ماجرای غرانیق و القای شیطان در وسط قرآن چیست؟

افسانه غرانیق  در هیچ کدام از منابع شیعی وجود ندارد[۱] اما در تفاسیر مهم و مشهور اهل سنت و تواریخ معتبر و دست اول آنها بیان شده است.[۲] مطابق نقل طبری ماجرا بدین شرح می­ باشد:

«روزى رسول اكرم در مجمعى از مجامع پرجمعيت قريش حضور به ­هم رسانيد. او در آن روز در دل تمنّا مى ‏كرد چيزى بر وى نازل نشود كه باعث تنفّر و انزجار قريشيان گردد. امّا خداوند در آن حال سوره «نجم» را نازل فرمود. پيامبر آن را همچنان قرائت كرد تا به آيه: أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى * وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏[۳]  رسيد. در اينجا شيطان دو كلمه «تلك الغرانقة العلى و إنّ شفاعتهنّ لترجى» را بدو القا نمود. او نيز آنها را بر زبان راند. سپس باقى‏مانده سوره را قرائت فرمود. در پايان سوره، سجده كرد، و همه مردم حاضر نيز سر بر خاك نهاده با او سجده كردند. تنها وليد بن مغيره- به علّت پيرى و عدم قدرت بر خم شدن- خاكى از زمين برداشت و پيشانى بر آن نهاد. همه به آنچه خوانده شده بود، خشنود شدند.

مشركان قريش گفتند: ما مى‏ دانيم كه خداوند زنده مى‏ كند و مى‏ ميراند، و خلق و رزق به دست اوست؛ ولى اين خدايان ما، نزد او شفاعت مى ‏نمايند. حال كه تو نيز براى اينها سهمى قرار داده ‏اى، ما با تو همراه هستيم!

شب هنگام جبرئيل به نزد آن حضرت آمد، و او سوره را بر جبرئيل عرضه داشت. چون به آن كلمه كه شيطان بدو القا كرده بود رسيد، جبرئيل عرض كرد: من اين دو را بر تو نازل نساخته ‏ام! پيامبر فرمود: پس آن را من بر خداوند افترا بسته ‏ام و چيزى به خداوند نسبت داده‏ ام كه نگفته است؟! به همين مناسبت، خداوند به پيامبر اكرم چنين وحى فرمود: وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ ... ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً[۴] نزديك بود آنها تو را (با وسوسه ‏هاى خود) از آنچه بر تو وحى كرده ‏ايم بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت، تو را به دوستى خود برمي­ گزينند!

پيامبر اكرم همچنان از اين حادثه غم زده بود، تا آنكه اين آيه نزول يافت: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.[۵] هيچ پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى‏ كرد (و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى‏ ريخت)، شيطان القائاتى در آن مى‏ كرد امّا خداوند القائات شيطان را از ميان مى‏ برد، سپس آيات خود را استحكام مى‏ بخشيد و خداوند عليم و حكيم است.

راوى مى‏ گويد: مهاجران مسلمانى كه به سرزمين حبشه مهاجرت كرده بودند، اين شايعه را شنيدند كه مردم مكّه عموما مسلمان شده ‏اند. بنابراين حركت كرده به سوى اقوام خود بازگشتند.

آنها مى ‏گفتند: خويشان ما براى ما بهتر و مورد علاقه بيشترى هستند. امّا آنگاه كه به مكّه رسيدند و به ميان قومشان رفتند، مشاهده كردند كه با نسخ آيات مزبور، اينان ديگر بار از اسلام و مسلمانان، روى‏گردان شده ‏اند.»[۶]

عده بسیاری از اهل سنت نیز این ماجرا را به شدت رد کرده ­اند. از جمله مراغی در تفسیرش می­ گوید:
«بعضی از زنادقه در تفسیر این آیه احادیثی دروغین ساخته­ اند که در هیچ­کدام از صحاح شش­گانه وجود ندارد. و اصول دین این گونه احادیث را رد می­کند. و عقل سلیم به باطل بودنش راهنمایی می­کند ... پس بر علما واجب است که این احادیث را رد کرده و زمان را با تأویل این­گونه روایات ضایع نکنند. خصوصا بعد از آنکه محدثین قابل اعتماد بر جعلی و دروغین بودن آن تصریح کرده ­اند.»[۷]

بااین حال برای تاکید بیشتر بر بطلان ماجرا می­توان به دلایل ذیل اشاره کرد:

