راز خلقت و هدف از آفرینش انسان چیست؟

فلسفه آفرینش انسان، در فلسفه عمومي خلقت همه موجودات تعريف شده است. این دو ماهيتي جداي از هم ندارند. بايد ديد كه هدف خداوند از آفرينش همه موجودات چيست تا آن گاه فلسفه آفرينش انسان و هدف اصلي آن براي ما روشن گردد.
تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمال رسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد کردن است. هر وجودی، خیر است و لازمه فیاض (بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است. خداوند در قرآن می فرماید:
«و ما کان عطاء ربک محظورا؛[۱] عطای پروردگارت منع نشده است».
هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.
جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت و حکمت خداست؛ به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند.
هر «بود»ی، «نمود»ی دارد. نمی شود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همان گونه که نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراین، از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است.
خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است . از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوه گر جلال و جمال خداست.
خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است. لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد. در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ زیرا عدم خلقت آن موجود، ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نکند، ناشی از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگی است و خدا از بخل، منزه است. "جود" و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت می کند. هدف نهایی تک تک موجودات و مجموعه عالم هستی، اعم از دنیا و آخرت، همین است.

در حقیقت، غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست . خداوند چون خداست، می‌آفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ زیرا وجود بهتر و ارزشمند تر از عدم است. خداوند این فیض را از عام دریغ نمی نماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدف مندی است . همچنین مسیری معین برای موجودات آن تعبیه شده است . سرانجامی دقیق و محاسبه ای کامل در برابر رفتارها و کنش های اختیاری موجودات مختار، در نظر گرفته شده است.
بر این اساس، آخرت و معاد هم در همین جهت، ضرورت وجود می یابد؛ چون به شکوه بیش از پیش این مجموعه و عادلانه بودن ساختار عالم کمک می کند. این امر همخوان با روح جاودانگی طلب انسان است و بستر رسیدن به کمالات وجودی انسان را که برترین مخلوق خداوند است، مهیا می سازد.

البته این موضوع از منظر غایت فاعل و هدفی است که علت ایجاد عالم در آفرینش دارد. در کنار این امر، این عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعی دارای هدف و مقصدی است که در مسیر حرکت خود در نهایت به آن منتهی می گردد.
در پايان، براي درك حقيقت هدف خداوند تذكر اين نكته ضروري است كه ما دو هدف داریم: یکی هدف فعل و دیگری هدف فاعل. بین این دو تفاوت وجود دارد. به این مثال توجه نمایید:
صنعتگری موتوری را می سازد که قادر به حرکت با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت است. هدف این موتور که فعل صنعتگر است، رسیدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلی سازنده موتور، نشان دادن توانمندی خود یا رسیدن به شهرت و مانند آن است. با این توضیح باید گفت که فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضای ذات و صفاتش، این عالم هم مسیر و مقصدی را در پیش دارد که هدف آن به شمار می رود. اين هدف، تکامل انسان و رسیدن به غایت نهایی ذات انسانی اوست.
در آیات قرآن آزمایش [۲] و عبادت[۳] به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده است. در عین حال، آفرینش بسیاری از مظاهر خلقت مانند آنچه در زمین است، برای او تعریف شده است.[۴] از این امر می توان نتیجه گرفت که غایت حکیمانه ای که خداوند در مسیر خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهره مندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی است.


[۱]. اسراء (۱۷) آیه‏ ۲۰.
[۲]. ملک (۶۷) آیه ۲.
[۳]. ذاریات (۵۱) آیه ۵۶.
[۴]. بقره (۲) آیه ۲۹.

دیدگاه‌ها

سلام کارتون عااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود. خدا قوت اگه کاری از دست منم بر میاد بگید براتون بکنم.

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تشکر از شما

سلام ،ماکه آخر متوجه نشدیم خداانسان رو برای چی خلق کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تصویر soalcity

سلام
برای این که با عبادت کردن، خدایی شود و به صفات کمال برسد که سعادتش است.

یه موشک کاغذی درست میکنی ازش هزار نوع انتظار پرواز و لذت بردن و نمایش و پرکردن اوقات فراغت و ... رو داری
حالا خدا آفریده مارو که عبادتش کنیم
البته این جواب ساده اش است

خوب ما وقتی اون موشک رو درست می کنییم که بهش نیاز داشته باشیم در واقع حو صلمون سر رفته و به اون موشک کاغذی نیاز داریم تا اوغات فراغت مان به خوبی سپری شه پس اگه این جوری باشه خدا به ما نیاز داره ؟؟!؟!؟؟؟؟!!!!!؟!؟

نظر شما درسته دوست عزیز ولی باید گفت که خدا احتیاجی به بندگی
من و شما داره؟جوابتون منطقی نیست دوست عزیز

اگر فرض بر این بگیریم که خدا ما رو آفریده که او را عبادت کنیم قایل به نیاز خداوند به عبادت ما ییم و این ضد صفات خداست

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
فلسفه عبادت به فلسفه آفرینش خود انسان بازگشت می کند، و با توجه به اینکه انسان برای رسیدن به کمال مقام قرب الهی آفریده شده است، عبادت زمینه رسیدن به این کمال را فراهم می کند.
خداوند در قرآن می فرماید: « و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(۱)
عبادت و بندگی رمز آفرینش عالم است . با عبادت و بندگی انسان به مقامات معنوی و قرب الهی می رسد.(۲) به همین جهت، در تشهد نماز مقام عبودیت پیامبر مقدم بر مقام رسالت آن حضرت شده است: اشهد ان محمدا عبده و رسوله؛ یعنی پیامبر اول بندگی و عبادت کرد و از این طریق به مقام رسالت و پیامبری نائل گردید.
علاوه برآن عبادت اثار مهمی در زندگی دنیا و آخرت دارد:که به اختصار به برخى از آن ها اشاره مى‏شود:
۱- نقش تربیتى و سازندگى عبادت و ارتباط با خدا در رشد کمالات انسانى، پرورش فضائل و مکارم اخلاقى و تنظیم مناسبات انسانى و اجتماعى نقش فوق العاده‏اى دارد.
۲- آرامش روحى و روانى از دیدگاه روانشناختى ارتباط با خدا، انس با خالق هستى و گفتگو با آفرینشگر عالم و آدم از بهترین عوامل آرامش روانى و مقابله با اضطرابات درونى است.
۳- ایجاد روح امید و نشاط، یکى از دیگر کارکردهاى روانشناختى عبادت، احساس امیدوارى است، زیرا کسى که با خدا در ارتباط است، خود را در زندگى تنها و بى‏پناه نمى‏یابد. از این رو روانشناسان معتقدند که دین و عقاید و مناسک دینى باعث کاهش رنج هاى انسان و به ویژه غم و رنج تنهایى در کویر خشک زندگى و در برخورد با ناملایمات و دشوارى‏ها است. آرى عبادت آدمى شور و نشاط، امید و قدرت بردبارى و مقاومت در برابر سختی ها عطا مى‏کند.
۴- اعمال انسان داراى اثر تکوینى و حقیقى در حیات جاودان آدمى است. بهشت و دوزخ یک امر قراردادى و وضعى نیست، بلکه حضور و تجسم خود عمل انسان است و عبادت وسیله رسیدن انسان به بهشت است. (۳)
پى‏نوشت‏ ها:
۱. الذاریات(۵۱) آیه ۵۶.
۲. آیت الله مکارم ،تفسیر نمونه، ج۱۳ ،ص ۴۱۰ و ج۱۴، ص ۵۷۰ و ج۲۲، ص ۳۹۸ .
۳. کلیاتى پیرامون عبادات اسلامى، شهید سید محمدباقر صدر ؛اسرار عبادات، آیه الله جوادى آملى .

سلام
مطلب شما قانع کننده نیست، فرض کنید که خواننده از بنیان با این مبانی مخالف است، با این فرمایشات شما تاثیری در خواننده ایجاد نشد.
منطقی قوی و بی خلل ارائه دهید.
لطفا بیش تر تلاش کنید.

تصویر soalcity

با عرض سلام و پذیرش نصیحت شما برای تلاش بیشتر
باید توجه کرد که بسیاری از اندیشه ها، نیاز به مبانی پیشینی دارند. و نمی توان بدون توجه به مبانی خاص به آنها پاسخ داد. و طبیعی است که اگر کسی مبانی ما را قبول نداشته باشد، فروعات و نتایج آن را قبول نکند. یا به فرمایش شما تاثیری نپذیرد.
برای قانع کردن چنین کسانی باید با آنها بر سر مبانی گفتگو کرد. و پس از بنا نمودن مبانی، به مسائل فرعی تر پرداخت. که ما نیز در این سایت، به مباحث مبنایی توجه داشته ایم.

بحث قبول داشتن یا نداشتن مبانی نیست. من سالهاست که به دنبال یافتن پاسخی برای این سوال هستم . هر وقت به دنبال جواب میروم دقیقا مشابه همین جواب کلیشه ای شما دریافت میکنم./بله بنده همه اصولدین و مبانی ان را و قرآن کریم را قبول دارم.
اما هدف از خلقت انسانی که به گفته خود قرآن همیشه در رنج و سختی است برایم روشن نمیشود. خلقت انسان برای عبادت؟! برای آزمایش؟! وقتی ما نبودیم و به قول شما عدم بودیم و خداوند بنا بر فیض خودش ما را خلق کرد. در واقع موجودی سراسر از نیاز خلق کرد که پیوسته در رنج و سختی است.
تازه این رنج و سختی بنا بر اقوال دینی ما پوسته نازکی از رنج و سختی و درد و ... است که در آن دنیا در انتظار ما است.
عذاب قبر فشار قبر برزخ دوزخ نکیر منکر جهنم پل صراط ....... اگر ما عدم بودیم و وجود خارجی نداشتیم که دیگر چیزی به اسم نیاز در وجود ما نبود که به دنبال تعالی و رشد و رفع نیاز باشیم. اگر تشنه نمی شدیم که نیازی به آب نداشتیم/
و قس علی هذا
در رحمانیت و رحمت خداوند شکی نیست و نعوذ بالله نمی خواهم کفر بگویم ولی به دنبال یقین هستم.
حضرت ابراهیم علیه السلام نیز برای یقین به معاد از خداوند نشانه خواست و ماجرای چهار پرنده برایش اتفاق افتاد.
با تشکر از پیخگویی روشنگرانه شما

تصویر soalcity

سلام
هدف سختی کشیدن نیست. بلکه سختی ها مانند موتور محرکه ای عمل می کنند که انسان را در مسیر به جلو می راند. و بر خلاف فرمایش شما، این گونه نیست که همیشه سختی و رنج باشد. خصوصا با رحمت واسعه الهی و وسعت بهشت او.
و انسان نیز از عدم آفریده نشد، بلکه خاک یا مایع بی ارزشی، به موجودی باارزش تبدیل شد و چیزهای بسیاری در اختیارش قرار دادند، تا به اوج قله کمال برسد.
به هر حال به نظر می رسد، با رها کردن بخشی از حقایق، به این نتیجه منفی رسیده اید. کما اینکه فرشتگان هم در ابتدای خلقت آدم، چون بخشی از ماجرا را نمیدانستند، زبان به اعتراض گشودند.

کاملا موافقم ،حرف حق زدی ،جوابشو پیدا کردی به ما هم بگو ،که فک نکنم پیدا کنی و نه خودت بهش برسی

اول باید خالق را شناخت و به عظمت او پی برد و انوقت به اهداف خداوند برسیم. اگر با چشم بسته و قلب تاریک بخواهیم اهداف الهی را بدانیم به جایی نخواهیم رسید. اول اخلاص داشته باشیم تا چشمه های حکمت از قلبمان جاری شود و انوقت حقانیت و عظمت خداوند اشکار خواهد شد. تمام دنیا بر اساس عدل الهی ساخته شده است. ما زنده هستیم چون خداوند خواسته است. میمیریم چون به امر الهی میمیریم. وقتی خداوند را شناختیم اوامر او را اطاعت کرده و انتظار برکت الهی داشته باشیم طعم سعادت حقیقی نصیب ما خواهد شد. از بدکاران بپرسید ایا ارامش حقیقی دارند؟ از دزدان سوال کنید ایا ارامش حقیقی دارند؟ از بی نمازان سوال کنید احساس خوبی دارند؟
دل را باید صاف نمود و سیاهی گناهان را از روح باید زدود تا حقیقت اشکار شود.
مشکل است سلامت را برای یک معتاد مواد مخدر شرح داد و مشکل است الطاف الهی را برای گناهکاران توضیح داد.
همه ما دنبال سعادت میگردیم و سعادت جز از راه الهی محقق نخواهد شد.
باید اول خدا را شناخت بعد یه اهداف او پی برد.

مقاله ی شمابسیار زیبا بود و لذت بردم!ممنون!ولی باتوجه به اینکه گفتید هر بودی نمودی دارد پس خداوند مارا برای نمود صفات خود افریده؟؟؟؟؟؟پس یعنی استنباط می شود خداوند به خلقت ما نیازمند بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اصلا چرا باید صفات خداوند نمود پیدا می کرد در صورتی که هیچ مخلوقی نبوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قالوسبحانک لاعلم لناالاماعلمتناانک انت العلیم الحکیم(بقره_۳۲)

تصویر soalcity

سلام
نمود نشانه نیاز نیست. فرض کنید حوضی پر از آب شده است و آب از اطراف او سرازیر شده است. و این آب درختان اطراف را سیراب می کند. آیا این حوض به سیراب کردن آن درختان نیاز دارد؟
خدای متعال منبع لا یزال کمالات است و کمالاتش بروز و ظهور می یابد.

بابت مطلبتون سپاس،ولی خیلی ضعیف و سطحی بود،اولا در جهان خلقت تناقضات رفتاری زیادی وجود داره،بخصوص نمود این تناقض در پدیده های طبیعی بسیار زیاده،دوم اینکه موجودات زیادی قابل وجود داستن هستن ولی خلق نشده اند،به نظر میرسه فلسفه ی اثبات وجود خدا،معتقدین اون رو با مشکلات منطقی زیادی روبرو میکنه،نسبت به کسی که به وجود خدا اعتقادی نداره...

تصویر soalcity

با عرض سلام
کسی که به خدا اعتقادی ندارد، قطعا بدیهی ترین احکام عقلی را انکار می کند!
فرض کنید کسی بگوید یخچال هایی که امروزه در خانه استفاده می کنیم، در اثر سر خوردن سنگی از بالای کوه به پایین درست شده اند! کسانی که خدای غیر مادی را قبول ندارند، منطق شان در همین حد است.
اما درباره تناقضات، منظور شما از تناقض رفتاری چیست؟ و نکته بعد اینکه دنیا را چگونه می بینید که از آن تناقض می فهمید؟ حقیقت آن است که اگر نظام عالم را یک جا ببینید، از نظم و حکمت و اتقان صنع آن متحیر می شوید. اگر اهل برنامه های مستند طبیعت و حیوانات باشید، می بینید که هر جا خلل و اشکالی به وجود آمده، در اثر دخالت های انسان بوده است. و چرخه طبیعت در شکل اولی، بهترین وضعیت را داشته است. و همان نزاع های طبیعی، خود عاملی برای استمرار و جریان صحیح مسیر عالم طبیعی است.
و درباره موجودهایی که قابل وجود هستند و خلق نشده اند،منظورتان چیست؟ آیا نوع جدیدی را می گویید یا دنبال فرد جدید هستید؟ منظور از آنکه هر موجودی که قابلیت داشته خلق شده، افراد مفروض و موهوم آن نیستند. و اکنون شما هر جنسی از مخلوقات را که بگویید موجود است.

در تکمیل سوال نفر قبل
فرض کنید خدا یک میلیون انسان خلق کرده.آیا خدا می تواند یک نفر دیگر با خصوصیات متفاوت خلق کند؟اگر بله پس آن فرد هم ظرفیت خلق شدن را دارد و خدا هم از لطف نامحدودش اورا خلق میکرد پس چرا نکرد؟واگر نمی توانست هم که با توانایی نامحدود خدا در تناقض است

تصویر soalcity

سلام
اگر منظورتان از یک نفر دیگر؛ یک انسان دیگر است باید دقت کنید که ما درباره نوع سخن می گوییم. و خدا نوع انسان را خلق کرده و در میان آنها انواع و اقسام غیر قابل احصائی وجود دارد.

باسلام با وجود تمامی جوابها باز این سوال ایجاد میشود که اصلا چرا خداوند خواست که فیض خود را به عالم برساند ما نیازمند بودیم خدا به این رساندن فیض چه نیازی داشت ؟

تصویر soalcity

سلام
به نظر می رسد مساله اصلی این است که ما تنها موارد مانوس خود را ممکن می دانیم و آنچه ندیده ایم را حتی با دلیل عقلی نمی پذیریم. و الا واضح است که وقتی می گوییم خدا نیازی ندارد، نباید به دنبال این بگردیم که خدا چه نیازی دارد که فیض برساند!
چون حتی خدا به این فیض رساندن نیز نیاز ندارد.

چندین بار گفتید که خدا جهان رو زیبا آفریده. شما دارید تو توهم زندگی می کنید؟

این دنیا کجاش زیباست؟ یه جای زیباش رو به من نشون بدید. این ظلم و ستم که به آدمی های بی گناه می شه زیباست؟ این همه مریض تو بیمارستان ها بخاطر بی پولی دارن از بین میرن.

خدا واقعا هدفی از خلقت نداشته و تنها برای سرگرمی خودش امر آفرینش رو ایجاد کرده.

اگه هدفی بوده واقعا هدف رو بگید. انقدر صغری کبری نچینید. هر چند که واقعا هدفی نبوده حتی ذره ای عدالت هم وجود نداره.

تصویر soalcity

سلام
زیبایی وقتی درک می شود که درست محاسبه کرده باشید. شما که تمام هستی را منحصر به همین عالم مادی کرده اید و همه وجود انسان را در همین چند صباح دنیا می بینید، طبیعی است که ظلم و ستم و نظایر آن برایتان غیر قابل هضم باشد.
در حالی که اگر درست نگاه کنیم، حتی همین ظلم نیز زیبایی را نشان می دهد. چون توانایی انتخاب کردن و قوه اختیار را نشان می دهد. و طبیعتا برای آن کسی هم که تحت ستم واقع شده، جای تدارک آن ظلم باقی مانده است.
در واقع مثل این است که از زندگی کرم ابریشم فقط آن مرحله ای را ببینیم که به دو خود آن قدر می تند، تا مدفون شود. در حالی که پس از این مرحله، مرحله ای دیگر آغاز می شود.

شما دارید میگید که انسان موجودی مختار است! پس چرا خدا در زمان آفرینش انسان نظر انسان را در مورد خلقش نپرسیده؟

با اطمینان کامل می توان گفت کسی که طعم سختی و فقر را نکشیده ادعا می کنه که همه چی از روی عدالت خداوند هست.

اگه عدالتی بود دیگر خدا از آفرینش انسان سرگرم نمی شد. چون همه انسان ها یک زندگی یکسانی داشتند و این مخالف سرگرمی هست. پس عدالتی وجود ندارد.

اگر راست می گویید فقط به من یک جواب بدهید: گناه بچه کوچکی که در شرایط جنگ و فقر و گرسنگی از بین میره چی هست؟ اگه می خوایید بگید که در جای دیگر یا دنیای دیگر جبران می شه! فقط این رو بدونید که اگر دنیای دیگری هم وجود داشته باشد که وجود ندارد جز سرگرمی خدا هدف دیگری نخواهد بود.

سلامت و پایدار باشید.

تصویر soalcity

سلام
وقتی از اختیار انسان سخن می گوییم، منظورمان اختیار او در این زندگی برای تعیین سعادت یا شقاوت خودش است. نه آنکه او را آن قدر توانا معرفی کنیم که هر چه بخواهد انجام شود. طبعا انسان در اصل وجودش، در خانواده ای که در آن متولد می شود و ... هیچ اختیاری ندارد.
اما اینکه فرموده اید، آنان که عدالت خدا را معتقد هستند، همان هایی هستند که سختی و فقر را نچشیده اند، مطلبی است که اندکی توجه به تاریخ خلاف آن را نشان می دهد که چه بسیار ابوذرها بوده اند که در اوج سختی ها، در ایمانشان خللی وارد نشد.
و خدا نیز موجود محتاجی نیست که نیاز به سرگرمی داشته باشد و ظاهرا سخن شما بیشتر یک نوع بی تابی و اعتراض به سختی هاست. نه آنکه مبتنی بر منطقی مطرح شده باشد. از همین رو بهترین پاسخ این است که دعا کنیم خدای متعال شما را توانمند تر کرده و سختی های زندگی تان را به شیرینی مبدل سازد.

با سلام.
از اینکه به صحبت های من توجه می کنید بسیار سپاسگذارم.
وقتی آفریدگاری کسی یا موجودی را خلق می کند برای خوشبختی و سعادت او ضامن می باشد. حالا فرض کنیم که خدا از خلق انسان ها هدف داشته و به خاطر فیض خود انسان ها را آفریده است. ولی بیایید به اطراف زندگی مان نگاه کنیم و ببینید که مردم با چه مشقتی دارن زندگی میکنند(الان تو دلتون می گویید که من مانند کرم تو پیله هستم). به عنوان مثال رفتار جوان های اطراف مان را به دقت بررسی کنیم. اکثر آنها جز یک زندگی پر استرس چیز دیگری از زندگی عایدشان نشده است. البته منظور من جوان های هرزه و بی مسولیت نیست. جوان هایی که برای زندگی و عاقبت خود تلاش فراوان دارند ولی عایدشان هیچ. چرا خداوند کمکی برای آرامش و سعادت این قبیل از جوان های با تلاش نمیکند.
در ضمن من به هیچ وجه مخالف قدرت خدا نیستم ولی در امر خلقت او واقعا هدفی نیست. اگر خدا ذره ای از این قدرت را خرج خوشبختی و سعادت جوان ها می کرد دنیای به ظاهر زیبای شما خیلی بهتر از وضع کنونی بود و بسیار شادتر و سالم تر بود.
خدا می تواند برای خوشبختی و سعادت مخلوقاتش کاری کند ولی نمی کند. اگر هدف آفرینش انسانها آزمایش آنهاست ما نخواهیم آزمایش شویم باید چه کنیم؟
در ضمن صحبت های من بی تابی و اعتراض به سختی ها نیست درد دل جوان های هم سن و سالم هست. شما اگه درکی از درد من و هم سن و سال های من داشته باشید به هیج وجه این پاراگراف آخر رو نمی گفتید ولی متاسفانه نمی دونید درد چی هست.

تصویر soalcity

سلام
ظاهرا اشکال اصلی دیدگاه شما این است که دنیا را به عنوان منزلگاه سعادت و آرامش مد نظر قرار داده اید. در حالی که دنیا گذرگاه امتحان است. امتحانی که انجام شدن یا نشدنش به انتخاب ما نیست و همه ناگزیریم که آن را پشت سر بگذاریم و اختیارمان تنها در نتیجه این امتحان تاثیر دارد نه در اصل وجود آن .

با سلام مجدد

پس شما هم به این قضیه مشرف هستید که در انسان هیچ اختیاری وجود ندارد. اگر هم انسان ها کاری را انجام می دهند به اختیارشان نیست. بر اساس ماهیت زندگی آنها و نحوه تربیت آنهاست.

به عنوان مثال از دوستان صمیمی من هستند کسانی که پدر و مادری دارند که از لحاظ اوضاع مالی در سطح خوبی هستند و خیلی راحت و آسوده نیازهای عاطفی آنها از لحاظ ازدواج و سایر موارد برآورده می شود و خیلی هم ادعای پاکی و سلامت روح دارند. ولی افرادی مانند من می بایستی از صبح تا شب کار و تلاش داشته باشند اما باز هم در آخر هیچ.

و اینجاست که باز هم نتیجه می گیریم که عدالتی هم در آفرینش خدا وجود ندارد. اما در آن دنیا جه جیز در انتظار من و امثال من هست؟ چیزی جز اجزای جهنم چیز دیگری نیست چون در این دنیا سلامت روح و روان نداشته ایم. پس بر اساس شرایطی که به خاطر عدم عدالت برای امثال ما در این دنیا پیش آمده دنیای بعدی را هم باخته ایم.

مخلصم....

