در قرآن چه اشاره ای به ضرورت پوشش اسلامى شده است؟
پوشش اسلامى از احکام ضرورى اسلام است، زيرا نص صريح قرآن بر آن گواهى می دهد، بنابراين هيچ مسلمانى نمی تواند در ضرورت حجاب ترديد کند، زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح کرده و هم روايات بسيارى بر وجوب آن گواهى ميدهد. به همين جهت فقيهان شيعه و سنى، به اتفاق بر آن فتوا داده اند. همان طورى که نماز و روزه به دوران خاصى اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز، چنين است و ادعاى نو بودن آن، غير کارشناسانه می باشد.
خدا در آيه ۳۰ سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان می دهد از چشم چرانى دوري کنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان کوشا باشند:
«قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلک أزکى لهم انّ اللَّه خبير بما يصنعون؛ اى پيامبر! به مردان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته و دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين کار براى پاکى و پاکيزگى شان بهتر است و خداوند به آن چه مىکنند آگاه است».
"غضّ" در لغت عرب چنان که مرحوم طبرسى در مجمع البيان(۱) و راغب اصفهانى در مفرّدات گفته اند، به معناى کاستن است و "غض بصر" يعنى کاهش دادن نگاه، نه بستن چشم. البته اين که از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذکر نشده ، اما با توجه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد روشن مىگردد مقصود آن است که خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نکنند و از چشم چرانى بپرهيزند.(۲)
سپس در آيه بعد مى فرمايد: «قل للمؤمنات يغضضنَ من أبصارهن...؛ اى پيامبر! به زنان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براى شوهران و ساير محارم آشکار نکنند، مگر آن چه پيداست و روسرى هاى خويش را به گريبان اندازند تا سر و گردن و سينه و گوشها پوشيده باشد و پاهايشان را به زمين نکوبند تا آن چه از زينت پنهان مى کنند معلوم شود...».
در اين آيه، خداوند در خصوص پوشش بانوان ، آن چه را بر زنان مؤمن لازم است، به دو شکل گسترش مى دهد:
۱- پوشاندن سر و گردن.
۲- پوشاندن زينتها.
"خمر" جمع خمار و به معناى روسرى است.(۳)
"جيوب" از واژه "جيب" به معناى قلب و سينه و گريبان است.(۴)
در تفسير مجمع آمده است: "زنان مدينه اطراف روسرى هاى خود را به پشت سر مى انداختند و سينه و گردن و گوش هاى آنان آشکار مى شد. بر اساس اين آيه موظف شدند اطراف روسرى هاى خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد".(۵)
فخر رازى يادآور مى شود که خداوند با به کار گرفتن واژه هاى "منوب" و "على" که مبالغه در القا را مى رساند، در پى بيان لزوم و وجوب پوشش کامل اين نواحى است.(۶)
ابن عباس در تفسير اين جمله مى گويد: "يعنى زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوى خود را بپوشاند".(۷)
آيه بعدى حجاب:
«يا أيّها النّبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن...؛ اى پيامبر! به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوششها (روسرى يا چادر) خود را بر خويش فروتر گيرند. اين براى آن که شناخته نگردند و اذيت نشوند، به احتياط نزديکتر است و خدا آمرزنده و مهربان است».(۸)
در اين آيه دو مطلب قابل توجه است:
۱- جلباب چيست؟ نزديک کردن آن يعنى چه؟
۲- فلسفه پوشش و حجاب اسلامى.
در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آن چه با توجه به کتب لغت و گفتار مفسّران شيعه مانند علامه طباطبايى(۹) و فيض کاشانى(۱۰) و اهل سنّت مانند قرطبى(۱۱) صحيح تر به نظر مى رسد، آن است که جلباب، پوشش چادر مانند است، نه روسرى و خمار. از ابن عباس و ابن مسعود روايت شده که منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچهاى است که همه بدن را بپوشاند؛ مفسّران بزرگ مانند شيخ طوسى و طبرسى گفتهاند: در گذشته نوعي روسرى براى زنان معمول بود: روسرى هاى کوچک که آن را خمار يا مقنعه مى ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مى کردند؛ نيز روسرى هاى بزرگ که مخصوص بيرون خانه به شمار مى آمد. زنان با روسرى بزرگ که جلباب خوانده مى شد و از مقنعه بزرگتر و از ردا کوچکتر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مى پوشاندند.(۱۲)
نزديک ساختن جلباب (يدنين عليهن من جلابيبهن)، کنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است،(۱۳) يعنى چنان نباشد که چادر يا روپوش هاى بزرگ مانند مانتو تنها جنبه تشريفاتى و رسمى داشته باشد و همه پيکر را نپوشاند.
قرآن مى فرمايد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نکنند تا نشان دهند اهل عفاف و حفظ اند.
پی نوشت:
۱. مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، ج ۷ - ۸، ص ۲۱۶.
۲. مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج ۱۹، ص ۴۷۵.
۳. المفردات فى غرائب القرآن، ص ۱۵۹؛ مجمع البيان، ج ۷ - ۸، ص ۲۱۷.
۴. مجمع البيان، ج ۷ - ۸، ص ۲۱۷.
۵. همان.
۶. تفسير کبير فخر رازى، ج ۲۳، ص ۱۷۹.
۷. مجمع البيان، ج ۷ - ۸، ص ۲۱۷.
۸. سوره احزاب، آيه ۶۰ و ۶۱.
۹. الميزان فى تفسير القرآن، ج ۱۶، ص ۳۶۱.
۱۰. تفسير صافى، فيض کاشانى، ج ۴، ص ۲۰۳.
۱۱. الجامع الاحکام القرآن، قرطبى، ج ۱۴، ص ۱۵۶.
۱۲. التبيان فى تفسير القرآن، طوسى، ج ۸، ص ۳۶۱؛ مجمع البيان، ج ۷ - ۸، ص ۵۷۸.
۱۳. مجمع البيان، ج ۷ و ۸، ص ۵۸۰.
نظرات