دلم شکسته؛ در لحظات سختی خدا را چگونه صدا زنم تا پاسخ دهد؟

دعا

به نام خدا و با عرض سلام
همه ما در دوره هایی از زندگی ممکن است احساس غم و دلتنگی و تنهایی کنیم و با اینکه می دانیم خداوند رحمان و رحیم است و هرگز ما را رها نمیکند باز آرامش و شادی واقعی را در دل نداشته باشیم. شاید سعی کنیم هرگاه به یاد خدا می افتیم و دلمان می شکند و یا هرگاه باران می بارد یا هنگام اذان می شود و در تمام لحظاتی که تصور می کنیم به خدا نزدیکتریم و احتمال استجابت دعاهایمان بیشتراست او را از ته دل صدا کنیم و منتظر باشیم اتفاق غیرمنتظره یا معجزه ای رخ دهد تا بفهمیم دعایمان مستجاب شده و خداوند پاسخ ما را داده است!
اما چیزی که نمیدانیم این است که باور وتصور ما از ذات اقدس الهی، دعا و اجابت اشتباه است. ما انسانها گویی بر نخستین پله های نردبانی قرار گرفته ایم که خداوند در بالاترین پله آن است. ما از جایگاه پایین خود با افق دید محدودی که از نیازها و مصالح زندگی خود داریم مرتب خداوند را صدا می زنیم که این را به من بده و آنرا از من بگیر اما او که از بالا ما را میبیند بهترمیداند واقعا به چه چیزی احتیاج داریم. ممکن است یک ماه یا ده سال دیگر بفهمیم که حق با او بوده است ! اما متاسفانه در چرخه ی این درخواست ها و به دست نیاوردن ها و نفهمیدن هاست که ایمان و آرامش خود را از دست می دهیم چرا که در این چرخه محصور شده ایم و از حقیقت بزرگترو مهم تر که بالا رفتن از این نردبان و رسیدن به مبدا آرامش و هستی است، غافل شده ایم. در حالی که اگر در همان ابتدا فقط خود او را بخواهیم و غیر از او چیزی را طلب نکنیم ، با بالا رفتن از پله های نردبان تکامل ، اسرار هستی برایمان آشکار می شود و از حصار نیازها ومحدودیت های زندگی بشری رها می شویم و در آن زمان است که آرامش و شادی مطلق را درک خواهیم کرد... .
موفق و سربلند باشید.

دیدگاه‌ها

اين دوره كاش اينقدر طولاني نميشد!!!!!!!!!خسته ام. از صدا زدنش. به خودش قسم خسته ام. چرا خدا با بعضي بنده هاش اينطور رفتار ميكنه!اينقدر دلم ميخواست ميتونستم خود كشي كنم!اما حيف ايمان دارم. اما از خدا خيلي خسته ام. از اماما.. واقعا آيا انصافه به هر دليلي خدا اينقدر بندشو آزار بده و به خواستش به التماسش بي توجهي كنه! من خيلي خيلي زياد صداش زدم. خيلي تلاش كردم برا رسيدن به خواستم.اما هيچي اين خيلي درد داره كه باور داشته باشي خدايي هست!و تو...

تصویر شهر سوال

با سلام خدمت شما
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود ادب بنده پروری داند
دوست گرامی، تشکر از این که حرف دل خودتون رو با ما در میان گذاشتید.
اما در پاسخ شما باید عرض کنم ما نباید به ایمان داشتن خود، به چشم منتی بر سر خدا و امامان (علیهم السلام ) نگاه کنیم. نباید بندگی را با کاسبی اشتباه بگیریم که چون من بنده تو(خداوند)هستم تو هم می بایست در خدمت من باشی و آنچه من اراده می کنم را اراده کنی.
به نظر شما این رسم بندگی کردن است؟!
مشکل شما می تواند علل مختلفی داشته باشد که جای بررسی دارد،اما جدای از آن ، اینکه نگاه ما در خداشناسی چگونه است و ما از خدا چه انتظاری داریم مسأله ی دیگری است که با عبارات بالا سعی شد به چالش کشیده شود.
افرادی مثل جنابعالی ضمن داشتن دلی پاک ، اطلاعات دینی و اعتقادی کمی دارند که با بروز ابتلائات نواقص ایشان بروز پیدا می کند. البته این بروز مشکل عیب نیست و نعمتی الهی است تا مومن به عیوب خود پی برده و سعی در رفع آن نماید.
نکته دیگر این که شما وقتی ابتلائات و سختی های زندگی اهل بیت علیهم السلام مانند فاجعه کربلا را می شنوید چه قضاوتی دارید؟
آیا امام حسین علیه السلام هم از خدا به خاطر آن همه بلا خسته شد؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و ال محمد

سلام علیکم

برادر عزیز جهت وسعت رزق ، لطفا بعد از هر نماز واجب ، سه مرتبه سوره ی طلاق ، ایات ۲ و ۳ رو بخونید

و من یتق الله الی .... اخر ایه ۳

یا حق

ممنون... تا بحال این مسائل را نمی دانستم

سلام من مرتکب اشتباهی شدم و حالا مدتیست که گرفتار عقوبت آن اشتباه شدم زندگی برام خیلی سخت شده بشدت عصبی شدم و کم کم اعتقاداتم رو از دست میدم همش از خدا میپرسم چرا کمکم نمیکنه چرا نجاتم نمیده شاید منو نبخشیده خب اگر در ا شرایط سخت خدا به آدم کمک نکنه چطور اعتقاداتمون حفظ کنیم بعضی وقتا فکر خودکشی به سرم میزنه چکار کنم ؟

تصویر شهر سوال

سلام علیکم
بر اساس منابع روایی کسی که توبه کند توبه ی او قطعا پدیرفته می شود البته باید تصمیم بر انجام ندادن آن گناه هم داشته باشد و اگر گناهش قابل جبران است،بر جبران آن اقدام کند.
اینکه کسی با این شرایط گمان کند بخشیده نشده تلبیس ابلیس لعین است و همین فکر اگر منجر به اعتراض به خداوند متعال شود،خود گناه است.همچنین نباید از رحمت خداوند نا امید شد او ارحم الراحمین است.
اما اینکه مشکلات شما به چه دلیل است می تواند دلائل گوناگونی داشته باشد.شاید آثار وضعی گناه گریبان گیر شما شده است،مثلا حق الناسی مرتکب شده باشید که صاحب حق کماکان ناراضی باشد.
به هر حال با توجه به اینکه شما اطلاعاتی از مسأله خود ندادید،امیدوارم این پاسخ کمکی به شما بکند.

من دختر داییم رو دوست داشتم اون از بچگی یتیم بزرگ شده.خیلی دوست داشتم در اینده با هاش زندگی کنم الان بیست سالمه.هر کاری کردم نشد چون مزاحم تلفنی زده و دوست پسر داره.و اون پسر قسم خورده میاد خواستگاریش من تمام سعی خودم رو کردم به مادر بزرگم گفتم دوست پسر داره مادر بزرگم یه سال با هاش قهر کرد فایده ای نداشت گفته من اون پسر رو از همه بیشتر دوست دارم.سوال بنده این است ایا قسمت وجود داره.چون همه میگن قسمت نیست.و من خیلی عصبانی هستم و میگم چیزی به عنوان قسمت وجود نداره.و من خدا رو باعث بانی میدانم فکر میکنم خدا نخواست کلی دعا کردم ولی نشد.یه شب اینقدر از خدا خواهش کردم گریه کردم بعد خوابیدم.خواب دیدم دارم نماز میخوانم و وسط نماز نماز خوندن را قطع کردم.فردا صبح بیدار شدم با ناراحتی به تعبییر خواب نگاه کردم دیدم نوشته خواستاره چیزی هستی که به ان نمیرسی.حالا من میگم خدا اون پسر رو دوست داشت و دختر دایی منو سر راه اون قرار داد و از دستش ناراحتم

تصویر شهر سوال

سلام علیکم
قضا و قدر حتما وجود دارد، لطفا به این جمله ی بنده دقت کن و لحظاتی روی آن فکر کن. شما عاقل تری یا خدا؟ شما آینده را میدانی یا خدا؟ اگر با همین خانم ازدواج می کردی و در آینده زندگیت نابود میشد که باز هم خدا را مقصر میدانستی. خدا نوکر من و شما نیست که هر چه دعا کنیم انجام دهد. او خدای حکیمی است که همه ی کارهایش از روی حکمت است. اگر چیزی به صلاح بنده اش نباشد انجامش نمی دهد چون بنده اش را خیلی دوست دارد. بهتر نیست به اندازه ی بچه ی کوچکی که به پدر و مادرش اعتماد دارد به خدا اعتماد کنی؟ نه بیشتر.

چرا الکی از خودت تئوری در می کنی؟ راست میگه بنده خدا. چرا خدا نتونست سرنوشت خود نوشتشو طوری رقم بزنه که این آقا با دختر داییش خوشبخت بشه؟ چرا همش عذاببببببببببببب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت در نظام هستی، هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانون‏مند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان، مبتنی بر داشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدی نیست که هیچ رخدادی در جهان جز به مشیت خداوند اتفاق نمی‏افتد. برگی که از درخت ساقط می‏شود و یا کاری که از انسان سر می‏زند هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگی جریان مشیت در این دو تفاوت دارد؛ زیرا انسان تفاوتی عمده و اساسی با دیگر موجودات دارد و آن اینکه دارای اختیار است و مشیت انسانی کارهای اختیاری انسان آن است که اراده انسان در آن دخالت داشته باشد. به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کاری را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است؛ یعنی، خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. معنای صحیحی که برای قسمت و سرنوشت وجود دارد همان قضا و قدر الهی است مسأله ازدواج یکی از موارد
سرنوشت انسان است و چنان که گذشت اراده انسان تا حدودی در سرنوشت او مؤثر است. بله اراده انسان تنها عامل تعیین‏ کننده رخدادهای زندگی او نیست چه بسا انسان اراده کاری را دارد ولی موانع بسیاری برای او پدید می‏آید یا اراده چیزی را ندارد اما آن امر برای او به راحتی محقق می‏شود.
خلاصه سخن آن که در بین عوام رایج شده که در بسیاری از وقایع زندگی تعبیر می‏کنند که «قسمتش چنین بود» و از این تعبیر معمولاً معنای جبر برداشت می‏شود، در حالی که «قسمت» به معنای «جبر» و سرنوشت حتمی گریزناپذیر پذیرفتنی نیست لذا تنها معنای مقبولی که برای «قسمت» وجود دارد همان قضا و قدر است که شرحش گذشت و با اراده و اختیار انسان منافاتی ندارد.
با توجه به این توضیح فرد یاد شده با تدبیر درست و اراده دخود وتوکل بر خداوند می تواند سر نوشت خوبی برای زندگی با دختر دایش را رقم بزند .

من نمیدونم چرا هرکسی از اجابت نشدن دعاش شکایت میکنه یه عده آدم فوری میگن خدا نوکر من و شما نیست ما خودمون میدونم که خدا نوکر ما نیست اما تا حاجت مند نباشی و اجابت نشدن دعاهاتو نبینی حال بد حاجتمندا رو درک نمیکتی نمیفهمی وقتی توی زتدگیت هرچی دو دو تا چارتا میکنی بازم میبینی هیچ راهی نیست مگر اینکه خدا بخواد ولی بازم حس کنی خدا قبول نداره حرفتو چه دردیه نمیفهمی وقتی به خودت میگی اجابت نشدن دعات به صلاحت نیست و از خدا میخوای که حال روحیت رو خوب کنه یه فرجی کنه توی زندگیت که باعث بشه از حاجتی که به صلاحت نیست دست برداری ولی هیچ اتفاقی نمیوفته چه دردیه الان میخوای بگی حال خوب داشتن هم به صلاحت نیست؟ یعنی باید تا آخر عمرت با حال بد زندگی کنی؟ میدونی داروی اعصاب مصرف کنی که حالت خوب بشه ولی بازم جواب نده یعنی چی؟
میدونی وقتی بشینی با خودت فکر کنی فقط با خودت بگی چرا ؟ کجای کارم اشتباهه ؟به هیچ جوابی نرسی هیچ کس هم نباشه که بتونه جوابتو بده و تنها کسی که میتونه جوابتو بده(خدا) سکوت کنه چه حال بدی بت دست میده؟
میگن هرکی از غیر خدا دل بکنه و فقط و فقط امیدش موقع دعا به خدا باشه حاجتش اجابت میشه من که موقع دعا کردن قبول دارم حتی اگه از راه خلافم بخوام به خواستم برسم بازم باید جزو کسایی باشم که خدا توی زندگی محدود دنیایی بهشون فرصت داده باشه به چه کسی غیر از خدا امید دارم که جوابمو نمیده؟
البته این چیزیه که تو فکرمه و خدا آگاه به حقیقت قلبهاس
خدایا کنترل قلبم از دستم خارجه خودت درستش کن (حتی اینم یه دعاس که به اجابت الهی نیاز داره)

تصویر شهرسوال

سلام و تشکر از ارتباط شما
بزرگوار

خوب است در مورد دعا کردن و فلسفه استجابت و عدم استجابت دعا و حاجت بيشتر مطالعه کنيد تا معرفت بيشتري را کسب کنيد
انسان مرتبط با خدا مى‏كوشد از طريق دعا (راز و نياز و مناجات و عبادت) به خدا نزديك شود. وقتى با كسى آشنا شدى و ارتباط پيوسته شما زمينه اعتماد را فراهم ساخت و از دوستان صميمى او به شمار آمدى، در هنگام نياز به خانه‏اش مى‏روى. شرط دوستى را به جا مى‏آوري . ميثاق و محبت را استوار مى‏سازي. او نيز در را باز مى‏كند . شما را در اندرون پذيرايى مي‌نمايد . مورد لطف و عنايت ويژه قرار خواهد داد.
بر اين اساس هر دعايي از انسان مورد اجابت خدا است؛ زيرا خداوند به طور مطلق و بي هيچ قيدي فرمود : مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم، اما
از نظر تعاليم ديني ما، استجابت همواره به معناي برآورده شدن و عملي شدن آنچه ما خواسته ايم نيست. اين امر معقول وپذيرفتني نيست و با ساير سنت هاي قطعي الهي در عالم همخواني ندارد. مثلا فرض كنيد اگر در شب قدري مادري براي سلامت و بازگشت فرزند رزمنده اش از ميدان جنگ دعا كند . از آن سو فرزندش نيز براي شهادت و شهيد شدن دعا کند ، تكليف چيست؟ آيا مي شود اين رزمنده هم شهيد بشود و هم نشود؟ البته اين يك مثال بسيار ساده و معمولي است. مثال هاي بسياري از اين دست مي توان زد. تازه مثال ها و موارد تنها صورت هاي ظاهري است كه براي ما قابل درك است. به علاوه اگر همه خواسته هاي انسان ها در دعاهاشان بر آورده شود، لازم مي آيد همه نظام دقيق عالم به واسطه دعاهاي گوناگون بندگان در شرائط خاص استجابت به هم بريزد. ساختار عالم وحوادث آن هر روز بسته به دعاهاي بندگان شكل جديدي به خود بگيرد كه اين امر معقول ومنطقي نيست.
معناي درست استجابت همان است كه از روايات استفاده مي‌شود كه به ما گفته شده : هيچ دعايي بي اثر نيست. هر دعايي در دنيا و آخرت تأثير مناسب خود را دارد. هر دعاي مقبولي يقيناً به استجابت مي‌رسد، اما گونه‌هاي استجابت آن مختلف است.
امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: «دعاي مؤمن يكي از سه فايده را دارد:
براي او ذخيره مي‌گردد،
يا در دنيا برآورده مي‌شود،
يا بلايي را كه مي‌خواست به او برسد، ‌از وي مي‌گرداند». (۱)
چنان كه از روايات برمي آيد، برخي از دعاها مورد توجه خداوند قرار نمي گيرند. از آن ها تعبير «دعاي غير مسموع » مي شود. اما دعا با شرائط خاص و در موقعيت هاي ويژه مستجاب است .
راز عدم استجابت آن جوري که باب ميل ما باشد ، در اين واقعيت نهفته است که از باطن هستي و مصالح حقيقي خود و جهان بي خبريم. به همين دليل گاهي مي‌پنداريم خير و مصلحت ما در تحقق و برآورده شدن حاجتي يا دفع و رفع مشکل و مانعي است. بر اساس اين پيش فرض وقتي مي‌بينيم خواستة ما بر آورده نمي‌شود، رنجيده خاطر مي‌شويم! در حالي که اگر حجاب از روي «حقيقت باطني» عالم کنار رود و آينده و نتيجه برخي خواسته‌ها براي ما روشن گردد، از تقاضا و درخواست خود منصرف مي‌شويم و خدا را شکر مي‌کنيم که خواسته و حاجت جاهلانه ما را آن گونه كه مي خواستيم، بر آورده نکرده است.
به بيان ديگر: خداوند نسبت به بندگانش مهربان است. خير و خوشبختي مؤمنان را مي‌خواهد، از اين رو اگر خواسته آنان به ضررشان است، اما آنان به جهت عدم اطلاع از باطن امور از خداوند آن را مي‌خواهند، اجابت نمي‌کند. اما چنان كه گفتيم اصل دعاي او بي اجابت و بي اثر نخواهد بود.
به علاوه عدم اجابت ظاهري داراي آثار وبركات بسياري براي او خواهد بود. اگر کسي بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا در دنيا، چه پاداشي براي او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز از آن ناراضي نمي‌شود. امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
«روز قيامت خداوند مي‌فرمايد: اي بنده من!‌ مرا خواندي و اجابتت را به تأخير انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنين و چنان است. پس مؤمن آرزو مي‌کند که کاش هيچ دعايي از او در دنيا اجابت نمي‌شد، براي ثواب و پاداش نيک که مي‌بيند». (۲)
مهم¬تر از هر دعا و اجابتي در دنيا سنت آزمايش خداوند از بندگان است. حقيقتي كه همه بندگان خدا از بزرگ ترين انبيا تا كم¬ترين افراد از آن مستثنا نشده¬اند. چه بسا يكي از مهم ترين آزمايش هاي خداوند براي بندگان خوبي چون شما تاخير در اجابت ها و سنجش ميزان صبر و حسن ظن شما به خداست.
البته شيطان در يكي از مواردي كه وسوسه مي‌كند، تأخير اجابت دعا است. از اين راه انسان را مأيوس مي‌كند تا او به خدا بدبين شود. ائمه اطهار(ع) به اين نكته توجه داشته و همگان را از افتادن به دام بدبيني و سوء ظن به خدا برحذر داشته‌اند.
اميرمؤمنان(ع) مي‌فرمايد: «دير اجابت نمودن خدا، ‌تو را نااميد نكند كه بخشش، ‌بسته به مقدار درخواست است. چه بسا در اجابت دعاي تو تأخير رخ دهد تا درخواست تو طولاني‌تر گردد و بخشش خدا كامل‌تر شود. چه بسا چيزي را خواسته‌اي به تو نداده ،ولي بهتر از آن را در اين دنيا يا آن دنيا داده و يا بهتر آن بوده كه آن را از تو باز دارد. چه بسا چيزي را طلب نمودي كه اگر به تو مي‌داد، ‌تباهي دين و دنياي خود را در آن مي‌ديدي». (۳)

پي‌نوشت‌ها:
۱. تحف العقول، ص ۲۰۲.
۲. اصول كافي، ج ۴، ص ۲۴۷ .

در مورد اجابت دعا و فلسفه عدم اجابت دعا و خواسته و حاجت بايد عرض کنم که عوامل متعددي سبب مي شود که دعاي انسان به اجابت نرسد. اين عوامل ممکن است مرتبط با موضوعي که آن را مي خواهيم، يا نوع دعا کردن ما، يا نوع عملکرد ما باشد. بنابراين
بايد عوامل عدم استجابت دعا را بشناسيم تا اگر قابل رفع هستند، آنها را رفع نماييم. و اگر از مسائلي است که قابل رفع نيست (مثل عدم استجابت دعا به خاطر مصلحت نبودن) نظر به حکمت الهي داشته و او را شکر گوييم. با اين نگاه عوامل مانع استجابت دعا را بيان مي کنيم:
- نشناختن جهت و راه دعا
- وقت نشناسى
- وفا نکردن به عهد نسبت به خداوند
- ايمان و يقين ناکافى
- شرک در دعا
- همراه نبودن صلوات در دعا
- نيت آلوده
- سنگ دلى
- ناممکن و نامشروع بودن
- سرگرم محرمات و لهو و لعب بودن
- خودخواهى
- نااميدى
- اعراض از امر به معروف و نهى از منکر
- دعا نکردن در زمان راحتى
- امور را از خدا ندانستن
- دعا نکردن به صورت جمعى
- اصرار نکردن در دعا

البته ممکن است هيچ کدام از عوامل مانع اجابت دعا وجود نداشته باشد و همچنان انسان اجابت را نبيند. در روايـت اسـت که خداوند دوست دارد سخن و دعاى بنده محبوبش را بـسـيـار بـشـنود و اگر در اجابت دعاى بنده خويش عجله نمى کند، عـلـتـش آن اسـت که مى خواهد همواره صوت بنده اش را بشنود، لذا کـسـى کـه دعـايـش مـستجاب نمى شود بايد به خودش بينديشد و اگر عـوامـل عـدم اسـتـجابت دعا را در وجودش نيافت اميدوار باشد که بـنـده خـاص خدا است و خداوند به او نظر خاص دارد. امام رضا(ع) مـى فـرمايد: امام باقر(ع) فرمود: مومن حاجتى از خداى عزوجل مى خـواهـد، امـا اجابتش به تاخير مى افتد، به خاطر دوستى صدايش و شنيدن ناله اش.

براي استجابت بهتر ادعيه و خواسته ها آداب دعا کردن را رعايت نماييد :
از جمله مهمترين آداب دعا :
۱ - حضور قلب .
۲ - خضوع و فروتني .
۳ - اميدواري .
۴ - شناخت خدا و اعتقاد به قدرت او و علم او به نياز.
۵ - اميدواري به خدا و قطع اميد از ديگران .
۶ - پرهيز از گناه به ويژه ستم مالي و آبرويي به مردم .
۷ - گريستن . روايت شده است :((بين بهشت و جهنم ، گردنه اي است که کسي از آن عبور نمي کند، مگر کساني که از ترس خدا، خيلي گريه کرده باشند.))
۸ - سپاس و ستايش خداوند.
۹ - ذکر نامهاي خدا که مناسب دعايش مي باشد و نيز گفتن نعمتهاي خداوند و شکر آن ، بيان گناهان و آمرزش خواستن براي آنها.
۱۰ - درنگ و عجله نکردن و اصرار و پافشاري در دعا. زيرا خداوند درخواست کننده لجوج را دوست دارد و حداقل پافشاري اين است که دعاي خود را سه بار تکرار کرده و خواسته خود را سه بار بگويد.
۱۱ - پنهان دعا کردن . زيرا هم فرمان خداوند را که مي فرمايد:((در پنهان دعا کنيد)) اجابت کرده و هم از آفت ريا دور مي ماند. روايت شده است :((دعاي پنهاني ، برابر با هفتاد دعاي آشکار است )).
۱۲ - شريک ساختن ديگران در دعا .
۱۳ - با ديگران دعا کردن . دعا در جمع نيز باعث اجابت است . بهترين جمعيت براي دعا، چهل نفر است . چهار نفر هم مي توانند هر کدام ده بار دعا کنند و اگر نتوانست در جمع دعا کند، خود نيز مي تواند چهل بار دعا کند.
۱۴ - تضرع در دعا به همراه قلب خاضع و بدن متواضع و چاپلوسي . خداوند به حضرت موسي (عليه السلام ) وحي کرد:((موسي ! هنگامي که مرا مي خواني ترسان باش ، صورت خود را خاک آلوده کن و با اعضاي مهم بدنت ، برايم سجده کن ... قلبت را با ترس از من بميران . زنده دل و کهنه لباس باش ...))
۱۵ - صلوات فرستادن بر محمد (صلي الله عليه و آله و سلم ) و آل او (عليهم السلام ) در اول و آخر دعا باعث اجابت دعا است.
۱۶ - پاکدلي و روي آوردن با تمام وجود به خداوند.
۱۷ - دعا کردن قبل از بلا.
۱۸ - شريک نمودن ديگران در دعا و قبل از خود، آنان را دعا کردن .
۱۹ - بلند کردن کف دستها هنگام دعا.
۲۰ - در دست داشتن انگشتري عقيق يا فيروزه . از امام صادق (عليه السلام ) رايت شده :((هيچ کف دستي به سوي خداي متعال بلند نشده است که نزد او محبوبتر باشد از کفي که انگشتر عقيق در آن است .))
۲۱ - صدقه دادن قبل از دعا، باعث اجابت دعا مي گردد.
۲۲ - انتخاب اوقات مخصوصي براي دعا، مثل شب و روز جمعه ، بين ظهر و عصر روز چهارشنبه براي نفرين کردن کفار، وقت نماز عشاء، يک ششم اول از نيمه دوم شب ، آخر شب تا طلوع فجر، بين طلوعين ، سه شب قدر در ماه رمضان که برترين آن شب بيست و سوم است ، شبهاي احياء که عبارتنداز:شب اول رجب ، نيمه شعبان ، عيد فطر و قربان و روز عرفه ، فطر و قربان ، هنگام وزيدن بادها، باريدن باران ، از بين رفتن سايه ها و ريختن اولين قطره خون مقتول مؤ من ، هنگام اذان ظهر و از طلوع فجر تا طلوع خورشيد، بعد از نمازهاي واجب ، وتر، فجر و نماز ظهر و مغرب .
۲۳ - مکانهاي خاص نيز به اجابت دعا کمک مي کنند. مانند:((راءس ‍ الحسين و مکاني که زير گنبد آن قرار دارد)).
۲۴ - حالات عالي مانند رقت قلب .
۲۵ - طهارت ، نماز و روزه .
۲۶- شفيع قرار دادن معصومين و صالحان و توسل به آنها
۲۷- اظهار عجز در محضر خدا
۲۸- اعتراف به گناهان
۲۹- پافشاري در دعا

--موفق باشيد--

سلام بعضی وقت ها پاسخ خدا و اجابتش واقعا نیازه چون امید زندگی فرد بعد توبه رو میسازه وقتی کسی توبه میکنه به خیلی چیز هایی که بهشون عادت کرده بوده پشت میکنه باید یه امید و جایگزینی براش ایجاد بشه برای ادامه زندگی

fبه خداوندي خدا كه بعضي وقتها توهم ظالمي تا دم مرگ ادمو مي بري و نميكشي

پرسشگر گرامی!
مطلبی که فرستاده اید، نامفهوم است!
دوباره با تأملی دوباره و مربوط به پست، اشکال یا سوالتان را برایمان بفرستید.
با تشکر

ما اختیار میکنیم اما با توجه به مصلحته ما مسائل اتفاق می افتد. با اختیار خود تصمیم به انجام کاری میگیریم اما خداوند رحمان آینده ما را میبیند و سپس اسباب آن را برایمان
فراهم میکند.،..گاهی خود ما انسان ها ظرفیت و جنبه رسیدن ب خواستهوهایمان را نداریم و ب سببه رسیدن ب آن خاسته امکان دارد حقی را ضایع کنیم
پس برای رسیدن ب خاسته هایمان ابتدا باید ظرفیت داشت و سپس توکل کرد....کسانی ک سریع لب ب کفر میگشایند نشان دهنده کم بودنه عقل و خرد انهاست.

باسلام چراخداوند دوطفل معصومی راکه در اثرناآگاهی وبازی با اشیاءدچارنابینایی شده و تأثیر بداین حادثه شوم که بر روان خانواده اش گذاشته چرا خداوند ندای این حانواده نمی شنودو دعای آنهارا اجابت نمیکند تا سلامتی چشمان این دوطفل رواشود.این دوطفل وقتی بزرگ شدند و خود رابامحرومیت و محدودیتهای فراوانی مواجه شدن آنوقت چه حسی نسبت به خدای خود خواهند داشت؟

تصویر soalcity

سلام
اگر اینها به خدا ایمان دارند، باید متوجه این نکته باشند که دنیای مادی کوتاه و زودگذر است و زندگی حقیقی در جهان آخرت است. و به همین خاطر در میادین امتحان این دنیا تلاش می کنند.
و اگر به آخرت ایمان ندارند، باید بنگریم که از کدامین خدا سخن می گویند.

سلام . خاطرمبارکتون باشه که من از دوطفل خردسال صحبت کردم که هنوز دست راست و چپ خود رو نمی شناختن وقطعاٌ در جایگاهی نبودن که مورد آزمایش خداوند قرار بگیرن و شما ازکجا خبر دارید که حیات این دو طفل در این جهان ، کوتاه و زودگذر است شایدخداوندمتعال طول عمر این دو طفل رااز طول عمربنده و جنابعالی بیشتر مقرر نموده باشه و آنها باوجود این معلولیت شدید که درطول عمر خود بایدهمراه خود به یدک بکشنددرکنار دیگران ادامه حیات داده واز طرفی موفق و مؤثر بحال خودنیز باشندو آنگاه شما باپرسش این سئوال که به آخرت ایمان دارند یانه و ازکدام خدا سخن میگویم بنظر میرسه که شماسئوالات بنده روبخوبی کارشناسی نمیکنید و اینگونه پاسخها درمقابل سئوال مطرح شده چیزی را اثبات نمیکنه چون کسی که ازخداسخن میگوید و از اوچیزی میطلبد قطعاً آن خدا خدای یگانه ویکتاست و به همین خاطر او قادرومتعال است پس نسبت به مصایب و مشکلاتی که زندگی اورا تحت تأثیر قرار داده از همین خدای یگانه سئوال میکندو کمک می طلبدوغیر از اوخدای دیگری نداردکه به اوتمسک بجوید لذا بیان عباراتی نظیر (( باید دید از کدامین خدا سخن میگویند )) بعنوان پاسخ این سئوال درست نبوده و برای آن باید حلالیت طلبید.اگر حضرتعالی میل دارید بنده را روشن کنید باید به بنده بفرمایید که این دوطفل که هنوز به سن تکلیف نرسیده و دچار آسیب شدیدجسمی شده اندو از طرفی هم که این دنیا مزرعه آخرت هست و بایدهمه انسانها این فرصت راجهت تأمین آخرت غنیمت شمرده و بهره ببرند آیا اینها با چنین شرایط معلولیت حاد چگونه خود را اداره کنند ویا بتوانند از این دنیا برای آخرت کاری کنند که روسفید هم باشند؟ مانندکسی که از نعمت دست محروم باشد و ما از اون شخص توقع داشته باشیم تا کاری را که به او سپردیم به نحو احسن انجام دهد. پس در نتیجه در این دنیا متضرر شده و هم به سبب ناتوانی ومعلولیتی نصیب آنها شده نتوانسته اند کاری برای آخرت خود انجام دهند یعنی نه این دنیا دارند و نه اون دنیا .

تصویر سید پاسخگو

باسلام
آنچه درباره این مسئله در ذهن حقیر می آید ذیلا تقدیم می شود امید است جواب تان را دریافت نماید :
اجازه دهید بحث را از این جا آغاز نمایم : خداوند برای همه انسان ها به اقتضای داشته ها و توانایی های فکری، جسمی و محیطی و... که بر اساس علل و عوامل خود برای شان رقم خورده، مسئولیت‌ها و تکالیف شان را تعیین می نماید. بنا بر توانمندی ها و ابزار و عوامل موفقیت از آن ها بازخواست خواهد کرد. تکامل انسانی افراد هم بر همین اساس تنظیم می شود.
این همان حقیقتی است که با تعابیر مختلف در قرآن به آن اشاره شده مانند: «لایکلف الله نفسا الا وسعها ؛ (۱) هیچ کس را جز به اندازه توان او تکلیف نمی کنیم». این عدالت خداوند در مقام تشریع و تکلیف است . همچنین در مقام محاسبه و مطالبه و توقعات چنین عدالتی با دقت تمام رعایت می شود :
«و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئاً؛ (۲) ترازوهاى عدل را در روز رستاخیز مى نهیم , پس هیچ کس ستمى نمى بیند».
در آزمون دنیا شرایط مسابقه و میدان عمل و نوع تکلیف برای انسان ها یکسان نیست. زیرا کاملا روشن است که توان انسان ها در اوضاع نامساوی، نامساوی خواهد بود؛ خداوند نیز بر اساس اوضاع و با توجه به عنصر اختیار در وجود هر انسان بر او تکلیف می کند تا در میدان مسابقه برای رسیدن به مقام قرب الهی به تلاش و کوشش بپردازد، به علاوه بر اساس رعایت تفاوت ها جزا و پاداش می دهد، در واقع هر چند در ظاهر تفاوت هایی در امتحان بندگان به نظر می آید. اما در حقیقت عدالت و یکسانی بی نظیری در جریان است.
در نتیجه وقتی بنا بر برگزاری آزمون باشد و ما هم می دانیم که در آزمون تفاوت موقعیت ها و توانایی ها به دقت هرچه تمام تر مورد ملاحظه قرار می گیرد، پس اهمیت ندارد که علل و عوامل مختلف چه وضعیتی را برای ما رقم زده اند، بلکه یک فرد دارای نارسایی جسمی می داند که با تلاشی بسیار کم تر ازدیگر انسان ها می تواند به نتیجه کامل و نهایی دست یابد، در حالی که دیگران به خاطر سلامت جسمی تلاش و رنج بیش تری را برای رسیدن به نتیجه در پیش رو دارند.
تفاوت آزمون ها و موقعیت ها به واسطه تفاوت ظاهری باز مورد توجه خداوند قرار خواهد گرفت. هر چند شکل آزمون بندگان متفاوت بوده و یکی به بیماری و دیگری به سلامتی، یکی به فقر و دیگری به غنا، یکی به زیبایی و دیگری به نازیبایی اش آزموده می شود و میزان توقع در هر مورد متفاوت است، علاوه بر این همین که آزمون بیماری در ظاهر فشار مضاعفی را برای این فرد به همراه دارد، باز اجر و پاداشی عظیم به خاطر رقم خوردن این شکل آزمون برای این افراد به دنبال خواهد داشت که افراد سالم از آن محروم خواهند ماند. (۳)
فارغ از رضایت یا عدم رضایت ما از وضعیت کنونی مان در عالم باید توجه داشت که حقیقت زندگی و سعادت بشر مربوط به حیات اخروی و در قیامت است. از آن جا که خدا مصلحت بندگانش را بهتر از خود آنان می‏داند. چه بسا کسانی در دنیا دوست داشته باشند از نظر زندگی در رفاه یا دارای سلامت جسمی باشند و برای این امر هم تلاش بسیار می کنند. اما به نتیجه نمی رسند؛ در این موارد پروردگار صلاح آنان را در این امر نمی‏بیند، همان طوری که قرآن مجید می‏فرماید:
"چه بسا شما را چیزی خوش نیاید، در حالی که خیرتان در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، در حالی که شرّتان در آن است و خدا می‏ داند و شما نمی‏ دانید". (۴)
گاهی ثروت و رفاه، یا زیبایی و یا سلامت جسمی یک مجازات الهی و یک نقمت است، نه نعمت؛ زیرا همین امر عاملی در فرو رفتن فرد در دنیا طلبی و غفلت از خداوند و عالم آخرت و کسب سعادت اصلی و واقعی خود است.
فرد مورد نظر شما چه اکنون بپسندد و چه نه، در آینده و در وقت رقم خوردن نعمت ها برای خود، از این که با تحمل سختی و رنج محدود دنیایی به نعمتی بی حساب و عظیم در زندگی جاودان ابدی رسیده است، خوشنود خواهد بود. معیار، رضایت یا عدم رضایت امروز فرد نیست.
پس بیماری و نقص عضو یک فرد در عین همه ناگواری ها و همه عوامل طبیعی خود، می تواند نعمتی بزرگ برای او محسوب گردد که موجب سعادت ابدی آنان شود. ولی دیگران در وضعیت سخت و دشوارتری برای سعادتمندی قرار دارند، در آخرت حسرت موقعیت او و امثال او را بخورند.
به همین خاطر است که خداوند گاهى مؤمنان و دوستان خود را در دنیا به بلاها و رنج هایی بیش از دیگران مبتلا مى کند تا گرفتارى ها کفاره گناهان آنان شود و در روز قیامت دیگر چیزى که به خاطر آن عقوبت و کیفر شوند، در کار نباشد. آنان را از نعمت خود برخوردار سازد. از همین جاست که نقش بلاها در سیر و سلوک معنوى و شکوفایى قابلیت هاى درونى مؤمن آن قدر اهمیت پیدا مى کند که در حدیث آمده است:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ كَمَا یَتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّةِ مِنَ الْغَیْبَةِ ؛ (۵) همانا خداى عز و جل مؤمن را با بلا دلجوئى میكند، چنان كه مرد با هدیه‏اى كه از سفر براى خانواده‏اش می برد از آن ها دلجوئى می كند».
مطمئناً آنان که در دنیا از نعمات بیش تری برخوردار بودند، بیش تر مورد سؤال و درخواست هستند. باید بیش تر پاسخگو باشند . کسانی که آزمون های سخت فقر و بیماری و ... را گذراندند،وضع بسیار بهتر و آسان تری را پیش رو خواهند داشت. خدا را به خاطر این تقدیر شکر خواهند کرد که در برابر سختی کوتاه دنیا سعادت ابدی را نصیب آن ها نموده است.
خلاصه سخن و نکته مهم در سرتاسر این موضوع آن است که با وجود تفاوت ها عدالت در تکالیف و مسئولیت ها و آزمایشات و محاسبه اعمال این افراد متناسب با داشته و توان مندی ها و امکانات موجود در زندگی شان ملاحظه شود که یقینا این گونه خواهد بود .
مهم آن است که ما نگاه خود را به زندگی در این جهان محدود نکنیم. این بخش از زندگی را باید در پیوست با بخش عظیم‏تر از زندگی و حیات جاودانه و عالم برتر و حقیقی‏تر نگریست. اگر نگاه ما به زندگی محدود به دنیا بود، اشکال از تفاوت‏ها در دنیا به جا بود، در حالی که هر چیزی در دنیا، آزمایشی برای انسان است که در عالم دیگر نتیجه آن را خواهیم دید . نباید از وجود برخی تفاوت ها در دنیای کوتاه ناراحت بود .
بر اساس آنچه ذکر شد، وضعیت هر فرد در همین عوامل تعریف می شود. اما باید توجه داشت که در نهایت تفاوت ها و رنج های ظاهری به گونه ای جبران می شود که چه بسا فرد به ظاهر مرفه و دارای موقعیت ممتاز در قیامت آرزو می کند: ای کاش وضعیتی مشابه گروه مقابل را می داشت تا آن فشارها زمینه سعادت ابدی وی را فراهم آورد ،نه آن که به آزمون نعمت و رفاه و تمکن آزموده شود و مسئولیت خطیر این مقام بر عهده وی قرار داشته باشد.
چنان که همین نکته در برخی روایات نقل شده که کسانی که به حکم عوامل گوناگون اختیاری یا غیر اختیاری رنج و بلای بیش تری را در دنیا متحمل می شوند ، فارغ از تاثیرات مستقیم بلایا و مصیبت ها در دوری از غفلت و دنیا طلبی و انحرافاتی از این دست و زمینه های تربیتی که مشکلات به دنبال دارد، در برابر سختی ها اجر و پاداشی بی حساب را دریافت می کنند که در قیامت مورد حسرت دیگران خواهد بود .(۶)

پی نوشت ها :
۱. بقره (۲) آیه‌۲۸۶.
۲. انبیا (۲۱) آیه ۴۷.
۳. علامه مجلسی، بحارالانوار ،نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران بی تا، ج ۶۷، ص ۲۴.
۴. بقره (۲) آیه ۲۱۶.
۵. ثقة الاسلام كلینى، الكافی، دار الكتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۲ ه ش، ج ۲ ، ص ۲۵۵ .
۶. شیخ حسن دیلمى‏، إرشاد القلوب إلى الصواب‏، شریف رضى‏ ، قم‏، ۱۴۱۲ ق‏، ج ۱ ، ص ۴۲.
موفق باشید.