تصویر soalcity

سلام
قطعا انسان این قدر اختیار دارد که بهشت یا جهنم را برای خود به ارمغان بیاورد و اسیر شرایط نیست تا آن جا که زن فرعون مومن می شود و پسر نوح کافر می شود.
ما نمی توانیم خانواده، بیماری و ... را انتخاب کنیم اما در هر موقعیتی باشیم می توانیم زشت و خوب رفتارمان را انتخاب کنیم.
و درباره وضع مالی نامساعد نیز، روزی خواهد آمد که فقرا از فقرشان خوشحال خواهند بود. چون آن پاداشی که در مقابل فقرشان دریافت می کنند بسیار فراتر از ثروت دنیایی است.

با سلام و تشکر از سایت خوبتون
میخوام اینو بگم که کسی که تو یه خانواده ای که کافر به خدا هستن و یا حتی تو یه جامعه ای که کافر به خدا هستن بدنیا میاد امتحان در مورد این فرد چطوریه؟کسی که تو اون اجتماع بزرگ میشه و پروبال میگیره چرا باید تو اون دنیا مجازات بشه؟اصلا مگه کلام خدا به اینا میرسه که حالا امتحان بشن؟ سخن شما در مورد کسانی هست که کلام خدارو شنیدن ولی تو فقرن ولی کسی که کلام حق رو نشنیده و یا حتی راه رو اشتباه رفته به این امید که داره راه درستی میره اینا چطوری قضاوت میشن؟ آیا فکر نمی کنید که سرنوشت ما تو اون دنیا به شرایط اولیه ما تو این دنیا که ما روش اختیاری نداریم ساخته میشه؟
سوال دیگه: چرا خدا که داره فیض و رحمت میرسونه خوب از اول اونو نمی رسونه چرا هرکی بدبختر بشه بیشتر بهش اجر میده؟ و اینکه بعد دنیا یعنی مسیر کمال تموم میشه و با ورود به بهشت انسان کامل میشه؟یا اینکه اونجا هم باید مسیر کامل شدنو طی کنه؟
سوال دیگه: اینکه میگید خدا وقتی میبینه موجودی ظرفیت وجود داره خلق میکنه یعنی چی؟ مگه این موجود در خارج محدوده خداست که خدا می بینه این ظرفیت داره و بهش ظرفیت میده؟ مگه از اول خودش نیافریده پس این حرف یعنی چی؟ مگه خدا فکر مینکه و سبک سنگین میکنه؟ و اینکه موجودی ظرفیت وجودی نداشته باشه بوجود نمیاد یعنی چی؟ اصلا این ظرفیت وجودی رو مگه خودش نمی ده؟ دیگه دارم گیج میشم
سوال دیگه: میگن خدا وقتی انسانها رو آفرید میدونست کی جهنمیه و کی بهشتیه ولی برا اینکه حجت بر انسان تموم بشه اونارو تو این دنیا آزمایش میکنه درسته؟ حالا سوال من اینه که خدا که از اول می دونست این قشر جهنمیه واسه چی اونارو آفرید؟آیا جهنمی کردن یک سری به فیض و رحمت رسوندنه؟اگه خلقشون نمی کرد بهتر نبود؟ اصلا چرا اونارو جهنمی قرار داد درسته اونا خودشون تو این دنیا خودشونو جهنمی میکنن ولی صحبت من اینه که خدا از سرنوشتشون خبر داشت پس رحمت الهی چطور اقتضا کرد که اونا بوجود بیان؟
با تشکر

تصویر soalcity

سلام و تشکر از توجه شما
اگر لطف نمایید و از قسمت جستجوی سایت استفاده کنید، جواب سوالات خود را به راحتی می یابید. به عنوان نمونه چند مطلب که قبلا در سایت ثبت شده و جواب سوالات شماست را با لینک معرفی می کنم:
http://www.soalcity.ir/node/1883
http://www.soalcity.ir/node/2103
http://www.soalcity.ir/node/1659
http://www.soalcity.ir/node/1835
و...

سلام
من شنیدم که در قیامت خیلی از کسایی که فکر میکنیم آدمای خوبین در دسته ی جهنمیا هستن و برعکس.
یه بردار رو تصور کنید که ابتداش روی -۵۰(شرایطی که توی زندگی داریم) باشه با طولی برابر ۵۰(تلاش ما که نشان دهنده ی اختیار ماست). انتهای بردار روی صفر خواهد بود.
یکی دیگه رو تصور کنید با ابتدای ۳۰ و طول ۵ نهایتا انتهای اون روی ۳۵ خواهد بود.
ما از آدما تازه در شرایط ایده آل فقط صفر و ۳۵ رو میبینیم در حالیکه خدا با عدالتش ما رو با تلاشمون برای خوب بودن میسنجه یعنی اون از بالا طول بردارو در نظر میگیره..
پس ما باید تلاشمونو بکنیم و نگران نتیجه ها نباشیم(توی امتحانای مدرسه هم هر وقت اینکارو میکردم نتیجه بهتر از اونی که انتظار داشتم میشد) اون خوب میبینه

ببین برادر عزیز تو میگی جوان ها تو سختی هست بنظرت اگه اون جوانای که تو سختی هستن تو ارامش بودن ایا بفکر خدا بودن به فکر روز جزا بودن ایا اونا ها هم مثل اون جوان های بی اتنا نمی شدن من خودمو فرض می کنم من پسری هستم ۲۰ساله اگه بخوام بگم بد بخت تر از من تو دنیا وجود نداره باید چکار کنم به کی بگم یا انسان انسان رو درک می کنه من که فکر می کنم هر کسی مسول عمال خودش است بخدا خدا وجود داره ما انسان ها قرق این دنیا شدیم مگه خدا نگفته پشت هر سختی ی شادی وجود داره ایا همین طور نیست ایا یک کشاورز گندم میکاره اولش با سختی رو رنج بعد شیش ماه انتظار ایا به نتیجه اش نمی رسه ایا خوش حال نمیشه

عزیزم
ظلم و ستم نتیجه زیاده خواهی و تکبر ما نسانهاست
بیماران بیمارستان هم عده ای نتیجه اعمال خودشان و عده ای هم حکمت الهی است کسی که با سرعت رانندگی کرده و تصادف نموده و کارش به بیمارستان کشیده یا کسی که سیگار میکشد وبیمار میشود یا کسی که پرخوری کرده و سکته نموده ناشی از خداوند نبوده اما بیماری که حکمت الهی داشته از اسرار الهی است و اگر خداوند را بشناسی اعتراض نخواهی کرد و خداوند را بخاطر سلامتی خودت شکر خواهی نمود و در همین بیماری الهی حکمتی هست تا تو امتحان شوی که ایا به این بیمار کمک خواهی کرد یا خیر.

من نمیدونم چرا هر سوال یا مقاله ای در مورد خلقت و یا هدف آفرینش میشود فورا به قرآن رجوع میکنید احتمالا شما علمی به قضیه نگاه نمیکنید
شاعر میگه شنیدن کی بود مانند دیدن تا چیزیو ندیدی نباید قضاوت کنی انسان جایز خطاست هر خطای ازش سر میزنه و این کاملا طبیعی است

شما برید کتابهای علمیو مطاله کنید میفهمید که زمین در اولین پیدایشش و شکل گرفتنش ملیاردها سال پیش شکل گرفته خوب صاحب عالم هستی
مدتها قبل در ایجاد خلقی بزرگ در جهان هستی هدفی داشته که بعد ملیاردها سال در حیات امروز کره زمین انسان به تکامل رسیده ما انسانها فقط زره ای از خلقت هستی بی منتهای عالم هستیم -تا اونجای که مطالعه کردم کره زمین هم ذره ای کوچک از جهان هستی است . ملیارها سیاره در دنیا وجود داره - خوب اینجا برامون سوال پیش میاد که ایا مخلوق ما فقط روی سیاره ما متمرکز شده خوب جوابش واضح است انقدر عالم هستی بزرگه که بشر از تصور پیدایش وجود ان عاجز و ناتوانه چرا چون ما انسانها محدودیم از هر لحاظ و خدا این اجازرو به ما نداده که بیشتر بفهمیم از رازهای وجود عالم هستی

تصویر soalcity

سلام
اینکه بخواهیم چرایی خلقت را از خالق آن جویا شویم، چه اشکالی دارد؟ خصوصا با توجه به آنکه خودتان به محدودیت ما اشاره کرده اید.
و بحث علمی و چگونگی خلقت چه ربطی به چرایی خلقت دارد؟ چون این دو کاملا با هم متفاوت هستند. یک وقت می گویید فلان نجار این میز را برای چه چیز ساخته و یک وقت می گویید فلان نجار این میز را چگونه ساخته است. این دو سوالهای متفاوتی هستند.
و طبیعتا با توجه به اینکه هستی بسیار بزرگتر از آن است که ما به آن احاطه داشته باشیم، نمی توانیم خودمان درک کنیم که چرا خلق شده، مگر آنکه از خالقش مساله را جویا شویم.

در مورد راز خلقت همان عبادت هدف نهايى است و يك ساعت فكر كردن بهتر از هزار سال عبادت كردن است
راز و اسرار جهان كس نداند و نه كسى از دنياى ديگرى امده و نشانى از انجا به ما بدهد و در اين محدويت دنياى خاكى مى بينيم ميلياردها انسان با افكار گوناگون در حال زندگى كردن هستند ولى هدفشان زندگى و حيات و احساس درست دارند

وچود خداوندی بقدری وسیع است که هر چه ازاو دور شویم به او نزدیکتر شده ایم " مترلینگ" میگوینداگر انسان حقیقت را کشف کند جواب همه سؤالات را خواهد یافت . ولی برای کشف یا درک حقیقت اولآ به همه حجم مغز نیاز است پس بایستی آنرا فورمت کنیم. درچنین شرایطی ارزش های والای انسانی از جمله عشق، آزادی ومعنویات قابل فهم خواهد بود البته به کمک فاکتور بسیار مهمی به نام علم.

تصویر soalcity

سلام
اینکه دور شدن؛ نزدیک شدن را نتیجه دهد، یک تناقض گویی است. دور شدن یعنی همان دور شدن!
درک خدای متعال که منشا تمام نورانیت هاست، دلی پاک می خواهد که گناه آن را آلوده کرده و مانع درک می شود. پس وسعت خدای متعال ربطی ندارد به اینکه گناه ما سبب دوری از اوست.
باقی مطالب شما نیز چندان واضح نیست. مثلا شما چگونه مغزتان را فرمت می کنید؟ همه چیزهای خوب و درست را از آن بیرون می ریزید؟ چرا؟ برای اینکه بعدا شاید بتوانید چیزهای خوب را دوباره در آن بریزید؟

سلام
از نظر منطقی شما مرتکب چند مغالطه شده اید:۱-تا ما وجود را محمول موضوعی قرار ندهیم هیچ محمول و صفتی را نمی توانیم به آن نسبت دهیم حتی خیالات ما هم وجهی از وجود ( وجود ذهنی) دارند.بنابراین نسبت دادن نیاز-بخشش-عبادت-آزمایش به چیزی که هنوز به وجود نیامده و هیچ وجهی از وجود نیز ندارد مخالف عقل سلیم است.چطور چیزی که نیست می تواند نیاز داشته باشد یا سزاوار جود و بخشش باشد.۲-از نظر عقلی و بدون در نظر گرفتن آرایه های ادبی نسبت دادن مورد فضل و جود قرار گرفتن به موجودات فاقد شعور دارای غرابت عقلی است و وارد کردن آن در استدلال قبل از دادن وجاهت عقلی به آن یک مغالطه است.۳-چیزی که بخشیده می شود پس گرفته نمی شود و به خاطر آن کسی را مواخذه نمی کنند در صورتی که خدا در مورد انسان چنین نکرده است .چگونه ممکن است چیزی هم بخشیده شده باشد وهم امانت باشد؟

تصویر soalcity

سلام
۱-ما می خواهیم میزی بسازیم تا چوب های رها شده در گوشه حیات را ارزشمند کرده و از آن استفاده کنیم. به نظر شما فرق این مثال با تبدیل کردن خاک به انسان چیست؟
۲-به نظر می رسد که بین جعل بسیط و جعل مرکب دچار خلط شده اید.
۳- آنچه به انسان داده شده، پس گرفته نمی شود. ولی خود شخص ممکن است آن را تباه کند و به نظر می رسد از فاکتور اختیار در انسان غفلت کرده اید. و حرف شما مانند این است که بگوییم ممکن نیست سرمایه ای به شخصی بدهیم و بعد به خاطر نابود کردن آن سرمایه شخص را مواخذه کنیم.

برای جلوگیری از تخصصی و طولانی شدن بحث لازم است که آن را ادامه ندهم ولی از آنجا که این صفحه جزو پر بازدیدترین هاست و موضوع نیز موضوع مهمی است وظیفه خود دانستم که پاسخ اشکالات شما را بدهم .اگرچه می دانم مغالطات شما غیر عمدی و با نیت خیر است. روشن است که این کامنت نظر نهایی من است و با آمدن جواب شما این بحث خاتمه می یابد.
۱-مثال برای نزدیک شدن معنایی به ذهن است.شما نه استدلال مرا نقض کردید و نه پرسش مرا پاسخ دادید و فقط به یک مثال اکتفا کردید که البته آن هم قیاس مع الفارقی بیش نیست:من هرچه تلاش کردم هیچ وجه تشبیهی برای مثالتان پیدا نکردم ممنون می شوم اگر خودتان آن را مشخص کنید.با این وجود من اسلوب مثال شما را روی مقایسه ای که خواسته بودید پیاده کردم این هم نتیجه اش : " خدا می خواهد انسانی بسازد تا بعضی خاک های بی جان جهان را ارزشمند کرده و از آن استفاده کند"! اگر می خواهید می توانید هر کجای این نتیجه را تغییر دهید تا درست شود.
۲-به نظر می رسد مرا استاد منطق پنداشته اید من در حد شما اصطلاحات منطقی را نمیدانم اما می توانم مطالب را تجزیه و تحلیل منطقی کنم. سخن من به طور ساده این بود که عقل نمی پذیرد که مثلا یک سنگ بی جان یا مشتی خاک مورد محبت و بخشش خداوند قرار گیرد اگرچه آن را رد هم نمی کند .ولی شما این مطلب مبهم را در استدلالتان وارد کردید.
۳-به نظر می رسد از فاکتور" نه اجبار نه اختیار بلکه امری بین این دو" غفلت کرده اید.آیا خداوند با مرگ که امری گریز ناپذیر است جسم انسان را از او نمی گیرد ممکن است بگویید موقتا ولی بالاخره می گیرد.آیا خداوند برای آزمایش بعضی نعمتها را نمی گیرد.شاید بگویید خب بهترش را می دهد ولی بالاخره نعمت قبلی را به زور می گیرد. کدام بخشنده چیزی را که داده به زور می گیرد.در مورد مواخذه هم شما از مغالطه اشتراک لفظی استفاده کردید. بله اگر مواخذه به معنای سرزنش باشد اگر سرمایه را خود فرد هم به دست آورده باشد و کسی به او نداده باشد هم اورا سرزنش میکنیم.اما اگر به معنای مجازات و حساب و کتاب باشد به چه حقی انجام می شود؟ آیا اگر کسی را به خاطر نابود کردن هدیه اش مجازات کنیم کاری قبیح نیست؟

تصویر soalcity

سلام
ضمن تشکر از شما و پاسداشت دغدغه های شما.
۱-مثالی که بنده عرض کرده ام، در واقع جواب نقضی است. که یک مثال روشن را بیان کرده ام تا با روشن بودن جواب شما در آنجا، از همان در بحث خودمان نتیجه بگیریم. شاید تصور غلط شما این بوده که انسان از عدم خلق شده، در حالی که انسان از عدم خلق نشده، بلکه انسان تبدیل یک نطفه بی مقدار به موجودی شریف است. یا درباره حضرت آدم (ع) تبدیل یک خاک بی مقدار به موجودی ظریف و ..
۲- فارغ از اصطلاحات منطقی جواب عرض می کنم. پس خود شما اعتراف دارید که عقل نمی تواند افاضه و بالا بردن یک موجود مثل خاک را رد کند. در واقع این یک نوع اعطاء و دادن است که آن شی را به یک شرافتی می رساند.
۳- شاید تحلیل شما از اختیار باعث شده که فکر کنید بنده از "امر بین الامرین" غفلت کرده ام در حالی که سخن بنده بر خلاف آن نبوده است و اصل اختیار مطلبی قطعی است. ضمنا اگر توجه بفرمایید این جا سخن از چیزی است که از انسان گرفته نمی شود. و آن نعمت انسان شدن است. انسان شدن فلان غذا و این جسم و ... نیست که از کسانی گرفته شده باشد.
و درباره فرق مواخذه و مجازات، هیچ مغالطه ای نبوده است. فقط نسبت ها فرق می کند. ما بر کسی که آن سرمایه را نابود کرده، ولایتی نداریم که بخواهیم او را تنبیه کنیم. و کسی که ولایت دارد می تواند این کار را بکند. خصوصا که مالک حقیقی است.

و درباره اینکه لطف کرده و فرموده اید به این گفتگو ادامه نمی دهید، تشکر می کنم چرا که فضای کامنت ها برای بحث طولانی مناسب نیست اما ما در تالارهای گفتگوی مختلفی حضور داریم که می توانید در یکی از آنها برای گفتگوی مفصل تر وارد شوید. موفق باشید.

سلام مقاله ی جالبی بود از تلاش شما در این مسیر متشکریم

با عرض سلام و احترام و تشکر به این خاطر که وقت میذارید و به سوال ها پاسخ می دید.

شما فرمودید که "خدایی او اقتضای آفرینش دارد و فیض خدا باعث آفرینش شده"،در این مورد یه سوال پیش میاد: ما میدانیم که فیض خدا بی نهایت هست پس چرا این فیض قبل از آفرینش انسان خودش رو نشان نداده، یعنی چرا خداوند از یک زمانی تصمیم به این امر گرفت و قبل از ان خبری از آفرینش انسان نبود؟

و همچنین فرمودید"وجود بهتر از عدم هست" ..... بنظر شما وجود انسان هایی که در این دنیا با درد و رنج زندگی میکنند و یا انسان هایی که در آخرت در جهنم بسر خواهند برد، بهتر است یا اینکه عدم وجود اینچنین زندگی؟........درواقع خدا که میدانست گروهی از انسان ها در این دنیا و گروهی دیگر در آن دنیا رنج خواهند برد و عذاب خواهند کشید،باز هم دست به آفرینش زد،آیا این مطلب با صفات خداوندی که مهر و محبتش بی نهایت است ، تناقضی ندارد؟

سلام ممنون از توضیحاتتون

با عرض سلام و احترام و تشکر به خاطر اینکه نظرها رو میخونید و پاسخ میدید
شما فرمودید"فیض بی نهایت خداوند موجب آفرینش انسان شده است"، در این رابطه یه سوال دارم: چرا این فیض قبل از آفرینش انسان خودش رو نشون نداد؟ در واقع چرا خدا زودتر از خلقت ادم و حوا ، دست به افرینش انسان نزد؟
در فرمایشاتون گفتید که "وجود بهتر از عدم است".در این رابطه هم یه سوال دارم : خدا که میدانست انسان هایی در این دنیا و تعدادی هم در آخرت دچار عذاب خواهند شد و بصورت جاودانه در آن خواهند ماند،پس چرا دست به این آفرینش زد؟بنظر شما باز هم وجود این چنین زندگی بهتر از عدم ان است؟فکر نمیکنید اگه آفریده نشده بودیم ، بهتر بود؟

تصویر soalcity

سلام و سپاس از توجه شما
درباره بخش اول پرسش تان، اولا قبل از آدم انسان هایی دیگر خلق شده بودند. و این مطلب در روایات بیان شده است. (در كتاب توحید، ج ۱، ص ۲۷۷ از امام صادق(ع) روایتی آورده كه در ضمن آن به راوی فرموده: «شاید شما گمان می‏كنید كه خدای عزّ وجلّ غیر از شما هیچ بشر دیگری را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلكه هزار هزار آدم آفریده كه شما از نسل آخرین آنها هستید.»)
ثانیا جدای از عالم مادی نیز مخلوقاتی وجود دارند.
ثالثا به اصطلاح فنی علاوه بر فاعلیت فاعل، قابلیت قابل نیز باید تام باشد. یعنی متولد شدن پسر بدون تولد پدر نمی تواند معنا داشته باشد. پس دریافت فیض الهی از جانب انسان نیاز به شرایطی دارد که انسان بتواند این فیض را دریافت کند.

اما درباره بخش دوم سوال شما: مجموعه عالم مادی را باید یکجا مد نظر قرار داد. مثل آنکه شما نمی توانید موز را بدون پوستش خریداری کنید و یا باید موز را با پوست بخرید یا آنکه از خریدش منصرف شوید.
عالم مادی یعنی مجموعه ای که همین شرها و نقص ها در آن وجود داشته باشد. اگر بنا بود شرها وجود نداشته باشد، دیگر انسان، انسان نمی بود. و خدا باید به تعداد فرشته ها می افزود نه آنکه موجود متفاوتی خلق کند.

سلام. من با نظر ارش موافق هستم و جواب شما در رابطه با موز با پوست را قبول ندارم همان در عدم و نیستی بودن هرار برابر بهتر است ولی ما مجبور بودیم به دنیا بیاییم وزندگی کنیم وگرنه من همون عدم و نیستی را بیشتر دوست داشتم در ان موقع که دیگر احساسی نیست وتو نیستی دیگر موز با پوست لذت و درد وخوشی یا ناخوشی بهشت یا جهنم معنی ندارد و همه بسیار از نبودن خود راضی بودن البته بهتر بگم اون موقع دیگه نبودی حتی حس رضایت هم نیاز نداشتی . اقا یا خانمی که جواب میدی بهتره اگه از چیزی اطلاع نداری جواب ندی

تصویر soalcity

سلام
شاید باید یک بار دیگر نوشته بنده را مطالعه بفرمایید. چون بنده عرض نکرده ام که در اصل خلق شدن یا نشدن، مختاریم. و قبول دارم که بودن ما جبری است. مثال موز برای چیز دیگری بود که اگر بخواهیم باشیم، باید با همین ذاتیات فعلی باشیم.

ممنون از پاسختون،الان کنجکاو شدم بدونم چه تفاوتی بین هدف آفرینش ما و نسل های گذشته بشریت هست؟ در واقع چرا خداوند بساط زندگی اونها رو جمع کرد و سپس بوسیله انفجار بزرگ شرایط زندگی ما رو فراهم کرد؟ احتمال دارد ما همون نسل قبل از انفجار بزرگ باشیم که حالا در شرایطی جدید،آزمایش میشیم؟؟(البته اگه برداشتم درست باشه که زندگی قبل از انفجار بزرگ وجود داشته)

تصویر soalcity

سلام
ظاهرا فرضیه انفجار بزرگ، به اصل شکل گیری کره زمین مربوط است و مرتبط به سالهای بسیار دور (چندین میلیارد سال پیش) است. پس نمی توان گفت قبل انفجار بزرگ کسان دیگری در زمین زندگی می کردند. همچنان که ما قبل از این زندگی وجود نداشتیم. و این اولین زندگی ماست. اما اینکه هدف آفرینش موجودات قبلی چه بوده، می توانیم بگوییم فیض الهی بوده است که همیشه جاری بوده است.

کتابی در زمینه هدف از خلقت وآفرینش میشه بهم معرفی کنید

تصویر soalcity

سلام مراجعه بفرمایید:
http://rasekhoon.net/article/show/117407/

سلام
راستشو بخواین من آدم خیلی معتقدی نبودم اما به لطف خدا چن ماهی هستش ک به خودمو خدا قول دادم ک دیگه شرمنده خدا نباشم به خاطر همین میخوام از جهلی ک این همه وقت توش بودم خلاص بشم واسه همین داشتم دنبال جواب سوالام میگشتم ک اینجا رو پیدا کردم ولی متاسفانه چیز زیادی نفهمیدم واسه همین ازتون کمک میخوام ,اگه کسی رو میشناسین ک بتونه جواب سوالای منو بده البته طوری ک من بفهمم لطفا بهم معرفی کنین ممنونم!!!!

