تناسخ چیست؟

تناسخ

عقیده به تناسخ، در بین گروه های مختلف رایج بوده است و رمز رواج آن، با این کلام امیر المومنین (ع) تبیین می شود:
حضرت می فرمایند: اگر باطل با حقّ در نیامیزد، حقیقت جو آن را شناسد و داند، و اگر حق به باطل پوشیده نگردد، دشمنان را طعنه زدن نماند. لیكن اندكى از این و آن گیرند، تا به هم در آمیزد و شیطان فرصت یابد و حیلت برانگیزد تا بر دوستان خود چیره شود.[۱]

معتقدان به تناسخ، علیرغم اختلافات و تفاوت های بسیاری که دارند، در بقای روح و مساله پاداش و جزا با یکدیگر مشترک هستند. و وجاهت این اعتقاد نیز از همین مساله نشات می گیرد که کاملا حق و صحیح است.
اما به جای پذیرفتن دلایل متعدد و محکم معاد، معتقدند که این پاداش و جزا، با انتقال روح از یک بدن مادی به بدن مادی دیگر متحقق می شود. و دلیل قانع کننده و منطقی ای نیز برای ادعای خویش ندارند.
برای بطلان تناسخ، علاوه بر دلایل اثبات کننده معاد، می توان به طور مستقیم تناسخ را ابطال نمود که در ذیل یکی از این دلایل را تقدیم می کنیم:
هنگامی که جنینی به مرحله ی دریافت روح می رسد، سه احتمال مطرح است؛ یا روحی از سوی خدا به او افاضه می شود؛ یا روح شخص دیگری ـ که مرده ـ به آن تعلّق می گیرد؛ یا هم خدا روحی به او افاضه می کند، هم روح شخص دیگر به آن تعلّق می گیرد.
احتمال سوم باطل است؛ چون لازم می آید که یک نفر، در آن واحد دو نفر باشد؛ و یک بدن را دو روح تدبیر نماید؛ که این امر موجب نابودی بدن می شود. نیز به علم حضوری می یابیم که ما یک نفریم نه دو نفر.
احتمال دوم نیز باطل است. چون مستلزم ترجیح بلامرجّح می باشد. اگر جایز است که روح کس دیگری به این جنین تعلّق گیرد، چرا این روح تعلّق گرفت و نه آن روح و نه روح سوم و چهارم و ... . این جنین اگر ذاتاً قابلیّت دریافت هر روحی را دارد، پس چرا این و نه آن؟ پس اگر یکی از این روحها به آن تعلّق گیرد، ترجیح بلامرجّح خواهد بود که امری است محال. چون ترجیح بلامرجّح در حقیقت مستلزم وجود معلول است بدون علّتش.
همچنین از یک طرف ـ طبق ادّعای تناسخیّه ـ جایز است که روح شخص دیگری به این جنین تعلّق گیرد و از طرف دیگر جایز است خدا روحی را به آن جنین افاضه کند. حال چرا از بین این دو حالت، اوّلی ترجیح یافت نه دومی. حال آنکه دومی با فیّاضیّت خدا سازگارتر است. پس در این حالت نیز ترجیح بلامرجّح لازم می آید یا ترجیح مرجوح ، که هر دو محال می باشند.

[۱]. خطبه ۵۰ نهج البلاغه.

دیدگاه‌ها

تصویر hbhadi

سلام
من این کلمه را چند روز پیش شنیدم اما در طول زندگی بارها مسائلی اتفاق می افتاد که (مثلا شما یک تصویر را میبینید و می گویید چقدر اشناست ، شاید به دلیل اینکه قبلا آن به شکل دیگری یا در جای دیگری دیده اید )حالا یکی از دوستانم به طور اتفاقی این مسئله را برای من باز کرد و گفت معنیش تناسخ است . اما این مسئله برای من مهم شد و با تحقیقات اندکی که این چندروز انجام داده ام به این نتیجه رسیده ام که این فرضیه رد شده و بدرد بودایی ها و هندولیسم میخورد چون ما در اسلام و به کمک قرآن (راهنمای همیشگی که با وجود پیشرفت های بسیار علم هیچ گاه تاریخ آن نمی گزرد) دید واضح تر و یک جواب دهنده زنده تر از هر ادم زنده و با علمی داریم . اما درباره تناسخ و چیزهایی که شنیده بودم و دلیل بیان کننده های آن میخواستم یک شک کوچک در باره چگونگی آن را مطرح کنم که میتوانم بگویم حد وسط احادیث و صحبت این افراد است و خواستم درستی یا نا درستی آن را بپرسم ! البته جواب خودم راهم می نویسم تا بهتر کمکم کنید . ممنون
۱-بعضی از این افراد می گویند :هر انسانی به گونه ای خلق شده یکی در رفاه یکی در سختی ، یکی به صورت سالم و یکی به صورت معلول ، پس نعوذوبالله عدالت خدا کجا میرود ، پس به وسیله تناسخ این عدالت اجرا می شود ؟
من در پاسخ به این سوال میگفتم در آخرت و اگر آخرت نبود این عدالت زیر سوال میرفت ، در آخرت پاداش کسانی که سختی بیشتری کشیده اند بیشتر است
۲- بعضی هم می گویند : انسان هدفی بزگی دارد که با انجام وظایف و اهداف کوچکتر به آن میرسد یعنی وقتی هدف اول را انجام داد هدف بعدی و ماموریت بعدی به او سپرده می شود تا به هدف و کمال خود برسد (قانون دارما) ، و شاید نیاز باشد که به شکل های مختلفی زندگی کند تا ماموریتش تکمیل شود ؟
البته این نظریه خیلی منطقی نیست و به نظرم انسان در طول عمر خود می تواند به کمال برسد (کمال = حدی که برای انسان آن دوره مشخص شده ) و انسان با رسیدن به آن وظیفه خود را انجام داده و انسانهای بعد از او وظیفه رسیدن به هدف بالاتر را را دارند و الی آخر...

حالا میخواستم بپرسم با توجه به این که خدا روح افراد را دوباره به دنیا باز نمی گرداند ، می توان گفت بعد از اینکه قیامت اتفاق افتاد دیگر روح بازگشتی ندارد و قبل از ان می تواند به شکل دیگری موجود شود تا وظیفه خود را انجام دهد و به هدفش برسد .؟ و همانطور که قرآن اشاره کرده با رسیدن قیامت دیگر این اتفاق رخ ندهد و فرصت تمام شده باشد ؟
خواهشمندم بطور کامل پاسخ دهید و در کل نظر درست نسبت به قانون دارما - قانون کارما و قانون جذب (همان مستند راز) چیست ؟ البته گفته میشود هر سه قانون از قانون اصلی یا همان قانون انتقال انرژی است
این سوالات برای من بسیار مهم است و از اینکه شما تا حدی در این باره کمکم می کنید ممنونم
موفق باشید.

تصویر soalcity

سلام
همانگونه که فرمودید، تناسخ اشکالات متعددی دارد، در ضمن آنکه هیچ دلیل منطقی ای ندارد، چون آنچه شما بدان اشاره کردید، دلیل عام تر از مدعاست، آن دلیل فقط می گوید همه چیز در همین دنیا تمام نمی شود، اما نمی تواند اثبات کند که بعد از مرگ چیست. حال انکه ما برای اندیشه معاد دلایل متعدد داریم. خصوصا که بازگشت به دنیا، یعنی حضور مجدد در همان دنیایی که محدودیت های سابق را همچنان دارد

و اگر بحث گذراندن مراحل مختلف توسط یک انسان است، می بینیم انسان ها در همین عمر دنیایی سیر بسیار گسترده ای دارند و مقایسه تفاوت انها گستردگی سیر را نشان می دهد، از دنائتی که امثال چنگیز و هیتلر به آن رسیدند تا اوجی که ائمه معصوم را در ان می بینیم

اون مبحث بالایی که گفتین وقتی وارد یه جایی می شیم و حس می کنیم قبلا اون جا بودیم یا این صحنه یه صحنه ی تکراریه، مربوط به یه بحث خیلی پیچیده تری می شه به اسم عالم ذر.
شما تصور کن مثلا نظریه تناسخ صحیح باشه و یه روح مجرب وارد یه کالبد دیگه بشه. خب قطعا اتفاقات جدیدی برای اون روح و کالبد می افته و این حس در اون انسان به وجود نمیاد.
عالم ذر عالمی هست که خیلی از مراجع تقلید به اون اشاره کردن و یه موضوع کاملا تایید شده هست. عالم ذر عالمی بوده که ما قبل از این که به این دنیا وارد بشیم در اون زندگی کردیم. اطلاعات زیادی دارم ولی به درست بودنش اطمینان ندارم.
بعدشم قرآن مستقیم می گه که انسان بعد از مرگ نمی تونه برگرده به دنیا... مرگ هم یعنی کشیده شدن روح از جسم توسط خدا. یعنی هیچی از یه انسان باقی نمیمونه تو زمین. و نظریه تناسخ دقیقا رو به روی این قرار می گیره! می گه یه فرصت دیگه برای زندگی هست.
حتی اگه تناسخ بگه: روح رو وارد یه کالبد دیگه می کنیم تا اون روح بیشتر عذاب بکشه، از نظر من غلطه. زیرا تو روز قیامت بابت کارامون جواب پس می دیم و اگه کسی دچار مسخ(تناسخ) شده باشه دو دور گناه کرده و این عادلانه نیس!
این نظر من بود و برای تک تک حرفام دلیل دارم.
یا علی

