آیا زشت و زیبا بودن انسان ها با عدالت خداوند در تضاد نیست؟

تنافی زشت و زیبا بودن انسان ها با عدالت خداوند

درباره این گونه تصور استاد مطهرى می گوید: «خداوند متعال به هر موجودى همان وجود و همان اندازه از کمال و زیبایى را می دهد که می تواند بپذیرد. نقصانات از ناحیه ذات خود آن‏ها است، نه از ناحیه فیض بارى تعالى، نظیر خواص اَشکال هندسى که ذاتى موجودات است، مثلاً خاصیت مثلث این است که مجموعه زاویه هایش برابر با دو قائمه است و خاصیت مربع این است که مجموع زوایایش برابر با چهار قائمه است. معنایش این نیست که به آن، خاصیت دو قائمه و به این خاصیت چهار قائمه داشتن را اعطا کرده ‏اند تا گفته شود چرا به مثلث ستم کرده ‏اند. تفاوت موجودات جهان همین طور است.

بوعلى سینا گفته است: خدا زردآلو را زردآلو نکرده بلکه زردآلو را ایجاد کرده است. زردآلو از باب مثال است، منظور همه موجودات است، خدا اشیا را آفریده وآن‏ها ذاتاً اختلاف دارند. قرآن مجید این مطلب را با یک تمثیل بیان کرده و فرموده است:
«خدا از آسمان آبى فرود آورد و هر رودخانه‏اى به قدر ظرفیت خودش سیلان یافت».(۱) یعنى رحمت فیض پروردگار هیچ موجود مستعدى را محروم نمى‏سازد و براى همه یکسان است، ولى استعداد و ظرفیت موجودات یکسان نیست. استعدادها مختلف است. هر ظرفى به قدرى که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز مى‏گردد. پس هر موجودى، حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است.»(۲)

نباید تصور کرد که خداوند یکى را که ممکن بود زیبا باشد، زشت قرار داد و دیگرى را که ممکن بود زشت باشد، زیبا قرار داد و با قید قرعه و یا اراده تبعیض ‏آمیز هر یک از آن‏ها را انتخاب کرد، بلکه هر جزء از اجزاى جهان تنها همین جور که هست، امکان وجود داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است. اگر بخواهیم از دیدگاه علمى سخن گوییم، این گونه نمی ‏توان گفت که هر ماده با توجه به ویژگى و شرایط خود از وجود و کمالات وجود برخوردار می شود. تفاوت هایى که در جهان مادى و طبیعى وجود دارد، براساس تفاوت در عناصر مادى است، مثلاً کسى که از نظر زیبایى یا زشتى، شکل و وضعى خاص دارد، بر اثر تفاوت ژنتیکى و عوامل محیطى و مادى وراثت و... است که هزاران مورد شناخته شده و یا ناشناخته در طبیعت در آن‏ها دخالت دارد و یا حتى امور غیر مادى مانند نحوه آمیزش یا مواد و غذاهایى که پدر و مادر قبل از آمیزش، یا مادر بعد از آن در دوران جنینى تغذیه می کنند یا مانند تأثیر الکل و مواد اعتیادزا در شکل و حالت و وضع و سلامت و بهره هوشى و استعداد کودک که امروزه بدون تردید شناخته شده است.

طبق این سخن فیض الهى از ناحیه خدا تمام است و او در حق هیچ موجودى تبعیض روا نمى‏دارد، بلکه موجودات هستند که به فراخور شأن و جایگاه و مرتبه خود و قابلیت و استعداد و عوامل دیگر فیض الهی را می‌پذیرند و به اندازه استحقاق، در مرتبه ‏اى از عالم هستى قرار می‌گیرند. در جهان خلقت آنچه که وجود دارد تبعیض نیست، بلکه تفاوت است، همان طور که ظرف یک لیترى نسبت به ظرف پنج لیترى مقدار کمترى آب در خود جاى می ‏دهد. آرى هر موجودى در نظام هستى به میزان ظرفیت خود دریافت فیض می کند.
در عین حال آنچه در پایان مى‏تواند مکمل این پاسخ باشد و هرگونه اشکالى را برطرف کند، آن است که: نباید نگاهمان را فقط معطوف به دنیا و زندگى دنیا نماییم و همچنان این اشکال براى ما وجود داشته باشد که تفاوت‏ها ربط به انسان ندارد. درست است که تفاوت‏هاى ایجاد شده به سبب وراثت و محیط و... انسان نقشى در آن‏ها ندارد، اما زندگى انسان که منحصر به این عالم نیست، بلکه این عالم تنها بخش کوچکى از حیات است و در مقابل حیات جاودانه و حقیقى بسیار ناچیز است.

در این نگاه هر چه بیشتر از نعمت‏هاى دنیا و کمالات هستى داده شده باشد، به همان اندازه داراى مسئولیت بیشتر باید باشد .در مقابل هر یک از نعمت‏هاى الهى از او سؤال شود که آیا حق آن را به جا آورده است؟ اما آن که کمتر به او داده شده، سبک‏بارتر است. از طرف دیگر با توجه به روایات به دست مى‏آید که خداوند بعضى از کاستى‏هاى دنیا را در عالم دیگر جبران می نماید و به هیچ بنده‏ اى ظلم روا نمی شود.

پى‏ نوشت‏ها:
۱ . رعد (۱۳) آیه ۱۷.
۲ . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۱۷۲ - ۱۷۱.
۳-نساء(۴)،آیه۳۰.

دیدگاه‌ها

یعنی خداوند در سرای اخرت به انسان زیبایی وثروت وخوشبختی و--نمی بخشد؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
برای پاسخ به این پرسش باید در یک بیان جامع گفت :
از آیات و روایات اسلامی بر می آید که انسان ها بر سه دسته اند:
۱- عده ای از انسان ها از اولیا و مقربان الهی هستند که از ابتدا وارد بالاترین مراتب بهشت می شوند.
۲- عده ای اهل کفر و عناد هستند که از ابتدا وارد دوزخ شده و در آن جاودانه خواهند بود.
این دو گروه از انسان­ها کمترین عده را تشکیل می دهند.
۳- گروه سوم که بیشتر انسان ها در این قسمت قرار دارند به نام متوسطین شناخته می شوند.
اینان کسانی هستند که هم دارای عمل خیر و شایسته اند و هم گناهان و معاصی ازآنان سر زده است.
اینان به جهت طبیعت انسانی که هم گرایش به خیر و هم گرایش به بدی و شهوات است، از بیشترین درصد برخوردار هستند.
این گروه از انسان ها، پس از تحمل عذاب و سختی، یا با شفاعت اولیای الهی، عاقبت اهل بهشت خواهند بود و در آن جاودانه اند.
ویژگی های بهشت و جهنم در قرآن:
خداوند بهشت و جهنم را در قرآن به طور کامل و روشن بیان کرده، ولی مزایا و خصوصیات نعمت های بهشت، هم چنین آلام ودردهای دوزخ در عالم آخرت برای انسان هایی که اکنون در قید حیاتند و در این جهان زندگی می کنند، درک ناشدنی و غیر قابل توصیف است، زیرا شناختی که مردم دنیا از ملایمات و ناملایمات دارند، در حدود نعمت ها و نقمت هایی است که در ایام عمر خود با آن ها رو برو شده و لمس کرده، یا از زبان دیگران شنیده و تصوّر نموده اند.
اما چگونگی نعمت و عذاب الهی و کیفیت و کمیّت لذایذ و آلام آن قابل قیاس با دیده ها و شنیده های این جهان نیست و نمی توان آن ها را معیار شناخت ملایمات و ناملایمات قرار داد.
نارسایی درک و کوتاهی اندیشه مردم دربارة بهشت و دوزخ با تعبیرهای مختلفی در کتاب و سنت، خاطر نشان
گردیده که به آن اشاره می کنیم:
قرآن شریف دربارة بهشت می گوید:
"هیچ کس نمی داند در مقابل اعمال خیری که پاکان و نیکان در این جهان انجام می دهند، چه نعمت هایی که مایه روشنی چشم است، در جهان غیب برای آنان فراهم شده است".(۱)
در تفاسیر شیعی و سنی ذیل این آیه حدیثی از رسول گرامی اسلام(ص) بدین مضمون نقل شده:
"خداوند فرموده: برای پاداش بندگان شایسته و درستکارم، نعمت هایی آماده کرده ام که نه چشمی آن ها را دیده و نه گوش شنیده و نه بر قلب بشری خطور کرده است".(۲)
این گونه نعمت ها اگر وصف آن بیان نشده، برای آن است که انسان ها نمی توانند در دنیا آن را درک نمایند، مثلاً خداوند می فرماید: "در بهشت هر آنچه که انسان بخواهد و اراده کند، فراهم است".(۳)
شاید ندانیم آن جا چه اراده خواهیم کرد و چه چیزهایی می خواهیم اما همه چیز به محض اراده، تحقق می یابد. در آیة دیگر در وصف بهشت می گوید:
" در آن جا هیچ سخن بیهوده و بی معنا و فاسد نمی شنوند".(۴) یعنی آن چه که با طبع انسانی سازگار است و انسان در دل آرزوی آن دارد و هیچ گاه در دنیا محقق و فراهم نمی شود.
از طرف دیگر لذت ها و خوبی ها و نیکی ها و همه چیز که در بهشت برای انسان فراهم است، به صورت خالص و بی هیچ رنج و عیب و کاستی وجود دارد. همه چیز به صورت کامل، بدون هیچ نقص وجود دارد، اما هیچ چیزی در دنیا، این گونه نیست.
اگر لذت باشد، همراه با درد و غم و رنج و سختی است؛ تازه پس از مدتی انسان از آن دلزده و سیر می شود، در حالی که در بهشت هیچ گاه چنین نمی شود.
هیچ چیز جنبة تکرار ندارد. همه چیز برای انسان نو و تازه است، حتی نعمت های مادی که در قرآن اشاره شده است.
به عبارت دیگر هر چیزی که انسان در دنیا آرزو دارد و می خواهد و به آن دست نخواهد یافت، در بهشت فراهم
است، حتی چیزهایی که به ذهن و اندیشه انسان ها خطور نمی کند اما با خواسته های درونی انسان ها هماهنگ است. بنابراین زندگی دنیوی و اخروی اصلاً قابل مقایسه با هم نیست.
در مورد جهنم نیز، آتش های دنیا بدن را می سوزاند، ولی آتش دوزخ به دل نیز سرایت می کند و جسم و جان را یکجا می سوزاند.
قرآن شریف دربارة حیات جاودان بهشتیان فرموده است:
"بهشیان طعم مرگ را نمی چشند و پس از مرگی که در پایان عمر دیده اند، مرگی نخواهد داشت.(۵)
نه تنها مرگ در عالم آخرت نیست، بلکه پاره ای از دگرگونی های ناشی از تقابل و ناهمگونی که در دنیا دیده می گردد، در آخرت مشاهده نمی شود، از آن جمله دربارة آسایش و رفاه اهل بهشت در زمینة گرما و سرما آمده است:
"بهشتیان در عالم آخرت از تضاد گرما و سرما که دو عامل ناراحت کننده است، مصونند و در آن جا نه آفتاب را می بینند و نه زمهریر".(۶)
در این زمینة آیات و احادیث فراوانی مطرح است که در برخی از موارد به جزئیات بهشت و جهنم و عذاب و نعمت های آن نیز اشاره شده است.