باسلام وعرض خسته نباشید. همه ما به قیامت ایمان داریم اما فلسفه وجودی آن چیست ؟ آیا مزد من و شما چقدرسنگین هست که در این دنیا قابل پرداخت نباشه و اونو موکول به فردایی دیگه و وقت دیگه ای بنام قیامت کنن؟ متشکرم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
خکمت ها واسرار ودلایل مختلف برای این مسله می شود بیان نمود که برخی از آن ها ارائه می گردد:
نظام آفرینش بیهوده و بی هدف نیست. خدا جهان را به گونه‌ای آفریده است که بیش ترین خیر و کمال ممکن بر آن مترتب شود. بدین ترتیب صفت حکمت اثبات می‌شود که مقتضای آن این است که مخلوقات را به غایت و کمال لایق به خودشان برساند، ولی از آن جا که جهان مادی دارای تزاحمات است؛ خیرات و کمالات موجودات مادی با یکدیگر تعارض پیدا می‌کند، مقتضای تدبیر حکیمانه‌ای الهی این است که به صورتی آن ها را تنظیم کند که مجموعاً خیرات و کمالات بیش تری بر آن ها مترتب شود.
جهان دارای نظام احسن می باشد، به همین جهت است که انواع عناصر و کمیت و کیفیت و فعل و انفعالات و حرکات آن ها طوری تنظیم شده که زمینه آفرینش گیاهان و جانوران و در نهایت زمینه آفرینش انسان که کامل‌ترین موجودات جهان است، فراهم شود. اگر جهان مادی طوری آفریده شده بود که پیدایش و رشد موجودات زنده را ناممکن می‌ساخت، خلاف حکمت بود.
با توجه به این که انسان، دارای روح قابل بقا است و می‌تواند دارای کمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه با کمالات مادی نیست، اگر حیات او منحصر به حیات دنیوی محدود باشد، با حکمت الهی، سازگار نخواهد بود، مخصوصاً با توجه به این که حیات دنیوی، توأم با رنج‌ها و سختی‌ها و ناگواری‌های فراوان است. غالباً تحصیل یک لذت بدون تحمل این همه رنج و زحمت فراهم نمی‌شود، به طوری که حسابگران را به این نتیجه می‌رساند که تحمّل این همه رنج و ناخوشی برای دستیابی به لذایذ محدود نمی ارزد. از همین محاسبات است که گرایش به پوچی و بیهودگی پدید می‌آید حتى کسانی را که با وجود علاقة شدید فطری به زندگی به سوی خودکشی می‌کشاند.
اگر زندگی انسان جز این نبود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعی و اجتماعی دست و پنجه نرم کند تا لحظاتی را با شادی و لذت بگذراند و آن گاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی که بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً تلاش کند تا مثلاً لقمة نانی به دست آورد و لحظه‌ای از خوردن آن لذت ببرد ، چنین تسلسل زیان‌بار و ملال‌آوری را عقل نمی‌پسندید و به گزینش آن فتوا نمی‌داد.
نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان جز پوچ‌گرایی نخواهد بود. یکی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقا و جاودانگی است که دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است. حکم نیروی محرک فزاینده‌ای را دارد که او را به سوی ابدیت سوق می‌دهد. همواره بر شتاب حرکتش می‌افزاید، اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی جز این نیست که در اوج شتاب حرکت به صخره‌ای برخورد کند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیرو فزاینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟
پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حکمت الهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به فنا و مرگ در انتظار او باشد.
با توجه به این دو مطلب به این نتیجه می‌رسیم که می‌باید زندگی دیگری برای انسان ورای این زندگی محدود دنیوی وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد. می‌توان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد. به ضمیمه حکمت الهی آن را فلسفه ی دیگری به حساب آورد.
دلیل دیگر در این باب مسله عدالت است. در این جهان انسان‌ها در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد آزادند،‌ از یک سو کسانی یافت می‌شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می‌کنند. از سوی دیگر تبهکارانی دیده می‌شوند که برای رسیدن به هوس‌های شیطانی خودشان، بدترین سمت و زشت‌‌ترین گناهان را مرتکب می‌گردند.
هدف از آفرینش انسان در جهان و مجهز ساختن او به گرایش‌های متضاد و به نیروی اراده و انتخاب و به انواع شناخت‌های عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دو راهی‌های حقیقت و باطل و خیر و شرّ این است که در معرض آزمایش‌های بی‌شمار، واقع شود.
مسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و کیفر آن ها برسد. سراسر زندگی دنیا برای انسان، آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است. حتى در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و تکلیف و انجام وظیفه نیست.
اما می‌بینیم که در جهان، نیکوکاران و تبهکاران به پاداش و کیفری که درخور اعمال‌شان باشد نمی‌رسند. چه بسا تبهکارانی که از نعمت‌های بیش تری برخوردار بوده و هستند. زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد، مثلاً کسی که هزاران شخص بی‌گناه را به قتل رسانیده است، نمی‌توان او را جز یک بار قصاص کرد و سایر جنایاتش بی‌کیفر می‌ماند، در صورتی که مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچک ترین کار خوب یا بدی انجام دهد، به نتیجة آن برسد.
پس همچنان که جهان، سرای آزمایش و تکلیف است، باید جهان دیگر باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد. هر فردی به آنچه شایسته است، نایل گردد تا عدالت الهی تحقق عینی یابد.(۱)
پی‌نوشت‌:
۱. محمد تقی مصباح، آموزش عقاید، نشر بین الملل، ۱۳۸۱ش ، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۶.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
خکمت ها واسرار ودلایل مختلف برای این مسله می شود بیان نمود که برخی از آن ها ارائه می گردد:
نظام آفرینش بیهوده و بی هدف نیست. خدا جهان را به گونه‌ای آفریده است که بیش ترین خیر و کمال ممکن بر آن مترتب شود. بدین ترتیب صفت حکمت اثبات می‌شود که مقتضای آن این است که مخلوقات را به غایت و کمال لایق به خودشان برساند، ولی از آن جا که جهان مادی دارای تزاحمات است؛ خیرات و کمالات موجودات مادی با یکدیگر تعارض پیدا می‌کند، مقتضای تدبیر حکیمانه‌ای الهی این است که به صورتی آن ها را تنظیم کند که مجموعاً خیرات و کمالات بیش تری بر آن ها مترتب شود.
جهان دارای نظام احسن می باشد، به همین جهت است که انواع عناصر و کمیت و کیفیت و فعل و انفعالات و حرکات آن ها طوری تنظیم شده که زمینه آفرینش گیاهان و جانوران و در نهایت زمینه آفرینش انسان که کامل‌ترین موجودات جهان است، فراهم شود. اگر جهان مادی طوری آفریده شده بود که پیدایش و رشد موجودات زنده را ناممکن می‌ساخت، خلاف حکمت بود.
با توجه به این که انسان، دارای روح قابل بقا است و می‌تواند دارای کمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه با کمالات مادی نیست، اگر حیات او منحصر به حیات دنیوی محدود باشد، با حکمت الهی، سازگار نخواهد بود، مخصوصاً با توجه به این که حیات دنیوی، توأم با رنج‌ها و سختی‌ها و ناگواری‌های فراوان است. غالباً تحصیل یک لذت بدون تحمل این همه رنج و زحمت فراهم نمی‌شود، به طوری که حسابگران را به این نتیجه می‌رساند که تحمّل این همه رنج و ناخوشی برای دستیابی به لذایذ محدود نمی ارزد. از همین محاسبات است که گرایش به پوچی و بیهودگی پدید می‌آید حتى کسانی را که با وجود علاقة شدید فطری به زندگی به سوی خودکشی می‌کشاند.
اگر زندگی انسان جز این نبود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعی و اجتماعی دست و پنجه نرم کند تا لحظاتی را با شادی و لذت بگذراند و آن گاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی که بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً تلاش کند تا مثلاً لقمة نانی به دست آورد و لحظه‌ای از خوردن آن لذت ببرد ، چنین تسلسل زیان‌بار و ملال‌آوری را عقل نمی‌پسندید و به گزینش آن فتوا نمی‌داد.
نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان جز پوچ‌گرایی نخواهد بود. یکی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقا و جاودانگی است که دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است. حکم نیروی محرک فزاینده‌ای را دارد که او را به سوی ابدیت سوق می‌دهد. همواره بر شتاب حرکتش می‌افزاید، اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی جز این نیست که در اوج شتاب حرکت به صخره‌ای برخورد کند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیرو فزاینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟
پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حکمت الهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به فنا و مرگ در انتظار او باشد.
با توجه به این دو مطلب به این نتیجه می‌رسیم که می‌باید زندگی دیگری برای انسان ورای این زندگی محدود دنیوی وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد. می‌توان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد. به ضمیمه حکمت الهی آن را فلسفه ی دیگری به حساب آورد.
دلیل دیگر در این باب مسله عدالت است. در این جهان انسان‌ها در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد آزادند،‌ از یک سو کسانی یافت می‌شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می‌کنند. از سوی دیگر تبهکارانی دیده می‌شوند که برای رسیدن به هوس‌های شیطانی خودشان، بدترین سمت و زشت‌‌ترین گناهان را مرتکب می‌گردند.
هدف از آفرینش انسان در جهان و مجهز ساختن او به گرایش‌های متضاد و به نیروی اراده و انتخاب و به انواع شناخت‌های عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دو راهی‌های حقیقت و باطل و خیر و شرّ این است که در معرض آزمایش‌های بی‌شمار، واقع شود.
مسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و کیفر آن ها برسد. سراسر زندگی دنیا برای انسان، آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است. حتى در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و تکلیف و انجام وظیفه نیست.
اما می‌بینیم که در جهان، نیکوکاران و تبهکاران به پاداش و کیفری که درخور اعمال‌شان باشد نمی‌رسند. چه بسا تبهکارانی که از نعمت‌های بیش تری برخوردار بوده و هستند. زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد، مثلاً کسی که هزاران شخص بی‌گناه را به قتل رسانیده است، نمی‌توان او را جز یک بار قصاص کرد و سایر جنایاتش بی‌کیفر می‌ماند، در صورتی که مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچک ترین کار خوب یا بدی انجام دهد، به نتیجة آن برسد.
پس همچنان که جهان، سرای آزمایش و تکلیف است، باید جهان دیگر باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد. هر فردی به آنچه شایسته است، نایل گردد تا عدالت الهی تحقق عینی یابد.(۱)
پی‌نوشت‌:
۱. محمد تقی مصباح، آموزش عقاید، نشر بین الملل، ۱۳۸۱ش ، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۶.

با سلام
من معتقدم خدا از مادر مهربانتره چون خالق مادره.
ولي سوالم اينه كه وقتي مصيبتي به آدم وارد ميشه و سالها و شايد تا آخر عمر گريبانگير آدمه و راه نجاتي ازش نيست ، واقعا چطور صبر و آرامش خودمونو حفظ كنيم در حالي كه ممكنه زندگي ما در اين دنيا طولاني باشه و به اين زوديها از دست اين غصه جانفرسا رهايي پيدا نكنيم.
ممنون

با سلام و قبولی طاعات شما پرسشگر گرامی!
همانطور که نوشتید شکی نیست که خداوند بندگان خود را دوست دارد. حتی از مادر نسبت به فرزندش مهربان‏تراست، بلکه مهربانى ‏هاى پدر و مادر و... همه جلوه‏ هایى از رحمت و عنایت الهى است، زیرا اوست که این همه عشق و محبت را در نهان پدر ومادر به صورت غریزى نهاده است تا آنان با میل و علاقه تمام تلاش خود را در جهت رشد فرزندان خود به کار گیرند.

اما توجه داشته باشید که همین مادر مهربان هم برای رشد و پیشرفت فرزندش گاهی اجازه می دهد که فرزندش شکست و زمین خوردن را تجربه کند و یا به برخی از خواسته های او نه می گوید.
بین محبت‏ هاى الهى و غیر الهى تفاوتى عمده وجود دارد و آن این است که:
محبت پدر و مادر و دیگر انسان‏ ها غالباً احساسی بیش نیست. بلكه در برخى از موارد بر خلاف حکم عقل، حق و عدالت و به ضرر فرزند است، در حالى که لطف و رحمت الهى هرگز جدا از عدل، حکمت و سنت‏ هاى حکیمانه پروردگار در نظام خلقت نیست.

اما نسبت به مشکلات و مصایب دنیا می بایست گفت:
هر چند خداوند از همه امور آگاه است، لذا امتحانات الهي براي رفع جهل از امور نيست، لكن براي آنكه شايستگي ولياقت انسان‌‌هاي مؤمن خالص به نمايش گذاشته شود واستعداد‌‌هاي دروني او بروز و ظهور پيدا كند او را مورد امتحان قرار مي‌‌دهد.
خالص كردن انسان مؤمن وآشكار شدن جوهره ايمان مؤمن يكي از حكمت‌‌هاي آزمايش الهي است.
همان گونه كه صنعتگر، طلا را در آتش مي‌اندازد تا ناخالصي‌هاي او در كوره آتش نابود شود و طلاي خالص بدست آيد، خداوند هم انسان‌‌هاي مؤمن را در كوره بلاها وغم ها پخته و ايمان اورا خالص مي‌‌سازد. هم چنين جدا ساختن صفوف مؤمنين راستين از كساني كه صرفا در زبان مؤمن هستند ازديگر حكمت‌‌هاي امتحان‌‌هاي الهي است چنانچه امام علي(ع) مي‌‌فرمايد: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ يُمَحَّصُوا وَ يُمَيَّزُوا وَ يُغَرْبَلُوا وَ يُسْتَخْرَجُ فِي الْغِرْبَالِ خَلْق»؛ «بايد مردم خالص شوند و امتحان گردند و تميز داده شوند و غربال شوند، و استخراج شوند».

بنابراين، مؤمنين متناسب با مرتبه ايمان و وضعيت روحي شان مورد آزمايش‌‌هاي سخت الهي قرار مي‌گيرند و كسي نپندارد كه راه ايمان و دينداري هميشه از ميان گلزارها و باغستانهاي سر سبز مي‌‌گذرد و انسان با ايمان در سراسر اين راه طولاني كه در پيشرو دارد، روي برگ‌‌هاي گل قدم مي‌‌گذارد كه اين پندار نشانه‌‌ي بي خبري از ماهيت ايمان و دين ‌مي‌باشد. شايد همين انديشه و پندار بوده است كه زماني در مكه در افكار بعضي از مسلمانان رخنه كرده بود كه تا كي بايد به جرم داشتن ايمان به خداي يكتا زجر بكشيم؟

حال شما خود فكر كنيد!
شايد گرفتاري‌‌هاي شما آزمايش الهي باشد، شايد هم جهات ديگر داشته باشد و اصولا بر اساس برخي روایات خداوند گاهي خير بنده‌‌اش را در گرفتاري‌‌هاي دنيا مي‌‌بيند وحكمتش اقتضا مي‌‌كند كه او را گرفتار سازد.

سلام من یه سوال داشتم .از کجا بدونیم دعامون استجابت میشه یا نمیشه یا اینکه من شنیدم بعضی وقت ها باید صبر کرد. میشه فرق اینارو بفرمایید

پرسشگر گرامی!
با سلام و تشکر از حضورتان در این سایت.

اصولا دعا یک عمل معنوی و عبادی بندگان خدا است که با هدف قرب انجام می شود. دعا برترین نوع بندگی و پرستش خدای متعال است. دعا موجب رشد و تعالي وجود انسان مي شود و فرصتي است مناسب براي اظهار بندگي و فقر محض در برابر خداوند قادرمتعال، دعا نشان دهنده تسليم و توکل عبد در برابر خداوند است .مهم ترين حكمت دعا اعلام بندگي و اظهار فقر و وابستگي به منبع لايزال الهي و غني مطلق است.
دعا عبادت است چون خداوند خود به اين عمل امر فرموده است و دعا كردن انجام يكي از فرامين الهي است.« ادعوني استجب لكم»(غافر:۶۰) «ادعوا ربكم تضرعا و خفيه»(اعراف:۵۵)
نيايش برخواسته از برترين شناخت انسان نسبت به هستي است و سبب مى شود، انسان نيايشگر، از آن جهت كه مظهر خداي متعال است، همه چيز خود را از او بداند، خود را كاملا نيازمند پروردگار ببيند، در برابر او خضوع كند، از مركب غرور و تكبر ـ كه سرچشمه تمامى بدبختى ها و سيه روزى ها است.ـ فرود آيد و براى خود در برابر ذات پاك حضرت حق، موجوديتي در نظر نگيرد.

** چند نکته نسبت به پرسش شما:
۱- آدمي همواره خيال مى‏ كند كه اگر دقيقا همان چيزي را كه طلب مى ‏كند، در همان زمان و با همان شرايطى كه مى‏ خواهد، به او عطا شود، دعايش به اجابت رسيده است؛ در حالى كه ممكن است اجابت اينگونه دعا به صلاح بنده نباشد.
۲- ما بايد به هنگام دعا يقين داشته باشيم كه حق‏تعالى قادر است- اگر اين دعا و خواسته به مصلحت ما باشد و منافات با حكمت الهى و نظام آفرينش و ربوبيت نداشته باشد- حاجت ما را برآورده ‏نمايد و اگر مصلحت نباشد به بهترين شكلى آنچه خير و صلاح ما را در آن مى ‏بيند عنايت ‏فرمايد.
تشخيص اينكه دعاي ما به چه علتي در حال حاضر اجابت نشده است، به عهده ما نيست. بلكه آن چيزى كه بر عهده ما و كار و وظيفه ما است دعا نمودن و ميل و نيت و قصد و يقين به اجابت آن است؛ مصلحت‏ سنجى و محاسبه خير و شر آن بر عهده رب‏ العالمين است.
۳- عامل اصلي اجابت دعا بندگي است. بدون شک اگر کسي بنده خوب خدا شد و مطيع او گشت، دعايش به اجابت نزديک تر است. معمولا به کسي مستجاب الدعوه مي گويند که بنده صالح و کامل خداوند باشد. اگر انبيا و اولياي خدا چنين بودند به خاطر همين بوده است. در اين راستا مي توان گفت: ايمان و عمل صالح و امانت و درستكارى يكى از شرائط اصلي استجابت دعا است.
۴- بايد توجه داشته باشيم در دنيا تنها ما نيستيم كه زندگي مي كنيم و نيازهايي داريم، بلكه دعاها و نيازهاي ديگران نيز هست، بنابراين لازم است انتظارات خود را تعديل كنيم و توقع نداشته باشيم كه همه دعاهاي ما مستجاب شود، زيرا چه بسا آنچه را كه ما به دنبال رسيدن به آن هستيم با منافع و مصالح ديگران در تضاد باشد. لذا موانع اجابت دعا گاهي از سوي خودمان است و گاهي از سوي ديگران است.

موفق باشید.

سلام
من دختری ۱۵ ساله هستم.مادرم وپدرم وبیشتر اقوام از من خوششون نمیاد .یعنی مهر من ب دلشان نمیشینه.من خیلی اذیت میشم شبا گریه میکنم .من که کاری نکردم ک هیچ محبتی ب من ندارن.من واقعا از لحاظ روحی آسیب میبینم.از خداوند ی درخواست داشتم ک اگر براوردش میکرد میتونستم آیندمو بسازم .من ب خدا قول دادم ک اگر درخواستمو قبول کنه به بچه های یتیم کمک کنمو محبتمو از این بچه بگیرم.من هر روزی ک از خواب پا میشم با خسته شدن و سیر شدن از این زندگی بیدار میشم .خواب هایی ک من شبا میبینم بیشترشون اینه که ناراحت و غم دارم .مگه نمیگن خواب خبر از آینده میده من نمیخام زندگیم با ناراحتی و گریه جلو بره من خیلی تنهام از خدا خواستم ب من محبت کنه.من ی انسانی هستم ک از نفس کشیدن خودم خسته شدم .آدم با ی محبت با دوس داشتن با ی هدف با ی آرزو زنده هستش ولی من نه محبتی دارم نه دوس داشتنی نه هدفی فقط ی آرزو داشتم اونم براورده نشد.چیکار کنم میترسم اعتقادمو از دست بدم .آخه من ی دختر ۱۵ ساله هستم ب محبت نیاز دارم ولی هیچکس ب من محبت نمیکنه و او شکم مادرم بودم چنداا سوزن زدن ب من اا از بین برم ولی نمردم بنی میخاستن سقد بشم ک نشدم . کوچیکم بودم مادر بزرگم هی تف کرده روی من .وپدر بزرگم ب همه نوه هاش ی هدیه روز تولدشون بهشون داده ولی ب من نداده .من هیچ کار بدی نکردم.نمیدونم من چیکار کردم من هنوز ۱۵ سالمه تحمل این سهتیارو ندارم .خدارو خیلی صدامیزنم هر ساعت هر دقیقه ولی نمیددنم چرا ب من کمک نمیکنه من خواسته از خداوند داشتم تا نصفه دعام مستجاب شد من خیلی خوشحاد شدم ولی بعدش شد هیچ و پوچ .من خیلی ناراحت شدم چون دوباره دوس داشتم زندگی کنم ولی وقتی خواستم کامل مستجاب مشد هیلی ضربه خوردم.احساس کردم خداوندم منو دوس نداره و ولم کرده.
لطفا راهنمایم کنید .داره از غصه دقع میکنم

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

روانشناسان امروزی می‌گویند کاریزما و جذابیت، بیشتر از آنکه یک نیروی معجزه‌آسا باشد، یک مهارت است؛ مهارتی که با تسلط بر حرکات چهره، بدن و حتی تک‌تک واژه‌هایتان می‌توانید از آن بهره‌مند شوید.

چند گام مهم:
۱- شروع، حرف اول را می‌زند
یک فرد جذاب، خوب می‌داند که از کجا باید شروع کند و در لحظه اول، چه تأثیری را روی مخاطبش بگذارد. با یک لبخند عمیق و جادویی کار را شروع کنید. به مخاطب‌تان با گشاده‌رویی این حس را القا کنید که گفت و گوی امروز برایتان اهمیت زیادی دارد و شما با تمام وجود، برای شنیدن پاسخ‌ها و نظراتش منتظر هستید. بعد از یک لبخند عمیق، کمی به سمت او بروید و با گشاده‌رویی با مخاطب امروزتان دست بدهید و اهمیت این ملاقات را برایش یادآوری کنید.
۲- یک پیام ماندگار بفرستید
افراد جذاب، جملات را بدون برنامه و هدف بیان نمی‌کنند. فرستادن پیام در دنیای آن‏ها، راز و رمز خودش را دارد. اولین اصلی که چنین افرادی به آن پایبند هستند، کمک به شنونده برای درک کردن، ارتباط برقرار کردن و به‌خاطر سپردن پیام است. شاید می‌پرسید که چطور چنین کاری امکان‌پذیر است. افراد جذاب با کمک استعاره، تشبیه و مقایسه به چنین هدفی می‌رسند.
مهم نیست که بخواهید یک سخنرانی در مورد پیچیده‌ترین موضوعات تخصصی را ارائه دهید یا در مورد موضوعی با یکی از دوستان تان صحبت کنید. استعاره می‌تواند در هر جا و هر متنی به کمک شما بیاید، اما فراموش نکنید که استعاره‌های شما، باید شایسته موقعیتی که در آن قرار گرفته‌اید باشد، پس با هوشمندی‌تان بدانید که در چه فضایی هستید و سپس از این سه عنصر کمک بگیرید.
۳- قصه‌گوی خوبی باشید
داستان و حکایت هم به پیام شما برای اثابت به هدف کمک می‌کند. با کمک این دو عنصر، می‌توانید ارتباط عمیق‌تری را میان کلام تان و شنونده برقرار کنید، اما قبل از آنکه به یک داستان‌گوی خوب تبدیل شوید، باید یک داستان‌خوان حرفه‌ای باشید. حکایات سعدی، شعرهای حافظ یا شهریار و حتی نوشته‌های نثر، می‌تواند بهترین کمک برای شما باشد.
اگر می‌خواهید سخنران خوبی باشید، باید با ادبیات، رابطه خوبی داشته باشید و بخشی از هر روزتان را به مطالعه اختصاص دهید؛ اما استفاده از این حکایات در صحبت‌ها آسان نیست. سعی کنید در جای مناسب و مرتبط با موضوع، از آن‏ها کمک بگیرید و به دام تعریف کردن داستان‌های تکراری نیفتید و با گفتن حکایت‌های پی‌درپی، از اصل صحبت دور نشوید.
۴-یادتان نرود که هر سخن جایی دارد
اگر در یک گفت‌وگو قرار گرفته‌اید، وضعیت تان با زمانی که سخنرانی می‌کنید باید فرق کند. شما که می‌خواهید جذاب باشید، باید آداب گفت‌وگو را هم خوب بشناسید، به فرد مقابلتان احترام بگذارید، صحبت‌هایش را قطع نکنید و با خوب گوش کردن، هم به او احترام بگذارید و هم پاسخی مناسب را در ذهن تان بپرورانید. از طرف دیگر، خود را یک فرد همه‌چیزدان معرفی نکنید و به فرد مقابل این احساس را بدهید که برخی چیزهایی که نمی‌دانسته‌اید را به شما انتقال می‌دهد و با حرف‌هایش روی شما تأثیر می‌گذارد.
۵- تمرین كنید
جذاب شدن هم مثل هر کار دیگری به تمرین نیاز دارد، پس بهتر است که درست در مهم‌ترین سخنرانی‌تان، از نکاتی که به‌تازگی یاد گرفته‌اید، استفاده نکنید. در گفت‌وگوهای عادی و روزمره‌تان، اصل‌هایی که آموخته‌اید را تمرین کنید. اشکالی ندارد اگر گاهی هم شکست بخورید. شما در این ملاقات‌های ساده، نقاط ضعف و قدرت تان را می‌شناسید و می‌فهمید که چه رفتاری می‌تواند شما را جذاب‌تر جلوه دهد. کسب جذابیت، کار یک شب و یک لحظه نیست. شما ماه‌ها و سال‌ها برای تبدیل شدن به یک فرد جذاب واقعی، زمان نیاز دارید.
۶- ادیب باشید
جملات ادبی و تک بیت‌ها، چه در گفت‌وگوهای روزانه و چه در سخنرانی‌های بزرگ، به‌کرات استفاده می‌شود اما یک فرد جذاب، بیشتر از هر کس دیگری از آن‏ها کمک می‌گیرد. تفاوت این جملات با داستان‌ها در این است که این بار شما به متن به طور کامل وفادارید و دقیقاً همان چیزی را که یک شاعر یا نویسنده بیان کرده، مطرح می‌کنید. این جملات می‌تواند در شروع صحبت‌های شما به‌کار برود یا در پایان آن،‌ باعث ماندگاری کلام تان شود. چنین پایان‌بندی‌ای، می‌تواند مثل یک نتیجه‌گیری باشد و چند ساعت صحبت شما را در چند بیت یا چند جمله خلاصه کرده و آن را در ذهن مخاطب حک کند.
۷- خشک نباشید!
افراد جذاب، خشک و بی‌حرکت حرف نمی‌زنند. صحبت‌های آن‏ها برخلاف افراد ناموفق، هیچ شباهتی به خواندن یک متن از رو ندارد. آن‏ها می‌توانند بهترین کمک را از بدن شان بگیرند و با خندیدن، اخم کردن و تکان دادن به موقع دست‌ها، شدت پیام شان را بیشتر کنند.
افراد جذاب، ظاهرشان را با پیام شان هماهنگ می‌کنند. در جایی که یک پیام حماسی می‌خوانند، محکم‌تر حرف می‌زنند و وقتی یک خاطره خنده‌دار را تعریف می‌کنند، لبخند آرامی را روی لب‌هایشان می‌آورند. یک فرد جذاب می‌داند که تعجبش را باید هم با حرف و هم با چهره‌اش نشان دهد.

اما در مورد دعا و استجابت و شرایط آن، در نظرات پاسخ های خوب و قابل تأملی توسط کارشناسان شهر سوال درج شده است.

موفق باشید.

سلام ،من با ادبیات رابطه خوبی ندارم ،ادبیاتو دوس ندارم و اصن زمان خوندن اینجور چیزارو ندارم،میشه ی راهی دیگرو جاگیزین کنید؟؟؟
ممنونم

اری خدا بهتر میدونه ما اون پایین میشنیم حرص میخوردیم که چرا اینو داد اون نداد ولی غافل از همه چی خبر داره خودش کمک میکنه من ترسی ندارم

سلام
من یک برادر معلول ذهنی دارم و یک برادر با بیماری اعصاب و روان که مرتب با پرخاشگری و آزار تمام خانواده را زجر می ده مادر من از سن کم با داشتن همچین بیمارانی حتی یک روز معمولی نداشته چه برسه به خوشی و آرامش تمام عمرش گریه و ناله کرده حتی الان که ۶۲ سالش همه جور دعا و زحمتی کشیده و هیچ کمکی نداشته ولی تاکنون همیشه شرایط براش سخت تر شده و روز به روز بدبختیهاش بیشتر می شه و این دعا ها هیچگاه مقبول قرار نگرفته من هم جز دعا کاری نتونستم انجام بدم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اگر انسان به نتایج مثبت مشکلات توجه داشته باشد می‏تواند از اثرات منفی ذهنی آنها نجات یابد ولی وقتی مشکلات را فقط مصیبت می‏بیند و به نتایج مبارزه با آنها توجهی نمی‏کند، به غم و غصه گرفتار می‏گردد و این غصه و اندوه توان او را از بین برده و به پیری زودرس مبتلا می‏سازد.

برخی از گرفتاری‏ها را ما نمی‏توانیم از بین ببریم و منظور از مقابله با آنها فقط همین است که از اثرات سوء آنها در امان بمانیم. در اینگونه مشکلات اگر انسان توجه کند که تنها نیست بلکه همه یا بسیاری از مردم با چنین مشکلی مواجه‏اند آسوده‏خاطر می‏شود و از اثرات منفی مشکل در امان می‏ماند.

برای مقابله با مشکلات لازم است که اراده محکم باشد. کسانی که عزم و اراده‏شان سست است، از سختی‏ها فرار می‏کنند ولی کسانی که عزم‏شان محکم است، مشکلات از آنها فرار می‏کند.

انسان بعد از شناسایی مشکل و شناسایی راه حل، باید با استقامت آن راهکار را اجرا کند وقتی ما زندگی انسان‏های بزرگ را می‏خوانیم می‏بینیم که آنها در نتیجه همین صبر و استقامت بر قله عظمت رسیدند.

موفق باشید.

سلام
واقعا شکر خدا هنوز منو دوست داره
ازش غافل بودم خیلی وقتی
اعتقادمو کامل از دست داده بودم
حتی ب حضورش شک داشتم
یک مدت طولانی خلا تنهاییمو حس میکردم ولی توی اوج هم حتی یادم نبود که خدا هست
امشب
خیلی اتفاقی برای پایان نامم مشغول جستجو بودم که به یک عکس رسیدم که زده بود بهشت
دلم شکست چرا اونجا نباید من باشم چرا انقدر مارو میترسونن واقعا خدا انقدر ترسناکه خدا دوست ادمه مادر فرزندو به دنیا میاره ولی خدا خلق میکنه مادر از بچش میگذره که خدا گذشته

یاد دیالوگ ی فیلم افتادم
((خدا که فقط خدای بنده های خوب نیست.خدای بنده های بد هم هست ))فقط من ازش غافل بودم
تمام دلم هوایی شده حال خوبی دارم ی بغض کهنه که بالاخره شکست.
چه قدر خوب اخر سال رو دوباره خدادار شدم
گفتم خدا خدای بنده های بدشم هست

به نام خدا
با سلان خدمت مدیر سایت
بنده جوانی ۲۱ ساله هستم در ستن۱۹ سالگی در یکی از شبکه های اجتماعی با دختری اشنا شدم که ۵ سال بزرگتر از خودم بودم مدتی با هم بودیم تا اینکه بعد ی مدتی وابسته ی هم شدیم و در طی این وابستکی دختر. به من گفته که من بیوه هستم و یک فرزند دارم با توجه به وابستگی که پیش اومده بود مدتی هم با هم بودیم تا اینکه به خاطر یسری مشکلاتی که دختر. پیش رو داشت نم نم خودشو از من دور کرد تا اینکه از هم جدا شدیم و در طی این مدتی که با هم بودیم دو بار کار ناشایستی کردیم بدون در نظر گرفتن خدای خودمون ..... و بعد از اینکه از هم جدا شدیم از اون روز من روزای خوبی نداشتم تا اینکه ی مقدار به بهبودی رسیدم خدا دختر دیگه ای که همکلاسی من بود سر راه من گذاشت که سن او هم ۳۱ بود و به طور اتفاقی جفتمون تو ی روز به دنیا اومدیم با اختلاف ۱۰ ساله .. ایشون مدتی با من در مورد شکست عشقی که خورده بودن درد و دل میکردن تا اینکه با هم دوستان صمیمی شدیم نم نم این صمیمیت باعث وابستگی من شدم و چندان حالی خوبی مجددا ندارم .
تو مورد اولی من مورد امتحان خدا قرار گرفتم که نتونستم سربلند باشم همش به این موضوع فکر میکنم تو هر یکی از این دو مورد بنده شروع کننده ی رابطه نبودم من زندگی اروم و خوبی داشتم به هیچ کسیم ازاری نرسونده بودم نمیدونم چرا اینجور مورد ازمایش قرار گرفتم و حالا نمیدونم چرا بعد قضیه اول خدا این دختر را سر راه من قرار داده ..در ضمن وابستگی من نسبت به دختره ایجاد شده و او با وجود اینکه این قضیه رو میدونه عکس العملی نشون نداده

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید. دوست جوان من، در مورد مطالب شما چند نکته از جهات مختلف حائز اهمیت است. اول اینکه در مورد ارتباط اول تان ، به هر دلیلی که ایجاد شد، نباید رابطه خود را از شکل نامشروع دنبال می کردید . که البته در این مورد خاص کار دشواری هم نبود. اما در مورد دوم توجه داشته باشید که این رابطه جدای از این که باید به حلال و حرام آن توجه داشته باشید (مسائل آن را در پست های احکام مانند http://www.soalcity.ir/node/1117 و http://www.soalcity.ir/node/2779 پیگیری نمایید) با وجود اختلاف سنی بالای شما، در هر صورت به صلاح نیست و توصیه می شود از چنین ازدواجی حتی المقدور خودداری کنید. وابستگی و صمیمیت ، همانطور که شما تجربه کرده اید، دلیل درستی بر مناسب و متناسب بودن دو زوج برای ازدواج و تشکیل زندگی نیستند. در خصوص این که پیوسته میفرمایید خدا این را سر راه من قرار داد و خدا آن را سر راه من قرار داد، باید توضیح بیشتر و قانع کننده تری داشته باشید. به چه دلیل ادعا دارید خدا اینطور خواسته؟ البته میتوانیم بپذیریم از این باب که همه امور دنیا به دست قدرت خداوند متعال است پس این موارد هم خارج از خواست و قدرت خدا نیست، اما واقعا درست است که هر کاری را که خودمان انجام می دهیم، یا هر تصمیمی که می گیریم یا هر اتفاقی که می افتد به گردن خدای متعال بگذاریم و نقش خود را در آن پاک کنیم؟؟ ضمنا این نکته را هم یادآور می شویم که ما همیشه در معرض امتحان الهی هستیم، هر روز ما سراسر امتحان است. هر برخورد ما هر رفتار ما هر اتفاق نوعی آزمایش است.
برای شما آرزوی موفقیت داریم.

