میگیرند
آیا درست است که شما پشت بر قبر امامی نماز بخوانی،با عقل معمول هیچ مسلمانی درست نیست

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در این مسله باید توجه جامع نمود این که : ائمه معصومین و پیامبر اکرم(ص) بشر مافوق اند ، نه ما فوق بشر. این مسئله در یکی از آیات به صراحت آمده که در ذیل می آید . البته از نگاه عرفانی و با توجه به برخی روایات آنان دارای دو وجود هستند‌ ، یکی وجود ناسوتی و زمینی و دیگری وجود ‌آسمانی و نورانی آنها که روایات مورد اشاره در مورد وجود نورانی آنها قبل از خلقت آدم (ع) مربوط به همین جنبه وجودی آنها است ، اما آنچه در مورد بشری بودن آنها بیان شده است‌، مربوط به وجود ناسوتی آنان است.

امامان معصوم(ع) دارای دو جنبه ظاهری و باطنی و به عبارت دیگر جنبه جسمانی و روحانی و نورانی می باشند . هر چند دارای آثار و احکام خاص خود می باشد. از نظر مادی و جسمانی همانند سایر انسان ها می باشند و نیازهای انسانی در آنها وجود دارند. گرسنه و تشنه می شوند. نیاز به ازدواج دارند. از عواطف و احساسات انسانی برخوردارند و خلاصه محکوم به احکام موجود در جهان مادی و جسمانی هستند. در آیات فراوانی از قرآن کریم بر جنبه بشری و بعد جسمانی پیامبران معصوم الهی(ع) تأکید شده و آن بزرگواران خود را انسان هایی که مفتخر به دریافت وحی و لایق ارتباط با جهان بالا و عالم ملکوت شده، معرفی کرده اند. آیه آخر سوره مبارکه کهف چنین است:
«قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی؛ ای پیامبر به مردم بگو: من تنها بشری همانند شما هستم که به من وحی می شود» اتفاقا از جمله بهانه جویی های مشرکان همین نکته بود که چرا ما باید به پیامبرانی که بشری همانند ما و از جنس خود ما هستند، ایمان بیاوریم؟ آیه ۹۴ سوره مبارکه اسراء می فرماید:
تنها چیزی که مانع شد مردم بعد از آمدن هدایت ایمان بیاورند، این بود که گفتند: آیا خداوند بشری را به عنوان رسول فرستاده است؟
قوم بی ایمان معاصر حضرت هود(ع) به نقل قرآن کریم در آیه ۳۳ و ۳۴ مؤمنون می گفتند: هود انسانی همانند شما است. از آن چه می خورید ،می خورد و از آن چه می نوشید ،می نوشد (۳۳) اگر شما از بشری همانند خود اطاعت کنید زیانکارید(۳۴).
حتی چنین اشکالی را بر پیامبر(ص) نیز می گرفتند و می گفتند: «چرا این پیامبر غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا فرشته ای همراه او نازل نشده که همراه او مردم را انذار کند؟» (فرقان، آیه ۷).
قرآن در یک جمله کوتاه و روشن پاسخ پرمعنایی به آنها داده و می گوید: «قل لو کان فی الارض ملائکه یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولا؛ اگر بر روی زمین فرشتگانی بودند که با آرامش گام می زدند، ما از آسمان فرشته ای را به عنوان پیامبر بر آنها نازل می کردیم» (اسراء، آیه ۹۵).
یعنی همواره رهبر باید از جنس پیروانش باشد، انسان برای انسان ها و فرشته برای فرشتگان. دلیل این همگونی رهبر و پیروان نیز روشن است، زیرا از یک سو مهم ترین بخش تبلیغی یک رهبر، بخش تبلیغ عملی او است ،یعنی الگو و اسوه بودن و این تنها در صورتی ممکن است که دارای غرایز و احساسات و همان ساختمان جسمی و روحی باشد و گرنه فرشته ای که نه شهوت جنسی دارد و نه نیاز به مسکن و لباس و غذا و نه سایر غرایز انسانی در آن موجود است، هیچ گاه نمی تواند سرمشقی برای انسان ها باشد. رهبر باید همه دردها، نیازها و خواسته های پیروان خود را درک کند تا برای درمان و پاسخگویی به آن آماده باشد (تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۲۸۹، ذیل آیه ۹۴ سوره اسرا).
از طرف دیگر همه عظمت و بزرگی و درجات عالی معصومین(ع) از بعد معنوی و مقام نورانیت و ملکوتی آنها سرچشمه می گیرد و معجزه ها و کرامت ها و کارهایی که از عهده بشر معمولی خارج است ،در اثر ارتباط عمیق و ریشه دار اولیای الهی با کانون عظمت علم و قدرت یعنی خداوند متعال حاصل می گردد . همین بعد و جنبه است که آنان را از سایر بندگان، ممتاز و جدا ساخته و در جایگاهی رفیع و والا نشانده است؛ جایگاهی که به تعبیر روایات و دعاها و زیارت هایی که از خود معصومین(ع) به ما رسیده است ،درک علو و برتری و عظمت آن برای ما قابل درک نمی باشد.
در حدیثی از علی(ع) خطاب به ابوذر چنین آمده است:
«ای اباذر! بدان من بنده خداوند و خلیفه و جانشین او بر بندگان هستم .ما را خدا نشمارید و در فضیلت ما هر چه خواستید بگویید؛ زیرا شما به کنه و منتهای آن چه در ما است [کمالات ما] نمی رسید؛ و خداوند به ما بزرگتر و بالاتر از آن چه شما توصیف می کنید و یا بر قلب شما خطور می کند، عطا فرموده است. اگر ما را این چنین شناختید ،مؤمنان (واقعی) هستید (علی سعادت پرور، فروغ شهادت، ص ۳۰).
انبیا و اوصیا(ع) چون هرگز حجابی بین آنها و فطرتشان نبوده، دائما از منبع نور و مقام نورانیت حق بهره مند هستند و از این نظر می توانند به اذن خداوند و با حفظ جنبه عبودیت و بندگی و فقر، مانند حق علم و آگاهی داشته باشند که این همان مقام خلافت الهی است، چنان که در دعای رجبیه که از امام زمان(عج) صادر شده آمده است:
«لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک؛ فرقی میان تو (خداوند) و آنان نیست، جز آن که آنان بندگان و مخلوق تو هستند» (مفاتیح الجنان، اعمال ماه رجب).
پیامبران و اولیای الهی با توجه و تکیه بر همین منزلت نورانیت و کمال قربی که به خداوند دارند، نبوت و وصایت خود را آشکار می سازند . صدور معجزه و کرامت و امور خارق العاده بر این مقام و درجه مبتنی و استوار است. پس این مقام و عظمت واقعا برای اولیای حق و معصومین(ع) وجود دارد و چنین نیست که چنین چیزی برای آنان بافته باشند و یا به ناحق به آنها نسبت داده باشند. اگر این جنبه الهی و ملکوتی و روحانی در آنها نبود و کمال پیوستگی و قرب را به پروردگار نداشتند ،«عصمت» که زاییده معرفت عمیق و عالی است، در مورد آنان معنا نداشت .وقتی عصمت نبود، پیروی بی چون و چرا و اطاعت محض و کامل و سرسپردگی با اطمینان کامل خاطر به آنها تحقق نمی یافت.
در عین حال این عظمت الهی و مقام بزرگ و کمالات عالی آنها باعث نمی شود که با آنها ارتباطی نداشته باشیم و آنان نتوانند مقتدا و الگو و اسوه ما باشند؛ بلکه آنان ما را به تبعیت و پیروی از خود دعوت کرده اند و از ما خواسته اند با پیروی از آنان در عقاید و رفتار و کردار، قدم در مسیری که خود نهاده اند، نهیم و به کمالات آنان البته به اندازه ظرفیت خود نایل آییم و به میزان استعداد و توانایی خود قله های معنویت و روحانیت را فتح نماییم. پس مهم آن است که به هر دو جنبه معصومین(ع) عنایت و توجه داشته باشیم و هر دو را با هم حفظ و رعایت کنیم چون توجه به این دو جنبه و اشتباه نکردن یکی با دیگری، ضامن سعادت و هدایت ما است.
اتفاقا خود ائمه(ع) فرموده اند دو گروه به خاطر افراط و تفریط در مورد ما به هلاکت افتادند،
یک گروه آنان که هر نوع فضیلت و کمال و شرافت آنها را انکار نموده و از در دشمنی و عناد با آنان برآمدند و بذر کینه آنان را در دل ها افشاندند
و گروه دیگر کسانی که با دیدن کمالات و فضایل و امتیازات آنان، در مورد آنها ادعای الوهیت و خدایی کردند. امیر مؤمنان(ع) در این مورد در نهج البلاغه حکمت ۱۱۷ می فرماید: «هلک فی رجلان: محب غال و مبغض قال؛ دو گروه انسان در مورد من نابود شدند: گروهی که در محبت به من زیاده روی کرده (و صفات خدایی به من نسبت دادند) و گروهی که بغض و کینه مرا در دل داشتند».
برای آشنا شدن با مقامات ائمه(ع) زیارت جامعه کبیره را که از حضرت هادی(ع) روایت شده ،در مفاتیح الجنان همراه با ترجمه آن مطالعه نمایید.