پی نوشت ها:
۱. سجده (۳۲) آیة ۱۷.
۲. تفسیر مجمع البیان، ح ۷ و ۸، ص ۳۳۱؛ تفسیر درالمنثور، ج ۵، ص ۲۷۶.
۳. زخرف (۴۳) آیة ۷۱.
۴. مریم (۱۹) آیة ۶۲.
۵. سورة (۴۴) دخان آیة ۵۶.
۶. انسان (۷۶) آیة ۱۳.

چقد مزخرف بود ! هر انسان به اندازه ی ظرفیتش از فیض خداوند بهره می برد . پس طبق گفته ی شما منه زشت لیاقت و ظرفیتم بیشتر از این نبوده چون طبق علم وراثت و ژنتیک پدر و مادرم در چهره ی من دخیل بودن و چون اونها زشت بودن منم زشت شدم. پس نتیجه این که من ازدواج نمی کنم تا این نسل زشت ادامه دار نباشه. چون هیچ دختر زیبایی حاضر به ازدواج با پسری زشت نیس مگر اینکه برای جبرای فاکتورهای دیگه ای داشته باشه مثل پول و کار خوب و موقعیت اجتماعی و... که من ندارم. بیزار شدم از خودم و خدا.خدافظ...

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
خداوند کسی را زشت نمی آفریند بلکه عوامل طبیعی که در خلقت بر اساس ناموس و سنت علت و معلول دخالت دارند، سبب زشتی جسمی و صورتی و روحی فرد یا زیبایی او در این زمینه ها می شوند. خدا مقرر کرده که هر چه از مجرای علت خودش ایجاد شود . تا علت و عاملی وجود چیزی را سبب نشود ، خدا بی حساب آن را ایجاد نخواهد کرد . بعضی از حالت های جسمی اثر محیط زندگی هستند و بعضی اثر روحیات پدر و مادر و بعضی نتیجه رعایت کردن یا نکردن آداب زناشویی و حاملگی و...
این گونه نیست که خدا بخواهد فردی بی حساب زشت باشد یا فردی بی حساب زیبا. وقتی پدر و مادر و اجتماع آداب بهداشتی را رعایت نکنند و دستورهای وارد در این زمینه را عمل ننمایند ، یا افراد رعایت دستورهای پزشکی را نکنند و مریضی ها را مداوا ننمایند ، مریضی ها و بیماری ها ضایعات جسمی ایجاد می کنند و فرد را بد منظر می سازند. اینها را نباید به خدا نسبت داد.
در روایات وارد شده هنگام زناشویی جز به ذکر خدا سخن نگویید زیرا ممکن است سبب شود فرزند لال به دنیا بیاید(۱).
یا در هنگا آمیزش به عورت زن نگاه نکند که ممکن است فرزند نابینا متولد شود.(۲)
یا در حالی که خضاب گذاشته اند (قبل از تمام شدن حنا گذاری) جماع نکنند که ممکن است فرزند دو جنسی متولد شود. (۳)
یا در اوقاتی که حوادث غیر طبیعی و وحشتناک هست ، آمیزش نکند که ممکن است فرزند معیوب به دنیا آید.(۴)
یا شب های آخر ماه که ماه دیده نمی شود با همسر همبستر نشود زیرا ممکن است فرزند سقط شود .(۵)
هنگام آمیزش دعا کند و از خدا فرزند صالح و سالم و زیبا و...بخواهد.(۶)
اگر محتلم شد ،قبل از غسل همبستر نشود زیرا چه بسا فرزند مجنون متولد شود. (۷)
همچنین دستور داده شده هنگام اراده جماع یا در دوران حاملگی چه غذاها و میوه هایی بخورد و چه آدابی را رعایت کند تا فرزند سالم و زیبا و با خصوصیات روحی خوب متولد شود و بزرگ گردد.
وقتی افراد این دستور های بهداشتی را رعایت نکنند و بر عکس عمل کنند، به طور طبیعی فرزندانشان معیوب و ناسالم و زشت منظر و...متولد می شوند و این سنت تغییر ناپذیر خداست. نباید آن را به اراده مستقیم خدا نسبت داد . تعطیل کردن قانون علت و معلول را هم نباید انتظار داشت.
نکته دیگر این که شما می توانید با دختری مثل وهم شکل خود ازدواح نمایید چرا همه جور دختر وهمه جور پسر خلق شده جای نگرانی نیست
عشق ومحبت همه چیز را زیبا می کند . گویند که لیلی چندان چهره زیبای نداشته است ولی مجنون دیوانه او بوده لذا مولوی می گوید :
گفت لیلی را خلیفه کان توی
کز تو مجنون پریشان وغوی ؟
از دیگر خوبان تو خوبتر نیستی
گفت رو رو چون تو مجنون نیستی
پی نوشت ها:
۱- وسائل الشیعه،ج۷،ص۸۶.
۲- همان،
۳- همان،ص۸۸.
۴-همان،ص۸۹.
۵-همان ،ص۹۰.
۶-همان،ص۹۶.
۷- همان،ص۹۹.

با عرض سلام و وقت بخیر

اینطوری بازم تقصیر خدا میشه، چون پدر و مادرمونو که خودمون انتخاب نکردیم، اگه پدر و مادری فهم کافی نداشتن و این نکاتو رعایت نکردن و بچه زشت شد تقصیر بچه چیه؟ آدم از پدر و مادر خودش متنفر میشه و در ضمن چرا خدا به یکی پدر و مادر فهمیده میده که این نکاتو رعایت میکنن اما به یکی پدر و مادر نفهم و ناآگاه؟

تصویر شهرسوال

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

پس شماها به دو اصل " اراده " و " سنت " برای خداوند معتقد هستید . هرجا که به نفع خدا بود کار کار اراده ی او . و هرجا به ضررش بود و برای رفع و رجوع و توجیه ، کار کار سنت اوست یا قانون علت و معلول ! چقد تنفرآمیزه همچین خدایی ! که " فاعل مستقیم ( اراده ) و غیرمستقیم ( سنت ) " و " شاکی "و " قاضی " خود اوست . و انسان به عنوان فاعل درجه دوم همیشه و بالاخره " محکوم " هستش! -بگذریم. .. من خیلی وقته خدا رو باور ندارم و نمی پرستم فقط دارم اطمینانم رو روز به روز بیشتر می کنم ... پس از نظر شما هم من حق دارم نظر پدر و مادرم رو نادیده بگیرم و اطاعت نکنم در تمام اموری که به خودم مربوطه . چون نشون دادن که صلاحیت و عقل و تشخیص درستی برای تولید و پرورش من نداشتن . پس نباید به من آموزه های دین اسلام رو دیکته می کردن و مدام در گوش من حرف از خدایی که وجود خارجی نداره می زدن . خیلی جالبه شما جماعت مذهبی هم خدا رو قبول دارید هم علوم غربی رو ( البته هرجا به نفع خدا باشه ) مثلا ژنتیک رو بله اما فراگشت رو خیر - نوروساینس و علوم اعصاب شناختی رو بله اما مادی بودن روح رو خیر ... همچنین در بعد رفتاری انسان ، جایی که به ضرر انسان شده اون رو مختار کامل و خدا رو در حاشیه ( یا زمینه ساز انتخاب ) فرض می کنید و هرجایی که به نفع انسان بوده پای اختیار خدا رو وسط می کشید ( یا زمینه ساز انتخاب ) ! اکثر مطالب سایتتون رو مطالعه کردم به وضوح این مطالبی که گفتم موج میزنه توی پاسخ هاتون به ملت بیچاره ی پر درد و پر سوال . استاد توجیه و دفاع از خدا هستید ماشاالله ! فقط یه موضوع باقی میمونه و اون اینه که اگر اگر اگر گفته های سایت شما ها درست باشه ، یعنی خدا همه چیز و همه کسه و ما هیچ کاره و هیچ کس! چون همه جا ردی از خدا هست مستقیم و غیر مستقیم توی خیر و شر و اول و اخر و علت و معلول و اختیار و جبر و ... اگر این نکته درست باشه من خودکشی می کنم و اجازه ی بازیچه بودن به خدا نمیدم ( نظریه ی جهان توده از دکتر فرادفورد اسکو رو مطالعه کنید ) فقط باید بیشتر تحقیق کنم .موفق باشید ...