من اصلا نمیدونم باید دعا کرد یا نه؟ ما از یه طرف میگیم باید راضی بود به رضای خدا و فضا و قدر وجود داره از طرفی هم میگیم نوسل کنیم و دعا
واقعا سردرگم شدم
برای برادرم دعا کنم یا نه؟ تحصیلکرده و با استعداد و سالمه ولی الان سه ساله دنبال کاره.
الان دعا کنم کار پیدا شه یا گیر بدم که خدایا فلان جا استخدام شه کلی هم نذر کنم یا اینکه راضی باشم به رضای خدا که کار براش پیدا نشده؟
آخه مگه ماها چه توقعی از زندگیهامون داریم که انقدر باید عذاب بکشیم اینکه یکی بخواد استقلال داشته باشه برای خدا چقد ارزش داره که من به همه متوسل شوم خب تابلوعه که استقلال مالی و شغل مناسب درخواست هر کسی و صلاح هر بنده ایی است پس چرا خدا با بزرگیش اینو دریغ میکنه بعد از اون طرف چرا به یسری انقد میرسه باور کنید کمی که به فرآیندهای دنیا دقت میکنیم خیلی از اعتقادات و مصداقها خراب میشه هیچ کس هم هیچ جوابی براش نداره

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
منافاتی بین ضرورت دعا و رضا به قضای الهی وجو ندارد مومن در عین رضا به حکم قضا باید برای امور خود دعا وتلاش نماید ومعنای رضا به قضای الهی نفی دعا وتوسل نیست هر کدام در جای خود درست است به این بیان که :
از نگاه آیات و روایات میان مقام رضا و قضا و قدر الهی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، به این معنا که انسان به واسطة تربیت و تمرین به نفس مطمئنه می­رسد. نفس مطمئنه نفسی است که با علاقمندی و یاد پروردگارش چنان سکونت و آرامش یافته که به آنچه او راضی است، رضایت می­دهد و هر قضا و قدری که او برایش پیش می­آورد، کمترین چون و چرای نکند، حال چه قضا و قدر تکوینی و چه حکمی که پروردگار برایش تشریع کرده باشد.
اگر قرآن نفوس مطمئنه را به صفت«راضیه» و «مرضیه» توصیف کرده، برای آن است که اطمینان و سکونت و آرامش دل به پروردگار مستلزم آن است که دنیا را یک زندگی مجازی و داشتن و نداشتن و نفع و ضرری در آن را امتهان الهی می­داند. درنتیجه خود را بنده­ای می­بیند که مالک هیچ خیر و شری و نفعی و ضرری نیست، پس هیچ سانحة به خشم آورنده­ای او را به خشم نمی­آورد و هیچ معصیتی او را منحرف نمی­کند. وقتی بندة از خدا راضی باشد و خود را در برابر قضا و قدر او تسلیم محض کند، قهرا خدا هم از او راضی خواهد بود، چون هیچ عاملی به جز خروج بنده از زی بندگی، خدا را به خشم نمی­آورد.(۱)
طبق آیات و روایات معنا و مفهوم راضی بودن به رضای خدا تسلیم قضا و قدر بودن است و این دو در یک راستایند و در طول همند. اگر انسان به این باور برسد که خدا عالِم و آگاه است، یعنی به همه نیازمندی­های بنده­اش آگاهی دارد و همه دعاها و درخواست­های درونی او را می­شنود و توانایی برآوردن همه آنها را دارد، نیز رحمن و رحیم است و هیچ کدام از تقاضاهای اجابت نشده بنده­اش را نمی­گذارد و جز خیر و صلاح برای او اراده نمی­کند، پس چنین خدایی هر چه تقدیر و حکم نموده، به خیر و صلاح بنده است و بهتر از آن قابل تصور نیست، پس بدان راضی و خشنود خواهد بود. با این همه ارتباط رضای بنده با قضا و قدر الهی است.
پی­نوشت­ها:
۱. تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۹، با تلخیص

سلام روزتون بخیر. من دختری ۲۳ ساله هستم. حاجتی ددارم

آدمه خوبی هم نیستم اما خیلی دعا کردم توبه کردم. اما انگار خدا صدامو نمیشنوه. درسته من ازش طلبی ندارم که حتما باید دعامو مسنجاب کنه اما ازش خواهش کردم دستمو پیشش دراز کردم به اون پناه آوردم به اون امید دارم خودش گفت صدام کنین جواب میدم . پس جراا چیزی که میخوام نمبشه؟؟ حنما میگین صلاحم نیست که بشه اما چرا وقتی دوسم داره کاری نمکنه که هم دعام اجابت شه هم جلوی ضررشو بگیره....
عاجزانه خواهش میکنم ، تو رو خدا شما دعا کنین برام لطفا شاید من بلد نباشم دعا کنم .فقط میخوام با کسی که دوسش دارم زندگی کنم ...
التماس دعا

با سلام و قبولی طاعات و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اغلب کساني که در مورد اجابت دعاي خود اعتراض مي کنند و مي گويند چرا دعايم اجابت نمي شود از ضعف نگرش در اين زمينه رنج مي برند. اگر انسان نگرش درستي نسبت به دعا داشته باشد هم دعا مي کند و هم آرامش دارد و نگران چيزي نيست. در اين راستا ذکر چند نکته در پاسخ به سؤال شما لازم و ضروري است؛ تقاضا دارم هر نکته را چند بار با دقت، مطالعه کنيد:
- انسان به هنگام دعا کردن، فقط بايد خدا را با قلب و زبان، بخواند و از خدا طلب برآورده شدن حاجت را داشته باشد. گاه انسان در دعا با زبان، خدا را مي خواند، ولي در قلب چشم اميد به خلق خدا دارد. اين خود مانعي است بر سر راه استجابت دعا.
- در هنگام دعا بايد «مضطر» بود. مضطر همچون کسي است که در دريا خود را در حال غرق شدن مي بيند و براي خود پناهي جز خدا نمي يابد؛ در اين صورت چگونه خدا را مي خواند؟
- دعا کردن آدبي دارد که اگر رعايت شود دعا در معرض اجابت قرار مي گيردو خداي متعال هم وعده اجابت داده است اما اولا خداي متعال روي مصالح و حکمت خود کار مي کند و ثانيا وعده اجابت او در حد اقتضا است نه عليت. يعني اگر مانعي در کار نباشد اقتضاي اجابت دارد و اين به اين معنا نيست که دعاي ما علت حتمي اجابت باشد و خداوند را مجبور به اجابت کنيم.
- يکي از شرايط مهم دعا تلاش و کوشش خود شخص براي تحقق خواست هايش است. دعا در صورتي اجابت مي شود که خود شخص تمام تلاش خود را براي هدف اش کرده باشد و در اين زمينه کوتاهي صورت نگرفته باشد.
-اجابت ممکن است تا مدتي به تاخير بيافتد و اين به معناي عدم اجابت نيست.
- مومن تسليم خدا است ما نبايد با دعا کردن روح تسليم را از دست بدهيم و مانند بچه ها بر خواسته خود پافشاري کنيم. وظيفه ما دعا کردن و درخواست از خداي متعال است و اقضاي ايمان و توکل و تسليم اين است که نتيجه نهايي امور را به خداوند بسپاريم.
- وقتي دعا مي کنيم بايد باور داشته باشيم که خداوند اگر مصلحت بداند حتما حاجت ما را مي دهد.
- ممکن است خداوند براي «امتحان بنده»، حاجت او را ندهد، يا به تاخير اندازد. آيا فقط زماني که خداوند حاجت ما را بدهد به او ايمان داريم؟ آيا اگر در برآورده شدن حاجت تاخير افتد، اعتماد ما به خدا کم رنگ مي شود؟ و يا بقول فرمايش شما به او بدگمان مي شويم؟
بدبيني به حضرت حق، که وجودش خير محض است و از هر گونه خطايي مبري است، از ضعف ايمان است و شايد اين ضعف شما در ايمان فقط با عدم استجابت دعا خود را نشان مي داد؛ لذا خداوند مهربان، قبل از اينکه فرصت ها از دست برود عيب شما را به شما نشان داده است تا آستين همت را بالا زده، اين ضعف را برطرف کنيد!
- گاه ممکن است دعا مستجاب شده، اما زمان آن نرسيده باشد. حضرت موسي (عليه السلام) آل فرعون را نفرين کرد و خداوند اجابت کرد اما بنا بر مصلحت الهي، چهل سال طول کشيد!
- چرا هر گاه دعا مستجاب نمي شود به گردن خدا مي اندازيم؟ شايد ما کاري کرديم که دعايمان به اجابت نمي رسد؟ اگر در دل، باور کنيم که همه نقصها از ما است، مشکل حل مي شود. حضرت يونس نبي (عليه السلام) گفت: «اني کنت من الظالمين» سپس دعايش مستجاب شد؛ «فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المومنين»
گاه انسان «گمان » مي کند که اهل گناه نيست؛ در حالي که مرتکب گناهان مي شود ولي خود نمي داند. ما گاهي گمان مي کنيم تنها با ترک دزدي، زنا و... وخواندن نماز و گرفتن روزه و... از گناهان دور شده ايم؛ در حالي که ممکن است پدر و مادر از ما راضي نباشند و ما نسبت به آن ها بي توجه باشيم.
در روايات اسلامي آمده است که: اگر والدين به صورت شما زدند، بدون ذره اي ترش رويي، طرف ديگر صورت را به آن ها نشان دهيد و آمادگي خود را براي سيلي ديگري اعلام داريد! و يا در روايتي ديگر فرزند را غلام حلقه بگوش والدين مي داند؛ براستي آيا ما در ارتباط با والدين، اينگونه رفتار کرده، مانند غلام حلقه بگوش از آن ها اطاعت مي کنيم؟!
و يا ممکن است تنها با زبان خود کسي را آزرده باشيم (بويژه محارم). شکستن دل ديگران خود از گناهان بسيار بزرگ است که چه بسا به آن توجه نداريم. و يا برخي نماز مي خوانند ولي توجهي به اداء نمازهاي قضا ندارند.
لقمه ي ناپاک و حرام و ندادن خمس و زکات مال، هم از جمله گناهاني است که کمتر کسي به آن توجه دارد.
- بايد ديد دعا چه دعايي است؟ آيا درخواست هاي ما از خداوند درست است يا خير؟ بعنوان مثال: ممکن است براي ازدواج، فلان فرد مشخص را مد نظر گرفته، با اصرار از خداوند مي خواهيم که دعاي ما را اجابت کند؛ در حالي که خداي حکيم و عالم به غيب مي داند که همان فرد، در خانه بداخلاق بوده، يا دو سال ديگر تصادف کرده و از دنيا مي رود و ... اين ازدواج به صلاح شما نيست.
پس در دعا نبايد براي خدا، تعيين تکليف کرد بلکه از او بخواهيم به هر طريقي که خير مااست مثلاً شرايط ازدواج را برايمان فراهم کند.
شما دوست خوبم تنها به يک حاجت خود – داشن شغل – اشاره کرديد؛ در اين رابطه دو سؤال از شما دارم و پاسخ آن را به عهده ي خودتان مي گذارم:
۱- آيا از همه ي توان خود براي تحصيل، استفاده کرده ايد؟ برخي از بزرگان با گرسنگي و نبود امکانات اوليه به هيچ وجه تحصيل را کنار نگذاشتند.
۲- آيا حاضريد با کارگري و بقول معروف از صفر شروع کنيد يا اينکه از شغل هاي پايين عار داريد و منتظر شغلي هستيد که در ديد مردم محترم باشد؟ شهيد رجايي هم درس خود را مي خواند و هم در کوچه و خيابان دست فروشي مي کرد!
- برخي معناي «صلاح» را بد فهميده اند؛ تصور مي کنند اينکه مي گوييم: خدا صلاح نمي داند نعوذ بالله يعني خدا دلش نمي خواهد! در حالي که وقتي مي گوييم صلاح خدا نيست فلان دعا اجابت شود يعني «خير ما در عدم استجابت آن دعا است». مانند پدري که با علم به اينکه اگر به فرزندش پولي که درخواست کرده را به او بدهد، به سمت اعتياد رو خواهد آورد، لذا از دادن پول به او امتناع مي کند و مي گويد به صلاحت نيست.
پس اگر درک درستي از معناي «صلاح» داشته باشيم نه تنها ناراحت نمي شويم بلکه با رغبت و طيب خاطر امور خود را به او که مهربان ترين مهربانان است و به بندگان خود به اندازه ي پوسته ي نازک روي هسته ي خرما هم ظلم نمي کند، مي سپاريم.
- از خدايي که «فعال مايشاء و قادر متعال» است نبايد طلبکارانه چيزي خواست. يادمان باشد او خداست و ما بنده؛ او مولاست و ما عبد؛ لذا بنده از مولاي خود، هيچ طلبي ندارد! بنده تنها مي تواند از مولاي خود، درخواست کند؛ اگر مولا عطا کرد، از فضل و کرم اوست؛ اگر عطا نکرد، از حکمت اوست؛ پس طلبي در ميان نيست. (دقت کنيد)
خيلي ها با يک «يا الله» و يا با يک «صلوات» حاجت گرفته اند چون در زندگي مسير عبوديت را طي کرده و خود را در لفظ و عمل، بنده ي خدا مي دانند.
داستان آن باربر اصفهاني را شنيده اي که وقتي بچه از بالا به زمين در حال سقوط بود، با يک اشاره، کودک در بين زمين و آسمان توقف کرد و آهسته آهسته به آغوش او آمد؛ وقتي از او علت اين کرامت را پرسيدند گفت: «عمري هر چه خدا گفت گفتم چشم و انجام دادم، حالا من به خدا گفتم: خدايا مادر اين بچه را داغدار نکن، او هم اجابت کرد (او گفت: چشم).
دعا نشان از فروتنی، تواضع، خاکساری، خشوع و خضوع به درگاه موجودی عزیز و مقتدر، توانا و بلند مرتبه است در مقام دعا باید دانست که «من» هیچ نیست و هر چه هست«اوست» باید باور کرد که من مخلوقم و او خالق من ذلیلم و او عزیز.

یکی از پرسش‌هایی که همواره برای بندگان مومن خدا مطرح‌ می‌شود این است که چرا گاهی دعاها و خواسته‌های ما برآورده و مستجاب نمی‌شود؟ این مساله عوامل زیادی دارد که پاسخ آن را در کلام معصومین(ع) جستجو می‌کنیم.

امام علی(ع) در پاسخ به این سوال که خداوند فرموده:«ادعونی استجب لکم؛ بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را» پس چرا دعا می کنیم ولی دعایمان اجابت نمی شود؟ فرمود: زیرا دل های شما هشت خیانت کرده است:

۱. شما خدا را شناختید اما حق او را چنان که بر شما واجب است ادا نکردید. بنابراین، شناخت شما به کارتان نیامد.

۲. ایمان به رسول خدا(ص) آوردید، اما با سنت او مخالفت کردید، پس فایده ایمان شما چیست؟

۳. قرآن را خواندید ولی عمل نکردید.

۴. گفتید از آتش جهنم می‌ترسید اما در هر وقت با گناهان خود بدن های خود را آماده عذاب ساختید.

۵. اظهار تمایل به بهشت کردید اما کاری که شما را از بهشت دور می‌کند انجام دادید.

۶. از نعمت‌های خدا استفاده کرده ولی سپاسگزاری نکردید.

۷. خداوند شما را به دشمنی شیطان امر کرده، شما با زبان با او دشمنی کردید ولی در عمل با او مخالفت نکردید.

۸. عیب‌های مردم را جلوی چشم خود قرار دادید اما عیوب خود را پشت سر انداختید.

با توجه به این امور چگونه انتظار اجابت دعا دارید. پس خودتان را اصلاح و تقوا پیشه کنید تا دعاهای شما مستجاب شود.۱

امام صادق(ع) نیز در پاسخ به گروهی که از آن حضرت پرسیدند: چرا ما دعا می‏‌کنیم، امّا مستجاب نمی‏‌شود؟ فرمودند: " چون کسی را می‏‌خوانید که نمی‏‌شناسیدش۲".

همچنین پیامبر خدا(ص) در این باره می‌فرمایند: "همانا بنده دستش را (برای دعا) به درگاه خدا بالا می‏‌برد در حالی که خوراکش حرام است؛ با چنین حالی، چگونه دعایش مستجاب شود؟۳".

امام علی(ع) درباره این که چه حکمت‌هایی در تأخیر استجابت دعاست؟ می‌فرمایند:" تأخیر در اجابت دعا تو را نومید نگرداند؛ زیرا که بخشش (خداوند) بسته به نیّت تو است؛ چه بسا که در برآوردن خواهشت تأخیر شود، تا بدین وسیله خواهنده را پاداش بزرگتر و امیدوار (به بخشش الهی) را بخشش بیشتر دهد؛ بسا باشد که چیزی بخواهی و به تو داده نشود امّا دیر یا زود بهتر از آن به تو داده شود، یا برای خیر و مصلحت تو از تو دریغ شده است. و بسا خواسته‏‌ای که اگر برآورده شود موجب نابودی و تباهی دین تو گردد۴".

آن حضرت همچنین فرمودند: "خداوند عز و جل به عیسی بن مریم علیه‏‌السلام وحی فرمود: به اشراف بنی اسرائیل بگو که ... من دعای هیچ یک از شما و هیچ یک از کسانی را که حقّی از مخلوقات مرا به گردن دارند، اجابت نمی‏‌کنم۵".

امام باقر(ع) نیز در بیان موانع استجابت دعا می‌فرمایند: "(گاه) بنده از خداوند حاجتی را می‏‌خواهد و از شأن خداست که آن را در آینده‏‌ای نزدیک، یا با تأخیر برآورده سازد؛ امّا بنده بعدا مرتکب گناهی می‏‌شود. پس، خداوند تبارک و تعالی به فرشته می‏‌گوید: حاجت او را برآورده مساز و او را از آن محروم گردان؛ زیرا که او خود را در معرض خشم من نهاد و مستوجب محرومیت از سوی من شد۶".

رسول مکرم اسلام همچنین فرمودند: "بدانید که خداوند، دعایی را که از دلی غافل و بی‏‌خبر باشد، نمی‏‌پذیرد۷".

سخن پاياني اينکه
در هر شرائطي راضي به رضاي خداي مهربان، حکيم، رؤوف و عالم به غيب باشيم. امام حسين (عليه السلام) در بدترين شرائط ظهر عاشورا، در حالي که همه عزيزانش را از دست داده، در حالي که زخمي و تشنه است و زن و فرزندانش در محاصره دشمن هستند مي فرمايد: رضا به قضائک، تسليما لامرک، لا معبود سواک ...

منابع:

۱- أعلام الدین: ۲۶۹ منتخب میزان الحکمة : ۱۹۶

۲- بحار الأنوار: ۹۳ / ۳۶۸ / ۴ منتخب میزان الحکمة : ۱۹۶

۳- إرشاد القلوب: ۱۴۹ منتخب میزان الحکمة : ۱۹۶

۴- کشف المحجّه: ۲۲۸ منتخب میزان الحکمة : ۲۰۰

۵- الخصال: ۳۳۷ / ۴۰ منتخب میزان الحکمة : ۱۹۶

۶- بحارالأنوار: ۷۳ / ۳۲۹ / ۱۱ منتخب میزان الحکمة : ۱۹۶

۷- بحارالأنوار: ۹۳ / ۳۲۱ / ۳۱ منتخب میزان الحکمة : ۱۹۶

موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید.
میگن چیزی رو به زور از خدا نخوایم.
از طرفی هم میگن برای اجابت دعا مداومت و اصرار داشته باشیم.
از کجا بدومیم برای اجابت دعامون مداومت کنیم یا ان را از خدا نخوایم چون به صلاحمون نیست.

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

خداوند کریم امر به دعا و ضمانت به استجاب نمود، پس دعا را مستجاب می‌نماید، ولی استجابت دعا این نیست که فرمانبردار دستورات دعا کننده باشد و یا حتماً همان چیزی که او خواست را در همان زمانی که او خواست بدهد.
بدیهی است که اگر دعای بندگانش را مستجاب نمی‌نمود، یا همه هلاک شده بودند و یا حتی مؤمنین و دعا کنندگان نیز در شرایط خیلی خیلی ناخوشایندی به سر می‌بردند، چرا که از نظر لطف الهی محروم شده بودند. لذا به پیامبرش (ص) به بندگانم بگو اگر دعا شما نبود که به شما نظر نمی کردم، و بدیهی است هر کس تکذیب کند، خودش لوازم عذاب خود را فراهم کرده است:
« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا» (الفرقان، ۷۷)
ترجمه: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى‏كند در حقيقت‏شما به تكذيب پرداخته‏ايد و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد.
خداوند کریم دعا را مستجاب می‌نماید، اما دنیا را دار جبر نیافریده که اگر هیچ شرطی نیز برای تحقق امری فراهم نبود و یا به قولی مصلحت نبود نیز به زور و یا به صورت معجزه‌ای آن را به مصلحت نماید. قضا و قدر، علت و معلول، تأثیر و تأثر، حرکت و محرک و ...، همه لوازم وقوع یک اتفاق است و چنین نیست که اگر خواست یک نفر مغایر با تمامی شرایط بود، خدا [با توجه به ارتباط همه اجزای مادی و غیر مادی عالم هستی با یک دیگر]، تمام نظم عالم را بر هم زند تا غیر مصلحتی را مصلحت نماید. انتظار چنین درخواست غیر حکیمانه و عادلانه‌ای از خداوند حکیم و عادل، همان دعای غیر قابل استجابت است.
در عین حال دقت فرمایید که دعا و استجابت دعا تعاریف، شرایط و چارچوب‌هایی دارد و استجابت یا عدم استجابت دعا، علل و حکمت‌های متعددی دارد که به اختصار می‌گویند لابد مصحلت نیست. که به عنوان مثال نکات ذیل برای روشن‌تر شدن موضوع ایفاد می‌گردد:
*- دعا لفظ نیست، بلکه خواستن است و خواستن کار دل و اراده است. اگر به لفظ چیزی گفته می‌شود، باید بیان خواست و اراده قلبی باشد، وگرنه فقط صوت است و ارزشی ندارد. لذا بسیار اتفاق می‌افتد که انسان با اصرار و مکرر به زبان چیزی می‌خواهد، اما به دل خواهان آن نیست. کسی که برای خواسته‌اش تلاشی نمی‌کند، معلوم است که نمی‌خواهد. مَثَل کسی که مقام قرب شهدا را می‌خواهد اما تلاش نمی‌کند، مانند کسی است که عِلم بخواهد، اما تحصیل علم ننماید. راجع به همه دعاها نیز همین طور است. کسی که چیزی بخواهد، خودش تلاش درستی برای رسیدن می‌کند. لذا امام رضا (ع) فرمود: کسی که دعا کند و دنبالش نرود، خودش را مسخره کرده است.
*- گاهی انسان چون در لفظ از خدا چیزی می‌خواهد، گمان می‌کند که دعایش را نزد خدا برده است، لکن در عمل امید دارد که دیگری خواسته‌اش را مستجاب نماید. یعنی برای آن دیگری استقلال در تأثیر قائل می‌گردد. نه این که از خدا بخواهد وسیله‌سازی کند، چه آن دیگری باشد یا هر کس دیگری. بلکه باور، امید و اتکایش به همان دیگری است. پس در چنین حالتی او خدا را نخوانده است، بلکه لفظش خداست، دلش دیگری را می‌خواند. منتهی وقتی کارش نمی‌شود، به خدا معترض می‌گردد که پس چرا ندادی؟
*- گاهی انسان در ضمن این که خواسته‌ای دارد و آن را نیز از خدا می‌خواهد، کارهای دیگری می‌کند که راه دعایش را می‌بندد و یا استجابت را به تأخیر می‌اندازد یا کلاً منتفی می‌کند. گاه انسان دچار گناهان یا خطاهایی می‌شود که پرده‌های حفاظتی را می‌درد (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ)، گاه گناهانی می‌کند که سبب می‌شود مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها بر او ببارد (اَللّـهُمَّ اغْفِـرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ النِّقَمَ)، گاه گناهانی می‌کند که نعمت‌های داده شده و نعمت استجابت را نیز ضایع می‌کند (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُغَيِّـرُ النِّعَمَ)، و گاه گناهانی می‌کند که دعای او را حبس می‌کند (اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لي الذُّنُوبَ الَّتي تَحْبِسُ الدُّعاءَ).
*- گاهی هیچ شرایطی برای استجابت دعا در آن زمانی که دعا کننده خواسته فراهم نیست.
*- گاهی استجابت در همان فراهم کردن شرایط و زمینه‌های لازم است. مثل کسی که پول و گشایش بخواهد، شغل خوبی سر راهش قرار گیرد و یا علم بخواهد با استاد خوبی آشنا گردد.
*- گاهی آن چه دعا کننده می‌خواهد واقعاً به مصلحتش نیست، ظرفیتش را ندارد، منحرف می‌شود، سبب نزول بلا می‌گردد و...، اما چون اصرار دارد، از خدا می‌خواهد که همه عالم را تغییر دهد تا او به حاجتش برسد. از خدا افزایش ظرفیت ایمان نمی‌خواهد و تلاشی هم در این زمینه نمی‌نماید، اما در عین حال خدا و آخرت را قبول دارد و از خدا مثلاً گشایش بیشری در رزقش می‌خواهد، و حال آن که خدا می‌داند همین گشایش بیشتر، او را منحرف می‌کند و او خواهان این انحراف نمی‌باشد.
«وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» (المؤمنون، ۷۵)
ترجمه: و اگر ايشان را ببخشاييم و آنچه از صدمه بر آنان [وارد آمده] است برطرف كنيم در طغيان خود كوردلانه اصرار مى‏ورزند.
*- گاهی آن چه به خیر خود می‌داند، شرّ اوست و آن چه به شرّ خود می‌داند خیر اوست.
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (البقره، ۲۱۶)
ترجمه: بر شما كارزار واجب شده است در حالى كه براى شما ناگوار است و بسا چيزى را خوش نمى‏داريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى‏داريد و آن براى شما بد است و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد.
*- گاهی آن چه به مصلحت خود می‌داند و به خدا اصرار دارد تا اگر به مصلحتش نیست نیز به مصلحت نماید، به ضرر دیگران است، اما بنده‌ی از خود راضی انتظار دارد که خواست او بشود، به دیگران هر چه می‌شود بشود.
*- گاهی به وسیله لازم متوسل نمی شود. استجابت هر دعایی وسیله‌هایی می خواهد که باید دعا کننده به آن متوسل گردد و از جمله وسیله‌ها بعد از توسل به اهل بیت (ع)، توسل به نماز، به دعا، به نیکی به پدر و مادر، صله ارحام، صدقه و ... می باشد. خود فرمود برای تقرب وسیله بجویید و تلاش کنید. و البته که باید وسیله متناسب با هدف باشد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ و َابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‌« (المائده، ۳۱)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از خدا پروا كنيد و به او [توسل و] تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
*- ... و خلاصه هزاران هزار حالت و شرایط دیگر.
اما در عین حال فرمود: از رحمت من ناامید نشوید، مشرک نگردید، از من بخواهید، به فضل و رحمت من امیدوار باشید، به من توکل کنید، اعتماد کنید و دعا کنید. نه این که انسان فقط یک لفظی بر زبان براند، سپس مانند اربابان یا فرماندهان معترض گردد که چرا به اجرا در نیامد و نامش را هم عدم استجابت دعا بگذارد.

موفق باشید.

از این دنیا خیلی خستم از این مملکت .همه ما تو این کشور بیکاریم کاری نیست کم کم داره کاره همه ماها به فساد و گرسنگی میکشه من دلم میخواد امام زمان بیاد امیدم بعده خدا به امام زمانه هیچکی دیگه به درده ما ایرانی ها نمیخوره کاش امشب ظهور میکرد ای کاش شماهایی خوب هستید دعا کنید اگه نیاد از فقر میمیریم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اگر انسان گمان کند که فقر او سرنوشت اوست یا اینکه خداوند او را رها کرده و گرفتار چنین وساوس شیطانی بشود، ناامید و افسرده شده و دست از تلاش هم برخواهد داشت و چه بسا طعمه ی خوبی برای سودجویان و کلاهبرداران شود.

حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «فقر مرگ بزرگ است» و از ابتلائات سخت دنیاست و اسلام آن را بلای بدی می داند که ایمان افراد را از بین می برد. در روایت است که «هرگاه فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگری خارج می شود.»
حضرت امیر علیه السلام ضمن نیایشی که با خدای خود داشت به ضررها و آفات فقر اشاره کرده می فرماید: «خدایا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه دار مفرما. (تا کار من به جایی نرسد که) از روزی خواران تو روزی بخواهم و از بدکاران عفو و بخشش طلبم. » (١)
تحمل فقر بسیار سخت و دردناک است به همین جهت خداوند در صدور احکام خود بر فقرا بسیار رحم کرده و برای کفاره ی بسیاری از تقصیرات بندگان، صدقه را واجب کرده است. صدقه را باعث بخشش گناهان، رفع گرفتاری ها و درمان دردها و طول عمر و .... قرار داده و بر انفاق و خمس و زکات نیز سفارش نموده چنانچه به احکام اسلام عمل شود فقیری روی زمین باقی نمی ماند. به همین جهت فرموده اند در دولت موعود منتظر چه بسا به شوق ثواب صدقه، برای یافتن فقیری تلاش می کنند و نمی یابند.
راهکارهای دین در فرار از فقر

حضرت امیرالمومنین می فرماید: «فقر مرگ بزرگ است» و از ابتلائات سخت دنیاست و اسلام آن را بلای بدی می داند که ایمان افراد را از بین می برد. در روایت است که «هر گاه فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگری خارج می شود.»

حفظ امید و کرامت انسانی فقیر
تا زمانی که امید باشد انسان، تسلیم فقر نمی شود و همواره تلاش می کند و تلاش ذاتا دارای نتیجه است. کسی که تسلیم فقر شده چه بسا همیشه فقیر باقی بماند. او خودش را پست می داند و همیشه به کارهای پست رو می کند. و هیچگاه حتی فکر استفاده از بعضی فرصت های نجات دهنده را هم به ذهنش راه نمی دهد چون باور کرده که سهم او همین است.
اگر انسان گمان کند که فقر او سرنوشت اوست یا اینکه خداوند او را رها کرده و گرفتار چنین وساوس شیطانی بشود، ناامید و افسرده شده و دست از تلاش هم برخواهد داشت و چه بسا طعمه ی خوبی برای سودجویان و کلاهبرداران شود.

طمع نداشته باشیم تا از فقر نجات پیدا کنیم
بیکاری موجب فقر است و از مهمترین دلایل بیکاری جوانان آرزوهای محال و بلندپروازیها است. چه بسیاری از اوقات که طمع مانع اصلی پیشرفت است. مانع اصلی کار و کسب است. اگر طمع در کار نباشد راحت تر کار پیدا می کنیم و کارمان هم رونق می یابد.
مهمترین مهارکننده های فقر
با قناعت روح انسان از اضطراب فقر نجات پیدا می کند. از جمله توصیه های لقمان حکیم به پسرش است که ای فرزندم قوی ترین مردم کسی است که قانع باشد به آنچه که خود دارد. و محتاج ترین مردم کسی است که چشمش به مال مردم باشد اگر چه گنج قارون داشته باشد.»
در دین ما توصیه هایی شده است که اگر رعایت شود، سنت حسنه ی صدقه، روحیۀ گدا پروری ایجاد نمی کند. مثل اینکه اولا صدقه دهنده صدقه گیرنده را نبیند. صدقه ی آشکارا، شرم فقیر را از بین می برد. و ممکن است او را مشتری دائمی نیکوکاران کند. ثانیا ثواب قرض را بیش از ثواب صدقه قرار داده است و ثالثا به کسی هم که صدقه می گیرد توصیه شده صدقه بدهد تا همیشه صاحب دست گیرنده نباشد بلکه دست دهنده هم داشته باشد و کرامت و عزت نفسش را حفظ کند.

پوشاندن فقر
فقیر نباید ذلیل بشود. نباید با خفت و خواری رفتار کند. چه آنکه رفتار ذلیلانه نه از فقرش می کاهد و نه باعث روی کردن مردم به او می شود.
«... ای پسر بدان من صبر بر چیزهای تلخ را چشیدم و چیزی تلخ تر از فقر نیافتم. چنانکه روزی فقیر شدی فقر خود را بین خود و خدای خود قرار بده و فقر خود را بر مردم اظهار مکن. کسی که فقرش را اظهار می کند فرصت های خوبی را از دست می دهد معمولا طبع مردم اینگونه است که از فقرا رو برمی گردانند و همین امر به فقر آنها دامن می زند.
صدقه دادن هم راهی برای مبارزه با فقر است. در روایتی از امام علی علیه السلام آمده است: «هرگاه تهی دست شدید، با صدقه دادن با خدا تجارت کنید. (٢)
این روایت عجیب است زیرا از انسان فقیر می خواهد که صدقه بدهد. حتما گشایشی در صدقه دادن است که خداوند می خواهد آن گشایش را نصیب فقیر کند. اما جز این، حکمتهای دیگری نیز دارد. یکی از بدترین بلایای فقر این است که انسان را مبتلا به روحیه ی تکدی گری می کند.
خداوند با این نمی خواهد آنها را به کارهای سخت وادار کند بلکه می خواهد بندگان فقیرش به خاطر فقر، تبدیل به انسانهای حقیری نشوند که فقط دستشان را به سوی دیگران دراز کرده باشند. بلکه می فرماید شما هم صدقه بدهید هر چند بسیار اندک، و با این کار هم شخصیتتان را حفظ کنید و هم با خدا معامله کنید و این موضوع هیچ منافاتی با قبول صدقه از سوی دیگر مسلمانان ندارد. بلکه باعث می شود که شخص فقیر دچار روحیه تکدی گری و پستی نشود. زیرا تجربه شده گاهی فقر کسی برطرف می شود اما رفتار فقیرانه اش برطرف نمی شود زیرا روحیه و اخلاق پست تکدی گری باقی مانده است.

پی نوشتها:
۱- خطبه ٢٢٥ نهج البلاغه
٢- نهج البلاغه؛ ص ۲۵۸

موفق باشید.

سلام عرض ادب
من وقتی میخواستم با دختری دوست بشم
از اولش به قصد ازدواج رفتم جلو
بعد از چنری قرار خوایتگاری گذاشتیم گفتم ک گناه نشه و....
قبل خواستگاری رفتیم قم و جمکران کلی دعا کردیم
ک خدایا اگه ما باهم خوشبخت میشیم مارو به هم برسون
اگه نه مشکل داربم از همین الان قبل خواستگاری کنسلش کن...
خلاصه مارفتیم خواستگاری با توکل ب خدا
تا یکسال نامزدیم من هنوزم سر نماز دعا میکنم توکل ب خدا
اما نمیدونم چرا کارمون داره ب جدایی میکشه...خدایا مگه نگفتم اگه صلاحه تا برم خواستگاری....خدا دارم دق میکنم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

برهم زدن چیزی همیشه آسان‌تر از درست کردن آن است ولی مسلماً هیچ وقت چون شیشه ماشینتان شکسته آن را دور نمی‌اندازید. پول می‌دهید تا برایتان شیشه نو بیندازند. درمورد رابطه هم همینطور است.
اگر این علائم را دارید به طلاق فکر نکنید:

شما برای رابطه ای که در آن هستید، زمان، انرژی، احساس و قسمت‌های دیگر زندگی‌تان را هزینه کرده‌اید. شاید هنوز وقت آن نیست که آن را تمام کنید.
۱- رابطه جنسی خوبی دارید:
اگر داشتن ارتباط جنسی کسالت‌بار هیچوقت بین شما و همسرتان مشکل نبوده، بهتر است با هم بمانید. اگر اینطور است شما خیلی خوش‌شانس بوده‌اید که چنین شیمی قوی‌ای با هم دارید.

هیچکس دوست ندارد کنار کسی پیر شود که عشق‌بازی با او برایش خسته‌کننده است. اگر شما و همسرتان می‌توانید رابطه ی جنسی تان را جذاب نگه دارید، پس کنار هم بمانید.

۲- سر چیزهای کوچک دعوا می‌کنید:
کنترل تلویزیون را دستش گرفته است و نمی‌گذارد برنامه موردعلاقه‌تان را تماشا کنید. شما برای شام سالاد درست کرده‌اید ولی همسرتان عاشق گوشت است. این جنگ و جدال‌ها به نظرتان هیچوقت تمامی ندارد و بخاطر همین می‌خواهید رابطه‌تان را تمام کنید.

ولی آیا سر مسائل مهم و اصلی هم دعوا دارید؟ اگر سر باورهار ارزش‌ها و اخلاقیات با هم جدالی ندارید، یعنی خیلی بیشتر از آنچه فکر می‌کرده‌اید با هم سازگارید. فقط باید یاد بگیرید که سر مسائل پیش پا افتاده با هم مصالحه کنید تا رابطه‌ بهتر و شادتری داشته باشید.

همه زوج‌ها با هم دعوا می‌کنند. ولی می‌توانید یاد بگیرید که چطور با داشتن علایق متفاوت زندگی خوبی کنار هم داشته باشید.

۳- کنار هم قوی‌تر هستید تا جدا جدا:
وقتی کنار او هستید آدم بهتری می‌شوید یا وقتی خودتان تنهایید؟ آیا همسرتان شما را به چالش می‌کشد؟ آیا تشویقتان می‌کند که بهتر شوید و پیشرفت کنید؟ آیا در این راه کمکتان می‌کند؟ اگر اینطور است اصلاً درست نیست رابطه‌تان را با او تمام کنید.

آدم‌های کمی هستند که بگویند کسی را پیدا کرده‌اند که از نظر روحی به آنها می‌خورد و با هم سازگاری دارند. اگر طرفتان به سلامت فکری، احساسی، جسمی و معنوی شما توجه دارد، نباید از رابطه با او بیرون بیایید.

۴- همسرتان از آرزوهای شما حمایت می‌کند:
وقتی به طرفتان گفتید که می‌خواهید از کارتان بیرون بیایید و بروید استاد قنادی شوید، به جای اینکه بگوید: واقعاً چه دلیلی داره همچین کاری کنی؟ به شما گفته است: این عالیه، اگر کسی اینطور از آرزوها و اهداف شما حمایت می‌کند، نباید رابطه‌تان را با او تمام کنید.

۵- چیزی را با هم ساخته‌اید
اگر شما و طرفتان به سمت یک هدف مشترک برای ساختن یک خانواده، کار یا پروژه تلاش کرده‌اید و با هم روی آن کار کرده‌اید، می‌تواند نشانه این باشد که نباید از آن رابطه بیرون بیایید.

تمام کردن رابطه‌تان در این زمان به این معنی است که مجبور خواهید بود بخاطر آن کار او را دوباره ببینید که این به دردسرتان می‌اندازد.

۶- طرفتان می‌خواهد برای بهتر کردن رابطه‌تان تلاش کند
اگر کسی را دارید که برای برآوردن نیازهای شما تلاش می‌کند، می‌تواند نشانه این باشد که نباید رابطه‌تان را تمام کنید. داشتن این تمایل و پشتکار برای بهتر کردن رابطه چیزی است که هر کسی ندارد. به آن توجه کنید.

موفق باشید.

