علم امروز با تشریح مغز، علت تمام حالات انسان، را یافته است. دیگر جایی برای روح نمانده است.

روح

ظاهرا تصور این است که فهم فعل و انفعالات مغز و نقش هر قسمت از مغز، در هنگام ادراک آنچنان تحول شگرفی است که تمام سخنان دانشمندان گذشته را باطل کرده است! به همین دلیل شاید مناسب باشد، گوشه هایی از مطالب همین موضوع، از دیدگاه فیلسوفان چندین قرن قبل نقل شود تا روشن شود که ده قرن قبل، علیرغم اعتقاد به روح مجرد، از نقش مغز غافل نبوده اند و اتفاقا برای مغز بخش های مختلفی ذکر می کرده اند و رابطه هر نوع ادراک را با یک بخش آن ذکر می کرده اند.

توجه به این مطالب نشان می دهد که بعضی از مادیون حقیقتا هیچ درک صحیحی از ادعای عالم مجردات ندارند. و توجه ندارند که تجربه های حسی، توانایی اظهار نظر درباره امور غیر مادی را ندارد و باید دلایل عقلی را در این مسائل ملاک قرار داد. و الا مثل این می شود که بگوییم چون این شیء رنگی است، پس بو ندارد! در حالی که دریافت های بینایی، ربطی به ابزار بویایی ندارد و به همین شکل، دریافت های حواس ظاهری، جایگزین دریافت های عقلی نمی شود.

حال برای شکستن تلقی لزوم وارونه شدن همه چیز، به دلیل جهالت عمیق همه گذشتگان، گوشه هایی از تلقی های دانشمندان ده قرن قبل درباره مغز را بیان می کنیم:
چگونگى عمل رؤیت. عامرى گوید: «مركز اصلى نیروى حسّى در حیوانات تكامل یافته، قسمتهاى مقدّم مغز است به این دلیل كه ضایعاتى كه در مقدّم مغز به وجود مى‏آید، احساس را از كار مى‏اندازد. پس از بخش قدامى مغز، اعصابى است كه تا اعضاى حسّى امتداد مى‏یابند و در واقع در حكم ابزارى‏اند كه چیزى را از راه دور دریافت مى‏كنند.» بخش قدامى مغز نقطه اصلى احساس اشیاء از طریق روح نورانى است.[۱]

ذاكره قوه ‏ایست كه محل آن آخرین تجویف مغز است و كار آن این است كه معانى جزئى مورد ادراك قوه وهم را حفظ كند (از ابن سینا، تاریخ وفات ۴۲۸ قمری). این قوه را حافظه نیز گفته ‏اند.[۲]

مغز سر مقرّ و مسكن نفس ناطقه است و جاى تخیّل و حفظ و ذكر و تمیزست. و مغز سر بسه قسمت است نزدیك حكما: قسم پیشین ازو مر  تخیّل (را) است، كه نفس بدین قسم تخیّل كند مر صورتهاء دیدنى و شنودنى را، كه راه علم سوى نفس این دو راه است: یكى بینائى و دیگر شنوائى. و قسم میانگین از مغز سر مر  حفظ راست كه نفس بدو یاد گیرد دیدنیها و شنودنیها (را). و قسم پسین از مغز سر مر ذكر راست  كه نفس بدان قسم یاد كند مر یاد گرفتها را.[۳]

جسد مردم مر نفس او  را بر مثال مكان است بدان روى كه تمامى فعل‏هاى نفس جزوى همى از او پدید آید. و اندر این مكان مر او را دست افزارهاست كه او بدان هر یكى «۲» فعلى كند، چنانكه چشم مر او را آلتى است كه او بدان مر الوان و اشكال و حركت و سكون (و) اوضاع اجسام را اندر یابد و گوش مر او را آلتى است كه او بدان مر آوازها را اندر یابد، پس دل نیز مر او را آلتى است كه او مر قوّت زندگى را بدین آلت به دیگر جزوهاى این مكان خویش فرستد، چنانكه زبان مر او را آلتى است كه خاص فعل او- كه آن نطق است- از او بدین آلت پدید آید وز دو قسم مغز سر، پیشین قسم مر او را آلتى است كه قوّت متخیّله او كار بدان آلت كند و سپسین قسم از مغز سر مر او را آلتى است كه قوّت حافظه او اندر نگاهداشت صورت‏هاى جسمى علمى كار بدان آلت كند.[۴]

دماغ در لغت بمعنى مغز است و مراد محل قواى مدركه باطنى است حكما و روان‏شناسان قدیم براى مغز سه تجویف قائل بوده‏اند و آنها را بطون سه‏ گانه نامیده ‏اند و براى هر یك از بطون سه ‏گانه دو قسمت قائل بودند كه هر یك محل ادراك و كار مخصوص میباشد.

 

سه تجویف دارد دماغ اى پسر             كز احساس باطن دهندت خبر
مقدم ز تجویف اول بدان             كه باشد حس مشترك را مقر
مؤخر از او شد محل خیال             كه ماند از او در تصور اثر
اخیر وسط جاى وهم است و حفظ             ز تجویف آخر نباشد بدر
پس اندر نخستین اوسط بود             تخیل ز حیوان و فكر از بشر[۵]



[۱]. رسائل ابو الحسن عامرى، متن، ص: ۳۳۳، تاریخ وفات نویسند ۳۱۸ قمری.
[۲]. فرهنگ فلسفى، ص: ۳۶۰.
[۳]. جامع الحكمتین، متن، ص: ۲۸۱، ناصر خسرو قبادیانی تاریخ وفات ۴۸۱ قمری.
[۴]. زاد المسافر، متن، ص: ۳۵۲، ناصر خسرو قبادیانی تاریخ وفات ۴۸۱ قمری.
[۵]. دستور ج ۲ ص ۱۰۹- ۱۱۰- كشاف ص ۴۸۲) (فرهنگ معارف اسلامى، ج‏۲، ص: ۸۶۳.

 

دیدگاه‌ها

اگر علم امروز میتواند دلیل رویای صادقه را بیان کند،یقینا نمیتواند

نظرات