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود که حرف شما مرا به یاد سخن حکیمانه مولوی انداخت که گفته است :
کرده ی تاویل حرف بکر را
خویش را تاویل کن نی ذکر را .
توجه داشته باشید که خداجویى و خداشناسى یکى از مسایل فطرى بشر است؛ یعنى کشش به شناخت خداوند یکى از احساسات ذاتى و درونى است و نیاز به استدلال ندارد. همان گونه حُس زیبایى نیاز به استدلال ندارد. هنگامى که یک منظرة بسیار زیباى طبیعی، یا یک گل بسیار خوش رنگ و خوش بو را مى بینیم، جاذبة نیرومندى از درون خود نسبت به آن احساس مى کنیم که نام آن را عشق به زیبایى مى نهیم و هیچ گونه نیازى به استدلال در این جا نمى بینیم. خداشناسى نیز همین طور است و کشش و جاذبة فطرى است. به همین دلیل هیچ قوم و ملتى را نه در امروز و نه در گذشتة تاریخ مشاهده نمى کنیم که نوعى از عقاید مذهبى بر فکر و روح آن ها حکم فرما نباشد. به همین خاطر است که قرآن روى بت پرستى و شرک تکیه کرده است،‌نه اثبات وجود خدا، چرا که این موضوع در ذهن هر کس نهفته است. معمولاً بچه ها با اندک توضیح والدین شان در مورد خداشناسى قانع مى شوند، گرچه پدر و مادر بى سواد باشند و با زبان ساده توضیح داده باشند.
با این حال بچه ها از نظر سن و استعداد و محیط زندگى در یک سطح نیستند، از این رو لازم است والدین و مربیان با منظور داشتن این شرایط، پاسخ گوى کودکان خود در بارة خداشناسى باشند، با زبانى که آن ها را قانع کنند. شاید تبیین برهان علیت با بیان مثال، راه روشنى براى کودکان باشد. بدین صورت:
این جهان خداى دارد که آن را آفریده و اداره مى کند، چون هیچ پدیده اى خود به خود و بدون علت به وجود نمى آید. مثلاً اگر ساختمان جدیدى را ببینیم، یقین پیدا مى کنیم داراى مهندس و بنّا و کارگرانى بوده و در اثر کار و کوشش آنان ساختمان درست شده است. هرگز احتمال نمى دهیم خود به خود و بدون علت به وجود آمده باشد.
کودکان وقتى حادثة جدیدى اتفاق بیفتد، از علت آن سؤال مى کنند و براى هر چیز تازه اى دنبال چرایى هستند. در هر روز ده ها یا صدها «چرا» از زبان شان بیرون مى آید. این نشان مى دهد کودکان به خوبى قانون علیت را با فطرت شان دریافته اند.
اگر قلم و کاغذ سفیدى روى میز تحریرمان گذاشتیم و از اتاق بیرون رفتیم، بعد از برگشتن دیدیم کاغذ سیاه شده و خط هایى در آن نگاشته شده است،‌اطمینان پیدا مى کنیم که در غیاب ما کسى سر میز رفته و با قلم، آن خط ها را نوشته است . اگر شخصى بگوید: قلم خود به خود حرکت نموده و آن خط ها را نوشته است، به حرف او مى خندیم و گفته اش را غیر عاقلانه مى شماریم.
اگر تابلویى را مشاهده کنیم که نقشه هاى زیبا و عکس ها و منظره هاى جالبش بینندگان را شیفته مى کند، خواهیم گفت که هنرمند خوش ذوق و با سلیقه اى بر آن کار کرده و به واسطة هوشیارى و هنرمندى و بازوى تواناى او است که یک صفحة بى ارزش به یک اثر گران مایه و ارزنده تبدیل شده است.
اگر ساعت شما از کار افتاد، شک ندارید که خراب شدن ساعت بى علت نیست، چنان که حرکت کردن عقربه هاى آن هم بى علت نبود،‌و مى دانید که از کار افتادنش نیز بى علت نیست. اگر بچه اى از بیرون بیاید و بر دوچرخه یا اسباب بازى خود تغییرى ببیند، دنبال علتش مى گردد. به کودک گفته مى شود: همان گونه که هیچ پدیده اى بدون علت و آفریننده به وجود نمى آید، جهان آفرینش نیز نمى تواند بدون آفریننده باشد و آفرینندة آن خداوند است.(۱)
نکته دیگر این که با خود کشی هم از تحت سیطره خدا فرار نمی توانید . پس بهتر است که به ندای عقل وفطرت تان توجه نموده سر به استان بندگی او بگذارید واز او بخواهید که شما را از این افکار نادرست نجات دهد .
پی‌نوشت‌ها:
۱. ابراهیم امینی، همه باید بدانند، ص ۱۷.

خوش به حال شماها. دلتون خرسنده ! کدوم ندای فطرت ؟ من هیچ وقت خدایی توی زندگیم حس نکردم چون زندگی بهم یاد داده نه عدالتی وجود داره نه برادری و برابری ای . نه حقی و نه حقوقی به جز یه مشت شعار قشنگ که نه درمون میشه واسه آدم نه نون و آب . یاد گرفتم تمام جملاتی که والدینم درباره خدا و اسلام تو گوشم فرو کردن دروغ محضن و اتفاقا برعکسشون توی زندگیم به وقوع می پیونده . دو نفر که با دل دادن به وعده های خدایی که وجود نداشت اقدام به تولید مثل کردن و نتونستن جوابگوی نیاز و سوال و دردای یه بچه هاشون باشن . یاد گرفتم سیاه و سفید کردن و خوب و بد دونستن اعمال و بهشت و جهنم همشون مطلق گرایی مزخرفی هستن واسه خودآزاری و خودخوری و توجیه بدبختیا . کدوم ندای فطرت ؟ کدوم خدا؟ خدا فقط سوپاپ اطمینانیه واسه جلوگیری از انفجار دردا ... جواب ندین لطفا . حالم از توجیه کردن بهم میخوره دیگه . خداحافظ

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
بگذارید مقداری همانند خودتان به این موضوع جدّی تر نگاه کنیم.

به نکات زیر با توجه و بدون تعصب دقت کنید:
۱. سعی کنید در خداشناسی خودتان، تجدید نظر کنید و در این مهم اصلاح و اکمال نمایید.
در میان تمامی مشکلات و کاستی‌های ما بندگان، دو عامل سبب بروز این گونه احساسات، یا بهتر بگوییم: "تخیلات و گمان‌ها" می‌شود:
اول آن که شناخت و معرف ما، نسب به خداوند متعال و هم چنین سایر معارفی چون: دعا، استجابت، توبه و ... کم، ناقص و اغلب غلط است
و دوم آن که چون خدا بسیار به ما نزدیک است و بسیار مهربان و کریم است، در ارتباط با او جری و جسور می‌شویم.
آری، خداوند متعال با بنده‌اش رابطه‌ی "محب و محبوب" و "عاشق و معشوقی" بر قرار می‌کند، اما هیچ گاه پسر دایی و دختر خاله‌ی کسی نمی‌شود. لذا باید همیشه ادب "عبد و معبود" و "رب و مربوب" را حفظ کرد. موحدتر، عارف‌تر، محب‌تر و محبوب‌تر از اهل عصمت علیهم السلام کیست؟ در مناجاتش با معشوق، گریه‌کنان عرض می‌کند:
مولای یا مولای، اَنْتَ الْمَوْلى وَاَنَاالْعَبْدُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلى - مولای یا مولای، اَنْتَ الْمالِکُ و اَنَا الْمَمْلُوکُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَمْلُوکَ اِلا الْمالِکُ – مولای یا مولای، اَنْتَ الْعَزیزُ و َاَنَا الذَّلیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الذَّلیلَ اِلا الْعَزیزُ - مولای یا مولای، اَنْتَ الْخالِقُ وَ اَنَا الْمَخْلُوقُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ اِلا الْخالِقُ - مولای یا مولای، اَنْتَ الْعَظیمُ وَ اَنَا الْحَقیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْحَقیرَاِلاالْعَظیمُ ...

۲. مشکل از ماست:
الف – ما انسان‌ها، نوعاً متکبر هستیم. طبعاً هر کس به هر مقداری که "خدابین" نشد، "خودبین و دگر بین" می‌شود، چنان چه ابلیس نیز به خاطر خودبینی‌اش "استکبار" کرد و به خاطر استکبارش رانده شد.
انسان خودآگاه یا ناخودآگاه، خود را مبراء می‌کند و ایراد را به خدای سبحان وارد می‌کند [چنان چه ابلیس گفت: حال که تو مرا اغفال کردی]. خُب این استکبار است. می‌گوید: من هستم، او نمی‌بیند، من صدا می‌کنم، او نمی‌شنود، من او را دوست دارم، او مرا دوست ندارد، من توبه می‌کنم، اما فرقی نمی‌کند و ...؛ اینها همه "استکبار" بنده و نیز افترای به خداوند سبحان (منزه از هر عیب و نقص) است؛ و بعد انسان معترضانه می‌گوید: خوب چرا چنین شد، یا چرا دعایم مستجاب نمی‌شود و ...؟!
ب – خداوند رحمان و رحیم، شنوا و داناست، «وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» - نه این که فقط صوتی به او برسد، بلکه شنوای بصیر است، «وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ» - هم حکیمِ با خبر است «وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ» و هم لطیفِ با خبر است «أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ - آيا كسى كه آفريده است نمى ‏داند؟ حال آن كه او باريك‏بينِ آگاه است / الملک ۱۴»
حال وقتی گفته می‌شود: مرا نمی‌بیند، صدایم را نمی‌شنود، مرا دوست ندارد و ...، یعنی چه؟ یعنی از یک سو عدم شناخت او؛ و از سوی دیگر دروغ و افترا بستن به او – یعنی انسان با این باورها و تخیلات، به او سوء ظنّ می‌برد و جزو ظالم‌ترین‌ها می‌شود و بالتبع راه هدایت و باب استجابت و رحمت را [اگر چه ناخودآگاه] به روی خودش می‌بندد.
«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (الأنعام، ۲۱)
ترجمه: و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد، يا آيات او را تكذيب كند؟ بى‏ترديد ستمكاران رستگار نمى ‏شوند.