سلام من چهار ساله دعایی می کنم و تمام تلاشم را هم کردم از امام رضا که خیلی دوستش دارم هم خواستم خیلی غصه می خورم و خیلی گریه کردم تا این که به همه چیز شک دارم به عدالت خدا به خیلی چیزا
خیلیا میگن یعنی اگر برای خواستت خدا رو دوست داری و اگر آورده نشه دیگه دوستش نداری ؟ نه این طور نیست من می تونم تحمل کنم اما چرا خدا برای خوشحالی من کاری نمی کنه چرا براش مهم نیست
الانم باز هم برای دعام تلاش می کنم اما این بار دیگه هرگز از خدا چیزی نمی خام خدا میگه بخاه من اجابت می کنم جالبه چهار ساله صداش کردم نشنید حتی به صلاحمم نباشه ، خودم خواستم من انتخاب کردم ...
حالا برای خدا که فرقی نمی کنه ما میریم جهنم والاااا
ما ناامید میشیم همش هم تقصیر خودمونه کی به ما اهمیت میده آررررررره همیشه حق با خداست همیشه

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

خداوند کریم امر به دعا و ضمانت به استجاب نمود، پس دعا را مستجاب می‌نماید، ولی استجابت دعا این نیست که فرمانبردار دستورات دعا کننده باشد و یا حتماً همان چیزی که او خواست را در همان زمانی که او خواست بدهد.
بدیهی است که اگر دعای بندگانش را مستجاب نمی‌نمود، یا همه هلاک شده بودند و یا حتی مؤمنین و دعا کنندگان نیز در شرایط خیلی خیلی ناخوشایندی به سر می‌بردند، چرا که از نظر لطف الهی محروم شده بودند. لذا به پیامبرش (ص) به بندگانم بگو اگر دعا شما نبود که به شما نظر نمی کردم، و بدیهی است هر کس تکذیب کند، خودش لوازم عذاب خود را فراهم کرده است:
« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا» (الفرقان، ۷۷)
ترجمه: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى‏كند در حقيقت‏شما به تكذيب پرداخته‏ايد و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد.
خداوند کریم دعا را مستجاب می‌نماید، اما دنیا را دار جبر نیافریده که اگر هیچ شرطی نیز برای تحقق امری فراهم نبود و یا به قولی مصلحت نبود نیز به زور و یا به صورت معجزه‌ای آن را به مصلحت نماید. قضا و قدر، علت و معلول، تأثیر و تأثر، حرکت و محرک و ...، همه لوازم وقوع یک اتفاق است و چنین نیست که اگر خواست یک نفر مغایر با تمامی شرایط بود، خدا [با توجه به ارتباط همه اجزای مادی و غیر مادی عالم هستی با یک دیگر]، تمام نظم عالم را بر هم زند تا غیر مصلحتی را مصلحت نماید. انتظار چنین درخواست غیر حکیمانه و عادلانه‌ای از خداوند حکیم و عادل، همان دعای غیر قابل استجابت است.
در عین حال دقت فرمایید که دعا و استجابت دعا تعاریف، شرایط و چارچوب‌هایی دارد و استجابت یا عدم استجابت دعا، علل و حکمت‌های متعددی دارد که به اختصار می‌گویند لابد مصحلت نیست. که به عنوان مثال نکات ذیل برای روشن‌تر شدن موضوع ایفاد می‌گردد:
*- دعا لفظ نیست، بلکه خواستن است و خواستن کار دل و اراده است. اگر به لفظ چیزی گفته می‌شود، باید بیان خواست و اراده قلبی باشد، وگرنه فقط صوت است و ارزشی ندارد. لذا بسیار اتفاق می‌افتد که انسان با اصرار و مکرر به زبان چیزی می‌خواهد، اما به دل خواهان آن نیست. کسی که برای خواسته‌اش تلاشی نمی‌کند، معلوم است که نمی‌خواهد. مَثَل کسی که مقام قرب شهدا را می‌خواهد اما تلاش نمی‌کند، مانند کسی است که عِلم بخواهد، اما تحصیل علم ننماید. راجع به همه دعاها نیز همین طور است. کسی که چیزی بخواهد، خودش تلاش درستی برای رسیدن می‌کند. لذا امام رضا (ع) فرمود: کسی که دعا کند و دنبالش نرود، خودش را مسخره کرده است.
*- گاهی انسان چون در لفظ از خدا چیزی می‌خواهد، گمان می‌کند که دعایش را نزد خدا برده است، لکن در عمل امید دارد که دیگری خواسته‌اش را مستجاب نماید. یعنی برای آن دیگری استقلال در تأثیر قائل می‌گردد. نه این که از خدا بخواهد وسیله‌سازی کند، چه آن دیگری باشد یا هر کس دیگری. بلکه باور، امید و اتکایش به همان دیگری است. پس در چنین حالتی او خدا را نخوانده است، بلکه لفظش خداست، دلش دیگری را می‌خواند. منتهی وقتی کارش نمی‌شود، به خدا معترض می‌گردد که پس چرا ندادی؟
*- گاهی انسان در ضمن این که خواسته‌ای دارد و آن را نیز از خدا می‌خواهد، کارهای دیگری می‌کند که راه دعایش را می‌بندد و یا استجابت را به تأخیر می‌اندازد یا کلاً منتفی می‌کند. گاه انسان دچار گناهان یا خطاهایی می‌شود که پرده‌های حفاظتی را می‌درد (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ)، گاه گناهانی می‌کند که سبب می‌شود مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها بر او ببارد (اَللّـهُمَّ اغْفِـرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ النِّقَمَ)، گاه گناهانی می‌کند که نعمت‌های داده شده و نعمت استجابت را نیز ضایع می‌کند (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُغَيِّـرُ النِّعَمَ)، و گاه گناهانی می‌کند که دعای او را حبس می‌کند (اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لي الذُّنُوبَ الَّتي تَحْبِسُ الدُّعاءَ).
*- گاهی هیچ شرایطی برای استجابت دعا در آن زمانی که دعا کننده خواسته فراهم نیست.
*- گاهی استجابت در همان فراهم کردن شرایط و زمینه‌های لازم است. مثل کسی که پول و گشایش بخواهد، شغل خوبی سر راهش قرار گیرد و یا علم بخواهد با استاد خوبی آشنا گردد.
*- گاهی آن چه دعا کننده می‌خواهد واقعاً به مصلحتش نیست، ظرفیتش را ندارد، منحرف می‌شود، سبب نزول بلا می‌گردد و...، اما چون اصرار دارد، از خدا می‌خواهد که همه عالم را تغییر دهد تا او به حاجتش برسد. از خدا افزایش ظرفیت ایمان نمی‌خواهد و تلاشی هم در این زمینه نمی‌نماید، اما در عین حال خدا و آخرت را قبول دارد و از خدا مثلاً گشایش بیشری در رزقش می‌خواهد، و حال آن که خدا می‌داند همین گشایش بیشتر، او را منحرف می‌کند و او خواهان این انحراف نمی‌باشد.
«وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» (المؤمنون، ۷۵)
ترجمه: و اگر ايشان را ببخشاييم و آنچه از صدمه بر آنان [وارد آمده] است برطرف كنيم در طغيان خود كوردلانه اصرار مى‏ورزند.
*- گاهی آن چه به خیر خود می‌داند، شرّ اوست و آن چه به شرّ خود می‌داند خیر اوست.
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (البقره، ۲۱۶)
ترجمه: بر شما كارزار واجب شده است در حالى كه براى شما ناگوار است و بسا چيزى را خوش نمى‏داريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى‏داريد و آن براى شما بد است و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد.
*- گاهی آن چه به مصلحت خود می‌داند و به خدا اصرار دارد تا اگر به مصلحتش نیست نیز به مصلحت نماید، به ضرر دیگران است، اما بنده‌ی از خود راضی انتظار دارد که خواست او بشود، به دیگران هر چه می‌شود بشود.
*- گاهی به وسیله لازم متوسل نمی شود. استجابت هر دعایی وسیله‌هایی می خواهد که باید دعا کننده به آن متوسل گردد و از جمله وسیله‌ها بعد از توسل به اهل بیت (ع)، توسل به نماز، به دعا، به نیکی به پدر و مادر، صله ارحام، صدقه و ... می باشد. خود فرمود برای تقرب وسیله بجویید و تلاش کنید. و البته که باید وسیله متناسب با هدف باشد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ و َابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‌« (المائده، ۳۱)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از خدا پروا كنيد و به او [توسل و] تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
*- ... و خلاصه هزاران هزار حالت و شرایط دیگر.
اما در عین حال فرمود: از رحمت من ناامید نشوید، مشرک نگردید، از من بخواهید، به فضل و رحمت من امیدوار باشید، به من توکل کنید، اعتماد کنید و دعا کنید. نه این که انسان فقط یک لفظی بر زبان براند، سپس مانند اربابان یا فرماندهان معترض گردد که چرا به اجرا در نیامد و نامش را هم عدم استجابت دعا بگذارد.

موفق باشید.

من از ته دلم صداش میزنم امروز
فقط فردا کمک کنه تا جوابم بگیرم ازش
:)

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

خداوند کریم امر به دعا و ضمانت به استجاب نمود، پس دعا را مستجاب می‌نماید، ولی استجابت دعا این نیست که فرمانبردار دستورات دعا کننده باشد و یا حتماً همان چیزی که او خواست را در همان زمانی که او خواست بدهد.
بدیهی است که اگر دعای بندگانش را مستجاب نمی‌نمود، یا همه هلاک شده بودند و یا حتی مؤمنین و دعا کنندگان نیز در شرایط خیلی خیلی ناخوشایندی به سر می‌بردند، چرا که از نظر لطف الهی محروم شده بودند. لذا به پیامبرش (ص) به بندگانم بگو اگر دعا شما نبود که به شما نظر نمی کردم، و بدیهی است هر کس تکذیب کند، خودش لوازم عذاب خود را فراهم کرده است:
« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا» (الفرقان، ۷۷)
ترجمه: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى‏كند در حقيقت‏شما به تكذيب پرداخته‏ايد و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد.
خداوند کریم دعا را مستجاب می‌نماید، اما دنیا را دار جبر نیافریده که اگر هیچ شرطی نیز برای تحقق امری فراهم نبود و یا به قولی مصلحت نبود نیز به زور و یا به صورت معجزه‌ای آن را به مصلحت نماید. قضا و قدر، علت و معلول، تأثیر و تأثر، حرکت و محرک و ...، همه لوازم وقوع یک اتفاق است و چنین نیست که اگر خواست یک نفر مغایر با تمامی شرایط بود، خدا [با توجه به ارتباط همه اجزای مادی و غیر مادی عالم هستی با یک دیگر]، تمام نظم عالم را بر هم زند تا غیر مصلحتی را مصلحت نماید. انتظار چنین درخواست غیر حکیمانه و عادلانه‌ای از خداوند حکیم و عادل، همان دعای غیر قابل استجابت است.
در عین حال دقت فرمایید که دعا و استجابت دعا تعاریف، شرایط و چارچوب‌هایی دارد و استجابت یا عدم استجابت دعا، علل و حکمت‌های متعددی دارد که به اختصار می‌گویند لابد مصحلت نیست. که به عنوان مثال نکات ذیل برای روشن‌تر شدن موضوع ایفاد می‌گردد:
*- دعا لفظ نیست، بلکه خواستن است و خواستن کار دل و اراده است. اگر به لفظ چیزی گفته می‌شود، باید بیان خواست و اراده قلبی باشد، وگرنه فقط صوت است و ارزشی ندارد. لذا بسیار اتفاق می‌افتد که انسان با اصرار و مکرر به زبان چیزی می‌خواهد، اما به دل خواهان آن نیست. کسی که برای خواسته‌اش تلاشی نمی‌کند، معلوم است که نمی‌خواهد. مَثَل کسی که مقام قرب شهدا را می‌خواهد اما تلاش نمی‌کند، مانند کسی است که عِلم بخواهد، اما تحصیل علم ننماید. راجع به همه دعاها نیز همین طور است. کسی که چیزی بخواهد، خودش تلاش درستی برای رسیدن می‌کند. لذا امام رضا (ع) فرمود: کسی که دعا کند و دنبالش نرود، خودش را مسخره کرده است.
*- گاهی انسان چون در لفظ از خدا چیزی می‌خواهد، گمان می‌کند که دعایش را نزد خدا برده است، لکن در عمل امید دارد که دیگری خواسته‌اش را مستجاب نماید. یعنی برای آن دیگری استقلال در تأثیر قائل می‌گردد. نه این که از خدا بخواهد وسیله‌سازی کند، چه آن دیگری باشد یا هر کس دیگری. بلکه باور، امید و اتکایش به همان دیگری است. پس در چنین حالتی او خدا را نخوانده است، بلکه لفظش خداست، دلش دیگری را می‌خواند. منتهی وقتی کارش نمی‌شود، به خدا معترض می‌گردد که پس چرا ندادی؟
*- گاهی انسان در ضمن این که خواسته‌ای دارد و آن را نیز از خدا می‌خواهد، کارهای دیگری می‌کند که راه دعایش را می‌بندد و یا استجابت را به تأخیر می‌اندازد یا کلاً منتفی می‌کند. گاه انسان دچار گناهان یا خطاهایی می‌شود که پرده‌های حفاظتی را می‌درد (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ)، گاه گناهانی می‌کند که سبب می‌شود مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها بر او ببارد (اَللّـهُمَّ اغْفِـرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ النِّقَمَ)، گاه گناهانی می‌کند که نعمت‌های داده شده و نعمت استجابت را نیز ضایع می‌کند (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُغَيِّـرُ النِّعَمَ)، و گاه گناهانی می‌کند که دعای او را حبس می‌کند (اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لي الذُّنُوبَ الَّتي تَحْبِسُ الدُّعاءَ).
*- گاهی هیچ شرایطی برای استجابت دعا در آن زمانی که دعا کننده خواسته فراهم نیست.
*- گاهی استجابت در همان فراهم کردن شرایط و زمینه‌های لازم است. مثل کسی که پول و گشایش بخواهد، شغل خوبی سر راهش قرار گیرد و یا علم بخواهد با استاد خوبی آشنا گردد.
*- گاهی آن چه دعا کننده می‌خواهد واقعاً به مصلحتش نیست، ظرفیتش را ندارد، منحرف می‌شود، سبب نزول بلا می‌گردد و...، اما چون اصرار دارد، از خدا می‌خواهد که همه عالم را تغییر دهد تا او به حاجتش برسد. از خدا افزایش ظرفیت ایمان نمی‌خواهد و تلاشی هم در این زمینه نمی‌نماید، اما در عین حال خدا و آخرت را قبول دارد و از خدا مثلاً گشایش بیشری در رزقش می‌خواهد، و حال آن که خدا می‌داند همین گشایش بیشتر، او را منحرف می‌کند و او خواهان این انحراف نمی‌باشد.
«وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» (المؤمنون، ۷۵)
ترجمه: و اگر ايشان را ببخشاييم و آنچه از صدمه بر آنان [وارد آمده] است برطرف كنيم در طغيان خود كوردلانه اصرار مى‏ورزند.
*- گاهی آن چه به خیر خود می‌داند، شرّ اوست و آن چه به شرّ خود می‌داند خیر اوست.
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (البقره، ۲۱۶)
ترجمه: بر شما كارزار واجب شده است در حالى كه براى شما ناگوار است و بسا چيزى را خوش نمى‏داريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى‏داريد و آن براى شما بد است و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد.
*- گاهی آن چه به مصلحت خود می‌داند و به خدا اصرار دارد تا اگر به مصلحتش نیست نیز به مصلحت نماید، به ضرر دیگران است، اما بنده‌ی از خود راضی انتظار دارد که خواست او بشود، به دیگران هر چه می‌شود بشود.
*- گاهی به وسیله لازم متوسل نمی شود. استجابت هر دعایی وسیله‌هایی می خواهد که باید دعا کننده به آن متوسل گردد و از جمله وسیله‌ها بعد از توسل به اهل بیت (ع)، توسل به نماز، به دعا، به نیکی به پدر و مادر، صله ارحام، صدقه و ... می باشد. خود فرمود برای تقرب وسیله بجویید و تلاش کنید. و البته که باید وسیله متناسب با هدف باشد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ و َابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‌« (المائده، ۳۱)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از خدا پروا كنيد و به او [توسل و] تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
*- ... و خلاصه هزاران هزار حالت و شرایط دیگر.
اما در عین حال فرمود: از رحمت من ناامید نشوید، مشرک نگردید، از من بخواهید، به فضل و رحمت من امیدوار باشید، به من توکل کنید، اعتماد کنید و دعا کنید. نه این که انسان فقط یک لفظی بر زبان براند، سپس مانند اربابان یا فرماندهان معترض گردد که چرا به اجرا در نیامد و نامش را هم عدم استجابت دعا بگذارد.

موفق باشید.

با سلام خدمت شما و ممنون از پاسخگوییتون
من چند سال پیش نامزد کردم و بعد از چند سال عقد ازدواج کردم . متاسفانه خانواده همسرم به دلیل اینکه من تهرانی بودم و خودشون توو شهرستان زندگی میکردن مدام توو ذهنشون بود تهرانی ها زرنگن و الانه که سرشون کلاه بذارن !!! و با همین دیدگاه از خیلی از وظایف عروسی که به عهده شون بود و وعده داده بودن خودداری کردن و منم چون میدونستم شوهرم دانشجوئه توقعی نداشتم و ساکت میموندم و همشون رو دوست داشتم تا اینکه بعد از ازدواجم موضوع ازدواج خواهرشوهرم مطرح شد و به عینه دیدم که واسه دامادشون که هیچ کار و تعهدی نداشت سنگ تموم گذاشتن . از اون موقع قاطی کردم و همش توو ذهنمه که سرم کلاه ذفته الانم که بعد از سه یال خواهر شوهرم عروسی کرد باز خیلی مسائل جدی پیش اومد که مهر تایید بر فکر من میزد و منو ناراحت میکرد . من شوهرمو دوست دارم و خداروشکر از زندگیم راضیم ولی اعمال و رفتار اونا رو نمیتونم برای خودم هضم کنم . اوایلش که متوجه رفتار های متفاوت اونا شدم باهاشون حرف میزدم و اظهار ناراحتی میکردم ولی این قضیه روو اونا تاثیر نداشت هیچ باعث میشد از نقژه ضعفم سو استفاده کنن و بیشتر اذیتم کنم البته همین قضیه واسه خواهر شوهرم پیش اومد و خانواده شوهرش خودشونو کشیدن کنار و مادر شوهرم کاری کرد که دامادش کلا با خانواده اش قطع رابطه کنه و الان داماده دو ساله از خانوادش بی خبره !!! من دیدم نمیتونم کاری کنم و بهترین راه اصلاح خودمه پس به مدت دو سال رفتم روانشناس و روانپزشک چون خیلی غصه دار و افسرده بودم و جالبه وقتی پزشک موضوعات منو میشنید حق رو به من میداد و تلاش میکرد راهکار هایی رو یاد بده تا من کمتر اذیت بشم . چون خانواده شوهرم مخصوصا مادرشون خیلی متاسفانه دروغگو و پر حیله هستن و خودشون مشکلات جدی با پدر شوهر و خانواپه پدر شوهرم دارن و مدام توو فکر اینن که یه چیزی بگن که منو اذیت کنن . من هی از خدا میخوام آرامشو به دل من برگردونه ولی فعلا که همونجوریم . دچار وسواس فکری شدم و مدام توو فکرو خیالم به اونا بد و بیراه میگم . جالبه بلا هایی که سر من آوردن با دز کمتر سر جاریم هم آوردن و اون بنده خدا هم مشکل اعصاب پیدا کرده و کارای عجیب غریب میکنه . منم احساس میکنم دارم بد میشم یه آدم بد مثل خودشون . حرف هایی میزنم که باعث دل شکوندن میشه . نمیدونم چیکار کنم ولی از خودم بدم میاد وقتی بعضی حرف ها رو میزنم . سریع پشیمون میشم و اعصابم خورد میشه . ولی خب رفتار اونا جوریه که اگه بخوای عذرخواهی کنی باز سو استفاده میکنن . از عقوبت الاهی میترسم . نمیخوام بد باشم مثل اونا . چیکار کنم این افکار بد از ذهنم بیرون بره ، دیگه با ناراحتیم دل کسی رو نشکونم و حرف های نامربوط نزنم ، چیکار کنم خدا منو ببخشه و نورش رو به دلم بتابونه . من قبلا خیلی با خدا رابطم خوب بود تا وقتی با اینا آشنا شدم و بلاهایی که سرم آوردنو از چشم خدا دیدمو لج کردم حالا توو دلم از خدا فرسنگ ها دورم میخوام دوباره با خدا بشم دلم با ایمان بشه شاید نور ایمان منو نجات بده . لطفا راهنماییم کنین ممنون

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،

روش کنترل شرایط و نحوه بیان مطالب به همسرتان:

حفظ حریم

حریم‌ها را حفظ کنید. برای این کار بهتر است میزان رفت و آمد به خانه پدری همسرتان و میزان ارتباطات کلامی را که باید داشته باشید، مشخص کنید. این گونه به نظر می‌رسد که زندگی شما در کنار مادر شوهرتان مانند یک آکواریوم تمام شیشه‌ای است؛ به گونه‌ای که وی می‌تواند هر حرفی بین شما و همسرتان را بشنود و هر گونه می‌خواهد ایراد بگیرد؛ در نتیجه بهتر است در کمال احترام و رعایت حرمت‌ها، میزان و سطح رفت و آمد خود را کنترل کنید. برای مثال شرایطی ایجاد نکنید که مادر همسرتان بتواند در خلوت و دور از چشم همسرتان، حرف‌هایی به شما بزند که موجب ناراحتیتان شود.

جایگزین بیان حرف‌های مادرشوهر به همسر

به جای مطرح کردن حرف‌های مادرشوهرتان به همسرتان، پیشنهاد می‌کنم که خودتان بیاموزید چگونه مودبانه و در کمال احترام پاسخ وی را بدهید تا موارد اختلاف به همسرتان منتقل نشود. در واقع باید همسرتان را در این موضوع دخالت ندهید تا بازی جدیدی در زندگی شما شروع نشود.

ما در ارتباط با اطرافیان به سه سبک رفتاری برخورد می‌کنیم:

۱ - سبک پرخاشگرانه :

در این سبک همواره به دنبال مقصر هستیم و انگشت اشاره ما به سمت اطراف است تا یک مقصر بیابیم. با احساسات خود آشنا نیستیم و مدام در کلمات خود از متلک استفاده می‌کنیم و لحنمان تند است: «تو این کار را کردی»، «این طوری گفتی» و...

۲ - سبک منفعلانه:

فرد منفعل در مقابل دیگران بیشترین پاسخش سکوت، لبخند یا تایید است؛ اما بعد ناراحت می‌شود، بدگویی می‌کند و از دیگران می‌خواهد که از او حمایت کنند. نگاه چشمی ندارد، همیشه عصبانیت‌های پنهانی دارد که با مدل‌های بیمار گونه نشان می‌دهد.

۳ - سبک قاطعانه:

چنین فردی کاملاً به حس‌های خود آگاه است. در عین این‌که به دیگران و خودش بی‌احترامی نمی‌کند و خودش هم با کلام و رفتارش وارد حریم کسی نمی‌شود اما می‌تواند ناراحتی‌های خود را مطرح کند و به راحتی نه بگوید.

از شما می‌خواهم با یک مشاور صحبت کنید و برای آموختن رفتار قاطعانه بیشتر تلاش کنید تا وقتی مادرشوهرتان با حرف‌هایش باعث ناراحتی شما می‌شود یا به حریم خصوصیتان ورود می‌کند، به جای اینکه پشت همسرتان پنهان شوید و بخواهید او از شما دفاع کند، خودتان با رعایت احترام و جایگاه وی بهترین پاسخ را بدهید و اگر به همسرتان می‌گویید نیز حالت شکایت نداشته باشد و از او رفتار دفاعی نخواهید، چراکه هر گونه دفاع همسرتان از شما در مقابل مادر خود، رابطه‌تان را خراب‌تر می‌کند.

موفق باشید.

خیلی خسته شدم اما باز امید دارم ، یک دعا داره افسردم می کنه چیکار کنم؟ کاش که خدا به من هم نگاهی کنه
التماس دعا لطفا برام دعا کنید

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
نکته اصلی پاسخ شما با دقت در این آیه قرآن روشن می شود : «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را .....»[۱]

در آیه علاوه بر این که دعا از جنبه مقدمی و برای رسیدن به مقصود و حاجت، مورد توجه قرار گرفته است (ادعونی استجب لکم)، از جنبه ذی المقدمی نیز لحاظ شده است (ان الذین یستکبرون عن عبادتی ...).

یعنی؛ دعا هم طلب است و هم مطلوب (چه مستجاب شود و چه نشود، مطلوب است)، هم وسیله است و هم غایت ، هم مقدمه است و هم نتیجه و هدف. و سرّ اصرار و تاکید روایات هم در همین نکته نهفته است[۲].

بعبارت دیگر؛ فلسفه و هدف اولی دعا کردن، خود دعا کردن و زنده نگه داشتن حالت دعا است و اگر کسی توفیق دعا کردن پیدا کرد باید مطمئن باشد که مورد عنایت خدا قرار گرفته و در حقیقت خواسته اصلی او که مناجات، سخن گفتن و ارتباط با خدا بوده به دست آمده است اما دریافت خواسته مورد نظر، هدفِ در مرتبه دوم است که برای به اجابت رسیدن آن باید شرایطی را در نظر داشت و رعایت کرد؛ از جمله اینکه:

۱. انسان از خدا چیزی را بخواهد که، حرام نباشد، یا به ضرر دیگران نباشد و یا ...

۲. هم چنین دعایی که در روایات و آیات، سفارش فراوان به آن شده، دعا و درخواست در باره حاجات و حوایج معنوی است. مانند درخواست توفیق برای اطاعت اوامر الاهی و ترک محرمات، و دعا برای جامعه اسلامی و مؤمنان و ... .

۳. اگر چه آموزه های دینی به ما می گوید در امور کوچک و بزرگ دعا کنیم و در دعا اصرار و پی گیری داشته باشیم، ولی برای تشخیص صلاح و مصلحت در دعا باید، به این نکته توجه کرد که دعا نیز امری قانون مند است، لذا نباید با قوانین تشریعی و تکوینی پروردگار در تعارض باشد.

۴. در حصول نتیجه هم نباید شتاب کرد، و باید استجابت را از جهت زمان به خدا واگذار نمود، تا آنچه مصلحت است عمل نماید.[۳]

۵. از طرفی نیز اموری نظیر «ذکر صلوات در ابتدا و انتهای هر دعا، مراقبت از قلب در برابر وسوسه های شیطان، قطع امید از غیر خدا و تنها تکیه نمودن بر او» به استجابت دعا کمک می کنند.

انسانی که در همه امور ذاتاً فقیر و محتاج به وجود بی نیاز خدا است بدون تردید، دعا کردن در همه شرایط، در صورت اجابت و یا عدم اجابت آن به نفع انسان است؛ زیرا اگر دعا به زبان استعداد باشد، دست رد به سینه سائل نمى‏خورد و دعایش پذیرفته خواهد شد. از آن جهت که فیض خداوند کامل و فوق کمال است و اگر پذیرنده، استعداد پذیرش فیض را داشته باشد، فیض الهى از خزینه‏هایى که پایان ندارد و کمبودى در آنها ایجاد نمى‏شود، بر او افاضه خواهد شد.

چگونه می توان از درگاه چنین خدایی ناامید و مأیوس شد؟ خداوندی که نگاه لطف و رحمتش عالم گیر است، دعا و مناجات و توبه و بازگشت، را عمومیت بخشیده و همه انسان ها را به درگاه خویش فراخوانده است. چنانچه مى‏فرماید: «اى بندگان من که بر خود ستم و اسراف کرده‏اید از رحمت خدا نا امید نشوید».[۴]

بعلاوه، صفت یأس و ناامیدی از رحمت خدا، از جمله بزرگترین گناه و کفران الهی محسوب شده و موجبات محرومیت و هلاکت ابدی انسان را فراهم می سازد. و باز مى‏فرماید: «کیست که ناامید از رحمت خدا شود، مگر گمراهان و اهل ضلالت».[۵]

بلکه از بعضى آیات معلوم مى‏شود که: «مأیوس نمى‏شوند از رحمت خدا مگر کفار.»[۶] پس هیچگاه نباید از توسل و دعا به درگاه الهی ناامید و مأیوس شد.

[۱] مؤمن، ۶۰؛ "وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین" پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم! کسانى که از عبادت من تکبّر مى‏ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى‏شوند!».‏
[۲] برای آگاهی بیشتر، نک: مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۲۶-۲۳۷. اقتباس از سؤال ۷۲۱ (سایت: ۷۴۶)، نمایه: نحوه و چگونگی تشخیص مصلحت در دعا.
[۳] باید به نحوه و چگونگی تشخیص مصلحت در دعا توجه داشت!
[۴] «یا عِبادىَ الَّذینَ اسْرَفُوا عَلى انْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»، زمر: ۵۳.
[۵] «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ الا الضَّالُّونَ»، حجر: ۵۶.
[۶] «لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ الا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»، یوسف: ۸۷.

موفق باشید.

سلام. من من یه دختریم که ۱۸ سال ازخدا عمر گرفتم. تو این مدت یه سری چیزا از خدا خواستم و بهش نرسیدم و خیلی ناراحت شدم اما ناامید نشدم باز از خدا خواسته دارم اما نمیدونم چرا اجابت نمیشه. این همه دعا و قرآن خوندم تا به حاجتم برسم...
حس میکنم خدا خیلی ازم دوره. من به نظر بعضی دعاها اگه اجابت بشه باعث نزدیکی ما به خدا میشه ......
من خدا رو خیلی دوست دارم ولی خدا دوستم داره؟ اگه داره چرا آرزوم برآورده نمیشه؟؟؟؟؟ چرا نذرام قبول نمیشه؟؟؟؟
دعا کنیم واسم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

خداوند کریم امر به دعا و ضمانت به استجاب نمود، پس دعا را مستجاب می‌نماید، ولی استجابت دعا این نیست که فرمانبردار دستورات دعا کننده باشد و یا حتماً همان چیزی که او خواست را در همان زمانی که او خواست بدهد.
بدیهی است که اگر دعای بندگانش را مستجاب نمی‌نمود، یا همه هلاک شده بودند و یا حتی مؤمنین و دعا کنندگان نیز در شرایط خیلی خیلی ناخوشایندی به سر می‌بردند، چرا که از نظر لطف الهی محروم شده بودند. لذا به پیامبرش (ص) به بندگانم بگو اگر دعا شما نبود که به شما نظر نمی کردم، و بدیهی است هر کس تکذیب کند، خودش لوازم عذاب خود را فراهم کرده است:
« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا» (الفرقان، ۷۷)
ترجمه: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى‏كند در حقيقت‏شما به تكذيب پرداخته‏ايد و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد.
خداوند کریم دعا را مستجاب می‌نماید، اما دنیا را دار جبر نیافریده که اگر هیچ شرطی نیز برای تحقق امری فراهم نبود و یا به قولی مصلحت نبود نیز به زور و یا به صورت معجزه‌ای آن را به مصلحت نماید. قضا و قدر، علت و معلول، تأثیر و تأثر، حرکت و محرک و ...، همه لوازم وقوع یک اتفاق است و چنین نیست که اگر خواست یک نفر مغایر با تمامی شرایط بود، خدا [با توجه به ارتباط همه اجزای مادی و غیر مادی عالم هستی با یک دیگر]، تمام نظم عالم را بر هم زند تا غیر مصلحتی را مصلحت نماید. انتظار چنین درخواست غیر حکیمانه و عادلانه‌ای از خداوند حکیم و عادل، همان دعای غیر قابل استجابت است.
در عین حال دقت فرمایید که دعا و استجابت دعا تعاریف، شرایط و چارچوب‌هایی دارد و استجابت یا عدم استجابت دعا، علل و حکمت‌های متعددی دارد که به اختصار می‌گویند لابد مصحلت نیست. که به عنوان مثال نکات ذیل برای روشن‌تر شدن موضوع ایفاد می‌گردد:
*- دعا لفظ نیست، بلکه خواستن است و خواستن کار دل و اراده است. اگر به لفظ چیزی گفته می‌شود، باید بیان خواست و اراده قلبی باشد، وگرنه فقط صوت است و ارزشی ندارد. لذا بسیار اتفاق می‌افتد که انسان با اصرار و مکرر به زبان چیزی می‌خواهد، اما به دل خواهان آن نیست. کسی که برای خواسته‌اش تلاشی نمی‌کند، معلوم است که نمی‌خواهد. مَثَل کسی که مقام قرب شهدا را می‌خواهد اما تلاش نمی‌کند، مانند کسی است که عِلم بخواهد، اما تحصیل علم ننماید. راجع به همه دعاها نیز همین طور است. کسی که چیزی بخواهد، خودش تلاش درستی برای رسیدن می‌کند. لذا امام رضا (ع) فرمود: کسی که دعا کند و دنبالش نرود، خودش را مسخره کرده است.
*- گاهی انسان چون در لفظ از خدا چیزی می‌خواهد، گمان می‌کند که دعایش را نزد خدا برده است، لکن در عمل امید دارد که دیگری خواسته‌اش را مستجاب نماید. یعنی برای آن دیگری استقلال در تأثیر قائل می‌گردد. نه این که از خدا بخواهد وسیله‌سازی کند، چه آن دیگری باشد یا هر کس دیگری. بلکه باور، امید و اتکایش به همان دیگری است. پس در چنین حالتی او خدا را نخوانده است، بلکه لفظش خداست، دلش دیگری را می‌خواند. منتهی وقتی کارش نمی‌شود، به خدا معترض می‌گردد که پس چرا ندادی؟
*- گاهی انسان در ضمن این که خواسته‌ای دارد و آن را نیز از خدا می‌خواهد، کارهای دیگری می‌کند که راه دعایش را می‌بندد و یا استجابت را به تأخیر می‌اندازد یا کلاً منتفی می‌کند. گاه انسان دچار گناهان یا خطاهایی می‌شود که پرده‌های حفاظتی را می‌درد (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ)، گاه گناهانی می‌کند که سبب می‌شود مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها بر او ببارد (اَللّـهُمَّ اغْفِـرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ النِّقَمَ)، گاه گناهانی می‌کند که نعمت‌های داده شده و نعمت استجابت را نیز ضایع می‌کند (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُغَيِّـرُ النِّعَمَ)، و گاه گناهانی می‌کند که دعای او را حبس می‌کند (اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لي الذُّنُوبَ الَّتي تَحْبِسُ الدُّعاءَ).
*- گاهی هیچ شرایطی برای استجابت دعا در آن زمانی که دعا کننده خواسته فراهم نیست.
*- گاهی استجابت در همان فراهم کردن شرایط و زمینه‌های لازم است. مثل کسی که پول و گشایش بخواهد، شغل خوبی سر راهش قرار گیرد و یا علم بخواهد با استاد خوبی آشنا گردد.
*- گاهی آن چه دعا کننده می‌خواهد واقعاً به مصلحتش نیست، ظرفیتش را ندارد، منحرف می‌شود، سبب نزول بلا می‌گردد و...، اما چون اصرار دارد، از خدا می‌خواهد که همه عالم را تغییر دهد تا او به حاجتش برسد. از خدا افزایش ظرفیت ایمان نمی‌خواهد و تلاشی هم در این زمینه نمی‌نماید، اما در عین حال خدا و آخرت را قبول دارد و از خدا مثلاً گشایش بیشری در رزقش می‌خواهد، و حال آن که خدا می‌داند همین گشایش بیشتر، او را منحرف می‌کند و او خواهان این انحراف نمی‌باشد.
«وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» (المؤمنون، ۷۵)
ترجمه: و اگر ايشان را ببخشاييم و آنچه از صدمه بر آنان [وارد آمده] است برطرف كنيم در طغيان خود كوردلانه اصرار مى‏ورزند.
*- گاهی آن چه به خیر خود می‌داند، شرّ اوست و آن چه به شرّ خود می‌داند خیر اوست.
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (البقره، ۲۱۶)
ترجمه: بر شما كارزار واجب شده است در حالى كه براى شما ناگوار است و بسا چيزى را خوش نمى‏داريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى‏داريد و آن براى شما بد است و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد.
*- گاهی آن چه به مصلحت خود می‌داند و به خدا اصرار دارد تا اگر به مصلحتش نیست نیز به مصلحت نماید، به ضرر دیگران است، اما بنده‌ی از خود راضی انتظار دارد که خواست او بشود، به دیگران هر چه می‌شود بشود.
*- گاهی به وسیله لازم متوسل نمی شود. استجابت هر دعایی وسیله‌هایی می خواهد که باید دعا کننده به آن متوسل گردد و از جمله وسیله‌ها بعد از توسل به اهل بیت (ع)، توسل به نماز، به دعا، به نیکی به پدر و مادر، صله ارحام، صدقه و ... می باشد. خود فرمود برای تقرب وسیله بجویید و تلاش کنید. و البته که باید وسیله متناسب با هدف باشد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ و َابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‌« (المائده، ۳۱)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از خدا پروا كنيد و به او [توسل و] تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
*- ... و خلاصه هزاران هزار حالت و شرایط دیگر.
اما در عین حال فرمود: از رحمت من ناامید نشوید، مشرک نگردید، از من بخواهید، به فضل و رحمت من امیدوار باشید، به من توکل کنید، اعتماد کنید و دعا کنید. نه این که انسان فقط یک لفظی بر زبان براند، سپس مانند اربابان یا فرماندهان معترض گردد که چرا به اجرا در نیامد و نامش را هم عدم استجابت دعا بگذارد.

موفق باشید.

سلام یه سوالی همیشه ذهن منو مشغول میکنه که آیا خدا بنده هاش رو درک میکنه؟
من احساس میکنم که خدا نمیتونه بنده اش رو و حال و میزان درد و غصه اش رو درک کنه
هر درد و غصه ای اندازه ای داره از کم تا بسیار زیاد ، اما به نظرم بسیار زیاد هم خودش خیلی اندازش متفاوته
بعضی وقتها نمیدونم چطور اندازه درد و غصه ام رو بگم ازبس برای من زیاده و حس میکنم خدا من رو و اندازه درد و غصه ام رو درک نمیکنه چون قطعا اگه درک میکرد نمیذاشت توی اون حال بمونم و به دادم میرسید
هیچکس نمیتونه کس دیگه ای رو درک کنه و شما هم نمیتونید منو درک کنید نمیگم بدتر از حال من وجود نداره ها ولی اون اندازه برای من غیر غابل تحمل هست دقیقا میشه اسمه بی نهایت روش گذاشت
امیدوارم متوجه حرف من شده باشین
من اصل مطلبم همینه که حس میکنم خدا بنده اش رو درک نمیکنه چون جاش نیست و بنظرم اگه اندازه ش رو بدونه قطعا به داد بندش میرسه

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
قطعا خدای متعال که خالق انسان هاست، درک صحیحی از مخلوقات خود دارد و در همین راستا برنامه زندگی اش را کارگردانی می کند. این مشکل ماست که اعتماد به این کارگردان نداریم!