«عقايد شيخيه در اصول و فروع دين و همه احکام شرع مبين برگرفته از کتاب خدا و سنت پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و اخبار و احاديث ائمه اطهار عليهم السلام است ، و بطور خلاصه شيخيه شيعياني هستند که در جزئي و کلي سعي در تبعيت امامان معصومين (ص) داشته و جز فرمايش آن بزرگواران كه مسلماً مأخوذ از كتاب خدا و سنت پيغمبر (ص) است به چيزي از يافته هاي عقول ناقصه و قياسها و سليقه هاي شخصيه اشخاص عادي در دين خدا اعتماد نمينمايند، و در بيان فضائل محمد و آل محمد صلوات اللّه عليهم نيزسعي بليغ داشته و ميگويند كه نبايد تصور شود كه معارف اسلام منحصر بهمين احكام ظاهري عبادات و معاملات است، و آن عده از قشريين را كه فقط بهمين ظاهر اسلام اكتفا كرده اند مقصر ميدانند. و همچنين معتقدند كه عقايد آن عده از صوفي مذهبان كه دين را صرفاً امور باطني ميدانند و ظواهر عبادات را ترك كرده اند ناقص است و انسان را به ترقي و تعالي كه مقصود از آفرينش اوست نميرساند، بلكه دين حق آن است كه همه ظواهر را بپذيريم و بآنها عمل نمائيم در عين اينكه سعي ميكنيم اصل و باطن و حقايق آن مطالب را هم بقدر استعداد فراگيريم و بهر صورت اين مطلب مسلم است كه عقايد شيخيه همان عقايد شيعه جعفري دوازده امامي است و شيخيه نه چيزي از مذهب ائمه اطهار (ع) كم كرده و نه چيزي بر آن افزوده اند، بلكه هيچ نوع كاستن و افزودني رادر دين خدا جايز نميدانند .» [۹]

شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل شناخت خدا، نبوت، امامت و رکن رابع می‌دانند.

به اعتقاد شیخیه رکن چهارم دین شناختن شیعیان کامل است و آنها واسطه در بین شیعیان و امام غایب هستند و جمیع فیوض بواسطه آنها از امام به مردم می‌رسد و البته معتقدند این شیعیان کامل در حال حاضر بدلیل عدم اقتضای زمانه بشخصه معروف نیستند و رکن رابع اعتقاد نوعی بوجود چنین شخصی در زمان غیبت است. در احادیث تعداد آنها ۳۰ نقیب و هفتاد نجیب ذکر شده‌است. نقبا و نجبا در هر زمانی در محضر حجت زمان بوده‌اند. بعنوان مثال سلمان در زمان رسول الله (ص) و اباالفضل در زمان سید الشهدا و نواب اربعه در زمان غیبت صغری. شیخیه آذربایجان به این اصل اعتقاد ندارند. اصل رکن رابع را حاج محمدکریم کرمانی بیان کرده‌است چون اگر چه این اصل در کلام شیخ و سید هم بوده ولی مجمل و در لفافه بوده‌است و بعداً بمصلحت زمان واضح تر تبیین شده‌است شیخیه کرمان را که پیرو حاج محمدکریم‌خان هستند «رکنیه» نیز می‌خوانند.
شیخیه معاد و عدل را از اصول دین می‌دانند ولی معتقدند اعتقاد به خدا و رسول ضرورتاً مستلزم اعتقاد به قرآن و از جمله تعلیمات آن عدل و معاد است. عدل یکی از صفات ثبوتی خداوند است، اگر آن را اصل اصیل بشماریم چرا سایر صفات ثبوتی از قبیل علم، قدرت، حکمت و غیره رااز اصول دین نشماریم و اصلادرشمردن اصول دین بین علما اختلاف بوده چون هیچ تقسیم بندی صریحی از ائمه در این باره نرسیده و همه اینها تقیسمات علما در زمانهای مختلف بر حسب وضعیت هر زمان است و اختصاصی به شیخیه ندارد
شیخیه می‌گویند معاد جسمانی وجود دارد اما بعد از انحلال جسم، عنصری که باقی می‌ماند جسم لطیفی است که به اصطلاح ایشان جسم هورقلیایی است. هورقلیا که ظاهراً کلمه سریانی است، همان قالب مثالی می‌باشد که از اصطلاحات فلسفی شیخ احمد احسایی است. وی می‌گوید: آدمی را دو جسم است، یکی مرکب از عناصر زمانی که به منزله اعراض جسم حقیقی است و آن مانند جامه‌ای است که انسان آن را می‌پوشد و از تن بیرون می‌آورد و آنچه پس از مرگ می‌پوسد و از میان می‌رود همین جسم است. دیگر سرشتی است که آدمی از آن آفریده شده و زمانی نیست و از عالم هورقلیا است و در گور او باقی خواهد ماند و آنچه آدمی در روز رستاخیز به هیات آن زنده خواهد شد همین جسم مثالی است و ثواب و عقاب اخروی مربوط به همین جسم می‌باشد. بازگشت ارواح مردم در کالبد لطیفی است که از جسم دنیوی آنها لطیف‌تر است؛ گرچه در مقایسه با عالم برزخ و قیامت، جسم محسوب می‌شود.
شیخیه معراج جسمانی پیامبر را می‌پذیرند ولی معتقدند که پیغمبر در هر فلکی از افلاک، جسمی متناسب با جرم و جسم آن فلک برای خود گرفت. و این اختلافات نظری نیز مخصوص شیخیه نیست.
یکی از اختلافات شیخیه با دیگر شیعیان نحوه نماز خواندن در مزار ائمه‌است. شیخیه در هنگام نماز در حرم پیغمبر و امامان از لحاظ ادب و احترام طوری می‌ایستند که قبر میان ایشان و قبله واقع شود. و استدلال به حدیث (الامام لا یتقدم و لا یساوی) بر این طریقه خود می‌کنند و در احترام به ائمه زنده و مرده ایشان بسیار اهتمام می‌ورزند

مخالفان ایشان معتقدند شیخیه درباره مقام ائمه راه غلو پیموده‌اند و برای آنها مقام خدایی قائل شده‌اند زیرا قبر امام را قبله قرار می‌دهند در حالی که این مطلب از جهت احترام به ائمه و استناد به احادیث واقع شده‌است. گاه شیخیه شیعیان مخالف خود را «بالاسریه» و خود را «پشت‌سری» می‌خوانند. البته شیخیه برای عقاید خود نسبت به امامان به زیارات رسیده از اهل بیت خصوصاً زیارت جامعه کبیره استناد می‌کنند