جمع‌بندی:
*- پس ابتدا لازم است که خدا را بشناسیم و به او ایمان آورده و باورش کنیم. اغلب این تخیلات اشتباه، ناشی از ضعف یا کلاً عدم شناخت، ایمان و باور او توسط خودمان است.
*- سپس لازم است که دست از تکبر خودآگاه یا ناخودآگاه خودمان برداریم. به جای آن که به خدا شک کنیم، نسبت به خودمات تردید و تجدید نظر کنیم. به جای آن که [العیاذ بالله] او به او تهمت بزنیم، خودمان را متهم کنیم.
*- هر وقت احساس کردیم که او از ما دور شده است، بدانیم که خودمان از او دور شده‌ایم، و الا او به بندگانش از رگ گردن نیز نزدیک‌تر است. همه حالات و حتی وسوسه‌های درونی ما را می‌داند، چه رسد به نیازهای‌مان را.
*- هر گاه احساس کردیم که او ما را نمی‌بیند و یا صدای ما را نمی‌شنود، خود را از این جایگاه تکبر پایین بیاوریم و بفهمیم این ماییم که او را نمی‌بینیم و دعوتش را لبیک نمی‌گوییم. بدانیم که ما اصلاً او را صدا نمی‌کنیم، بلکه حاجت خود را صدا می‌کنیم و نام او را به یدک می‌کشیم.
*- هر گاه احساس کردیم که توبه‌ی ما اثر و فایده‌ای نکرد، بدانیم که پس توبه نکرده‌ایم. چون توبه یعنی بازگشت و انسان هر گاه باز گردد، باز گشته است و او "توّاب" است، یعنی بسیار به بندگانی که حتی به او پشت کرده‌اند، نظر لطف و رحمت می‌اندازد، چه رسد به تائبین.
*- هر گاه احساس کردیم که نظر رحمتش را برگردانده، متوجه شویم که او "ارحم الراحمین" است، پس ماییم که خود را از شمول رحمتش خارج می‌کنیم.
*- هر گاه حضورش را احساس نکردیم، بر غفلت خود و پر کردن بیت اللهِ و حرمِ دل از بت‌ها توجه کنیم، بر عدم احساس حضور خود در محضرش اذعان کنیم، نه این که گمان کنیم لابد او حضور ندارد که ما احساسش نمی‌کنیم! این چه غرور و تکبری است؟!
*- هر گاه خیال کردیم که او ما را دوست ندارد، به خود نگاه کنیم که "هستیم"، پس ما را دوست داشته که خلق کرده است. ما را دوست دارد که با این همه معصیت، به حیات‌مان خاتمه نداده و یا در همین دنیا رهایمان نکرده و معذب‌مان ننموده است، وگرنه حتی دغدغه‌ی این که ما را دوست دارد یا ندارد نیز نداشتیم و کلاً او را فراموش می‌کردیم.
خلاصه آن که ایراد از ماست و نباید به خدا افترا ببندیم. گفت: "گر گدا کاهل بوَد، تقصیر صاحبخانه چیست؟" و در نظر داشته باشیم که از بزرگ‌ترین معاصی نزد خداوند متعال که همچون شرک است و هرگز آن را نمی‌بخشد، یأس و ناامیدی از رحمت اوست. چرا که این خودش بزرگ‌ترین افترا به خداوند رحمان و رحیم است.
دقت کنیم که صفا، صمیمت، اخلاص، مبحت و خلاصه عشق و عاشقی با خداوند سبحان، در بندگی متجلی می‌گردد.
البته درد و دل های شما از مشکلاتی بوجود آمده است که قابل شنیدن است.

موفق باشید.

شاید اسیر شیطان و افکار شیطانی شدم . راه نجاتیم ازش ندارم . غرور نه ولی یه لجاجت خاصی توی وجودم شکل گرفته که با تفسیر و توجیه برای ضدیت با خدا و والدین و افراد دیگه بروز میکنه . میدونم باید برم سمتش تا نجاتم بده اما نمیرم عمدا . نوشتید بجای غرور و تهمت زدن بهتره خودم رو متهم کنم؟ چطور میشه خودت رو متهم کنی وقتی هیچ اختیار و نقشی نداشتی در ظاهر زشت و شرایط زندگی و روحیانت و خلق و خوی منفی و لجوجی که میراثی از اشتباهات والدینت و لطف خداست ؟ من بدبینم نسبت به خودم و چیزی که هستم اول . و بعد نسبت به آینده و دیگران .. خودم رو محرور کردم از خیلی از لذت ها چون لایق نمیدونم خودم رو . و از طرفی همین محرومیت رو برای والدینم و خانواده و همکاران و دوستانمم ایجاد کردم با بد اخلاقی و دوری کردن و لجبازی و مخالفت . عذاب میدم والدینم رو با مجرد موندن و ضدیت و مخالفت هام. حقشونه ... عذاب میدم خیلی از زیر دست هام رو توی محیط کارم با عصبانیت ها و زورگویی هام .. فراری دادم هرچی دوست و رفیق که داشتم. بهم زدم رفاقتای صمیمی قدیمی رو... وقتی دنیا برای من جهنمه باید آتیشش دامن والدین و خانواده م رو هم بگیره . این سزای اشتباهاتشونه ... شب تا صبح و صبح تا شب دلواپس و نگران آینده ی من هستن و تمام هم و غمشون ازدواج کردن منه . اما برعکس موندم تا عذابشون بدم ... جوری رفت و آمد می کنم که همیشه نگران و دلواپس و ناراحت باشن جوری جوابشون رو میدم که سکوت کنن و حرفی برای گفتن نداشته باشن . تنها چیزی که نمیدونن اینه که دلیل این رفتارام چیه ؟؟؟ برام مهم نیست خدا کیه و چیه اما تنها کسیه که میتونست پاسخگو باشه . سوال زیاد داشتم . اعتراض زیاد داشتم و فقط اون میتونست جواب بده اما ... به قول شما خدا خداست و بجای پاسخگو بودن سوال کنندست و یقه می گیره ... البته مدتیه کاری به کارم نداره . ۱۰ سالی میشه . شایدم من پوستم کلفت شده هربلایی سرم میاد دست بردار نیستم ... قبلش تا ۲۴ سالگی بچه بودم خوش بین بودم و مهربون ... نسبت به همه رئوف و دلسوز بودم . هرچی درآمد داشتم خرج دیگران و نیازمندا میکردم . هرچی داشتم و نداشتم به پای خانواده و دوست و همکار و .. ریختم از پول و انرژی و محبت و وقت و کمک و مشاوره و راهنمایی و .... از خودم می زدم همیشه نسبت به هرکسی که غمی داشت احساس مسئولیت می کردم و انگار مامور درست کردن مشکلات و رفع و رجوع غصه های هرکسی بودم که از وضعیتش خبردار میشدم چه دوست و آشنا چه غریبه ... به قول خیلیا یه فرشته بودم که برای نجاتشون اومدم . ! الانم فرشتم اما فرشته ی عذاب . چون از وقتی رو خودم زوم کردم متوجه شدم در حقم خیلی ظلم ها اتفاق افتاده که ابدا در وقوعشون اختیاری نداشتم . چرا باید زشت باشم ؟ چرا فلان و بهمان ... نباید بگم محدودیت ها و نقایصم رو اینجا جاش نیست ... اما مسئولشون من نبودم . من مسئول اختیارات خودمم. مسئول ازار و اذیت ها و گناهایی که الان مرتکب میشم . انتظارم ندارم که زندگی آیندم خوب بشه چون دیگه منتظرش نیستم ... روز و شب رو تکرار می کنم فقط ... به قول شما : از رحمت خدا ناامید شدم . کدوم خدا؟ شما که انقد خوب و با ایمان و خداشناس هستید اگه خدا رو دیدین سلام منم بهش برسونید ...

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
در همین ابتدا بابت تحلیل خوبی که از وقایع و خودتان دارید، باید تحسین کرد و تبریک گفت. شما با چنین قوتی می توانید مشکلات بوجود آمده را مدیریت کنید. با قلب رئوف و مهربانی که دارید، توانایی بازگشت به گذشته و خاطرات خوبتان را دارید.

**در پاسخ به سوال شما به چند نکته اشاره می شود:
۱- زندگی عرصه شکست ها و پیروزی ها است و انسان در این میان در مواجه با شکست ها و تلاش برای موفقیت ساخته و آبدیده می شود و این عرصه برای رشد انسان کاملا ضرورت دارد. البته شکست خوب نیست، ولی هر شکستی اولا عواملی دارد که باید آنها را شناخت و با آنها مقابله کرد و ثانیا می توان از آن عبرت گرفت و همان شکست ظاهری را نردبان ترقی و عامل پیروزی های بعدی قرار داد.