این شکایت را از زبان خیلی‌ها، حتی از زبان خودم، می‌شنوم، «چرا خداوند در مشکلاتم کمکی به من نمی‌کند؟» این سوال کاملاً منطقی است. خیلی از افراد از اینکه بخواهند چرای چیزی را از خداوند سوال کنند یا اینکه بخواهند این بحرانی که برایشان پیش آمده را حل کنند، می‌ترسند. از اینکه تصور کنند ایمانشان به اندازه کافی قوی نیست یا قدرت نداشته‌اند با این مشکلات کنار بیایند. و نمی‌خواهند هم که دیگران چیزی بدانند چون ممکن است فکر خوبی درموردشان نکنند.

اگر شرایط زندگی برایمان سخت می‌شود، باید بدانیم چرا و اینکه چه باید بکنیم. در غیر اینصورت سردرگم، خسته و ناامید خواهیم شد. در متون مذهبی داوود پیامبر را می‌بینیم که باوجود همه دشواری‌هایی که برایش پیش می‌آید، باز ایمان و اطمینان خود را از دست نداده و بیشتر از هر کس دیگری از دستورات خداوند پیروی می‌کند. او این کارها را بدون اینکه کتاب آسمانی از قبل برایش مهیا شده باشد و بدون هیچ منبعی برای کمک گرفتن انجام می‌دهد. بااینکه سوالات سختی از خداوند می‌پرسد اما دست از تلاش نمی‌کشد. داوود پیامبر صمیمانه و با همه وجود، حتی در مواقع سختی، به خداوند ایمان و اطمینان داشته و بااینکه مشکلات پی‌درپی برایش اتفاق می‌افتد، ایمان خود را از دست نمی‌دهد.

اول باید نگرش خود را به زندگی اصلاح کنیم. خیلی از ما بااینکه افرادی مذهبی هستیم اما گاهی با گوش دادن به آموزشهای غلط و توصیه‌های مخرب، دیدگاه‌ها و انتظارات اشتباهی پیدا می‌کنیم. قبل از هر چیز باید بدانیم که اتفاق بد همیشه می‌افتد! این اتفاقات برای آدم‌های خوب هم می‌افتد. همه ما در طول زندگی با آزمایش های مختلف، مشکلات و سختی‌های زیادی روبه‌رو می‌شویم. بنابراین چیزی که باید بفهمیم این است که در مواجهه به این مشکلات باید چه بکنیم.

اینکه چه درس‌هایی از آن اتفاقات بگیریم و از آنها در مسیر رشد و تعالی خود استفاده کنیم.

نگاه خداوند به مشکلات و سختی‌ها مثل نگاه ما نیست. جایی که ما استرس می‌بینیم او فرصت می‌بیند. چیزی را که ما بحران می‌بینیم، او رشد و تعالی می‌بیند. هدف خداوند در زمان‌های بحران و سختی، درس دادن به بندگان خود است. این مشکلات برای آموزش دادن و رشد ما هستند. و وقتی از آنها درس بگیریم و طوفان‌های زندگی را پشت سر بگذاریم، وعده بزرگ خداوند را خواهیم دید. پاداش فوق‌العاده‌ای که برای ما در نظر گرفته است، از طریق جاودانگی به ما می‌رسد. ما باید در زمان‌های سختی، لذت و فرصت‌ها را ببینیم. چون یاد خواهیم گرفت که در سختی‌ها هم لذتی شیرین و فوق‌العاده وجود دارد. نباید تا رفتن به بهشت صبر کنیم. می‌توانیم یاد بگیریم زندگی‌مان را سراسر از لذت کنیم، کسی شویم که هم خودمان می‌خواهیم هم خداوند.

بنابراین وقتی خداوند آزمایشتان می‌کند، و اتفاق‌های بد برایتان می‌افتد، باید به آن بعنوان زمانی برای درس گرفتن و اعتماد به خداوند نگاه کنیم. و وقتی این سختی‌ها تمام شد، می‌توانیم به عقب نگاه کرده و ببینیم که این سختی‌ها برایمان لازم بوده است و الان به لطف خداوند آدم بهتری هستیم.

من هیچوقت دوست نداشتم مورد آزمایش و امتحان قرار بگیرم. سالیان سال همه تلاشم را می‌کردم که از امتحان بیرون بیایم. اما این امتحانات همچنان اتفاق می‌افتاد. به همین دلیل باید راهکارم را عوض می‌کردم تا ببینم در پس این امتحانات چیست. این یعنی باید تشخیص می‌دادم که این بحران‌ها چالشی از طرف خداوند است تا درس‌هایی ارزشمند برای رشد کردن و قوی‌تر شدن بگیرم. آنوقت پاداشی گرفتم که قبلاً تجربه نکرده بودم. خداوند رشد بیشتر و بیشتر را برایم فراهم کرد. اینجا بود که وقتی طوفان مشکلات و سختی‌ها دوباره به سراغم می‌آمد، برای آن آماده بودم، چون دیگر آنها را به عنوان فرصتی برای به دست آوردن رشد و قدرت بیشتر می‌دیدم. به این ترتیب سختی‌ها ابزاری برای رشد و رسیدن به تعالی خواهد شد.

برای اینکه انسانی شاد باشیم و در زندگی احساس خوشبختی کنیم، باید به زندگی بعنوان یکسری فرصت‌های حل مشکل و درس گرفتن نگاه کنیم. چون مشکلاتی که با آنها روبه‌رو می‌شویم یا همه قدرت و توان ما را گرفته و یا رشدمان می‌دهند. درنتیجه، راه به سمت خوشبختی با واکنش ما به اینها مشخص می‌شود. متاسفانه بیشتر آدم‌ها قادر به دیدن دست خداوند در زندگی‌هایشان نیستند. به همین دلیل انتخاب می‌کنند که اجازه دهند تمرکز زندگی‌شان را روی مشکلاتشان قرار داده و عنان اختیار زندگی‌شان را دست آن دهند. مثل تروریستی که تفنگ روی شقیقه‌شان قرار داده و به آنها اجازه کمک گرفتن از کسی نمی‌دهد.

خداوند می‌خواهد از مشکلات ما به نفعمان استفاده کند، برای اینکه ما را به انسان‌های بهتر و قوی‌تری تبدیل کند تا بتوانیم هم خودمان زندگی بهتری داشته باشیم و هم به دیگران در زندگی‌هایشان کمک کنیم. بنابراین انسان‌های ناراحت، سردرگم، بی‌انگیزه به مشکلاتشان واکنش غیرمنطقی می‌دهند تااینکه از آن بعنوان یک آموزش معنوی استفاده کنند. اما چطور می‌توانیم خودمان را در مسیر درست قرار دهیم؟

طوفان‌های زندگی در راهند

مشکلات غیرقابل‌پیش‌بینی بخشی از زندگی هستند. آنها مثل طوفانند. ممکن است در یکی از سه دسته طوفان‌های زندگی قرار داشته باشید: یا یکی از آنها را پشت سر گذاشته‌اید، یا الان در یکی از این طوفان‌ها هستید، یا یکی از این طوفان‌ها را پیش رو دارید. درست مثل طوفان، راه گریزی از این مشکلات ندارید، حتی اگر خودتان را در سرپناهی مخفی کنید، طوفان هنوز همانجاست. به همین دلیل باید یاد بگیریم چطور برای آن آمادگی پیدا کرده و بیرونشان کنیم.

دلیل طوفانتان را بفهمید

هوای بد به دلایل علمی اتفاق می‌افتد، بخاطر مناطق کم‌فشار، چرخه‌های تبخیر و از این قبیل. مشکلات ما در زندگی هم یک دلیل ریشه‌ای دارند. دلیل مشکلات شما چیست؟ برای اینکه این را بفهمید باید به عمق ترس‌ها و تجربیاتتان نفوذ کنید. باید از چیزهایی که دوست ندارید با آن روبه‌رو شوید پرده بردارید.

نباید فقط به چیزهایی که می‌دانید بسنده کنید. چون باعث می‌شود صبرتان را از دست بدهید و دیگر به توصیه‌های خوب دیگران گوش ندهید و درنتیجه تصمیمات غلط بگیرید. بنابراین وقتی ابرهای طوفان‌زا پدیدار می‌شوند، دیگر وقت بی‌صبری کردن و نادیده گرفتن آنها به این امید که خودشان از بین بروند نیست. زمان این است که دست خدا را در زندگی و دعاهایمان ببینیم.

از زمان برای پیدا کردن دلیل استفاده کنید. شاید انتخاب بدی داشته‌اید؟ توصیه بدی گرفته‌اید؟ گناه کرده‌اید؟ یا شاید هم ایمان و اعتقاد کافی ندارید و خدا میخواهد به او روی بیاورید، شاید نمی‌توانید دلیل را پیدا کنید. به حضرت ایوب هم هیج دلیلی داده نشده بود. بنابراین اگر نگاهی دقیق به درون خودتان بیندازید و فقط به توصیه‌های الهی عمل کنید و باز هم دلیل را پیدا نکردید، دیگر به دنبال دلیل نباشید. شاید خداوند نمی‌خواهد شما دلیل آن را بدانید یا شاید آمادگی کافی برای آن ندارید. اما در بیشتر موارد، دلیل خیلی ساده پیش رویتان قرار می‌گیرد، فقط کافی است که ترس و انتظاراتتان را کنار بگذارید تا آن را ببینید.

بفهمید نتیجه مشکل چه خواهد شد

نتیجه و احتمالات مسیر و تصمیمات ما چه خواهد شد؟ برای دیدن فرصت‌ها برای وسعت بخشیدن به نگرشمان، تقویت مهارت‌هایمان و ساختن شخصیتمان باید از مشکلاتمان درس بگیریم. و باید این کار را برای آماده‌سازی خودمان انجام دهیم و لازم نیست تا آخر کار برای فهمیدن همه چیز صبر کنیم. چون وقتی نگرش درس گرفتن داشته باشیم، طوفان‌ها دیگر سخت به نظر نخواهند رسید و با استرس و مشکل کمتر نعمت‌ها و رشد را به دست می‌آوریم. به جلو نگاه کنید، طبق آن برنامه‌ریزی کنید و همگام با خداوند پیش روید.

واکنش‌تان را ارزیابی کنید

باید از خودمان بپرسیم که به این مشکل چطور واکنش می‌دهیم. بهترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم چیست؟ داشتن یک واکنش درست و الهی، سه ویژگی دارد:

۱. با مشکل مقابله کنید. نمی‌توانید با نادیده گرفتن مشکلات آنها را حل کنید. این فرایند به هیچ عنوان ساده نیست زیرا ما را ملزم می‌کند خودمان را فراموش کرده و خدا را باور کنیم. برای این کار، باید تمرکز را از اراده خودمان برداشته و به اراده خداوند نزدیک کنیم. آنوقت نگرش درست با دعا کردن به درگاه خداوند و وعده‌های او به دست می‌آید. باید بدانید که خداوند قدرت و استقامت لازم را به شما خواهد داد زیرا چیزی که ما را به جلو می‌برد قدرت خودمان نیست، قدرت خداوند است.

۲. به گناهتان اعتراف کنید و توبه نمایید. خیلی اوقات این مشکلات و بحران‌ها را گردن خودمان می‌اندازیم. با گناه یا تصمیمات اشتباه و گوش دادن به توصیه‌های نادرست. بنابراین باید تقصیر خودمان را فهمیده و آن را اصلاح کنیم. اگر لازم بود از خداوند یا دیگران بخشش بخواهید. باید آنقدر بزرگ باشیم که روح الهی در ما زندگی کند و با غذا خوردن نیست که بزرگ می‌شویم، بلکه با اعتراف به گناهانمان، قبول تقصیراتمان و اشتیاق به اصلاح است. نمی‌توانیم تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم یا بهانه بیاوریم. بااینحال خیلی‌ها ممکن است کارهایی بکنند که زندگی شما را خراب کند. در این شرایط هم باید به دنبال بخشی از مشکل که تقصیر خودمان بوده بگردیم، با نگاه کردن به انگیزه‌ها و رفتارهایمان. مسئولیت‌پذیر بودن شاید کار سختی باشد اما یک دستور الهی است.

۳. وعده‌های الهی را قلباً باور داشته باشید. به سراغ کتاب‌های آسمانی بروید. وعده‌های خداوند در کتاب‌های آسمانی بیان شده‌اند. فقط کافی است به آنها به عنوان یک کارت اعتباری بدون محدودیت نگاه کنید که نیازی به برگرداندن پول ندارید، مگر با عشق، اعتماد و اطاعتتان. کلمات این کتاب‌ها شما را در مسیر زندگی‌تان هدایت می‌کنند.

این روشی است که برای محکم کردن پایه‌های خانه‌تان برای محافظت دربرابر طوفان به آن نیاز دارید. به این ترتیب، وقتی بحران و مشکل پیش می‌آید، خواهید توانست آن را با قدرت بیشتر بیرون کرده و در زندگی احساس خوشبختی بیشتری کنید.

اما چرا باید دچار این مشکلات شویم؟ آیا راه بهتر و آسان‌تری نیست؟ چرا، می‌توانیم خدا را نادیده گرفته و انسانی ناراحت، بدون چارچوب، نادان و سردرگم زندگی کنیم. اما بعد از این مدت کوتاه زندگی در این جهان، تمام عمر در بهشت خواهیم بود، جایی که پاداش، شخصیت و روابطمان با چیزی که در این دنیا یاد گرفته‌ایم مشخص می‌شود.

من در طول دوران سختی‌ها و مشکلات زندگی‌ام، پنج روشی که خداوند از این مشکلات در زندگی ما استفاده می‌کند را یاد گرفته‌ام:

۱. خداوند از مشکلات برای آزمایش کردن شما استفاده می‌کند.

آدمها می‌توانند مثل قوطی‌های کنسرو غذا بدون برچسب باشند. اگر بخواهید بدانید درون آنها چیست، باید آنها را باز کنید! آیا لازم است خداوند شما را باز کند؟ آیا لازم است ایمانتان را با آزمایش کردن شما محک بزند؟ شما چطور واکنش می‌دهید؟ چه چیزهایی یاد گرفتید؟ فکر می‌کنید این مشکلات چه چیزی درمورد شما آشکار خواهد کرد؟ آیا میل و اراده‌تان به شما حکمرانی می‌کند یا خداوند تنها حکمران زندگی شماست؟

۲. خداوند از مشکلات برای هدایت شما در مسیر درست استفاده می‌کند.

گاهی لازم است برای اینکه بیدار شویم، خداوند به صورتمان سیلی بزند. بدون آن ممکن است کورکورانه در مسیر اشتباهی قدم برداریم که به ناامیدی بیشتر منتهی خواهد شد. ما آمدن آن را نمی‌بینیم چون اراده ما در مسیر اراده اوست. و حالا خداوند آنجاست و از ما محافظت می‌کند، حتی وقتی او را نمی‌بینیم. و اگر اراده‌تان در مسیر اراده خداوند بود مراقب باشید، چون ممکن است برای به حرکت درآوردن شما، شعله‌ای زیرتان روشن کند. اگر اینکار را نکند، یعنی دوستتان نداشته است. درست مثل والدینی که فرزندشان را از روی عشق به آنها تربیت می‌کنند. اگر اراده‌مان را در اختیار خداوند بگذاریم، مشکلات، ما را در مسیر درست می‌اندازند. عشق او برای انگیزه دادن به ما آنجاست و ما را به بهترین شکل خودمان تغییر خواهد داد.

۳. خداوند از مشکلات برای تربیت شما استفاده می‌کند.

گاهی اوقات تنها راه درس گرفتن در زندگی و تبدیل شدن به یک انسان بهتر فقط از طریق رنج و شکست است. مثل کودکی که والدینش به او می‌گویند به شعله گاز دست نزند. و همه ما در کودکی یکبار هم که شده اینکار را کرده‌ایم. بعد با سوختن درس گرفته‌ایم. اما اینطور نیست که خداوند از صدمه دیدن ما لذت ببرد. به هیچ عنوان. او آنقدر ما را دوست دارد که همه این کارها را برای نزدیک کردن ما به خودش انجام می‌دهد. درد بخشی از زندگی است. بنابراین بهتر است انتظار آن را داشته باشیم و از ‌آن درس بگیریم تا دیگر دچار سوختگی نشویم. بیشتر آدم‌ها فقط از طریق از دست دادن پول، سلامتی و روابطشان است که قدر آنها را می‌فهمند.

۴. خداوند از مشکلات برای محافظت از شما دربرابر آسیب‌های بزرگتر استفاده می‌کند.

مشکلات می‌توانند نعمت باشند زیرا می‌توانند از بروز آسیب‌های بسیار شدیدتر جلوگیری کنند. مثل خراب شدن ماشین درصورتیکه اگر جلوتر می‌رفت با قطاری که از ریل خارج شده برخورد می‌کرد. خراب شدن ماشین بسیار استرس‌زا و پرهزینه است اما برخورد قطار با ماشینتان از آن هم بدتر است.

۵. خداوند از مشکلات برای اصلاح و قوی‌تر کردن شما استفاده می‌کند.

مشکلات مهمترین عنصر ما برای ساختن شخصیتمان هستند. رمز این عناصر اصلی این است که باید به طریق درست استفاده شوند تا درست کار کنند. و این طریق درست همان راه واکنش دادن ما و یادگیری‌مان است. خداوند بیشتر به شخصیت ما علاقه‌مند است تا راحتی‌مان. معنای زندگی، دلیل زندگی‌مان، رابطه ما با خدا و بعد با اطرافیانمان است. بنابراین مهمترین چیزی که در این روابط داریم شخصیتمان است. دو چیزی که با خودمان از این دنیا می‌بریم روابط و شخصیتمان است.

می‌توانیم در زمان مشکلات هم لذت ببریم. مشکلات به ما کمک می‌کنند که صبور باشیم و صبر شخصیتمان را قوی‌تر کرده و کمکمان می‌کنند هر بار بیشتر به خداوند اعتماد کنیم تااینکه در نهایت امید و ایمانمان بیشتر و قوی‌تر شود.

این نکته مهم را به خاطر داشنه باشید: خداوند مراقب شماست، حتی وقتی شما او را نمی‌بینید. ما بخاطر گناهانی که در دنیا اتفاق می‌افتد وارد امتحان و سختی می‌شویم اما با تشخیص گناهانمان و اعتراف به آنها و توبه کردن می‌توانیم رشد کنیم. آنوقت با درس گرفتن از این تجربیات می‌توانید بیشتر و بیشتر رشد کنیم. وقتی در مسیر الهی قدم بردارید و بگذارید عشق الهی به شما حکمرانی کند، شادی و خوشبختی‌تان در زندگی بیشتر خواهد شد.

اما وقتی اشتباه می‌کنیم چه می‌شود؟ چطور می‌توانیم سختی‌های زندگی را درست کنیم؟ وقتی اتفاقات بد برایمان می‌افتد چه باید بکنیم؟

هدف اصلی ما باید درس گرفتن از اشتباهات و تجربیاتمان باشد تا بتوانیم ایمان و اعتقادمان را تقویت کنیم.

از خداوند بخواهید که مشکلاتتان را کمتر کند. این انکار یا نادیده گرفتن مشکلات نیست، شما به دلیلی وارد این مشکلات شده‌اید.

برای کمک گرفتن از دیگران راغب باشید. خودتان را از آنها جدا نکنید. دین پدیده‌ای انفرادی نیست، یک کار گروهی است مملو از ارتباطات و فرصت‌های مختلف.

تلخی نکنید. انتخاب با شماست: بهتر شوید یا تلخ‌تر. چطور می‌توانید از تلخی دوری کنید؟ چیزی که نمی‌تواند تغییر کند را بپذیرید. روی چیزهایی که هنوز دارید تمرکز کنید، نه چیزهایی که از دست داده‌اید.

چیزهایی که در زندگی مهم است را به یاد آورید. مطمئناً اینها اموال و دارایی‌هایمان نیستند. کارمان، اتومبیلمان، اسباب‌بازی‌هایمان، تحصیلاتمان، قدرت، ظاهر یا شخصیت اجتماعی‌مان نیست. روابط است که اهمیت دارد نه چیزها.

تکیه‌تان بر خداوند باشد. این منبع اسرارآمیز قدرت است که در زمان‌های سختی قدرت و شکیبایی لازم را به شما می‌دهد.

چطور این کار را بکنیم؟

اعتماد و تکیه‌تان بر خداوند باشد. ثبات‌قدمتان از اینجا می‌آید.

یاد بگیرید که گوش کنید. با دعا و نیایش به صدای خداوند و توصیه‌های او گوش دهید.

موفق باشید.

سلام
۲۷ سالمه هیچ چیز تو زندگی کم ندارم از محبت تا هرچی که فکرش بکنید. پولدار نیستیم اما در حد خود داشتیم. فقط و فقط یک مشکل بزگ دارم که هرکاری که فکرش را بکنید انجام دادیم اما حل نمیشه که نمیشه.
تا اینکه وقتی یک روز به یکی از دوستام گفتم من تو زندگی فقظ یک مشکل دارم و در کل زندگی خوبی دارم. اما اون مشکلم مشکل کمی نیست.

دوسته من در جوابم حرف زیبایی زد: گفت شیوا جان همه توی زندگیشون مشکل دارن شاید هزاران مشکل. اما تو از زندگیت راضی هستی و فقط یک مشکل بزرگ داری. خب فکرش را بکن اگه این مشکل بزرگ تو تبود الان یدونه مشکلم نداشتی. خب این میشد فرق گذاشتن تو با بنده ی های دیگه خدا.

الان با مشکلم کنار اومدم. بجای سرکوب کردن مشکلم در برابر دیگران با اففتخار از اون مشکل دفاع میکنم.

بنطرم باید فهمید از زندگی چه می خواهیم. شاید بعضی از حاجت های ما واقعن بعد از براورده شدن بشن ملکه ی عذاب. به خدا به عینه دیدم که میگم.

زندگی به شطرنجه. ما مهره های اون شطرنجیم. خداوند این مهره هارو چیده. به دنیا اومدن که دست خودمان نبود. حتی انتخاب خانواده هم دست خودمان نبود. دختر و پسر بودن هم دست خودمان نبود. واقعن برای چیه این دنیا داریم می جنگیم. خدا هست و ما مهره ی شطرنج. حداقل نقش خودمان را خوب بازی کنیم تا سرافکنده نباشیم.

همیشه میگم عیب نداره دنیا هر چی بلا میخوای سرما بیار اما من اون دنیا حرفا دارم برای خدا.

توکل بر خدا
حداقل خدا کارایی هم که میکنه بی منته

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
به شما به خاطر درک جدیدتان تبریک عرض می کنیم.
مشکلات دنیا عین لطف و رحمت خداوند است؛ بزرگان ما معتقدند عنایاتی که در مصیبت هست، از عنایات در نعمت بیشتر است!

امیرالمؤمنین در بخشی از حکمت ۸۹ نهج‌البلاغه می‌ فرمایند: «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ» هر که مابین خود و خدا اصلاح کند، خداوند مابین او و مردم را اصلاح نماید، و هر که کار آخرت را اصلاح کند، خدا کار دنياى او را اصلاح نمايد.

اصلاح دنیا در گرو اصلاح آخرت

حضرت در این حکمت می‌فرمایند: «هر کس امر آخرتش را اصلاح کند؛ خدا امر دنیایش را اصلاح می‌کند.» هر انسانی دوست دارد مشکل مالی نداشته باشد. دغدغه معاش، دغدغه انسانهاست؛ اما مشکل اینجاست که برخی برای رسیدن به این معاش از نماز اول وقت و یا سایر اعمال عبادی‌شان می‌زنند؛ برخی روزه نمی‌گیرند تا قوتشان برای کار و به‌تبع آن درآمدشان کمتر نشود و این درحالی است که در روایتی آمده است: مردم براى اصلاح دنيا چيزى از دين را ترک نمى‏گويند، جز آن‌که خدا آنان را به چيزى زیان‌بارتر دچار خواهد ساخت.[۱] کار و کسب روزی خوب است و ثواب بسیاری دارد، همان‌طور که در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) آمده است: «الکادُّ عَلى عِیالِهِ مِن حَلالٍ کَالمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللّه»[۲] اما مشروط به اینکه از دین مایه نگذارد و آخرتش را به قربانگاه نکشاند.

اینجا سؤال مطرح می‌شود که چگونه امر آخرت‌مان را اصلاح کنیم:

اولین لازمه اصلاح امر آخرت این است که آخرت بزرگ‌ترین دغدغه ما باشد. دغدغه پول و معیشت نباید جای بزرگ‌ترین دغدغه آدمی را بگیرد. همان‌طور که می‌خوانیم: «لاَ تَجْعَلِ الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّنَا». دوم اینکه در تعارض بین دنیا و آخرت، آخرت را ترجیح دهیم. سومین نکته هم اینکه برای آخرت‌مان کار کنیم. انسان برای روز قیامت خودش را آماده پاسخ‌گویی کند، یاد قیامت باشد و به عشق قیامت کار کند؛ همان‌طور که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) دستور می‌دهد: «وَ اعْمَلُوا لِلْجَنَّةِ عَمَلَهَا»[۳]

سازوکار اصلاح امر دنیا

ممکن است سؤال شود، به فرض ما این امور را رعایت کردیم، خداوند چگونه امر دنیایمان را اصلاح می‌کند؟ در ذیل در حد فهم خودمان به بررسی آیات و روایت در این زمینه می‌پردازیم:

تقوا اسباب اصلاح امر دنیاست و خداوند نمی‌گذارد انسان متقی در بن‌بست بماند؛ چراکه فرموده است: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» و از آنجایی که او گمان نمی‌کند، روزی‌اش می‌دهد: «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب»[۴]. یکی از راه‌ها برای فهمیدن این مطلب، شنیدن خاطرات بزرگ‌ترهاست، خاطرات افراد سالخورده از نحوه ازدواج، مشکلات زندگی و توسعه کارشان، همه نشان‌دهنده این است که خدا به وعده‌اش عمل کرده است. مثلاً در مورد ازدواج جوانان خداوند می‌فرماید: «وَ أَنْکحُوا الأيامى‏ مِنْکمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِکمْ وَ إِمائِکمْ إِنْ يَکونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ»[۵] جوانان را به ازدواج درآورید. اگر فقیرند نگران نباشید، خداوند این‌ها را از فضل خودش بی‌نیاز می‌کند، چراکه او واسِعٌ عَلِيمٌ است. خداوند وسعت دارد و نسبت به اصلاح امور علم دارد. اما برخی از جوانان می‌گویند ازدواج نمی‌کنیم، درحالی‌که نمی‌دانند یکی از بهانه‌های وسعت رزق، همین همسر است. چراکه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) فرمود: روزی با همسر و فرزندان است.[۶]

البته لازم به توضیح است که دیدن وعده پروردگار صبر می‌خواهد. بعضی‌ها کم‌صبرند، لذا وعده خدا را نمی‌بینند، مانند بچه‌ای که گرچه می‌بیند مادر برای رفع تشنگی او به دنبال آب است، اما بازهم فریاد می‌زند و آب می‌طلبد. گاهی انسان‌ها نیز چنین بی‌صبرند. بالاخره رسیدن به درجات، بدون صبر در برابر مشکلات امکان‌پذیر نیست. قرآن کریم ضمن اشاره به همین مطلب می‌فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِکمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ، وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ»[۷]، آيا گمان کرديد داخل بهشت مى‏شويد بى آن‌که حوادثى همانند حوادث گذشتگان به شما برسد؟ همانا که گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها به آن‌ها رسيد و آن‌چنان ناراحت شدند که پيامبر و افرادى که ايمان آورده بودند، گفتند: «پس يارى خدا کى فرامی‌رسد» آگاه باشيد که يارى خدا نزديک است.

در خطبه‌ی ۱۹۸ در این مورد آمده است: هر کس اخذ به تقوا کند، سختی‌ها پس از نزدیکی‌اش دور می‌شود، امور شیرین می‌شود بعد از تلخی، یعنی باید انسان تا حدودی تلخی را تحمل کند. فرمود امواج بلا کنار می‌رود پس از آنکه تراکم پیدا کرده بود و امور دشوار تمام می‌شود، بعد از فروریختن دشواری‌ها. لذا انسان اگر بخواهد ساخته شود باید کمی با مشکلات دست‌وپنجه نرم کند.[۸]

خاطر نشان می‌شود،‌ سرویس فرهنگ خبرگزاری قدس آنلاین از این پس انشاء‌الله روزهای شنبه و سه‌شنبه به مرور موضوعی حکمت‌های نهج‌البلاغه مولانا امیرالمؤمنین(ع) در کلام حجت‌الاسلام و المسلمین نظافت خواهد پرداخت.

[۱] نهج‌البلاغه، حکمت۱۰۶

[۲]  الفروع من الکافى محمد بن يعقوب کلينى، ج۵، ص۸۸

[۳] نهج‌البلاغه، خطبه۱۳۱

[۴]  طلاق، ۳-۲

[۵]  نور،۳۲

[۶] الرزقُ مَعَ النساءِ و العيالِ - نور الثقلين، ج ۳، ص ۵۹۵

[۷]  بقره، ۲۱۴

[۸]  در حکمت۲۶۹ نیز در همین رابطه آمده است: مردم در دنيا دو دسته‏اند، يکى آن کس که در دنيا براى دنيا کار کرد و دنيا او را از آخرتش بازداشت، بر بازماندگان خويش از تهيدستى هراسان و از تهيدستى خويش در امان است، پس زندگانى خود را در راه سود ديگران از دست مى‏دهد. ديگرى آن که در دنيا براى آخرت کار مى‏کند و نعمت‏هاى دنيا نيز بدون تلاش به او روى مى‏آورد، پس بهره هر دو جهان را چشيده و مالک هر دو جهان مى‏گردد و با آبرومندى در پيشگاه خدا صبح مى‏کند و حاجتى را از خدا درخواست نمى‏کند جز آن که روا مى‏ گردد.

موفق باشید.

با سلام
بسياري از نظرات و پاسخها رو خوندم.از جوابها نمي تونم قانع بشم.اولا فرض ميشه عمر كوتاهه و بالطبع دوره اين زندگي سخت و محدود آزار دهنده زياد نيست.يك انسان معمولي بطور طبيعي بين ٧٥ تا ٨٥ سال و بيشتر عمر ميكنه چطور ميگيد كوتاهه؟ما الان در اين دنيا و با مقياسهاي اين دنيا داريم زندگي ميكنيم به ما چه كه از نظر مقياسهاي اون دنيايي اين دوره كوتاهه؟اين دوره عمر براي كسي كه در اين دنيا زندگي ميكنه خيلي هم كوتاه نيست و بسياري از افرادي كه دچار مشكلات چه خود ساخته و چه غير ارادي شدن به ميانه عمر كه ميرسن دوست دارن كه اين كابوس تموم بشه اما هنوز در شرايط عادي دهها سال ديگه بايد به رنج كشيدن ادامه بدن.ميگيد استجابت دعا شرايطي داره كه يكي از اونها گناه نكردن هست.خوب چرا خدا به همه ميگه دعا كنيد؟ميگفت اي پيامبر تو و بنده هاي خاص من دعا كنيد و استجابت اون رو انتظار داشته باشيد و به بقيه هم بگيد استجابت دعا شرايط سختي داره كه بسياري از مردم فاقد اون هستن پس بي خود اميدوار به مستجاب شدن دعاشون نباشن.نه تنها اين رو نگفته بلكه گفته نا اميدي گناه كبيره اي در حد شركه.من نمي فهمم چرا وقتي اكثر قريب به اتفاق دعاهامون مستجاب نميشه و نوازش و حمايت خداي يكتا و قادر و مهربان رو نمي بينيم ديگه چه اميدي بايد داشته باشيم؟چرا اصلا فكر كنيم كه خدا سميع هست و كمكمون ميكنه؟من ١٨ سال هست كه بيماري اعصاب دارم.حتي دكترها به من گفتن نبايد ازدواج كنم و در آستانه چهل سالگي نه زندگي دارم نه زني نه فرزندي.به تازگي هم كه متوجه شدم به بيماريها و مشكلات ارثي و ژنتيكي كه كمتر از ١٠ درصد ممكن بود گريبانگيرم بشه مبتلا شدم و حتي ظاهر من به زودي زشتتر و كريه تر خواهد شد و همين خودش مشكلات عصبي من رو هم تشديد كرده.اين رو كجاي دلم بذارم؟مشكلات ژنتيكي كه در هيچ كدوم از اعضاي فاميل تا يكي دو نسل قبل كه ميشناسم هم نيست چطور سر از جسم رنجديده من درآورده؟فقر مشخصه اصلي زندگي من هست و حتي در همون جاييكه كار ميكنم معادل يك سوم بقيه حقوق ميگيرم در حاليكه تحصيلات و سابقه بيشتري دارم و وقتي هم كه اعتراض ميكنم كه از عهده خرجهاي ابتدايي زندگي هم بر نميام ميگن اگه ناراحتي استعفا بده برو.نزديك بيست سال پيش دعايي كرده بودم كه به تازگي تا حدودي مستجاب شده و من موندم دعايي كه در اول جووني مي تونست زندگي من رو تغيير بده الان چه تاثيري روي من و زندگي و شغلم ميتونه داشته باشه؟روحانيون هميشه دلداري ميدن مردم رو كه خداوند در قرآن چهار برابر سختي و گرفتاري از گشايش و آرامش سخن گفته پس گرفتاريها دائمي نيستن و چندين برابر اون آرامش وجود داره!پس كو؟من تو زندگيم آسايش نمي خوام به فقرم خو كردم اما كو اون آرامش معهود و كو اون سلامتي جسمي و روحي كه ديگران از اون برخوردارن؟مدام از سختي و رنج زندگي ائمه صحبت ميشه.مي تونين دقيقا به من بگين سختي و رنج زندگي امام رضاي ثروتمند و زيبا و محترم كجا بوده؟يا امام سجاد يا امام باقر؟حتي امام حسين هم ٥٧ سال در رفاه و احترام و برخورداري زندگي كرد حالا يه هفته هم مصيبت ديد.اينها حتي مشكل دعا كردن هم نداشتن و مثل ما خودشون رو فراموش شده و مورد بي توجهي خدا نمي ديدن.سختي زندگي اونها بيشتر بوده يا مردم عادي امروز سوريه يا عراق؟با اينهمه تناقض و با اينهمه بي محلي كه خدا به ما ميكنه گاهي با خودم ميگم نكنه خدا اونقدرها هم مهربان يا اونقدرها هم توانا نيست و اينها فقط فرضيات بي پايه اي هستن كه توسط بازرگانان معنويت به خورد ما داده شده.درسته كه خدا بدهي به ما نداره اما آيا دوستمون هم نداره؟از زندگي سختي كه داريم دلش به درد نمياد؟اي خدايي كه دستت ميرسد چرا كاري نمي كني؟حداقل ميگفتي من خداي محمد و آل محمد هستم و بقيه اميدي به من نداشته باشن و با اونها حال نميكنم و اهميتي برام ندارن.چرا مياد و در حديث هاي قدسي از محبت و علاقه عاشقانه به بنده هاش صحبت ميكنه و ما رو اميدوار ميكنه؟چرا انتظار داره وقتي ميبينيم به ما و دردهامون اهميتي نمي ده باز هم دوستش داشته باشيم؟من از خدا به شدت ميترسم ،ميترسم وضع سلامتي و اقتصاديمو از اين هم بدتر كنه .خدا رو موجودي عصباني و پرخاشگر تصور ميكنم كه هر اعتراضي رو در نطفه خفه ميكنه و فشار و شكنجه رو افزايش ميده مگر جز معدودي پيامبر و ولي و وصي كه عشقي دو طرفه بينشون هست.اما در عمق وجودم دوستش ندارم.چطور ميشه كسي رو كه بهت توجه نميكنه و در مقابل تمام التماسها و تضرع هاي تو بي تفاوتي پيشه ميكنه و در مقابل چشمانت تمام اونچه كه نفس كشيدن رو برات راحتتر ميكنه و حتي دهها برابر بيشتر از اون رو مفت و بي دردسر به ديگري ميبخشه دوست داشت در حالي كه در مورد تو بي تفاوت هست ؟.چقدر سخته كه جز اين خدا پناه ديگه اي نداريم.ما كه از سختي دنيا و بي مهري خدامون خسته شديم و حتي اجازه خودكشي نداريم چطور ميتونيم حتي به آخرت اميدوار باشيم در حاليكه بهشت و آسايش اون مختص بنده هاي صبوري هست كه طاقتشون طاق نشده وصداشون در نيومده؟پاسخهاي شما نشون ميده شما هم از اون دسته آدمهاي محبوب خداوند هستين و عمق درد و اندوه و محروميت ما رو درك نميكنيد.خيلي از اونچه كه ميگيد فرضيه هست و ما در زندگيمون لمسش نمي كنيم.به لحاظ تئوري خدا بايد مهربان و حكيم و دلسوز باشه اما در واقعيت هم هست؟