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
چنان که اشاره نموده اید در این که انسان از عالم ذر به عالم دنیا آمده و روزی از دنیا به عالم برزخ و سپس به عالم قیامت منتقیل می شود تردیدی وجودی ندارد اما در باره مسله تناسخ باید گفت :
اسلام بازگشت ارواح به دنیا برای انجام کارهای خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستی با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد می‌کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بی باک تقاضای حیات دوباره می­کنند و می­گویند: پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند .شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودیم ،در حیات آینده انجام دهیم و نقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده می‌شود :نه چنین است، این کاری است ناشدنی و سخنی است بی اساس که گوینده می‌گوید و به آن ترتیب اثر داده نمی­شود. از پی مرگ اینان عالم برزخ است تا روزی که قیامت فرا رسد و از قبرها بر انگیخته شوند. (۱)
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان­ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان‌های فاسد و گناهکار به تناسب ملکات نفسانی آنان یکی از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطی به بازگشت به دنیا ندارد، در حالی که به نظر تناسخی­ها برای قیام قیامت، رسیدگی به حساب ها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عذاب عالم آخرت جائی باقی نمی­ماند، زیرا می­گویند اکثر قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز می­گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در دنیا می­بینند. چنین نظریه ای منافی با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده­اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد :درباره کسانی که قائل به تناسخ­ اند، چه می‌فرمایی؟
فرمود:« کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدای تعالی کفر آورده ،بهشت ودوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است». (۲)
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرمود: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمی است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبی بیرون رود و در قالب دیگری وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده ،بازگشتن در قالبی برتر و نیکوتر در عالی ترین درجه دنیا خواهد بود . اگر بدکار یانادان بود، در پیکر بعضی از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طی می‌شود، مستقر می‌گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه ای که شب ها پرواز می‌کنند و به گورستان‌ها علاقه و انس دارند جای می‌گیرد».(۳ )
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهی و موجب کفر به خدا و نفی معاد و انکار ثواب وعذاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمی نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلی بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازی فیلسوف معروف می‌گوید:
«دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد ،محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد ،صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند ،بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته ،به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». (۴)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد ،نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند، بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.(۵)
در قرآن می‌فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».(۶ )
چگونه به خداوند کافر می­شوید، در حالی که شما اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را می­میراند و بار دیگر شما را زنده می­کند؛ سپس به سوی او باز می­گردید.
این آیه از جمله آیات متعددی است که عقیده به تناسخ را صریحا نفی می­کند، می­گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و این حیات همان زندگی در رستاخیز و قیامت است . به تعبیر دیگر آیه می­گوید:
شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید:
نخست مرده بودید (در عالم موجودات بی جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس می­میراند و بار دیگر زنده می­کند (که قیامت است). حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده ،«عود ارواح » می‌نامند، از نظر قرآن باطل و بی اساس است.(۷)
پی‌نوشت‌ها:
۱ .سفینة البحار، ماده نسخ.
۲ .احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۸۹.
۳ .مومنون(۲۳) آیه ۱۰۰.
۴. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۵. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.
۶. بقره (۲) آیه ۲۸.
۷. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۶۴ .

من هم این روزا درگیر این تناسخ شدم وبهش فکر میکنم برام گنگه تا حدی قبول دارم اینکه میگن تواگر تو بچگی بمیری میری بهشت پس عدالتش کو؟شاید اگر میموندی جنایتکار بودی وفلان...وبرعکس یک نفر ۸۰سال عمرکنه تجربه کنه بره جهنم بخاطره گناهاش پس کاش همه ی ما توبچگی بمیریم دیگه ولی خودم جواب خودم ومیدونید چی میدم؟ میگم خدا به ما قدرت اختیار داده که فکر کنیم وانتخاب راه درست پس ما مسئولیم ولی واقعا تکلیف اون کودکی که میمیره چیه؟شاید اونجا مورد آزمون قرار میگیره نه؟؟؟ لطفا من وآگاه کنید

تصویر پاسخگوی اعتقادی

کودکان چون تکلیفی برعهده آنان نیست، گناهی برای آنان ثبت نمی‏شود، در نتیجه عقوبت و مجازات نمی‏شوند. حال اگر از خانواده‏ای مسلمان باشند، به دنبال پدر و مادر و خویشان به بهشت خواهند رفت. اگر وابسته به کفار و ظالمان باشند، مسلّم است که عذاب نخواهند شد. برخی گفته‏اند در جایی بین بهشت و دوزخ هستند و شاید مشمول عفو و رحمت الهی شده و داخل بهشت شوند.
در کتاب شریف کافی روایاتی درباره اطفال آمده، در بعضی آمده است: "اطفال مؤمنان و کفار ملحق به پدران خویش خواهند شد" در برخی آمده است که "علم آن را به خدا واگذارید" یعنی درباره آن سؤال نکنید؛ خدا بهتر می‏داند با آنها چکار کند".(۱)
در برخی روایات درباره اطفال شیعیان آمده است که در عالم برزخ فاطمه زهرا(س) آنان را تربیت می‏کند.(۲)
پی‏نوشت‏ها:
۱ . کلینی، کافی، ج ۳، ص ۲۴۸.
۲ . بحارالانوار، ج ۵، ص ۲۸۹ و ج ۶، ص ۲۲۹؛ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۳۲.

اون که یه صحنه رو میبینین و بنظرتون از قبل آشنا میاد، بهش میگن رویای صادقه و ربطی به تناسخ نداره! دنیای ما یه هولوگرام بزرگه، که توی این هولوگرام نظم یا آگاهی رو به دو دسته تقسیم میکنند یکی از دسته ها میشه اگاهی مستتر، شما توی خواب به اگاهی مستتر دست پیدا میکنی بنابراین میتونی یه صحنه هایی از اینده یا گذشته رو ببینی! این عمل فقط تو خواب انجام میشه مگر انسان های توانمند ک در حالت عادی میتونن به نظم مستتر دست پیدا کنند:)
پیشنهاد میدم کتاب جهان هولوگرافیک رو بخونید!

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام .
به هر حال مسئله رؤیا و خواب دیدن، همیشه از مسائلى بوده است که فکر افراد عادى و دانشمندان را از جهات مختلفى به خود جلب کرده است.

تصویر hbhadi

سلام
این پیام رو فقط جهت اطلاع مینویسم.
بابت پاسخ دهی و وقت گذاشتن شما ممنونم .
اما فکر می کردم پاسخ قویتر و کاملتری دریافت کنم آخه در نگاه اول این سایت رو آشنا به مسائل دینی و احکام و مسائل سنگینی مثل همین مطلب دیدم فکر می کردم به منبع قوی از افراد متصل است و میخواستم این سایت رو به عنوان یه پاسخگوی همه فن حریف به دوستانم معرفی کنم ، اما دیدم بعضی پیام ها که مشکل خاصی هم نداشت به کلی حذف میشن یا جواب کاملی داده نمیشه و ...
من نظرم نسبت به سوالی که پرسیدم تقریبا منفی بود اما خواستم مطمئن بشوم .دلایلی که شما گفتین دلایل خوبیه اما در طرف مقابل هم دلایلی ارائه می شود مثلا وقتی دلایل قرآنی را به دوستم اشاره میکنم میگوید برای اثبات قرآن از قرآن کمک میگیری؟؟
خیلی مهم نیست به هرحال بازم هم تشکر میکنم
البته بازم بعضی وقتا به سایتتون سر میزنم چون مطالب مفید هم داره . بابت زحمتی که میکشید ممنونم . امید وارم موفق باشید .

تصویر p_qurani

سلام. دوست عزیز هر سوال یا ابهامی دارید به طور مشخص بیان کنید تا در اسرع وقت کارشناس پاسخ دهد. ضمن اینکه بفرمایید دقیقا کدام سوال یا اظهار نظر شما حذف شده است .

سلام خسته نباشید.من امید هستم از کرمانشاه.توی منطقه ما مردم یارسان کاملا به این مسئله اعتقاد دارند. ولی من سوالم آینه اگر ما کل موجودات جهان از آدم و گیاه و... را ده نفر فرض کنیم ویکی از آنها فوت کند ،جمعیت نه نفرميشود .روح این فرد به جسم جدیدی که به دنیا می آید حلول میکند و جای قبلی را میگید. در این صورت باز هم جمعیت باید همان ده نفر باقی باشد که عملا میبینیم اینگونه نیست.در این صورت چگونه با اعتقاد به تناسخ می توان افزایش جمعیت را توجیه کرد. خیلی دوست دارم نظر شما رو هم بدونم بسیار ممنونم.

تصویر سید پاسخگو

باسلام

آنچه به عنوان باور آن مردم مطرح نموده اید کاملا نادرست .