۱-سوره نجم از سوره ­های مکی است که یک جا نازل شده است.[۸] و به شدت افکار باطل و خرافی بت­ پرستان و نظر آنها درباره بت­ها را رد می­کند. حتی در روایت مورد بحث نیز به تلاوت شدن ادامه سوره، بعد از القای شیطان اشاره شده است؛ (که درباره ابطال نظر مشرکین است.) حال چگونه می­ توان پذیرفت در میان چنین  بیان­ هایی، دو جمله به نفع بت­ ها گفته شده و مشرکان با توجه به آن دو جمله، ادامه سوره را ندیده گرفته و تمام اختلاف نظرهای خود با مسلمین را تمام شده می بینند و با آن­ها در سجده همراه می­ شوند؟

۲- هیچ کدام از راویان این ماجرا، شاهد آن نبوده ­اند. و غیر از ابن عباس، همه آنها از تابعین می­باشند که هرگز پیامبر (ص) را درک نکرده ­اند. با توجه به اینکه ابن عباس در سال سوم قبل از هجرت به دنیا آمده[۹] و سوره نجم اولین سوره­ای بوده که به صورت علنی قرائت می­شده است؛[۱۰] او نیز شاهد ماجرا نبوده است. و حتی اگر قول به اولین سوره علنی بودن را نپذیریم، مکی بودن سوره قابل انکار نیست که با توجه به این مطلب و سال تولد ابن عباس، نهایتا می­توان گفت او طفلی شیر خوار بوده است. و به همین دلیل مطلب از جهت تاریخی قابل پذیرش نیست.[۱۱] البته بعضی در صدور روایت از ابن عباس نیز تشکیک کرده ­اند.[۱۲]

۳-ماجرای بیان شده با آیات بسیاری از قرآن تضاد دارد که به استناد همان آیات، بطلان ماجرا اثبات می­شود و ماجرای غرانیق را افسانه ای باور نکردنی می­سازد. به چند دسته از این آیات اشاره می­ کنیم:

الف-آیاتی که عدم تسلط شیطان بر مومنان و عدم اغواگری مخلصین را بیان می­ کند:

لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ[۱۳] او، بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكّل مى‏ كنند، تسلّطى ندارد.
لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ[۱۴]  همه آنان را گمراه خواهم كرد مگر بندگان مخلصت را.

ب-آیاتی که محافظت الهی از وحی و مصون بودن آن را بیان می­ کند:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ [۱۵] ما قرآن را نازل كرديم و ما بطور قطع نگهدار آنيم.
لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ[۱۶] كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‏ آيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است!

ج-آیاتی که عدم خطای نبی در بیان وحی را بیان می­ کند:

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثمُ‏َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنكمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ[۱۷] اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست، ما او را با قدرت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏ كرديم، و هيچ كس از شما نمى‏توانست از (مجازات) او مانع شود!
قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ[۱۸] بگو: «من حق ندارم كه از پيش خود آن را تغيير دهم فقط از چيزى كه بر من وحى مى‏ شود، پيروى مى‏ كنم! من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ (قيامت) مى‏ ترسم!

۴-در نقل­های این ماجرا تضادهای بسیاری دیده می­ شود که همین نکته می­تواند شاهدی بر کذب آن باشد.[۱۹]

۵- سیره و منش پیامبر (ص) و مقابله او با بت­ها، شاهدی جدی علیه کذب بودن ماجرای غرانیق است. در سفری که پیامبر (ص) نوجوان بوده و  همراه ابوطالب از مکه خارج می­ شود، بحیرای راهب ایشان را می­ بیند و می­ گوید:

«اى پسر، تو را به حق لات و عزى سوگند مى‏ دهم كه از هر چه مى‏ پرسم به من پاسخ دهى. رسول خدا فرمود: مرا به لات و عزى سوگند مده كه به خدا سوگند هيچ چيز را به اندازه آن دو دشمن نمى‏ دارم.»[۲۰]
همچنین در سفر تجاری که پیامبر (ص) در جوانی داشته­ اند، بین ایشان و مردی اختلافی رخ می ­دهد.

« آن مرد به پيامبر گفت: به لات و عزّى سوگند بخور. پيامبر (ص) فرمود: من هرگز به آنها سوگند نمى ‏خورم و من مى‏ روم تو هم از لات و عزّى اعراض كن.»[۲۱]
حال چگونه می­توان پذیرفت کسی که از اوایل عمر خویش، هیچ­گاه سر سازش با بت­ها نداشته، چنین جملاتی در تمجید از بت­ها بیان کند، خصوصا آنکه با توجه به اخبار این ماجرا، پیامبر (ص) از شیطانی بودن این جملات نیز تنها آن گاه با خبر می­شود که جبرئیل به ایشان خبر می ­دهد!

۶- تمام ادله عقلی و نقلی بیان کننده عصمت نبی در ابلاغ وحی، دلیلی بر کذب ماجرای غرانیق است.