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
گرچه منظور تان از طرح مسله واین متن طولانی مشخص نیست ولی اجمالا در باره شناخت فرقه شیخیه باید گفت :
شیخیه گروهى از شیعه «امامیه‏» و از پیروان شیخ احمد احسایى از علماى شیعه در قرن سیزدهم هستند. اساس این مذهب، مبنى بر امتزاج تعبیرات فلسفى قدیم متاثر از آثار سهروردى با اخبار آل محمد(ص) است. فرق بابى و ازلى تحت تاثیر شدید این مذهب واقع شده‏اند. پس از شیخ احمد احسائى مؤسس این مذهب، شاگرد او سید کاظم رشتى (درگذشته در ۱۲۵۹ ه ) و پس از وى حاج محمد کریم خان قاجار کرمانى جانشین او شدند. در اصطلاح شیخیه، شیخ احمد احسائى را «شیخ جلیل‏» خوانند. (۱)
او در کربلا مورد توجه علماى عصر خود قرار گرفت. از جمله شاگردان سیدکاظم رشتی ، حاج محمد کریمخان کرمانى و سید على محمد شیرازى معروف به باب است.
مهم ترین کتاب سید کاظم «شرح القصیده‏» است که در شرح قصیده لامیه پاشا عبدالباقى افندى عمرى موصلى والى عراق در دوره عثمانى نوشته است. سبب سرودن آن قصیده به مناسبت ارسال روپوش براى مرقد امام همام موسى بن جعفر(ع) از طرف سلطان محمودخان ثانى پادشاه عثمانى مى‏باشد. این روپوش قطعه پوشى از پوشش هاى ضریح مطهر حضرت رسول(ص) بود که سلطان مذکور بعنوان تحفه براى ضریح حضرت موسى بن جعفر(ع) فرستاد. این قصیده را پاشا عبدالباقى در مدح آن حضرت سروده و مطلع آن چنین است:
سید کاظم رشتى در شرح این قصیده از غرایب علم به خصوص جغرافیاى آسمان سخن گفته. وى براى مدینه علم که به قول او در آسمان قرار دارد و حدیث «انا مدینة العلم و على بابها »اشاره به آنست، براى آسمان بیست و دو محله قایل شده که در وسط محله بیست و دوم صد و شصت کوچه را نام برده ، نام و نشان هر کوچه را با اسامى غریب و عجیب یاد کرده که بیش تر شباهت‏به «رسالة الغفران‏» ابو العلاى معرى و کمدى الهى دانته دارد.
چون این شرح را بر پاشاى مذکور خواندند گفت: «خدا مى‏داند که آنچه را سید گفته، خارج از منظور و خیالات شعرى من است. ».این کتاب در سال ۱۲۷۰ ه. در تهران به چاپ رسیده است. بعد از سید کاظم رشتى شاگرد او حاج محمد کریم خان قاجار (۱۲۲۵ - ۱۲۸۸ ه ) فرزند حاج ابراهیم خان ظهیر الدوله پسر مهدی قلى خان پسر محمد حسن خان پسر فتحعلى خان قاجار است که پدرش ابراهیم خان پسر عمو و داماد فتحعلیشاه بود، جانشین سید شد.
حاج محمد کریمخان مؤسس فرقه شیخیه کرمانیه است. (۲)
برخی ازاعتقادات این فرقه:
خداشناسی:
آنان معتقثدند : ذات أقدس حقّ از هر اسم و رسمى برىّ، و از هر صفتى مبرّى است، بنا بر این أسما و صفات حقّ، عین ذات او نیستند، و در مرحله پائین‏تر قرار دارند، ذات حقّ فاقد هر صفتى و هر اسمى است.
امام شناسی:
حضرت ولىّ اعظم و قطب دائره امکان: امام زمان، اسم خداست، در رتبه پائین‏تر از ذات حقّ است، چون سیر به سوى ذات که خارج از هر اسم و رسمى است، و ازلى و ابدى است، و ما لا نهایة له مى‏باشد محال است. غایت سیر انسان به سوى اسم اعظم حقّ است، که همان ولىّ أعظم است که فاصله بین خداوند و بین عالم خلق است.
چون امام زمان فقطّ مى‏تواند به وصال خدا نائل آید، و ما نیز بدون واسطه نمى‏توانیم به وصال امام زمان نائل آئیم، باید واسطه و ربطى در بین باشد که ما را به آن حضرت ربط دهد، و آن شیخ است که آن را رکن رابع نامند. رکن اوّل، خداوند، رکن دوّم پیامبر، رکن سوّم امام، رکن چهارم شیخ است، پس در غایت و نهایت، سیر ما به فناى در شیخ، غایت سیر شیخ فناى در امام، غایت سیر امام، فناى در حقّ است، و این چهار رکن لازم است.
ولىّ أعظم نه ممکن است و نه واجب، مرتبه‏اى است بین امکان و وجوب. (۳)
معاد شناسی
درباره معاد و عدل گویند: اعتقاد به این دو اصل لغو و غیر محتاج الیه است، چه اعتقاد به خدا و رسول ضرورتا مستلزم اعتقاد به قرآن و مافى الکتاب است و از جمله عدل و معاد است.
معاد جسمانى وجود ندارد. بعد از انحلال جسم، عنصرى که باقى مى‏ماند جسم لطیفى است که به اصطلاح ایشان جسم هورقلیایى است. (۴)

پی نوشت ها:
۱. غلام حسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۳۴؛ مصطفی دشتی ،معارف و معاریف، ج ۶، ص ۵۹۲.
۲. محمدجواد مشکور، فرهنگ فِرَق اسلامی، مشهد، آستان قدس، ۱۳۷۵ ش. ص ۲۶۶.
۳. امام شناسى، ج‏۵، ص ۱۷۷.
۴. فرهنگ فرق اسلامى، ص ۲۶۶.

نظر شما درباره حجاب و زنای محارم و زنا با زن شوهردار چیست

تصویر پاسخگوی اعتقادی

با سلام .
اصل پوشش بدن بدون نظر به حدود آن سابقه‏ای به اندازه حیات انسان دارد و جز بعضی از مکاتب (که بر برهنه زیستی اصرار می‏ورزد) همه افراد به نوعی آن را لازم می‏دانند. این پدیده به رغم ارتباطش با خصوصیات مختلف فردی و اجتماعی انسان، دست کم به سه نیاز وی پاسخ می‏دهد:
۱- حفاظت از سرما و گرما و برف و باران.(۱)
۲- حفظ عفت و شرم.(۲)
۳- آراستگی، زیبایی و وقار.
أ) رابطه حجاب و پوشش اسلامی:
در ابتدای بحث به رابطه حجاب و پوشش اسلامی می‏پردازیم:
حجاب به معنای پرده، حاجب، پوشیدن و پنهان کردن و منع از وصول است.(۳)
این واژه تنها به معنای پوشش ظاهری یا پوشاندن زن نیست و در اصل به مفهوم پنهان شدن از دید مردِ بیگانه است. بدین سبب هر پوششی حجاب نیست.
در قرآن آمده است: «و إذا سألتموهن متاعاً فاْسئلوهن مِن وراءِ حجاب؛(۴) چون از زنان پیغمبر متاعی خواستید، از پس پرده بخواهید». این آیه درباره زنان و بیش‏تر در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی فرود آمده است،(۵) نه پوشش زن در مقابل نامحرم .
هر نوع ارتباط جنسی (خواه زنا یا غیر زنا) و ارتباط هایی که با قصد شهوت یا تحریک جنسی همراه باشد ، از نظر اسلام ( و بسیاری از ادیان) حرام است، خواه زن شوهر دار باشد ، یا دختر و زن غیر شوهر دار.
تفاوت ، در نوع مجازات زنا کردن با زن شوهر دار و غیر شوهر دار است. زنا با زن شوهر دار ، زنای محصنه محسوب می شود که حکم آن شدیدتر از زنا با زن غیر شوهر دار است. هم چنین اگر مردی ، همسر دارد و همسر او نیز در دسترس است و زنا با دختر یا زن دیگر نماید ، مجازات او شدیدتر از کسی است که همسر ندارد.

پی‌نوشت‏ها:
۱. سوره نحل (۱۶) آیه ۳۰.
۲. سوره نور (۲۴) آیه ۳۰ و ۳۱ و ۵۹ و احزاب (۳۳) آیه ۵۹ و ۶۰.
۳. المفردات فی غرائب القرآن، راغب اصفهانی.
۴. احزاب (۳۳) آیه ۵۳.
۵. مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۹، ص ۴۳۱.

آهاااااان.گیر کردید.یکی از بزرگترین مشکلاتتون که منم خر شده بودم همینه.شیخیه در واقع شسعه رو واسط فیض میدونه.یعنی میگه معصوم مانند خورشید است(اشاره به حدیث معروف امام زمان ص در رابطه با زمان غیبت که مانند خورشید پشت ابر مردم ازش استفاده میکنند) و شیعه شعاع نور مولاست.اما ما خر بودیم و نگفتیم ریشه کلمه شیعه با شعاع فرق داره.بعد میگن شیعه حکم ترانس رو داره.برق نیروگاه تا بیاد برسه یه لامپو روشن کنه باید از کاهنده استفاده بشه.غافل ازینکه فیض الهی همچون خورشید تابندس نه همچون سازمان برق و نیرو.
کی و کجا جناب سلمان واسط فیض حضرت مولا به مردم یا حتی ایتام بود؟
خیلی ایرادات از شیخیه دارم که درواقع فقط کسی میتونه واکاوی کنه که در خود اونها باشه.چون در ظاهر هیچچچچ مشکلی ندارن اما دچار شرک اعتقادی شدیدی هستند.عقاید ناصحیح شیخیه در لفافه تلقین میشه و در ظاهر جذاب و صحیحه.
حوصله تایپ کردن ندارم وگرنه خیلی مثال میتونم بزنم.
فرمود فرش خانه خویش باشید و هرچه از ما بشما رسید انجام دهید تا صیحه را بشنوید.
همینکه ولایت ۱۴ معصوم رو داشته باشی و اون چیزایی که همه میدونن خوبه و بده رو رعایت کنید کافیه.چون فرمود شرک در اخرالزمان از راه رفتن مورچه ای بر چادر سیاه پنهان تره.
بچسبید به زندگیتون.گرفتار هیچ فرقه و مرام و مسلک و جمعی نشید.بچه اهل بیتی تربیت کنید.
خیلی خطرناکه.