چون این پندار همان تناسخ است که از هر نظر مردود است برای تبین نادرستی مسله تناسخ باید گفت:
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا به جهت آنکه در مقابل عقیده به معاد و رستاخیز انسان و حیات بعد از مرگ قرار دارد، مخالف دین اسلام است.
این عقیده نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى است، بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله­اى از قوه به فعلیت مى­ رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد، محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد، صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند. بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته، به ماده منى و جنین تعلق بگیرد». (۱)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد، نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى درون خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا محال است.(۲)
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون؛(۳)
چگونه به خداوند کافر مى­ شوید در حالى که اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى­ میراند و بار دیگر شما را زنده مى­ کند؛ سپس به سوى او باز مى­ گردید».
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى­ کند، و مى­ گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است . به تعبیر دیگر آیه مى­ گوید:
مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید:
نخست مرده بودید(در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد(که مربوط به عالم برزخ است) سپس مى­ میراند و بار دیگر زنده مى­ کند (که قیامت است). حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح » مى نامند، از نظر قرآن باطل و بى اساس است.(۴)
عموم فرقه­ های اسلامى در این عقیده متفق اند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد بر اساس مکتب پیامبران الهی با مرگ انسان روح آدمی از بدن جدا شده، به عالم برزخ منتقل می‌گردد و در آن سرای، به حیات خویش ادامه می‌دهد. اگر از نیکان باشد ،به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم می­ شود و اگر از بدان باشد، به کیفر کارهای ناپسند خویش می­ رسد، تا زمانی که قیامت شود. طبق مکتب پیامبران (ص)، قضای الهی بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگی جدیدی را در این جهان آغاز نکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت شکل گرفته و به سرای جاودان آخرت منتقل شود. دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است، محکوم ساخته ­اند. تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه» بودند که از این عقیده طرفدارى مى­ کردند و امروزه وجود ندارند.
منشأ این عقیده هندوها و برداشت هائی است که عرب از فلسفه آن­ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.(۵)
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده، ریشه آن در ادیان باستانى آنها وجودداشته، اکنون نیز موجود است. سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است. به گفته شهرستانى(نویسنده ملل و نحل) این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است.(۶)

در هر حال از نظر ادیان آسمانی این تفکر جایی نداشته و به کلی مطرود است، چنان که در روایتی نقل شده:
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد: درباره کسانی که قائل به تناسخ­اند، چه می‌فرمایید؟ فرمود:« کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدا کفر آورده ،بهشت ودوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است». (۷)

قرآن کریم تصریح می‏ کند که انسان پس از مرگ، دیگر به دنیا باز نمی‏ گردد:
حتی اذا جاء احدکم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحاً فیما ترکت کلّا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛ (۸)
تا زمانی که مرگ هر یک فرا رسد، در آن حال آگاه و نادم شده گوید: بارالها! مرا به دنیا بازگردان تا شاید به تدارک گذشته عملی صالح به جای آورم. به او گفته می‏ شود که هرگز نخواهد شد و این کلمه‏ ای است که او از روی حسرت می‏ گوید و از عقب آن ها عالم برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند.
از این آیه استفاده می‏ شود که انسان پس از مرگ، دیگر به دنیا باز نمی‏ گردد.
پی‌نوشت‌ها:

۱. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۲. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفى، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.
۳. بقره (۲) آیه ۲۸.
۴. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۶۴ به اختصار.
۵. ناصر مکارم، عود ارواح، ص ۴۶.
۶. همان، ص ۱۲.
۷ .احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۸۹.
۸. مؤمنون (۲۳) آیه ۹۹ و ۱۰۰.
موفق باشید.

تصویر hbhadi

سلام
بازم بابت پاسخ دهی شما ممنونم،دنیا با این عقل محدود ما انقدر جای سوال داره که شاید بهتر باشه وقتی برای فکر کردن به این موضوعات مبهم ندهیم.
نظری که گفته بودم حذف شد در باره موضوع(آیات قرآن که درباره امام زمان(عج) است، کدام هاست؟) بود که خیلی هم مهم نیست که حذف شد ، شاید نظر جالبی نبوده .
به هر حال بازم تشکر می کنم موفق باشید.

تصویر سید پاسخگو

با سلام
در ابتدا باید گفت: با تشکیل حکومت عدل گستر مهدوی فلسفه امامت را به منصه ظهور می رساند. قران کریم در این باب نکته های ژرفی مطرح نموده از جمله فرمود:
- «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»؛ (۱) «ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم».
امام على فرمود: «دنیا پس از چموشى و سرکشى - همچون شترى که از دادن شیر به دوشنده‏اش خوددارى مى‏ کند و براى بچه‏اش نگه مى‏ دارد - به ما روى مى‏ آورد... . سپس آیه "وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ" را تلاوت فرمود». (۲)
ونیز فرمود: - «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»؛ (۳) «در زبور، پس از تورات نوشته ایم که زمین را بندگان شایسته من به ارث مى برند».
با توجه به این گونه آیات، به طور مشخص این نکته معلوم گردید که اصلی ترین راز و فلسفه مهدویت این است که عدالت در عرصه های مختلف هستی ‌گسترش یافته و زمین در سایه عدل کلی قرار می گیرد. این امر، همان حقیقتی است که با بعثت انبیا آغاز شده و با ظهور حضرت مهدی تکمیل می‌گردد؛ یعنی نهال این آرزو و هدف متعالی به دست انبیا به خصوص مقام ختمی مرتبت نگاشته شده و در زمان حضرت بقیةالله به بار می‌نشیند. قرآن کریم در این باره سخن زیبایی دارد و فرموده: «لقد أرسلنا رُسلنا بالبیّنات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقول الناس بالقسط»؛(۴) «پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آن ها کتاب و میزان فرود آوردیم تا مردم به قسط و عدل برخیزند».
بر اساس این آموزه متعالی قرآن، معلوم می‌شود که هدف نهایی بعثت انبیا، پدید آوردن شرایطی در جامعه بشری بوده است که آدمیان هر کدام به نوبه خود بتوانند بر پا کننده قسط و عدل باشند. این مهم، حقیقتی است که در زمان ظهور مهدی به عنوان آخرین حجت الهی و جانشین خاتم انبیا به طور کامل عینیت خواهد یافت. درختی عدل‌گستر در زمان حضرت مهدی به بار می‌نشیند؛ هرچند نهال آن به دست انبیا (ع) کاشته شده است. (۵)
گفتنی است که این نکته مهم که آدمیان به حدی از رشد و کمال برسند که هر کدام اقامه کننده قسط و عدل باشند، چیزی نیست که به آسانی قابل تحقق باشد؛ سال‌ها باید بگذرد تا اندیشه آدمی به آن حد از کمال برسد که در پرتو هدایت رهبر آسمانی و قدسی خود اقامه کننده قسط و عدل باشد. بی‌تردید، آن مهم در زمان پیامبران دست نیافتنی بود؛ ولی در عصر ظهور حضرت مهدی دست یافتنی خواهد شد. از این رو، عصر مهدی، ظهور و تجلی کامل دین ختمی مرتبت و تحقق عدل کلی و جهانی است. این سلسله (امامت) باید تا قیامت و آخر دنیا ادامه داشته باشد.
بنا به روایات رسول خدا جانشینان معصوم ایشان دوازده نفرند. تا قیامت وظیفه هدایت و امامت را عهده دارند و آنان عبارتند از علی بن ابی طالب و یازده فرزند معصومش که آخرین آن ها(یعنی دوازدهمین امام ) که فرزند امام حسن عسکری است، بعد از وفات پدر تا قیامت زنده بوده و بعد از غیبتی طولانی ظاهر می شود. عدل و داد را در جامعه بشری حاکم می گرداند. اگر چه نام حضرت مهدی (ع) در قرآن نیست، ولی صفات و خصوصیات حکومت او در قرآن وارد شده است. برخی از قرآن پژوهان حدود صد آیه از قرآن را به امام زمان و مسایل مربوط به آن حضرت تاویل وتفسیر کرده اند. همین امر برای اثبات مسایل مربوط به امام زمان و فرهنگ مهدویت کافی است.
افزون بر آن اصولا قرآن در معرفی افراد، مصالح عالی را در نظر می گیرد. گاهی مصالح ایجاب می کند تنها به صفات افراد بپردازد، چنان که درباره حضرت مهدی (ع) جریان از این قرار است که: اولا: تشکیل چنین حکومتی، در مواردی صریحا و در موارد دیگر به طور اشاره در قرآن وارد شده است. آیاتی که در سوره توبه و صف از انتشار و گسترش اسلام در سطح جهانی نوید می دهد، مانند: « تا آن را بر همه ادیان پیروز سازد »، اشاره به تشکیل این حکومت است. زیرا مفسران گویند: مضمون این آیه را که پیشگویی از گسترش فراگیر و همه جانبه اسلام در سطح جهان است، هنوز تحقق نپذیرفته است. تنها در حکو مت آرمانی امام زمان محقق خواهد شد از این گذشته، در آیه ۱۰۶ سوره انبیاء می فرماید:
در زبور نوشتیم که بندگان شایسته من ، وارث زمین خواهند بود. آیه نوید می دهد که صالحان، وارثان زمین خواهند بود و حکومت جهان را به دست خواهند گرفت، هنوز این وعده الهی تحقق نپذیرفته است. در زمان ظهور امام زمان تحقق خواهد یافت.

پی‌نوشت‌ها:
۱. قصص (۲۸)، آیه ۵.
۲. ناصر مکارم، تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران، بی تا.ج ‏۱۶، ص ۱۸.
۳. انبیا (۲۱)، آیه ۱۰۵.
۴. حدید (۵۷)، آیه ۲۵.
۵. محمد امین صادقی، آموزه‌ مهدویت در عرفان اسلامی،نشر علمی فرهنگی، تهران، ۱۳۸۶ ش. ص ۱۳۳.
موفق باشید.

