اگر شیوه خلفا صحیح نبود، چرا حضرت علی (ع) در زمان خلافت اصلاحی صورت نداد؟
حضرت علی(ع) در مواضع متعددی (قبل و بعد از خلافت خودشان) مخالفت خود با سیره خلفای سابق و غلط بودن آن را بیان کرده است.
یکی از مقاطعی که حضرت به طور قاطع مخالفت خود را با سیره خلفای سابق نشان می دهد، در شواری شش نفره عمر است که بنا بود، خلیفه بعدی را تعیین کنند. زمانی که طبق برنامه پنهانی چیده شده، کار به دست عبدالرحمن بن عوف قرار می گیرد، او خلافت را به حضرت علی(ع) پیشنهاد می کند و عمل به سیره خلفای سابق را شرط می کند. اما حضرت به صراحت عمل به سیره شیخین را رد کرده و در اصرار عبدالرحمن بر این شرط می فرمایند: أنت مجتهد أن تزوی هذا الأمر عنّی – یعنی حضرت بیان این شرط را ترفندی برای جلوگیری از خلافت خود معرفی می کنند. چون مسلم و واضح بود که حضرت(ع) شیوه شیخین را نمی پذیرند.[۱]
حتی حضرت علی(ع) در موضعی، اتفاقات بعد از پیامبر(ص) را عمل کردن به سنت فرعون می خوانند:
تا آن كه خدا، پیامبرش را نزد خود برد، (افسوس) كه گروهى به گذشته جاهلى خود باز گشتند، و با پیمودن راههاى گوناگون به گمراهى رسیدند، و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستى با مؤمنان بریدند كه به آن امر شده بودند، و بنیان اسلامى را تغییر داده در جاى دیگرى بنا نهادند، آنان كانون هر خطا و گناه، و پناهگاه هر فتنه جو شدند. كه سرانجام در سرگردانى فرو رفته، و در غفلت و مستى به روش و آیین فرعونیان در آمدند.[۲]
طبیعتا حضرت در مقابل این انحرافات بی تفاوت نبوده، تا آنجا که در آغاز خلافت خود می فرمایند:
آگاه باشید، تیره روزىها و آزمایشها، همانند زمان بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بار دیگر به شما روى آورد. سوگند به خدایى كه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به حق مبعوث كرد، سخت آزمایش مىشوید، چون دانه اى كه در غربال ریزند، یا غذایى كه در دیگ گذارند به هم خواهید ریخت، زیر و رو خواهید شد، تا آن كه پایین به بالا، و بالا به پایین رود، آنان كه سابقه اى در اسلام داشتند، و تاكنون منزوى بودند، بر سر كار مى آیند، و آنها كه به ناحق، پیشى گرفتند، عقب زده خواهند شد.[۳]
اما همه به نیکی می دانیم که جامعه خو کرده به عادات زشت و سنت های غلط، نتوانست اجرای سنت نبوی را تحمل کند! و در دوره کوتاه خلافت ایشان، سه جنگ بزرگ را به ایشان تحمیل کردند و از درون نیز، عده ای سنت خلفای سابق را گرامی تر از سنت پیامبر (ص) می دانستند.
تا جایی که وقتی حضرت از عمل به بدعت عمر، نهی می کند، مردم فریاد بر می آورند و واعمرا سر می دهند و حضرت امکان از بین بردن این بدعت را نمی یابند:
«وقتی امیر مومنان به کوفه آمدند به حسن بن علی دستور دادند که در بین مردم ندا دهد که در ماه رمضان در مسجد، نماز (تراویح) جماعت نخوانند؛ پس حضرت در بین مردم همان را که امیر مومنان فرموده بودند اعلام کردند ؛ وقتی مردم کلام امام حسن علیه السلام را شنیدند، فریاد زدند که "وای عمر وای عمر"( زیرا نماز تراویح از بدعت های عمر بود) وقتی امام حسن علیه السلام به نزد امیر مومنان باز گشتند به ایشان فرمودند : این چه صدایی است؟ پاسخ فرمود : ای امیر المومنین، مردم فریاد می زنند وای عمر وای عمر؛ امیر مومنان فرمودند به ایشان بگو نماز بخوانید! (شما عمر را بیشتر از سنت رسول خدا قبول دارید و سنت را نمی خواهید)»[۴]
در روایت مفصلی نیز حضرت به حدود ۲۰ بدعت ایجاد شده در زمان خلفا اشاره می کنند و از عدم همراهی مردم برای از بین بردن آن ها می گویند:
« بدرستیکه شروع فتنه ها از هوای نفسی است که انسان به دنبال آن می رود و بدعت هایی است که بصورت قانون در می آید و در آن با حکم خدا مخالفت می شود؛ و عده ای از مردم در آن عده ای دیگر را به کار می گمارند.