سلام برادر من متوجه فرمايشات طولاني شما نشدم ! فكر كنم همان نظر حقير
را طي يك متن زياد تاييد فرموديد. غلو خيلي بد است ولي به همان زيارت جامعه رجوع كنيد ميبينيد غلو فقط در حد خدايي كردن معصومين ص است !!!! در ضمن پيامبر در زمين دنياي ماده انتظار داريد چه باشد بشر نباشد !!!!!!!! غذا نخورد با احترام

من خودم همواره در بين اديان در حال تحقيق بودم البته شيخى ها رو هم خوب مى,شناسم دو دسته هستن و يک ددسته اشون به هور قليايى اعتقاد دارن و دسته ى ديگه عين بقيه مسلمونا هستن مگر اين که معتقدن از مرجع تقليد مرده هم مى شود تبعيت کرد و در حرم معصومين تحت هيچ شراىطى نبايد پشت به قبر حضرت رو به قبله ايستاد چون بى احترامى به امام معصوم مى باشد. و امام معصوم را زنده مى دانند.کلا من اختلاف چندانى بين آنها و ما بقى شيعيان نيافتم.و اين فرقه گرايى ها جز تفرقه حاصل ديگرى ندارد بياييد آب به آسذاب دشمن نريزيم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
شیخیه فرقه‏ای جدا شده‏ از شیعه امامیه است که در قرن سیزدهم هـ ق توسط شیخ احمد احسائی به وجود آمد.(۱)
این فرقه در استنباط احکام جزو اخباریان بوده و مخالف اجتهاد از طریق اصول فقهند.(۲)
پس از شیخ احمد احسایی بر سر پیشوایی میان سید کاظم رشتی (یکی از شاگردان شیخ احمد) و حاج محمد کریمخانی کرمانی اختلافی رخ داد و هر گروه به یکی از از دو پیوستند و دسته دیگر به میرزا شفیع تبریزی اجتماع کردند و اغلب در شهرهای شیعه نشین به سر می‏بردند.(۳) اکثر طرفداران میرزا شفیع در تبریز زندگی می‏کنند و پس از فوت حاج میرزا شفیع (۱۳۰۱ هـ ق) پسرش حاج میرزا موسی جانشین او گردید و پس از فوت او (۱۳۱۹ هـ ق) آقا میرزا علی ثقة الاسلام جانشین او گردید، که در سال ۱۳۳۰ هـ ق به جرم آزادی خواهی در تبریز به دست روس‏ها به دار آویخته شد.(۴)
شیخیه به چند فرقه تقسیم شدند:
۱ - فرقه باقریه: پیروان محمد باقر خندق آبادی که ابتداً نماینده محمد کریم خان در همدان بود و سپس ادعای استقلال کرد.
۲ - فرقه شیخیه آذربایجان: پیروان میرزا شفیع ثقة الاسلام تبریزی (م ۱۳۰۱ ق) را شیخیه ثقة الاسلامیه می‏گویند.
۳ - فرقه شیخیه حجة الاسلامیه: این گروه از پیروان میرزا محمد مامقانی، از شاگردان سید کاظم رشتی هستند.
۴ - فرقه شیخیه احقاقیه: پیران ملاباقر اسکوئی هستند که از فضلای شیخیه در کربلا بود. او کتابی به نام "احقاق الحق ابطال الباطل" علیه محمد کریم خان کرمانی نوشت که به احقاق الحق معروف شد.(۵)
پی­نوشت­ها:
۱ . غلام حسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۳۴؛ مصطفی دشتی، معارف و معاریف، ج ۶، ص ۵۹۲.
۲ . علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۱۹.
۳ . همان.
۴ . دایره المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۲۴ - ۱۵۲۵.
۵ . عبداللَّه مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج ۳، ص ۱۳۹۷ - ۱۳۹۸.

سلام. من تمام مطالب و صحبت هايي كه تا الان شد را خواندم . بين شيخيه و ديگر افراد تفاوت چنداني وجود ندارد و با شناخت و مطالعه اي كه نسبت به شيخيه داشتم ،مطالبشان دور از ذهن نيست و مطلب ناقصي نميگويند .اين بحث ها فقط باعث نفاق بين مسلمانان ميشود. من واقعامتاسف هستم كه شما كه هميشه دم از برادري شيعه و سني ميزنيد( باانكه سني ها بسيار متفاوت هستن ) اما بين خود شيعيان تفرقه و نفاق ايجاد ميكنيد! .شيخيه تنها احترام و مقام بالاتر و بيشتري قائل هستن نسبت به خداوند و ائمه معصومين . من فكر نميكنم اين مشكلي داشته باشد كه چه بسا از نظر من بسيار هم پسنديده است كه احترام بيشتري قائل هستند . شما دوست گرامي ، در جواب صحبت هاي دوستاني كه از شيخيه دفاع كردن تنها ترتيب نام بنيانگذارانشان را به ترتيب برديد! كه واقعا اين نوشته ي شما تنها رد شدن از صحبت هاي ايشون بود ،نه جواب .و در كمال ناباوري شما همش با الفاضي همچون فرقه و ... از شيخيه ياد ميكنيد كه اين واقعا توهين بزرگي است به مسلمانان و شيعيان . اين طرز صحبت شما تهمت است و بايد در اخرت پاسخگو باشيد!. والسلام