سلام نظر من در مورد تناسخ
خداوند در قرآن مجید فرموده هدف انسان از زندگی رسیدن به کمال است و کمال چیست کمال هموان خداوند است بالاترین درجه روحانیت یعنی انسان باید طوری زندگی کند که پاک و مطهر شود و دوباره ان روح مقدس که خداوند در ما انسانها دمید به سوی خداوند برگردد و این امر در یک دوره از زندگی انسان نمی تواند محقق شود ما میانگین عمر یک انسان ۷۰ سال میگیریم ایا انسان در این مدت خدار کامل شناخت و به کمال رسید تا به سوی خداوند برگردد از نظر من به هیچ وجه نمی توان در این مدت کوتاه به این درجه رسید مانند کودک ۷ ساله ای که وارد کلاس اول ابتدایی می شود و علم یاد می گیرد در سال اول الفبای علم را یاد میگیرد ودر سالهای بعد علمش بیشتر میشود البته به تلاش خود شخص هم بستگی دارد هرچه تلاش بیشتر باشد علم بیشتری یاد میگیرد و همان طور در مورد شناخت خداوند انسان در دوره اول زندگی خدا را می شناسد و در دوره های بعدی شناختش کاملتر میشود و در مورد جسم انسان و روح. جسم همانند ماشین برای راننده است و ماشین را راننده کنترل میکند و به هر سو که میخواهد هدایت می کند و هر وقت ان ماشین فرسوده شد ماشین دیگر اختیار میکند و روح هم همانطور برای شناخت خداوند جسم بارها جسم خود را عوض میکند تا در مسیر شناخت خدا دوره های را بگذراند و ممکن است هزاران سال طول بکشد و نظزات دیگری که در اینجا نمیشود توضیح داد

تصویر پاسخگو

باسلام وتشکر .
اولا- یکی از مشکلات تناسخ که مهم ترین نقض ونقد آن تلقی می شود مسله تعارض آن با تکامل است چون تناسخ در واقع بر گشت از فعلیت به قوه است ،لذا فلاسفه بزرگی همانند ملاصدرا تناسخ را دارای تنافی و تضاد با اصول معین فلسفی و عقلی تکامل دانسته، آن را نامعقول خوانده اند؛ مثلاً صدر المتألهین تناسخ را با دیدگاه فلسفی خود در مورد نفس انسان و کیفیت ارتباط نفس با بدن در تعارض دیده، می‌گوید:
«دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین، وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد، محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه، صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند. بنابراین، محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته، به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». (۱)
تبیین دقیق این نظریه، مبتنی بر بررسی مبادی و مقدمات فلسفی آن و دیدگاه های مختلف در مورد نفس و چگونگی ارتباط آن با بدن و امکان ایجاد یک بدن جدید بدون همراهی نفسی جدید در کنار آن است که به صرف مقبول و جالب بودن و پسندیده به نظر آمدن بازگشت روح در بدنی جدید، نمی تواند به آسانی ما را متقاعد کند که پس دیدگاه تناسخی دیدگاه معقولی است.
در تناسخ، مشکل اصلی این است که روح و حقیقت وجودی یک انسان پس از طی کردن مراحل نقص نباتی و حیوانی و رسیدن به درجات کمال انسانی، مجددا عقب گرد کرده، به مرتبه گذشته برگردد؛ یعنی از فعلیت به قوه برگردد و این، حقیقتی است که با مسلمات علوم عقلی و مبانی فلسفی در تضاد و چالش است.
ثانیا - قیاس تکامل روح وسیر الی الله به کودک ومدرسه قیاس مع الفارق است چون کودک در مدرسه در پی تحصیل علوم حصولی است که در بشتر زمان حاصل می گردد ومدت ظرف زمانی در حصول آن نقش تعیین کننده دارد . در تبیین فلسفی این نکته باید گفت : سیر الی الله حرکت در مقوله جوهر است ونه حرکت در مقوله متی (زمان) پس کمیت زمانی در آن سیر متعالی نقش ندارد چه بسا در کوتاه ترین زمان ممکن انسانی توفیق صعود از فرش تا عرش نصیبش گردد چه رسد به یک عمر مثلا ۷۰سالگی .
در تبیین سیر جوهری بدین بیان دقت نماید :
اگر بخواهیم مسله حرکت جوهری را در قالب یک بیان انسان شنا ختی بیان نمایم این تحلیل ملاصدرا زیبا وآموزنده است که می گوید : نفوس انسانی در فرایند تکاملی خود بر اساس حرکت جوهری و فطره ثانوی انواعی مختلف شده،تحت جنس‌های چهارگانه قرار می‌گیرند، زیرا انسان در دنیا بر سر چهار راهی قرار دارد و به ناچار باید یکی از چهار مسیر را بپیماید:
اگر در مسیر درست و صراط مستقیم حرکت نمود و ملکه معرفت، تقوا، طهارت در وجود او ایجاد شد ،بالاخره در مسیر فرشته خوی تکامل می‌یابد و کامل می‌شود . صورت نفس و جان او فرشته خو می‌شود و نوعی از انواع فرشتگان می‌گردد.
اگر در مسیر مکر، حیله، جهل مرکب سیر نمود، بالاخره ملکه شیطنت بر او غالب شده ، نفس او صورت شیطانی پیدا می‌کند . در همان جهت حرکت می‌کند و کامل می‌شود.
اگر در مسیر شهوت و امور شهوانی و حیوانی رشد کرد و ملکه حیوانیت در او ایجاد شده، نفس او صورت بهیمیت پیدا نموده . در همین راه کامل می‌شود و یک حیوان تمام عیار می‌گردد.
اگر در مسیر سبعیّت و درنده خویی حرکت کرد، یک درنده کامل می‌شود و صورت سبعیت پیدا می‌کند. چه بسا افرادی باشند هم در مسیر شهوت و هم در مسیر غضب حرکت نموده و در هر دو آن کامل گردد. در این صورت او یک حیوان درنده خواهد شد. چه بسا چندین ملکه شیطانی، بهیمی، سبعی با انواع صفات حیوانی و شیطانی در او ایجاد شود که موجود شگفت‌انگیز گردیده ، چندین صورت و ملکه در وجود او شکل می‌گردد و نوعی خاص می‌شود که حتى در میان حیوانات هم آن گونه حیوانی وجود ندارد.مثلاً خنزیر ،سگ صفت و یا الاغ ، گاو صفت می‌گردد.(۲)
بر اساس این رویکرد صدرالمتألهین معلوم می‌شود که انسان‌ها مدام در حال پیشرفت و حرکتند، ولی هر کسی در مسیر خاص حرکت نموده ، در کمال ویژه‌ای به فعلیت می‌رسد و کامل می‌شود. یکی فرشته‌منش، دیگری درنده‌خو و دیگر بهیمه‌ صفت و یا ابلیس‌ صفت بار می‌آید و در همان جهت کامل می‌شود.
حال با توجه به این بیان مشخص شد که این فرایند بسته به مقداری زمانی نیست یعنی کمیت زمانی در شکل گیری این فرایند نقشی ندارد . چه این که بدیهی است که تناسخ با این فرایند در تضاد است چگونه ممکن است که فردی از آن حالت که در آن به فعلیت رسیده دو باره برگردد و از نو به حرکت تکاملی خود ادامه دهد .؟؟!!
سوماً - بر خلاف تصور شما رابطه روح با بدن رابطه ظرف و مظروف نظیر آبی که در ظرف ریخته می شود ویا ماشین وراننده و امثال آن نیست ، بلکه رابطه روح و بدن رابطه محیط و محاط است . روح به دلیل تجردش بر بدن احاطه دارد
انسان موجود مرکب از دو پدیده است که یکی مجرد و دیگر مادی است. به اصطلاح و ترکیب آن دو اتحادی است و نه انضمامی.
معنای این که ترکیب روح و بدن یک ترکیب اتحادى است ،نه انضمامى آن است که ؛ روح و بدن به یک وجود موجود هستند . بر اثر این ترکیب است که حقیقتى به نام انسان شکل مى ‏گیرد. روح بی ‏بدن نمى‏تواند به هستى خود ادامه دهد و بدن هم بى‏روح نمى‏تواند موجودیت خود را حفظ کند. از این رو مى‏گوییم ترکیب روح و بدن ترکیبى است که بدون آن نمى‏توانند موجود باشند؛ و براساس این ترکیب است که این دو موجود مى‏شوند و وجودى یگانه مى‏یابند.
در ترکیب انضمامى، دو چیزى که موجود هستند و هستى آنها مستقل از یکدیگر است. به هم متصل شده، با هم ترکیب مى‏شوند. یعنى این طور نیست که آن دو موجود بر اثر این ترکیب به عالم هستى باریابند؛ بلکه آن دو، هستى مستقل از یکدیگر دارند و ما فقط با یک ترکیب میان آن دو، پیوند حاصل کرده‏ایم. اما در ترکیب اتحادى، مانند روح و بدن، آن دو به حدى با هم یگانه گشته‏اند که به یک وجود موجودند .این طور نیست که نخست بدنى موجود شود و آن گاه روحى جدا از آن؛ و سپس ما این دو را به هم پیوند بزنیم و ترکیب کنیم؛ بلکه با وجود انسان، روح و بدن موجود مى‏شوند . اصلاً در پرتو این ترکیب است که آن دو به عالم هستى قدم مى‏گذارند.
در ترکیب اتحادى، باید دو موجودى که به یک وجود موجود مى‏شوند، داراى مرتبه یکسانى باشند؛ یعنى، اگر یکى در مرتبه قوه و استعداد محض بود و یکى در مرتبه فعلیت، نمى‏توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت؛ چرا که این دو بر اثر ترکیب یکى مى‏شوند و این یگانگى در حدى است که به یک وجود موجودند و نمى‏توان موجودى را که در مرتبه قوه بوده، وجودش ضعیف‏تر از فعلیت و پایین‏تر از آن است با مرتبه فعلیت که وجودش قوى و بالاتر است، ترکیب اتحادى نمود. مرتبه پایین در عین پایین بودن نمى‏تواند بر اثر ترکیب به مرتبه بالا ارتقا یابد؛ چنان که مرتبه بالا نیز - در عین بالا بودن - نمى‏تواند بر اثر ترکیب به مرتبه پایین تنزل کند. از این رو، ترکیب اتحادى یک موجود بالقوه با یک موجود بالفعل محال است. و ترکیب بین نفس و بدن اتحادی است واین نوع ترکیب نیز به نوبه خود دلیل بر نفی تناسخ است .
پاورقی :
۱- ملاصدرای شیرازی، شواهد الربوبیه، به همراه حواشی ملا هادی سبزواری، قم، بوستان كتاب، ۱۳۸۲هـ .ش، ص ۳۲۰.
۲- صدر المتألهین، العرشیه، نشر کتاب خانه مهدوی اصفهان بی تا ، با ترجمه غلام حسین آهنی ص ۲۵ ـ ۲۶.