... بدرستیکه از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمودند: چگونه خواهید بود در زمانی که فتنه ها از چشم شما پوشیده مانده و در میان شماست؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پیر می شود ؛ در میان مردم جریان دارد ولی مردم آن را سنت خویش قرار می دهند و اگر چیزی از آن را تغییر دهند می گویند: سنت را تغییر دادید و بر مردم کار ناپسندی وارد شده است! ... سپس رو به مردم نموده در حالیکه عده ای از بستگان و نزدیکان و شیعیانش گرد او بودند فرمود:
خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند . پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می مانم و یا با عده کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم – را می دانند.
به من خبر دهید اگر دستور می دادم که مقام ابراهیم( علیه السلام) را به همان مکانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار داده بود، بازگردد.
و فدک را به ورثه فاطمه باز می گرداندم و مقدار پیمانه (برای کشیدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز می گرداندم ؛ و زمین های هدیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را که به عده ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ایشان می دادم.
و خانه جعفر را به ورثه اش بازمی گرداندم و آن را از مسجد خراب می کردم ( زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند)؛ و عده ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمی گرداندم!.
و حکم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ایشان جاری می کردم؛ و مردمان بنی تغلب را به اسارت می گرفتم (زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند)
و آن مقدار از زمین های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز می گرداندم ( زیرا این زمین ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است یعنی برای گرفتن بیشتر زمین های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد ) .
و دفاتر هدیه های ماهانه را پاک می کردم (زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار پول داده شود) و همانطور که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقسیم می کرد همانطور یعنی به صورت مساوی (اموال را بین مردم) تقسیم می نمودم
و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری زمین ایشان را کنار می انداختم ( زیرا با آن مقدار هدیه های رسول خدا به خود را افزایش می دادند)؛ و ازدواج ها را یکسان قرار می دادم ( زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمودند مسلمان کفو مسلمان است)
و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند عز وجل دستور داده است جاری می نمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می دانستند).
و مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می بستم (هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد)
و درهایی را که بسته شده بود باز می نمودم (رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت).
و مسح از روی کفش را حرام می نمودم (خلفا این کار را جایز دانستند)
و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می ساختم (خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند)
و دستور می دادم که همه مردم دو متعه (حج و زنان) را جایز بدانند.
و دستور می دادم که بر جنازه ( هنگام نماز میت ) پنج تکبیر بگویند (خلفا چهار تکبیر می گفتند)
و مردم را وادار می نمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را ( در نماز ) بلند بگویند ؛ و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیرون (تبعید) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند، بیرون می نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند!)
و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می آوردم ( عده ای از صحابه جایگاه و خانه ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند )
و مردم را بر حکم قرآن وادار می کرده و ایشان را وادار می کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند( طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند )
و صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز می گرداندم ( صدقات باید بر گروه های مختلفی تقسیم می شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می دادند)؛
و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش (در مورد نماز ) و روش خویش (در مورد غسل) و جایگاه خویش ( در مورد وضو ) باز می گرداندم ( زیرا نماز های یومیه را می توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می شد وبرعکس نمودند ، بعضی از سر باید مسح می شد آن را نیز تغییر دادند ، پا نیز باید مسح می شد آن را شستند)
و مردمان نجران را به محل خویش باز می گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید ، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهی کنید ، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید . و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند)
و اسیران فارس و باقی ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمی گرداندم ( ایشان دستور دادند که هیچ برده ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود ) در این صورت از گرد من پراکنده می شدند.
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است ؛ پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند!
و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همانگونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.
و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که "اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی ( حق از باطل)، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید).
پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستیم ، کسانی هستیم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است: (این خمس)" برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است" و این آیه را در مورد ما نازل کرد " تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد؛ پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را ( از آن ) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید " در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا؛ "بدرستیکه خداوند صاحب عقوبت شدیدی است " برای کسانی که به ایشان ظلم کند؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا بوسیله آن ما را بی نیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستاده اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدین سبب فرستاده اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفی های مردمان ( صدقه ) بخوراند .
پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن می گفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند؛ و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم.»[۵]
[۱]. رک: تاریخ الیعقوبی ج ۲ ص ۱۶۲. و أسد الغابة ج ۴ ص ۳۲، و تاریخ الطبری ج ۳ ص ۲۹۷.
[۲]. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۰.
[۳]. نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
[۴]. وسائل الشیعة، ج ۸ ص ۴۶، چاپ آل البیت.
[۵]. كافی، ج ۸ ، ص ۵۸.
نظرات