۷- آیه ۵۲ سوره حج که به این ماجرا مرتبط شده است، از آیات مدنی است درحالی که سوره نجم مکی بوده است. و فاصله زیاد این دو سوره با روایات افسانه غرانیق سازگار نیست.

۸- ماجرای بازگشت مهاجرین به سبب این ماجرا، یکی دیگر از ضعف­های دورنی ماجرا است که کذب آن را نشان می­دهد. چگونه ممکن است خبر قسمت اول ماجرا به مهاجرین رسیده باشد و باقی مانده ماجرا تنها زمانی به آنها برسد که از حبشه به مکه رسیده ­اند! آن هم با غیر عادی بودن ماجرا که طبیعتا برای هر عاقلی زمینه تحقیق بیشتر را مهیا می­کند. و  اینکه مشرکین با عده ­ای که به دنبال­شان تا حبشه رفته بودند و اکنون آنان با پای خود برگشته بودند، چه رفتاری می­کنند و مساله در افسانه غرانیق چگونه بیان شده است، نیز مساله ­ای قابل توجه است.

پی نوشت:
[۱] - ر.ک: مكارم شيرازى،‏ ناصر، يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، چهارم، دار الكتب الإسلامية، تهران،‏ ۱۳۸۶ ش، ص۶۸۳
[۲] - ر.ک: نقش ائمه در احياى دين، ج‏۱، ص۲۷۲
[۳] - سوره نجم: ۵۳، آیات ۱۹ و ۲۰
[۴] - سوره اسراء: ۱۷، آیات ۷۳ تا ۷۵
[۵] - سوره حج:۲۲، آیه ۵۲
[۶] - طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، اول، دار المعرفه، بيروت‏، ۱۴۱۲ق، ج‏۱۷، ص۱۳۱
[۷] - مراغى، احمد بن مصطفی، تفسير المراغي، داراحياء التراث العربی، بيروت، بی تا، ج‏۱۷، ص۱۳۰
[۸] - ر.ک: الميزان في تفسير القرآن، ج‏۱۹، ص ۲۶
[۹] - ر.ک: المسعودي، أبو الحسن على بن الحسين بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، دوم، دار الهجرة، قم، ۱۴۰۹ق، ج‏۳، ص۱۰۱
[۱۰] - ر.ک: الميزان في تفسير القرآن، ج‏۱۹، ص ۲۶
[۱۱] - ر.ک: نقش ائمه در احياى دين،  ج‏۱، ص۳۰۲
[۱۲] - ر.ک: تفسیر نمونه، ج‏۱۴، ص ۱۴۲
[۱۳] - سوره نحل:۱۶، آیه ۹۹
[۱۴] - سوره حجر: ۱۵، آیات ۳۹ و ۴۰
[۱۵] - سوره حجر: ۱۵، آیه ۹
[۱۶] - سوره فصلت:۴۱، آیه ۴۲
[۱۷] - سوره حاقه:۶۹، آیات ۴۴ تا ۴۷
[۱۸] - سوره یونس:۱۰، آیه ۱۵
[۱۹] - ر.ک: نقش ائمه در احياى دين، ج‏۱، ص۳۰۷ : در پاره‏اى از اين روايات مى‏خوانيم كه پيامبر در مورد خدايان قريش در دل خيال‏هايى داشت، و اين خيال‏ها و افكار بر زبانش به صورت آيات مزبور جارى شد. در ديگرى مى‏بينيم كه شيطان اين عبارات را بر زبان پيامبر انداخت. در سومى چنين آمده است كه شيطان به صورت موجودى سفيد رنگ بر پيامبر ظاهر شد و بر او چنين وانمود ساخت كه وى جبرئيل است. در چهارمى آمده كه شيطان عبارات خود را در مدّتى كه پيامبر در تلاوت قرآن مكث و توقّف نموده بود، به او القا كرده است. در روايتى نقل شده كه پيامبر اين سوره را در نماز تلاوت مى‏فرمود، در حالى كه در ديگر روايت گفته مى‏شود كه آن را در غير نماز، و در جمع قومش مى‏خوانده است. و بالاخره در بعضى روايات آمده كه شيطان كلمات خود را در حال چرت زدن، بر پيامبر القا نموده است.
[۲۰] - الهاشمي البصري، محمد بن سعد بن منيع، الطبقات‏الكبرى، محمد عبد القادر عطا، اول، دار الكتب العلمية، بیروت، ۱۴۱۰ق، ج‏۱،ص۱۲۳
[۲۱] - همان، ج‏۱،ص۱۰۴

کلمات کلیدی: 

نظرات