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
اگر در پرسش قبلی دقت نموده باشید می پذیرید که جواب متناسب با سوال ارایه شده بود .
دراین نوبت باید شما را کمی بشتر با این گرایش آشنا نمایم لذا عرض می کنم :
شیخیه گروهى از شیعه «امامیه‏» و از پیروان شیخ احمد احسایى از علماى بزرگ شیعه در قرن سیزدهم هستند. اساس این مذهب، مبنى بر امتزاج تعبیرات فلسفى قدیم متاثر از آثار سهروردى با اخبار آل محمد(ص) است. فرق بابى و ازلى تحت تاثیر شدید این مذهب واقع شده‏اند. پس از شیخ احمد احسائى مؤسس این مذهب، شاگرد او سید کاظم رشتى (درگذشته در ۱۲۵۹ ه ) و پس از وى حاج محمد کریم خان قاجار کرمانى جانشین او شدند. در اصطلاح شیخیه، شیخ احمد احسائى را «شیخ جلیل‏» خوانند.(۱)
شیخ احمد احسایى کتاب هائى بسیار در فلسفه و کلام و فقه و تفسیر و ادب به زبان عربى که بالغ بر نود جلد مى‏شود، نگاشت. جانشین وى سید کاظم رشتى بود. او سید کاظم بن قاسم حسینى رشتى گیلانى حائرى یعنى کربلایى است (۱۲۱۲ - ۱۲۵۹ ه ). اجدادش از اشراف سادات حسینى مدینه بودند . دو نسل بود که ایرانى شده بودند. جدّش سید احمد بعلّت‏شیوع طاعون از مدینه گریخت و به رشت رفت. وى در اصطلاح شیخیه ملقب به «سید نبیل‏» است. سید در جوانى به یزد رفت، و به شیخ احمد احسائى پیوست .سپس به کربلا رهسپار شد و تا پایان عمر در آن شهر به تدریس و ترویج مکتب شیخیه مشغول بود. بالغ بر یکصد و پنجاه جلد کتاب و رساله نوشت که غالبا رمزآسا و غیر مفهوم است.
او در کربلا مورد توجه علماى عصر خودقرار گرفت . از جمله شاگردان سید، حاج محمد کریمخان کرمانى و سید على محمد شیرازى معروف به باب است.
بعضى نوشته‏اند: نحیب پاشا حاکم عثمانى که در زمان سید، مسئول قتل و غارت کربلا بود، سید را دعوت کرد تا از وى دیدن نماید و ظاهرا مراتب احترام را به جاى آورد، ولى به او قهوه‏اى مسموم خوراند . سید در ذیحجه سال ۱۲۵۹ ه. درگذشت و در جوار قبر امام حسین(ع) مدفون شد.
مهم ترین کتاب سید کاظم «شرح القصیده‏» است که در شرح قصیده لامیه پاشا عبدالباقى افندى عمرى موصلى والى عراق در دوره عثمانى نوشته است. سبب سرودن آن قصیده به مناسبت ارسال روپوش براى مرقد امام همام موسى بن جعفر(ع) از طرف سلطان محمودخان ثانى پادشاه عثمانى مى‏باشد. این روپوش قطعه پوشى از پوشش هاى ضریح مطهر حضرت رسول(ص) بود که سلطان مذکور بعنوان تحفه براى ضریح حضرت موسى بن جعفر(ع) فرستاد. این قصیده را پاشا عبدالباقى در مدح آن حضرت سروده و مطلع آن چنین است:
و افتک یا موسى بن جعفر تحفة منها یلوح لنا الطراز الاول
سید کاظم رشتى در شرح این قصیده از غرایب علم به خصوص جغرافیاى آسمان سخن گفته. وى براى مدینه علم که به قول او در آسمان قرار دارد و حدیث «انا مدینة العلم و على بابها »اشاره به آنست ، براى آسمان بیست و دو محله قایل شده که در وسط محله بیست و دوم صد و شصت کوچه را نام برده ، نام و نشان هر کوچه را با اسامى غریب و عجیب یاد کرده که بیش تر شباهت‏به «رسالة الغفران‏» ابو العلاى معرى و کمدى الهى دانته دارد.
چون این شرح را بر پاشاى مذکور خواندند گفت: «خدا مى‏داند که آنچه را سید گفته، خارج از منظور و خیالات شعرى من است. ».این کتاب در سال ۱۲۷۰ ه. در تهران به چاپ رسیده است. بعد از سید کاظم رشتى شاگرد او حاج محمد کریم خان قاجار (۱۲۲۵ - ۱۲۸۸ ه ) فرزند حاج ابراهیم خان ظهیر الدوله پسر مهدی قلى خان پسر محمد حسن خان پسر فتحعلى خان قاجار است که پدرش ابراهیم خان پسر عمو و داماد فتحعلیشاه بود، جانشین سید شد.
حاج محمد کریمخان مؤسس فرقه شیخیه کرمانیه است. وى از علماى بزرگ زمان خود بود .بالغ بر دویست و شصت کتاب و رساله تالیف کرد. پدرش ظهیر الدوله چند سالى والى خراسان و کرمان بود . به شیخ احمد احسایى دست ارادت داد .فتحعلى شاه را به ملاقات با شیخ تشویق نمود. پس از وى فرزندش حاج محمد خان قاجار (۱۲۶۳ - ۱۳۲۴ ه ) رئیس فرقه شیخیه کرمان شد . او را از علماى بزرگ آن طایفه دانند. عدد کتب و رسالاتى که نوشته، به دویست و پنجاه جلد کتاب مى‏رسد. پسر بزرگ حاج محمد کریم‏خان، حاج رحیم خان بود که پس از پدرش دعوى جانشینى او کرد . طرفدارانى هم داشت. با دو برادرش که کوچک تر از او بودند ،به نام حاج محمد خان و حاج زین العابدین خان که یکى پس از دیگرى جانشین حاج محمد کریمخان شدند ،رقابت داشت.
حاج محمد رحیم خان براى پدر جز علم فقاهت و تقوى مسندى دیگر قایل نبود . شخصا با متصوفه و بالاسری هاى کرمان سازش داشت، از این جهت مورد توجه شیخیه قرار نگرفت. پس از حاج محمد کریم خان پسرش حاج زین العابدین (۱۲۶۰ - ۱۲۷۶ ه. ) و سپس ابو القاسم خان ابراهیمى (۱۳۱۴ - ۱۳۹۰ ه ) و پس از او حاج عبدالرضا خان جانشین پدر شد که در سال اول انقلاب ایران ترور شد و درگذشت (۱۳۵۸ شمسى).
شیخیه کرمان را بنا به انتساب به مؤسس آن حاج محمد کریم خان، کریمخانیه گفتند . رئیس این فرقه را سرکار آقا خطاب مى‏کنند. پس از حاج محمد کریم خان شیخیه بر چند فرقه شدند: یکى «باقریه‏» پیروان محمد باقر خندق‏آبادى که نخست نماینده حاج محمد کریم خان در همدان بود .سپس دعوى استقلال کرد، این شخص بعدها معروف به میرزا محمد همدانى شد . او همانست که جنگ بین شیخى و بالاسرى را در همدان براه انداخت. میرزا محمد باقر داراى تالیفات بسیارى است. وى از کرمان با میرزا ابوتراب از مجتهدان شیخیه از طایفه نفیسی هاى کرمان و عده‏اى دیگر مهاجرت کردند . در نائین و اصفهان و جندق و بیابانک و همدان طرفدارانى یافتند. سرانجام فرقه شیخیه «باقریه‏» را در همدان تشکیل دادند.
شیخیه آذربایجان پیرو حاج میرزا شفیع ثقة الاسلام تبریزى (درگذشته در ۱۳۰۱ ه. ) هستند. این شیخیه را «ثقة الاسلامیه‏» نیز گویند. پس از حاج میرزا شفیع، پسرش میرزا موسى و بعد از وى میرزا على معروف به ثقة الاسلام دوم یا شهید که در سال ۱۳۳۰ قمرى به جرم مشروطه خواهى به دست روس .هاى تزارى به دار آویخته شد . پس از وى برادرش میرزا محمد به ریاست این طایفه رسید.
طایفه دیگر شیخیه «حجة الاسلامى‏» هستند که از میرزا محمد مامقانى تکفیر کننده سید على محمد باب و محکوم کننده او به مرگ در شهر تبریز پیروى مى‏کنند. وى حجة الاسلام لقب داشت .از شاگردان سید کاظم رشتى به شمار مى‏رفت. دیگر شیخیه «عمید الاسلامى‏» هستند که جمله ایشان با اختلاف مشرب از شیخیه تبریز به شمار مى‏روند. طایفه دیگر از شیخیه، «احقاقیه‏» هستند که پیرو آخوند ملاباقر اسکوئى مى‏باشند. وى از فضلاى شیخیه در کربلا بود .پسران سید کاظم رشتى نزد او درس مى‏خواندند . پس از درگذشت‏سید دعوى جانشینى او را کرد .چون کتابى به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل‏» در ردّ حاج محمد کریم خان کرمانى نوشت، از این جهت فرزندان او نام خانوادگى خود را احقاقى گرفتند. این طایفه غالبا در آذربایجان و کربلا و کویت زندگى مى‏کنند . پیشواى ایشان اکنون آقا شیخ رسول احقاقى است. (۲)
برخی ازاعتقادات این فرقه:
خداشناسی:
آنان معتقثدند : ذات أقدس حقّ از هر اسم و رسمى برىّ، و از هر صفتى مبرّى است، بنابر این أسما و صفات حقّ، عین ذات او نیستند، ودر مرحله پائین‏تر قرار دارند، ذات حقّ فاقد هر صفتى و هر اسمى است.
امام شناسی:
حضرت ولىّ اعظم و قطب دائره امکان: امام زمان، اسم خداست، در رتبه پائین‏تر از ذات حقّ است، چون سیر به سوى ذات که خارج از هر اسم و رسمى است، و ازلى و ابدى است، و ما لا نهایة له مى‏باشد محال است. غایت سیر انسان به سوى اسم اعظم حقّ است، که همان ولىّ أعظم است که فاصله بین خداوند و بین عالم خلق است.
چون امام زمان فقطّ مى‏تواند به وصال خدا نائل آید، و ما نیز بدون واسطه نمى‏توانیم به وصال امام زمان نائل آئیم، باید واسطه و ربطى در بین باشد که ما را به آن حضرت ربط دهد، و آن شیخ است که آن را رکن رابع نامند. رکن اوّل، خداوند، رکن دوّم پیامبر، رکن سوّم امام، رکن چهارم شیخ است، پس در غایت و نهایت، سیر ما به فناى در شیخ، غایت سیر شیخ فناى در امام، غایت سیر امام، فناى در حقّ است، و این چهار رکن لازم است.
ولىّ أعظم نه ممکن است و نه واجب، مرتبه‏اى است بین امکان و وجوب.(۳)
معاد شناسی
درباره معاد و عدل گویند: اعتقاد به این دو اصل لغو و غیر محتاج الیه است، چه اعتقاد به خدا و رسول ضرورتا مستلزم اعتقاد به قرآن و مافى الکتاب است و از جمله عدل و معاد است.
معاد جسمانى وجود ندارد.عد از انحلال جسم، عنصرى که باقى مى‏ماند جسم لطیفى است که به اصطلاح ایشان جسم هورقلیایى است.(۴)
پی نوشت ها:
۱. غلام حسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۳۴؛ مصطفی دشتی ،معارف و معاریف، ج ۶، ص ۵۹۲.
۲ .فرهنگ فرق اسلامى ص ۲۶۶.
۳.امام شناسى، ج‏۵، ص: ۱۷۷.
۴. فرهنگ فرق اسلامى، ص ۲۶۶.