تصویر soalcity

سلام
اگر مایلید آن لاین گفتگو کنید به این آدرس مراجعه کنید: http://www.javab.ir/09640/
همچنین می توانید با مراجعه به تالارهای گفتگو نظیر اسک دین و اسک قرآن سوالات خود را مطرح کنید.

سلام
ممنون از کمکتون

سلام
همه دنبال هدف آفرینش میگردن نه اینکه من نباشم اما بیشتر دنبال جواب خدا به فرشته هاهستم زمانی که فرشته ها به خدا گفتن میخای کسی رو خلق کنی که باعث فساد و خونریزی است وخدا گفت من چیزی را میدانم که شما نمیدانید اون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تصویر soalcity

سلام
بعد از این مطلب در قرآن به بحث علم اسماء اشاره شده است.
فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (۳۳ بقره) هنگامى كه آنان را آگاه كرد، خداوند فرمود: «آيا به شما نگفتم كه من، غيب آسمانها و زمين را ميدانم.
البته منظور از اسماء در این جا مانند اسم هایی که ما به کار می بریم نیست و الا فرشتگان با شنیدن آن اسماء به آن آگاه می شدند و در این صورت دیگر آدم برتری ای برای کسب مقام خلافت الهی نداشته است. بلکه منظور از اسماء " موجودات زنده و عاقلى كه خدا بر ملائكه عرضه كرد، موجوداتى عالى و محفوظ نزد خدا بودند، كه در پس حجاب‏هاى غيب محجوب بودند" ( ترجمه الميزان، ج‏۱، ص: ۱۸۲)
که مطابق بعضی از روایات حقیقت اولیای الهی (پیامبران و ائمه علیهم السلام) هستند. (البرهان في تفسير القرآن، ج‏۱، ص: ۱۶۴)

سلاااااام
بازم ممنونم از کمکتون

با سلام

خیلی ممنونم بسیار عالی بود تمام سوال هارا خلی زیبا وفصیح روشن کردی مجددا ممنونم

تصویر حبیب الله آزادی

انسان تبلور قدرت پروردگار و معنا بخش جهان هستی است، کنجکاو و با درایت خلق شده
که بتواند علت وجودش را بیابد و از شمیم پرطراوت انسانیت بهره مند شود.
با درایتش به کسب علم بپردازد، تا با کنکاش و تحلیل به راز خلقت پی ببرد،
در آن حد که به حقیقت نیاز یعنی به لیاقت گاه انسان والا برسد.(از کتاب راه زندگی ص۲۲ اثر حبیب الله آزادی)

من به تمام این مسائل معتقدم ولی هر کاری میکنم متقائد نمیشم .خواهشا اگر کسی ج قانع کننده دارد منو راهنمایی کند خواااااااااااهشا

تصویر soalcity

سلام
متقاعد نشدن اگر به دلیل اشکالی منطقی باشد، قابل گفتگو و حل کردن است. اما اگر به دلیل عدم تمایل قلبی باشد، باید کم کم و با تغییر رفتار آن را ایجاد کرد.

دوستای عزیزم...معذرت میخوام که اینو میگم..اما اینقدر تو مسئله دلیل اصلی آفرینش و خلقت انسان فضولی نکنید!!
چرا؟؟؟ مگه تا الان به نتیجه ی مشخصیی ام رسیدید؟؟ سهمتون از این همه اندیشه و فکر در این مورد مگه چیزی جز افسردگی و سردرگمی بوده؟؟؟
فکرتونو تو همین حالت محدودی که هست بزارین بمونه و خدا رو هم بخاطر وجودتون و وجودش شکر کنید و بس..

تصویر soalcity

سلام
ما که بهره دیگری از فکر و اندیشه گرفته ایم و توانسته ایم این سوال را جواب دهیم. البته اگر بفرمایید کجای مطلب برایتان مبهم است، شاید بتوان ساده تر توضیح داد.
هر چند اگر خودتان مایل به کشف حقیقت در این مساله نیستید، باید بگویم که این مساله از اصول دین نیست و لازم نیست همگان آن را درک کنند.

باشه پس ممنون میشم این سوالمو جواب بدید:
اگه یه نفر بگه اختیار و اراده ی انسان، دقیقا همون اراده ی خداست، ایراد این حرف کجاست؟
مگه نه اینکه خود خدا میگه من عالم بر همه چیزم، پس اگه اینو بپذیریم، در نهایت خداوند عالم بر اختیار انسان نیز هست؛
یادمه یکی از دوستان گفت درسته که خدا عالم بر اختیار انسانه ، اما انسان رو با وجود دانستن اختیارش و سرانجام کارش آفریده که خودش راه درست رو پیدا کنه.
خوب من وقتی همچین جمله ای رو میشنوم، حتی فرض کنیم این جمله اصلا توی قرآن نوشته شده باشه،، این وسط یه سوال پیش میا برای من، سوال که عیب نیست،، سوالم اینه که
وقتی من یه رباط میسازم میدونم که قراره چیکارا بکنه، چرا؟ چون من درستش کردم دیگه،، اما یهو تو مسابقات رباط ها وسط مسابقه رباط من از کار میفته...من میدونستم قراره از کار بیفته؟؟ معلومه که نه..چون طبق برنامه ریزی که منا انجام دادم قرار بود مثلاً با سرعت بدووه، حالا چرا اینجوری شد؟ چرا همه چی اونطور که من میخواستم پیش نرفت؟؟؟ چون من محدودم، چون من دانا هستم اما داناترین نیستم.
خوب، حالا بریم سراغ اون مسئله: ما فهمیدیم که خدا عالم است بر همه چیز، تاکید میکنم همه چییییز.،،، من اون رباطم با فرق اینکه خالقم بر همه چیز آگاهه .حتی میدونه که الان دارم در موردش صحبت میکنم،، حالا من از کار میفتم..خالقم میدونست؟ معلومه که میدونست، اگه نمیدونست مثل اون صاحب رباط محدود میشد... یه چیز دیگه: خالقم منو از کار انداخت.چرا؟ چون اون منو برنامه نویسی کرده.
توی قرآن نوشته شده که خدا خودش گفته من جن و انس رو به دلیلی جز عبادت نیافریدم......یعنی من بنده حق ایک سوال کردن ساده رو ندارم که بگم آخه خداجونم نوکرتم،تو که اینقدر بزرگی ، تو که هیچ چیزی برات پوشیده نیست، تو که میدونی من انسان اگه انسانم به این خاطره که تو خواستی انسان باشم، تو که میدونستی من تو یکی از روزهای زندگیم میام توی این سایت و از ابهام حرف میزنم، از بحران حرف میزنم، تو که میدونستی کی بد میشه کی خوب...پس خودمونیم، قضیه چیه؟

تصویر soalcity

سلام
در مثالی که زده اید، هیچ اختیاری وجود ندارد. و اشکال شما در همین جاست که اختیار خود را نمی بینید.
به هر حال خدا به جای ما انتخاب نمی کند. بلکه ما را طوری آفریده که واقعا خودمان انتخاب می کنیم. و علم ربطی به انتخاب شما ندارد. فرض کنیم شما با بررسی دقیق می فهمید که این آتشفشان دو ساعت دیگر فوران می کند، آیا چون شما به فوران عالمید، پس فوران کار شماست؟

در جاي جاي اين نظرات شما با مثال زدن خدا را با ساير موجودات مقايسه كرديد كه البته چاره اي نداستيد ولي آيا اين مصداق قياس مع الفارق نيست؟ آيا قبول داريد در بهترين حالت انسان اگر از ١٠٠ درصد مغزش هم استفاده كند( كه في الحال امري محال است) باز هم انسان خواهد بود پس با اين فرض كه ابزاري غير از مغز نداريم آيا چيزي فراتر از مغز انسان هست( مواظب باشيد كه هر سخني زير مجموعه مغز است پس اگر بگوييد چيزي فراتر از مغز هست اين حرفتان نيز زير مجموعه مغزتان است)

تصویر soalcity

سلام
خدا را نمی توان با هیچ چیز مقایسه کرد. و مثال مطلب دیگری است که از مشابهت ها برای توضیح و آسان کردن یک مطلب استفاده می شود.
و بر خلاف تصور شما، علم یک امر مادی و در مغز نیست. بلکه یک امر روحانی است. و انسان می تواند با ابزارهای ادراکی خود فراتر از خود را بفهمد. همان گونه که کوههای بزرگ را با چشمان کوچک می بیند.
عقل انسان بسیار ساده، علیت را می فهمد، و با همین فهم به خدا می رسد. علاوه بر اینکه دل انسان در صورت پاکی مانند آینه ای عمل می کند و نور خدا را می تاباند.

با عرض سلام من از متن شما چیزی نفهمیدم اگر می شود به زبان ساده توضیح دهید برایم هدف خلقت انسان چیست ؟

تصویر soalcity

سلام
در سایت مطالب دیگری درباره هدف خلقت وجود دارد که با جستجو در سایت می توانید آنها را بیابید که احتمالا از آنها بهره مند شوید. اما در یک کلام خلاصه، هدف رساندن انسان به سعادت است که با الهی شدن انسان و دور شدن از حیوانیات محقق می شود.

✔ عزیزان محترم
بحث نظرات از اصل مطلب جذاب تر هست.
بنده همه ی سوالات شما را در مورد این مطلب فلسفی داشتم و فکر میکردم ما بازیچه هستیم و حقایق بسیاری از ما مخفی شده و ما مثل ربات هستیم که در محدوده ی برنامه ریزیمون میتونیم فکر کنیم... و بسیار مطالعه کردم و دیدم نه! هرچه جلوتر میروم زندگی سخت تر و تنگ تر میشه...
در نهابت گفتم خدایا تو من رو آفریدی، آیا این خلقت تو اینقدر پوچ هست و من به این اندازه بی ارزشم؟
سپس با عجز و ناتوانی گفتم تو منو خلق کردی و من تسلیم مشیت تو ام و دری از انعام بر زندگی من باز شد که ایمان داشتم وجود نداره و سپس از خلقت انسان و تفکر در موردش احساس شکوه و جلال میکردم.
برای شما سه مرحله پیشنهاد میکنم :
۱- به وجود خدا ایمان بیارید ( اگر مسئله براتون رد شدست کمی بنای فلسفه رو مطالعه کنید و بعد اثبات فلسفی وجود خدا رو بخونبد)
۲- در ابنترنت مقاله " بد بینی به خداوند " رو مطالعه کنید
۳- با تمام وجود و عجز خودتون رو تسلیم خداوند کنید

و بعد برای من دعا کنید، یا حق.

••• دوستانی که ابهام دارند با دقت بخونید :
بنده با توجه به نظر قبلی خودم و در ادامه اون شدیدا اعتراض دارم به جواب هایی که به سوالات کاربران داده شده!!
به وضوح مشخص هست که هیچ کدام از کاربران فلسفه و بنای اون و ارزش کلمات از نظر فلسفه رو نمی دانند پس چطور توقع دارید که درک کنند؟
از میان تک تک کلمات کاربران به وضوح مشخص هست که درگیر مسائلی هستند که تفکراتشون رو محدود کرده و قلبشون رو از دست دادند!
اصل فهم این سوال ( نه این جواب فلسفی) داشتن "قلبِ پاک" هست،
الف) قلب
وقتی انسان خودش رو به این دنیا و سختی های اون محدود میکنه و اعمالی که خدا برای خودش قرار داده رو انجام نمیده یقینا همون طور که خداوند را فراموش کرده خداوند هم اون رو فراموش میکند!
واقعا چطور خدایی که فرا زمان و فرا مکان هست رو با اصول کوچک انسانی مورد قیاس قرار میدید؟ چطور کاربران در مورد این مطلب بی هیچ دانشی عدل الهی رو رد می کنند؟ چطور با ارزش های پوچ ذهنی خودتون خدایی رو مورد بحث قرار میدید که فراتر از تفکرات هست و با مقیاس سنجش فکری شما تطابق ندارد؟ ما درون مقیاس سنجش هستیم، ما انسان هستیم! مقیاس سنجش ازان ما نیست پس راهی از طریق تفکرات برای ما بر شناخت خدا نیست نه حتی از طریق علم فلسفه و عرفان و ... چرا که علم رو به کمال هست و ما(که ناکمال هستیم) بوسیله علم(در حال کمال) میتونیم کمال رو بشناسیم؟ پس راه چیه؟ بله! راه ما تنها قرآن و دستوراتش هست، خداوند به همین دلیل بر ما لازم کرده که به ریسمان الهی چنگ بزنیم و پراکنده نشویم، چرا که تنها راه سعادت راهی هست که خداوند برای ما قرار داده و جلوه ای از کمال خداوند هست.
سوره الحج آیه ۳: و برخی از مردم اند که بدون هیچ دانشی بلکه از روی جهل و نادانی درباره خدا با اصرار بر یک اعتقاد بی پایه برخورد خصمانه و گفت و گوی ستیزآمیز میکنند و از هر شیطان سرکشی پیروی می کنند.
ب) قلبِ "پاک"
خداوند مهربان در سوره شمس، ۱۱ بار از بزرگ به کوچیک پشت سر هم سوگند خورده که تنها و تنها ارزش یک مطلب را برای ما روشن کنه و اون مطلب " تذکیه نفس" هست. که مثل خورشید بر زندگی تاریک ما نور را هدیه می دهد و ما رو به شکوه و جلال خلقت میرسونه! واقعا آفرینش و خلقت خداوند رو با درست کردن ربات مقایسه می کنید؟! در حالی که ذهن شما خود، مخلوق خداوند هست؟ شما ارادا کامل دارید و خداوند هرگز بر اراداه شما کنترلی ندارد مگر آنکه در جهت جنایت سنگینی باشید و خداوند شما رو برای بندگان دیگش به هلاکت برسونه! خداوند فقط شما رو سرشار از نعمت های معنوی و مادی کرده ولی شما در قلب خودتون رو بستید و همه ی انعام خداوند رو پس میزنید.
راه تاریکی ها را بر قلب خودتون ببندید، بدی هست(شیطان هم هست) و شما تنها لازم هست به خوبی ها فکر کنید و بدی ها رو به اهلش بسپارید. احساسات و قلب خودتون را با عشق به خدا و زیبایی ها پرورش بدید و ببینید زیبایی ها و روشنایی ها رو؛ گلی ببینید ، کودک نوزادی رو ببینید و غرق در نشاط و طراوت بشید و این به خودی خود ممکن نیست مگر از گناهانتون توبه کنید و واجبات رو به پا دارید؛ نه از روی تکلیف بلکه از روی عشق! بدبینی رو از خودتون دور کنید. قرآن رو ببینید، سفارش شده که اول "اعوض بلله" بگیم تا خداوند بدی ها رو ازما دور کنه، بعد میگیم "بسم الله الرحمن الرحيم" تا به یاد داشته باشیم که خداوند مهربان ترین و بخشایشگرترین و بخشنده ترین هست، قرآن رو میخونید، خداوند هرگز نگفته من از بنده بد و کافر خودم متنفر هستم، فقط گفته "دوستش ندارم- لایحب..." بعد از خواندن قرآن هم اگر شک دارید میگید "صدق الله العلي العظيم" تا یادمون باشه خداوند راست میگه و مصادیق روشن قرآن ارزش عمل دارد! بله! راه قرآن و راه خداوند روشن هست! زیباست، سرشار از خوبی ها و نیکی هاست، پس بر شما لازم هست که عقاید کهنه و بی مورد خودتون رو به دور بریزید و بنایی استوار از ارزش های راستین بر بنای قرآن برای خودتون ایجاد کنید و از خدای خودتون بخواهید! و خداوند برای شما اجابت خواهد کرد ((ادعونی استجب لکم))...
خداوند را آن جور که هست ببینید، نه آنجور که میگویند، آن جور زندگی کنید که خداوند لحظه لحظه همراه شما باشه و از هر خطر شما را در دامان محبت خودش امن نگه داره... با امامان مانوس بشید... راه مشخص هست و حالا گزینش مسیر بر عهده شماست...
در اثر عبادت خالصانه به چنان یقیتی خواهید رسید که دیگران از بودن در کنار شما همه ی غم و اندوهشون رو فراموش میکنند و شما نیز زندگی سرشار، رو به رشد و الهی خواهید داشت و اگر هدایت شوید دیگر گمراهی در مسیر شما نخواهد بود(۳۷ سوره زمر)... زندگی باارزش و زیباست... کمی تعقل کنید، یک روزی، یک جایی، در سایه ی ایمان به خدا نوبت سرمستی و شادمانی شما خواهد بود، الله یحب الصابرین؛ صبر کنید و "توکلوا علی الحی الذی لایموت" و به زیبایی هایی که در زندگیتون وجود "ندارند" ایمان بیاورید تا درک کنید هرآنچه هست از نیکی در دو جهان و بدست بیاورید!...
پس لبخند بزنید( سفارش امامان ما) و برای کمالات تلاش کنید ( لیس للانسان الا ما سعی : انسان چیزی جز تلاش نیست ) .
برای همتون آرزوی بهترین ها رو دارم. خداهمراه تک تک شما. یا علی.

بله همه ما دوست داریم زیبا ببینیم چرا که فطرت ما را خداوند بر زیبایی ها آفریده . اما وقتی این همه ظلم و ستم که در بسیاری موارد که به عده کثیری از مردم روا میشه رو میبینیم دیگه زیبایی ها پیدا نیستند/وقتی میبینیم همزمان در یک لحظه هزاران نفر به بدترین شکل ممکن و فجیع ترین شیوه سر بریده میشوند و عده ای از خدا بی خبر به اسم خدای واحد فجیع ترین جنایات بشری را رقم میزنن زیبایی ها نازیبا میشوند. وقتی میبینیم که یک پسر بچه که از شانس بدش سر را کثیفترین انسانهای روی زمین قرار گرفته و شستشوی مغزی داده شده و به اسم دین خدا و برای خدا سر یک انسان شیعه را با افتخار و برای رفتن به بهشت می برد , زیبایی ها کمرنگ می شوند.
شما در جایی از متن تون نوشته اید:"شما اراده کامل دارید و خداوند هرگز بر اراداه شما کنترلی ندارد مگر آنکه در جهت جنایت سنگینی باشید و خداوند شما رو برای بندگان دیگش به هلاکت برسونه! " این اتفاقاتی که شما در سالهای اخیر می بینید جنایت سنگین نیست به نظر شما ؟
بنده به عنوان یک مسلمان زاده شده شیعه اعتقادات مذهبی و دینی خود را محکم نگه می دارم و هر روز به خداوند از شر شیطان پناه می برم و به ائمه اطهار به قلب و زبان متوسل میشوم و سعی میکنم با توکل به خداوند قلبم را پاک نگه دارم اما میخواهم به خداوندی که به او عشق میورزم به یقین نزدیک شود و به دنبال یافتن دلایل روشن تری از خلقت هستم تا ارادت و یقینم به او بیشتر شود.
حضرت ابراهیم خلیل الله هم بای یقین در باره معاد از خداوند متعال نشانه خواست و خداوند به او ماجرای چهار پرنده را الهام کرد....
هر گاه در مورد دلیل و فلسفه خلقت از مراجه دینی سوال می شود همین جملات کلیشه ای بیان میشود کاش یک عالم با روح الهی میتوانست روح تشنه جوانان جویای حقیقت را از پاسخ به این سوال اساسی آگاه میساخت

تصویر soalcity

سلام
زیاد شدن طلاهای قلابی از ارزش طلا نمی کاهد، هر چند لازم می کند در تشخیص طلا بیشتر دقت کنیم.

سلام
عالی بود
خدا خیرتون بده

سلام
بر اساس گفته شما عقل انسان محدود است كه حرف متيني است ولي آيا شما ابزاري به غير از عقل در اختيار داريد؟ قبول داريد كه نوشتن زير مجموعه عقل است؟ پس چطور با نوشتن كه زير مجموعه اي از همان عقل ناقص است ميتوان درباره خدا يا هر چيز ماوراء عقل سخن گفت؟

تصویر soalcity

سلام
لطفا به این لینک مراجعه بفرمایید:
http://www.soalcity.ir/node/2031

این که می گویید هدف از آفرینش رسیدن انسان به کمال است . این کمال چیست ؟
مگر آفریده های خدا می تواند بر کارهای خدا صحه گذاری کند و به عبارتی مانند مثال موتور ساز و موتور، که موتور ساز درست است که موتور را می سازد تا به سرعت ۸۰۰ برسد ولی موتور که آن را درک نمی کند بلکه هم نوعان موتورساز آن را درک می کنند یعنی خدا این همه خلق کرده که به هم نوعان خودش نشان دهد؟ من واقعا گیج شده ام من هیچ وقت به این شک ندارم که خدا یکی است ولی واقعا از از درکش و از درک کاراش خیلی خیلی عاجزم

تصویر soalcity

سلام
کمال، الهی شدن و کسب کمالات الهی است. مثل بخشنده بودن، عالم بودن و ...
و مشکل این جاست که انسان دارای فهم و شعور را با موتوری مقایسه کرده اید که فهم و شعوری ندارد. در واقع آنچه لازمه فهم است در مصنوعات انسان نیست ولی در مخلوق خدا هست.

دوست من، ما شعور داریم، شعور دارای یک سر رشته غیر مادی خارج از نظم هستی است پس نباید انسانیت رو ما این موارد مقایسه کنیم!
خداوند و ما که از ذات خداوندیم فراتر از این ها هسیتیم.... عشق و عزت نفس و لذت بردن از نسیم و امثال این ها ثمره رسیدن به این است که ما ارزشمندیم و نباید خودمون رو با چیز هایی که در حقیقت جوابش رو میدونیم در قلبمون اسراف کنیم...
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم...
یا حق

خداوند در روز خلقت از روح خود در کالبد انسان دمیده اگر توانستید روزی خود را بشناسید و هدف خود از زندگیتان را کشف کنید هدف از نفس کشیدن دلیل محبت غم واندوه شادی ان زمان خدا را می شناسید در واقع از شناخت خود به شناخت خدا می رسید و کشف دلیل زندگانی خود کشف هدف خلقت خداست
اگر زمانی یافتید چرا غصه می خورید چرا شاد می شوید و ... خدا را در وجود خودتان یافته اید و هدفش را

ممنونم از مطلبتون، ولی من اینطوری قانع نمیشم... یه جورایی استدلالتون خودش میگه که خدا نیاز داشته که خودش رو نشون بده و از بندگی ما سودی می بره...

من واسم سواله که چرا خداوندی که از همه نظر کامله باید یه موجود رو خلق کنه، بهش اختیار بده، و بندازتش میون هزار تا انحرافات که جذبشون هم خیلی زیاده، بعد هم حسابرسی کنه به کارایی که کرده... آخه ما چه گناهی کردیم که باید خلق میشدیم با اختیار و بعد باید راه درست رو انتخاب میکردیم با این همه سختی؟؟ خدا از این موضوع چه سودی می بره؟ خب اگه میخواسته که خلق کنه موجودی مث انسان رو، میتونست حداقل عذاب نده کسی که راه درست نرفته رو و فقط بقیه که خوب بودن رو پاداش بده... چرا باید محکوم باشیم به آزمون شدن؟؟؟ چرا باید خلق میشدیم با این همه نقص و امیال نفسانی و بعد ازمون بازخواست بشه؟؟ بعضیا میتونن خوب باشن، بعضیا نمیتونن، خب خود خدا این طوری خلق کرده انسانو که گناهای از نظر دینمون واسش جذابه...

تصویر soalcity

سلام
اشکال شما مبنی بر این است که صالح بودن و بهشتی شدن بسیار سخت و جهنمی شدن، بسیار سهل است. حال آنکه امر بالعکس است. وقتی خوبی ده برابر می شود. و در مقابل بدی فقط یک بدی ثبت می شود، انسان باید بسیار بر جهنمی شدن، اصرار داشته باشد، تا جهنمی شود.
خصوصا زمانی که خدا بهترین بندگانش را مامور کرده، به هزار طریق ما را به راه راست هدایت کنند و در درون ما هم میل به نیکی و خیر قرار داده تا به سمت آنها جذب شویم.
و اینکه پس از امتحان، بین بد و خوب فرقی نگذارد، خلاف عدالت است. خصوصا در حالی که عذاب چیزی جز همان حقیقت اعمال نیست.

