اگر کمک به دیگران به دین مربوط است، پس چرا غربی ها هم این کارها را میکنند؟

این مطلب را در دو سطح می توانیم، بنگریم.

اول آنکه از حیث تحقق و انجام فعل نگاه کنیم که سوال از همین زاویه مطرح شده است و دوم آنکه از جهت منطق و تفکر مرتبط به عمل ، مساله را بررسی کنیم.

از حیث اول، انجام کار نیک، منحصر به دین داری نیست. بلکه هر آدم بی دینی نیز ممکن است کار نیک را انجام دهد. چون سرشت و ذات انسان، خوبی و بدی را می شناسد:

(فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) [سورة الشمس ۸] سپس بدیها و پرهیزگاریها (به او) الهام کرد.

و اگر بدی انجام دهد، به قول معروف دچار عذاب وجدان می شود. از همین روست که دیدن درد و رنج یک محروم، احساسات انسان را بر می انگیزد و او را به کمک کردن می کشاند. فارغ از اینکه دین داشته باشد یا بی دین باشد. پس تا این حد مربوط به قبل دینداری است. و اصلا اگر همین حد از تمایل به نیکی نبود، کسی به انتخاب دین موفق نمی شد تا مثلا به خاطر سپاس گذاری از هستی بخش، یا خوبی های موجود در دین، به دین وارد شود.

اما این یک سطح ساده و ابتدایی از انسانیت است که در زندگی هر انسانی یا رشد می کند و یا تضعیف می شود. و دین برای رشد این جنبه آمده است، از همین رو رسول مکرم اسلام (ص) می فرمایند : برای تام و تمام کردن مکارم اخلاقی مبعوث شده است. و ایشان سخن شان ایجاد اخلاق نبوده، چون سطح ابتدایی اخلاق پیش از دین وجود دارد. در واقع دین نیامده که اخلاق را ایجاد کند، بلکه می خواهد در درجه اول، همین سطح ابتدایی را حفظ کند و اجازه ندهد، زشتکاری به قساوت قلب و عادی شدن بدی منجر شود. و در درجه بالاتر این اخلاق رشد نیز بکند و به مراتب عالی تر هم برسد.

اما جنبه دوم موضوع و بحث منطق انجام یک عمل، که اینجا باید از مرتبط بودن افعال انسانی به دینداری سخن گفت و بی دین ها را دور از آن شمرد. و الا حتی عالی ترین افعال انسانی هم از سوی بی دین ها ممکن است انجام شود، مثلا ایثار و اینکه انسان جانش را به خاطر دفاع در مقابل زورگو فدا کند، در همه تاریخ وجود داشته است. و در اکثر جنگ های بشر، می توان عده ای را در حال انجام این عمل دید، اما واقعا یک بی دین چگونه می تواند این عمل را انجام دهد؟ آیا با فکر و منطق به سراغ انجام آن رفته؟ یا آنکه با برانگیخته شدن احساساتش، به گونه ای اندیشه اش را کنار گذاشته؟ آیا مثلا نوشتن نام کشته شدگان جنگ جهانی در فلان میدان مشهور و مورد بازدید قرار گرفتن آن و احترام نسل های بعدی، فایده ای به حال آن کشته شده دارد؟

از حیث منطق چه فرقی است بین او و بین کسی که مثلا برای مشهور شدن خواسته با موتور از روی دهها ماشین پرش داشته باشد و موفق نشده و کشته شده؟ آیا بدون منطق دینی و توجه به زندگی اخروی، اصلا می توان جانفشانی را توجیه منطقی و عقلانی کرد؟ یا آنکه برای اینان مدام بر طبل احساساتشان می کوبند تا مبادا فکرشان آنان را منصرف کند؟

این در حالی است که با دین حق، احساسات و منطق دقیقا در یک راستا قرار گرفته و یکی مانع دیگری نمی شود و اینجاست که می توان گفت: عمل نیک متعلق به دین داران است و برای تحقق اعمال نیک، باید دین داری را تقویت کرد.

و نکته انتهایی هم اینکه، غرب یک مجموعه بی دین نیست. غرب نیز می داند که دین ، عامل نیکی و مانع بدی است، برای همین هم آنها دین را حذف نکرده اند و علیرغم اینکه آن را حاشیه نشین کرده اند، سعی می کنند از این جنبه دین نهایت بهره برداری را بکنند و بسیاری از غربی ها هم با انگیزه های دینی، خیرات را انجام می دهند.

نظرات