۲- خدای متعال منبع بی نهایت قدرت و رحمت است، بنابراین ناامید شدن از خداوند به هیچ وجه مبنای درستی ندارد و ناشی از ناآگاهی انسان است. انسان عارف و آگاه هرگز از خدای متعال ناامید نمی شود و می کوشد تا موانع موفقیت را از سر راه خود بردارد و با ایجاد شرایط و تلاش خستگی ناپذیر ناهمواری های زندگی را برای خود با برنامه ریزی و اصرار و مقاومت هموار می نماید.
۳- خدای متعال به تمامی بندگان خود توجه دارد، ولی گاهی رسیدن به خواسته ها با موانعی روبرو است که باید برطرف شود و یا شاید مطابق حکمت و مصلحت نیست و یا اجابت شده، ولی در زمان دیگری به ما خواهد رسید که ما از آن بی خبریم و خیال می کنیم که خداوند ما را فراموش نموده است.
۴- تنها راه نزدیک شدن به خداوند وظیفه شناسی و رعایت تقوا است. انجام واجبات و ترک محرمات و کسب رضایت الهی یگانه راه قرب الهی است و البته اگر انسان توانست خدای را از خویش راضی نماید، این در اجابت دعا هایش بسیار موثر خواهد بود.

** راهکارهایی برای خروج از ناامیدی و مشکلات:
۱. واکنش انفعالی؛ در برخورد انفعالی، انسان همواره مشکلات را بزرگ می بیند و در اکثر صحنه ها، خود را شکست خورده می پندارد. با وجود این که از خود انتظاراتی بیش از حد دارد، در گشودن راه و گام نهادن به سوی هدف، خود را ناتوان می بیند. امکانات، توانمندی ها و موفقیت های خویش را فراموش می کند و کم کم احساس یأس، ضعف و سستی در او فزونی یافته، خود را بیمار می پندارد.

۲. واکنش فعال؛ در برخورد فعال، انسان به مقایسه معقول و منطقی بین خواسته ها، توانمندی ها، شکست ها و پیروزی ها می پردازد. توقع از خویش را با واقعیات و توانایی های فردی و شرایط محیطی و اجتماعی تنظیم می کند و با جدیت، نشاط و روحیه بالا، به فعالیت و تلاش می پردازد.
بهتر است پاسخ را با روایتی منسوب به حضرت علی علیه السلام ادامه دهیم: «گذشته، گذشت و از آینده هم هنوز خبری نیست؛ پس فرصت را بین دو امری که موجود نیستند، مغتنم شمار». شما از آینده خبر ندارید تا درباره آن نگران و مأیوس باشید و از طرفی نیز، آینده ریشه در زمان حال دارد؛ پس اگر در صدد اصلاح امور آینده خود هستید، باید آن چه را امروز وظیفه شماست، با دقت و به خوبی انجام دهید و این، تنها راهی است که آینده شما را تأمین خواهد کرد. در یک کلام، وقت خود را صرف امری کنید که در دسترس شماست و آن، زمان حال است. هر روز از زندگی انسان، فرصتی است که باید از آن استفاده کنید. چرا خوشی و آسایشی را که امروز در اختیار داریم، به خاطر آینده ای که خبری از آن نداریم، مکدّر می سازیم؟ حضرت علی علیه السلام می فرماید: «نگرانی های سال را بر نگرانی امروزت اضافه مکن؛
زیرا برای امروز، مشکلات خودش کافی است».۱
اگر به زندگی گذشته خود توجه کنید، همه جا و در همه مراحل، لطف و رحمت خداوند را آشکارا می بینید. توجه به نعمت های بی پایان خداوند، انسان را شکرگزار خدا می کند؛ مثلاً یکی از نعمت های خدا، امکان تحصیل در مراکز آموزش عالی است. در سال، هزاران نفر در کنکور شرکت می کنند و عده زیادی از آنان به هر دلیل، در این آزمایش، ناموفق هستند. استعداد و امکاناتی که خداوند به شما عطا کرده است، دلیل موفقیت شما بوده است و یا هزاران بلکه میلیون ها نعمت خدادادی؛ از این رو، عقل سلیم حکم می کند که انسانی چون شما شکرگزار خدا باشد.
سعدی در دیباچه گلستان گفته است:
باران رحمت بی حسابش، همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش، همه جا کشیده؛ پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی، به خطای منکر نبرد.
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری!
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری؟
قطعاً در وجود شما، نقاط مثبت و خوبی هایی وجود دارد که اگر به آنها توجه داشته باشید و به شکوفایی آنها بپردازید، از بدی ها و نقاط منفی خود گریزان خواهید شد و سعی خواهید کرد که آنها را از وجود خود، ریشه کن سازید. به نظر می رسد افکار منفی شما را به احساس بن بست رسانده است و باید آنها را از بین ببرید، لذا توصیه می شود به نکات زیر توجه فرمایید:
- آینده نگر باشید و برای چند سال آینده، برنامه ریزی کنید.
- با افراد شاد، خوشبین و امیدوار، معاشرت داشته باشید و از روحیه آنان الهام بگیرید.
- به شدت، از منفی گرایی بر حذر باشید و افکار منفی را از خود دور کنید.
- با هسته های مشاوره، در این زمینه ارتباط داشته باشید و راهکارهای بیشتری را به طور مرتب برای مقابله با افکار منفی تان از آنها بگیرید.
- منزوی نباشید و با افراد باتجربه و متعهد، ارتباط صمیمانه برقرار کنید.
- کتاب هایی را که در زمینه شادکامی، رمز موفقیت، راز موفقیت مردان بزرگ و... نوشته شده، با دقت بخوانید و به دستورات آنها عمل کنید.
- ورزش کنید؛ زیرا ورزش، در شادی روح و سلامت جسم مؤثر است.
- در محیط های شاد و سالم، به استراحت و تفریح بپردازید.
- از افراد منفی گرا، بر حذر باشید.
- از بحث های رنج آور، اجتناب کنید.
- توجه داشته باشید که مشکلات و رنج ها، همیشگی نیست و روزگار در تحوّل و تغییر است و چه بسا حوادث پیش بینی نشده ای نیز در حل مشکلات، به یاری انسان خواهد شتافت.
- سفرهای شاد و سیر و سیاحت های علمی، برای شما لازم و مؤثر است.
- خاطرات تلخ را به دست فراموشی بسپارید و از بازگو کردن آن برای دیگران، پرهیز کنید.
- اگر ذوق هنری دارید، به کارهای هنری از قبیل کاریکاتور، گرافیک، نقاشی، خط، نویسندگی و... بپردازید؛ نیایش و دعا، مؤثر و نافذ است.
- از دعاها و مناجات های دل نشین، غافل نباشید. در این راستا، نیایش هایی مانند مناجات خمسةعشر، کمیل و نیز صحیفه
سجادیه، به ویژه دعای مکارم الاخلاق را همواره بخوانید و باور داشته باشید که نیایش و دعا، سرنوشت ساز است؛ با
خدا انس بیشتری داشته باشید و با او درددل کنید.
- پیشنهاد می شود که در اوقات فراغت، به تفصیل، نعمت ها و الطاف الهی، مانند اصل وجود، سلامتی، توفیق تحصیل و... همچنین بلایایی را که خدا از شما دور کرده است، یادآور شوید و ضمن سپاسگزاری از او، قلب خویش را مالامال از محبت و عشق الهی کنید.
- قرآن، کلام خداست؛ از تلاوت و تدبّر در آیه های آن، هر چند اندک، دریغ نکنید. این جهت، علاوه بر ارزش های گوناگون دیگر، شما را با خدا مأنوس تر می سازد.

موفق باشید.

سلام
چقدر جالب دقیقا حال الان من حال اون موقع شماست منم مثل شما هستم همه بهم میگن فرشته
نمیدونم من ازبچگی عاشق خدا هستم خیلی خیلی خیلی جاها صدامو شنیده جوابمو داده اما یه جایی حسابی حالمو گرفته تا جایی که میتونست تا جایی که فکرشو بکنی حالم و گرفته حسابی داغونم
چرا اینقدر مینالی من پسراهای خیلی زیادی دیدم که خیلی زشتن اما اصلا به روشون هم نمیارن اتقاقا زن خوشگلی هم گرفتن زندگی خوبی هم دارن زشت بودن فقط برای یه دختر بده فاجعه هس وتو اینو هیچ وقت نمی تونی درک کنی چون یک پسری امید وارم پیامم به دستت برسه

تنها میراثی که از قدیم باهام مونده دوستی با حافظه . این فالم تقدیم به شما بابت لطف و جواب های زیباتون و سایت خوبی که دارید :
من که از آتش دل چون خم می در جوشم . مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم .. موفق باشید .

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

دوست عزیز،
ممنون از لطف عنایتی که به مجموعه پاسخگویی دارید و بابت هدیه ای که داشتید، بی نهایت سپاسگزاریم. هدف این مجموعه رضایت الهی و حل شدن مشکلات است که با دعای خیر شما انشالله محقق خواهد شد.

موفق باشید.