سلام.ضمن تشکر از خدمات شما بمنظور پاسخگویی به سئوالات ریشه ای چون فلسفه یا چرایی خلقت انسان.بنده حقیر تنها یک چیز را از ایات خداوند در این باب درک نمودم وان اینکه این سئوال دوپاسخ دارد .یکی انکه از خدا جواب انرا از عملی که نموده بخواهیم و دوم اینکه در یکدرجه پایین تر جواب انرا در عرصه خاکی بیابیم.با توجه به ایات قران مجید انچه که درک میشود پاسخ سئوالمان را فقط در بعد از خلقت انسان در روی زمین می یابیم اینکه ای انسان اکنون که خلقت یافتی وظیفه ات تنها پرستش من است ولا غیر واین دنیا مکان امتحانی است برای تو.پس ما جوابی از خود خداوند در باره اینکه چرا او چنین خلقتی را رقم زده است دریافت نمیکنیم.چرا؟بنظر این حقیر جواب ان این است که خداوند نخواسته که به این سئوال پاسخ گوید.چرا؟چون خواست او چنین بوده است.چرا؟چون او مافوق خواست هاست.وقتی خدا چیزی را اراده کند که انگونه باشد کیست که بگوید نه.کیست که بگوید من دوست ندارم چنین باشد یا نباشد .ما محکوم به خواست خداوند هستیم هرکس را توانیی رها شدن از این حکم است بیاید و ادعا کند(که البته خطاب به کافران و ملحدان نیست که مدعی چنین ادعای پوچی هستند).شاید جواب این سئوال را در سوره مائده ایه ۱۰۱ بیابیم که میفرماید"اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، از چيزهايى كه چون براى شما آشكار شوند اندوهگينتان مى‏كنند، مپرسيد. و اگر سؤال از آنها را واگذاريد تا به هنگام نزول قرآن، برايتان آشكار خواهد شد. خدا از آنها عفو كرده است كه آمرزنده و بردبار است. "بنابراین اینقدر خودرا به زحمت نیاندازیم تا جوابی برای چیزهایی که خداوند نخواسته که بدانیم به عمل اوریم که اگر چنین کنیم چیزی جز راضی نگهداشتن صرف خودمان بدست نمی اوریم.

تصویر soalcity

سلام
اما به نظر می رسد، خدا پاسخ این سوال را داده است!

خداوند بزرگ در ابتدا انسان را افرید نه برای این دنیا بلکه برای ان دنیا مشکل از جای شروع شد که شیطان لعین به این موجود گلی سجده نکرد و رانده شد وهم به خلق خدا که ما انسان ها هستیم توهین کرد و هم قسم خورده ما را از خالق خود که خداست دور کند چون خدا از روح خود در این جسم دمیده و ارزش بالای دارد و دلیل بدبختی همه ما انسانها سر یک تکبر و سجده نکردن شیطان است بعداز این واقعه خداوند هنوز انسانها را به زمین نیاورد بعداز امتحان کردن حضرت ادم که ببیند این ساخته خود ایا از دستوری که بابت نخوردن فعل امرشده بود چگونه عمل خواهد کرد شیطان چگونه ان را گول میزند وسرنجام ان شد که الان ایجاییم و ماررامثل حضرت ادم با دستورات خدا که مارو از گناههای گوناگون که در قران ذکر شده چه میکنیم و یقین بدارید اگر در این دنیا نمی اومدیم ان دنیا حتما امتحان میشدیم ' بطور کل''''' ما چندین میلیون یا میلیارد ادم های امده و رفته بخاطر یک موجود خبیس بنام شیطان روی زمینیم که همه شمارو فریب میخواهد بدهد شمارو از ایمان و اصلمان دور کند وقتی خدا میبینه که ما که احسن الخالقینیم و مقام بالای داده نزد فرشتگان خود این درسته که نامردی کنیم و خدارو تنها بزاریم وبه چیزی گوش کنیم که میگه گنا کن دزدی فساد حرام و'''' انجام بده این ها را بخاطر قسمی که به خدا داده که گمراه میکنم این موجودات گلی رو تا یادشان برود اصلیتشان رو و وقتی در جبهه شیطان رفتی و مردی وقتی وارد جهنم شدی میگه به درک مگه من آفریدم که از من اطاعت کردی قسم خوردم خرابت کنم نه که نجاتتان بدم ''''کلا ازما نفرت داره حسودیش میشه مغرور به ما '

تصویر p_qurani

سلام . جدا این اختلافی که بین مفسرین در رابطه با تفسیر آیه مد نظر شما ست لازم به ذکر هست که این که انسان هبوط به زمین کرد و این که بعد از آن ترک اولی که حضرت ادم مرتکب شد و ... ( با صرف نظر از اختلاف د ر تفسیر آیه )خداوند زمنیه های هدایت را برای همه فراهم نموده با ارسال پیامبران و کتب آسمانی که کاملترین آنها قرآن هست . لذا نمیتوان این نکته را بهان ه کرد که همه بدبختی ما از شیطان است و ... بلکه خداوند متعال زمنیه های هدایت را تا سرحد کمال فراهم نموده به نحوی که اتمام حجت بر همگان شده است .

شاید خدا هم منتظر است ببیند کی زودتر میتواند هدفش را از افرینش بدهد!!!!!!

تصویر soalcity

سلام
افرینش خدا با انسان کامل شروع شده، پس از همان اول هدف برآورده شده

به نظر من همه این حرف ها بیهوده است موضوع اصلی این است چرا خداوند ماراو این جهان را افرید !!! حضرت علی میگه برای اینکه به واسطه ی تخلق عملی پرواز کنید و از فرشتگان بالاتر روید خوب اگر خدا نمیافرید احتیاجی به انجام این کار نبود یا مثلا چرا ما و این دنیا افرید که اداره اش بکنه خوب نمیافرید و اداره هم نمیکرد یا اصلا مارا برای چه افرید که با ما بازی کنه چه هدفی از این کار داشته هنوز هیچکس نمیدونه یعنی واقعا یعنی کسانی که مردن به این راز بزرگ رسیدن هنوز هیچکس نمیدونه و یه چیزی سوال درست این نیست هدف افرینش انسان و جهان نه این نیست سوال درست اینه
چرا انسان و جهان خلق شده؟؟؟

سلام به دوستان چون بنده این سوال داشتم امروز از روی سرچ کردم به این سایت رسیدم متاسفانه بعضی بدون درک مخاطب جواب می دهند سوره کهف را اگر مطالعه کنیم در جای که حضرت موسی با حضرت حضر همسفر می شود حضرت حضر به حضرت موسی می گوید که اگر می خواهی همسفر من شوی از کارهایم سوال نکن که جواب همه آنها را در پایان سفر می دهم و تحمل حضرت موسی کم بوده که سه مورد پیش می آید که نهایتا جدای بین حصرت موسی و حضرت حضر می شود. در مورد خیلی از مسایل سوال وجود دارد که پیدا کردن کار هر کس نیست باید از روش بزرگان را دید مثل امام حسین یا حضرت زینب یا امام علی و در عصر حاضر مثل امام خمینی یا سید حسن نصرالله . جالبه سید حسن نصرالله در جای از ایشان شنیدم که رهبر عزیزمان در خصوص سختی ها فراوان که متحمل می شوند به سید حسن توصیه کرده بودند که جوش صغیر را بخواند بنده تا تاکنون نخوانده بودم یک مقدار آرامش بخش است

با سلام در جواب بعضی از دوستان که از سختی ها و مشکلات زندگیشون میگن،باید عرض کنم که نابرده رنج گنج میسر نمیشود اگر شما میخاین که زندگی ابدی پر از آرامش وآسایش وراحتی ونعمت پس از مرگ داشته باشید باید از پس امتحان های سخت الهی سربلند بیرون بیاین و وجود خداوند رو منکر نشید و کفر نگید چون خداوند به راحتی به هر کسی مقام ومنزلت ابدی نمیده انسان ها باید بتونن استعداد خودشون رو در گرایش به خوبی ونیکی به خداوند نشون بدن یعنی باید بتونن خودشون رو به خداوند شبیه کنند،و وجودشون رو از هر گونه پلیدی وناخالصی پاک پاک کنن،تا معبود بی همتا تصویر زیبا ومهربان خودش رو در بنده ش ببینه،،همچین بنده ای لیاقت بهشت زیبا وابدی خدا رو داره............................................

اصلا سوال اینه چرا خلق کرده . خدا اون بالا نشسته حوصلش سررفته خواسته ادمارو خلق کنه بعد بگه کار خوب کنین برین بهشت یعنی چی؟ مثل خاله بازیه . یا مثلا یه سوال خدا میدونه ما میریم بهشت یا جهنم؟ اگه جواب اره باشه یعنی خدا سرنوشت مارو از قبل تعیین کرده حالا اگه از قبل تعیین کرده باشه دیگه حق نداره مارو به جهنم بندازه .

تصویر سید پاسخگو

باسلام وتشکر .
_ در باره سوال تان باید به چند نکته دقت نماید :
اوّل: بر اساس آیات و روایات در زمینه حکمت و فلسفه آفرینش انسان گفته مى شود که آدمى براى آزمایش خلق شده است. او به این جهان آمده که در صحنه‏هاى مختلف زندگى دنیوى و بر سر دو راهى‏ها با اختیار خود خوبى و زیبایى را انتخاب کند و از زشتى و پلیدى دورى نماید تا نتیجه آزمایش را در سراى دیگر مشاهده کند. در سراى دیگر نیکوکاران که از عرصه‏هاى آزمون سرافراز بیرون آمده‏اند در نعمت‏هاى بهشتى اند و بدکاران در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقیقت انسان به دنیا آمده است که آزمایش شود و نتیجه آزمون را ببیند.
دوم: انسان در دنیا براى عبادت خلق شده، یعنى آمده است که عمرى عبادت خدا کند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقیقى سفر کند.
سوم: انسان براى پیمودن سیر تکامل خویش پا به این جهان گذارده است. او آمده است که پله‏هاى ترقى و کمال را یک به یک طى کند و خود را به کمال نهایى برساند.
روشن است که راه اوّل و دوم یعنى آزمایش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، یعنى مى توان گفت انسان پس از آن که از امتحان سربلند بیرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، کمال پیدا مى کند و پله‏هاى ترقى را پشت سر مى گذارد.
در قرآن کریم به فلسفه آفرینش انسان اشاره شده است. در حقیقت سه جوابى که در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامین آیات بود. در سوره ص مى خوانیم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما باطلاً ذلک ظن الّذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن‏ها است بیهوده نیافریدیم واین گمان (که جهان را بیهوده و بى هدف آفریده‏ایم) گمان انسان‏هاى کافر است».(۱)
این آیه صراحتاً اعلام مى کند، خلقت جهان که انسان جزئى از آن است بى هدف نیست. در سوره ملک مى خوانیم: «الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً؛ او است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر هستید».(۲) در این آیه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاریات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛ و ما جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(۳)
از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود که هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنیوى از سرمایه‏هاى وجودى خود بهره گیرد و بیشترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است.
سؤال دیگر: درست است که انسان درجهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بیهوده نیست اما خدا که هیچ احتیاجى به موجودى ندارد چرا جهان و انسان را آفریده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و یا نتیجه آزمایش و امور را با علم بى نهایت خود نمى داند؟
پاسخ: خداوند از آن جا که «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهایت دارد جهان و انسان را آفریده و لازمه این سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد، یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن مى باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهایت، باز آن زیبایى را خلق نکند ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است و «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهایت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت باید انسان خلق مى شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختیار خویش (در حالى که میل باطنى آن‏ها به جهت دیگرى تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند و از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاکى‏ها دعوت مى کند ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواسته‏ها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است و از سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایى‏هاى پیامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سخت‏ترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنه‏هایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود.
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنه‏هاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند فراهم نمى کرد باز جهان کامل‏ترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نمى بود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟!
پس از خدا، خلقتى چنین لازم و ضرورى است و گرنه خداوند نیازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایى شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازى را از خدا بر طرف نمى کند زیرا اصولاً ذات الهى بى نیاز مطلق است.
_ در باره سوال دوم باید گفت :
اگر چه خداوند به احوال تمامی انسان‏ها آگاه است، حتّی قبل از خلقت بر آینده آدمی علم کامل دارد، ولی فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله "شدنی" هاست ؛یعنی باید به دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی "بشویم" و ظرف وجود ما با حضور در دنیا و طی مراحل علمی و عملی او گذر از فراز و نشیب ها شکل می گیرد. بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمی کند.
بنابراین خداوند انسان و جهان را نیافرید تا آگاه شود که چه کسی عاقبت نیک و چه کسی بد پیدا می کند تا بپرسیم خدا که از عاقبت آگاه است ، پس چرا آفرید ؟
لازمه فیض بخشیدن و رحمت الهی آن است هر موجودی که نیازمند به وجود و هستی است ، تحقق و وجود یابد و چون نظام آفرینش اقتضای وجود انسانی یافت ، فیض الهی نیز انسان را تحقق بخشید و وجود داد . بهشت و جهنمی بودن نتیجه کار خود انسان است که در نتیجه از اختیار داشتن آدمی ناشی می شود.
خدا انسان را موجودی مختار خلق نموده است و علم پیشین الهی باعث مجبور شدن انسان نمی گردد؛ یعنی علم الهی به این تعلّق گرفته است که هر شخصی با اختیار خویش دست به اعمال خوب یا بد بزند.
حال افراد خوبی مثل امام حسین(ع) و افراد بدی مانند یزید در دنیا، دست به اعمالی می زنند. هر کاری که انجام دهند، طبق اراده خودشان صورت می پذیرد، یعنی یزید که با اختیار خویش ظلم و ستم بر خاندان عصمت نمود، می توانست به عنوان انسانی عادل باشد، ولی نخواست.
اختیار آدمی، زمینه پاداش و جزا را در جهان فراهم می نماید.
اگر قرار باشد که همه انسان‏ها خوب باشند یا تنها انسان‏های خوب آفریده شود، اختیار و حق انتخاب معنا نداشت. تا راه کج وجود نداشته باشد که عده‏ای دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد.
نیک و خوب بودن در کنار بدی‏ها معنا می یابد. اگر امکان نداشته باشد که انسان راه بد و زشت برود و کسی چون یزید شود، دیگر انتخاب کردن راه خوب و حسینی شدن، امر شایسته و ستودنی نبود؛ بنابراین خداوند اراده فرمود که انسان، موجودی دارای اختیار آفریده شود و انسان با این ماهیّت آفریده شد. اختیار و حق انتخاب داشتن اقتضا دارد که عدّه‏ای درست و صحیح را (به رغم راه کج و خطر افتادن در نادرستی) انتخاب کنند، و عده‏ای راه زشتی و جنایت را (به رغم راه دست و حق انتخاب راه صحیح) انتخاب نمایند.
پى نوشت‏ها:
۱. ص (۳۸) آیه ۲۷.
۲. الملک (۶۷) آیه ۲.
۳. الذاریات (۵۱) آیه ۵۶.

ازتون بخاطر جواب دادن به سوالم خیلی ممنونم . من کاملا با حرفاتون قانع نشدم ولی عقل ما نمیتونه خدا رو درک کنه و ما چاره ای جز اطاعت و عبادت نداریم.

با سلام. من هنوز اندر خم اولین کوچه موندم راهنماییم کنید. با خیلی از مسائل دینی مشکل دارم اما اولین مساله تناقض خلقت و علم هست. اگر به گفته ادیان از جمله اسلام انسان از یک مادر و پدر به نام آدم و حوایی که از بهشت رانده شدن آفریده شده باشه این همه انسان بر روی کره ی زمین چطور در سلامت عقل و شعور زندگی می کنند در حالی که نسل انسان براساس اصول علمی باید دچار زوال عقل یا جسم بشه چرا که فرزندان آدم و حوا با هم نسل بشر رو شکل دادند و از نظر عملی ازدواج نزدیکان و اعضای یک خانواده ممکن نیست و اگر انجام بشه منجر به بوجود اومدن نسلی می شه که اختلالات جسمنی و عقلی دارند. لطفا پاسخم رو خیلی ساده و بدون عربی... بدید که بتونم درک کنم

تصویر پاسخگو

باسلام
در این باره به چند نکته باید توجه نمود :
الف - بی تردید نسل فعلی از فرزندان آدم و حوا هستند. در این که چگونه با این ازدواج خواهر و برادر حرام است، با هم ازدواج کردند ، دو احتمال کلّی وجود دارد:
۱- قبل از آدم و حوا انسان‏های دیگری روی کره خاکی زندگی می‏کردند. تحقیقات باستان‏شناسی نشان می‏دهد که نوع انسان یا مانند آن احتمالاً از چند میلیون سال قبل در کره زمین زندگی می‏کرده است. فسیل‏ها و جمجمه‏های کشف شده این مطلب را تأیید می‏کند، در حالی که از تاریخ پیدایش حضرت آدم زمان زیادی نمی‏گذرد. اگر این احتمال صحیح باشد، شاید فرزندان حضرت آدم، با باقیمانده آن انسان‏ها ازدواج کرده و تولید مثل نموده‏اند.
۲- هیچ انسانی قبل از حضرت آدم نبوده و فرزندان او با هم ازدواج نموده‏اند، یعنی خواهر و برادر با هم تزویج نموده‏اند که این احتمال دو توجیه دارد:
_ در آن هنگام هنوز حرمت ازدواج خواهر و برادر تشریع نشده بود، و این نوع ازدواج ذاتاً حرام نبود.
_ این ازدواج ذاتاً اقتضای حرمت داشته، ولی به خاطر مصلحت عظیمی همچون حفظ نسل بشر و تداوم حیات او روی کره خاکی، حکمت الهی بر آن تعلّق گرفته بود که در مقطعی کوتاه این عمل جائز بوده، بعد که ضرورت برطرف شد، خداوند حرمت را تشریع نموده است.
ظاهر آیات قرآن احتمال دوم را تقویت می‏نماید، چرا که می‏فرماید: ای مردم! از پروردگارتان بپرهیزید که شما را از یک انسان آفرید و همسرش را نیز از جنس او آفرید و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (روی زمین) منتشر کرد.(۱)
در این زمینه احادیث متفاوتی وارد شده است که هر کدام از این احتمالات را تأیید می‏کنند. بر اساس قاعده، احادیث موافق با قرآن، مقدّم است، پس احتمال دوم بیشتر صحیح به نظر می‏رسد. لازمه این سخن ازدواج فرزندان حضرت آدم(ع) با یکدیگر است، زیرا اگر آن‏ها با نژاد و همسران دیگری ازدواج کرده باشند، آوردن ضمیر منهما در آیه قرآن درست نخواهد بود، چرا که بر اساس احتمال اوّل نسل آدم از ازدواج فرزندان آدم با غیر نسل وی به وجود آمده‏اند.(۲)
ب- اما این که گفته اید ازدواج فامیلی آن پی آمد ها را دارد باید گفت :
اولا _ ممکن است یک فریضه آن گونه ادعا نموده باشد اما این که از نظر علمی قطعی باشد ، چنین چیزی صحت ندارد .
دوما ً - بهترین دلیل بر بطلان آن ادعای این است که میلیون ها سال از نسل زندگی بشر در روی زمین می گذرد چنین چیزی رخ نداده است پس معلوم می شود آن ادعای عملا بی اساس است ودر حد یک فریضه مطرح است . گفتنی است که در مورد ترجیح ازدواج غیر فامیلی بر فامیلی دلیلی نداریم. ولی از آنجا که ازدواج فامیلی، در میان ائمه و فرزندان آنان به دفعات رخ داده، می توان آن را دلیلی بر بی مشکل بودن آن قلمداد کرد.
اگر با توجه به علم پزشکی و ژنتیک که می گویند احتمال بیماری و نقص در فرزندان حاصل از ازدواج های فامیلی بیش از ازدواج های غیر فامیلی است، باید در آزمایش های پیش از ازدواج دقّت شود، چون ممکن است در اجداد یک شخص، ژن بیماری زا وجود داشته باشد و پس از چند نسل، به زن و شوهر فامیل منتقل شود و آن ژن از پدر و مادر به فرزندشان منتقل شده و بیماری بروز کند.
پی‌نوشت‏ها:
۱. نساء (۴) آیه ۱.
۲. تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۲۴۶.

به نظر من لازمه درک خلقت انسان نگاه از یک مرتبه بالاتر آگاهی میباشد.مثلا یک گلبول قرمز خون که اکسیژن را ازششها میگیرد و به سلولها میرساند و سپس دی اکسید کربن را از سلولها میگیرد و به ششها میبرد خودش از علت و دلیل کار خود ناآگاه است و بنا به غریزه خود آنرا انجام میدهد( و فهم علت آنرا دانشمندان شاید صد سال نباشد که پیدا کرده اند.)لذا من جهت پیدا کردن جواب سوال دنبال یک آگاهی بالاتر بودم که آنرا در کسانیکه مردند وزنده شدند پیدا کردم یکی از آنها میگفت ما در آن دنیا بصورت روحهایی شاد و خندان هستیم و از خلقت خود هم راضی هستیم و میتوانیم زمین را هم ببینیم آنجا روحها دوست دارند به بدن یک نطفه وارد شوند و تجربه زندگی زمینی و مادی و اختیار را داشته باشند ولی شرط آمدن به این دنیا اینستکه حافظه آنها پاک خواهد شد وگرنه تجربه لازم کسب نمیشود.(البته بعد از مردن متوجه میشویم که چه گندی بار آوردیم) که معنی ما از اوییم و به سوی او باز میگردیم هم معنای واضحی پیدا میکند.و ما به اختیار خود و علم به اینکه چه امتحانهایی را خواهیم داد به زمین میاییم .
(دوستان اگر توضیح بالا شما را راضی نکرده باشد )ما نمیتوانیم دلایل خداوند بینهایت بزرگ را متوجه بشویم همانطور که کودک یکساله نمیتواند درک کند که چرا مادرمهربانم دستهای مرا نگه داشت تا یک نفر آمپول دردناک را به من فرو کند ولی سالها بعد درک خواهد کرد .