سلام.از برادران شیخی سوالی دارم.معتقدید به معاد جسمانی اما با جسمی لطیف تر.
در رابطه با رجعت در زمان ظهور صاحب الزمان(عج)،که در دعای عهد هم بیان شده(اخرجنی من قبری ...) و اخبار بسیاری دراین رابطه نقل شده است.
آیا انسان هنگام رجعت با همین جسم از قبر خارج میشود یا مانند قیامت با جسمی لطیف تر(هورقلیایی) این امر رخ میدهد؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام و تشکر .
در ابتدا باید گفت بر اساس گفته بزرگان از علمای شیعه در رجعت با همین بدن برگشت عده ی رخ خواهد داد .
چه این که بر خلاف تصور مطرح شده در پرسش معاد با جسم هور قلیا یی نبوده بلکه معاد با جنبه روحانی وجسمانی رخ می دهد و
مقصود از معاد جسمانی آن است که در جهان اخروی، انسان با وجودی جسمانی حضور می یابد و نعمت یا عذاب اخروی نیز جسمانی می باشد، ولی معاد روحانی آن است که انسان با وجود روحانی (غیر جسمانی) حیات اخروی خویش را ادامه می دهد و در جهان بازپسین، از لذت‌های معنوی و روحانی بهره‌مند می گردد یا به عذاب‌های معنوی و روحانی دچار می شود.(۱)
بسیاری از علمای بزرگ شیعه نظیر شیخ مفید، شیخ طوسی ، سید مرتضی ، محقق طوسی، علامه حلی، صدرالمتالهین بر این باورند که که معاد انسان هم جسمانی و هم روحانی است، بر اساس این دیدگاه آدمی در آخرت با وجود جسمانی و روحانی (مثل آن که در دنیا هست) حضور می یابد و حیات اخروی او حیاتی دو بُعدی است،
مبنای انسان شناختی این دیدگاه همان است که در بحث از حقیقت انسان مطرح است، و آن این که انسان از دو بعد جسمانی و روحانی فراهم آمده، به گونه‌ای که هر دو ساحت در حقیقت او موثر است و یکی (مثلاً جنبة جسمانی) جنبة عارضی و موقتی ندارد، البته بعد روحانی انسان در مقایسه با جسمانی ، از نوعی اصالت برخوردار است اما فرعیت بعد جسمانی لزوماً به معنای خروج آن از حقیقت ذات آدمی نیست،
بنابر این اگر دو جنبة جسمانی و روحانی را در ذات انسان موثر بدانیم چاره‌ای جز پذیرش معاد جسمانی و روحانی نخواهیم داشت، زیرا حضور حقیقت هر فرد در سرای آخرت ضروری است، چرا که در غیر این صورت حاضران در رستاخیز موجوداتی مغایر با انسان‌هایی که مدت زمان در دنیا به سر برده‌اند، خواهند بود، و دیگر نمی‌توان گفت همان شخصی که در دنیا بوده است، اینک در پیشگاه الهی حاضر می شود و پاداش یا کیفر اعمال خود را می‌بیند،
بنابر این لزوم حضور انسان با تمام حقیقت وجودی خود در آخرت اقتضا می‌کند که معاد او معاد جسمانی و روحانی باشد.(۲)
سازگاری نظریه معاد جسمانی و روحانی با مبنای انسان شناختی و مضامین وحیانی ، دلیل بر صحت این دیدگاه است، اما گاه ادله مستقلی بر صحت این نظریه اقامه می‌گردد که برای نمونه به یک دلیل اشاره می شود: به حکم عقل، سعادت روح در معرفت خداوند و محبت اوست و سعادت جسم نیز در ادراک امور جسمانی مناسب است، از سوی دیگر در زندگی دنیوی جمع بین این دو سعادت ممکن نیست و شخصی که در لذات معنوی غرق شود از لذات جسمانی باز می‌ماند و بالعکس، همچنین تردیدی نیست که سعادت نهایی انسان در گرو سعادت روح و جسم است و هر چند این امر به دلیل محدودیت‌های عالم دنیا و روح بشری در این عالم محقق نمی‌شود، تحقق آن در آخرت بلا مانع است.(۳)
پی‌نوشت‌ها:
۱. ر،ک: آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۲۵۲، نشر طه، قم ۱۳۸۳ش.
۲. همان، ص ۲۵۳.
۳. همان، ص ۲۵۷.

باسلام جناب پاسگو (پس از شیخ احمد احسایی بر سر پیشوایی میان سید کاظم رشتی (یکی از شاگردان شیخ احمد) و حاج محمد کریمخانی کرمانی اختلافی رخ داد ) .لطفا حداقل مقداری تاریخ را مطالعه بنمایید.قابل ذکراست که بعد از مرحوم شیخ احمد احسایی سید کاظم رشتی عهده دار سلسله شیخیه شذند وپس از ایشان حاج محمدکریم خان کرمانی وبعد انشعابات دیگر
و مسایلی که در دین وجود ذارذ یا ضروریست یا نظری واعتقاد به ضروریات واجب ومنکر آن از دین خارج میشوذ ولی در مسایل نظری اختلاف وجود دارد که باعث خروج نمیشوذ .ایا میدانید در مورد کیفیت معاد ۱۴نظریه وجود دارد.اکثر علما دیگاههای خود را عنوان نموده اند واختلاف نظر هم دارند مثل مرحوم مجلسی شیخ طوسی شیخ مفید وملا صدرا ودیگران ..
شیخیخه معتقد به معاد جسمانی میباشند ونظریات خود را هم باتوجه به احادیث بیان نموده اندواین امر باعث اختلاف نمیشود
خوب است که کتاب شیعه در اسلام علامه طباطبایی را هم مطاله بنماید ونظر ایشان را هم در مورد شیخیه بدانید اشیان سلسله شیخیه را جدا ندیده اند

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
شیخ احمد بن زین‌الدین بن ابراهیم، عالم، حکیم و فقیه نامدار امامی بود که جماعت شیخیه بدو منسوبند و اساس تعالیم خود را از او می‌گیرند. وی شاگردان بسیار داشت که از میان آنان سید کاظم رشتی به عنوان جانشین او تلقی می‌شد. شاگرد دیگر او میرزا حسن گوهر است که شیخ احمد احسایی پاسخ برخی از سؤال هایی که از او می‌شد ، به او واگذار می‌کرد.
افرادی چون شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر، میرزا محمدتقی نوری و شیخ اسدالله کاظمی شوشتری نیز از وی اجازه دریافت داشته‌اند.( ۱)
اینان از علمای شیعه بوده اند ، اما دارای عقاید خاصی بودند که آنها را از سایر علما جدا می کرد. او دارای عقاید خاصی است که مورد پذیرش علمای بزرگ شیعه نمی‌باشد.
اساس عقاید این فرقه «رکن رابع» است؛ یعنی در عصر غیبت امام مهدی، مسلمانان باید رهبری داشته باشند که او احکام را بدون واسطه از امام مهدی(ع) دریافت کند و به دیگران برساند. (شبیه دوره غیبت صغرا و نیابت خاصه عثمان بن سعید و...)
از نظر آنان شیخ احمد احسایی رکن رابع بود، و پس از او سید کاظم رشتی. تکیه او بر رکن رابع نوعی تقابل با فقهای شیعه بود که مدعی نیابت عامه امام را داشتند. شیخ احمد معتقد بود که امام دوازدهم در جسد هورقلیایی است. به همین جهت می‏گوید: احتمالاً در هنگام ظهور حضرت در قالب اولیه‏اش نباشد، بلکه در قالب شخص دیگری ظاهر می‏شود.
این افکار شیخیه در برخی از جمله در میرزا علی محمد شیرازی تأثیر گذاشت .او را وسوسه کرد که ادعای ناحق کند و بگوید رکن رابع و یا باب حضرت مهدی(ع) هستم. پس از فوت سید کاظم رشتى، در سال ۱۲۶۰ ق سید على محمد نخست ادعاى بابیت و سپس ادعاى مهدویت نمود . به تدریج ادعاى نبوت و شارعیت کرد و مدعى وحى و دین جدید گردید، و بالاخره این ادعا را به ادعاى نهایى ربوبیت و حلول الوهیت در خود پایان داد.
آنان دین اسلام را دارای چهار رکن می‏دانند: توحید و نبوت و امامت و شیعه کامل، برخلاف شیعه که قائل به پنج اصلند: توحید و نبوت و عدل و امامت و معاد، چه می گویند کسی که معتقد به توحید است، به عدل خدا نیز معتقد است .
کسی که به نبوت معتقد است، معاد را هم قبول دارد، ولی در زمان غیبت کبری مسلمانان را پیشوایی لازم است و او عبارت است از شیعه کامل که آن را چهارمین رکن پس از امامت می‏دانند.
از عقاید دیگر آن‏ها انکار معاد جسمانی است . می گویند آدمی پس از مرگ آن چه که از او باقی می‏ماند، جسم لطیفی است که آن را جسم هور قلیایی می‏نامند. ( ۲)
بنابراین آنان دارای برخی انحراف ها می باشند.
برای آگاهی بیشتر به دایره المعارف بزرگ اسلامی ، مراجعه نمایید.

پی نوشت‏ها:
۱. دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج ، ص، ۶۶۲-
معارف ومعاریف ، ج ۶ ص ۵۹۲ - ۵۹۳
۴. مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، ج ۶، ص ۵۹۲، ماده شیخیه.
۵. عبداللَّه مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج ۳، ص ۱۳۹۹.