سلام . یه جوری نوشتید که احساس می کنم علم غیب دارید ! آره دقیقا موفقیت بزرگی توی تحصیل داشتم که مطمئنم بیشترش بخاطر کمک خدا بود و از اختیار من خارج ... اما در عوض شکست های بزرگیم داشتم که منو به این نقطه رسوندن ... تبدیل شدم به یه موجود منفعل و بی انگیزه و شکست خورده که نمیدونه چرا به دنیا اومده و قراره چکار کنه و کجا بره آخرش ... به فرض مثال امروز خونه بودم بخاطر شرایط جوی ، واقعا عذاب کشیدم تا همین لحظه . هر فعالیتی انجام دادم خسته کننده تر از قبلی بود . تهش درمونده شدم و دراز کشیدم ... انقد مغزم پر شده از افکار خسته کننده و منفی که حتی طاقت دراز کشیدنم نداشتم پاشدم قدم زدم باز خسته شدم و عصبی و سرگردون. وقتاییم که مغزمو از افکار خالی می کنم ، همین خالی بودن احساس پوچی عمیقی بهم میده ... من می مونم یه سوال بزرگ : خدایا چکار کنم ؟! این حال و روز منه ... نمیدونم چمه ! واقعا نمیدونم چرا خسته شدم از همه چی ... باید جای من باشید تا واقعا درک کنید حال کسی رو که سرگردونه توی زندگیش ... دوتا مسئله ی مهم خوره ی ذهنم شده و رهام نمیکنه : ۱. از دست دادن زمانی که گذشته ( با باخت ها و کوتاهی ها ) - ۲. اضطراب آینده که اصلا نمیدونم باید باهاش چطور روبرو بشم. نه انگیزه ای دارم نه انرژی ای و نه طرح و نقشه ای و هدفی که بخاطرش زندگیمو از این کسالت سراسر منفی خلاص کنم . درواقع من به دو بخش گذشته ی بد و آینده ی مبهم و بدون هدف تقسیم شدم و زمان حالم عذاب و برزخی شده بین این دو ... ولی سعی می کنم به دستورالعمل شما تا جایی که بشه و کم نیارم جلو درون داغونم عمل می کنم . ممنون از راهنماییتون.

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
چرا برای خود شرایط جدید ایجاد نمی کنید تا با موقعیت های متفاوت و متنوع مواجه شوید؟ این سرگردانی و کسل شدن بیشترش مربوط به خود انسان هاست. آینده برای هیچکس کاملاً مشخص نیست، فقط می بایست با برنامه ریزی و انرژی خوب جلو رفت تا ثمرات کار نیک خود را برداشت کنیم.
در اين دنيا هيچ مشكلى نيست كه آسان نشود، هيچ دردى نيست كه درمان نداشته باشد، هيچ غمى بى پايان نيست، هيچ دريايى بى ساحل نيست، انتظار ممكن است طولانى باشد، اما سرانجامش فَرَج است. شما به خوبی می دانید با غم و غصّه، و اظهار ضعف و افسردگى، ناامیدى و بى حرکت بودن هیچ مشکلى حل نمى شود. امتیاز عالى انسان و ملاک انسانیت او به اواست. هستى و حیات دو واقعیت خود را با خودت ثابت کن!
اجازه ندهید افکار ناراحت کننده در ذهن شما جای بگیرد و همیشه آرام باشید.

به نکات زیر توجه نمایید:
۱. اگر افکاری را که باعث افسردگی می شود، دوباره مرور کنید، باعث می شود احساس پوچی کنید. رفتن به مکان های مذهبی (مثل مسجد، زیارتگاه ها و...)، شرکت در کارهای گروهی و اجتماعی و کمک به افراد محروم می تواند به شما احساس ارزشمندی بدهد.
کمک کردن به دیگران باعث می شود که فرد دریافت کننده کمک، سپاسگزار باشد و فرد کمک کننده، در قلب خود احساس خوبی داشته باشد. علاوه بر آن باعث آزاد شدن هورمون اندروفین می شود که همانند سروتونین نشاط آور می باشد و باعث کاهش فشار خون و ضربان قلب می شود و آرامش بیشتری را به شما می دهد.

۲. اگرچه براساس اطلاعات محدودی که ارائه کردید نمی توان تشخیص قطعی مطرح کرد،‌ اما تمام نشانه هایی که شما مطرح کردید می تواند نشان دهنده ی وجود اختلال افسردگی در شما باشد. افراد زیادی در سراسر جهان هستند که به این اختلال مبتلا می شوند.
هنگامی که فرد در درجات شدید این اختلال قرار دارد کاملاً امید خود را به بهبودی از دست می دهد و اعتقاد دارد که به مشکل خلقی لاینحلی گرفتار شده است، در حالیکه برای اختلال افسردگی، درمان های مشخص و اثربخشی وجود داردکه در صورت پیگیری مناسب می توانید خلق خود را به شرایط سالم و مناسبی برگردانید. احتمالاً متخصصی که شما به ایشان مراجعه کرده اید روانپزشک بوده اند و نه روانشناس؛ زیرا روانشناسان مجوز تجویز دارو ندارند و حیطه ی تخصصی آن ها روان درمانی بدون تجویز دارو است. اما اقدام شما مبنی بر مراجعه به یک روانپزشک،‌ اقدامی کاملاً مناسب بوده است.
زیرا در درجات شدید افسردگی، بعضی از تنظیمات شیمیایی بدن،‌ به هم می خورد که لازم است این تنظیمات با مصرف دارو، مجدداً به حالت طبیعی خود بازگردد.
البته باید به این نکته دقت داشته باشید که دارو درمانی، به صورت کوتاه مدت،‌ اثر خود را نشان نمی دهد بلکه پس از حداقل دو یا سه هفته مصرف مداوم دارو، اثر آن بر خلق نمایان می شود. پس حتماً توجه داشته باشید که در صورت پیگیری دارو درمانی، ممکن است تا سه هفته، هیچ تغییری در خلق خود احساس نکنید و حتی بعضی از عوارض دارویی نیز باعث آزار شما شود، اما بدانید که این عوارض، عمدتاً در اوایل مصرف دارو نمایان می شود و گذر این دوره ی دو یا سه هفته ای برای تأثیر دارو لازم است. پس از اینکه دارودرمانی بتواند خلق شما را تاحدی بهبود بخشد می توانید درمان های روانشناختی را نیز زیر نظر یک روانشناس بالینی پیگیری نمایید.

۳. اسلام براى از بين بردن احساس پوچى و از خود بيگانگى، انسان‏ها را به خداشناسى و معاد باورى فراخوانده و همگان را به تفكر در نظام هستى دعوت نموده و براى جهان و انسان هدف تعريف نموده است: "أولم يتفكروا فى انفسهم ما خلق اللَّه السّموات والأرض و ما بينهما إلاّ بالحق؛ آيا در پيش نفوس خود تفكر نكردند كه خدا آسمان‏ها و زمين و هر چه در بين آن‏ها است (از انواع بى شمار مخلوقات) همه را جز به حق و به وقت معين نيافريده است."(۳): "ربّنا ما خلقتَ هذا باطلاً؛ پروردگارا اين دستگاه با عظمت (جهان) را بيهوده نيافريده‏اى".(۱) و به انسان مى‏گويد: كه تو را بيهوده و پوچ خلق نكرده‏ايم:"افحسبتم انّما خلقناكم عبثاً؛ آيا گمان مى‏كنيد كه ما شما را بيهوده خلق كرده‏ايم؟!" (۲) و بازگشت انسان را به سوى حق بيان نموده است و به انسان تذكر مى‏دهد كه فكر نكن كه بازگشتى نيست: "و انكم الينا لا ترجعون؛ و گمان كرديد كه به سوى ما باز نمى‏گرديد!؟" (۳)
اگر انسان براى جهان خالق و مدبر بشناسد و براى آن هدف قايل باشد، احساس پوچى نمى‏كند، زيرا در اثر ايمان به خدا و معاد، جهان هدفمند بوده و انسان جايگاه خود را در آموزه‏هاى دينى درك مى‏كند. انسان در اسلام جايگاه بلند داشته و اشرف مخلوقات بوده و زندگى او محدود به اين جهان نيست و دنيا مقدمه‏اى براى جهان برتر محسوب مى‏شود. در انسان اين باور تقويت مى‏شود كه او به سوى كمال مطلق در حركت مى‏باشد: "إنّا للَّه و إنّا إليه راجعون؛ همه از خداييم و به سوى خدا باز مى‏گرديم".(۴)

پی نوشت ها:
۱. آل عمران (۳) آيه ۱۹۱.
۲ و ۳. مؤمنون (۲۳) آيه ۱۱۵.
۴. بقره (۲) آيه ۱۵۶.

موفق باشید.

ببخشید چرا خدا همرو یکسان نیافرید هم از نظر قیافه و توانایی هاا ، و ملاک ادم ها میشد تلاش کردنشون و اخلاقشون وقتی این سوال رو از معلمم پرسیدم گفت این طوری ک ادم ها با هم اشتباه میشدن ولی خدا که به همه چی قادره میتونست کاری کنه ک اشتباه هم نشن!!ولی الان همه بر اساس قیافه مقایسه میشن و حتما شما هم میگید در نظر خدا از لحاظ تقوا مقایسه میشن ولی کسایی که قیافه بدی دارند و موقعیت پایین این دنیا براشون جهنمه و بالعکس کسایی که هم از نظر قیافه و هم ثروت بهتر هستند این دنیا براشون بهشته و حالا دین هم داشته باشند و به بهشت برون در کل گناه بچه به دنیا اومده چیه که باید همه مسخرش کنن و از جمع دوری کنه اون بچه ک خودش نخواسته پس عدالت خدا چیه ؟!!!!!!!!!!!