من فکر میکنم خدا وند بزرگ ما را با انواع امتحانات ازمایش می کند یک مثال میزنم در مورد تناسخ خوب اگر به یاد داشته باشی در در زمان نه چندان دور بجای دی وی ددی وسی دی از این نوارهای کاست بود اگر یک نوار کاستی داشتی که اهنگهای خوبی داشت که همیشه انو پیش خودت نگه می داشتی ولی اگر یگ کاستی داشتی که به لحاظی از خوشت نمی امد اونو می بردی نوار فروشی قبلی رو پاک می کرد و یه کاست جدید با اهنگ های خواننده مورد علا قه ات روش ظبط می کرد من فکر می کنم روح همون نوار کاست باشه که برای تعالیش خدواند اونایی که خوب هستند رو در سایه رحمتش نگه میداره و اونهایی که چرت پرت روش ظبطه رو پک میکنه ودوباره بدست یک انسان دیگری می سپارد تا اونی که خودش می خواد رو براش بیاره واین یعنی کرامت روح ما نزد خدای متعال خیلی ارزش مند هست ودیگر مسئله اینست که خدا می خواهد بندگانش رو در شرایط مختلف امتحان کند برای همین انوهارو به زندگی های مختلف می گمارد تا در اخر سر خوب حلاجیش کنه وکسانی که خیلی گناه کارن رو به انتخاب خودشون در کالبد خیوانات قرار میده از نظرا ت بنده در مورد تناسخ

تصویر پاسخگو

باسلام و تشکر از شرکت در این بحث
در این باره به چند نکته باید توجه نمود :
۱- در ابتدا باید گفت انسان موجود دو ساحتی است یکی ساحت آن بدن او و ساحت دیگر حقیقتی است که از آن «به من» یا «خود» تعبیر می‌شود و در آموزه های دینی روح نامیده شده. (۱)
روح همان من است حقیقت انسان با روح اوست از این رو همه را وقتی به خود نسبت می دهد کلمه من را که مراد همان روح است به کار می‌برد. پس روح او مثل کاست نیست که قابل آن اموری باشد که شما تصور نموده اید . اسان همان روحش است هر گونه که او را ساخت همان می شود ونقش های که بر اثر اعمال روی آن نقش بسته گرچه از طریق توبه ومانند آن قابل پاک ویا تغییر است اما از طریق نظیر آن در پرسش آمده قابل تغییر وپاک شدن نیست .
چه این که روح چون حقیقت انسان وانسان = با همان روحش است دیگر معنا ندارد که بگوید خدا اورا بدست انسان دیگر می دهد....طبق تصور شما حقیقت انسان جسم وبدن او تلقی شده که روح در آن قرار گرفته بعد در جای دیگر قرار می گیرد در حالی که چنین نیست انسان همان روح است وبدن مرکب روح است ونه حقیقت انسان .
۲- در باره آموزن های الهی باید گفت : مفهوم آزمایش خداوند با آزمایش هاى ما بسیار متفاوت است. آزمایش هاى ما براى شناخت بیش تر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى «پرورش و تربیت» است.
در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است. این یک قانون کلّى و سنّت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعداد هاى نهفته و پرورش دادن بندگان،‌آنان را مى آزماید؛ به این معنا که انسان ها را به میدان عمل مى کِشد تا ورزیده و آزموده و پاک شوند و لایق قرب خدا گردند.
امتحان خدا به کار باغبانیِ پر تجربه اى شبیه است که دانه هاى مستعد را در زمین هاى آماده مى پاشد. دانه ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به رشد مى کنند و با مشکلات مى جنگند و با حوادث پیکار مى نمایند و در برابر طوفان هاى سخت و سرماى کشنده و گرماى سوزان، ایستادگى به خرج مى دهند تا شاخة گلِ زیبایی، یا درختى تنومند و پرثمرى بار آید که بتواند به زندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد. این رمز آزمایش هاى الهى است.
قرآن مجید به این حقیقت تصریح کرده: «او آنچه را در سینه دارید،‌ مى آزماید تا دل هاى شما کاملاً خالص گردد و او به همه اسرار درون شما آگاه است».(۲)
اگر آزمایش الهى نبود، استعداد ها شکوفا نمى شد . میوه هاى اعمال بر شاخسار نمایان نمى گشت. معلوم است که امتحان براى پاداش و کیفرى است که بشر با آن مواجه خواهد شد.(۳)
علامة طباطبائى (ره ) مى فرماید: امتحان الهى صرفاً براى این است که صلاحیت باطنى انسان از نظراستحقاق ثواب و یا عذاب به منصّه ظهور برسد (۴). این یک شیوه کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته و از قوه به فعل رساندن آن ها را مى آزماید، یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیش تر در کوره مى گذارند تا به اصطلاح آب دیده شود و فلز خالص تر به دست آید، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى دهند تا مقاوم و خالص گردد.(۵)
از طرف دیگر آنچه در نتیجه این آزمون ها متجلی می گردد ،ملاک مرتبه و جایگاه انسان ها در زندگی حقیقی اخروی شان است.در دادگاه محاسبه خداوند به همبن نتایج در برابر انسان ها استدلال می شود تا جای عذر و انتقادی در مقابل ایشان نباشد ؛ على علیه السلام مى فرماید:
گرچه خداوند بزرگ به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است ،ولى آن ها را امتحان مى کند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است ،از آن ها ظاهر گردد.(۶)
پس آزمون‌ها از دو جهت هدف خلقت را تأمین می‏کند:
نخست خلق زیباترین و کامل‏ترین عالم .
دیگری که از دل نکته نخست در می‏آید: اراده الهی به آن تعلق گرفته که کمال انسان در کوره آزمایش‌ها و در پس سختی‏ها به دست او برسد، مانند سنگ و فلزات مختلف که باید در آزمایشگاه‌های مختلف و در کوره‏ها و درجات مختلف، حرارت و آزمایش دیده شود تا فلز خالص پدید آید.
همه زیبایی و کمال عالم هستی و همه جمال خلقت انسان نیز رسیدن به نتیجه قرب خداوند و به فعلیت رساندن کمالات بالقوه درونی در کوره حوادث و آزمایش دنیا و با اختیار و انتخاب خود است . نهادن اولیه این کمالات در وجود او جلوه و زیبایی به مجموعه خلقت نمی بخشد و موجود برتری چون انسان را در مجموعه عالم متجلی نمی سازد .
بنابر این کمال و ماهیت انسان به گونه ای است که در سایه آزمون های جهان هستی، سختی‌ها، مشکلات و حوادثی که برای او اتفاق می افتد، نیز چگونگی برخورد با حوادث و آزمون‌ها و چگونگی بهره وری از آن‌ها استعدادهای بالقوه به صورت بالفعل درآمده، راه سعادت و شقاوت خود را تعیین می‌نماید. انسان ها برای تکامل آفریده شدند، اما نه تکامل اعطایی و ناخود اگاه بلکه تکاملی خود خواسته و به دست آْمده از پس آزمون ها و امتحانات سخت و دشوار .
۳- مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهی و موجب کفر به خدا و نفی معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمی نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلی بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازی فیلسوف معروف می‌گوید: «دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». (۷)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی در درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع وباطل است.(۸)
پی نوشت‌ها:
۱- ر. ک: آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۲۱۳
۲. نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله ۹۳.
۳. ترجمة تفسیر المیزان، ج ۲۰، ص ۵ - ۱۰؛ تفسیر نمونه، ‌ج۱، ص ۵۲۶ - ۵۳۰ و ج ۲۴، ص ۳۱۴ - ۳۱۸، با اقتباس و تلخیص.
۴. همان ج ۴ص ۶۱.
۵. نهج البلاغه فیض الاسلام ، کلمات قصار، جمله ۹۰ .
۶ . اصول کافى، ج ۴، ص ۱۴۸.
۷. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۸. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.