باسلام .اینظور که شما میفرمایید نیست . وقتی که در این موضوع سرچ میکنیم تماما یک جور است وهیچ کذام دلیل قانع کننده ای ندارند.وحرفهایی است تکراری وبدون سند .و یا کلام هایی است که سرو ته آن زده شده وعنوان میشوذ.چرا کلام های شیخیه را که در جواب این گونه صحبتها گفته انذ را اینجا ذکر نمیکنید؟ وشیخیه کتابهای زیادی در اثبات مدعای خود دارند اگر کسی طالب باشد میتواند به انها مراجعه نموده وکاملا اگاهی پیدا کند.وکتابهای زیادی در رد بابی و بهاییت با دلیل وبرهان دارند چرا از انها صحبت به میان نمیاورید؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر
شیخیه فرقه ‏ای جدا شده ‏ای شیعه امامیه است که در قرن سیزدهم ه' ق توسط شیخ احمد احسائی به وجود آمد.(۱):
این فرقه در استنباط احکام جزو اخباریان بوده و مخالف اجتهاد از طریق اصول فقهند.(۲)
پس از شیخ احمد احسایی بر سر پیشوایی میان سید کاظم رشتی (یکی از شاگردان شیخ احمد) و حاج محمد کریمخانی کرمانی اختلافی رخ داد و هر گروه به یکی از از دو پیوستند و دسته دیگر به میرزا شفیع تبریزی اجتماع کردند و اغلب در شهرهای شیعه نشین بسر می‏بردند. (۳) اکثر طرفداران میرزا شفیع در تبریز زندگی می‏کنند و پس از فوت حاج میرزا شفیع (۱۳۰۱ ه' ق) پسرش حاج میرزا موسی جانشین او گردید و پس از فوت او (۱۳۱۹ ه' ق) آقا میرزا علی ثقة الاسلام جانشین او گردید، که در سال ۱۳۳۰ ه' ق به جرم آزادی خواهی در تبریز به دست روس‏ها به دار آویخته شد.(۴)
شیخیه به چند فرقه تقسیم شدند:
۱ - فرقه باقریه: پیروان محمد باقر خندق آبادی که ابتداً نماینده محمد کریم خان در همدان بود و سپس ادعای استقلال کرد.
۲ - فرقه شیخیه آذربایجان: پیروان میرزا شفیع ثقة الاسلام تبریزی (م ۱۳۰۱ ق) را شیخیه ثقة الاسلامیه می‏گویند.
۳ - فرقه شیخیه حجه الاسلامیه: این گروه از پیروان میرزا محمد مامقانی، از شاگردان سید کاظم رشتی هستند.
۴ - فرقه شیخیه احقاقیه: پیران ملا باقر اسکوئی هستند که از فضلای شیخیه در کربلا بود. او کتابی به نام "احقاق الحق ابطال الباطل" علیه محمد کریم خان کرمانی نوشت که به احقاق الحق معروف شد.(۵)

پی نوشت‏ها:
۱ . غلام حسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۳۴؛ مصطفی دشتی معارف و معاریف، ج ۶، ص ۵۹۲.
۲ . علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۱۹.
۳ . همان.
۴ . دایره المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۲۴ - ۱۵۲۵.
۵ . عبداللَّه مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج ۳، ص ۱۳۹۷ - ۱۳۹۸.

سلام .
من به عنوان یک محقق مطالبی که بیان کرده اید را در کتب شیخیه ندیده ام و تنها لغاتی را به صورت جداجدا از منون شیخیه استخراج کرده اید و مفاهیمی را به صورت غیر واقعی و غلط به آن سلسله نسبت داده اید . این مطلب نشانگر این است که مفاهیم دینی را دقیق متوجه نمیشوید و به شما توصیه میکنم که در جایی که علم آنرا ندارید نظر ندهید .

االله اذن لکم ام علی الله تفترون
این آیه مبارکه مصداق عمل ناپسند شماست .۸

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام و تشکر .
وما علینا الا البلاغ المبین = جز بیان حقایق چیزی بر ما نیست .
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیری خواه ملال

در اینکه مطالب غلطی به سلسله شیخیه و علمای آن نسبت داده اید شکی نیست . وهابی ها هم این آیه ای که آورده اید مینویسند و سپس مطالب اشتباه خودشان را بیان میکنند .

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام .
کدام مطلب غلط بود ؟
روشن بیان نمایید تا توضیخ داده شود .

کل متنتون بی اساس و بدون مطالعه و سطحی نوشته شده . مثل اینه که شما لا اله الا الله رو جدا کنین و فریاد بزنین که " لا اله " یعنی خدایی وجود ندارد . در حالیکه الا الله رو نقل نکردین .
تک تک مطالب اعتقادی شیخیه برمبنای روایات هست و ظاهرا نویسنده این بدون اشراف به روایات تلاش کرده فقط بریده هایی از جملات رو نقل کنه و کاملا با قشری نگری اونها رو رد کنه .

من از شما عاجزانه خواهش میکنم بیشتر کتب شیخیه خصوصا ارشادالعوام را مطالعه بفرمایید تا از گمراهی نجات یابید

تصویر پاسخگوی اعتقادی

با سلام .
عجالتا برای اطلاع شما باید اشاره شود :
شیخیه فرقه‏ای جدا شده‏ای شیعه امامیه است که در قرن سیزدهم ه' ق توسط شیخ احمد احسائی به وجود آمد.(۱):
این فرقه در استنباط احکام جزو اخباریان بوده و مخالف اجتهاد از طریق اصول فقهند.(۲)
پس از شیخ احمد احسایی بر سر پیشوایی میان سید کاظم رشتی (یکی از شاگردان شیخ احمد) و حاج محمد کریمخانی کرمانی اختلافی رخ داد و هر گروه به یکی از از دو پیوستند و دسته دیگر به میرزا شفیع تبریزی اجتماع کردند و اغلب در شهرهای شیعه نشین بسر می‏بردند. (۳) اکثر طرفداران میرزا شفیع در تبریز زندگی می‏کنند و پس از فوت حاج میرزا شفیع (۱۳۰۱ ه' ق) پسرش حاج میرزا موسی جانشین او گردید و پس از فوت او (۱۳۱۹ ه' ق) آقا میرزا علی ثقة الاسلام جانشین او گردید، که در سال ۱۳۳۰ ه' ق به جرم آزادی خواهی در تبریز به دست روس‏ها به دار آویخته شد.(۴)
شیخیه به چند فرقه تقسیم شدند:
۱ - فرقه باقریه: پیروان محمد باقر خندق آبادی که ابتداً نماینده محمد کریم خان در همدان بود و سپس ادعای استقلال کرد.
۲ - فرقه شیخیه آذربایجان: پیروان میرزا شفیع ثقة الاسلام تبریزی (م ۱۳۰۱ ق) را شیخیه ثقة الاسلامیه می‏گویند.
۳ - فرقه شیخیه حجه الاسلامیه: این گروه از پیروان میرزا محمد مامقانی، از شاگردان سید کاظم رشتی هستند.
۴ - فرقه شیخیه احقاقیه: پیران ملا باقر اسکوئی هستند که از فضلای شیخیه در کربلا بود. او کتابی به نام "احقاق الحق ابطال الباطل" علیه محمد کریم خان کرمانی نوشت که به احقاق الحق معروف شد.(۵)

پی نوشت‏ها:
۱ . غلام حسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۳۴؛ مصطفی دشتی معارف و معاریف، ج ۶، ص ۵۹۲.
۲ . علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۱۹.
۳ . همان.
۴ . دایره المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۲۴ - ۱۵۲۵.
۵ . عبداللَّه مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج ۳، ص ۱۳۹۷ - ۱۳۹۸.

آخرین متن شما کماکان نادرست است .علمای شیخیه کتاب اصول فقه نوشته اند . و در این کتب اصول صرفا روایات ائمه و اصول مورد نظر امامان بزرگوار شیعه نقل شده و نه اصول سنیان . از همین جا اعتبار سایت خودتان را متوجه بشوید که مطلب به این واضحی را علنا غلط نوشته اید .
مطلب بسیار بسیار واضحتر که هر آدم کم اطلاعی هم به خوبی میداند این است که مرحوم آقای حاج محمد کریمخان در تمام لحظات زندگی و در تمام کتب و پس از ایشان تمامی علمای سلسله شیخیه مرحوم سیدکاظم رشتی را اعلم علما پس ازمرحوم شیخ احمد احسایی میدانند و در این نوشکه اخیر به راحتی این موضوع مسلم به اشتباه نوشته شده است . انتظار دارید خوانندگان شما و سایتتان را معتبر بدانند ؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

با سلام .
برای اطلاع بشتر شما باید اشاره شود :
شیخیه فرقه‏ای جدا شده‏ از شیعه امامیه است که در قرن سیزدهم هـ ق توسط شیخ احمد احسائی به وجود آمد.(۱)
این فرقه در استنباط احکام جزو اخباریان بوده و مخالف اجتهاد از طریق اصول فقهند.(۲)
پس از شیخ احمد احسایی بر سر پیشوایی میان سید کاظم رشتی (یکی از شاگردان شیخ احمد) و حاج محمد کریمخانی کرمانی اختلافی رخ داد و هر گروه به یکی از از دو پیوستند و دسته دیگر به میرزا شفیع تبریزی اجتماع کردند و اغلب در شهرهای شیعه نشین به سر می‏بردند.(۳) اکثر طرفداران میرزا شفیع در تبریز زندگی می‏کنند و پس از فوت حاج میرزا شفیع (۱۳۰۱ هـ ق) پسرش حاج میرزا موسی جانشین او گردید و پس از فوت او (۱۳۱۹ هـ ق) آقا میرزا علی ثقة الاسلام جانشین او گردید، که در سال ۱۳۳۰ هـ ق به جرم آزادی خواهی در تبریز به دست روس‏ها به دار آویخته شد.(۴)
شیخیه به چند فرقه تقسیم شدند:
۱ - فرقه باقریه: پیروان محمد باقر خندق آبادی که ابتداً نماینده محمد کریم خان در همدان بود و سپس ادعای استقلال کرد.
۲ - فرقه شیخیه آذربایجان: پیروان میرزا شفیع ثقة الاسلام تبریزی (م ۱۳۰۱ ق) را شیخیه ثقة الاسلامیه می‏گویند.
۳ - فرقه شیخیه حجة الاسلامیه: این گروه از پیروان میرزا محمد مامقانی، از شاگردان سید کاظم رشتی هستند.
۴ - فرقه شیخیه احقاقیه: پیران ملاباقر اسکوئی هستند که از فضلای شیخیه در کربلا بود. او کتابی به نام "احقاق الحق ابطال الباطل" علیه محمد کریم خان کرمانی نوشت که به احقاق الحق معروف شد.(۵)
پی­نوشت­ها:
۱ . غلام حسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۳۴؛ مصطفی دشتی، معارف و معاریف، ج ۶، ص ۵۹۲.
۲ . علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۱۹.
۳ . همان.
۴ . دایره المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۵۲۴ - ۱۵۲۵.
۵ . عبداللَّه مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج ۳، ص ۱۳۹۷ - ۱۳۹۸.

