چرا دیه زن بعد از یک سوم، به نصف می رسد؟ آیا این خلاف عقل نیست؟
دیه زن تا یک سوم دیه کامل، با دیه مرد تفاوتی ندارد. اما وقتی میزان دیه به بیش از یک سوم برسد، دیه زن، به نصف دیه مرد تبدیل می شود و این حکم به صراحت در روایات بیان شده است.
ابان بن تغلب مى گوید: به امام صادق(علیه السلام)گفتم: اگر مردى انگشت زنى را قطع كند، دیه آن چقدر است؟ فرمودند: ده شتر. گفتم: اگر دو انگشت را قطع كند، چطور؟ فرمودند: بیست شتر. گفتم: اگر سه انگشت را قطع نماید، چطور؟ فرمودند: سى شتر. گفتم: اگر چهار انگشت را قطع نماید چطور؟ فرمودند: بیست شتر. گفتم: سبحان الله! سه انگشت را قطع مى كند، سى شتر و چهار انگشت را قطع مى كند، بیست شتر؟! در عراق این سخن را مى شنیدیم، ولى از آن دورى مى جستیم و مى گفتیم حكمى شیطانى است. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: ساكت شو اى ابان! این حكم رسول خداست. دیه زن برابر با مرد است تا یك سوم و وقتى بدان پایه رسید، دیه اش نصف مى گردد. اى ابان، با من از روى قیاس سخن گفتى و هرگاه سنت بر پایه قیاس شكل گیرد، دین از میان مى رود.[۱]
سند این حدیث صحیح بوده و کسی به آن خدشه ای ندارد. علاوه بر اینکه مضمون این حدیث، مساله ای قطعی در بین شیعه است. و احادیث فراوانی در ابطال قیاس بیان شده است، که آنها تائیدی بر صحت این روایت است به عنوان نمونه:
۱- ابان بن تغلب از امام صادق (ع) شنید كه فرمود: سنت اسلام را نتوان قیاس كرد، ندانى كه زن باید روزه خود را (كه در حیض ماه رمضان افطار كرده) قضا كند و نمازى كه (در حال حیض نمى خواند) قضا نكند، اى ابان اگر سنت قیاس شود، دین از میان مى رود.[۲]
۲- محمد بن حكیم گوید: به ابو الحسن موسى (ع) گفتم: قربانت، ما در دین بینا شدیم و به بركت شما خدا ما را از مردم دیگر بىنیاز ساخت و با آنها سر و كارى نداریم تا آنجا كه جمعى از ما در انجمنى باشیم و كسى از رفیق خود مسألهاى نپرسد، خودش مسأله را حاضر است و جوابش را هم حاضر است در آنچه به فضل خدا از شما به ما رسیده (كسى از رفیق خود چیزى نپرسد جز آنكه حاضر به جواب او باشد خ ل) ولى بسا باشد موضوعى براى ماپیش آید كه در آن حكمى از شما و پدران شما به ما نرسیده و ما به بهترین و مناسبترین اخبار وارده نظر كنیم كه موافقتر با آن موضوع است و بدان عمل كنیم؟ فرمود: دور است و بسیار از حقیقت دور است، اى پسر حكیم هر كه هلاك شده از همین راه هلاك شده. گوید: سپس فرمود: خدا لعنت كند ابو حنیفه را، مى گفت: على (ع) گفته است و من هم گفتم، محمد بن حكیم به هشام بن حكم گفت: به خدا مقصودم این بود كه اجازه اى براى قیاس در احكام بگیرم.[۳]
و یکی از بیانات دیگر که در روایات تصریح شده (و می تواند علاوه بر نهی از قیاس، به نوعی دلیل اشتباه بودن آن را نیز بیان می کند) بیان این است که اولین قیاس کننده شیطان بوده است:
امام صادق (ع) فرمود: واقعاً ابلیس خود را به آدم (ع) قیاس كرد و گفت: «مرا از آتش آفریدى و او را از گل» و اگرگوهرى كه خدا آدم را از آن آفریده بود به آتش سنجیده بود آن گوهر درخشش و تابش بیشترى از آتش داشت.[۴]
در این روایت علاوه بر اینکه قیاس را یک عمل شیطانی می خواند، بیان می کند که قیاس کننده، کسی است که بر تمام جوانب مساله تسلط نداشته و نگاه او محدود به زاویه خاصی بوده است. و به دلیل همین ضعف در نگرش، دچار اشتباه می شود.
با دقت در این مساله و توجه به اینکه علت نهی از قیاس، عدم تسلط بر جوانب مختلف است، عقل نیز قیاس را نمی پذیرد و آن را موجه نمی داند. و به هیچ وجه نمی توان ادعا کرد که این احکام قیاسی، واقعا عقلانی هستند. برای توضیح بیشتر بهتر است به این نکته توجه شود که انسان های مدعی عقل بسیار هستند و بین آنها اختلاف نظر (حتی در حد تناقض) نیز به وفور یافت می شود.