با سلام
سایتتون عالیه وپاسخگو در حقیقت پاسخگوی غنی میباشد.
رشته مقطع لیسانس بنده مهندسی صنایع بوده اما همیشه سوالهایی از این دست تو ذهنم بود ،به این دلیل و دلایل دیگر، برای مقطع ارشد رشته الهیات را انتخاب کردم،این سایت با پاسخهای مستند و منابع ارزشمند برای پاسخگویی حتما از سایتهای پربازدید بنده خواهد بود.
با تشکر

اعتقاد به تناسخ اعتقاد به ارحِم الراحمین وحکیم بودن ورحمانیت مطلق خداوند است و در تمام مراحل زندگی ما شاهد لطف و فضل وببخشش بی انتهای پروردگاریم، عقیده تناسخ کاملا از طریق عقل سالم قابل پذیرش است وکل قرآن تناسخ را تایید می کند، فقط مونده که ما انسانها هی خودمون رو به کوچه علی چپ بزنیم یا ایمان بیاریم، اعتقاد به تناسخ اصلا معاد وقیامت رو نفی نمی کنه، بلکه ۱۰۰درصد تاییدش می کنه، ما هر لحظه در دنیا قیامت رو داریم، کی دوست داره بعد از مرگش حشره ای یا حیوانی بشه که زیر پاله بشه؟ یا در جنگلی سوخته بشه؟ هر خلقت و اتفاقی در این دنیا کاملا بر اساس حکمته، تنها اعتقادی که باعث میشه مواظب رفتارمون باشیم و فقط به فکر اعمال و نیات خوب باشیم، اعتقاد به تناسخ هست، تمام تکذیب کنندگان تناسخ، بعد از مرگشون خودشون حقیقت رو مشاهده خواهند کرد، اینم که میگن امام رضا علیه السلام، اعتقاد به تناسخ رو کفر می دانند،نميشه تایید کرد. کسی از زبان خود امام رضا علیه السلام شنیده؟ اگه میگن تناسخ چند قرنه ایجادشده، چطور هزارسال پیش مطرح شده؟ میدونین چرا من شدیییییییییییییدا به تناسخ اعتقاد دارم؟ چون خودم در کودکی بخاطر دارم که باور داشتمواین صحنه رو یادم می اومد که من قبلا یه خانم حدودا۵۰یا۶۰ساله ای بودم که بچه هم نداشتم که کنار دیوار یهوقلبم خیییلی درد گرفت ومن همونجاتموم کردم.یعنی این خاطره تو ذهنم هست که وقتی یکی دو ساله بودم ومامان و بابام با زبان بچه گانه باهام حرف میزنند، ناراحت بودم که آخه یکی به اینابگه من بچه نیستم،من یه زن سن و سال دارم،ویه مدت خیلی ناراحت بودم که چرا مثل بچه ها باهام صحبت میکنن؟به جان خودم قسم، به قرآن کریم قسم، عین حقیقت میگم. بعدا ها که بزرگ شدم هر وقت به مامانم می گفتم مسخره م می کرد که چرا چرت و پرت می گی؟بچه چرابزرگتر از سن خودت حرف میزنی واین حرفا. به قرآن قسم تناسخ حقیقت داره وکوچکتریییییین منافاتی با قرآن نداره، فقط کمی تدبر کنید بدون تعصب کور در آیات تامل کنید تاببینید که خداوند چقدر حکیم است

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
تناسخ و عود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهی و موجب کفر به خدا و نفی معاد و انکار ثواب و عذاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمی نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلی بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازی فیلسوف معروف می‌گوید:
«دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد ،محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند ،بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته ،به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». (۱)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد ،نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند، بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.(۲)
در قرآن می‌فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».(۳ )
چگونه به خداوند کافر می­شوید، در حالی که اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را می­میراند و بار دیگر شما را زنده می­کند؛ سپس به سوی او باز می­گردید.
این آیه از جمله آیات متعددی است که عقیده به تناسخ را صریحا نفی می­کند، می­گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و این حیات همان زندگی در رستاخیز و قیامت است . به تعبیر دیگر آیه می­گوید:
دو حیات و مرگ داشته و دارید:
نخست :مرده بودید (در عالم موجودات بی جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس می­میراند و بار دیگر زنده می­کند (که قیامت است). حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده ،«عود ارواح » می‌نامند، از نظر قرآن باطل و بی اساس است.(۴)
۱. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۲. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.
۳. بقره (۲) آیه ۲۸.
۴. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۶۴ به اختصار.

سلام.. سایت خیلی خوبی دارین و از اینکه با جدیت جواب همه کاربران رو میدین ممنونم.اما به نظرم گاهی بهتره ذهنمون رو از هرچی که فلاسفه در گذشته گفتن و تا الان یاد گرفتیم پاک کنیم با یک دید بی طرف به موضوع نگاه کنیم! جواب هر سوالی با منطق و استدلال به دست نمیاد چون پای استدلالیان چوبین بود، پای چوبین سخت بی تمکین بود!.. در خصوص تناسخ هم در زمان حاضر خیلی از افراد با تجربه شخصی و کاملا اتفاقی و بدون هیچ اعتقادی بهش دست پیدا کردن، مثل دکتر برایان الوایس که یک روانپزشک آمریکایی هستن و حاصل تجربیات خودشون رو در کتاباشون به رشته تحریر درآوردن. در مجموع به نظرم مهم نیس اعتقاد ما به تماسخ هست یا مخالفش هستیم چیزی که مهمه اینه که خوب باشیم و خوب زندگی کنیم و رسالت خودمونو پیدا کنیم و در آخر امید داشته باشیم که ی روز همه چیزو میفهمیم! با تشکر از شما

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
سلام وتشکر .
در ابتدا از بذل توجه واظهار لطف تان به این سایت سپاس گذاری می شود .
افتخار می کنم که پاسخگوی پرسش های ارزش مند دوستان خوب مثل شما هستیم .
اما در باره مسله مورد طرح باید به اختصار عرض نمایم :
۱- درست است حرف فلاسفه پیشین وپسین ملاک نیست بلکه دلیل وبرهان حجت است باید توجه داشت برای کسانی که به مقام شهود قلبی رسیده وبه عرفان راستین دست یافته اند ممکن است پای استدلال چبین تلقی شود چون آنچه را حکیم با پای چوبین عقل می‌رود و می‌فهمد و با قیاس و برهان تبیین و اثبات می‌کند، عارف با تمام وجود می‌چشد و با قلب شهود کرده و در عرفان نظری تفسیر می‌کند، بدیهی است که بین فهمیدن معارف و چشیدن آن فاصله‌ای به اندازه مفهوم هستی و حقیقت ذات هستی است . از این رو صدر المتالهین می‌گوید: فرق بین علوم اهل نظر و فکر، و معارف اهل بصیرت و عرفان مانند فرق میان فهمیدن معنای شیرینی و چشیدن آن است، نیز همانند فرق بین فهمیدن معنای صحت و سلامت با صحیح و سلام بودن است. ( ۱)
ولی برای کسانی که به این مقام از معرفت نرسیده اند به حکم عقل باید تابع دلیل واستد لال باشد چون دلیل واستدلال شرعا وعقلا معتبر است .
۲- تعجب است که جناب عالی از یک سو گفته بزرگان حکمت را مورد ضرورت باز نگری می دانید ولی گفته فلان روان شناس را که هیچ دلیل عقل پسند و دین باور به همراه ندارد و تنها یک ادعای بی دلیل روان شناختی است ونه معرفتی شناختی ، تلقی به قبول نموده آن را مثاب می دانید ؟؟!!!
۳- توجه داشته باشید که تناسخ نه تنها از دید فلاسفه پیشین بلکه از نگاه آموزه های وحیانی و حکمای بزرک اسلامی کاملا مردود است که این مسله کمی تبیین می شود :
اسلام بازگشت ارواح به دنیا برای انجام کارهای خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستی با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد می‌کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بی باک و متجری تقاضای حیات دوباره می­کنند و می­گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده می‌شود نه چنین است، این کاری است ناشدنی و سخنی است بی اساس که گوینده خود می‌گوید و به آن ترتیب اثر داده نمی­شود و از پی مرگ اینان عالم برزخ است تا روزی که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند. ( ۲)
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان­ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان‌های فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانی آنان یکی از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطی به بازگشت به دنیا ندارد، در حالی که به نظر تناسخی­ها برای قیام قیامت، رسیدگی به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت جائی باقی نمی­ماند، زیرا می­گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز می­گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا می­بینند. چنین نظریه ای منافی با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده­اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانی که قائل به تناسخ­اند چه می‌فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود:« کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خدای تعالی کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است». ( ۳)
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمی است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبی بیرون رود و در قالب دیگری وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبی برتر و نیکوتر در عالی ترین درجه دنیا خواهد بود و اگر بدکار یانادان بود. در پیکر بعضی از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طی می‌شود، مستقر می‌گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه ای که شبها پرواز می‌کنند و به گورستان‌ها علاقه و انس دارند جای می‌گیرد».(۴)
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهی و موجب کفر به خدا و نفی معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمی نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلی بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازی فیلسوف معروف می‌گوید: «دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». ( ۵)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی در درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.( ۶)
در قرآن می‌فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».(۷)
چگونه به خداوند کافر می­شوید در حالی که شما اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را می­میراند و بار دیگر شما را زنده می­کند؛ سپس به سوی او باز می­گردید.
این آیه از جمله آیات متعددی است که عقیده به تناسخ را صریحا نفی می­کند، می­گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگی در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه می­گوید:
شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بی جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس می­میراند و بار دیگر زنده می­کند (که قیامت است). حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده «عود ارواح » می‌نامند از نظر قرآن باطل و بی اساس است.(۸)
عموم فرقه­ های اسلامی در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگی به بدن دیگری در این جهان باز نمی‌گردد و دانشمندان شیعه و سنی با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکی از خرافات ادیان باستانی «هند» است محکوم ساخته­ اند.
پی‌نوشت‌ها:
۱. تفسیر القرآن الکریم، مقدمه تفسیر سوره واقعه، ص ۹، نشر بیدار، قم ۱۴۱۱ ق .
۲ .سفینة البحار، ماده نسخ.
۳ .احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۸۹.
۴ .مومنون(۲۳) آیه ۱۰۰.
۵. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۶. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.
۷. بقره (۲) آیه ۲۸.
۸. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۶۴