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

نخست به عنوان مقدمه بايد بگوييم سختي ها، گرفتاري ها و رنج هايي كه در اين دنيا گريبانگير برخي انسان ها مي شود لزوما به معناي عذاب الهي براي پاك شدن نيست و همين طور در مقابل، خوشي ها و نعمت هايي كه براي برخي انسان ها رخ مي دهد نمي تواند تنها به معناي اين باشد كه در آخرت عذاب بكشند.
بلكه اين سختي ها و خوشي ها عواملي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود:
۱. آزمايش الهي يك سنت قطعي و حتمي است، آزمايش براي تحقق بخشيدن به نيّات و يا صفات دروني است.(۱)
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ(۲).
آيا مردم گمان كردند به حال خود رها مي شوند و آزمايش نخواهند شد. در اين آيه مي فرمايد ما حتما شما را آزمايش مي كنيم در آيه ديگر موارد آزمايش و امتحان را ذكر مي كند.
وَلَنَبْلُوَنَّكمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَموَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ(۳) .
«و البته شما را به سختي هايي چون ترس و گرسنگي و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بيازماييم».
طبق اين آيات انسان مؤمن و تمامي انسان ها در اين دنياي مادي حتما آزمايش مي شوند پس تعبير صحيحي نيست كه خداوند آنها را عذاب مي كند بلكه امتحان الهي است. امام علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «بلا و گرفتاري مجازات ظالم است و امتحان براي مؤمن و براي انبياء رتبه و مقام و براي اولياء كرامت است.(۴)
۲. ترفيع مقام: از آيات و روايات ظاهر مي شود كه بلاها و سختي ما الطاف الهي هستند. اين الطاف باعث مي شوند كه انسان هاي الهي به مقامات بلند و بزرگ برسند.
امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: «و انّه ليكون للعبد منزلة عند الله فما ينالها الا باحدي خصلتين امّا بذهاب ماله او ببليتة في جسده» همانا براي انسان جايگاهي در نزد خداوند است كه به آن جايگاه نمي رسد مگر به وسيله دو خصلت يا به رفتن مال و يا به بلايي كه در بدنش (بيماري) ايجاد مي شود.(۵)
عبدالله يعفور در نزد امام صادق ـ عليه السلام ـ از مشكلات و مصائب خود گفت امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود اي عبدالله اگر مؤمن مي دانست در مصيبت چه اجري دارد هر آئينه آرزو مي كرد كه با مقراض تكه تكه شود. (۶) پس طبق اين احاديث مشخص مي شود كه اين سختي ها و مشكلات خود يك لطف الهي است و تعبير به خير كردن نيكو است.
انسان با اين گونه مشكلات مي تواند به مقامات بالاتري دست پيدا كند.
۳. بلا نشانه دوست داشتن خداوند: خداوند قومي را كه دوست داشته باشد مبتلا به عذاب و مشكلات مي كند امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «راستي اجر و پاداش بزرگ براي بلاي بزرگ است و خدا مردمي را دوست ندارد جز اين كه آنها را گرفتار سازد».(۷)
امام صادق ـ عليه السلام ـ «إنّ الله احبّ عبدا غثّه بالبلاء غثا» راستي خدا چون بنده اي را دوست دارد او را خوب در گرداب بلا فرو مي برد. مثل حضرت ايوب پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ كه غرق در بلا و گرفتاري بوده اند همه اينها نشانه محبوبيت الهي است نه عذاب الهي.
هر كه در اين بزم مقرب تر است جــام بـلا بيشترش مي دهنــد
۴. كفاره گناهان: بعضي از مصائب و مشكلاتي كه براي انسان پيش مي آيد كفاره گناهان است.
از انسان خطايي يا گناهي سر مي زند و براي او مشكلي پيش مي آيد تا به وسيله آن گناهش بخشيده مي شود. و اين خود يك رحمت و عنايت است نه عذاب. امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: راستي مؤمن خواب پريشان ببيند و هراس كشد و خدا براي آن، گناهش را بيامرزد و بدنش رنج كار بيند خدا گناهش را بيامرزد.(۸)
امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: رگي نلرزد و پائي بر نخورد و سري درد نگيرد و بيماري نيايد جز براي گناهي و اين است مقصود از گفتار خداوند عزوجل (و آنچه مصيبت به شماها رسد براي آن است كه خود به دست آورديد و خدا بسياري را هم گذشت مي كند.(۹) پس فرمود آنچه از آن گذشت مي كند بيشتر است از آنچه مؤاخذه مي كند.(۱۰)
قرآن كريم مي فرمايند: و چنان چه مردم شهرها همه ايمان آورده و پرهيزكار مي شدند همانا ما «درههاي» بركاتي از آسمان و زمين بر روي آنها مي گشوديم و ليكن «آيات و پيغمبران ما را» تكذيب كردند پس «ما هم» آنها را به كيفر كردار زشتشان رسانديم.(۱۱)
از آيات و روايات استفاده مي شود كه بين اعمال انسان و بلايا و شرور طبيعي و اجتماعي يك ارتباط حقيقي وجود دارد.(۱۲)
پس خيلي از مصائب و بي بركتي ما و از بين رفتن اموال وغيره به خاطر بي تقوايي و دوري از خداوند است.
۵. غرق در نعمت ها نشانه دوري از خداوند: وقتي انسان از خداوند دور مي شود و تن به عبادت نمي دهد، خداوند براي او تمام و كمال نعمت ها را در اختيارش قرار مي دهد تا با استفاده از اين نعمت ها از خدا دور شود، شخص فكر مي كند كه در نعمت غرق است و لكن اين عين غرق در عذاب بودن است قرآن كريم مي فرمايند:
وَلاَ تُعْجِبْك أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كافِرُونَ(۱۳). مبادا اموال و اولادشان مايه اعجاب تو گردد و اين براي آنها نعمت نيست بلكه خدا مي خواهد به وسيله آن آنها را در دنيا عذاب كند و جانشان بر آيد در حالي كه كافر باشند.
اين آيه اشاره به اين واقعيت مي كند كه امكانات اقتصادي و نيروهاي انساني در دست افراد ناصالح نه تنها سعادت آفرين نيست بلكه غالبا مايه درد سر و بلا و بدبختي است زيرا چنين اشخاصي نه اموال خود را به جا مصرف مي كنند تا از آنها بهره مفيد و سازنده اي بگيرند و نه فرزندان سر به راه و با ايمان تربيت يافته دارند.(۱۴)
نتيجه: پس از اين مقدمات مشخص مي شود كه اگر خداوند در حق عده اي از بندگان در دنيا مهرباني زياد انجام مي دهد و امكانات و وسايل آرامش براي او فراهم مي كند و هيچ سختي و گرفتاري براي او پيش نمي آيد.
شايد اين نشان گر آن باشد كه خداوند مي خواهد او با امكانات رفاهي، غرق در گناهان شود نه اين كه خداوند غرق در گناه مي كند بلكه او با دست خود تمام درهاي هدايت را به سوي خود بسته است و مقتضاي هدايت را در خود از ميان برده است.
اگر انساني غرق در گناه وعصيان و اعمال زشت باشد و راهي براي هدايت نگذارد و هيچ اميدي براي بازگشت و هدايت او وجود نداشته باشد طبق سنت استدراج به او مهلت و امكانات داده مي شود تا بيشتر گناه كند پس اگر كسي غرق در نعمت بود و در همان حال زياد گناه كرد اين خود نشانه دوري از خدا و رحمت او است
در ضمن اين نعمت هاي دنيوي چه بسا براي برخي انسان هاي گناهكار براي پاداش خدا به برخي اعمال خوبشان در دنيا باشد تا كه روز قيامت هيچ طلبي از خداوند نداشته باشند.
اما در مشكلات و مصائب براي مؤمن همچنان كه قبلا گفتيم هر كدام دليل و حكمت خاصي داشتند كه براي امتحان و ترفيع مقام و آمرزش گناهان و غيره است
بنابراين اگر شخصي در اين دنيا كارهاي نيكو كرده باشد و اهل ايمان باشد خداوند مزد كارهاي او را در دنيا و آخرت مي دهد ولي اگر اهل ايمان نباشد نهايت چيزي كه مي توان در مورد اعمال نيك كافران پذيرفت اين است كه تأثيري در تخفيف عذابشان داشته باشد زيرا چنين كارهايي مي تواند روح خود پرستي و عناد را ضعيف كند.(۱۵)

پاورقی:

۱. مکارم شيرازي، ناصر ، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلاميه، ج۱۹، ص۲۰۴.
۲. عنکبوت : ۲.
۳. بقره : ۱۵۵.
۴. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۶۷، ص۲۳۵، باب ۱۲.
۵. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، انتشارات دفتر مطالعات تاريخ معارف اسلامي، ج۲، ص۸۱.
۶. همان.
۷. کافي، همان، ج۵، ص۱۲۱.
۸. همان.
۹. شوري : ۳۰.
۱۰. کليني، همان، ج۵، ص۱۱۹ ـ ۱۲۱.
۱۱. اعراف : ۹۶.
۱۲. سبحاني، جعفر، المحاضرات في الالهيات، انتشارات امام صادق(ع) چاپ نهم ، ص۱۷۸.
۱۳. توبه : ۸۵.
۱۴. تفسير نمونه، همان، ج۸، ص۶۶.
۱۵. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، شرکت چاپ و نشر بين الملل، چاپ بيست و يکم، ص۴۴۶.

موفق باشید.

سلام و عرض ادب خدمت شما عزیزان .
من در دوران کودکی وقتی اصلا عقلم به مسائل جنسی و زناشویی نمی رسید ،به مدت حدود سه سال توسط یک فرد از فامیل مورد آزار جنسی قرار می گرفتم . . به من آسیب جسمی نزد ولی در این سه سال از روی هوس و لذت با من برخورد می کرد و کاملا همه چیز زناشویی را به من نشان می داد و حرفش را می زد . من هم نمی توانستم خودم را نجات دهم . برایم کنجکاوی کودکانه داشت .
من خودم وقتی بزرگتر شدم و فهمیدم کار او گناه بوده ، از او دوری کردم .و او را از عقاب خدا ترساندم .چون دختر مذهبی بودم .
من به خاطر کارهایی که او در حقم انجام داد ، تمام عمرم را تا الان که ۳۷ ساله هستم استمنا می کردم .او خیلی چیزها را به من چشانید در حالیکه حق من نبود و من باید سرگرم بازیهای کودکی و لذت زندگی می بودم .ولی از همان موقع گرفتار شدم .. دچار افسردگی های بی دلیل و گاهی استرس می شدم . که تا بزرگسالی هم ادامه داشت . همیشه یک احساس گناه دائمی با من بوده و هست و خیلی مشکلات روحی دیگر .
در این بین چون ازدواجم فراهم نشد نیاز به همسر هم مشکلات مرا تشدید کرد .
من خودم بچه بودم و عقلم نمی رسید .ولی بعد از آن گرفتار خیلی رفتارهای غلط شدم .
الان سوال من این هست که خداوند با امثال من که مورد سوء استفاده قرار گرفته اند چه می کند؟
اگر آن مرد آن کار را نمی کرد من شاید الان زندگی سالم و پاک و موفقی داشتم ..
الان همیشه در دوراهی و سرگردانیم . نمی دانم با خودم و زندگیم چه کنم؟ .. می خواهم بدانم من که بچه بودم ولی فلسفه و دلیل اینکه من چنین زندگی داشته ام چه بوده؟ زندگی که خودم انتخابگر نبوده ام . خیلی دوست دارم در این ماجرا و زندگی و جوانیم که به خطا گذشت، و اون فرد باعث شد عمری با گناه زندگی کنم ، در این نوع زندگی که برای مظلومینی چون من پیش می آید،خداوند چه جایگاهی داشته و دارد؟

سلام دوست عزیز.
اینکه کسی شما رو در گناهی انداخته، قطعا در اون سن شما مقصرش نبودی. ولی از وقتی که فهمیدید این کار گناهه و اشتباه و ترکش نکردید مقصر خوده شمایید. اینکه یه اشتباهی شروع بشه شاید تقصیره شما نبوده.ولی ادامه دادنش قطعا تقصیره خودتون بوده.
من هم یه مدته طولانی مثله شما فک میکردم و گناهان و اشتباهاتم رو گردنه بقیه مینداختم. در حالیکه خودم داشتم همون راه رو ادامه میدادم.
اگه فکر میکنین کارتون اشتباهه پس دیگه ادامش ندین ! الان که خودتون انتخابگر هستین. الان که اراده دسته خودتونه .

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
از توصیه و دقت شما بسیار ممنونیم. گرچه ضربۀ اصلی و شروع اشتباه از ایشان نبوده و می بایست آن شخص توبیخ گردد، اما ادامه راه با این شخص است.
همانطور که نوشتید:
بعضی افراد با انتقاد از طرف مقابل و مقصر دانستن او برای موقعیت حاضر با مشکل برخورد می کنند. هیچ وقت ضعف های خود را قبول نمی کنند و به هر قیمتی که شده دربرابر آن ایستادگی می کنند چون فکر می کنند با قبول ضعف هایشان از اعتبارشان کم می شود...
در منابع دینی امان هم داریم که: مومن به خودش بدگمان است و مشکلات را از خود می بیند.
مومن مشکلات رو در درون خودش جستجو میکنه یعنی اهل فرافکنی نیست.
امیرالمومنین(ع) می فرماید: «المومن نفسه عنده ظنون»: مومن به خودش بسیار بد گمان است. این بد گمانی موجب می شود آدمی به تفحص عیوب خودش بپردازد.
این حالت که انسان همیشه خودش را مقصر بداند، نقطه شروع اصلاحات اخلاقی و رفتاری است.
دعای زیبای امام باقر (ع) برای جابر خیلی تامل برانگیز است:
«یا جابر لا اخرجک الله من النقص و التقصیر» ای جابر خدا تو را از حالت مقصر بودن و کمبود خارج نکند.
امام کاظم (ع) می فرماید: «اللهم لا تخرجنی من التقصیر» خدایا مرا از حال مقصر بودن خارج مکن.
ما هم هنگام ناکامی ها فراوان می گیم: «خودم کردم که لعنت بر خودم باد»
اما معمولا زبان قالمان است نه حالمان چون بلا فاصله به زمین و زمان بد و بیراه می گیم.

و در آخر:
خدایا نرم افزار تقصیر رو تو وجود ما هم نصب کن!

موفق باشید.

با سلام اگر به اجبار وادار به ازدواج شده باشم و الان در شرایطی باشم که نه راه پس دارم نه پیش و همچنین تاکید میکنم قیافه ی شوهرم را به هیچ وجه نپسندیدم و نمیپسندم حتی متنفرم هستم طوری که نمیتونم مستقیم بهش نگاه کنم از دیگر جهات نیز راه حلی نیست کسیم ندارم کمکم کنه چه کنم ؟
دیگه تمام توانایی و استعداد و شور و شوق و دارو ندار سابقمومم ندارم داغونم امیدم در حد صفره لطفا کمک و راهنمائی کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
اطلاعات شما بسیار اندک و مبهم است.
قطعا نه به لحاظ شرعی و نه قانونی تا زمانی که شما اعلام رضایت نکنید، کسی نمیتواند شما را به عقد دیگری در بیاورد. پس اختیار بله گفتن (بقول معروف) با خودتان است. البته همانطور که عرض شد اطلاعات شما بسیار ناقص است و نمیتوانیم راهنمایی بیشتری کنیم.
لطفا با شماره تلفن ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید تا همکاران مشاور ما، ضمن اخذ اطلاعات کافی از شما، شما را بهتر راهنمایی کنند.
پاینده باشید

سلام خدمت کارشناس محترم. من یه مشکل بزرگی چند سال هست که برام پیش اومده.راستش من خیلی شرایط سختی در خونه پدرم داشتم و واقعا از خدا عاجزانه خواستم که کمکم کنه ازدواج کنم.و بعد از یه مدت خواب های خوبی میدیدم که نشان دهنده اجابت دعا بود و مشخص بود خدا میخواد حاجتم را بده.ولی نمیدونم چرا به دفعه ورق برگشت.و یه خواب بد دیدم که برعکس اون خواب هام بود و من واقعا تعجب کردم که همچین خوابی دیدم.ولی زیاد جدی نگرفتمش.بعد دیدم هر شب هر شب خواب هام تکرار میشه و دیگه خواب خوب نمی بینم و برعکس شده خواب هام. انگار که خدا پشیمون شده باشه که حاجتم را بده. بخدا میترسم کاری کردم که باعث خشم خدا شده باشه که این خواب ها رو میبینم.چکار کنم خدا کمکم کنه. بخدا صبح ها که پامیشم حالم بده بخاطر خواب هام. خیلی ناراحتم و غصه می خورم.یه چیزی شده که خدا پشیمون شد که کمکم کنه تو را خدا یه راه چاره ای برام پیدا کنید.

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال.
پرسشگر گرامی؛
امور زندگی تان را با خواب و اینگونه مسائل معلق نکنید. خدای متعال هیچکدام از بندگانش را تنها نمی گذارد.
واگذار کردن امور به خداوند متعال برگ برنده ی ما برای پیروزی و بهروزی است، به شرطی که به خداوند متعال اعتماد داشته باشیم، قانونمندی هایش را بدانیم، از غیر او قطع امید کرده و صبر داشته باشیم، و در نهایت همای سعادت را بر بام خانه خود ببینیم، آنگاه مقایسه کنیم که انتخاب های خداوند چگونه جواب می دهد و دو دوتا کردن های نا آگاهانه ما؟

حالا اگر دوست دارید امورتان را به خداوند متعال واگذارید و خیرش را ببینید ، به این نکته خوب توجه داشته باشید که روش خداوند متعال با روش های ما متفاوت است ،او چیزی را برای ما می خواهد که جز خیر و خوبی نتیجه ای ندارد اما گاه در مسیر رساندن ما به آن ممکن است سختی های زیادی باشد و ما این برای ما خوشایند نباشد و گمان کنیم که خداوند متعال صدای ما را نشنیده و دستمان را نگرفته که در این وادی افتاده ایم.
اصلا چنین نیست خدای ما شنواترین و بیناترین عالم است هر چه بگویم می شنود و دعایمان را حتما به اجابت می رساند این وعده خداست و خدا خلف وعده نمی کند .
این نارضایتی و بی صبری ما را هم خوب درک می کند و در کتاب شریفش به ما می گوید : « وَ عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(سوره بقره آیه ۲۱۶) ؛ شاید چیزی را، ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد خدا می داند و شما نمی دانید.

موفق باشید.

سلام..
من وضع زندگیم خوبه.مامان بابام بهترینن.تحصیل میکنم.و در یک نگاه کلی شاید ادم خوشبخت یا عادی بنظرم بیام اما.ــیه چیزایی هس که با وجود همه اینا.با وجود همه این داشتنا و نعمتا..بازم حتی یه ذره ای احساس خوشبختی نمیکنم.دیگه هیچی خوشالم نمیکنه .یا اگرم کنه موقتیه.ذوق زده نمیشم.تبدیل شدم به یه ادم افسرده.چندین بارم مشاوره رفتم اما فایده نداره.از خودم بدم میاد.هم از ظاهر هم از باطن.احساس میکنم هیشکی تو زندگیم نیس که خیلی دوسش داشته باشم.از خیلیا الکی متنفر میشم.حتی بعضی وقتا احساس میکنم مادر پدرم از دستم خستن..و همین منو بیشتر از قبل از خودم متنفر تر میکنه.من حتی برای خودم اعتقادات ثابتی ندارم.کافیه با یه نفر همنشین شم تمام خصوصیاتشو به طور ناخواگاه دریافت میکنم و میشم یکی عین اون.درواقع خودم نیسم.یا اصلا شخصیتی ندارم که خودم باشم !!میدونم تمام این ها از بی توجهی سرچشمه میگیره اما تا اونجایی که یادم میاد مادر و پدرم بی توجه نبودن.از بچگی حس میکردم بین هیچکس مقبولیتی ندارم.زشتم.کم ترم..نمیدونم چرا! اما حالا که شونزده سالمه کم کم داره تو زندگی گریبانگیرم میشه!یجور شدم که حتی ترحم دیگران هم ناراحتم نمیکنه تشنه ی توجه بقیه بودن خیلی حس بدیه.به محیط مجازی هم برای سرکوب این حس وارد شدم..وقتی دیدم اونجا بدون اینکه هیچ شناختی میشه حرف زد ،انگار دیگه موبایلم شده بود دوستم...پدرم هربار که ازم میگرف و میگف معتادش شدی.پرخاشگری میکردم.و وقتی میدیم به حالم فرقی ـنداره با اعصاب خراب میرفتم تو اتاقم اینقد عصبی میشدم که تا چندین ساعت گریه میکردم.درواقع مشکل من موبایل نبود.مشکل این بود که با گرفتن اون تازه یادم میومد چجور انسانیم و چه قدر حقیرم که با فضای مجازی و ترحم یا جلب توجه دیگران میخوام خودمو بالا ببرم..نمیدونم این کمبودات ناشی از چیه.ولی میدونم رو کل زندگیم و رفتارام تاثیر سو داشته..و اینم بگم ادم خیلی خیلی کمروییم و هیچ وقت نتونسم باکسی درست ارتباط بزقرار کنم...تنها کاری که میتونست موقتی خوبم کنه یا رمان خوندن بود یا خیال پردازی...و الانم دیگه هیشکدوم فایده ای ندارن.و انگار دارم به پوچی میرسم و دیگه هیچی برام مهم نیست.به ایندم خوش بین نیسم.به هیچی...یه روز تصمیم گرفتم بیام از نو شروع کنم بارها به این فک کردم که خدا سرچشمه خوبی ها و کمالاته و رسیدن به اون هم رسیدن به خوشبختیه. بارها تصمیم گرفتم از همه چی برنمو حداقل برای رسیدن به یه ارامش ابدی عشق به خدا رو تجربه کنم.اینا رو که میگم خندم میگیره..چون حتی نمازم به زور میخونم.بارها سعی کردم زندگیمو از نو شروع کنم با ایمان به خدا با گناه نکردن.اما نشده .اصلا نمیشه.از هرنوع ارامش دنیوی زده شدم .یه چیزیو میخوام که ناامیدم نکنه.بلکه هروز امید وار تر ..و مطمعنم همه اینا پیش خداست.اما راهشو بلد نیسم.نمیدونم باید از کجا شروع کنم.چجوری در برابر گناه مقاومت کنم.چجوری برسم به اون ارامش مطلق.چجوری زیر قولم با خدا نزنم...لطفا کمکم کنید.اولین بار تو یه همچین سایتی میام.من مشکلمو حتی به پدرو مادمم نگفتم.امشب ماه رمضونه ...کاش خدا کمکم کنه!

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
از این که سفره دل خود را نزد ما شهر سوالی ها باز کردید و با ما احساس راحتی داشتید افتخار میکنیم. واقعیت این است که شما مجموعه ای از مسائل و مشکلات را مطرح کردید که لابلای آن راه حل و ریشه یابی مشکل هم وجود داشت. به نظر می رسد فعلا به راه حل نزدیک شده اید و این همه فکر و دغدغه شما که در نهایت شما را به این نتیجه رسانده که کلید حل معما در نزدیکی به خداست، به واقع میتواند همان فکری باشد که پیامبر عزیز مهربانی حضرت محمد (ص) فرمود "ساعتی اندیشیدن از عبادت یک سال بهتر است"(«بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۲۶»)
پس تفکر نقش سرنوشت ساز برای انسان دارد. چه بسا یك ساعت فكر كردن كه سرنوشت انسانی را تغییر داده و بسا عبادتهای چندین ساله كه با غفلتی به بیحاصلی انجامیده است.
اکنون شاید برای شما لازم باشد با یک مشاور روانشناختی مذهبی به صورت مداوم مراجعه داشته باشید. در واقع مشکل شما طوری است که بایستی در مدت زمان مشخص (شاید طولانی) و زیر نظر یک کارشناس، طبق دستورالعمل های ایشان عمل کنید و نتایج آن جلسه به جلسه بررسی شود.
اما عجالتا، به شما پیشنهاد می کنیم تا زمانی که بخواهید کسی را پیدا کنید و به او مراجعه کنید، از این نسخه استفاده کنید: انجام واجبات و ترک محرمات! شما برای شروع، سعی کنید واجبات شرعی خود را انجام دهید (مانند نماز ، روزه، ...) و گناهان (اعمال حرام) را ترک کنید. همین. ضمنا برای ما و همه دوستانتان هم در این ماه عزیز دعا کنید.
شک نکنید که تغییر را در خودتان احساس خواهید کرد. موفق باشید.

سلام خدمت شما من چهار سال یک رابطه عاشقانه دوطرفه با آقای موجهی داشتم در واقع من با اظهار علاقه و ایمیل دادن و پیامک زدن دلشو بدست اوردم من ازش شماره تلفن خواستم به بهانه کمک گرفتن من ازش خواستم بهم زنگ بزنه تا صداشو بشنوم چون صداش ارومم میکرد و منتظر شدم تا شریطش مهیا بشه برای خواستگاری ایشان قبول کرد منم قبول کردم ولی در اواخر اشنایی من بعد چند سال مردودی در ارشد تونستم به سختی ارشد قبول بشم در حالی که ایشون دکترا بود. اونجا با یک اقای دیگه اشنا شدم و بعد این اقا را به بهانه عدم تفاهم و محل زندگی طرد کردم. البته بگم یکسری عدم تفاهم ها و دلخوری ها بود ولی انقدری نبود که درست نشه. ولی من اون زمان خودمو با این حرفها که حق انتخاب دارم و این اقای جدید اشنا شده بهم بیشتر میاد به اون اقا جواب منفی دادم. ایشون مدعیه چهار سال با عمر و جوانی و احساسش بازی کردم چون با خانوادش هم مطرح کرد و با خانواده من هم برای خواستگاری. قطعا یسری مشکلات داشت ولی قابل حل بود. اینکه من خودم شروع کننده بودم خودم عاشقش کردم و بعد پای عشقم نموندم و ایشون نزدیک دو ساله بشدت افسردست و بهم گفته مدام نفرینم میکنه و حلالم نمیکنه و بشدت منزوی شده و اگر بحث اعتقادی نبود ممکن بود حتی خودکشی کنه. سر یک مسائلی هم حتی میخواست با من حرف بزنه برام هدیه خریده بود و بهش توهین کردم و دلشو شکستم. حالا کار از کار گذشته و هیچجوره دلش اروم نمیشه. منم که ازدواج کرده اونم حلالم نمیکنه و نفرینم میکنه که با زندگیش بازی کردم. میگه تو رفتی و حالا خوشحال زندگیتو میکنی منم با یک دل داغون و تنها و هر شب گریه میکنه. میخوام ببینم ایا حق الناسی گردن من هست؟ اگر نفرین کنه ممکنه اثر کنه؟ حقیقتش خیلی پسر احساساتی و مهربونی هم بود حالا نمیدونم پیش وجدان خودم شرمنده هستم. لطفا راهنمایی کنید

پرسشگر گرامی؛
حالا که مسائل تمام شده است، سعی کنید بیشتر از این به این اتفاق دامن نزنید و به زندگی خود به صورت جدی فکر کنید.
به صورت کلی شكستن دل انساني و ناراحت كردن او از گناهاني است كه فقط با پشيمان شدن و طلب آمرزش از خداوند آمرزيده نمي شود. بلكه بايد به نحوي دل آن فرد را نيز به دست آورد و او را از خود راضي و خشنود نمود .
در اين زمينه شما مي توانيد با عذرخواهي و جبران كردن به وسيله احسان و هديه و همچنين با به كار بردن كلمات دلنشين، اندوه و گرفتگي را از آن فرد برطرف نماييد.
در حديث آمده است كه خداوند مي فرمايد: انا عند المنكسره قلوبهم؛ من همدم قلب هاي شكسته هستم يعني انسان دل شكسته در پيشگاه خداوند داراي جايگاه ويژه اي است و مورد توجه خداوند مي باشد و دعا و نفرين انسان دل شكسته خيلي زود اثر مي بخشد.
امام صادق عليه السلام در این زمینه فرمودند:
"قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: لِيَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنّي مَنْ آذي عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ وَ لَْيأْمَنْ غَضَبي مَنْ اَكْرَمَ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ؛(۱) «خداوند عزيز و جليل مي فرمايد: كسي كه بنده مؤمن مرا اذيت كند، با من اعلان جنگ كرده و كسي كه بنده مؤمن مرا تكريم كند، از خشم و غضب من خود را در امان بداند. »

به طور كلي شكستن دل انسان مؤمن كه به تعبير روايات، احترام او از كعبه بيشتر است، داراي آثار وضعي و جانبي فراواني است و دلي كه شكست به سادگي التيام نمي يابد و جبران آن دشوار است، پس در مرحله اول بايد انسان مراقب باشد دل كسي را نشكند و قلبي را جريحه دار نسازد و اگر خداي ناخواسته اين اتفاق افتاد بايد به سرعت جبران و تلافي كند و دل شكسته را التيام بخشد و آن را به دست آورد و تنها استغفار و آمرزش كافي نيست،
مگر اين كه آن فرد از انسان دور باشد و انسان قدرت جبران نداشته باشد كه در اين صورت علاوه بر استغفار و طلب آمرزش از درگاه الهي بايد در حق آن فرد دعاي خير كرد و خير دنيا و آخرت او را از خداوند درخواست نمود و با اين كار انشاءالله قلب او در باطن از شما راضي و خشنود مي گردد.

خلاصه اینکه:
لذا باید به طور جدّ، مراقب زبان و حرکات و سکنات خود باشیم که مبادا اسباب دل شکستن کسی را فراهم آوریم و اگر چنین کاری رخ داد بعد از توبه و استغفار جدی به درگاه ربوبی، باید، عملا جبران کنیم و پیش آن شخص برویم و دلش را به دست آوریم و اگر به او دسترسی نداریم در کنار کار خیری مانند قرآن و نماز خواندن به نیت او،صدقه‌ای هم به عنوان رد مظالم به فقیر بدهیم.

پی‌نوشت:
۱-الكافي، ج ۲، ص ۳۵۰، ح ۱.

موفق باشید.

در هیچ جای قرآن و روایات نداریم که استغفار جلوی عقوبت و مجازات دنیایی فرد ظالم و پایمال کننده حق مردم را میگیرد. برادر من بدونید که طلب بخشش از خدا یا طرف مورد ظلم واقع شده نمیتونه از تنبیه فرد ظالم جلوگیری کنه. شاید خدا ببخشه ولی سزا و قوبت آن را در دنیا و آخرت حتما خواخد دید. دیر یازود.

پرسشگر گرامی؛
اگر شخص ظالم توبه کند و واقعا از کرده خویش پشیمان شود، وسعی در جبران خطای خویش داشته باشد،مثلا اگر حق الناس هست، حق را برگرداند، و طرف مقابل را راضی نماید، وعده الهی است که او را ببخشد.
(۵) المائدة : ۳۹ فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم‏.
(هر کس بعد از ظلمش، توبه کند و کردار خود را اصلاح نماید، خداوند توبه او را می پذیرد، همانا خداوند بخشنده و رحیم است.)
این بنده عاصیَ، هر طور که شده باید، شخصی را که به او ظلم نموده، راضی نماید، اما اگر شخص، به هیچ وجه راضی نمی شود، و می خواهد به قیامت واگذار کند، این طور نیست که تا ابد، شخص توبه کننده، گرفتار مظلوم باشد، و مظلوم بگوید که من تو را به آتش می اندازم تا درآتش نسوزی، دل من خنک نمی شود.
نه خیر، بهشت و دوزخ به دست ما نیست، وقتی به هیچ طریقی، مظلوم راضی نشود، این طور نیست که بتواند راه را برای توبه کننده ببندد،بلکه خداوند ازاو خواهد گذشت و برای شخصی هم که راضی نمی شود، جبران می نماید تا راضی گردد. به عبارتی خودِ خداوند، به جای توبه کننده، از شخصی که به او ظلم شده، طلب رضایت می کند و جبران می نماید. یعنی این طور نیست که جهنمی شدن افراد به دست ما باشد، و تا ما رضایت ندهیم، او را نبخشند.

- اگر ظالم خطایی کرده باید، جبران کند، اگر ضرری زده، عین آن خسارت را بپردازد، اگر کاری انجام داده، قصاص شود، و امثال اینها، بیشتر از این خطایی که کرده، نمی توان او را مجازات کرد، باید دید چه خطایی است، طبق شرع، او را مجازات کرد یا بخشید.
اگر شخص مظلوم به هیچ وجه حتی با قصاص، با وجود سرافکندی و توبه و جبران از طرف ظالم، راضی نشود، دیگر اینطور نیست که شخص توبه کننده، فقط با آتش دوزخ گناهش پاک شود، آتش برای کسانی است که توبه نکنند، پشیمان نشوند و با این حالت از دنیا برود، و الا در دنیا جای جبران هر گناهی هست. حتی شرک و بت پرستی.
این که خداوند می فرماید ما شرک را نمی بخشیم، یعنی اگر کسی با حالت شرک از دنیا برود،نمی بخشیم،نه این که توبه هم بکند نمی بخشیم.

آقایی که بهش قول ازدواج داده بودم بعد چهار سال و بعدا منصرف شدم و با وجود اینکه بارها بهش ابراز علاقه و محبت کردم بیش از چندهزار بار بهش گفتم که دوستش دارم آقایی من شمایی و اینها ولی با فرد دیگری ازدواج کردم. اونم چندین دفعه گریه میکرد بهم تماس گرفت و فقط در حد چند ثانیه گفت روز و شب نفرینم میکنه و حلالم نمیکنه. چند بار بهش گفتم معذرت میخوام غلط کردم حلالم کن و ایشون میگن با جوانی و زندگی و دل من بازی کردی با دوتا عذرخواهی درست میشه؟ خب چیکار کنم من سه ماهه با فرد دیگری ازدواج کردم. من همشهری نبودن ایشان را ملاک قرار دادم و ایشان اعتقاد دارند بهانه است و چرا چهار سال چیزی نگفتی. من قبول دارم اشتباه کردم ولی بار این حق الناس بزرگ ازارم میده. از اطرافیان شنیدم که شبها میره تو پارکها تا اواخر شب گریه میکنه. بشدت لاغر و افسرده شده. میترسم این نفرینها سرم بیاد. نفرین کرده که بچه ام ناقص و معلول به دنیا بیاد تا تاوان اینکه شادی و خنده رو از زندگیش گرفتم رو پس بدم. خیلی فرد تحصیل کرده و معتقد به خدا و پسر خوبی بود کلا ولی بشدت عاطفی و احساساتی. تقصیر خودم بود نباید وابستش میکردم. درسته توبه میشه کرد ولی از چی؟ من خودم هم بد کردم قبول دارم. بهش قول ازدواج دادم. بهش ابراز علاقه کردم. از صداش ارامش می گرفتم. خدا حق الناسو نمی بخشه. خب حق هم دارند الان زندگیشون را خراب کردم. شما راهنمایی ام کنید. گفته از زندگی و ازدواج متنفر شده. فکر خودکشی و نفرت از من افسردش کرده.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام.
سوال شما تکرار مضمون سوال قبلی شماست. به دلیل پاسخ تخصصی، سوال شما به کارشناس اخلاقی و تربیتی ارجاع داده شده است. در انتظار باشید تا بزودی سوال شما پاسخ داده شود.

ای بابا خدا کجا بود؟یک عمر بدبختی کشیدم هرکی رسید یه تیکه از قلبمو داغون کرد.تمام آرزوهام ورویاهام نابود شدن.همین الانش که ۲۵سال دارم به اندازه ی سرسوزن به زندگی امید ندارم.هرکاری کردم خدا صدامو بشنوه ولی هیچ کاری نکرد برام.شما بگید.من به کی باید ایمان داشته باشم؟به کسی که هیچ وقت تو زندگیم نبوده و ذره ای به دادم نرسیده؟بگید خدایی اینچنین چه فرقی با بت ها داره؟

پرسشگر گرامی؛
دعا، اصولا یک عبادت و عمل ارتباطی قربی با خداوند است، بنابراین اگر به ثمر نمی نشیند، لزوما به خاطر مشکلاتی است که در این ارتباط وجود دارد و یا به خاطر نبود شرایط لازم مانند حکمت و مصلحت است.
تصور کنید شما در چه صورتی حاضرید و یا امکان دارد که از فردی در روابط اجتماعی خود کمک بگیرید و یا طلب قرض کنید و مانند آن. این در صورتی است که اولا یکدیگر را بشناسید و ثانیا رابطه خوب و صمیمی با هم داشته باشید. هرگز از غریبه ای که شما را نمی شناسد، شما هم او را نمی شناسید، به توان او برای برآوردن خواسته خود، واقف نیستید و یا رابطه خوب و حسنه ای و ندارید, تقاضای کمک نمی کنید.
انسان معمولا به کسی روی می اندازد که پیش او احترام و آبرو دارد، باید رابطه شما با او، آنقدر مستحکم، صمیمی و قابل اطمینان باشد که شما بدانید، اگر روی بیاندازد و از او چیزی بخواهید، نا امید نخواهید شد و پاسخ رد نمی شنوید.
این قانون در نوع رابطه تاثیر گذار، با خدای متعال هم جریان دارد. در دعا و رابطه با خدای تعالی و درخواست از او برای رفع نیازها و برآوردن خواسته ها نیز همین امور رعایت می شود. در این زمینه، انسان مستجاب الدعوه به کسی گفته می شود، که اولا با خدا ارتباط دارد، اهل دیانت و عبادت است و رابطه اش با خدای متعال قطع نیست و ثانیا رابطه او با خدای متعال سالم و اصلاح شده است، یعنی از عواملی که باعث تخریب رابطه انسان با خدا می شود، مانند گناه و نافرمانی، لقمه حرام، قساوت قلب، شرک خفی و مانند آن، پرهیز می کند وثالثا, رابطه عمیق , دوستانه و مستحکمی با خداوند دارد و در حقیقت هم عارف است و هم معروف؛ کسی که در اثر معرفت و اطاعت و عبادت, نزد خداوند و ملائکه او معروف شده و اهل آسمان او را می شناسند. این یعنی یک انسان وجیه و آبرومند، یعنی کسی که وقتی از خدای چیزی طلب می کند، دعایش بی پاسخ نمی ماند.
اگر انبیاء و اولیاء الهی مستجاب الدعوه بودند به خاطر این بوده است که رابطه خوب و عمیقی با خدای متعال داشتند، مطیع او بودند، و هرگز با او مخالفت نمی ورزیدند. البته این حالت؛ یعنی مقام استجابت دعا، اختصاص به ایشان نیز ندارد؛ یعنی برای تمامی مؤمنان در صورتی که بتوانند رابطه صمیمی و مستحکمی با خدای تعالی برقرار نمایند، ممکن است.
البته ممکن است این حرف نا امید کننده به نظر برسد، یعنی کسی بگوید: خوب ما که مستجاب الدعوه نیستیم، هنوز نتوانسته ایم چنین رابطه ای را با خدا برقرار کنیم، از چنین وجاهت و آبرومندی نزد خدای تعالی برخوردار نیستیم، هنوز خود سازی نکرده ایم و از آلودگی ها خودمان را کاملا پاک نساخته ایم و پرونده خوبی از این جهت نداریم، ما باید چه کنیم؟ آیا نباید دعا کنیم و مستقیم درب خانه خدا برویم؟ و آیا نباید به استجابت دعای خود امید وار باشیم؟
مستجاب الدعوه بودن کار خیلی آسانی هم نیست، ما که هنوز در ابتدای راه یا حد اکثر در اواسط راهیم، چه کنیم؟
در این زمینه گفتنی است: خوشبختانه برای این افراد که اکثریت مومنان را تشکیل می دهند نیز راه باز است، به طور کلی در ارتباطی که انسان با خدای خود دارد، هیج درب بسته، راه نرفتنی و هدف نارسیدنی وجود ندارد، در آستان ربوبی، همه چیز شدنی و رسیدنی است؛ منتهی باید توجه داشت، اگر کسی خودش آبرومندی کافی ندارد و از وجاهت لازم برخوردار نیست، راه ارتباط برای او این است که به آبرومند و صاحب وجاهتی رجوع کند و او را میان خود و خدا وسیله و واسطه قرار دهد، در همین زمینه قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ»؛ «به سوى خداوند واسطه بجویید. (۳) بحث شفاعت و توسل دقیقا برای این رابطه لحاظ شده است و فلسفه آن جبران نقائصی است که انسان ها، به خصوص مومنین، برای ارتباط با ذات هستی دارند.
به دعای توسل توجه کنید، در پایان هر فراز از آن آمده یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله، یعنی ای آبرومند نزد خدا که در اثر این آبرومندی اگر به او رجوع کنی و از او چیز بخواهی دست رد به سینه تو نمی زند ، ما را که از چنین آبرویی برخوردار نیستیم و نتوانسته ایم خدای تعالی را، آنچنان که باید از خود راضی نماییم، دریاب و میان ما و خدای متعال به جهت قربی که داری واسطه شو و از او به خواه که نیازها و حاجت های ما را برآورد.
توضیح بیشتر درباره شرایط و موانع اجابت دعا:
زمینه به ثمر نشستن درخت دعا و نیایش چند چیز است که بدون فراهم آمدن آن ها, اجابتی که مد نظر نیایشگر است، محقق نخواهد گشت که عبارتند از
۱- رفع موانع.
۲- ایجاد شرایط.
۳- رعایت آداب .
۴- شرایط خواسته
البته اگر موانع آن رفع و شرایط رعایت شود و با حکمت و مصلحت الهی منافات نداشته باشد, اجابت انشاءالله حتمی است و رعایت آداب جنبه کمکی دارد و در تسریع اجابت موثر است و نه در اصل اجابت.