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر
گویا در صدد طرح فرایند سیر تکاملی جهان به سوی خدا هستید ، در این باره باید گفت :
دلایل این مسئله به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شود: برخی وحیانی و برخی دیگر عقلانی است که به اختصار در دو محور گفته می‌شود:
۱ـ در قرآن کریم بیش از ده‌ها آیه وجود دارد که سیر تکاملی و برگشت جهان و جهانیان را به سوی مبدأ هستی و خالق عالم را بیان کرده است، که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود: «فسبحان الذی بیده ملکوت کلّ شیء وإلیه ترجعون؛(۱) شکوهمند و پاک است، کسی که ملکوت هر چیزی در دست اوست و به سوی اوست که بازگردانیده می‌شوید».
در این آیه به صراحت از برگشت عالم و آدم به سوی خداوند سخن گفته شده است.
در آیة دیگر فرمود: «له ملک السموات والأرض ثمّ إلیه ترجعون؛(۲) فرمانروایی آسمان‌ها و زمین خاص اوست، سپس به سوی او بازگردانیده می‌شوید». در این آیه با تصریح به مالکیت خداوند نسبت به عالم، بر برگشت جهان به سوی او تأکید شده، یعنی عالم مال حق تعالی است به ملکیت حقیقی و به برگشت مملوک به مالک تصریح شده است.
در آیه دیگر فرمود: «وله أسلم مَن فی السموات والأرض طوعاً وکرهاً وإلیه یرجعون؛(۳) آن که در آسمان‌ها و زمین است، خواه ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوی او بازگردانیده می‌شوند».
یا آیه معروف «إنّا للّه وإنّا إلیه راجعون» که بیانگر وجود ما و تمام عالم هستی است که از خدا است و به سوی او باز می‌گردد. بر اساس این گونه آموزه‌های آسمانی، هیچ راهی جز برگشت به سوی حق تعالی برای موجودات هستی وجود ندارد.
مسیر حرکت عالم و آدم به مبدأ هستی منتهی می‌شود و از همان مبدأ که پدید آمده‌اند، به همان مبدأ بر می‌گردند. قرآن کریم خطاب به پیامبر(ص) فرمود: «إنّ إلى ربّک الرجعی؛(۴) بازگشت به سوی پروردگار توست».
۲ـ اما از نظر عقلی، زیباترین بیان از علامه طباطبایی است: دانة گندمی که در شکم خاک با شرایط مناسبی قرار می‌گیرد، شروع به رشد و نمو کرده، به شاهراه تحوّل می‌افتد و هر لحظه صورت و حالت تازه‌ای به خود گرفته، با نظم و ترتیب مشخصی راهی را می‌پیماید تا بوته‌ای کامل دارای خوشه‌های گندم می‌شود. اگر یکی از دانه‌های آن به زمین افتد، باز مسیر گذشته را آغاز کرده، و خود را به سرانجام می‌رساند، و اگر هسته میوه‌ای است،‌در مهد زمین آغاز به حرکت نموده، پوست را شکافته، نوک سبزی می‌دهد و راه منظم و مشخصی را پیموده، بالاخره درختی برومند و سرسبزی باردار می‌شود. اگر نطفه حیوانی است، در میان تخم یا در رحم مادر شروع به تکامل نموده، راه مشخصی را (که ویژه همان حیوان نطفه‌ای است) سیر نموده، فردی کامل از همان حیوان می‌شود.
این راه مشخص و سیر منظم در هر یک از انواع آفرینش که در این جهان مشهودند، برقرار و در سرشت همان نوع است.
قرآن کریم که مطلق آفرینش و پرورش اشیا را به خدا نسبت می‌دهد، این رهسپاری و کشش را که هر نوع از انواع آفرینش در راه کمال خود دارد، به هدایت الهی و رهبری خدایی نسبت می‌دهد، چنان که می‌فرماید: «الذی أعطى کلّ شیء خلقهُ ثمّ هدى؛(۵) کسی که به همه چیز وجود بخشید و آنها را آفرید، سپس هدایت نمود».(۶)
طبق این تحلیل عقلی معلوم می‌شود که همة پدیده‌های عالم اوّلاً در مسیر تکامل‌اند؛ ثانیاً مسیر کمال آنها به سویی است که خداوند آنها را تکویناً در آن مسیر قرار داده است، چون خود فرمود: «لکلّ وجهةٌ هو مولّیها... أین ما تکونوا یأتِ بکم الله جمیعاً إنّ الله على کلّ شیء قدیر؛(۷) برای هر چیزی قبله‌ای است که روی خود را به آن سوی می‌گرداند... هر کجا که باشید، خداوند همگی شما را به سوی خود باز می‌آورد. در حقیقت خدا بر همه چیز توانا است». طبق این تحلیل عقلی که با شواهد وَحْیانی عجین شده، معلوم می‌گردد که مسیر تکاملی همگان به سوی خالق هستی بخش است.
بیان دیگر درباره سیر تکاملی انسان به سوی خداوند این است که: آدمی پیوسته در حال حرکت و تحوّل است و این حرکت به گونة تحوّل درونی و صیرورت نهایی است و نه سیر اقلیمی و جغرافیایی؛ یعنی انسان، گاه به سوی فضیلت می‌رود و فرشته منش می‌شود و گاه به سمت رذیلت می‌شتابد و درنده خو می‌گردد، اما در هر حال به مقتضای اسمای الهی در تحوّل و صیرورت است، خواه اسمای جمالی، خواه اسمای جلالی، خواه در صعود مهر و خواه در سقوط قهر، خواه در اوج کمال و خواه در حضیض وبال، پس انسان در هر شأن و مرتبه‌ای تحوّل داشته باشد، به سوی خدا حرکت می‌کند و برای این که صیرورتش الهی باشد، خداوند، اسما و صفات خود را برای انسان برشمرده و خود را با اسمای حسنای علیم، حکیم، حیّ، عزیز، مرید، سمیع، بصیر، غفار، ستار و... معرفی می‌فرماید، پس هر کس به سوی علم و حکمت و حیات و عزت و... حرکت کند، به سوی خدا می‌رود و به همان میزان از خلافت الهی بهره می‌برد.
آن کس که همة این راه‌ها را بپیماید و به همة اهداف نایل آید و مظهر تمام اسمای حسنای حق تعالی گردد، انسان کامل و خلیفة خدا می‌شود و آن که بخشی از این راه را طی کند، انسان متوسط و خلیفة ناتمام خدا می‌شود و کسی که در این سمت و سو اصلاً حرکتی ندارد، از انسانیت بی‌بهره است، تا چه رسد به کمال و یا اصل خلافت؛ زیرا خلیفه باید آیت مستخلف عنه باشد(۷) [= مظهر خدایی باشد که جانشین اوست].

پی‌نوشت‌ها:
۱. یس (۳۶) آیه ۸۲.
۲. زمر (۳۹) آیه ۴۴.
۳. آل عمران (۳) آیه ۸۳.
۴. عرق (۹۶) آیه ۸.
۵. طه (۲۰) آیه ۵۰.
۶. شیعه در اسلام، ص ۸۱، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران ـ ۱۳۴۱ش.
۷. بقره (۲) آیه ۱۴۸.
۸. جوادی آمدی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص ۱۱۶، نشر مرکز اسراء، قم ـ ۱۳۸۱ش.

سلام.
در یکی از نوشته هایی که خواندم،در پاسخ به یک فرد،به این جمله رسیدم که ما در آفریده شدن مورد جبر قرار گرفته ایم.
با وجود اشکالات زیادی که در مباحث پرسش و پاسخها مشاهده کردم،به دلیل کمبود زمان تنها به این موضوع اشاره کرده و در مورد آن میپرسم و سوالم را بر خلاف تمام مباحث،بدون هیچ مثال و گریزی مطرح میکنم و انتظار دارم که در صورت امکان جوابی از این جنس(بدون مثال و آرایه های مشغول کننده ذهن)دریافت کنم.یعنی بدون تعارف و کاملال روشن میپرسم و بدون تعارف و کاملا روشن تقاضای جواب دارم.
و اما سوال:
من به جبر خلق شده ام.
اختیار دارم و دوست دارم بر خلاف قوانین حاکم (قوانینی که اثبات شده بهترین روش زندگی در دنیا میباشد که تمام ادیان هم آنرا قبول کرده اند)،روشی که خودم ترجیح میدهم را پیش بگیرم،که شاید پیامدهای خوب داشته باشد،شاید هم بد.
در نتیجه ی این کار مورد عذاب،سرزنش و یا هر چیزی که میفرمایید خواهم شد(هر چیزی که بر خلاف میل خودم است و مرا آزار خواهد داد).
حالا با این تفاسیر،نمیتوانم نتیجه بگیرم که تمام این اتفاقات از جبر نشات میگیرد و نمیتوانم بگویم که هدف خلقت بنده همان جبر بوده است؟
و وقتی مساله ای به این مهمی از جبر ناشی میشود،من حق ندارم به هیچ یک از این مسایل اعتنا نکرده و به روش خود مسیرم را ادامه دهم؟
اینجانب از این مبحث،با کمی تامل،فقط این جمله را نتیجه میگیرم که:هدفی که ما از افرینش عالم به دنبال آن هستیم،همان جبر است.
اما بعد،
با در نظر گرفتن این جبر در مساله ای به این اهمیت،آیا اجازه ندارم که تا این جبر از میان جوابم کنار نرفته،به هیچ کاوشی ادامه ندهم و روش خودم را پیش بگیرم؟
ضمنا این نکته را هم بگویم که به نظر اینجانب،این جبر جواب مناسبی نیست و حد اقل مرا قانع نکرد و پیشنهادم این است که به دنبال جوابی
مناسب تر باشیم،زیرا با تجربه ای که از این مباحث داشته ام،به نظرم میرسد که جواب مناسبتری برای آن وجود دارد.
به هر حال با کمال احترام عرض میکنم که:با توجه به این بحث،به خودم این حق را میدهم که تا این جبر از میان نرفته،گریزی در سوال و جوابم به موضوعات غیر مرتبط نزده و در همین پله بمانم.
ممنون از توجه تمامی عزیزان.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ از دو جهت قابل بررسی است:
۱- آیا قبل از اینکه فردی به عالم وجود بیاید، می شود از او پرسید: آیا دوست داری موجود شوی؟
با اندک تأملی مشخص می شود که این سوال، بی مورد است زیرا اگر فردی موجود نشده باشد، معدوم خواهد بود و معدوم نمی تواند مورد خطاب و سوال قرار گیرد. شما هم قبل از ایجاد، معدوم بوده اید، لذا نمی توانستید مورد سوال قرار گیرید ؛ پس اینکه از خداوند بخواهیم قبل از ایجاد ما، نظرمان را جویا شوند، عقلانی نیست.
در واقع در نظام علیت جهان هستی، هیچ معلولی در به وجود آمدن خود اختیار ندارد و ما انسان ها نیز معلول علت های پیش از خود هستیم وچون علت وجود تحقق یافت، ما نیز به طور ضروری وجود یافتیم، پس اختیاری در این جهت نداشتیم و حتی اختیار داشتن ما نیز (بنابر قانون علیت) در اختیار ما نیست. ما چه بخواهیم یا نخواهیم موجود دارای اختیار آفریده شدیم، اما می توانیم از این اختیار داشتن استفاده نیک یا بد داشته باشیم و در کار خیر یا شر بهره گیریم و جزا و پاداش نیز برای همین است.
از طرف دیگر، اصل وجود، خیر و پسندیده است.
عقل انسان گواهی می دهد که ایجاد و موجود نمودن معدوم، و بیرون آوردن او از ظلمات عدم، کاری پسندیده است. عقل بر این گواهی می دهد که ایجاد، امری پسندیده و عین لطف است. اما اینکه آن موجود، بعدها موجودی خوب یا بد خواهد شد، امری جداگانه است.
به عبارت دیگر: وجود و هستی مطلقاً خیر است، اما این که آن موجود، شر یا خیر شود، امری عارضی است. علم و دانش، نور و خیر است؛ عقل سلیم به آن گواهی می دهد، اما اگر علم و دانش، ابزاری برای تولید سلاح مخرب شود، جزء علم نیست، بلکه عارض بر علم است و بستگی به نوع استفاده انسان از آن دارد.
پس اگر خداوند متعال ما را ایجاد نمود، عین لطف و خیر است، اما اینکه ما انسان های شروری شویم، مربوط به خود ما است و در اختیار ما قرار دارد.
۲- این سوال از زاویه دیگر نیز قابل بررسی است. آنچه ما بدون اختیار داریم و داشتیم، مورد سوال و جواب از آن در قیامت نیستیم و از آن چیزی مورد سوال قرار می گیریم و پاداش و جزا داده می شود که در اختیار و انتخاب ما است. ما در اصل وجود و هستی سوال و جواب نمی شویم و پاداش و جزا برای آن نیست. بلکه پاداش و جزا برای چیز هایی است که به اختیار و انتخاب خود کسب کرده ایم. پس پاداش و جزا دقیقا بر اساس عدالت است. به عبارت دیگر وجود مادی ما بدون اختیار ما بوده است و از طریق قانون علیت است که به خداوند ختم می شود. اما وجود معنوی ما در اختیار و انتخاب ما است و پاداش و جزا نیز بر اساس همین وجود و حیات معنوی ما است.
توضیح بیشتر آنکه، ما دارای دو نوع حیات هستیم:
۱- حیات حیوانى و مادى:
این نوع حیات بین انسان و حیوان مشترک است و امورى از قبیل خوردن، آشامیدن و راه رفتن جزء این حیات است. در این گونه حیات اختیار راه ندارد، زیرا اوّلاً: قبل از خلقت کسى نیست تا به او اختیار داده شود که خلق شود یا نشود.
دوّم: طبق قانون علیّت هرگاه علت تامه براى وجود معلول مهیّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد.
معلول در اصل وجود خویش هیچ گونه نقشى ندارد. این قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّى و معلولى نامیده مى شود؛ یعنى آفرینش انسان مانند همه حوادث و پدیده‏ها بر اساس قانون علیّت است و معلول و پدیده در به وجود آمدنش، هیچ نقشى ندارد.
۲- حیات انسانى و معنوى که حیات فکرى و عقلانى است که از مختصات آدمى است.
بدین جهت خداوند او را بر سایر مخلوقات برترى داده است. این حیات اختیارى بوده و انسان چنان آفریده شده که با اختیار خویش توانایى آن را داد که در مسیر تکامل قدم نهاده و به جایى رسد که جز خدا نبیند، یا آن قدر سقوط کند که مانند حیوان بلکه بدتر شود.
این نوع از زندگی و حیات در اختیار انسان است و خود آن را می سازد و هدف از آفرینش نیز همین بوده است. دعوت خداوند به سمت همین حیات اختیارى است: "یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا للَّه و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم؛ اى کسانى که ایمان آوردید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامى که شما را به سوى چیزى مى خوانند که مایه حیاتتان است".(۱)
جمادات، گیاهان، حیوانات و ملائک و انسان هر کدام در مرتبه‏اى از کمال قرار دارند و اشرف مخلوقات انسان مى باشد که تمامى کمالات در وجود او به ظهور رسیده و یا به صورت بالقوه موجود مى باشد که با سعى و اختیار خویش به آن‏ها فعلیّت مى بخشد. هر کدام از موجودات به فراخور مرتبه وجودى خویش به وجود آمده‏اند و جماداتى مثل سنگ قابلیت حیوان شدن را ندارند و حیوان را قابلیّت انسان شدن نیست.
آدمى با توجه به قابلیت‏هاى نهاده شده از سوى خداوند در وجود وى آفریده شده است.
هر چند انسان‏ها به غیر اختیار خویش آفریده شده‏اند، لکن برترین مخلوقات هستند تا بدان جا که خداوند بعد از نقل مراحل خلقت انسان، خود را بدین صورت توصیف مى نماید: "فتبارک اللَّه احسن الخالقین؛ بزرگ است خدایى که بهترین خلق کنندگان است".(۲)
بنابراین حساب قیامت بر اساس آن چیزی است که در اختیار ما قرار دارد که آن حیات روحی و معنوی است و بر اساس آن دوزخ و بهشت تحقق دارد، اما چیزی که در اختیار ما نیست (خلقت مادی) مورد حساب و کتاب قرار نمی گیرد.
خداوند برترین خلق کننده است، چون برترین مخلوقات را آفریده است. این برترى باید عاملى براى مباهات و خشنودى ما باشد، نه عامل یأس و دلتنگى.هم چنین باید عامل برای حیات معنوی ما و رسیدن به سعادت ابدی و جاودانه باشد، نه باعث دلزدگی و در نتیجه افتادن در سقوط و تباهی.
پى نوشت‏ها:
۱. انفال (۸) آیه ۲۴.
۲. مؤمنون (۲۳) آیه ۱۴.

سلام مجدد.
ممنون از توجه و پاسخ شما،اما باز هم کمی دچار اشکال هستیم.
اینجانب نپرسیدم که از معدوم پرسیده میشود که میخواهی تحقق یابی یا خیر،بلکه عرض کردم:وقتی به دنبال هدف و یا دلیل خلقت هستیم در نهایت به این پاسخ(جبر)میرسیم که به نظر اینجانب قابل قبول نیست.
زیرا معتقدم که صفاتی که ما از آنها برای پاسخ به این سوال استفاده میکنیم،خودشان وابسته به مخلوق هستند.
بیشتر و واضح تر اینکه:
ما در خودمان صفت خالق بودن را میبینیم(مثلا در اختراع،ابداع و...)،و آنرا در حد کمال برای خدا مینویسیم.سپس با توجه به این صفت میگوییم که اقتضای خالق،خلق کردن است.
اما،کسی میپرسد که چرا ما خلقت را یک صفت خوب میدانیم؟
اجازه دهید چند علت برای این ذکر کنیم:
-ارج و احترام دیگران به شخص ابداع کننده.
-منافع مادی،رفاهی و... که در مقابل عرضه ابداع خود و یا مستقیما از خود ابداع بدست میآورد.
-پی بردن به تواناییهای خود و حرکت بهتر به سمت پیشرفت در زمینه های مختلف.
و دلایل دیپر که ممکن است بتوان تعریف کرد.
ضمنا باید این نکته را عرض کنم که اینجانب با اینکه انسان به صورت فطری خلقت را دوست دارد مخالف هستم و شرایط و منافع را دلیلی بهتر برای آن میدانم.
اما،
کدامیک از این دلایل برای وجود خدا قابل قبول است که بتوان صفت خالق را برای خدا هم یک صفت خوب دانست؟
همین سوال را میتوان برای بسیاری از صفات بیاوریم،مثل رحمتو ... .
از سوی دیگر بسیاری از صفات خوبی که ما برای خدا در نظر میگیریم،خودشان برای وجود،نیاز به وجودی غیر از خدا میباشند.
مثلا تا مرحوم نباشد،رحیم چه کسی را شامل رحمت خود خواهد کرد،و یا اصلا در این شرایط،رحم که اصلا شکل نمیگیرد.
باز هم منتظر جوابی برای علت خلقت هستم،ولی جوابی قانع کننده تر و روشن تر.
باز هم ممنون از توجه همگی عزیزان.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود خالقیت به اعتبار این که وصف خداوند است ازلی است، ولی رسیدن فیض به خلق حادث است.
باید توجه داشت فیاضیت و خالقیت خداوند مسبوق به عدم زمانی نیست. بلکه مسبوق به عدم ذاتی است و هیچ کسی از حکمای الهی ملتزم به ازلیت ذاتی عالم نیست. همگان ازلیت ذاتی را از آن خدوند می دانند و در نتیجه ذات باری تعالی با همه صفات متعالی خود ازلی ذاتی است. مرحوم صدوق در كتاب گرانسنگ "التوحيد" در این باب اشعاري را از امير مؤمنان نقل كرده كه فرمود:
«و لم يزل سيّدي بالحمد معروفاً ** و لم يزل سيد بالجود موصوفاً
و كان اذ ليس نورٌ يُستضاءُ به ** و لا ظلامٌ علي الافاق معكوفاً»؛ (۱)
«پروردگار ما در ازل مورد ستايش بود ‌و در ازل متصف به جود و كرم و احسان بود؛ آن هنگامي كه نوري نبود تا از او استضا كند ‌و نه تاريكي در افق ها پديدار».
حضرت در اين كلام تصريح نمود كه خداوند در ازل متصف به صفت جود و كرم و نور بود، در حالي كه هنوز مخلوقي آفريده نشده بود و ستايش مي شد، در حالي كه جهان را هنوز نيافريده بود و اسما و صفات او ستايشگر ذات او بود.
از کلام حضرت بدست می آيد که خداوند قبل از آفرینش هستی نیز فیاض بوده است و نمی توان زمانی را فرض نمود که خدا بی فیض بوده باشد.امام رضا(ع) فرمودند:« ... عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ إِلَهٌ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ كَذَلِكَ يُوصَفُ رَبُّنَا وَ هُوَ فَوْقَ مَا يَصِفُهُ الْوَاصِفُون‏... . (۲)ــــــ (خدا) عالم و دانا بود در هنگامى كه هيچ معلومى نبود. و خالق و آفريدگار بود در وقتى كه هيچ مخلوق و آفريده اي نبود و ربوبيّت داشت در زمانى كه هيچ مربوبي نبود و معبوديت داشت آنگاه كه هيچ عبادت‏كننده اي نبود كه عبادت كند. پروردگار ما را چنين بايد وصف نمود و آن جناب بالاتر است از آنچه وصف‏ كنندگان او را وصف مي كنند.»
اما باید توجه داشت که معنای فرازهای یاد شده از کلام امام هشتم (ع) این است که صفات یاد شده از مقام فعل خداوند انتزاع می شود. (۳)
ولی باید گفت صفات فعلی گر چه از مقام فعل خداوند انتزاع می گردد، ولی قبل از تجلی فعل خداوند و خلق موجودی، صفات فعلی او در مقام ذات خدا به تبع ذات به نحو بساطت و اجمال وجود داشته است. ولی در پی خلقت آن صفات از نحوه وجود اجمالی و بسیط به وجود تفصیلی و عینی از مقام فعل انتزاع می شوند. در پی خلقت وصف خالقیت، و در پی پرستیده شدن، معبودیت بر او اطلاق می شود. از این رو در کلام حضرت گفته شده که خداوند قبل از آن که مخلوقی بیافریند،خالق بوده.چه این که قبل از معلوم، عالم بود، چون بالاخره به وجود و ذات خود که علم داشت، گر چه معلومی به معنای مخلوقات نبوده، ولی علم او به ذات و اسمای متعالیش وجود داشته است و به آن ها عالم بوده، قبل از آن معلوم به معنای مخلوق خلق شده باشد و یا به وجود مخلوقات علم داشته، قبل از این که آن ها را بیافریند.(۴) با توجه به این حقایق بدست آمد که خلقت و افاضه از صفات فعل است ونه از صفات ذات، ولی در عین حال از آن جا که فیض و خلقت در واقع جلوه ذات حق است. لذا می توان فیاضیت خداوند را ازلی تلقی نمود. چون خداوند کمال مطلق و فیض مطلق است و کمال و فیض او زمان مند نیست، لذا همواره فیاض بوده و هست، زیرا آفرینش و افاضه لازمه خداوندى خداست؛ زیرا او کمال مطلق است و هر کمالى را داراست. یکى از کمالات او فیاض بودن است و به اقتضاى فیاضیتش مى آفریند. به عبارت دیگر خداوند متعال با صفات کمالش علت آفرینش است و با وجود علت وجود معلول تخلف ناپذیر است. پس آفرینش لازمه خداوندى او است.
پس از آن که علت اصل آفرینش روشن شد، اضافه مى کنیم که کمال فیاضیت او اقتضا مى کند: هر آنچه که شایسته آفریده شدن است بیافریند. خداوند در کنار آفرینش حیوان و ملائکه موجودى کامل تر و با دو گرایش زمینى و آسمانى و با اختیار را آفریده،
پي نوشت ها:
۱. شیخ صدوق، التوحيد،نشر جامعه مدرسين، ‌قم، بي تا. ص ۳۰۹،
۲. التوحيد للصدوق ،ص۵۷.
۳. محمد سعید مهر ،آموزش کلام اسلامی،قم، ۱۳۸۳ش،ج۱ ،ص۱۰۹ .
۴. الهی قمشه ای، حکمت الهی، نشر اسلامی، تهران ۱۳۶۳ ش، ج۱، ص۲۸.

سلام خدمت دوستان
سوال را میتوان اینگونه مطرح کرد که چرا خداوند این گونه صفات را دارا است .
مثلا چرا خداوند آفریننده است ؟
چرا دانا است ؟
و اساسا دلیل صفات ثبوتیه خداوند چیست؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
صفات الهی را از جهات گوناگون به چند قسم تقسیم کرده‌اندکه یکی از آن ها تقسیم به صفات ثبوتی و سلبی است.
صفات جمال (ثبوتی) و جلال (سلبی)
«صفات جمال» یا «صفات ثبوتی» صفاتی‌ هستند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‌کنند. از ثبوت واقعیتی در ذات الهی حکایت می­کنند؛ مانند علم، قدرت ، خلق، رزق و...
«صفات جلال» یا «صفات سلبی» صفاتی هستند که چون بر نقصان و فقدان کمال دلالت می‌کنند؛ از خداوند سلب می‌شوند. مانند ترکیب، جسمانیت، مکان­دار بودن، جهت­دار بودن، ظلم، عبث (۱).
حقیقت صفت سلبی، عبارت است از «سلب نوعی نقص» و سلب سلب، کمال است و چون نفی نفی، نوعی اثبات است، صفات سلبی نیز در نهایت از کمال ذات خداوند پرده برمی‌دارند، مانند متحرک بودن خداوند. متحرک بودن یک موجود حاکی از نقص آن است، زیرا حرکت بدین معناست که شی متحرک ابتدا فاقد کمال خاصی است و پس از حرکت به آن کمال می‌رسد.
چنین معنایی با وجوب وجود و کمال مطلق بودن خداوند ناسازگار است. از این رو باید آن را از ذات الهی سلب کرد، لیکن سلب؛ یعنی، نفی حرکت، در نهایت به اثبات نوعی کمال برای خداوند بازمی‌گردد، زیرا نفی نقص چیزی جز اثبات کمال نیست(۲).
خداوند فقط یک صفت ثبوتی دارد و آن دارا بودن هر نوع کمال است . یک وصف سلبی دارد که آن پیراسته بودن از هر عیب و نقصی است. زیرا هر نوع کمالی که تصور شود ،برای ذات او ثابت است . آنچه به عنوان صفات در کتاب های کلامی نام می‌برند (مانند علم، قدرت و حیات، اراده و ادراک، قدیم و ازلی و...) برای نشان دادن اصول صفات کمال است. کمالات دیگر را از روی مقایسه با آن ها بر ذات خدا ثابت می دانیم . صفات ثبوتی خداوند بیش از این صفات مذکور هشتگانه است مانند، حکیم، غنی، عظیم، رفیع، حق، عزیز و.. هر کدام مایه کمال و موجب جمال است. عین این بیان درباره صفات سلبی نیز جریان دارد.(۳) گفتنی است که صفات ذاتی خداوند عین ذات اوست منظور آن است که اگر چه خداوند حقیقت بسیط است، نه مرکّب از ذات وصفات. هیچ‌نوع ترکیبی در ذات الهی را ندارد؛ زیرا هر گونه ترکیبی، نشان نیاز به اجزا است، بنابر این از نظر مفهومی ذات خداوند و صفات با هم تفاوت دارد، ولی از نظر خارجی و مصداق باریک دیگر تفاوتی ندارد و ذات خداوند عین علم،‌قدرت، حکمت، عدل و... است. به اصطلاح اصول عقاید، صفات الهی با ذات، تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی دارند.
نکته دیگر این که داشتن صفات کمال نظیر آنچه در سوال اشاره شده جای پرسش نیست نداشتن آن جای پرسش دارد چون بود آن صفات کمال و نبودش نقص است و خدواند منزه از نقص است . از این رو مثلا صفت دانای وخالقیت را دارا است اگر نمی داشت جای سوال بود .
پی نوشت ها:
۱. ربانی گلپایگانی، علی؛ عقاید استدلالی، نصایح، ۱۳۸۱ ش، چاپ چهارم، ج ۱، ص ۱۲۷-۱۲۸.
۲ . سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۷۷، اول، ج ۱، ص ۱۹۷-۱۹۸.
۳. استاد جعفر سبحانی، شناخت صفات خدا، کتابخانه صدر، تهران؛ ص ۱۴-۱۵.