سلام چرا شیخیه رو فرقه جدا از شیعه میدانید ؟ چطور با اهل تسنن می توان برادر بود در صورتی که اکثر عقایدشون با ما از زمین تا اسمان فرق داره ولی این مکتب شیخی که اکثر عقایدش با ما یکیه و خودشون رو شیعه اثناعشری میدانند را جدا از دین میخوانیم وازشون انتقاد شدید میکنید مگه چه دشمنی با این مکتب وجود داره ؟ لطفا یکم توضیح بدید

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
شاید دلیلش این باشد که ارتباط با آن ها سبب می شود که عده ی تحت تاثیر قرار گرفته وبه انحراف کشیده شود .
ودجوار عقاید انحرافی گردد .

در رابطه با شیخیه باقریه مطالب علمی نیاز دارم اگر دارید لطفا برام ارسال کنید متشکرم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام.
باقریه (شیخیه همدان)

«باقریه» پیروان میرزا محمد باقر شریف طباطبایی بودند. او نخست نماینده حاج محمد کریم کرمانی در نایین و همدان بود. پس از فوت محمد کریم خان کرمانی طی مخالفت با نظریه وحدت ناطق که توسط محمد خان کرمانی مطرح شده بود، از شیخیه کرمان جدا شده و با وی به مخالفت برخاست.
پس از واقعه رمضان ۱۳۱۵ هجری قمری همدان وغارت اموال و بیتش در همدان توسط افرادی در همدان به جهت حفظ جان خود از همدان به تهران جهت عرض حال به حاکم زمان هجرت نمود ولی به دلیل نیافتن جواب دلخواه از حاکم کشور در پاسخ به دعوت فرستاده خود آقا سید هاشم لاهیجی به جندق رفت. او سالیان متمادی در جندق سکنی گزید و از نائین و اصفهان و جندق و بیابانک و همدان و مشهد و تهران مقلدینی یافت. شرح غارت شیخیه همدان به تحریک آخوند ملا عبدالله در کتابی به نام تاریخ عبره (عبرت) لمن اعتبر که در سال ۱۳۱۶ یا ۱۳۱۷ قمری چاپ شد نوشته شده‌است.

باسلام، درخصوص نظرشیخ نسبت به معاد و عالم هورقلیا باید گفت باحثین بین جسمانی بودن و مادی بودن معاد خلط کرده اند! انچه درخصوص معاد آمده ناظربرجسمانی بودن ان است که شیخ هم قبول دارد اما واقعیت اینجاست که درخصوص مادی بودن معاد دلیلی نداریم، اکثرمنتقدین وحتی مدافعان شیخ توجهی به تفاوت این دو ندارند!!! منتقدین تصورمیکنند عودبدن مادی ضروری دین است درحالیکه ضروری دین عود بدن جسمانی است! مدافعین هم بدون توجه شبهاتی رامطرح میکنند که بر عودبدن مادی وارداست و ازان نفی معادجسمانی رانتیجه میگیرند!!! ایرادشهیدثالث برشیخ نفی معاد با جسم مادی نبود بلکه وحدت نظرباملاصدرابوده و چون صدراراتکفیرکردند پس شیخ هم به نظر شهید میباید تکفیر میشد!! درخصوص حیات امام عصر هم اخبار حاکی از حیات ایشانند اما اینکه این زندگی به چه کیفیتی است ساکتند، وضروری مذهب اعتقاد به حیات آقاست اما اینکه این حیات درکالبدمادی باشد ضروری مذهب نیست!

تصویر شهرسوال

با سلام.
لطفا بفرمائيد که دقيقا پرسش شما کجاست؟
همه انچه که فرموديد، يک بحث علمي درباره معاد بود که در کتابهاي مختلف فلسفي و برخي از کتابهاي کلام وجود دارد.

اما در مورد حيات امام زمان عج بايد عرض شود که هم در ديدگاه صدرا و هم در ديدگاه ابن سينا، زندگي در هر موطني نيازمند جسم متناسب با همان موطن است. اگر شخص در عالم ماده زندگي مي کند، مطمئنا جسم متناسب با اين عالم يعني جسم مادي دارد. همچنين بر اساس ادله نقلي فراواني که درباره حيات مخصوصا تولد آن حضرت عج وجود دارد، ايشان داراي جسم مادي در عالم ماده هستند همانند ساير امامان معصوم ع.

ضمن عرض سلام خدمت همه دوستان ..بسیار جای تاسف و تاثر است که امروزه ما در استانه ورود به قرن پانزدهم هنوز درگیرو دار اختلافات بی اساس دینی و مذهبی وقومی قبیله ای به سر میبریم.. و متاسفانه بیشتر ما نمیدانیم که این اختلافات ریشه ای بس عمیق دارد وبسیار سازماندهی شده و برنامه ریزی شده است .. انهم از جانب دشمنان قسم خورده اسلام عزیز که ظاهرا تمامی هم ندارد چرا که همواره کوته اندیشان و ساده باوران و خرافات .. وجود خواهند داشت .. وتازمانی که ما اینگونه مسائل را که مانند خوره روح وروان را به نابودی میکشد را ازاد اندیشانه و درسایه عقل شریف ومنابع کافی که از دین مبین اسلام برجای مانده حل ننماییم ویاد نگیریم که به تمامی نفوس بشر وعقایدشان احترام بگذاریم و فقط سعی در دیکته کردن وتحمیل عقیده خویش باشیم و جز خود کسی را قبول نکنیم.. جامعه اسلام هرگز به جایگاه واقعی خود نخواهد رسید و پیوسته در سایه اختلافات و شعبه شعبه شدن وفرقه سازی و هزاران گونه از این مسائل که حاصل دسیسه های استعمارگران و طماعان و شیاطین است خواهد ماند .. چرا که انها از اساس با هرگونه دین " مخالفند چرا که با مقاصد و امیال شومشان در تضاد است و قرنها است که این بلایا را برسر مسیحیت و یهودیت و تمام ادیان الهی اورده اند و خواهند اورد..وهمانطور که مشاهده میکنید بی دینی و بی خدایی و هزار افکار وحشتناک را بر اذهان ساده باور مردم القا میکنند.. پس تنها زیر سایه عقلانیت و مطالعات عمیق و ازاداندیشی و احترام... میتوان اندکی به حقیقت و رهایی دست یافت وبرای نیل به این مقصود باید از اختلاف... و چند دستگی و بی احترامی به عقاید پرهیز نمود و اصل را برگفتگوی ازاد اندیشانه ومحترمانه بنا نهاد.... بنده از دیرباز با دوستان شیخیه مراوده و دوستی عمیق داشته ام و با اکثر بزرگان ایشان به بحث و تبادل نظر پرداخته ام واکثر ایشان را مردمانی مهربان و بسیار با ادب یافتم و اگر اختلافی هم بود سراخر هرگز کار به مجادله و تعصبات جاهلانه نمیرسید و در اخر هم به شخص اول این عقیده عرض کردم که گرچه متاسفانه اختلاف همیشه وجود دارد و خواهد داشت . . . ولی اگر تمامی اختلاف نظرها و صاحبان عقیده های متفاوت از جنس شما بودند من یکی هرگز با انها مشکلی نداشته و نخواهم داشت... به امید سربلندی اسلام و مسلمین و جاوید باد سرزمین اهورایی ایران. بدرود

تصویر soalcity

سلام
بله باید آموخت در عین اختلاف فکری و فرهنگی، همزیستی مسالمت آمیز داشت. با همه کسانی که با ما دشمنی ندارند، می توان زندگی کرد در عین اینکه باید در شفافیت حق کوشید و تفکرات اشتباه و گمراه کننده را هم تبیین کرد.

نظرات