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
سلام وتشکر .
در ابتدا از بذل توجه واظهار لطف تان به این سایت سپاس گذاری می شود .
افتخار می کنم که پاسخگوی پرسش های ارزش مند دوستان خوب مثل شما هستیم .
اما در باره مسله مورد طرح باید به اختصار عرض نمایم :
۱- درست است حرف فلاسفه پیشین وپسین ملاک نیست بلکه دلیل وبرهان حجت است باید توجه داشت برای کسانی که به مقام شهود قلبی رسیده وبه عرفان راستین دست یافته اند ممکن است پای استدلال چبین تلقی شود چون آنچه را حکیم با پای چوبین عقل می‌رود و می‌فهمد و با قیاس و برهان تبیین و اثبات می‌کند، عارف با تمام وجود می‌چشد و با قلب شهود کرده و در عرفان نظری تفسیر می‌کند، بدیهی است که بین فهمیدن معارف و چشیدن آن فاصله‌ای به اندازه مفهوم هستی و حقیقت ذات هستی است . از این رو صدر المتالهین می‌گوید: فرق بین علوم اهل نظر و فکر، و معارف اهل بصیرت و عرفان مانند فرق میان فهمیدن معنای شیرینی و چشیدن آن است، نیز همانند فرق بین فهمیدن معنای صحت و سلامت با صحیح و سلام بودن است. ( ۱)
ولی برای کسانی که به این مقام از معرفت نرسیده اند به حکم عقل باید تابع دلیل واستد لال باشد چون دلیل واستدلال شرعا وعقلا معتبر است .
۲- تعجب است که جناب عالی از یک سو گفته بزرگان حکمت را مورد ضرورت باز نگری می دانید ولی گفته فلان روان شناس را که هیچ دلیل عقل پسند و دین باور به همراه ندارد و تنها یک ادعای بی دلیل روان شناختی است ونه معرفتی شناختی ، تلقی به قبول نموده آن را مثاب می دانید ؟؟!!!
۳- توجه داشته باشید که تناسخ نه تنها از دید فلاسفه پیشین بلکه از نگاه آموزه های وحیانی و حکمای بزرک اسلامی کاملا مردود است که این مسله کمی تبیین می شود :
اسلام بازگشت ارواح به دنیا برای انجام کارهای خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستی با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد می‌کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بی باک و متجری تقاضای حیات دوباره می­کنند و می­گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده می‌شود نه چنین است، این کاری است ناشدنی و سخنی است بی اساس که گوینده خود می‌گوید و به آن ترتیب اثر داده نمی­شود و از پی مرگ اینان عالم برزخ است تا روزی که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند. ( ۲)
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان­ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان‌های فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانی آنان یکی از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطی به بازگشت به دنیا ندارد، در حالی که به نظر تناسخی­ها برای قیام قیامت، رسیدگی به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت جائی باقی نمی­ماند، زیرا می­گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز می­گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا می­بینند. چنین نظریه ای منافی با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده­اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانی که قائل به تناسخ­اند چه می‌فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود:« کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خدای تعالی کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است». ( ۳)
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمی است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبی بیرون رود و در قالب دیگری وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبی برتر و نیکوتر در عالی ترین درجه دنیا خواهد بود و اگر بدکار یانادان بود. در پیکر بعضی از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طی می‌شود، مستقر می‌گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه ای که شبها پرواز می‌کنند و به گورستان‌ها علاقه و انس دارند جای می‌گیرد».(۴)
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهی و موجب کفر به خدا و نفی معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمی نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلی بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازی فیلسوف معروف می‌گوید: «دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». ( ۵)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی در درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.( ۶)
در قرآن می‌فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».(۷)
چگونه به خداوند کافر می­شوید در حالی که شما اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را می­میراند و بار دیگر شما را زنده می­کند؛ سپس به سوی او باز می­گردید.
این آیه از جمله آیات متعددی است که عقیده به تناسخ را صریحا نفی می­کند، می­گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگی در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه می­گوید:
شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بی جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس می­میراند و بار دیگر زنده می­کند (که قیامت است). حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده «عود ارواح » می‌نامند از نظر قرآن باطل و بی اساس است.(۸)
عموم فرقه­ های اسلامی در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگی به بدن دیگری در این جهان باز نمی‌گردد و دانشمندان شیعه و سنی با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکی از خرافات ادیان باستانی «هند» است محکوم ساخته­ اند.
پی‌نوشت‌ها:
۱. تفسیر القرآن الکریم، مقدمه تفسیر سوره واقعه، ص ۹، نشر بیدار، قم ۱۴۱۱ ق .
۲ .سفینة البحار، ماده نسخ.
۳ .احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۸۹.
۴ .مومنون(۲۳) آیه ۱۰۰.
۵. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۶. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.
۷. بقره (۲) آیه ۲۸.
۸. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۶۴

با سلام من خودم چن وقتی هست که به تناسخ اعتقاد پیدا کردم البته نمیدونستم که این اعتقاد بودایی هاست بلکه خودم ارزیابی کردم ، میخواسم جواب کسایی که با یه سری سوال تناسخ رو نقض کردن رو بدم ؛ اول اینکه طبق ارزیابی من تعداد روح هایی که از قدرت تناسخ برخوردارن نه ۱۰ نفره و که ۸ میلیارد نفر ، بلکه خیلی فراتر از اون چیزیه که فک میکنیم و ممکنه بعد از مرگ همون لحظه وارد یه جسم دیگه نشیم بلکه شاید ۱ سال ۲ سال یا حتی شاید ۵۰ سال طول بکشه تا نوبتمون بشه که وارد یه جسم جدید شیم ؛ در ماسخ به کسی که میگفت تناسخ نظریه ی رد شده ایه باید بگم که حتی تو بعضی شاخ های از دین اسلام اعتقاد به تناسخ پذیرفته شدس و معتقدند که انسان های بد دیگه تناسخ نمیکنند و حتی وجود خدا هم در این شاخه ها منکر نشده ، دلیل اینم که خیلیا منکر تناسخ میشن اینه که گذشتشونو به یاد نمیارن ، یعنی گذشتشون تو بعد جسم قبلیشون که دلیلشم اینه که تقریبن کار غیر ممکنیه که بشه گذشترو با وجود اتفاقاتی که الان تو ذهنومون ثبت میشه بتونیم به یاد بیاریم ؛ من شخصن چیزی از زندگی گذشتم به یاد نمیارنم ولی یه حسه قوی بهم میگه که من اولین بارم نیست که به این دنیا میام.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا به جهت آنکه در مقابل عقیده به معاد و رستاخیز انسان و حیات بعد از مرگ قرار دارد ، مخالف دین اسلام است .
این عقیده نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى است ، بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله­اى از قوه به فعلیت مى­رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد، محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد ،صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند. بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته، به ماده منى و جنین تعلق بگیرد». (۴)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد، نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى درون خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا محال است.(۵)
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ؛(۶)
چگونه به خداوند کافر مى­شوید در حالى که اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى­میراند و بار دیگر شما را زنده مى­کند؛ سپس به سوى او باز مى­گردید».
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى­کند،و مى­گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است . به تعبیر دیگر آیه مى­گوید:
مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید:
نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس مى­میراند و بار دیگر زنده مى­کند (که قیامت است). حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح » مى نامند، از نظر قرآن باطل و بى اساس است.(۷)
عموم فرقه­های اسلامى در این عقیده متفق اند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد . دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است، محکوم ساخته­اند. تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه» بودند که از این عقیده طرفدارى مى­کردند و امروزه وجود ندارند.
منشأ این عقیده هندوها و برداشت هائی است که عرب از فلسفه آن­ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.(۸)
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده ، ریشه آن در ادیان باستانى آنها وجودداشته ، اکنون نیز موجود است. سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است .به گفته شهرستانى (نویسنده ملل و نحل) این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است.(۹)
پی‌نوشت‌ها:

۴. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۵. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفى، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.
۶. بقره (۲) آیه ۲۸.
۷. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۶۴ به اختصار.
۸. ناصر مکارم، عود ارواح، ص ۴۶.
۹. همان، ص ۱۲.