سلام دوستان سوال من اینه که بعضی از دوستان گفتند خدا انسانرا برای عبادت افریده ایا خدا احتیاجی به عبادت انس
ان دارد؟؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت درست گفته اند چون خداوند در سوره ذاریات فرمود : «و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛ و ما جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».( آیه ۵۶.) حال باید دید که با توجه به به بی نیازی خداوند چرا ما را برای عبادت خلق نموده است ؟
در جواب باید گفت : خداوند غنی و بی نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او : «ای مردم! همگی نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(۱) . بنابر این خداوند بی نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همه نیازهای مخلوقاتش را بر طرف می‌کند.
ما انسان‌ها که یکی از مخلوقات خداییم.سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و. .. که با نبود یکی از این‌ها قادر به ادامه حیات نیستیم. چند دقیقه یا چند ثانیه نمی‌توانیم بدون هوا زنده بمانیم. همه نیازمندی ها به وسیله آب و هوا و غذا و. .. بر طرف می‌شود که خدای مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است. خدای حکیم و مهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر می‌کند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه می‌نماید.
یکی از نیازهای ما نیازهای روحی است ،مثل احتیاج به محبت. از این رو بچه‌هایی که در خانواده خود احساس کمبود محبت کنند، دچار اختلالات روحی و روانی می‌گردند. یکی از نیازهای واقعی و اساسی روح بشر عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را برای تکامل آفریده است . تکامل جز از راه عبادت و بندگی به دست نمی‌آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت هستیم که با بندگی او به نعمت‌های جاودان نایل شویم: « هر کسی کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است. خداوند از همه جهانیان بی نیاز است».(۲)
در آیه دیگر فرمود : «کسی که جهاد و تلاش کند ، برای خود جهاد می‌کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بی نیاز است». (۳)
در جای دیگر می‌فرماید: « کسی که عمل صالحی به جا آورد ، به سود خود به جا آورده، و کسی که کار بدی انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوی پروردگارتان باز می‌گردید».(۴)
در آیه دیگر فرمود: «کسی که پاکی گزیند، به نفع خود او است».(۵)
پس خداوند نیازی به پرستش ما ندارد . عبادات ما فایده ای به حال او نخواهد داشت ،چنان که ترک عبادت ما هیچ زیانی به او وارد نمی سازد ؛ بلکه فوائد ظاهری و باطنی عبادات مستقیم و غیر مستقیم به خود ما می رسد ؛ فوائد مستقیم آن مانند آرامش روحی وارضای نیاز به پرستش و... فوائد غیر مستقیم در رسیدن به کمال روحی و باطنی است که هدف خلقت انسان ( هدف فعل) محسوب می شود . در نتیجه مستلزم سعادت و نجات ما در دنیا و آخرت خواهد بود .
در یک چارچوب منطقی می توان گفت :
۱. غیر از خداوند کمال مطلقی نیست.
۲. جز در سایه ارتباط با کمال مطلق، استکمال(فرایند کامل شدن) حاصل نمی‏شود.
۳. ارتباط با کمال مطلق، راه ویژه‏های خود را دارد که خداوند بهترین آن ها را در قالب عبادات بیان کرده است.
در نتیجه روشن می‏شود که از غیر راهکار معین عبادت و پرستش خداوند، رسیدن به کمال حقیقی و سعادت ابدی ممکن نخواهد بود.

پی‌نوشت‏ها:
۱. فاطر (۳۵) آیه۱۵.
۲ .آل عمران (۳) آیه۹۷
۳ .عنکبوت (۲۸) آیه ۶.
۴ .فجر (۸۹) آیه ۲۷-۳۰.
۵ .ذاریات (۵۱) آیه ۵۶.

خدا ما را خلق کرد که عبادتش کنیم نه از سر این که خدا نیازمند است *الله الصمد * بلکه از سر این که خون و گوشت ما بدون عبادت خدا تکامل خود را ادامه نمی دهد و دلیل خلقت انسان جزء انسانیت یا تکامل نیست پس ناچاراً دلیل خلقت ما از سر نیازمندی ما معنا می دهد نه از سر نیازمندی خدا بلکه خدا آنقدر بی نیاز است که نیاز نبود اصلاً خلق کند حالا چرا ما را خلق کرد که پاسخ داده شد چرا جهان را خلق کرد هنوز مانده جوابش دو تا آیه قرآن است* هوالرحمن* *انا للله و انا الیه راجعون*الله الصمد*
آیا خلقتی بهتر از این که از خدا باشیم و به سوی خدا بازگردیم است یعنی از بی پایان مطلق باشیم و به بی پایان مطلق بازگردیم آیا این عند انصاف نیست؟؟و خدا جز هستی رحمان نیست و بدهیست هستی رحمانی او جزء بی نیازی نیست پس آیا رحمانیتی بهتر از این که از نامحدود مطلق باشیم و به آن برسیم؟؟؟ و آیا هستی رحمانی او بدهی نیست جزء بی نیازیست؟؟؟پس خلقت ما بدهیست جزء رحمانیت او نبوده و پس هستی یا وجود رحمانیت خدا جزء بی نیازی نیست پس دلیل خلقت معنا می دهد جزء از بی نیازی خدا باشد نیست پس اولین سوال مردم(آیا خدا نیازمند بوده که خلق کرده؟؟) جواب داده شد که دلیل خلقت خدا از سر بی نیازی بوده و از سر نیازمندی نبوده و تازه، نبود خلقت معنا می دهد که خدا نیازمند است پس خدا بدون مبدا نیست پس هستی در کار نیست و تناقض بی پایان تمام با قضیه ی جدید و فلسفه ای توافق شده به نام نامحدود مطلق یا قضیه خدا می گردد که خواه یا ناخواه غیر ممکن است چون نامحدود مطلق جزء بی نقص مطلق و بی نقص مطلق جزء هست مطلق نیست پس خواه یا ناخواه و یا ناچاراً باید پذیرفت که نه تنها خلقت خدا هرگز وجود خدا یا بی نیازی خدا را رد نمی کند بلکه تایید نیز می کند و تازه نشانی از بی نیازی اوست و سوال دوم مردم(آیا قرآن نیز به چرایی خلقت زبان آورده) اصلاً ما از تفهیم صراحتی سه آیه فوق رسیدیم به نقض نشدن بی نیازی خدا پس اصلاً ما از سه آیه نتیجه گرفتیم خدا از سر بی نیازی خلق کرده یا از سر رحمت،پس وقتی می شود از تفهیم صریح قرآن به نتیجه ای کاملاً بی نقص و نقض رسید(نیازمند نشدن خدا) و تازه از درون این تفهیم دلیل خلقت(از سر بی نیازی و از سر رحمت) را با تفهیم صریح خود بتوانیم بیان کنیم پس ناچاراً باید بپذیریم که قرآن صریحاً به دلیل خلقت اشاره کرده و بدهیست اشاره ی صریح جزء بیان زبانی نیست و سوال دوم مردم نیز برطرف گشته ، حال سوال آخر یا سوم مردم می ماند دست آخر قرآن درست (به زبان گفته) و دلیل خلقت خدا نیز نقض نشده(بی نیازی خدا) دلیل خلقت دست آخر سر چه بود و وظیفه ما چیست؟؟؟ بابا جون از همون اول جواب را که گفتم از سر رحمت و بی نیازی او بوده و وظیفه شما نیز جزء آیه ی انا لله و انا الیه راجعون نیست یعنی از بی پایانی شروع کنید و به سمت بی پایانی حرکت کنید نیست یعنی یک عالم روحانی دانشمند پرفوسور و... تا بی پایان، نیست و درکل وظیفه یا مرگ و زندگی شما مردم و بشر جزء تکامل تا بی پایانی نیست... یعنی پشت سر خود را نگاه نکرده و به سوی هدف بی پایان تکامل یا پیشرفت کنید ...
وسلام و تمام

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در مورد فلسفه آفرینش انسان دیدگاه‏هاى مختلفى وجود دارد:
۱ـ عرفا معتقدند چون خداوند اراده نموده از خفا بیرون آید و جمال اسما و صفات خود را در اشیا و افراد مشاهده نماید، پس در جهان و انسان ظهور و تجلى نمود و دست به خلقت آنان زد، پس هدف خداوند از آفرینش انسان و سایر پدیده‏ها ظهور و تجلى است. (۱)
۲- فلاسفه اسلامى گفته‏اند: چون خداوند واجد همه کمالات است و هیچ نقصى در او نبوده و بى نیاز مطلق است، هیچ گونه کمبودى ندارد تا بخواهد با آفرینش جهان یا انسان، آن را جبران نماید و یا سودى از آفرینش عالم و آدم نصیب او شود. خداوند چون کامل است، لازمه کمالش فیّاضیت و بخشندگی است، پس باید فیض بخشى و بخشندگى کند، در نتیجه باید جهانى زیبا و کامل بیافریند. بنابراین صدور وجود و هستى از خداوند واجب است.(۲)
۳- دیدگاه قرآن: در یکى از آیات قرآنى به صراحت هدف از خلقت انسان، عبودیت و بندگى خدا ذکر شده است: "و ما خلقتُ الجنّ و الإنس إلا لیعبدون".(۳)
البته منظور از عبودیت تنها به جا آوردن نماز و روزه نیست، زیرا این‏ها جزئى از عبادت‏اند، بلکه مراد، تسلیم و اطاعت بى چون و چرا از خدا به منظور تقرّب به او و رسیدن به وجود لایتناهی است. امام صادق(ع) مى‏فرماید: "خداوند بندگان را نیافرید مگر براى این که او را بشناسند و چون شناختند، عبادتش نمایند و چون عبادت کنند، از بندگى غیر او بى نیاز مى‏شوند".(۴)
البته قرآن مجید در این باره تعبیرات مختلفى دارد. در یک آیه هدف از خلقت انسان را امتحان مى‏داند.(۵)
در آیه دیگر علم از قدرت و دانش خداوند ذکر شده،(۶) در آیه دیگر رحمت الهى هدف اصلى آفرینش انسان قلمداد شده است.(۷) مى‏توان گفت هدف اصلى همان عبودیت است و مسئله دانش و امتحان هدف متوسط به شمار مى‏روند. البته چون انسان گل سر سبد موجودات است، جهان براى او خلق شده است، همان طورى که قرآن مى‏فرماید: "خلق لکم مافى الارض جمیعاً".(۸)
بنابراین خداوند هدف را برای ما مشخص نموده است.
پی‌نوشت‌ها:
۱. سید حسن ابراهیمیان، انسان‏شناسى، ص ۱۱۵ و ۱۱۴.
۲. همان، ص ۱۱۶ و ۱۱۵، با تلخیص.
۳. ذاریات (۵۱) آیه ۵۶.
۴. المیزان، ج ۱۸، ص ۳۶۰، چاپ بیروت.
۵. ملک (۶۷) آیه ۲.
۶. طلاق (۶۵) آیه ۱۲.
۷. هود (۱۱) آیه ۱۱۹.
۸. بقره (۲) آیه ۲۹.

در کلیت ازهر آیه ی قرآن می شود دلیل خلقت را به صراحت اثبات کرد فقط یک جرعه عقل می خواهد...

در ک حقیقت خلقت وعالم براشخاص عادی وظاهربین مشکل است ولی همه متفق القول میدانیم که حقیقتی وجود دارد ووجود ذات پاک و لایزال خداوندی درآن حقیقت نهفته است حال بادرنظرگرفتن موضوع مذکورواشاره به مفهوم حقیقت:
"در فلسفه اسلامی که متأثر از فلسفه یونانی است، حقیقت به معنای ادراک مطابق با واقع است. هر قضیه‌ای که مطابق با واقع باشد، حقیقت است. بر اساس این فلسفه، اولاً: حقیقت فی الجمله وجود دارد؛ زیرا انکار حقیقت موجب اثبات آن می‌شود؛ یعنی اگر کسی بگوید تمام ادراکات ما خلاف واقع است، خود یک حقیقتی را اعتراف کرده است. ثانیاً: حقیقت، ثابت و دائمی است؛ یعنی مطابقت مفهوم و محتوای ذهنی با واقع و نفس الامر خود نمی‌تواند موقت باشد؛ بلکه دائمی است. البته دوام حقایق اولاً: مربوط به علوم حقیقی است، نه علوم اعتباری؛ نظیر قوانین مدنی و اجتماعی؛ ثانیاً: مربوط به حقایق یقینی است، نه احتمالی."
میتوان مابقی بحثها راحتتر رادنبال کرد.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
گرچه بیان تان کمی مبهم است و روشن نیست در صدد چه مسله ای هستید ولی اگر مراد تان بحث وجود خداوند است باید گفت :
رویکرد یاد شده یک نگاه مفهومی به مسله است در این باب باید توجه داشت گرچه برخی براهین فلسفی نظیر برهان وجوب و امکان ممکن است نقد پذیر باشد و آن را کسی نپذیرد، ولی وجود خدای متعال هرگز انکارپذیر نیست. از این رو در کلام نورانی امیر مومنان (ع) آمده:
«دلت علیه اعلام الظهور و امتنع علی عین البصیر، فلا عین من لم یره تنکره و لا قلب من اثبته یبصره.... فهو الذی تشهد له اعلام الوجود علی اقرار قلب ذی الجحود؛ ( ۱) نشانه‌های آشکاری در سراسر هستی بر وجود او شهادت می‌دهند، هرگز برابر چشم بینندگان ظاهر نمی‌گردد، نه چشم کسی که او را ندیده می‌تواند انکارش کند . نه قلبی که او را شناخت می‌تواند مشاهده‌اش نمایند. پس اوست که همه نشانه‌های هستی بر وجود او گواهی می‌دهند . دل های منکران را به قرار به وجودش واداشته است.
بنابراین وجود خداوند و دلایل و شواهد آن نظیر چراغ قرمز و سبز که بر سر
چهار راه ‌ها نصب شده ، قراردادی نیست تا کسی آن را هر گونه که خواست تغییر دهد، بلکه با حقیقت عینی و وجود انسان مرتبط است که انکار آن امکان پذیر نیست. از این رو گفته شده: راه ساده خداشناسی، تامل در نشانه‌های خدا در جهان و به تعبیر قرآن کریم، تفکر در آیات الهی است، گویی هر یک از پدیده‌های جهان در زمین و آسمان و در وجود انسان، نشانی از مقصود و مطلوب آشنا دارند . عقربه دل را به سوی مرکز هستی که همیشه و در همه جا حضور دارد، هدایت می‌کند. (۲)
راه اثبات وجود خدا تنها مفاهیم کلی فلسفی نیست. بلکه راه های دیگر برای شناخت این حقیقت وجود دارد. مثلا انسان نسبت به پروردگار خویش علم حضوری دارد. در دعای عرفه امام حسین آمده :
« الهی تزددی فی الاثار یوجب بعد المزار کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک، حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا؛
(۳) الهی اگر به یکایک آثار وجود تو برای شناختت توجه نمایم، مرا از وصال معرفت تو دور می‌کند، چگونه استدلال نمایم بر تو به چیزهایی که در وجودش محتاج تو هستند؟ آیا برای غیر تو ظهوری است که برای تو نباشد تا آن غیر (آثار) ظاهر کننده و اثبات کننده وجود تو باشند ؟ غایب نبوده‌ای که نیازمند دلیل بر اثبات تو باشیم، دور نیستی تا این که آثار ما را به تو برساند، کور است چشمی که تو را بر مظاهر عالم نمی‌بیند.
بر اساس این آموزه‌ متعالی معلوم می‌شود که چه بسا راه استدلال و برهان مانع شناخت و معرفت الهی می‌شود . راه شناخت و معرفت وصال را دورتر می‌کند، خداوند پیداتر از آن است که انسان برای اثبات او به دلیل و برهان متوسل گردد. از این رو برخی از عارفان نکته آموزنده با الهام از این دعای نورانی می‌گوید:
کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را * کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را
غایب نبوده‌ای که شوم طالب حضور * پنهان نبوده‌ای که هویدا کنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدی که من * با صد هزار دیده تماشا کنم تو را (۴)
بنابراین اثبات وجود خداوند نه تنها بسته به برهان وجوب و امکان بوعلی ندارد، بلکه در واقع سایر براهین نیز برای متوسطین مفید است، و گرنه اهل بصیرت خداوند را پیداتر از آن می‌دانند که نیاز به اقامه برهان داشته باشد. پس نقد پذیری برهان سینوی و مانند آن نباید به معنای تعطیل اثبات وجود خداوند تلقی گردد.
پس باید در این باب بدین نصیحت آن حکیم بزرگ توجه کرد:
خرد را و جان را همی سنجد او * در اندیشه‌ای سخته کی گنجد او
به هستی اش باید که خستو شوی * ز گفتار بی کار یک سو شوی (۵)
پی‌نوشت‌ها:
۱.نهج البلاغه، خطبه ۴۹.
۲. آموزش عقاید، ص ۵۱، نشر بین الملل، ۱۳۸۱ ش .
۳.مفاتیح الجنان ص ۴۹۶.
۴.فروغی بسطامی، نقل از آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی (ع)، ص ۱۴۱، نشر بوستان کتاب، قم ۱۳۸۴ ش .
۵.فردوس، شاهنامه ،ص ۱.

درود بی پایان
من به صورت کلی تمام مطالب رو خوندم،سوال و پاسخ.
این بحث ها فایده ایی نداره جوابتون پیش منه یه کلام ختم کلام
خدا هر کاری که دلش بخواد با انسان میکنه چه خوشتون بیاد چه بدتون بیاد
انسان برده خداست و محکوم به زندگی
منظورم از زندگی همان جان یافتن

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
جای تردید نیست که انسان بنده خدا وند است واساسا برای بند خلق شده است لذا در سوره ذاریات آمده است:
«و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛ و ما جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(۱ )
از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود که هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنیوى از سرمایه‏هاى وجودى خود بهره گیرد و بیشترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است. باید توج داشت که در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند و از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاکى‏ها دعوت مى کند ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواسته ‏ها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است و از سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایى‏هاى پیامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند.
او در عرصه‏ هاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سخت‏ترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنه‏ هایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود.
توجه داشته باشید اگر به ما اعلام شود چنانچه از راه پله پایین بروی ،سالم به پایین می رسی و اگر از پشت بام خود را به پایین پرت کنی، دست و پایت می شکند و ممکن است بمیری و...، صحیح نیست بگوییم من مجبورم از پله پایین بروم ،چون اگر از پشت بام پرت شوم، دست و پایم می شکند و... .
مجبور زمانی است که شما را به زور وادار کنند از پله پایین بروید . اگر خواستید از پشت بام بپرید و شکستن دست و پا و... را پذیرفتید، باز به شما اجازه پریدن ندهند و به زور مانع پریدن شما شوند.
اما این که شما را هشدار دهند و به عاقبت کار آگاه ساخته و از آن عاقبت بترسانند و با آگاه کردن به آن عاقبت، جرات پریدن را از شما بگیرند و شما را به سوی پایین رفتن از پله سوق دهند، اجبار نیست، بلکه هدایت است.انسان بر حسب خلقت خاص خویش، موجودی صاحب عقل و اراده بوده، به صورتی که در هر کاری می‏تواند جانب انجام آن را اختیار کرده یا جانب ترک آن را برگزیند. براساس فطرت آدمی، وی در مورد انجام و ترک فعل مطلق العنان بوده و مقید به یکی از دو طرف نمی‏باشد. از این نوع آزادی انسان به «آزادی تکوینی» یاد می‏کنند.
پى نوشت‏ها:
۱. الذاریات (۵۱) آیه ۵۶.