یکی از طبقاتی که به شدت مدعی عقل هستند، فلاسفه می باشند. اما هیچ زمانی وجود نداشته که فلاسفه در جمیع مسائل اتفاق نظر داشته باشند. و حتی در مسائل کلان و اساسی نیز غالبا بین آنها اختلاف نظرات فاحش حتی در حد تناقض وجود داشته است.
در تبیین این نوع اختلافات چه می توانیم بگوییم؟ آیا عقل احکام متفاوتی دارد؟ یا عقل و شیوه منطقی، در بین دو نظر متناقض تنها یکی را صحیح می داند. اما شخص مدعی عقل، نتوانسته است به درستی شیوه عقلی را بپیماید؟ قطعا ساختار عقلانی بشر، حقیقت یاب است و بین دو نقیض تنها یکی حقیقت است. اما افراد در دریافت نیجه عقلی اشتباه می کنند و حتی در بسیاری از مسائل به اشتباه ادعای عقل می کنند.
در اینجا نیز امر به همین منوال است! با نگاهی سطحی و شتاب زده، تصور شده است که تناسب جرم و مجازات را یافته ایم، بنابراین باید برای ۴ انگشت، ۴۰ شتر دیه تعیین شود. در حالی که تفاوت هایی بین زن و مرد وجود دارد، تفاوت هایی بین فقدان سه انگشت و چهار انگشت وجود دارد، و ... که ما بر هیچ کدام از این ها آگاهی کاملی نداریم و نمی توانیم ادعا کنیم تمام جوانب مساله را یافته ایم تا بنا بر آن حکم کنیم! حتی تناسب جرم و مجازات در قطع یک انگشت نیز با عقل ما کشف نشده است و آن را از وحی دریافت کرده ایم. و اگر مساله را به عقل بسپاریم، هرگز نمی توانیم با دلیل مستحکمی به یک نظر واحد برسیم و هر روز بنا بر آزمون و خطا، راهی جدید در پیش می گیریم و بعد از مدتی با دریافت بازخوردهای اشتباه، نتیجه را عوض می کنیم! بگذریم از اینکه تنها تنایج عالم مادی، در آزمون ما کشف می شود و ما از عوالم دیگر و تاثیر در آن ها، به هیچ عنوان آگاه نخواهیم شد.
در پایان عبارتی از علامه حلی در این باره نقل می کنیم:
امامیه و گروهى كه در این مسأله با ایشان موافقند، بر آنند كه عمل به قیاس به دلیل عقل و نقل، باطل است عقل از آن جهت كه قیاس رفتن به راهى است كه احتمال خطا در آن هست و پیمودن چنین راهى صواب نیست. وانگهى مبناى شرع ما بر تفاوت نهادن میان امور همانند و یكسان سازى امور ناهمانند است؛ مثلا در بیرون آمدن منى غسل واجب است ولى در خروج بول لازم نیست با آن كه هر دو از یك مجرى خارج مىشوند. بول دختر شیر خوار شسته مىشود ولى بر بول پسر شیر خوار آب پاشیده مىشود. دست دزدى كه مال اندكى را ربوده قطع مىگردد و دست غاصب مال بسیار بریده نمى شود. اگر كسى به زنا قذف كند حد بر او اجراء مىگردد ولى اگر به كفر قذف كند حدى بر او نیست. روزه روز اول شوال حرام و روزه آخرین روز رمضان واجب است.
گاه امور ناهمگون، حكم یكسان دارند مثلا حكم همه مبطلات وضو- كه مختلفند- ایجاب وضوست. ظهار و افطار به عمد یا سهو، كفاره دارند و به زنا و ارتداد، قتل واجب مىگردد. اكنون كه چنین است نمى توان به قیاس عمل نمود زیرا بناى قیاس، اشتراك دو شىء در حكم به سبب اشتراك آنها در وصف است. وانگهى قیاس به اختلاف رأى مى انجامد زیرا هر یك از مجتهدان به علم خود حكمى مخالف دیگرى بدست مى آورد. پس در احكام خدا اختلاف عیان مى شود و اضطراب رخ مى نماید و ضابطى براى احكام بر جا نمى ماند[۵]
[۱]. من لا یحضره الفقیه، ج۴ ، ص ۱۱۹.
[۲]. الكافی، ج۱، ص: ۵۷.
[۳]. الكافی، ج۱، ص: ۵۶.
[۴]. الكافی، ج۱، ص: ۵۸.
[۵]. نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلی، ص: ۴۰۳.
نظرات