هر كاری خداوند متعال انجام می‌دهد خوب است ؟ یا خوب آن است كه خدا انجام میدهد ؟

این مساله در مباحث کلامی سابقه بسیاری دارد. و بحث از آن منحصر به اسلام نیز نیست. بلکه مثلا در مسیحیت نیز مباحث بسیاری در این باره وجود دارد. و معمولا نیز در بحث ها دو گروه به وجود آمده است. یک گروه برای اینکه خدای تعالی را به گمان خود محدود نکنند، مدعی شده اند که خوب همان است که خدا انجام می دهد. یعنی ما فهم مستقلی از خوب و بد نداریم. بلکه هر چه خدا گفت خوب است، همان خوب است و هر چه خدا بد دانست، آن ناپسند است. و به همین دلیل اگر خدا نظرش عوض شود، یک خوب می تواند بد شود!
و گروه دیگری که سخنشان با منطق و عقل سازگارتر بوده، قائل شده اند که خوبی و بدی به طور ذاتی در اشیاء وجود دارد. مثلا هرگز ظلم نمی تواند، خوب دانسته شود. و آنچه در دین به آن اعتقاد دارند، این است که خدای تعالی مرتکب عمل زشت و ناپسند نمی شود. و این نیز محدودیت و جبری برای خدای تعالی نیست. بلکه صفتی ذاتی برای خداست. همانطور که بخشندگی یک انسان بخشنده، به دلیل میل ذاتی او، جبر به بخشش نیست، ترک امور ناپسند توسط خدای تعالی نیز به معنای جبر بر خدا نیست.

شهید مطهری سابقه این مساله در اسلام را این گونه توضیح می دهند:
«آیا به طور كلى كارها داراى صفت ذاتى حسن و یا صفت ذاتى قبح مى ‏باشند؟ آیا مثلا راستى و امانت و احسان و امثال اینها در ذات خود، نیكو و بایستنى است؟ و دروغ و خیانت و امساك و امثال اینها در ذات خود، زشت و نبایستنى است؟ آیا صفاتى از قبیل خوبى، شایستگى، یك سلسله صفات واقعى و ذاتى هستند و هر فعلى قطع نظر از هر فاعل و ازهر شرط خارجى، به خودى خود برخى از این صفات را واجد است و فاقد اضداد آنها است، یا این صفات همه قراردادى و اعتبارى است؟
... آیا عقل در ادراك حسن و قبح اشیاء «استقلال» دارد و به تنهائى قادر به درك و تشخیص آنها است یا نیازمند به كمك و راهنمائى شرع است؟ از اینرو حسن و قبح ذاتى به نام حسن و قبح عقلى خوانده شد.
معتزله بشدت طرفدار حسن و قبح ذاتى عقلى شدند و ... گفتند: بالبداهه ما درك مى ‏كنیم كه افعال ذاتا متفاوتند، و بالبداهه درك مى ‏كنیم كه عقول ما بدون اینكه نیازى به ارشاد شرع داشته باشد این حقایق مسلّم را درك مى ‏كند.
اشاعره، همچنانكه عدل را به عنوان یك صفت قبلى و ذاتى منكر شدند، حسن و قبح ذاتى قبلى عقلى را نیز مورد انكار قرار دادند. اشاعره اولا حسن و قبح‏ها را امورى نسبى و تابع شرائط خاص محیطها و زمانها و تحت تأثیر یك سلسله تقلیدها و تلقینها دانستند؛ و ثانیا عقل را در ادراك حسن و قبح‏ها تابع راهنمائى شرع دانستند.»[۱]

لازم به ذکر است که نظر اشاعره و سایر معتقدین به حسن و قبح شرعی( یعنی خوب و بد را فقط از دین می فهمیم) اشکالات متعددی دارد، و اگر چه در نظر عوامانه، رنگ تقدس بیشتری یافته و به همین دلیل گروه هایی مثل اشاعره پیروز تر شده اند، اما حقیقت قرآن و روایات نیز خلاف آن را می گوید. به عنوان نمونه، آن جا که خدا از وجدان انسان سوالی می کند و جواب را به خود او واگذار می کند، نشان از این است که انسان قادر به فهم خوبی و بدی است:
هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ؛(۶۰ الرحمن) آیا پاداش نیكى جز نیكى است.
همچنین اشکال بسیار مهمی که می توان به نظر اشاعره طرح کرد، این است که با این ادعا، راهی برای اثبات دین باقی نمی ماند. انسان باید خوبی را قبل از دین دریابد، تا بعد با دیدن خوبی دین، پذیرای آن شود. و الا دین داری صرفا عملی متعصبانه و بی منطق می شود.
البته این بحث ظرافت هایی نیز دارد. مثل اینکه حسن و قبح ذاتی با حسن و قبح عقلی متفاوت است. و اگر چه در بعضی موارد ما حسن و قبح ذاتی را درک می کنیم، اما در جایی که شناختمان ناقص است و مساله جزئی می شود، ممکن است قادر به درک حسن و قبح نباشیم و محتاج بیان دینی باشیم. مثل بدی روزه گرفتن در روز عید قربان که به دلیل محدودیت عقل، نمی توانیم درباره آن نظری بدهیم.

[۱]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج‏۱، ص۴۴.

نظرات