سلام
ممنون از پاسختون عالی بود و قابل فهم
با تشکر

با سلام
من اول میرم به قبل از افرینش انسان زمانی که خدا بود و فرشته هاش (همه میدونیم که ارزش فرشتگان از انسان بیشتره)خدا انسان رو افرید و به فرشتگانش گفت که به انسان سجده کنند . یکی از فرشته ها که بسیار مومن تر از سایرین بود سجده نکرد به خاطر غرورش و درجه ی بالاترش گف خدایا من که این همه سال تو رو پرستیدم عبادتت کردم چرا اخه به ادمی که همین الان خلقش کردی و تا الان هیچ کاری واست نکرده . سجده کنم درجه ی من از اون بالاتره اخه چرا ولی خدا غرور بهترین فرشتشو زیر پاش گذاشت و تبدیلش کرد به شیطان . (در زمان قحطی که یوسف ع به مردم گندم میداد یکی از مردم که قبل از قحطی ثروتمند بود به سیلو اومد تا گندم بگیره یوسف بهش گفتن باید پول بدی مرد گفت همه ی پول هامو تا الان واسه خرید گندم دادم و پولی ندارم یوسف گفت پس باید واسه دولت کار کنی مرد که تا اون موقع واسه کسی کار نکرده بود گفت اصلا گندم نمیخام ولی یوسف ع به اون گندم رایگان داد تا غرورش له نشه) با خوندن داستان میبینید که یوسف ع چطور به غرور اون مرد ثروتمند که شاید هم ادم بدی بود اهمیت داد ولی خدا به غرور بهترین فرشتش اهمیت نداد و خلاصه فرشته ی بیچاره شیطان شد . این ور حضرت ادم یه سیب خورد و خدا که اینقد میگه رحمان و رحیم هس به خاطر سیب اونا رو از بهشت بیرون کرد و نبخشیدشون . خدا میگه یهودیا حضرت محمد رو بهتر از فرزندشون میشناختن چون تو کتابشون محل ظهور زمام ظهور و نام پیامبر وجود داره یعنی چی ؟یعنی خدا از قبل پیامبر رو مشخص کرده یعنی اینا از قبل تعین شده و بهشت هم واسه پیامبر ها واجبه یعنی خدا یکی رو از قبل انتخاب میکنه که پیامبر بشه و بره بهشت این خودش ظلمه . چرا منو پیامبر نکرد چرا باید در حق من ظلم بشه؟ . شما فکر کنید یه جایی که پره از خلاف مردم هم دیگه رو میکشن به هم فحش میدن و دنیا پره از کثافت چطور میتونه یکی پیداشه و اصلا گناه نکنه معصوم باشه و... به نظر من خدا چهارده معصوم رو خودش معصوم و پاکیزه افریده چرا منو معصوم نیافریده؟ چرا به من ظلم کرده ؟ . فرض کنید من میزنم چشم یکی رو کور میکنم در این صورت من در این دنیا از لحاظ قانون مجازات میشم و مردم هم بهم به چشم مجرم نگاه میکنن و عذاب وجدان هم میگیرم در اخرت هم که میرم جهنم حالا خدا یکی رو کور خلق میکنه و اون بیچاره که کوره همش عذاب میکشه خدا خودش هم اون بالا راحت نشسته چرا باید به اون بیچاره ظلم بشه؟ . فرض کنید یه پادشاه که هر کاری میتونه انجام بده حاکم یه عده مردم بیچاره هست به اونا میگه روزی سه بار پنج دیقه باید بگین تو بهترین پادشاهی تو قوی ترین پادشاهی غیر از پادشاهی نیست و اگه اینو نگید تکه تکه تون میکنم بنظرتون این پادشاه ظالم نیس؟ من هر روز غذا میخورم خدا رو شکر میکنم راه میرم به خاطر تن سالمم شکر میکنم من خدا رو همیشه شکر میکنم حالا نماز چه ضروریتی داره ؟ چرا اگه نماز نخونم باید تو جهنم بسوزم ؟ به نظرتون من که همیشه خدا رو شکر میکنم اگه نماز نخونم باید سوخته بشم؟ به نظرتون این ظلم نیست ؟ . هدف از افرینش اینه که خدا رو بپرستیم در غیر این صورت باید بریم جهنم به نظرتون هدف افرینش ظلم نیس ؟ . خدا از اینده ما اگاهه یعنی همه چی از قبل برنامه ریزی شده کسی که دزده خدا دزد افریده و کسی که خوبه خدا خوب افریده . خدا از عاقبت ما خبر داره؟ اگه بله یعنی در حق ما ظلم کرده و اگه نه یعنی خدا عالم نیس یهنی خدا همه چی رو نمیدونه ولی چرا زمان ظهور پیامبر پیش بینی شده ؟ چرا در اینده حضرت مهدی ظهور میکنه ؟ اگه خدا از اینده خبر نداره پس یعنی حضرت مهدی شاید ظهور نکنه . اصلا مهم ترین سوال اینه که چرا خلق شدیم خدا نشسته اون بالا حوصلش سر رفته گفته بزار چن تا ادم خلق کنم بعد بگم منو بپرستید وگرنه میکشمتون اصلا به نظرتون این دنیا (خاله بازی ) نیس؟
اینا همه حرفای یه پسر پانزده ساله بود . حس میکنم با گفتن این حرفا یکم راحتتر شدم .
من مجبورم این راه (اسلام) رو که از اول انتخابش کردم رو تا اخر ادامه بدم چون نمیدونم چه راهی درسته . این حرفا هم واسه گمراه کردن دیگران نیست .
امیدوارم اگه کسی جواب سوالاتم رو میدونه بگه

اقا وحید سلام
قبل از هرچیزی اینو بگم از اینکه با وجود سن کمی ک داری شروع کردی به این مساعل فکر کردن این خیلی عالیه...
ببین وحید جان اول اینکه شیطان فرشته نبود چون اگ فرشته بود اختیاری از خودش نداشت ک در مقابل فرمان خدا سرپیچی و تمرد کنه... دوم اینکه درسته شیطان شش هزار سال خدارو.پرستش کرد اما با وجود همه ی این سالهای پرستش خدا برای چنین بنده ای هم ک مختاره امتجان و ازمایش ممکنه بذاره ک.برای شیطان سجده به مخلوق تازه ای بنام انسان بود ک غرور شیطان باعث شد تو شاید مهمترین امتحانش شکست بخوره و ب قعر نابودی و بدی بره و خدا ب شیطان هیچ ظلمی نکرد همونطور که ب هیچکدوم از دیگر بنده هاش ظلم نمیکنه همونطور ک شیطان با انتخاب خودش بسمت بدی رفت و.شاید اگ اونجا هم ب خدا اعتماد کامل میکرد ب درجات بالاتری میرسید و از طرفی ماهم خودمون بسمت خوبی یا بدی میریم با انتخابای خودمون...

پاسخ :
با سلام وتشکر .
گرچه به طور روشن پرشسی در متن فوق مطرح نشده ولی در خصوص فراز اول باید گفت :
شیطان از جنیان است، نه از فرشتگان. در آیه ای بر جن بودن ابلیس تصریح شده است: "فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه ; تمام فرشتگان سجده کردند جز ابلیس که از جنس جن بود.. . ". (۱)
دلیل دیگر بر جن بودن آن که فرشتگان پاک و معصوم اند، ولی ابلیس معصیت کرد.
دلیل سوم: قرآن مجید خلقت جن را از شلعه های آتش می داند. (۲) که ابلیس هم جنس آنها است. چنان که قرآن از او حکایت می کند که گفت: "مرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک ". (۳) اما فرشتگان به بیان پیامبر از نور آفریده شده اند. (۴)
دلیل چهارم: ابلیس دارای زن و فرزند است. قرآن مجید می فرماید: "ابلیس و فرزندانش را که دشمنان شمایند، دوستان خود می گیرید"(۵) ولی فرشتگان فرزند ندارند. از طرفی روایاتی از پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع) رسیده است که بر جن بودن ابلیس دلالت دارد. از امام صادق (ع) در مورد ابلیس سؤال شد که آیا از فرشتگان بود؟حضرت فرمود: "ابلیس از جن بود، ولی همراه فرشتگان بود، چنان که فکر می کردند از جنس آنان است، ولی خدا می دانست از آن ها نیست ". (۷)
پی نوشت ها:
۱. کهف(۱۸) آیه۵۰.
۲. الرحمن(۵۵) آیة ۱۵.
۳. اعراف (۷) آیه ۱۲.
۴. کنز العمال، ج ۶، ص ۱۳۶.
۵. الرحمن، (۵۵) آیه ۱۵.
۶. کهف، آیه ۵۰.
۷. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۴۶۷.

درتعجبم از آسمانی که میبینم ولی وجود ندارد از خدای که نمی بینم ولی وجود دارد

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
نکته ی خوبی اشاره نموده اید ولی در تبیین علمی مسله باید گفت :
برخی‌اهل‌سنت‌مانند اشعری ها بر‌این‌اعتقادند که‌مردم‌درقیامت‌خدا را با چشم ‌ظاهری ‌می‌بینند و معمولا به‌آیه‌شریفه"‌وجوه‌یومئذ ناضره‌الی‌ربها ناظره‌"؛ صورت‌هایی‌در آن‌روز شاداب‌است‌و به‌سوی‌پروردگارش‌می‌نگرد[۱] استناد می کنند. به علاوه روایاتی‌که در کتاب های شان‌مثل‌صحیح‌بخاری‌ و صحیح ‌مسلم از ‌ابا هریره‌ در فصول ‌جداگانه‌به نام ‌کتاب‌التوحید و کتاب‌الایمان‌ نقل شده‌ است.
‌به‌اعتقاد شیعه‌دلایل‌عقلی‌ ونقلی رؤیت‌خدا را ناممکن می‌داند ؛ زیرا لازمه‌رؤیت‌و دیده‌شدن ‌چیزی‌اموری‌است‌که ‌هیچ‌یک‌از آن‌ها در مورد خداوند ممکن‌نیست ‌مانند جسم‌بودن‌، مکان‌داشتن‌، جهت‌داشتن‌؛ علامه‌طباطبایی‌می‌گوید:
رؤیت‌با چشم‌خواه‌به ‌همین‌کیفیتی‌باشد که‌امروز است‌و یا با تحول‌به‌شکل‌دیگر به ‌هر حال‌یک‌امر مادی‌و طبیعی‌است‌که‌با اندازه‌و شکل‌و رنگ‌و عمق سروکار دارد و این‌ها همه‌اموری‌مادی‌و طبیعی‌هستند و محال‌است‌به‌ذات‌پاک‌پروردگار چه‌در دنیا و چه‌در آخرت‌ارتباطی‌پیدا کند.[۲]
اما آیه‌مذکور در مورد پاداش های‌روحانی‌و معنوی‌بندگان‌است‌که ‌تنها به‌ذات‌پاک ‌پروردگار امید دارند؛ یعنی‌،با نگاهی‌با چشم‌دل‌و از طریق‌شهود باطنی‌، آن‌کمال‌و جمال‌مطلق‌را مشاهده‌می‌کنند و مجذوب‌ذات‌بی‌مثالش‌می‌شوند.
همچنین آیات‌دیگر مانند این‌آیه‌:«لاتدرکه‌الابصارو هو یدرک‌الابصار» یعنی‌چشم های‌ظاهری‌و حسی‌او را نمی‌بینند و او چشم ها را می‌بیند(۳) . نیز آیه‌۲۲ سورة‌ق‌. ‌ آیات‌دیگر تأکیدی‌است‌بر شهود باطنی‌،نه‌ دیدن با چشم‌ظاهری‌.
"‌ناظرة‌" هم‌به‌معنای‌نگاه‌کردن‌آمده‌و هم‌انتظار کشیدن‌. به‌قرینه‌آیاتی‌که‌نفی‌رویت‌می‌کند،می توان معنای‌انتظار کشیدن‌را پذیرفت‌.
البته اهل سنت از نظر کلامی غالبا پیرو اشاعره هستند واز آنجا که روایاتی در مورد رویت خدا با چشم ظاهر دارند ومعمولا جرات مخالفت با آن را ندارند، تا حدی از مخالفت با عقیده رویت خدا در مشکلند. متاسفانه این عقیده هنوز توسط برخی علمائ اهل سنت به خصوص وهابی ها مورد دفاع قرار می گیرد.

پی نوشت ها :
(۱) قیامت (۷۵)آیه ۲۲-۲۳
(۲) پیام قرآن ،ج ۴ ،ص۲۳۳
(۳) انعام (۶)آیه۱۰۳

ای کاش جهنمی وجود نداشت . . . .مومن بودن سختههههههه
بچه بودم همیشه آرزو میکردم قبل از سن تکلیف بمیرم . . . . از همون بچگی میدونستم بزرگ شم آدم مومنی نمیشم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام و تشکر .

در این باره به چند نکته دقت نمایید تا فلسفه وجود جهنم همانند حکمت وجود بهشت نمایان گردد :
وجود بهشت و جهنم‌، از نعمت‌های بزرگ الهی است‌،، فوائدی چند بر آن مترتب است :
۱- اکثر انسان‌ها از ترس جهنم گناه نمی‌کنند یا به شوق بهشت‌، فرمان الهی را اطاعت می‌نمایند . بسیار کم هستند افرادی که خدا را برای خود عبادت کنند.
بنابراین قرار دادن بهشت و جهنم عین لطف و کرامت حق تعالی است ، کاری حکیمانه و ناشی از صفت حکمت خدا می باشد .
متکلمان اسلامی این مطلب را طبق قاعده لطف اثبات می کنند .قاعده لطف بیان می دارد که اگرکسی امر به کاری کرد و در عین حال می داند که مأمور آن فرمان را بدون تحقق امری دیگر انجام نخواهد داد، بر شخص امرکننده عقلا واجب است که برای تحقق خواسته اش آن امر را محقق کند و گرنه نقض غرض خواهد کرد که کاری غیر حکیمانه است .
اگر شخصی ، فردی را به میهمانی دعوت کند و از دعوت خود هدفی داشته باشد و از طرف دیگر بداند که آن شخص انسان محترمی است و بدون کارت دعوت به مهمانی نخواهد رفت ، با وجود دانستن این مسئله برایش کارت دعوت نفرستد ، همه ، کار او را غیر عاقلانه و غیر حکیمانه خواهند دانست ، چرا که با دست خویش دعوت از آن فرد را برای آمدن به میهمانی بی اثرکرده ، خود را از رسیدن به هدفی که از دعوت آن شخص داشت، بازداشته است .
در این مورد ( فلسفه خلقت بهشت و جهنم ) همین گونه است ، به این معنی که خداوند از خلقت انسان هدفی داشته که آن هدف، تکامل وجودی آن هاست . از طرف دیگر با علم کامل به ساختار وجودی انسان می داند که او بدون وجود تشویق ها و تهدید های بسیار به سوی این هدف نخواهد رفت. بسیار کم هستند افرادی که بدون تشویق و تهدید ، با اختیار خود به سوی کمال پیش بروند ، بنابراین عقل و حکمت ، حکم می کند که خدا تشویق ها و تهدیدها را در برنامه تربیتی انسان بگنجاند و گرنه نقض غرض از خلقت انسان پیش خواهد آمد .
بهشت و جهنم عبارتند از تشویق و تهدیدی که گفتیم .
۲-برای پاداش دادن به صالحان و نیکوکاران و مجازات مجرمان و ظالمان به دلایل مختلفی دادگاه ها و مراکز دنیوی کافی و جامع نیست. با توجه به حکمت و عدل الهی لازم بوده دادگاهی جامع و به دور از نواقص و کاستی های دنیوی وجود داشته باشد تا به افراد نیکوکار و متقی پاداش و افراد ستمکار در آن جا مجازات شوند.
۳- بهشت و دوزخ ، تجسم اعمال نیک و بد انسان ها است. انسان و هر موجودی که دارای اختیار است ، به طور طبیعی دارای اعمال و صفات و نیک و بد خواهد شد. این عالم ظرفیت تجسم یافتن این اعمال را ندارد؛ یعنی صورت واقعی اعمال نیک و بد در این عالم نمایان نمی شود. این جا عالم ماده است و حجاب مادی روی تمام اعمال انسان ها کشیده است. زشتی واقعی و باطنی اعمال بد و پاکی و نورانیت اعمال نیک در این عالم هویدا نمی شود ؛ پس نیاز به عالم دیگری است که صورت های واقعی اعمال نمایان شود که آن عالم آخرت است . تجسم واقعی اعمال نیک و بد ، بهشت و دوزخ است.

مصلحت این همه پیچیدگی در چیست ؟
چرا خدواند فلسفه آفرینش ودنیا وآخرت و..... را یک کمی ساده تر بنیان نکرد تا ما آدمای کم سواد هم یه چیزهایی درک کنیم؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
پاسخ با توجه به چند نکته روشن خواهد شد
اولا_ راه به دست آوردن برتری و نیکویی اشیا را باید تقعل نمود یکی از راه های مقایسه است، آن هم در موجودات حسی و جزیی. از این رو به دلیل آن که نظام خلقت پدیده کلی است و از سوی دیگر احاطه به همه ساحات آن برای غیر انسان کامل امکان پذیر نیست، نمی توان نیکو بودن آن را از طریق ساده به دست آورد .
دوم_ بر اساس آموزه های وحیانی و عرفانی نظام آفرینش در واقع تجلی جمال و جلال الهی است. از این رو به طور یقین زیباترین است .در این باره به عنوان نمونه کلام نورانی امیر مومنان بسیار شنیدنی و جالب است که از خلقت به تجلی خدا یاد نموده و فرمود:« الحمدالله المتجلی لخلقه بخلقه؛ (۱) سپاس خدای را که با آفرینش هستی بر آفریدگان تجلی کرده است». این سخن برای اثبات این مسئله که عالم وجود در حقیقت ظهور و جلوه‌گری جلال و جمال و اسماء و صفات متعالی خداوند است ،بسیار مهم و در خور توجه است.از این رو حافظ نکته آموز ، عالم را جلوه و سایه جمال معشوق خوانده :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد * ما به او محتاج بودیم ، او به ما مشتاق بود
سوم_عالم و جهان خلقت بر اساس علم خدا نسبت به نظام هستی خلق شده ،از این رو کامل‌ترین و زیباترین فرض ممکن است . بالاتر و برتر از این نظام اساسا امکان خلق نداشته و ندارد، چنان که در جای خود به تفصیل بحث شده نظام موجود «نظام احسن» و اکمل و برتر و جلوه عینی علم خداوند است. (۲)
چهارم_ حسن و زیبایي در سراسر نظام عالم موج می زند .اگر انسان به دقت در عالم هستی نگاه کند ،به خوبی می یابد که نیکوتر از این قابل تصور نخواهد بود به خصوص آن که جهان بر اساس حکمت الهی خلق شده ،‌ حکیم به کسی گفته می‌شود که امور خلقت و جهان را با حکمت و محکم و استوار می‌سازد.(۳) خداوند متعال همه عقلا را برای همیشه تاریخ دعوت نموده که در آیات آفرینش دقت کنند. آیا ناهماهنگی و سستی و نازیبایی و مانند آن در آن می‌یابند؟به صراحت فرمود:
«ما تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ؛(۴)در آفرینش آن خداى بخشایشگر هیچ گونه اختلاف و تفاوتى نمى‏بینى . باز بنگر آیا خلل و نقصانى مى‏بینى؟».
این آیه به صراحت انسان‌ها را فرا خوانده تا با دقت عقلی در نظام آفرینش نگاه کنند تا بتوانند حکمت الهی را در سراسر نظام عالم درک نمایند.
بنابر این یکی از دلایل عقلی بر حکمت خداوند و اینکه حق تعالى حکیم است ، نظام خلقت است که عقل از رهگذر مطالعه آن به آسانی می‌تواند حکمت الهی را بشناسد و به این حقیقت اذعان نماید که نیکوتر از این قابل فرض نیست.
پی‌نوشت‌ها:
۱. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸ ،ص۲۰۰ ،نشر موسسه امیر المومنین، قم، ۱۳۸۰ ش
۲. محمد تقی مصباح، آموزش فلسفه، ج ۲، ص ۳۹۲ ،نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۴ ش
۳. بها الدین خرمشاهی ،دانشنامه قرآن، ج ۱، ص ۹۵۵،نشر دوستان ،تهران، ۱۳۸۷ ش
۴. ملک (۶۷ ) آیه ۳و۲.

چرا اصلا خداوند ما را آفرید؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
فلسفه و هدف آفرینش انسان، در فلسفه عمومي خلقت همه موجودات تعريف شده است. این دو ماهيتي جداي از هم ندارند. بايد ديد كه هدف خداوند از آفرينش همه موجودات چيست تا آن گاه فلسفه آفرينش انسان و هدف اصلي آن براي ما روشن گردد.
تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد . خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمال رسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد کردن است. هر وجودی، خیر است و لازمه فیاض (بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است. خداوند در قرآن می فرماید:
« وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا»؛(۱) «عطای پروردگارت منع نشده است».
هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.
جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت و حکمت خداست؛ به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند.
هر «بود»ی، «نمود»ی دارد. نمی شود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همان گونه که نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراین، از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است.
خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است . از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوه گر جلال و جمال خداست.
خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است. لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد. در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ زیرا عدم خلقت آن موجود، ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نکند، ناشی از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگی است و خدا از بخل، منزه است. "جود" و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت می کند. هدف نهایی تک تک موجودات و مجموعه عالم هستی، اعم از دنیا و آخرت، همین است.
در حقیقت، غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست . خداوند چون خداست، می‌آفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ زیرا وجود بهتر و ارزشمند تر از عدم است. خداوند این فیض را از عام دریغ نمی نماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدف مندی است . همچنین مسیری معین برای موجودات آن تعبیه شده است . سرانجامی دقیق و محاسبه ای کامل در برابر رفتارها و کنش های اختیاری موجودات مختار، در نظر گرفته شده است.
بر این اساس، آخرت و معاد هم در همین جهت، ضرورت وجود می یابد؛ چون به شکوه بیش از پیش این مجموعه و عادلانه بودن ساختار عالم کمک می کند. این امر همخوان با روح جاودانگی طلب انسان است و بستر رسیدن به کمالات وجودی انسان را که برترین مخلوق خداوند است، مهیا می سازد.
البته این موضوع از منظر غایت فاعل و هدفی است که علت ایجاد عالم در آفرینش دارد. در کنار این امر، این عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعی دارای هدف و مقصدی است که در مسیر حرکت خود در نهایت به آن منتهی می گردد.
در پايان، براي درك حقيقت هدف خداوند تذكر اين نكته ضروري است كه ما دو هدف داریم: یکی هدف فعل و دیگری هدف فاعل. بین این دو تفاوت وجود دارد. به این مثال توجه نمایید:
صنعتگری موتوری را می سازد که قادر به حرکت با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت است. هدف این موتور که فعل صنعتگر است، رسیدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلی سازنده موتور، نشان دادن توانمندی خود یا رسیدن به شهرت و مانند آن است. با این توضیح باید گفت که فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضای ذات و صفاتش، این عالم هم مسیر و مقصدی را در پیش دارد که هدف آن به شمار می رود. اين هدف، تکامل انسان و رسیدن به غایت نهایی ذات انسانی اوست.
در آیات قرآن آزمایش (۲) و عبادت (۳) به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده است. در عین حال، آفرینش بسیاری از مظاهر خلقت مانند آنچه در زمین است، برای او تعریف شده است. (۴) از این امر می توان نتیجه گرفت که غایت حکیمانه ای که خداوند در مسیر خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهره مندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی است.
بر این اساس است که انسان در این دنیا و در این آزمون کوتاه قرار می گیرد تا هم به شکوه این مجموعه بیفزاید و هم زمینه و بستر تکامل و سعادت ابدی خود را تجربه نماید و به نوعی زمینه ساز زندگی جاودانه ابدی خویش گردد و این مطلوب تنها در همین ساختار معین و بر اساس همین ضابطه به بهترین شکل ممکن سامان می یافت که خداوند هم همان را برای بشر رقم زد.

پی نوشت ها :
۱. اسراء (۱۷) آیه‏ ۲۰.
۲. ملک (۶۷) آیه ۲.
۳. ذاریات (۵۱) آیه ۵۶.
۴. بقره (۲) آیه ۲۹.

به نام او
سلام دوستان
من چهار پنج سال فقط دنبال جواب این سوال بودم طوری که اعتقاد به خدا رو هم از دست دادم. اما خدا کمکم کرد.
جوابهایی که به این سوال داده شده خیلی بچه گانه است و به راحتی میشه ردشون کرد جالبه که هیچ کسی نگفت من جوابو نمیدونم همه یه چیزی سرهم کردن گفتن.
اولش باید به خدا ایمان پیدا کنی بعد مشکل حل میشه!
از ریزترین ذرات اتم که تا الان کشف شده بیاید بیرون برید به آسمانها، فاصله تا ماه حدود چند ثانیه نوریه در حالی که جهان کشف شده به دست بشر چندین میلیارد سال نوریه. ایجاد شدن اتفاقی جهان مثل اینه که صفحه کلیدتون بیفته زمین و به خاطر اصابت با زمین طولانی ترین رمان و زیباترین رمان تاریخ بشری نوشته بشه!!! آیا چنین چیزی ممکنه؟
بعد یه اتفاقات ماورایی هم برام افتاد مثل ده ها خواب و چیزای دیگه که نتونستم انکار کنم خدارو.
اما جواب سوال هدف خلقت رو پیدا نکردم ولی به یه نتیجه ای رسیدم. وجودی با این همه قدرت و علم بدون دلیل کاری نمیکنه و چون جواب قانع کننده ای به این سوال داده نشده شاید به این دلیل که هدف بزرگتر از ظرفیت فکری ماست منم تصمیم گرفتم به خدایی که این زندگی رو برام انتخاب کرده اعتماد کنم و سعی کنم مسیر درستی رو در زندگی طی کنم تا روزی که از این دنیا بریم ببینیم اونور چه خبره!!!!
ضمنا در مورد پس از مرگ هم نظرم این نیست که بری بسوزوننت بلکه نظرم اینه که مثلا یه سیاره بدن به آدم بدا که خودشون تبدیلش کنن به جهنم و یه سیاره هم به آدم خوبا که خودشون تبدیلش میکنن به بهشت.