موفق باشید.

سلام عرض میکنم خدمت شما.من یه مدتیه یه مشکل روحی گرفتم ولی به روانشناس مراجعه نکردم چون فقط امید داشتم که خدا منو خوب میکنه.یک ماه منتظر بودم ولی چیزی نشد.مدام با خودم می گفتم که چرا خدا منو خوب نميکنه و آخرش به این نتیجه می رسیدم که حتما حکمتيه. نمی رم دکتر چون فقط منتظر خدا هستم.ميدونيد چیه میترسم ناراحت شید ولی فکر میکنم شما وضع خیلی خوبی دارید .من بعضی وقتا با خودم میگم شاید خدا میخواد گناهامو پاک کنه ولی بعدش با خودم میگم کدوم گناه آخه.من گناه آنچنانی نداشتم .من خیلی پاک زندگی میکنم.و الانم میگم خدا رو شکر ولی نمیدونم چرا خوب نمیشم.

پرسشگر گرامی؛
خدای متعال هم مشکلات را داده است و هم راه حل آنها را. شما می بایست از وسیله های موجود که خدای متعال در زمین قرار داده است بهره ببرید، لذا وقتی متوجه مشکلات روحی در خود شده اید، نباید دست روی دست بگذارید تا خودش درمان شود. به قول قدیمی ها: «خدا هم درد داده است، هم درمان!»
خداوند نسبت به بندگانش مهربان است و خير و خوشبختي مؤمنان را مي‌خواهد، از اين رو اگر خواسته آنان به ضررشان است، اما آنان به جهت عدم اطلاع از باطن امور از خداوند آن را مي‌خواهند، اجابت نمي‌كند.
- نكات مهم كه دانستن آن، باعث تأمّل در أنديشه ها و قوّت روحي تان مي شود:
۱- نكتۀ أول:
خداي متعال با بندگانش دشمني ندارد و مسلما اراده ي او بر کمال بندگانش مي باشد. تمام دستورات دين گواه بر اين مطلب مي باشند که خداي متعال به هر وسيله اي به دنبال کمال انسان است. تفکر شما در اين باب حتما برايتان مفيد خواهد بود.
۲- نكتۀ دوم:
تأخير و عدم اجابت دعا، نشان كم لطفي و كم محبتي خدا نيست، بلكه گاهي بر عكس، هرچه بيشتر تأخير شود، دليل بر بيشتر دوست داشتن خدا است. در كلام معصومين(ع) داريم: "وقتي كه مؤمني دعا مي كند،‌خداوند به ملائكه مي فرمايد: دعايش را مستجاب نمودم، ولي آن را نگه داريد و عطا نكنيد كه من دوست دارم صداي اين بندة مؤمن را بشنوم. بنده‌اي هم هست كه دعا مي كند و خداوند مي فرمايد: زود حاجتش را بدهيد كه آوازش را دوست ندارم".
در روايت نيز آمده است كه:«ان الله اذا احبَّ عبداً غطَّهُ في البلاء غطّاً؛(۱) خداوند وقتي بنده اي را دوست بدارد، او را با سختي ها و مشكلات مواجه مي سازد». پيامبران و اولياي الهي بيش از ديگران در زندگي خود با مشكلات روبرو بوده اند.
۳- نكتۀ سوم:
اگر به خاطر مشكلاتي، حس نااميدي در شما به وجود آمده، مشكلات زندگي امتحان الهي است، بايد با صبر و تحمّل از آزمون موفق به در آييد؛ به ظاهر قضيه نگاه نكنيد. به نتايج معنوي و آثار اخروي رويدادهاي زندگي توجه داشته باشيد. زندگي هميشه با رنج و مشكلات آميخته است. بعضي به ظاهر خوشبخت به نظر مي رسند. امّا در واقع زندگي شان سراسر پوچ و بي معنا است و هيچ نتيجه و پاداش اخروي ندارند.
خداوند منان با طول دادن اجابت ما را بيش تر به حالت انابه و تضرع در درگاهش نگه مى‏دارد. اين لطف بزرگى است كه به اين وسيله ارتباط عبد با معبود حفظ مى‏ گردد. در پى آن الطاف بى‏ شمار ديگرى نصيبش مى‏ شود.
۴- نكتۀ چهارم:
سختي و مشكلات زندگي زمينه ترقّي و رشد معنوي است. بايد خوشحال باشيد كه خداوند شما را شايسته اين مقام دانسته است. از فضاي پيش آمده نهايت استفاده را كرده و در آغوش پر مهر پروردگار، مشكلات تان را حل كنيد. قدر دان اين لحظات ناب باشيد. مشكلات در زندگي پل پيروزي و نردبان ترقي انسان است. كمالات در برخورد با مشكلات و غلبه بر آن ها ظهور و بروز مي كند. جوهره انسان در ميدان هاي مبارزه با سختي ها جلوه مي يابد. اين از سنت هاي الهي است. بايد از خداوند، استقامت و صبر و استواري طلب نماييم. از او بخواهيم ما را در آزمايش هاي سخت و دشوار زندگي موفق و پيروز سازد.
۵- نكتۀ پنجم:
به ابعاد مثبت زندگي خود نيز توجه داشته باشيد؛ اگرچه دچار مشكلاتي هستيد كه شما را رنج مي دهد و از اين لحاظ وضعيت خود نامطلوب تر از ديگران مي بينيد، امّا جنبه هاي مثبتي نيز در زندگي شما وجود دارد كه ديگران بي بهره از آن هستند، همانند نعمت سلامتي و ...
۶- نكتۀ ششم:
هميشه به خداوند توكل داشته باشيد؛ نقش توكل در زندگي بسيار راه گشا است. انسان اگر واقعاً به خدا توكل نمايد، خداوند مشكلات زندگي او را برطرف مي كند. خداوند در قرآن مي فرمايد: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛(۲) هر كس بر خدا توكل كند، خدا او را كفايت مي كند.»
** نكته پاياني:
توجه و دقت به مضمون اين آيه روحيه اميد را در انسان تقويت مي كند: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً؛(۳) پس حتماً با سختي آساني است، حتماً با سختي آساني و گشايشي است».
و روزي مي رسد كه اكثر ما پي خواهيم برد كه عدم اجابت برخي از دعاهايمان خود يك نعمت بزرگ و با ارزش بوده و از خداوند بابت اصرار و بي قراري ها و گله گذاري هايمان عذر خواهي خواهيم كرد.
اگر به اوصاف الهي توجه کنيم و به صفات پروردگار ايمان بياوريم و بدانيم خداوند بخشنده و مهربان است، در مي يابيم که اگر خواسته‌هاي انسان بر آورده نمي شود، دليلش بخل نيست. خداوند با توجه به کمال و سعادت و مصلحت انسان خواسته‌هاي او را اجابت مي کند.
پس تأخير اجابت دعا، نشان کم لطفي و کم محبتي خدا نيست، بلکه گاهي بر عکس، هرچه بيشتر تأخير شود، دليل بر بيشتر دوست داشتن خدا است.
سعی کنید حتماً به پزشک متخصص مراجعه نمایید تا مشکلات جسمی یا روحی تان درمان گردد. اینکه خدا می داند و خودش درمان می کند، توجیه عاقلانه ای نیست، زیرا همان خدا خودش در اینگونه مواقع به ما توصیه کرده است که به متخصص مربوطه مراجعه نماییم.

پي نوشت ها:
۱.بقره(۲)، آيه ۱۵۵.
۲. ثقه الاسلام كليني، الكافي،ج۲،ص۲۵۳، دار الكتب الاسلاميه، طهران، ۱۳۶۵ ه.ش
۳. انشراح(۹۴)، آيه ۵ و۶.

موفق باشید.

سلام.من یه ادم خیلی تنهام. خانواده دارم اما هیچ وقت بهم توجه نکردن.پدر و مادرم همش دعوا میکنند.روحیم خیلی خرابه منم خودمو سرگرم نماز کردم کاری از دستم برنمیاد وضعیت مالیمون صفره از زندگی بدم میاد امیدی ندارم دوست دارم ادم پول دار بشم اما همش میگم امکان نداره چطوری مگه میشه خیلی دعا کردم اما نشد.

پرسشگر گرامی؛
به عنوان اولین جمله کلیدی خدمت تان عرض کنیم که:
سر رشته امور زندگی تان را به دست بگیرید. راه بلندی در پیش دارید. شما راننده همه روزه زندگی خود هستید.

به طور مشخص روزی نیست که بدون مسئله و بدون تلاش برای برخورد با مسائل زندگی به پایان رسد. خوب می دانید اگر در یک زمینه از زندگی تان، مثلاً اگر در منزلتان آرامشی برقرار باشد، ممکن است در محل کار مشکلاتی بروز کند. آرامش در محیط کار هم سببی نیست تا در جمع خانواده به مشکلاتی برخورد نکنید. در این زمینه که وجود مسئله چیز خوبی است گفتنی زیاد است. به مواردی از آن ها توجه کنید:
– روبه رو شدن با مسئله، شخصیت انسان را می سازد.
– اگر گه گاه با تألم زندگی مواجه نشویم، قدر عافیت را نمی دانیم.
– روبه رو شدن با مسئله، فرصت مناسبی است تا توانمندی خود را نشان دهید.

در حالی که در هر یک از این حرف های کلیشه ای حقیقتی نهفته است، این واقعیت باقی است که باید بر زندگی مدیریت کرد. این گونه است و این گونه بوده است و همیشه این گونه خواهد بود. اگر این قانون زندگی را بپذیرید، بی جهت هر مسئله را یک بحران ارزیابی نمی کنید و به این نتیجه نمی رسید که با زندگی خود برخورد موفقیت آمیز ندارید. مهم است که این قانون را بشناسید و داوری اشتباه نکنید.

حقیقتی است که این موقعیت ها نیستند که شخص را ناراحت می کنند، بلکه برآورده نشدن انتظارات است که تولید ناراحتی می کند.
اگر از زندگی انتظارات واقع بینانه داشته باشید، بهتر می توانید با این مشکلات برخورد کنید. بدانید که موفقیت یک هدف متحرک است و در دنیایی که پیوسته در حال تغییر است، باید با زندگی برخورد پویا داشته باشید.
اگر می­خواهید سررشته امور زندگی خود را به دست گیرید باید رنجش، خشم، ناراحتی یا سردرگمی خود را شناسایی کنید. باید وقت صرف کنید و به آن برسید. آن را با کسی که با او در تبادل و تعامل هستید در میان بگذارید. اگر احساسات منفی در شما انباشت شده اند، باید خود را از شر آن ها نجات دهید. نیازی نیست که تألم احساسی را به هر جا می روید با خود یدک بکشید. باید با مشکل روبه رو شوید و بعد پرونده آن را ببندید. ممکن است مجبور شوید که با خود و یا دیگران برخورد کنید. این کار را بکنید. شاید لازم است که کسی را مورد عفو قرار دهید، شاید لازم باشد از کسی عذرخواهی کنید. هر کاری که لازم است، انجام دهید تا از شر تألم احساسی نجات یابید.

شما مهم ترین منبع خود به شمار می آیید. از این منبع بهره برداری کنید. در این خصوص جدی باشید. تلاش کافی بکنید. فرض کنید کسی را با حقوق کلان استخدام کرده اید تا زندگی شما را اداره کند. از او چه انتظاری دارید؟ همین انتظار را از خودتان داشته باشید. اکنون زمان آن رسیده که بر زندگی خود مدیریت مؤثر داشته باشید.

دنیا شرارت آمیز نیست، بلکه فقط دنیاست. نیازی نیست که از آن بترسیم. کافی است آن را اداره کنیم و راه اداره کردن آن هم این است که از یک استراتژی قوی برخوردار باشیم. به این موضوع فکر کنید. با کمی توجه بیشتر، نه تنها به چیزی که شایسته آن هستید می رسید، بلکه زندگی تان را بهتر می کنید. نوبت شماست که این کار را بکنید.

زندگی که می خواهید آن را اداره کنید زندگی شماست. زندگی احساسی، زندگی اجتماعی، زندگی معنوی، زندگی جسمانی، همه این ها زندگی شما هستند. این زندگی را به طرزی هدفمند اداره کنید، تدبیر و درایت نشان دهید. انتخاب های شما، شرایط احساسی و عاطفی شما را رقم می زنند. سعی کنید انتخاب های آگاهانه و هدفمند داشته باشید. مطمئن باشید که این گونه به خواسته های خود می رسید.

باید با چالش های مهم زندگی آشنا شوید. وقتی صرف کنید و به مواردی که باید در زندگی خود به آن توجه داشته باشید فکر کنید.

+موفق باشید.

بسم الله الرحمن لرحیم.
اینطور شروع کنم که من انسان مومنی نیستم اما بی ایمانم نیستم. مشکل اساسی در درک چرا های دین دارم. یکیش اینکه درتوهم می زارت مثلا اینکه دعاهات جواب نداره تو توهم می زارت که یا قسمت نیست یا گنهکاری تقاص گناهانت هست یا بعدا بهترشو می دن یا یا یا... خوب این یا ها یعنی هیچ راه درکی وجود نداره . تو همه چیز همین حالت توهمی بوجود می یاد مثال اگه یک نفر موفق بشه می گن آدم خوبی بوده یا امتحان خداست یا خدا بهش داده که بعدا اون جهان حالشو بگیره یا حکمت یا قسمت یا امتحان یا رحمت یا یا یا ... چون ما انسان ها پاک و معصوم نیستیم پس در آن واحد می تونیم هم دلیل رحمت رو در خودمون بیابیم هم دلیل امتحان هم دلیل تقاص و هم دلیل حکمت پس عقل راه به جایی نمی بره بر اساس حدس پیش می ری بعد سالها می بینی جواب نمی ده باز دلیل دیگه رو انتخاب می کنی و باز زمان صرف می کنی . عمر می گذره ولی تو نمی دونی کجایی. این انصاف نیست.اینکه ما نه خدایی داریم که جوابمونو بده (نه کلی تو قرآن و حدیث) نه امام حاضری داریم که کمکمون کنه . من از این حدس زدنا و موعظه های تکراری که همش روی یا ها بنا شده واقعا خسته ام. دلم یک راه ارتباط حقیقی می خواد و یکی منطق عقلی قابل استناد.

پرسشگر گرامی؛
سعی کنید با مطالعات دینی خود به سوالات خود پاسخ دهید. بهترین مباحث موجود، ادعیه می باشد، مثلاً دعاهای امام سجاد با خدای متعال.
يكي از مهم‌ترين مباحث كه انسان‌هاي امروزي به فراموشي سپرده‌اند، راه‌هاي برقراري ارتباط با خداست. امروزه مباحث ارتباطات در سطح افراد، جوامع و بين‌الملل به صورت‌هاي مختلف و در سطح گسترده مطرح است، اما در ارتباط با خداي تعالي كه بايد بيش‌تر پرداخته شود، يا اصلاً مبحثي نيست، يا اگر هم هست، آ‌ن‌قدر ناچيز است كه به چشم نمي‌آيد. مردم از بحث ارتباط، ارتباطات فردي، جوامع، بين‌الملل و شاخه‌هاي آن مانند جامعه شناسي ارتباطات، و امثال اين مباحث را مي‌فهمند، نه ارتباط با خدا را.
از اين رو لازم به‌نظر مي‌رسد كه به مباحث ارتباطات در حوزه دين، مانند ارتباط انسان با خدا، پيامبر (ص) امامان(ع) پرداخته شود. بايد گفت: بيش‌تر مطالب نهج‌البلاغه درباره راه‌هاي برقراري ارتباط انسان و خداست و آن‌چه در اين مجال كم٬ قابل طرح است، رئوس مطالب به‌گونه اجمال است نه تفصيل. به اين منظور به دو راه اساسي و مهم كه اساس و بنيان ديگر راه‌ها هستند، اشاره مي‌كنيم:
ارتباط معرفتي به اين معناست كه انسان در حوزه شناخت و معرفت، ارتباط مناسبي با خدا داشته باشد؛ چون مهم‌ترين و اساسي‌ترين مسئله براي انسان، ارتباط معرفتي با خداست. اگر انسان اين ارتباط را ولو در رفتار، با خدا نداشته باشد، حتي اگر برخي اعمال نيك از او سربزند، هيچ‌گونه سودي به او نمي‌رساند، بنابر‌اين اساس و يا اصلي كه رفتار انسان بر آن متكي است، ارتباط معرفتي انسان با خداست. هر ميزان كه ارتباط با خدا، استوار و محكم باشد، انعكاسش در ايمان به خدا و عمل انسان نيز پررنگ است.
در حقيقت، روح ايمان و عمل انسان «ارتباط معرفتي» با خداست. بر‌اساس همين ارتباط، اعمال نيك انسان ارزش پيدا مي‌كند و براي او سودمند واقع مي‌شود. اگر ارتباط معرفتي ميان خدا و انسان نباشد، بايد در ايمان و توحيد او شك كرد. اعمال نيك انسان، بدون شكل‌گيري اين ارتباط، مثل بناي بدون زير‌بنا خواهد بود.
امام علي (ع) در اين باره مي‌فرمايد:«أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْديقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ؛ سر‌آغاز دين، خداشناسي است و كمال شناخت خدا، باور داشتن او و كمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگي اوست. كمال توحيد (شهادت بر يگانگي خدا) اخلاص و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است»۱
اين كلمات امام (ع) نشان مي‌دهد: اولين چيزي كه بايد از دين آموخت، معرفت خداست كه همان برقراري ارتباط معرفتي ميان انسان و خالق است، و انسان تا اين شناخت را پيدا نكند، تصديق به خدا براي او حاصل نمي‌شود. «تصديق، اشاره به ايمان دارد؛ زيرا مي‌دانيم علم از ايمان جداست. ممكن است انسان به چيزي يقين داشته باشد، ولي ايمان قلبي ـ كه تسليم در برابر آن و به رسميت شناختن در درون دل، يا به تعبير ديگر اعتقاد به آن است، نداشته باشد.
گاهي بزرگان براي جدايي اين دو از يك‌ديگر مثال ساده‌اي مي‌زنند: بسياري از مردم كه از ماندن در كنار جنازه مخصوصا در شب‌‌ تاريك و اتاق خالي وحشت دارند، با اين‌كه به يقين مي‌دانند او مرده است، ولي اين علم در اعماق قلب آن‌ها نفوذ نكرده و آن حالت ايمان و باور حاصل نشده است و اين وحشت، زاييده همين امر است.
به عبارت ديگر، علم، آگاهي قطعي نسبت به امري است، ولي ممكن است جنبه سطحي داشته باشد و در عمق وجود انسان و روح او نفوذ نكند، اما هنگامي كه در اعماق روح نفوذ كرد و به مرحله يقين و باور رسيد و انسان بناي قلبي بر اين گذاشت كه آن را به رسميت بشناسد، نام ايمان به خود مي‌گيرد.»۲ بنابر‌اين شرط اساسي ايمان شناخت خداست و تا ارتباط شناختي ميان انسان و خداوند برقرار نشود، ايمان قلبي براي انسان حاصل نمي‌شود. امام علي (ع) در مورد اهميت ايمان مي‌فرمايد: «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَي اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي، الْأَيمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَالْجِهادُ فِي سَبِيلِهِ؛ همانا بهترين چيزي كه انسان‌ها مي‌توانند با آن به خداي سبحان نزديك شوند، ايمان به خدا و ايمان به پيامبر (ص) و جهاد در راه خداست.»۳
امام (ع) ارتباط معرفتي و شناختي مردم با «پيامبر» و «اهل‌بيتش» را نيز در رديف ارتباط معرفتي انسان و خدا قرار داده است و مي‌فرمايد: «َإِنّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَي فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَي مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَحَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللهِ؛ زيرا هر‌كس از شما كه در بستر خويش با «شناخت خدا» و «پيامبر (ص)» و «اهل‌بيت» پيامبر (ع)بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست»۴

پي‌نوشت‌ها:
۱. نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم چاپ دوم، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)، تابستان ۱۳۸۴، خطبه۱.
۲. مكارم شيرازي، ناصر، پيام امام، شرح تازه و جامعي بر نهج‌البلاغه، تهران، چاپ اول ۱۳۷۵ دارالكتاب الاسلاميه، ج۱، ص۸۴ و۸۳.
۳. نهج‌البلاغه خطبه۱۰۹، ترجمه محمد دشتي.
۴. همان، خطبه۲۳۲.

+موفق باشید.

سلام
من ٢٣سال سن دارم و خداروشاكرم با شرايطي كه دارم ٩سال بيماري خاصي دارم و درد هاي شديد دارم
به نظر من در پس هر مشكلي زيبايي و درسي پنهان است كه براي رشت انسان لازم است در نهايت دوستاني كه داري مشكلات مختلف هستن بايد بدانن كه نقاط مثبت و منفي در زندگي وجود دارد و بايد شكر گزار خدا باشن بايد درون مشكلات به دنبال درسي باشن اين دنيا همانند يك دانشگاست كه بايد به بهترين شكل فارق تحصيل شويم

چجوری خدا رو صدا کنم که صدامو بشنوه؟

پرسشگر گرامی؛
همیشه رسیدن به آرامش یکی ازمهمترین نیازهاودغدغه های انسان بوده وهست .رسیدن به آرامش که عامه مردم درسایه آن احساس خوشبختی وسعادت می کنند ،آرزوی همیشگی انسان بوده است . تنها اختلاف درنگرش ومصداق وتعریف آن است . برخی انسانها آرامش رادرداشتن مال وثروت می دانند وبرخی درقدرت وگروهی درپست ومقام و...وهرکس براساس اندیشه ودیدگاه خود برای رسیدن به آن تلاش می کند ،درحالیکه اغلب افراددرمصداقهای آن اشتباه می کنند ،وبعد ازمدتی تلاش وکوشش پس ازرسیدن به آن آرزو متوجه می شوند که گمشده آنها این نبوده وآرامشی راکه درسایه رسیدن به آن جستجومی کردند به دست نیاورده اند، لذا دچارسرخوردگی وافسردگی می شوند.

زندگی پر از فراز و نشیب های روحی است و زمانی كه چرخ زندگی در سرازیریبیفتد ، نشیب های روحی تداوم یافته ، عملكرد طبیعی فرد مختل میشود و امكان بروز یك بیماری جدی و رایج به نام"ناامیدی و افسردگی" افزایش خواهد یافت .ناامیدی وافسردگی؛ روح ، جسم ، ذهن و رفتار فرد را درگیر می كند. امکان بروز این مشکل هم در زنان و هم در مردان وجود دارد، اما بنا به دلایلی زنان دو برابر مردان به این مشکل مبتلامی شوند.

زندگی مملو از فشارهای روانی ، كار زیادوخسته كننده ، بیكاری دراز مدت ، در گیری ها و مشكلات خانوادگی و مالی ، تحریك پذیری فرد را افزایش خواهد داد . از آنجا كه میزان تحمل فرد محدود است ، تا نقطه ای خاص می تواند تحریك شده و تجربه های مطلوب را پشت سر بگذارد. اما زمانی كه تحریك احساسات ادامه پیدا كند ،‌ممكن است فرد نتواند مانند روزها یا ماه های قبل زندگی كند و به كار و فعالیت ادامه دهد ؛ لذا حالتی گذرا پدید خواهد آمد كه گاه به یك مشکل جدید تبدیل خواهد شد.

اگربه خاطر مشکلاتی، حس ناامیدی در شما بوجود آمده، باید خدمت شما عرض کنم که؛ مشكلات زندگی امتحان الهی است، باید با صبر و تحمّل از این آزمون موفق به در آیید؛ به ظاهر قضیه نگاه نكنید. به نتایج معنوی و آثار اخروی رویدادهای زندگی خویش نیز توجه داشته باشید. زندگی همیشه با رنج و مشكلات آمیخته است. و اساساً مشكلات در زندگی نوعی آزمون الهی است. خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ و... لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛(۴) شما را با اندكی از ترس، گرسنگی و آفت در مال ها و جان ها و میوه ها می آزماییم... تا معلوم گردد كه چه كس عمل شایسته انجام می دهد».

در روایت نیز آمده است كه: «ان الله اذا احبَّ عبداً غطَّهُ فی البلاء غطّاً؛(۵)خداوند وقتی بنده ای را دوست بدارد، او را با سختی ها و مشكلات مواجه می سازد» لذا می بینیم پیامبران و اولیای الهی بیش از دیگران در زندگی خود با مشكلات روبرو بوده اند.بعضی ازافرادبه ظاهر خوشبخت به نظر می رسند امّا در واقع زندگی شان سراسر پوچ و بی معنا است و هیچ نتیجه و پاداش اخروی ندارند.

- نحوه ارتباط با خدا:

قبل از بیان رابطه انسان با خدا، لازم است به یک مطلب کلی اشاره کنیم. و آن این که: رابطه انسان با هر موجودی و هر کسی بر اساس درک و آگاهی او نسبت به آن موجود است و اگر نسبت به موجودی درکی نداشته باشد، هیچ گاه مایل به آن نخواهد شد و از او دوری خواهد گزید.

رابطه انسان با خدا، رابطه وجود ضعیف با وجودی که دارای کمال مطلق است ممی باشد. رابطه صحیح و درست معنوی ـ که رابطه ای آگاهانه و ارادی است ـ دارای شرایطی است:‏

‏الف: معرفت صحیح از خود.

‏‏ب: معرفت صحیح از خدا.

‏‏ج: ایمان قلبی: ایمان قلبی آنست که انسان با تمام وجود، تسلیم حق گردد. ایمان، معلول شناخت خدا بوده و آنگاه که معرفت قلبی به خدا حاصل شود، ایمان تحقّق پیدا می کند.‏

پیامبراکرم فرمود: "الاْیمانُ مَعرِفَةٌ بِالْقَلْبِ"(۶)هر قدر معرفت به خدا بیشتر باشد، ایمان از درجه بالاتری برخوردار است.‏

رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: "أَفضَلُکُمْ ایماناً أَفضَلُکُمْ مَعرِفَةً"(۷); بافضیلت ترین شما از حیث ایمان برترین شما در معرفت است.

د: اخلاص در اندیشه و عمل: آنچه موجب می شود که انسان، اندیشه و عمل را برای خدا خالص گرداند، بریدن از غیر خداست; و این به معنای ترک مطلق نیست،بلکه بدین معناست که به آن، وابستگی روحی و قلبی نداشته باشد; انگیزه اولی و ذاتی در اندیشه و عمل، خدا باشد و انگیزه های دیگر ـ اگر وجود داشته باشند ـ در طول آن انگیزه قرار گیرند. اخلاص نیز معلول ترک تعلق و دارای مراتبی می باشد; ترک تعلق هر قدر بیشتر باشد، اخلاص از شدت بیشتری برخوردار است.‏

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: "لا یَکُونُ الْعابِدُ عابِداً لله حَق عِبادِتِه حَتی یَنقطِع عَن الخَلقَ کُلّهِ إلیهِ فیَقُولُ: هذا خالِصٌ لی فَیَتَقَبَّلَهُ بِکَرَمِه"(۸); عابد عبادت خدا را، آن چنان که سزاوار عبادت است، به جا نمی آورد; مگر این که انقطاع از تمام خلق پیدا کند و به سوی او توجه داشته باشد و حرکت کند. در این هنگام است که خداوند می فرماید: "این عبادت، خالص برای من است" و آن را به کرم خود قبول می کند.

خدای متعال به داود(علیه السلام) فرمود: "کُنْ بی مَسْتأنِساً وَمِنْ سِوای مُستَوحِشاً"(۹) به من شادمان و خرم باش و از غیر من در وحشت.‏

امام رضا(علیه السلام) فرمود: "إن مَعْرِفَةَ الله عزّوجلِ انسٌ مِنْ کلِ وَحشَة (۱۰)..." ; همانا شناخت خدای عز وجل مونس ویار از هر وحشتی است.

- چکارکنم که خداصداموبشنوه ؛جوابمو بده؛حاجتمو بده؟(راز استجابت دعا)

در پاسخ به این سوال متذكر می شویم اولا هیچ دعایی خالی از نوعی اجابت نیست، زیرا نوعی عبادت و پرستش است و درهر عبادتی كه با قصد قربت انجام می شود ؛ یعنی عبادت كننده تصمیم دارد به خدای خود نزدیك شود و به كمالات ذات اقدس اله آراسته گردد، خالی از اثر قربی نیست. بنابر این، همین كه دعا و عبادت با خلوص نیت و شرایط لازم انجام می شود، در همان لحظه به اجابت می رسد و اثر معنوی خود را بر روح و جان انسان می گذارد.

رسول گرامی اسلام فرمود: هنگامی كه خداوند بخواهد نیازهای بنده اش را برآورد به او اذن و توفیق دعا كردن می دهد. (۱۱)

اجابت دعا، مشروط به شرایطى است؛ از جمله:

۱)شرایط مناسب روحى دعا كننده از قبیل تضرع و تواضع در مقابل پروردگار.

۲) مصلحت بودن تحقق خواسته شخص دعا كننده چرا كه در بسیارى از موارد تحقق آن خواسته براى شخص سودمند نیست؛ مثلا رسیدن به مقام یا امكاناتى خاص چه بسا نه تنها به نفع او نباشد بلكه ممكن است مایه دورى او از ایمان و تقوا گردد.

۳) فرا رسیدن زمان مناسب براى تحقق مطلوب، مثلا ممكن است فردى علاقه‏مند باشد كه یك شخصیت علمى ممتاز باشد وتلاش علمى فراوانى كند ولى قطعا در اندك زمان تحقق آن ممكن نیست و سال‏ها باید بگذرد تا نتیجه تلاش‏هاى خود را به دست آورد.

۴) اخلاص در نیت و انقطاع كامل به خداوند؛ چرا كه عطایا به اندازه نیت و اخلاص در آن سرازیر مى‏شوند.

۵) معقول بودن خواسته انسان.

۶) اقدام براى رسیدن به نتیجه و به كارگیرى سایر عوامل طبیعى نقش دارنده متناسب با سنت‏هاى الهى در نظام خلقت.

۷) از طرفى خداوند گاهى اجابت مطلوب انسان را به علت‏هایى كه صلاح مى‏داند و بر ما پوشیده است به تأخیر مى‏اندازد یا آن را به گونه‏اى دیگر تبدیل مى‏كند و در واقع به شیوه بهترى اجابت مى‏شود بدون آنكه ما بدانیم.

۸) نكته مهم دیگر این كه استجابت در آیه شریفه معناى بسیار عمیقى دارد ولى غالبا برداشت‏هاى عموم با مفهوم شگرف آن ناسازگار است.

ما همواره خیال مى‏كنیم كه اگر دقیقا همان را كه ما طلب مى‏كنیم در همان زمان و با همان شرایطى كه مى‏خواهیم عمل شود، دعایمان اجابت شده است. در حالى كه چه بسا همین پاسخ نیافتن ما اجابت از سوى خدا باشد. یعنى خداوند منان با طول دادن اجابت ما را بیشتر به حالت انابه و تضرع در درگاهش نگه مى‏دارد و این لطف بزرگى است كه به این وسیله ارتباط عبد با معبود حفظ مى‏گردد و در پى آن الطاف بى‏شمار دیگرى نصیبش مى‏شود.

نکته پایانی: توجه و دقت به مضمون این آیه روحیه امید را در انسان تقویت می كند: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً؛(۱۲) پس حتماً با سختی آسانی است، حتماً با سختی آسانی و گشایشی است»

پی نوشت ها:
۱. انفال(۸)۴۹ ؛ مائده(۵)۳۸.(فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ)
۲-شیخ حرعاملی،وسایل الشیعه،ج۷،ص۱۶۲،الناشر:آل البیت،قم،سال:۱۴۰۹ه ق. قال الله تبارک و تعالی: أنا جلیس من ذکرنی؛من همنشین کسی ام که مرا یاد کند.
۳- العلامه المجلسی، بحار الانوار،ج۲۴،ص۱۸۶، الناشر: مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان: ۱۴۰۴ ه.ق .
۴- بقره(۲)آیه ۱۵۵.
۵- ثقه الاسلام كلینی، الكافی،ج۲،ص۲۵۳، الناشر: دار الكتب الاسلامیه، طهران، سنه النشر/۱۳۶۵ ه.ش
۶ـ العلامه المجلسی، بحار الانوار،ج۶۶،ص۶۴، باب۳۰، الناشر: مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان:۱۴۰۴ ه.ق
۷ـ تاج الدین شعیری،جامع الاخبار،ص۵،ناشر:انتشارات رضی،قم،سال:۱۳۶۳ه ش.
۸ـ محدث نوری؛ مستدرك الوسائل، ج۱،ص۱۰۱، ناشر: مؤسسه آل البیت، قم: ۱۴۰۸ ه ق.
۹ـ مولی محسن فیض کاشانی ، المحجه البیضا ،ج۸؛ص۸۰؛ تصحیح علی اکبر غفاری ، ناشر : تهران مکتبه الصدوق ، سال : ۱۳۳۹ ه ش .
۱۰.الکافی؛ثقه الاسلام کلینی ؛ج۱۸؛چ ۴؛ ص۲۴۷؛دارلکتب الاسلامیه؛تهران؛۱۳۶۵هجری شمسی .
۱۱- محمد محمدی ری‌شهری، میزان الحكمه، حدیث ۵۵۸۳؛ الناشر: دار الحدیث، الطبعه الاولی، التنقیح الثانی،السنه/۱۴۱۶ه.ق .
۱۲- انشراح(۹۴) آیه ۵ و ۶.

سلام.من میخواستم بدونم طرفدار یه گروه موسیقی بودن اشکالی داره؟از این جوابا که چون لهو و لعب و فلانه نه.با این فرض که فقط جزو فانتزی هام باشه و در کنارش به واجباتم برسم.یکمم اطلاعات در مورد گروهش میدم که احیانا اگه نیاز شد ،مشکلی پیش نیاد.
Btsاز بوی بندهای kpop,هفت تا عضو داره و من یه فن دو اتیشم‌
همین دیگه،چیزی نمیمونه.ممنونم

تصویر شهرسوال

سلام بر شما
صرف طرفداري از گروه موسيقي خاص اگر مفسده نداشته باشد اشکال ندارد.

بی نهایت از پاسخگوییتون ممنونم.فقط منظورتون از مفسده چیه؟

تصویر شهرسوال

سلام بر شما
مفسده به معناي هرگونه انحرافات و مفاسد فکري يا اخلاقي يا اجتماعي مي باشد که انسان را از راه خداوند باز داشته و گمراه مي کند.