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
در ابتدا باید توجه داشت، که تمام مواردی که در آفرینش انسان ها و موجودات دیگر به عنوان نابرابری لحاظ می شود ، تفاوت‏هایى است که در جهان وجود دارد، نه تبعیض‏ها.
فرق تفاوت و تبعیض آن است که در فرض تبعیض، چند موجود قرار دارند که همه شایستگى و حق یکسان دارند و به یکى داده مى ‏شود و به دیگرى داده نمى ‏شود یا کم تر داده مى ‏شود، اما در صورت تفاوت در آفرینش اصلاً حقى مطرح نیست تا بحث تبعیض به میان آید. در مورد آفرینش انسان، از ابتدا انسانى نبوده تا حقى مطرح باشد.
بنابر این این تصور که از طرف خداوند حق انسان ها ادا نمی شود تصور صحیحی نیست.

از طرف دیگر دلیلی وجود ندارد که خداوند بین آفریده ها تبعیض قائل شود یا ظلمی بر کسی روا دارد. چون تبعیض و ظلم یا ناشی از جهل است یا کمبود و نیاز و یا... در حالی که همه آفریده گان نسبت مساوی با خداوند داشته و همه آفریده او هستند و او از هر عیب و نقصی مبرا است.
اگر هم نابرابری ها در جامعه انسانی و مربوط به خود انسان ها باشد این بحث مستقل و جدا گانه ای است.
اما این که راز تفاوت های انسان ها برای چیست باید گفت: اشیاء از نظر خوبى و بدى اگر تنها و منفرد و مستقل از اشیاى دیگر در نظر گرفته شوند، یک حکم دارند و اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوى از اندام در نظر گرفته شوند، حکم دیگرى پیدا مى ‏کنند، مثلاً اگر از ما بپرسند که خط راست بهتر است یا خط کج، ممکن است بگوییم خط راست بهتر از خط کج است، ولى اگر خط مورد سؤال جزئى از یک مجموعه شد، در یک مجموعه به طور مطلق، نه خط مستقیم پسندیده است و نه خط منحنى. وقتى که جهان را جمعاً مورد نظر قرار مى ‏دهیم، ناچاریم بپذیریم که در نظام کل و در توازن عمومى، وجود پستی‏ ها و بلندى ‏ها، فراز و نشیب‏ها، تاریکى و روشنایى ‏ها، همه لازم است .

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست‏ ***که هر چیزش به جاى خویش نیکو است‏

اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد، دیگر مجموعه و نظام مفهومى ندارد. شکوه و زیبایى جهان در تنوع و اختلاف‏هاى رنگارنگ آن است. قرآن کریم وجود اختلاف‏ها را از آیات و نشانه‏هاى قدرت الهى مى‏ شمرد. زشتى ‏ها، نه تنها از این نظر ضرورى مى ‏باشند که جزئى از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آن‏ها بستگى دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایى ‏ها نیز وجود آن‏ها لازم است.
اگر در جهان زشتى نبود، زیبایى هم نبود. اگر همه مردم زیبا بودند، هیچ کس زیبا نبود، همان طورى که اگر همه مردم زشت بودند، هیچ کس زشت نبود.[۱]

ممکن است این سؤال پیش آید: چرا زشت زیبا نشد و بالعکس؟ در پاسخ استاد مطهرى مى ‏گوید: «خداوند متعال به هر موجودى همان وجود و همان اندازه از کمال و زیبایى را مى ‏دهد که مى‏تواند بپذیرد. نقصانات از ناحیه ذات خود آن‏ها است، نه از ناحیه فیض بارى تعالى، نظیر خواص اَشکال هندسى که ذاتى موجودات است، مثلاً خاصیت مثلث این است که مجموعه زاویه هایش برابر با دو قائمه است و خاصیت مربع این است که مجموع زوایایش برابر با چهار قائمه است. معنایش این نیست که به آن، خاصیت دو قائمه و به این خاصیت چهار قائمه داشتن را اعطا کرده‏اند تا گفته شود چرا به مثلث ستم کرده‏ اند. تفاوت موجودات جهان همین طور است. بوعلى سینا گفته است: خدا زردآلو را زردآلو نکرده بلکه زردآلو را ایجاد کرده است.
زردآلو از باب مثال است، منظور همه موجودات است، خدا اشیا را آفریده از آن‏ها ذاتاً اختلاف دارند. قرآن مجید این مطلب را با یک تمثیل بیان کرده و فرموده است:
«أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَّابِیاً؛[۲] خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد، پس رودخانه‏ها به اندازه (ظرفیت) خویش جارى شده و سیلاب كفى را بر خود حمل كرد.»

یعنى رحمت فیض پروردگار هیچ موجود مستعدى را محروم نمى ‏سازد و براى همه یکسان است، ولى استعداد و ظرفیت موجودات یکسان نیست. استعدادها مختلف است. هر ظرفى به قدرى که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز مى‏گردد. پس هر موجودى، حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است.»[۳]
نباید تصور کرد که خداوند یکى را که ممکن بود زیبا باشد، زشت قرار داد و دیگرى را که ممکن بود زشت باشد، زیبا قرار داد و با قید قرعه و یا یک اراده تبعیض ‏آمیز هر یک از آن‏ها را انتخاب کرد، بلکه هر جزء از اجزاى جهان تنها به همین جور که هست، امکان وجود داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است. اگر بخواهیم از دیدگاه علمى سخن گوییم، این گونه نمى ‏توان گفت که هر ماده با توجه به ویژگى و شرایط خود از وجود و کمالات وجود برخوردار مى ‏شود. تفاوت هایى که در جهان مادى و طبیعى وجود دارد، براساس تفاوت در عناصر مادى است، مثلاً کسى که از نظر زیبایى یا زشتى، شکل و وضعى خاص دارد، بر اثر تفاوت ژنتیکى و عوامل محیطى و مادى وراثت و... است که هزاران مورد شناخته شده و یا ناشناخته در طبیعت در آن‏ها دخالت دارد و یا حتى امور غیر مادى مانند نحوه آمیزش یا مواد و غذاهایى که پدر و مادر قبل از آمیزش، یا مادر بعد از آن در دوران جنینى تغذیه مى ‏کنند یا مانند تأثیر الکل و مواد اعتیادزا در شکل و حالت و وضع و سلامت و بهره هوشى و استعداد کودک که امروزه بدون تردید شناخته شده است.
طبق این سخن فیض الهى از ناحیه خدا تمام است و او در حق هیچ موجودى تبعیض روا نمى ‏دارد، بلکه موجودات هستند که به فراخور شأن و جایگاه و مرتبه خود و و قابلیت و استعداد و عوامل دیگر فیض الهی را می پذیرند و به اندازه استحقاق، در مرتبه ‏اى از عالم هستى قرار می گیرند. در جهان خلقت آنچه که وجود دارد تبعیض نیست، بلکه تفاوت است، همان طور که ظرف یک لیترى نسبت به ظرف پنج لیترى مقدار کمترى آب در خود جاى مى‏ دهد. آرى هر موجودى در نظام هستى به میزان ظرفیت خود دریافت فیض مى ‏کند.
در عین حال آنچه در پایان مى‏ تواند مکمل این پاسخ باشد و هرگونه اشکالى را برطرف کند، آن است که: نباید نگاهمان را فقط معطوف به دنیا و زندگى دنیا نماییم و همچنان این اشکال براى ما وجود داشته باشد که تفاوت‏ها ربط به انسان ندارد. درست است که تفاوت‏هاى ایجاد شده به سبب وراثت و محیط و... انسان نقشى در آن‏ها ندارد، اما زندگى انسان که منحصر به این عالم نیست، بلکه این عالم تنها بخش کوچکى از حیات است و در مقابل حیات جاودانه و حقیقى بسیار ناچیز است.

در این نگاه هر چه بیشتر از نعمت‏هاى دنیا و کمالات هستى داده شده باشد، به همان اندازه داراى مسئولیت بیشتر باید باشد و در مقابل هر یک از نعمت‏هاى الهى از او سؤال شود که آیا حق آن را به جا آورده است؟ اما آن که کمتر به او داده شده، سبک‏بارتر است. از طرف دیگر با توجه به روایات به دست مى ‏آید که خداوند بعضى از کاستى‏ هاى دنیا را در عالم دیگر جبران مى‏ نماید و به هیچ بنده‏اى ظلم روا نمى‏ شود. به عنوان نمونه در روایتی آمده است که:
معصوم می فرماید: «فقیران مؤمنین هفتاد سال زودتر از ثروتمندان وارد بهشت مى ‏شوند»[۴]

[۱]. استاد مطهرى، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۱۶۷ - ۱۶۶، با تلخیص.
[۲]. رعد (۱۳) آیه ۱۷.
[۳]. استاد مطهرى، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۱۷۲ - ۱۷۱، با تلخیص.
[۴]. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏۱، ص: ۱۵۹.