سلام
چه نتیجه گیری خوبی . اما من توی مراحل قبل از شما هستم و فکز می کنم بتونم به جواب قانع کننده ای برسم برای همین بازم تلاشم رو می کنم ولی همیشه نگران این موضوع بودم که اگر هیچ وقت جواب قانع کننده ای پیدا نکنم چی میشه؟ اما حالا می بینم در نهایت میشه مثل شما نگاه کرد. واقعا شاید ظرفیت درک هدف رو ندازم ولی با دیدن این همه نظم هدفمند توی خودم و دنیا نمی تونم خالقم رو رد کنم پس فقط بهش گوش میدم و منتظر میمونم . یاد می گیرم و خودم رو توی مسیر نگه میدارم.
ممنون که دیدگاهتون رو نوشتین

با سلام.
این حرفی که میزنم خیلی از سر مطالعه و یا بینش عمیق نیست، فقط یک نظر است.
به نظر من هیچکس نمیدونه چرا خدا انسان رو آفرید و فقط و فقط خود خداوند پاسخ این پرسش را میداند. تو قرآن هم گفته شده وقتی دقیقا مشابه همین سوال رو ملائکه از خداوند پرسیدند خداوند فرمود من چیزی را میدانم که شما نمیدانید.
همین و بس

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
بی تردید کنه حقایق را فقط خدا می داند ولی دیگران هم موظف به تدبر در آیات کتاب خدا هستند تا کمی از اسرار
امور آگاه شود .
لذا اجازه دهید عرض نمایم : فلسفه آفرینش انسان، در فلسفه عمومي خلقت همه موجودات تعريف شده است. این دو ماهيتي جداي از هم ندارند. بايد ديد كه هدف خداوند از آفرينش همه موجودات چيست تا آن گاه فلسفه آفرينش انسان و هدف اصلي آن براي ما روشن گردد.
تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد . خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمال رسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد کردن است. هر وجودی، خیر است و لازمه فیاض (بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است. خداوند در قرآن می فرماید:
«و ما کان عطاء ربک محظورا»؛(۱) «عطای پروردگارت منع نشده است».
هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.
جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت و حکمت خداست؛ به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند.
هر «بود»ی، «نمود»ی دارد. نمی شود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همان گونه که نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراین، از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است.
خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است . از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوه گر جلال و جمال خداست.
خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است. لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد. در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ زیرا عدم خلقت آن موجود، ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نکند، ناشی از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگی است و خدا از بخل، منزه است. "جود" و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت می کند. هدف نهایی تک تک موجودات و مجموعه عالم هستی، اعم از دنیا و آخرت، همین است.
در حقیقت، غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست . خداوند چون خداست، می‌آفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ زیرا وجود بهتر و ارزشمند تر از عدم است. خداوند این فیض را از عام دریغ نمی نماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدف مندی است . همچنین مسیری معین برای موجودات آن نهاده شده است . سرانجامی دقیق و محاسبه ای کامل در برابر رفتارها و کنش های اختیاری موجودات مختار، در نظر گرفته شده است.
بر این اساس، آخرت و معاد هم در همین جهت، ضرورت وجود می یابد؛ چون به شکوه بیش از پیش این مجموعه و عادلانه بودن ساختار عالم کمک می کند. این امر همخوان با روح جاودانگی طلب انسان است و بستر رسیدن به کمالات وجودی انسان را که برترین مخلوق خداوند است، مهیا می سازد.
البته این موضوع از منظر غایت فاعل و هدفی است که علت ایجاد عالم در آفرینش دارد. در کنار این امر، این عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعی دارای هدف و مقصدی است که در مسیر حرکت خود در نهایت به آن منتهی می گردد.
در پايان، براي درك حقيقت هدف خداوند تذكر اين نكته ضروري است كه ما دو هدف داریم: یکی هدف فعل و دیگری هدف فاعل. بین این دو تفاوت وجود دارد. به این مثال توجه نمایید:
صنعتگری موتوری را می سازد که قادر به حرکت با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت است. هدف این موتور که فعل صنعتگر است، رسیدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلی سازنده موتور، نشان دادن توانمندی خود یا رسیدن به شهرت و مانند آن است. با این توضیح باید گفت که فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضای ذات و صفاتش، این عالم هم مسیر و مقصدی را در پیش دارد که هدف آن به شمار می رود. اين هدف، تکامل انسان و رسیدن به غایت نهایی ذات انسانی اوست.
در آیات قرآن آزمایش (۲) و عبادت (۳) به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده است. در عین حال، آفرینش بسیاری از مظاهر خلقت مانند آنچه در زمین است، برای او تعریف شده است. (۴) از این امر می توان نتیجه گرفت که غایت حکیمانه ای که خداوند در مسیر خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهره مندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی است.

پی نوشت ها :
۱. اسراء (۱۷) آیه‏ ۲۰.
۲. ملک (۶۷) آیه ۲.
۳. ذاریات (۵۱) آیه ۵۶.
۴. بقره (۲) آیه ۲۹.

به نام خدا
به همه دوستانی که دغدغه ی شناخت خود و هدف خلقت رو دارند این دو کتاب رو معرفی میکنم:
۱.شرح مراتب طهارت از استاد صمدی آملی
۲. دروس معرفت نفس از علامه حسن زاده آملی

تلاشتون ستودنیست اما علت افرینش انسان رو توضیح ندادید از اونجا که خداوند بی نیاز است جوابتون که خدا وند ما رو افرید که عبادت کنیم مردود است

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
فلسفه آفرینش انسان، در فلسفه عمومي خلقت همه موجودات تعريف شده است. این دو ماهيتي جداي از هم ندارند. بايد ديد كه هدف خداوند از آفرينش همه موجودات چيست تا آن گاه فلسفه آفرينش انسان و هدف اصلي آن براي ما روشن گردد.
تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد . خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمال رسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد کردن است. هر وجودی، خیر است و لازمه فیاض (بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است. خداوند در قرآن می فرماید:
«و ما کان عطاء ربک محظورا»؛(۱) «عطای پروردگارت منع نشده است».
هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.
جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت و حکمت خداست؛ به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند.
هر «بود»ی، «نمود»ی دارد. نمی شود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همان گونه که نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراین، از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است.
خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است . از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوه گر جلال و جمال خداست.
خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است. لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد. در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ زیرا عدم خلقت آن موجود، ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نکند، ناشی از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگی است و خدا از بخل، منزه است. "جود" و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت می کند. هدف نهایی تک تک موجودات و مجموعه عالم هستی، اعم از دنیا و آخرت، همین است.
در حقیقت، غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست . خداوند چون خداست، می‌آفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ زیرا وجود بهتر و ارزشمند تر از عدم است. خداوند این فیض را از عام دریغ نمی نماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدف مندی است . همچنین مسیری معین برای موجودات آن نهاده شده است . سرانجامی دقیق و محاسبه ای کامل در برابر رفتارها و کنش های اختیاری موجودات مختار، در نظر گرفته شده است.
بر این اساس، آخرت و معاد هم در همین جهت، ضرورت وجود می یابد؛ چون به شکوه بیش از پیش این مجموعه و عادلانه بودن ساختار عالم کمک می کند. این امر همخوان با روح جاودانگی طلب انسان است و بستر رسیدن به کمالات وجودی انسان را که برترین مخلوق خداوند است، مهیا می سازد.
البته این موضوع از منظر غایت فاعل و هدفی است که علت ایجاد عالم در آفرینش دارد. در کنار این امر، این عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعی دارای هدف و مقصدی است که در مسیر حرکت خود در نهایت به آن منتهی می گردد.
در پايان، براي درك حقيقت هدف خداوند تذكر اين نكته ضروري است كه ما دو هدف داریم: یکی هدف فعل و دیگری هدف فاعل. بین این دو تفاوت وجود دارد. به این مثال توجه نمایید:
صنعتگری موتوری را می سازد که قادر به حرکت با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت است. هدف این موتور که فعل صنعتگر است، رسیدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلی سازنده موتور، نشان دادن توانمندی خود یا رسیدن به شهرت و مانند آن است. با این توضیح باید گفت که فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضای ذات و صفاتش، این عالم هم مسیر و مقصدی را در پیش دارد که هدف آن به شمار می رود. اين هدف، تکامل انسان و رسیدن به غایت نهایی ذات انسانی اوست.
در آیات قرآن آزمایش (۲) و عبادت (۳) به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده است. در عین حال، آفرینش بسیاری از مظاهر خلقت مانند آنچه در زمین است، برای او تعریف شده است. (۴) از این امر می توان نتیجه گرفت که غایت حکیمانه ای که خداوند در مسیر خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهره مندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی است.

پی نوشت ها :
۱. اسراء (۱۷) آیه‏ ۲۰.
۲. ملک (۶۷) آیه ۲.
۳. ذاریات (۵۱) آیه ۵۶.
۴. بقره (۲) آیه ۲۹.

با عرض سلام و خسته نباشید
بنده سوالم رو خیلی اجمالی می پرسم
هدف از خلقت انسان چیست؟ که ما با عبادت به تکامل برسیم
آیا زندگی به جبر است؟ خیر به اختیار
آیا خداوند به آینده انسان آگاه است؟ بله طبق ایات صریح قران
حالا میرسیم به سوال اصلی خدواند به آینده ما آگاهه یعنی میدونه مثلا اگه من خودمو بکشم و زنده کنم آخرسر معتاد میشم یعنی زندگی ما به جبره و حالا که خداوند آینده همرو میدونه ما کاملا محدود شده ایم. حالا اگه خداوند میدونه من قراره معتاد شم و اصلا چاره ای هم ندارم چرا پیامبر میفرسته اون که میدونه اگه صد نفر پیامبر هم بر من نازل بشن من آخر سر ایمان نمیارم دیگه حاجت ز این کار چیه
و حالا میرسیم به سوال آخر با توجه به زندگی محدود ما هدف از خلقت چیست؟

تصویر شهرسوال

با سلام خدمت شما دوست گرامي

بايد مقوله علم را از اختيار جدا کنيد . اين که خدا علم به عدم عاقبت به خيري آنها داشته دليل بر مجبور بودن آنها نيست. و براي اتمام حجت بر آنها، آنها را خلق کرد تا بتوانند آزادانه و از روي اختيار عمل کنند و مسير خود را بروند. خداوند هرگز تقدير و مقدرات کسي را بر انجام معصيت مقدر نفرموده بلکه او را آزاد خلق کرده و مي داند که با اين اختيار خود چه چيز را بر مي گزيند.

مثالي که مي توان زد مثال معلم و شاگرد است. يک معلم با سابقه و نکته بين همان روز هاي اول کلاس مي تواند بفهمد که چه کساني آخر سال قبول مي شوند و چه کساني رفوزه مي شوند و چه کساني علاوه بر رفوزه شدن باعث بر هم زدن نظم کلاس و تنبيه شدن خودشان نيز مي شوند. اما هيچ عقل سليمي نمي پذيرد حال که معلمي اين را مي داند از روز اول بگويد که آنها سر کلاس درس نيايند. بلکه مي گويد همه بيايند ولي من مي دانم که چه کساني درس خوان و چه کساني درس نخوان هستند. اين کار معلم چند فايده دارد يکي اين که به اختيار ديگران احترام گذاشته و ديگر اين که راه بهانه جويي را بر آنا بسته که موقع اعطاي مدرک و جايزه کسي از بيرون مدعي نشود که اگر من سر کلاس حاضر مي شدم حتما قبول مي شدم.

دنيا نيز همين گونه است خدا از روي لطف و مرحمت و حکمت خود هر موجودي که امکان به وجود آمدن را داشته باشد را مي آفريند و هر انساني که امکان خلق داشته باشد را خلق مي کند به او اراده و اختيار مي دهد مانند ديگران او را امر و نهي مي کند و اين انسان خودش با اختيار خودش عمل مي کند و راه نيک يا بد را مي پيمايد.

آيا اين فرعون و يزيد عقل نداشتند آيا پيامبري نيامد که آنها را به خير راهنمايي کند ؟؟ آيا اين سوء اختيار آنها به چه کسي مستند است؟؟

اصل خلقت انسان، لطفي است که از طرف خداوند نصيب او شده است. مثل اين که کسي سفره اي را پهن کند و عده اي را دعوت کند که بيايند و از غذاهاي آماده ي روي سفره ميل کنند. حال اگر در اين بين کسي با اختيار خود از اين غذا نخورد و در اثر گرسنگي عوارض جبران ناشدني پديد آيد، از اين جهت اشکالي بر ميزبان وارد نيست و نمي توان او را بازخواست کرد که چرا دعوتش کرده است، چه اين که اگر دعوتش نمي کرد و به علم خود (که فلان ميهمان از غذا نمي خورد) بسنده مي کرد، ممکن بود از طرف همان مهمان مورد مواخذه قرار بگيرد که چرا از من دعوت به عمل نياورده اي و اگر از من دعوت مي کردي من از آن غذا مي خوردم.

شايد يک معلم همان هفته اول درس وارد دفتر مدرسه شود و به مدير بگويد فلان دانش آموز آخر سال رفوزه مي شود و فلان دانش آموز اهل درس و نوشتن تکاليف است و فلاني...
هر چقدر اين معلم کار کشته تر و با تجربه تر باشد از احوالات دانش آموزان بيشتر مي تواند خبر بدهد .
آيا کسي مي تواند آخر سال بگويد فلاني که مجبور بود رفوزه شود يا فلاني اجبارا درسش خوب است چون معلم هفته اول اين را خبر داده بود؟؟!!
هرگز معلم از روي دانش خود خبري داده ولي اين منافات با اختيار آنها ندارد.

خدا مي داند که اينانسان سوء اختيار دارد يعني با اين که پيامبر مي فرستد اما باز پي حق نمي رود او پيامبرش را مي فرستد که اولا زمينه براي هدايت را فراهم کرده باشد و عملکرد آن فرد مستند به خود او باشد نه اين که به خاطر نفرستادن پيامبر باشد(حجت تمام شود) و ثانيا کساني هستند در عالم که مي خواهند از اين پيامبر استفاده کنند و هدايت شوند.

ابوبصير گويد: شخصي از امام صادق - عليه‏السلام - سؤال نمود: چرا خدا پيامبراني را به سوي بشر فرستاد؟
حضرت فرمودند: تا اينکه پس از پيامبر مردم حجتي بر خدا نداشته باشند، و تا اينکه نگويند: بشارت دهنده و بيم‏ دهنده‏اي براي ما نيامد، و تا اينکه حجت خدا بر آنها باشد، مگر نشنيدي فرمايش خداوند را که کلام خازنهاي جهنم را که بر اهل جهنم به فرستاده شدن انبياء احتجاج مي‏کنند آنجا که مي‏فرمايد:
(ألم يأتکم نذير - قالوا بلي قد جاءنا نذير فکذبنا و قلنا ما نزل الله من شي‏ء ان أنتم الا في ضلال کبير) [۱] «مگر بيم‏دهنده‏ي الهي به سراغ شما نيامد؟! مي‏گويند: آري، بيم دهنده به سراغ ما آمد، ولي ما او را تکذيب کرديم و گفتيم: خداوند هرگز چيزي نازل نکرده، و شما در گمراهي بزرگي هستيد!» [۲] .

با توجه به اين جواب ها مشخص مي شود که محدوديت انسان از قبال خدا نبوده بلکه اين انسان است که با سوء اختيار خود خود را جهنمي مي کند در حالي که خدا اراده کرده بود که اين فرد بهشتي شود و به کمال برسد.

پي نوشت ها:
[۱] سوره‏ي ملک آيه‏ي ۹ و ۸.
[۲] بحارالأنوار: ج ۱۱ ص ۳۹ ح ۳۷.

اگر خدا را منکرید، باید نه طبیعت را کار او بدانید و نه خوشبختی یا بدبختی بشر را(اصلا خوشبختی و بدبختی بدون خدا قابل درک نیست)، بلکه باید حیات را یک پدیده‌ی پوچ، بی‌حکمت، بی‌هدف و بازی یا تصور بدانید. اما خودتان نیز می‌دانید که نظام خلقت، بسیار علیمانه، حکیمانه، قانونمند و بالتبع هدفدار می‌باشد – و خودتان می‌دانید که هیچ چیزی همین‌طوری و از هیچ به وجود نمی‌آید – و خودتان می‌دانید که نه شما خالق خود و این عالَم هستی هستید و نه دیگرانی که چون شما از صفات مخلوق برخوردارند.

خداوند متعال در مورد خلقت زمین و آسمان‌ها و هر چه در آنهاست و نیز ربوبیت و رزاقیت آن، سؤالی طرح می‌کند که “عقل سلیم” به آن پاسخ درست می‌دهد و “قلب مریض”، هیچ پاسخی به جز سفسطه و شعارهای پوچ و بی‌منطق ندارد:

« أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ »

– یا آنها بی هیچ (از هیچ و بدون هیچ علت و عاملی) آفریده شده‌اند، یا خود خالق خویشند؟!

« أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا یُوقِنُونَ »

– آیا آنها آسمان‌ها و زمین را آفریده‌اند؟! (نه) بلکه آنها جویای یقین نیستند!

« أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ »

– آیا خزاین پروردگارت نزد آنهاست؟! یا بر همه چیز عالم سیطره دارند؟!

« أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ » (الطّور، ۳۵ تا ۳۸)

– یا نردبانی دارند (که به آسمان بالا می‌روند) و بوسیله آن اسرار وحی را می‌شنوند؟! (اگر) کسی که از آنها این ادّعا را دارد دلیل روشنی بیاورد!

سلام من به این نتیجه رسیدم که انسان واسه این که کاردستی خداخوشکل بشه آفریده شده وقتی مایه کاردستی درست میکنیم به فکراین هستیم که یه کاردستی خوب واینکه کارایی هم داشته باشه بسازیم پس ماهم واسه همین خلق شدیم

تصویر شهرسوال

بسم الله الرحمن الرحيم.
باعرض سلام وادب محضر پرسشگر محترم.
مقدمه: در«هدف خلقت ماچيست» دو معني ممکن است مورد نظر باشد:
۱ـ هدف خودخدااز آفرينش عالم يا انسان چه بوده و مي خواسته به چه هدفي دست يابد؟
۲ـ اين که خدا چه هدفي را براي موجودات عالم و از جمله انسان قرار داده است ؟ يعني غايت مخلوقات و از جمله انسان چيست و قرار است به کدام مقصد برسند؟
احتمال اول صحيح نيست چون خداوند کمال محض مي باشد هيچ نقص وعيبي دراونيست ؛ و هدف و غايت داشتن براي او بي معني است. لذا او خلق مي کند ، چون خالقيّت اقتضاي ذات اوست. يعني خالقيّت عين ذات اوست و فرض خداي غير خالق ، مثل فرض مربّع سه ضلعي ، فرضي است متناقض.خداوند متعال دارنه اي همه کمالات وجودي است ؛ خلق مي کند چون خالق است ؛ رزق مي دهد چون رازق است ؛ زنده و حي ّ مي کند چون محيي است و ... . اگر خدا خلق نمي کرد خدا نبود؛ چون اگر خلق نمي کرد خالق نبود؛ و اگر خالق نبود فاقد اين صفت کمالي بود؛ و اگر فاقد يکي از کمالات بود ناقص بود و اگر ناقص بود ، واجب الوجود نبود ؛ و موجودي که واجب الوجود نيست خدا نيست. لذا احتمال دوم صحيح است که خداوند انسان را آفريد که به کمال برسد وجهان را نيز براي بهره برداري انسا ن آفريد.
پاسخ:اينکه فرموديد انسان کاردستي خداوند است درست است واينکه اين کار دستي زيبا آفريده شده اين هم صحيح است چون وقتي خداوند انسان راآفريد خودرا احسن الخالقين(بهترين خلق کننده) خواند (۱)درنتيجه انسان هم بهترين مخلوق وبهترين کار دستي خداوند است اما نکته اي را که بايد توجه فرماييد اين است که آفرينش خدا مثل کار نجّار و بنّا و نقّاش و امثال آنها نيست. آفرينش خدا مثل آفرينش قوّه ي خيال ماست با اين تفاوت که خدا واجب الوجود است ولي قوّه ي خيال ما ممکن الوجود مي باشد. همان طور که قوّه ي خيال ما صور خيالي را به محض اراده کردن ظاهر مي کند ، خدا نيز به محض اراده کردن ، موجودات را ظاهر مي کند. صور خيالي ما از عدم نمي آيند، بلکه کمالات خود قوّه ي خيالند که ظهور مي يابند ؛ يعني اراده ي ماست که به صورت آن موجودات خيالي جلوه مي کنند ؛ لذا به محض اينکه اراده ي خود را از آنها برگيريم ، در اراده ي ما فاني مي شوند. مخلوقات نيز ظهور کمالات و اسماء خدا و ظهور اراده ي او هستند. صور خيالي جدا از قوّه ي خيال نيستند ؛ مخلوقات هم جدا از خدا معني ندارند. صور خيالي جدا از قوّه ي خيال و اراده نيستند ولي عين قوّه ي خيال و اراده يا جزء آنها هم نيستند. مخلوقات هم جدا از خدا نيستند ولي عين او يا جز او هم نيستند.
موجودات از علم خدا آغاز شدند و با طي مراحلي تنزّل نمودند. از عالم ربوبي به عالم جبروت و از عالم جبروت به عالم ملکوت ، و از عالم ملکوت به عالم مادّه رسيدند. لذا در عين اين که در عالم مادّه هستند در عوالم مافوق نيزحضور دارند. خداوند متعال مي فرمايد: «و هيچ چيزي نيست مگر اين که خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمي کنيم مگر به اندازه ي معلوم و معيّن». (۲) ؛ يعني هر چه در عالم مادّه است و از جمله انسان ، در ملکوت و جبروت و عالم ربوبي حقايقي غيرمادي و مجرّد دارند که فهم حقيقت آن از درک افراد تحصيل نکرده در وادي حکمت خارج است و جز با دهها سال تحصيل و تهذيب مداوم نمي توان با آن حقايق آشنا شد. آنچه در زمين و عالم مادّه است پايين ترين درجه وجود است؛ و حرکت اين عالم و موجودات آن ناشي از همين ضعف وجود مي باشد ؛ و مسير اين حرکت به سمت اصل موجودات است. هر کسي و هر چيزي از هر جا آمده به همانجا باز مي گردد ؛ و همه، ظهور اسماء خدايند ؛ لذا به عالم اسماء نيز باز مي گردند. «انا لله و انا اليه راجعون ـ ما از آنِ خداييم و به سوي او باز مي گرديم» (۳ ) و فرمود: «و الي الله ترجع الامور ـ و همه ي امور به سوي خدا باز مي گردند» (۴) ؛ و مراد از اين بازگشت به سوي خدا صرفا بازگشت به بهشت و جهنم نيست ؛ بلکه مقصود ، بازگشت اشياء ، ‌به اسماء الله است.
هر موجودي ظهور هر اسمي است به سوي همان اسم نيز محشور مي شود. لذا هدف خلقت ، بازگشت به خدا و اسماء اوست. حتي خود بهشت و جهنّم نيز ظهور اسماء خدا هستند ؛ و آيه ي « و الي الله ترجع الامور ـ و امور به سوي او بازگردانده مي شوند» شامل آنها هم مي شود. لذا بهشت و جهنّم نيز همراه با اهل بهشت و اهل جهنّم بازگشت به خدا و اسماء او مي کنند. بنابراين بهشت و جهنّم آخر سير انسان نيست.
نتيجه:اين مظهر اسما شدن وبه بهشت وبالاتر از آن راه پيدا کردن نياز خدا نيست بلکه لطفي است که در حق ما شده است ونفعش به ما بر مي گردد نه خداوند ولي در کار دستي انسان هر چه قشنگ تر شود نفعش به خود انسان بر مي گردد نه کار دستي اين تفاوت را در دقت کنيد.
من نکردم خلق تا سودي کنم///بلکه آن بربندگان جودي کنم.
منابع:
۱- المؤمنون/۱۴.
۲-حجر /۲۱
۳-بقره/۳
۴-بقره/۲۱۰

/۴۲۷۰۴۳/

سلام خدمت دوستان عزیز. من چندین احساس عجیب دارم یکی اینکه من از قیامت و تمام شدن دنیا خیلی می ترسم و نگرانم اگر کسی می تونه کمک کنه لطفا بگه که این احساس ها در سن بلوغ طبیعی هستن یا من اینجوریم و دوم اینکه من نه نماز می خونم و نه کار های خوب انجام میدم فقط کار های بد اصلا نمی کنم و دروغ کمتر می گم و خیلی نگران قضاوت شدن درر اون دنیا هستم به نظرتون این احساس ها در سن بلوغ طبیعی هست یا خیر

تصویر شهرسوال

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

نظرات