سلام،طاعات و عبادات همه قبول باشه.
جدیدا سوالی ذهن منو درگیر کرده و اون اینه که گفته میشه که ترس از خدا خیلی مهمه و باید اون ترس رو در دلمون داشته باشیم.اما من که درخلوت خودم زیاد با خدا حرف میزنم،نمیتونم مدام ازش بترسم.به همین خاطر خدا برای من ،عموما در جایگاه یک دوست بوده و هست.با این تفاوت که محاله پشتم رو خالی کنه.برای من جایگاه دوستی رو داره که گاهی ازش گلایه میکنم،گاهی درد و دل،گاهی میگم که امروز چطور بهم گذشت و خلاصه اینکه دوسش دارم در جایگاه دوست.میخواستم بدونم که ایا این اشکالی داره؟ حرمت شکنیه؟ و باید حتما ترس و دلهره تو دل ادم باشه، یا نه؟ ممنونم

تصویر شهرسوال

با سلام
اين حالتي که در شما نسبت به خداوند وجود دارد بسيار خوب است و مشکلي هم ندارد. انسان بايد بهترين دوستش خداوند باشد و در همه لحظات و مشکلات با او مناجات کند. در دعاهاي ما نيز خداوند به عنوان دوست معرفي شده است. البته اين نبايد باعث شود که حالت خوف در شما تضعيف شود. مومن بايد در کنار رجا، خوف هم داشته باشد و اگر اين خوف به طور کلي از وجود او برود ممکن است به سمت گناه کشيده شود. بنابراين ضمن حفظ اين حالت خود، توصيه مي شود حالت خوف خود را نيز تقويت کنيد. موفق باشيد

باسلام و خسته نباشید

باسلام
خاستم بپرسم این عدالته ک ما تاوان کار بعضی دیگه رو پس بدیم؟
برادر من بخاطر ارتباط با ی دختر باعث شد ما ک یک خانواده ابرومند با تحصیلات بالا بودیم بدنام شیم.
جرا من باید بانگا های تحقیر امیز بقیه روبرو شم؟؟
چرا من باید کار هرروزم گریه و افسردگی و غم باشه؟من ب بالاترین سطح تحصیلی رسیدم ولی باز از جامعه طرد شدم.همه دنبال اتو هستن ک بخاطر لکه ننگی ک داریم ب سرم بزنه.برا منی ک تا این سن اعتقاداتمو سنگینی و اصول اخلاقیمو حفط کردم و سر مسائل ناموسی و نامحرم حساس بودم این وضعیت مث مرگه.هر روز انگار میمیرمو زنده میشم.میتونستم خیلی بیشتر پیشرفت کنم ولی زندگیم راکد شده.
لطفا نگید تو سنگین باش و بی اعتنا باش ب رفتار بقیه...
بخاطر این موصو رفتارای ساده من زیر سوال رفته .شهرمونو عوض کردیم و بعضیا فهمیدن ی جوری بم فهموندن ک تو ادای دخترای سنگین و در میاری وگرنه اب باشه شناگر ماهری...
هرچی میگم همه چی دست خداس ک کسی متوجه این موصو نشه ولی باز دارن میفهمن همه...
دارم از سنگینی این بلا میمیرم

تصویر شهرسوال

سلام بر شما
ممنونم از اين كه ما را رازدار زندگي شخصي خود مي دانيد و مسائل خصوصي و نگراني ها و دغدغه هاي خود را با ما در ميان گذاشته ايد. بزرگوار! حق با شماست وقتي خدا مي فرمايد آبروي مؤمن از كعبه هم بالاتر است يعني اين كه خيلي سخت است كه آبروي انسان پاك لكه دار شود. به نظرم شما الان خيلي خوب مي توانيد حال حضرت نوح پيامبر اولوالعزم را درك كنيد كه پسرش و همسرش با انسان هاي گناهكار همراه شده بودند.
حضرت يعقوب فرمود به پسرم بنيامين تهمت دروغ زده اند از دروغ نكرده اش كمرم شكست.
بله بزرگوار چه كنيم كه دنيا دار امتحان است و قوانين طبيعي خودش را دارد اگر قرار باشد در همه امور خداوند دخالت كند مانع شمر شود مانع جعفر كذاب شود مانع قابيل شود مانع صدام شود مانع عربستان شود و...زندگي دنيايي در كار نبود.
توسل زباني و به ائمه داشته باشيد به امام زمان عريضه بنويسيد و سخنان ناگفته خود را بيان كنيد
تصور كنيد برادرتان مقابل شما نشسته است با او صحبت كنيد بگوييد چه قدر اذيت شده ايد از اين كار و حق شما نبوده است.
تذكر: مراقب باشيد نگاه سنگين شما به برادرتان او را در مسير اشتباه بيشتر فرو نبرد. داستان حر و آيات قرآن و روايات به ما مي گويد كه هميشه راه توبه باز است و خدا توبه كننده را مي بخشد و دوست دارد براي اين كه سخت است از مسير خلاف بازگشتن و اگر استقبال خدا نباشد مشكلاتش براي خودش و ديگران بيشتر مي شود مثل خدا باشيم كه خداوند هم اخلاقان خودش را بسيار دوست دارد.
از خداوند مي خواهم به شما سعه صد و آرامش عطا كند
و شما را نزد مردم متدين آبرودار كند و به مردم دركي عطا كند كه تر و خشك را باهم نسوزانند.
و خداوند بر هر چيز تواناست
در پناه خدا

با سلام و احترام فراوان خدمت شما دوست عزیز.
شما فرموده اید نمیشود خدا در همه ی امور دخالت کند.
یک فردی وقتی می خواهد یک چیزی را خلق کند و یا تولید کند باید آنقدر با کیفیت ان را درست کند که بتواند تضمین دهد که این وسیله خراب نمیشود که وقتی میگوید من دخالتی ندارم بعد از تولید کردنش لطمه به عدالت نزند برای مثال فرض میکنیم بنده میخواهم یک ماشین برای شما درست کنم باید انقدر با کیفیت این ماشین را درست کنم و یک دفترچه راهنمای کامل برایش تهیه کنم و توضیحات مفصل و کاملی به شما بدهم که شما دچار سردرگمی و یا اشتباه در استفاده از آن نشوید و خلاصه سنگ تمام بگزارم چون بهایی و چیزی برای آن تعیین کرده ام سپس وقتی که مطمئن شوم این وسیله دچار مشکل نمیشود در این هنگام حق این را دارم که نه خدمات پس از فروشی بگذارم نه دخالتی در استفاده و... از ماشین بکنم در غیر این صورت کم کاری کرده ام و موظفم هر مشکلی پیش آمد درستش کنم . خدا هم وقتی انسان را خلق کرده باید آنقدر با کیفیت انسان را خلق میکرد که وقتی میگوید بنده دخالتی ندارم در طرز کارش و...لطمه به عدالت نزند چون دستمزدی گرفته است( بهشت و جهنم را تعیین کرده است). وفردای قیامت میگوید چرا فلان کار را کرده ای چرا خراب کار کرده ای و نمیگوید شاید من بی عدالتی کردم و خوب آن را درست نکرده ام مثلا ذات فلان شخص را طوری درست میکند که به فلان کار بد علاقه دارد و دست خودش نیست آن وقت میگوید بنده در دنیا نمیتوانم دخالت کنم و این فرد خودش باید به داد خودش برسد و اگر نتواند فردای قیامت با بی رحمی تمام در آتش جهنم می اندازدش..........خداوند آمده صدام حسین را طوری درست کرده که صحیح کار نمیکند و برای دیگر بنده ها مشکل درست کرده است آن وقت خدا میگوید من نمیتوانم دخالتی بکنم و من و شما باید تحمل کنیم و ضرر ببینیم و هیچ نگوییم.......

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
اولا به گفته مولوی : از قیاسش خنده آمد خلق را ** چون که خود پنداشت صاحب دلق را . در ثانی باید گفت : كه خداوند انساني نيافريد كه پايانش جنايتكاري و تبهكاري و تباهي خود و ديگران باشد بلكه او موجودي آفريد كه توان ساختن آينده و سرانجام خود را دارد و چون موجودي آينده خود را تباه سازد اين ديگر منسوب به خود اوست نه خداوند، چرا كه خداوند موجودي مختار را آفريد و او با سوء استفاده از اين نيرو به بيراهه رفت و در گرداب تباهي سقوط نمود. آيا اگر ديناميت باعث كشته شدن گروهي شد بايد مخترع آن را به دار مجازات آويخت او كه تنها براي استخراج معادن زيرزميني و ايجاد آرامش و راحتي در زندگي ديگر انسان ها چنين كرد؟! خداوند متعال نه ابلیس را لعین خلق کرد و نه شمر را امام حسین علیه‌السلام کُش خلق نمود. بلکه بر اساس قانون خلقت مبنی بر « كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ – هر مولودی با فطرت خداشناسی متولد می‌گردد»، هر دو را موحد و خداشناس خلق نمود. باید توجه داشت که خدا کسی را بد خلق نکرده بلکه همه را برای رسیدن به مقام خلافت الهی آفریده هدف و حکمت نهایی « إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً » است، هر چند که در راستای تحقق این هدف و تجلی این حکمت، اگر برخی با سوء اختیار خود بیراهه رفته و افراد بد پلید می شوند تقصیر خود شان است ونه نقصی در آفرینش .

با سلام و احترام فراوان خدمت شما.
آنچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو.
شایدم بنده نتوانستم آن طور که باید منظورم را برسانم که شما متوجه عرایض بنده نشده اید. و آنچه که متوجه شده اید را به عنوان صحبت بنده در نظر گرفته اید شاید هم بنده اشتباه میکنم! خدا میداند.
چند سال پیش یک خانواده ای به محله ی ما نقل مکان کردند که یک پسر هم سن و سال خودمان داشتند (بنده آن موقع ۱۶ سال داشتم.)یک روز با دوستانم در کوچه با هم صحبت میکردیم که این پسر از خانه بیرون آمد. همه ی ما متوجه مشکلی در جنسیت آن پسر شدیم و شک کردیم که آن پسر ترنس باشد(افرادی که دارای اندام جنسی زنانه یا مردانه هستند ولی اخلاق و روحیات آنها با جنسیتشان همخوانی ندارد) .با خودمان عهد بستیم که اگر با او دوست شویم هیچوقت حرفی و یا رفتاری نداشته باشیم که موجب ناراحتی اش شویم. گذشت و ما با آن پسر دوست شدیم فردی بسیار خوش اخلاق مهربان متشخص و همه چیز تمام. تابستان تمام شد و همه ی ما به یک مدرسه رفتیم. این پسر به خاطر این نقص در آفرینشش و زیبایی که داشت مورد آزار و اذیت دانش آموزان آن مدرسه قرار گرفت ، سوء استفاده جنسی و آزار و اذیت جنسی و مسخره کردن و... بنده خدا زندگی اش تبدیل شده بود به جهنم نمیتوانست حتی تا سر کوچه هم برود همیشه عذاب وجدان و احساس گناه کردن داشت و میترسید که خدا برای این سوء استفاده ها و... که از طرف دیگران است خدا او را مجازات کند و او را مقصر بداند بسیار بی قرار بود مدتی همش دعا و راز و نیاز کرد که خدا مشکلش را حل کند منو دوستانم در مدرسه از او دفاع میکردیم برایش دعا کردیم ولی هیچ جوابی نگرفتیم در سن بیست سالگی تبدیل شده بود به یک فرد به شدت افسرده و به مرز دیوانگی رسیده بود یک روز میخواستیم به دنبالش بیاییم که با هم به سینما برویم که دیدیم که یک آمبولانس در کوچه پارک کرده و عده ی زیادی در خانه ی آنها جمع شده اند به خانه آنها رفتیم و دیدیم که ای وای بنده خدا خودسوزی کرده و تمام. دیدگاه شما درباره ی این افراد چیست؟آیا غیر از آن چیزی است که در متن بالا آورده اید؟آیا این فرد با اختیار خودش این مشکل را برای خود فراهم کرده بود آیا این فرد با سوء استفاده از خود مختاری این مشکل را برای خود درست کرده بود ایا خداوند این نقص را در این فرد قرارداده بود که راحت و با آرامش زندگی کند آیا خداوند با قرار دادن این نقص در آفرینش این فرد برای وی تواناییی گذاشته بود که بتواند زندگی خودش را درست کند؟بنده میگویم ۹۹ درصد این مشکلات پیش آمده تقصیر خودش بود آیا ۱ درصد هم وجود این نقص، مشکل برایش ایجاد نکرد؟ آیا خدا نباید برای آن ۱درصد هم که شده به این فرد کمک میکرد؟و میگوید بنده هیچ دخالتی در دنیا ندارم آیا این فرد اگر خودش این مشکلات را برای خودش ایجاد کرده بود آیا نخواست که این مشکل را درست کند؟ آیا از خدا کمک نخواست؟ مثل این میماند که بنده یک تهمتی به فردی بزنم و بگویم اگر مشکلی برای این فرد به وجود آمد تقصیر خودش است که نتوانسته آن تهمت را از خود دفع کند وبنده ۱ درصد هم مقصر نیستم.یا مثلا بنده پیچ لاستیک یک ماشین را شل ببندم و توقع داشته باشم که این ماشین با این نقص بتواند مسابقه هم بدهد و اگر دچار نقصی شد در این مسابقه بگویم که مشکل از این فرد بود که در چاله چوله رفت و آن ضربه ها باعث شد که لاستیک این ماشین جدا شود و شل بودن آن پیچ ها هیچ اثری در این خرابی ندارد.بنده هیچ جوره نمیتوانم درباره ی اتفاقاتی که برای آن پسر افتاد خودم را با فرمایشات شما قانع کنم و بگویم هیچ بی عدالتی صورت نگرفته است، عذر میخوام...
شایدم بنده اشتباه میکنم خدا میداند!

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام .
اولا - نباید کار های خود را با اسرار الهی مقایسه نمود به گفته مولوی :
از قیاسش خنده آمد خلق را
چونکه خود پنداشت صاحب دلق را .
در ثانی - با توجه به این که خداوند کمال مطلق و غنى مطلق است و هیچ نقصى نسبت به ساحتش تصور ندارد، مى‏فهمیم که خدا عادل است، چرا که سرچشمه ظلم، یا جهل است و یا نیاز که این هر دو نقص است که در خدا تصوّر ندارد.
وقتى یقین داریم خدا عادل و مهربان است، مى‏یابیم آن چه از تفاوت‏ها در آفرینش دیده مى‏شود، از ناحیه خدا نیست، یعنى این گونه نیست که خدا آدم فلج را در حالى که امکان و قابلیت صحیح بودن را داشت، از روى ظلم و بى مهرى فلج آفریده باشد، بلکه فلج بودن او عامل دیگرى دارد، و آن خصوصیت مربوط به جهان ماده و عالم طبیعت است.
جهانى که ما در آن زندگى مى‏کنیم، جهان ماده است، یعنى هر چیزى در شرایط خاص و با علل و اسباب خاص خود به وجود مى‏آید و تدریجاً کامل مى‏گردد. اگر شرایط و حدود آن مراعات نشود، موجودى ناقص و بى فایده و گاه زیانبار به دست مى‏آید.
میوه درخت در موقعى به صورت کامل به دست مى‏آید که باغبان آن را به موقع آب و کود دهد و به کلیه اصول رشد توجه داشته باشد و آن‏ها را فراهم آورد. در غیر این صورت میوه درخت به صورت کامل به دست نمى‏آید، زیرا جهان مادى و طبیعى این طور نیست که در هر شرایطى موجودات سالم و کامل تحویل دهد.
پس براى به دست آمدن میوه سالم و کامل، باغبان باید آن چه را در پرورش و تکامل آن لازم است، مراعات کند.
همچنین براى نوزاد سالم ضرورت دارد پدر و مادر، آن چه را در پرورش و تکامل او لازم و مفید است، بدانند و آن‏ها را همیشه مراعات کنند.
ما هستیم که در بسیارى از موارد در اثر مراعات نکردن شرایط زناشویى و بهداشت، کودکان ناسالم به وجود مى‏آوریم.
پس در این گونه موارد نباید آن را تقصیر دستگاه آفرینش بگذاریم، زیرا خداوند براى تکامل هر موجودى شرایط خاصى قرار داده است که اگر آن‏ها مراعات شود، هر چیزى نیکو و مفید به وجود خواهد آمد.
به عبارت دیگر: سالم و ناقص به دنیا آمدن، علل و اسباب مادى خاص خود را دارد. طبعاً هر معلول و پدیده‏اى از علت خاص خود صادر مى‏شود.
بنابر این هر نوع نقصی که در موجودات جهان وجود دارد از ناحیه موجودات است نه خداوند و به تعبیر دیگر فیض از طرف خداوند تمام است و نقص از طرف دریافت کننده فیض است.
هنگامی که علت و اسباب و شرایط به وجود آمدن نوزادی ناقص باشد، یا از نظر ژنتیکی( که بسیاری از جهات آن هنوز شناخته نشده) ، نوزاد ناقص به دنیا می‏آید.
جهان آفرینش شرایطى دارد که اگر کسى آن‏ها را مراعات نکند، در نتیجه نواقصی به بار آید، تقصیر از خود او است و ربطى به عالم آفرینش ندارد.(۱)
پی‌نوشت‌ها:
۱. مؤسسه در راه حق، بیست پاسخ، ص ۲۸.

از دوستانی که ایمان ضعیف دارن خواهش میکنم این مطلبو نخونن.
باسلام خدمت دوستان.
بنده یه مدت هر چقدر با خودم کلنجار میرم اصلا باورم نمیشه که خدایی وجود داشته باشه یا اگه هست این صفاتی که براش میگن: مهربان بودن دلسوز بودن عدالت داشتن و... واقعا لایقش باشه. برای مثال ما بارها شنیدیم در حدیث های قدسی که خدا بسیار مهربانه و اگه بنده میدانست خدا تا چه حد مشتاق بنده اش هست قلبش آب میشد حالا من یه سوال دارم .ما چه زمانی به مهربانی خدا احتیاج داریم؟طبیعتا در دنیا و در حساب و کتاب قیامت.مثلا کسی که در بهشته به دلسوزی خدا احتیاج داره؟لازمه که خدا دلش برای این شخص بسوزه وقتی در بهترین مکان و مقامه؟ ولی آیا واقعا کسی دیده که خدا دلسوزی کنه برای بنده هاش تو این دنیا؟ مثلا مردم یمن، مردم مظلوم ایران مورد دلسوزی خدا هستن؟اومدو این افراد حق و ناسی گردنشون بود که اگه خدا در قیامت مهربانی بکنه و گناهانشون رو ببخشه ولی به خاطر اون حق و ناس هیچ سودی به حالشون نداشته باشه.پس فقط این دنیا مهربانی و دلسوزی خدا بدردشون بخوره ولی کو کسی دید؟ مگه این مردم چی میخوان ؟ افتادن زیر دست یه سری افراد ظالم و فقط میگن باید تحمل کنید و خدا اون دنیا جواب این افراد ظالم رو میده.به نظرتون این عدالته که خدا میاد جواب یه افراد ظالمی که در این دنیا باعث شدن هزاران نفر دینشون آرامششون همه چیزشون و از دست دادن بعد خدا میگه تحمل کن من قیامت و گداشتم برای حسابرسی.به عنوان مثال یه مدرسه رو در نظر بگیریم که خدا مدیر اون مدرسس و یک معلم ظالمی توی اون مدرسس که خوب تدریس نمیده بعد منه دانش آموز برم پیش مدیر بگم این معلمو عذل کن بعد خدا بگه من آخر سالو گذاشتم بابت عذل کردن معلم و من بد بخت هم اگه نمره کم گرفتم و هر چی شد باید تحمل کنم این اسمش عدالته؟ یه مثال دیگه میزنم برای این که خدا عدالت نداره. یه مدرسه رو در نظر میگیریم که خدا مدیرشه معلما و ناظم ها، اماما و پیامبرا هستن که ما مردم (دانش آموزا رو راهنمایی میکنن) بعد چند سال این مدیر میاد تمام معلما و ناظمارو برمیداره و میگه دیگه نیاز نیست به راهنما به اندازه کافی راهنمایی کردن از این به بعد باید خودشون از طریق منتشران و کلاغ سپید( قرآن) و افرادی که پایه بالاترن (مراجع تقلید و...که از خودشون بیسواد تر و نادان تر و حیله گر تر وجود نداره)برن درسو یاد بگیرن و افرادی که درسشون ضعیفه خودشون به داد خودشون برسن که امتحاتارو بتونن خوب جواب بدن، و این وسط هر کی تونست گلیمشو از آب بکشه بیرون و بتونه بره کلاس فوق العاده و سی دی اموزشی بگیره( نماز وروزه و...) میشه عزیز دوردونه و من و شما که درسمون ضعیفه و توان مالیمون نرسه با بیرحمی تموم حتی فرصت شهریورم ازمون میگیرن بعد تو کارنامه مدیر و میای نگاه میکنی نوشته تندیس عادل ترین و مهربان ترین مدیر دنیا. ممنون میشم هر چه زودتر جوابو به ایمیلم بفرستین.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
اگرچه در بسیاری از موارد ظالمان و ستم‌گران در همین دنیا نیز به سزای بخشی از اعمال خود می‌‌رسند، اما نظام هستی بر این قرار گرفته است که تمام مجازات در این دنیا نباشد، و اصولاً نمی‌‌توان در این دنیا تمام مجازات برخی از ظالمان را اجرا کرد. فردی که هزاران نفر را به قتل رساند، چه مجازاتی در این دنیا می‌‌تواند برایش مناسب باشد؟
قرآن کریم در مورد چنین افرادی می‌فرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ»؛[۱] آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى‏‌دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‌‏دهیم براى این‌که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها، عذاب خوارکننده‏‌اى (آماده شده) است!
از مجموع آیات قرآن استفاده می‌‌شود که خداوند افراد گناه‌کار را در صورتى که زیاد آلوده به گناه نشده باشند، به وسیله زنگ‌هاى بیدار باش و عکس العمل‌‏هاى اعمالشان، و یا گاهى به وسیله مجازات‌‌هاى متناسب با اعمالى که از آنها سرزده است، بیدار مى‌‌‏سازد و به راه حق بازمى‌‌‏گرداند. اینها کسانى هستند که هنوز شایستگى هدایت را دارند و مشمول لطف خداوند مى‌‌‏باشند و در حقیقت مجازات و ناراحتی‌‌هاى آنها، نعمتى براى آنها محسوب مى‌‌‏شود. چنان‌که قرآن کریم مى‌‌فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛[۲] به سبب اعمال مردم، فساد در خشکى و دریا آشکار شد تا به آنان جزاى بعضى از کارهایشان را بچشاند، باشد که بازگردند.
ولى آنها که در گناه و عصیان، غرق شوند و طغیان و نافرمانى را به مرحله نهایى برسانند، گاه خداوند بنابر مصالحی آنها را به حال خود وامى‌‏‌گذارد و به اصطلاح به آنها میدان می‌‌دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حد اکثر مجازات را پیدا کنند.
اینها کسانى هستند که تمام پل‌‏های پشت سر خود ویران کرده‌‏‌اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته‌‏‌اند و لیاقت و شایستگى هدایت الهى را کاملاً از دست داده‌‏اند.
آیه فوق، این معنا را تأکید کرده و مى‏‌فرماید؛ گمان نکنند آنهایى که کافر شدند، مهلتى که به ایشان می‌دهیم براى آنها خوبست، بلکه مهلت می‌‌دهیم تا به گناه و طغیان خود بیفزایند و براى آنان عذاب خوار کننده است.[۳]
این معنا در خطبه‏‌اى که حضرت زینب(ع) در شام در برابر یزید طغیانگر -که از مصادیق روشن گناه‌کار غیر قابل بازگشت بود. به آن استدلال کرده است، استفاده می‌شود. آن‌جا که مى‌‏فرماید: «تو امروز شادى مى‏‌کنى و چنین مى‌‏پندارى که چون فراخناى جهان را بر ما تنگ کرده‏‌اى و کرانه‌‏هاى آسمان را بر ما بسته‌‏اى و ما را همچون اسیران از این دیار به آن دیار می‌برى، نشانه قدرت تو است، و یا در پیشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نیست؟! اشتباه می‌کنى، این فرصت و آزادى را خداوند از آن‌رو به تو داده تا پشتت از بار گناه، سنگین گردد و عذاب دردناک در انتظار تو است ... پس اندکى آرام و آهسته باش، آیا سخن خدا را فراموش کرده‏‌اى که فرمود: «آنها که کافر شدند (و راه طغیان را پیمودند) تصوّر نکنند که اگر به آنها مهلت مى‏‌دهیم به سود آنها است، ما به آنها مهلت مى‏‌دهیم که بر گناهانشان بیفزایند و عذاب دردناکی در انتظار آنها است‏».[۴]
خلاصه این‌که آیه ۱۷۸ سوره آل عمران، به سؤال فوق که در ذهن بسیارى وجود دارد، پاسخ می‌‌گوید که چرا جمعى از ستم‌گران و ظالمان این همه غرق نعمت‌اند و مجازات نمى‌‏بینند؟ قرآن می‌فرماید؛ اینها افراد غیر قابل اصلاحى هستند که طبق سنت آفرینش و اصل آزادى اراده و اختیار به حال خود واگذار شده‏‌اند، تا به آخرین مرحله سقوط برسند و مستحق حد اکثر مجازات شوند.
البته، از بعضى آیات قرآن، استفاده مى‌‏شود که خداوند گاهى به این‌گونه افراد، نعمت فراوانى می‌دهد و هنگامى که غرق لذت پیروزى و سرور شدند، ناگهان همه چیز را از آنان می‌گیرد، تا حد اکثر شکنجه را در زندگى همین دنیا ببینند؛ زیرا جدا شدن از چنین زندگى مرفهى، بسیار سخت و ناراحت کننده است: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ»؛[۵] هنگامى که پندهایى را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند درهاى هر خیرى به روى آنان گشودیم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بودیم از آنها بازگرفتیم؛ لذا فوق العاده ناراحت و غمگین شدند.[۶]

[۱]. آل عمران، ۱۷۸.
[۲]. روم، ۴۱.
[۳]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۳، ص ۱۸۳- ۱۸۴، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۴ش.
[۴]. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه، فهرى، سید احمد، ص ۱۸۱- ۱۸۲، جهان، تهران، چاپ اول، ۱۳۴۸ش. «فَقَامَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَتْ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ صَدَقَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ کَذَلِکَ یَقُولُ‏ ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ‏ أَ ظَنَنْتَ یَا یَزِیدُ حَیْثُ أَخَذْتَ عَلَیْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا نُسَاقُ کَمَا تُسَاقُ الْأُسَرَاءُ أَنَّ بِنَا هَوَاناً عَلَیْهِ وَ بِکَ عَلَیْهِ کَرَامَةً وَ أَنَّ ذَلِکَ‏ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِنْدَهُ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِکَ وَ نَظَرْتَ فِی عِطْفِکَ جَذْلَانَ مَسْرُوراً حَیْثُ رَأَیْتَ الدُّنْیَا لَکَ مُسْتَوْثِقَةً وَ الْأُمُورَ مُتَّسِقَةً وَ حِینَ صَفَا لَکَ مُلْکُنَا وَ سُلْطَانُنَا فَمَهْلًا مَهْلًا أَ نَسِیتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى‏ وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینَ...».
[۵]. انعام، ۴۴.
[۶]. ر. ک: تفسیر نمونه، ج ‏۳، ص ۱۸۵.

سلام
به حضرت زهرا قسمتون میدم به سوال جواب بدید لطفا
سوالم اینه
من مدتیه مهر یک پسر دردلم قرار گرفته متاسفانه عشق یک طرفه
وبرای رسیدن به خواستم خیلی دعا میکنم خیلی خیلی
خیلی خواهش وتمنا میکنم از خداوند مسبب الاسباب بشود برای من واز طریق اسباب این عشق یک طرفه را دوطرفه کند ومهر من هم در دل اون پسر قرار بگیرد برای ازدواج ووصال
الان سوالم از شما اینه آیا برای خداوند مقدور هست این عشق یک طرفه را دوطرفه کند ؟آیا برای خداوند مقدور هم مهر من هم در دل اون پسر قرار بگیرد؟
آیا برای خداوند مقدور هست ما رو به هم برساند؟
آیا تا بحال کسی با دعا ازدواج کرده است دعا وخواهش از خداوند که خودش مسبب الاسباب بشود وعشق دوطرف را دردل هم دیگر قرار بدهد تا به هخم برسند؟
یا این دعاهای من خیال خامه وسراب وهیچ وقت خداوند همچین کاری را نمیتواند بکند یا دوست ندهرد انجام بدهد؟
لطفا نگید واسطه بفرست یا خودت بهش بگو چون به هیچ وجه نمیشود وامکان پذیر نیست ومن دلم نمیخواهد خودم بگم
سوالم اینه آیا خدا دعای من قبول میکند و عشق ودوطرفه میکنه یا خیر؟
لطفا جواب بدهید شاید پیش شما احمقانه باشه این دعا وخواسته من ولی من به خدا اطمینان دارم ومیدونم
اگر بخواهد میشود
لطفا جواب بدید این دعای من ممکنه اجابت بشه یا سرابه؟

تصویر شهرسوال

با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر محترم! قطعا اين موضوع (جاي گرفتن محبت شما در دل فرد مقابل) براي خداي متعال ممکن است ولي تا زماني که شما فقط دعا کنيد ممکن است به نتيجه اي نرسيد. بلکه اگر او را واجد معيارها مي دانيد بايد تلاشي هم در اين زمينه داشته باشيد.
خواهر گرامي! قانون طبيعي اين است که در ازدواج هميشه پسران طالبند و دختران مطلوب، اين عادت براساس فطرت انساني آنهاست. به همين جهت پسران به خواستگاري مي روند نه دختران، حتي در روايتي که مربوط به ازدواج آدم و حواست، آدم با اين که خليفه خدا و مسجود ملائکه شد ولي مأمور شد که از حوا خواستگاري کند و خداوند اجازه نداد حوا از آدم خواستگاري کند. حال اگر عکس اين عادت فطري اتفاق افتد، نتيجه مطلوبي نخواهد داد و بلکه گاهي سبب تحقير و شکست روحي دختر مي شود. اما در مورد مسأله اي که براي شما پيش آمده، اگر با بررسي و تحقيق و مشورت هاي لازم ايشان را فردى صالح و مناسب تشخيص داديد، بهترين راه استفاده از واسطه‏ است. گفتيد اين امکان نيست ولي ما عرض مي کنيم که اين امر ممکن است چون قرار نيست واسطه اسمي از شما ببرد و يا علاقه شما را به او ابراز نمايد. فقط قرار است به صورت حرفه اي سؤالاتي در مورد ازدواج و قصد او کند. در نهايت اگر قصدي داشت شما را به عنوان يکي از اين گزينه هاي خوب معرفي کند. پس بايد واسطه امين و رازنگهدار و حرفه اي باشد.
در صورتى كه او نيز واقعا به ازدواج با شما تمايل دارد، به طور رسمى و از طريق خانواده محترمشان از شما خواستگارى كند تا ان شاء اللّه هر چه زودتر با توافق شما و وى و خانواده‏هاى محترمتان مقدمات ازدواج فراهم شود. از هرگونه ارتباط مستقيم و دور از نظارت بزرگ‏ترها جدا بپرهيزيد؛ (حتى ارتباط تلفنى يا مكاتبه‏اى). در مسير احراز شرايط سخت دقت نماييد که بعد از ازدواج ديگر جاي بازگشت نيست و بايد يک عمر ناهنجاري را تحمل نماييد.
اگر با بررسى‏هاى به عمل آمده ايشان را مناسب تشخيص نداديد احساسات خود را كنترل و از ابراز محبت خوددارى كنيد؛ زيرا علاقه يك سويه راه به جايى نمى‏برد.
موفق باشيد.

یه روز آدمی بودم که نمازم قضا نمیشد... نماز شب میخوندم... کلی عشق بازی داشتم با خدا شمع روشن میکردم... ولی یه روز همش به باد رفت... خدا کاری کرد باهام که میترسم ازش خواسته ای داشته باشم... دیگه ذوق ندارم قرانو باز کنم و بخونم همه شبکه های مجازی رو ول کردم... شدم یه ادم خنثی که هیچ هدفی نداره... خدا منو دوست نداره اینو میدونم.

تصویر شهرسوال

با سلام و عرض ادب
از اينكه اين مركز را امين خود دانسته و مسايل خود را با ما در ميان گذاشتيد متشكريم.
پرسشگر محترم، براي ما توضيح نداديد که چه اتفاقي افتاده که دچار اين حالت شديد و اينکه ترس داريد که از خداوند خواسته اي داشته باشيد.
البته اين حالت از وسوسه هاي شيطان است و با يک اتفاق در زندگي شيطان سعي مي کند با وسوسه و نااميد کردن انسان از خداوند به هدف خود برسد.
دوست گرامي؛
بين انسان‏ها، از کسانى ترس و هراس بايد داشت که قيافه‏اى ترسناک دارند يا ظالم و ستمگر مى باشند، لکن خدا چهره‏اى مادى ندارد که به زشتى و زيبايى متصف شود. حقيقت خدا که ماوراى ماده است، چنين توصيف شده است: «اللَّه جميل و يحب الجمال؛ خدا زيبا است و زيبايى را دوست دارد».
از ديگر سو هيچ گونه ظلمى از سوى خدا نسبت به بندگان جارى نيست، که موجب ترس از وى شود.
ترس از خدا به معناى ترس از مسئوليت هايى است که انسان در برابر وى دارد.
ترس از اين که در مقام انجام تکاليف الهى کوتاهى کرده و از عهده تکليف به خوبى بر نيايد. به
عبارت ديگر ترس از کم کارى‏ها، گناهان و کوتاهى‏ها در مقابل تکاليف الهى است.
ترس از انجام ندادن مسئوليت انسانى و ارزش‏هاى عالى، ترس از اين که به هدفى که براى آن
آفريده شده دست نيابد.
مولاى متقيان(ع) مى فرمايد: »هيچ يک از شما ترس نداشته باشيد مگر از گناه خويش«.(نهج البلاغه، حکمت ۸۲)
دوست عزيز؛
همه ما طعم محبت مادر را چشيده‌ايم، مادري كه آغوش پر مهرش هميشه بروي فرزند گشوده است و از هيچ كمكي نسبت به او دريغ ندارد. ولي همين مادر كه در مهربانيش هيچ كسي ترديد ندارد، گاه‌گاهي بدليل بازيگوشي و بي توجهي و يا عناد و سركشي كودك، چاره‌اي جز تنبيه او نمي‌بيند. البته اين تنبيه نيز از روي مهر و علاقه است.
محبت مادر قطره‌اي از درياي محبت خالق مادر است، نسبت به بندگانش. خداي مهربان، از روي حب و عشق انسان‌ها را خلق كرد و از هيچ كمكي براي هدايت آن‌ها دريغ نورزيده است، فطرتي داد كه خداخواه است، عقلي كه چراغ راه است، پيامبران و اوليايي كه راهبر و راهنما هستند.

ولي اين بندگان هستند كه روز به روز از نعمت‌هاي اين خداي مهربان در جهت خلاف و گناه استفاده مي‌كنند و روز به روز از خداي مهربان ديرتر مي‌شوند، و خاصيت گناه ايجاد نا اميدي در دل انسان‌ها است و انسان تصور مي‌كند كه ديگر در درگاه خداوند جايگاهي ندارد و لذا اين نا اميدي او را روز به روز به عمق و لجنزار گناه بيشتر فرو مي‌برد.

اما اگر هر انسان گناه كاري قبل از اين كه بخواهد به نا اميدي برسد مي‌فهميد كه خداوند بخشنده و مهربان است هيچ گاه از درگاهش نا اميد نمي‌شد چون خود خداوند در قرآن كريم فرموده است:
بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‌‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‌‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.».(زمر/۵۳)
و در آيه ديگري مي فرمايد:
«و به درگاه پروردگارتان بازگرديد و در برابر او تسليم شويد، پيش از آنكه عذاب به سراغ شما آيد، سپس از سوى هيچ كس يارى نشويد.» (همان/۵۴)
اگر حال بسيارى از مجرمان را در نظر بگيريم كه بعد از انجام گناهان كبيره چنان ناراحت و پشيمان مى‏‌شوند كه باور نمى‏‌كنند راه بازگشتى به روى آن‌ها باز باشد و آن چنان خود را آلوده مى‌‏دانند كه با هيچ آبى قابل شستشو نيستند مى‏‌پرسند آيا به راستى گناهان ما قابل بخشش است؟
آيا راهى به سوى خدا براى ما باز است؟ آيا پلى در پشت سر ما وجود دارد كه ويران نشده باشد؟ مفهوم آيه را به خوبى درك مى‏‌كنيم، زيرا آنها آماده هر گونه توبه‌‏اند ولى گناه خود را قابل بخشش نمى‏‌دانند، مخصوصا اگر بارها توبه كرده باشند و شكسته باشند.
اين آيه به همه آن‌ها نويد مى‌‏دهد كه راه به روى همه شما باز است.
لذا" وحشى" جنايتكار معروف تاريخ اسلام و قاتل" حمزه سيد الشهداء" هنگامى كه مى‏‌خواست مسلمان شود از اين مى‌‏ترسيد كه توبه‏‌اش پذيرفته نگردد، زيرا به راستى گناه او بسيار سنگين بود، جمعى از مفسران مى‏‌گويند: آيه فوق نازل شد و درهاى رحمت الهى را به روى وحشى و وحشي‌هاى توبه‌‏كار گشود. ( تفسير نمونه، ج‏۱۹، ص: ۵۰۲. ذيل آيه ۵۴ زمر)
پرسشگر گرامي، از اعمال گذشته توبه کنيد و به رحمت الهي اميدوار باشيد و نماز خود را مجددا آغاز نماييد انشاالله مورد عنايت الهي قرار مي گيريد.
--موفق باشيد--

/۴۰۴۶۷۴/

سلام.من مدتی هست که دچار مشکلاتی شدم که برای من مهم هستن.قبل از اینکه به این مشکلات بربخورم اصلا اهل نماز نبودم اما الان خیلی تغییر کردم و فکر میکنم این مشکلات باعث شد من به خودم بیام و بیدار شم.هنوز مشکلاتم سر جاشه و هنوز از وجودشون احساس ناراحتی میکنم اما هر چی میگذره ارتباطم با خدا بیشتر میشه و فکر میکنم که خدا همه ی مشکلات و نیاز های ما رو در زمان خودش و به بهترین شکل برطرف میکنه.منم گاهی ناامید میشم و خسته میشم اما باز برمیگردم سمت خدا.باور دارم که این مشکلات باعث تکامل انسان میشه همون طور که باعث شد من تغییر کنم.انشاالله که هممون عاقبت بخیر بشیم

سلام مدتی است دشمنی دارم که به هر نحو و به هر طریق و با هر ابزاری برای آسیب روحی، روانی، شغلی و زندگی ام جلو آمده است. به نظر خودم تنها دلیل این فرد برای این کار این است که از دروغ و اقدام بسیار زشت ایشان مطلع شدم و به فرد سومی که در بین ما واسطه بود این مورد را گوشزد کردم. به گمان خودم این فرد واسطه خود در آتش زدن بر این دشمنی تاثیر داشته است ... الله اعلم. ولی به هر حال دیگر تحمیل این دشمنی را ندارم و به هیچ وجه هم راهی برای مذاکره و یا تغافل ندارم فقط در این مدت به خدا پناه برده ام ... بسیار ضعیف و ذهنم درگیر شده است و روز نیست که این فرد به بنده استرس وارد نمی کند. چکار کنم؟

تصویر شهرسوال

سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

نظرات