سلام.
شما فکر نمیکنید که همین تفاوت در چهره ثروت و ... باعث تبعیض در دنیای مادی میشود؟؟؟؟ شاید تاثیری در اون دنیا نداشته باشد ولی این دنیا را برای انسان زهرمار میکند ✊ اگر دو نفر باشند که نوع عبادت و کارهای نیکشان مثل هم باشد هر دو به بهشت میروند ولی یکی که در موقعیت اجتماعی بالاتری بود یا چهره بهتری داشت در این دنیا زندگی بهتری خواهد داشت اگر این تبعیض نیست پس چیست ؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما؛

امام سجاد (علیه السّلام) فرمودند:

لا حَسبَ لِقُرَشیٍّ وَ لا لِعَربِیٍّ إلاّ بِتَواضُعٍ وَ لا کَرَمَ إلاّ بِتَقوی وَ لا عَمَلَ إلاّ بِنِیَّةٍ؛ یعنی "هیچ شرافت و افتخاری برای قریشی یا عرب نیست مگر به سبب تواضع، و هیچ کرامت و ارزشی نیست مگر به تقوا، و هیچ عملی ارزشی ندارد مگر به سبب نیّت" (الخصال، ص ۱۹).
یکی از عوامل گسترش اسلام و نفوذ آیین نبوی در دلها، این بود که معیار شرافت و برتری را از جهات مادی به جنبه های ارزشی تغییر داد.
عرب، خود را قوم برتر می دانست و به غیرعرب، اعتنایی نداشت.
اما دین خدا و تعلیمات پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عرب و عجم و سیاه و سفید و فقیر و غنی و نوکر و ارباب را در یک ردیف دانست و معیار برتری انسانها را تقوا معرفی کرد. این همان پیام قرآنی است که همه شنیده ایم:«اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقاکُم» (حجرات ، ۱۳.)؛ برترین شما نزد خدا، باتقواترین شماست.
آن نیست شجاعت که گلو چاک کنی***مردانگی آنجاست که دل پاک کنی
وقتی که به باشگاه تقوا رفتی***ای کاش حریفِ نفس را خاک کنی
در داستان شبان و موسی نیز همه ما خوانده ایم و شنیده ایم که : (ما برون را ننگریم و قال را * ما درون را بنگریم و حال را )، یعنی ارزش اعمال ما نزد خداوند، به اخلاص و صدق و صفای درونی است.
موفق باشید.

من در این مورد مطالب زیادی خونده بودم ولی این جواب شما منو به شدت ناامید کرد و به فکر فرو برد. یعنی کسی که زشته ظرفیت زیبا بودن نداشته؟؟؟؟؟ یعنی لیاقتش همین بودا؟؟ افراد زیبایی رو میشناسم که ذره ای معرفت و اخلاق و آداب ندارن ولی فقط و فقط به دلیل چهره ی زیباشون بهترین ازدواج ها و بهترین زندگی ها رو دارن بدون اینکه لیاقتشو داشته باشن.در ضمن اگه خداوند رو به عنوان آفریننده ی همه چیز از کوچک و بزرگ و جز و کل در نظر بگیریم باید اذعانکنیم که همین ظرفیت هایی که میفرمایید رو هم خداوند در وجود آدمها قرار میده والا انسان قبل از تولد یا هنگامی که طفل نوزادی هست اون ظرفیت زیبا بودن رو از کجا میاره؟؟؟ اکتسابیه مگه.اونم قطعا خداوند خودش در وجود افراد قرار میده. در کل جوابتون به این سوال به شدت آزار دهنده بود برام

تصویر شهرسوال

با عرض سلام خدمت شما

از نظر اسلام زيبايي به زيبايي مادّي و زيبايي معنوي تقسيم مي شود، و تأکيد بيشتري در کسب زيبايي معنوي شده است؛ هر چند بر کسب زيبايي مادي هم تشويق شده است، اما نکته اي که بايد توجه نمود اين است که، زيبايي معنوي چهره، به وسيله امور معنوي - مانند نماز- به دست آمده و زيبايي مادي و ظاهري چهره نيز به صورت طبيعي به وسيله امور مادي به دست مي آيد.

اما در پاسخ به سوال شما:
(کسي که زشته، يعني ظرفيت زيبا بودن نداشته؟ يعني لياقتش همين بوده که زشت باشه؟)

اولا :اگر والدين از غذاي بهتري مثل به, آنار وخواندن سوره يوسف مي پرداختند؛ ممکن بودفرزندان زيبا تر شوند.
ثانيا: انسان بعد از به دنيا آمدن مي تواند امور فوق الذکر را مراعات کند وباعث نوراني وزيبا شدن چهره اش شود.
ثالثا:سعي کنيم بر زيبايي معنوي خود بيفزاييم که مي تواند بر تر از زيبايي ظاهري باشد.

و در پاسخ به سوال دوم شما:
(افراد زيبايي رو ميشناسم که ذره اي معرفت و اخلاق و آداب ندارن ولي فقط و فقط به دليل چهره ي زيباشون بهترين ازدواج ها و بهترين زندگي ها رو دارن بدون اينکه لياقتشو داشته باشن.در ضمن اگه خداوند رو به عنوان آفريننده ي همه چيز از کوچک و بزرگ و جز و کل در نظر بگيريم بايد اذعانکنيم که همين ظرفيت هايي که ميفرماييد رو هم خداوند در وجود آدمها قرار ميده والا انسان قبل از تولد يا هنگامي که طفل نوزادي هست اون ظرفيت زيبا بودن رو از کجا مياره؟؟؟ اکتسابيه مگه.اونم قطعا خداوند خودش در وجود افراد قرار ميده. )

پاسخ :انسان فطرتاً کمال جو است و هر چيزي را که کمال باشد، مي‌پسندد و دوست دارد. از آن‌جا که زيبايي کمال است؛ لذا آن‌را دوست دارد. بنابر اين چون موضوع فطري است، نيازي به دليل عقلي ندارد.
ديدن روي زيباي انسان‌ها - چه خوب و چه بد - از لحاظ همين فطرت زيباشناسي تأثير مثبتي بر روان انسان مي‌گذارد.

گفتني است زيبايي ظاهر و چهره ماندگاري ندارد، بلکه رفتني است. مثلاً با يک سوختگي ساده از بين مي‌رود و اگر هم تا آخر عمر باقي باشد با مرگ فاني مي‌شود، امّا آنچه مهم است زيبايي سيرت و باطن است که ماندگار و باقي است و حتي با مرگ نيز از بين نمي‌رود، علاوه بر اين؛ چون زيبايي نعمت است، پس بايد نسبت به بهره‌برداري از آن در جهان آخرت پاسخ‌گو باشد، که مبادا از اين نعمت خدايي در راه شيطان و هواهاي نفساني بهره‌برداري کرده باشد.

سلام، وقتون بخیر
من اصلا نمیتونم خدا رو دوست داشته باشم، همه صفات خدا رو قبول دارم بجز مهربان و عادل بودن خدا رو.
از وقتی یادم میاد تا حالا همیشه بخاطر چهره م مسخره و تحقیر شدم، حالم از آدما بهم میخوره. هیچ کس به اندازه خدا به من ظلم نکرده که منو زشت خلق کرده. این دنیام که تباه شد از اون دنیامم میترسم چون معتقدم خدا ظالمه و به من ظلم کرده و همه بنده هاشو دوست داره جز من و من نمیتونم کسی که از همه بیشتر بهم طلم کرده رو بپرستم و جلوش بایستم نماز بخونم.از طرفی ترس و عداب وجدان دارم چندین ساله به درگاه خدا ضجه میزنم که نجاتم بده یا این افکارو از سرم بیرون کن یا بگو چرا زشتم کردیفایده نداره .کارم شده خوردن داروی اعصاب و خوابیدن.وجودمم پر از خشم و کینه و تنفر هست نسبت به خدایی که زشت آفریدم و آدمهایی که منو به زشتی چهر ه م حساس کردن... من چه گناهی کردم که یه عمر باید بخاطر چهره م تحقیر بشم و از همه چی محروم باشم این انصافه؟ از پدر و مادرمم متنفرم

تصویر شهرسوال

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

چرا چرت میگید ؟پس اون زن زیبایی که میره فاحشه میشه چی؟ادم های زیبای زیادی وجود دارند که طرفیت ندارند و زمین را به فساد کشانده اند.

تصویر شهرسوال

سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

سلام
منم خیلی دلم شکسته ... چون کسی با خونوادش و از طریق خواستگاری تو زندگی من و خونوادم به مدت ۱سال اومدن و فقط با وقت و احساسم بازی کردند و من خوبی هایی به این افراد کردم که گاهی حس میکنم فقط یه وسیله بودم تا مثلا به واسطه شغلم ،خواستگارم سلامتی کامل جسمیشو بدست بیاره یا عملی که ازش نگران بود رو انجام بده ... بعد هم راحت خونوادش سر مهریه بهم بزنن با اینکه همون ماه های اول راجع به این مسئله ادعا کرده بودن که با ما هم نظرن ..من ۹ماه بخاطر این فرد چه گریه ها که نکردم چون دلیل واقعی پا واینسادن این فرد رو نمیدونسم و حتی اخر کار بهم گفت من با پشتوانه مالی قوی تری برمیگردم .... بعد ۹ماه چیزایی فهمیدم که قلبم داره تیکه تیکه میشه ... پس عدالت خدا کجاست ... چرا این افراد تو مسیر زندگیم باید بیان ... چرا باید بعد یسلل و ۸ماه بفهمم طرف اصلا ظاهر منو دوست نداشته و خونوادش هم ختی میدونستن ،چیزی نمیگفته بدلیل موقعیت اجتماعیم و بقول خودش اخلاق و شخصیتم... چیزی ک تو همون دو جلسه اول کاملا مشخصه.. ... چرا راحت دارن زندگیشونو میکنن حتی بعد بهم خوردن همه چی یبار زنگ نزدند و خداحافظی بکنند ... شاید بگین برو خداروشکر کن که باهاش ازدواج نکردی ... من میگم چرا اصلا نباید این افراد زودتر خودشونو نشون میدادند من حتی مشاوره ازدواجم با این فرد رفتم ... یا تحقیقم کردیم کسی چیز بدی نگفت ... اونا دارن راحت زندگیشونو میکنن ... این منم که افسوس گذشته رو میخورم و عمری که پای یه ادم بی ارزش هدر رفت و کلی خاطره که وقتی یادشون میفتم اشک از چشام میاد ... هیشکی تو این دنیا قرار نیست تاوان عملکرد اشتباهشو بده ... من تا نبینم عدالت در مورد این فرد چجوری برقرار میشه دلم اروم نمیگیره

تصویر شهرسوال

سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

نظرات