تموم اعتقاداتتو بستی به یه حس قوی؟

با سلام خدمت همه دوستان محض اطلاع دوستان میگم برای اینکه مفهوم هستی رو درک کنید و جواب تمام سوالات رو بگیرید فقط یک راه وجود داره اونم اینه که باید ریاضت بکشید و ریاضت یعنی تفکر راجع به هستی که من چه هستم اینجا چه میکنم برای چه امده ام و چه چیزی باعث این مساعل شده یا چه کسی یا چه شعوری پشت این مساعل است ایا اینها اتفاقی بوده یا نه اگه اتفاقی بوده دلایل این اتفاق چیست وکلی دیگه از سوالات بعد به قران رجوع کنین و فارسی بخونین نه به عنوان ثواب فقط برای فهمدین و اول قران هم امده که این کتاب راهنمایست برای همه مردم یعنی در همه موراد راهنمایی میکنه البته باید خیلی روش تفکر کنین تا متوجه بشین و درک کنین که یعنی چه بعد از مدتی کم کم متوجه همه چیز میشین و خیلی قشنگ تمام هستی و خدا رو درک میکنین طوری که بدن حودتون رو حس میکنین درکل بگم اونجا که میگن انسان روحی از خداست کاملا درسته وزمانی این موضوع رو متوجه میشه که به خودشناسی برسه و وقتی ایطور شد میبینه که من تو اون وخدا وجود نداره و همه ما یک روح واحد یا یک احساس واحد یا یک نیروی واحد هستیم این یعنی لااله الا الله نمیخوام ادامه بدم چون اوصاف الهی رو اونقدر عظمت داره که در زبان جای نمیشه فقط در قلب

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
در تکمیل واصلاح فرمایش تان باید عرض نمایم :
خدا شناسی به طور عام از دو طریق شهود و ادراکات روحی و باطنی و فطری و همچنین ادراکات عقلی و برهانی و استدلالی برای انسان ها امکان پذیر است و از آن جا که راه اول چندان عمومیت و کلیت ندارد ، عمده ترین راهکار برای رسیدن به شناخت دقیق و درست از خداوند، به کار بردن قوه عقل و ابزار ادراک بشری است .
البته نباید فراموش کرد که واقعیت ذات و صفات خدا غیر از آن چیزی است که در ذهن ما است، زیرا شناخت حقیقت ذات و وجود خدا در ظرف فهم و ادراک مخلوق که از هر جهت محدود است نمی گنجد ، ما تنها برخی از خصوصیات و صفات ذات الهی را می توانیم ادراک کنیم که در همین مورد هم آگاهی و معرفت هر کسی از صفات جمال و جلال پروردگار ، بر اساس میزان سطح ادراک و حجم آگاهی و شناختی است که وی از راه درست نسبت به خداوند پیدا کرده متغیر است .
مثلا شناخت و تصویری که انبیا و ائمه علیهم السلام از علم، قدرت، رأفت و مهربانی، رزاقیت ،حیّ و زنده بودن یا ابدیت و ازلیت خدا دارند، با آنچه که اصحاب و شاگردان آنان داشتند، یکسان نبود، چنان که شناخت و تصویری که عالمان و عارفان از خدا دارند، با خدایی که افراد کم سواد یا بی سواد دارند، یکی نیست .بنا براین آن چه که می تواند تصویر ذهنی ما را نسبت به خدا تغییر دهد ، به دست آوردن «معرفت و شناخت » آن هم از طریق صحیح و درست است.
گفتنی است پس آنچه از معارف اعتقادی فیلسوف می‌فهمد و متکلم می‌داند، عارف با تجربه عرفانی و مشاهده قلبی می بیند. حکیم صدرالمتألهین نیز گفته است: «فرق علوم اهل نظر و فکر و معارف اهل بصیرت و عرفان مانند فرق میان فهمیدن معنای شیرینی و چشیدن آن است، نیز همانند فرق بین فهمیدن معنای صحت و سلامتی یا صحیح و سالم بودن است.(۱)
پس عارف عقاید الهی را می‌چشد ولی فیلسوف و متکلم از طریق مفاهیم آن را درک می‌کند. بیان دیگر در این باره سروده معروف مولوی است که گفته است:
پای استدلالیان چو بین بود * پای چوبین سخت بی‌تمکین بود
پای نابینا عصا باشد عصا * تا نیفتد سرنگون او بر حصا
این عصا چه بود، قیاسات و دلیل * آن عصا کی دادشان بینا جلیل(۲)
بر اساس این سخن ره‌آورد فکری فلسفه و کلام برای کسانی مفید است که از معرفت عرفانی بی‌نصیب‌اند ،مثل آن کس که پا ندارد و مجبور است با عصا راه برود. عارفان مدعی‌اند آنچه درباره هستی و عقاید می‌گویند آنها را با تجربه عرفانی یافته و با کشف و شهود عرفانی مشاهد کرده اند ولی فلاسفه و متکلمان چنین ادعای ندارند ولی مدعی‌اند که از طریق دلایل عقلی و ظواهر دینی درباره عقاید به نتائجی دست یافته‌اند.
برخی معتقدند که روش عرفان با روش عقلی (اعم از فلسفه و کلام) از این نظر متفاوت است که عارف با سیر و سلوک راه باطن و مشاهده حقیقت اشیا به تدریج به مقام فنای در توحید می‌رسد، ولی فیلسوف و متکلم با استدلال می‌خواهد اشیا را بفهمد و به علم یقین و حصولی برسد.(۳) درباره تفاوت روش‌های عرفانی و عقلی در کتاب آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی(ع) مباحثی مطرح شده ،در صورت علاقه بدان جا مراجعه شود.(۴)
۲ـ اما درباره میزان موفقیت این سه نوع معرفت در ساحت اعتقادات و این که کلام یک بشر مؤثر بوده است؟ باید گفت:
از آن جا که روحیات، استعدادها، علاقه و گرایش‌ها و دانش مردم همواره متفاوت بوده، طبیعی است که هر کدام از این سه معرفت مخاطب خاص خود را دارد و تأثیرگذاری آنها در زمان‌ها و مکان و شرایط فرهنگی به مخاطبان‌شان متفاوت خواهد بود. مثلاً دیده شده که برخی افراد به دلیل عقل‌گرایی خاص همواره اهل استدلال و برهان است و از کتاب‌های فلسفی و سخنان بوعلی سینا و صدرالمتألهین خوش‌شان می‌آید و آنها را مطالعه می‌کنند، برخی به دلیل ذوق عرفانی از کتاب‌های عرفانی مثلاً مثنوی معنوی بیشتر متأثر می‌شود و علاقه‌مند به مطالعه آثار عرفانی مستند، و گروه دیگر به دلیل گرایش خاص و روحیات ویژه همواره به مطالعه کتاب‌های کلامی (که روایات و نقل تاریخ و هم‌چنین مباحث عقلی ارزنده‌ای در باب اعتقادات دارد)سر و کار دارند و هیچ علاقه‌ای به مطالعه آثار عرفانی از خود نشان نمی‌دهند. به گفته مولوی:
هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام هر کسی را اصطلاحی داده‌ام
هندوان را اصطلاح هند مدح سندیان را اصطلاح سند مدح
ما زبان را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را(۴)
از این گذشته مخاطب کلام و روش کلامی بیشتر عموم مردم است چون زبان کلام ، ساده و عوام پسند و خطابی و اقناعی است، اما مخاطب فلسفه و عرفان بیشتر اندیشمند و عالمان و طبقه تحصیل کرده است. البته روش عرفان بیشتر شخصی است و راه فلسفه عمومی‌تر از عرفان است. بنابراین گرچه به لحاظ کمیت ممکن است روش کلام مؤثرتر و موفقیت کمی آن بیشتر باشد ولی به لحاظ کیفیت تأثیر و موفقیت فلسفه و عرفان بیشتر است.
پاورقی :
۱. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، مقدمه تفسیر سوره واقعه، ص ۹، نشر بیدار، قم، بی‌تا.
۲. مثنوی معنوی، دفتر اول، ص ۹۷، نشر هرمس، تهران ۱۳۸۵ش.
۳. عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص ۳۵ ـ ۳۸.
۴. نشر بوستان کتاب، قم ۱۳۸۷ش.
۵. مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص ۲۵۰.

عرض سلامی دوباره دارم خدمتتون راجع به اینکه توضیحاتی دادم راجع به خداشناسی و نقصایی داشت کاملن درسته و دلیلش این بود که من خواستم خیلی مختصر توضیح برای خوانندگان بدم اگر بخوام تو ضیحاتی کلی بدم اول اینکه اینجا جانمیشه دوما قطعا اکثریت خوانندگان انسانهای عادی هستن و نمیتونن خیلی از این توضیحات رو برای خودشون حل کن چون در منطق یک انسان عادی تا انسانی که توی راه عرفان باشه بسیار متفاوته بخاطر همین کلی گویی کردم که نواقصی داره ولی الان میخوام بعضی از جریانات رو روشنتر بگم به نظر بنده شناختی که از روی فلسفه و شهود باشه بسیار کوچکتر از شناخت عرفانی هستش البته ناگفته نماند که شناخت الهی از شهود و منطق ابتدایی وعلوم ساده محدود شروع میشه مثل ریاضیات فیزیک نجوم زییت شناسی و شیمی از اینجور چیزا و بعد از این مرحله شناخت قلبی یا همون از طریق عرفانه که متاسفانه اکثریت مردم در این مورد عاجزن چون ابتدای این راه خداشناسی باید بدون دلیل به خداوند اعتقاد داشته باشه تا این راهو شروع کنه اما اکثر مردم به دنبال دلیل هستن تا ازلحاظ فکری دلایلی برای ایمان قلبی نداشته باشن ایمان قلبی نمیارن پس کسانی که به دنبال دلیل هستن هرچقد دلایلی واسه ایمان قلبی پیدا کنن به همون اندازه دلایلی هم مخالفش رو دارن پس هرگز به درجه ایمان قلبی نخواهد رسید و نهایتا در بین را خواهند ایستاد وبه همون ایمان شهودی و فلسفه خواهند ماند

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
درباره تفاوت معرفت عرفانی و فلسفی جای سخن بسیار است که تفصیل آن را باید در جای خود جستجو نمود. (۱)
آنچه را حکیم و فیلسوف با پای چوبین عقل می‌رود و می‌فهمد و یا قیاس و برهان تبیین و اثبات می‌کند، عارف با
تمام وجود می‌چشد و با قلب مشاهده کرده و در عرفان نظری تفسیر می‌کند. بین فهمیدن معارف و چشیدن آن، فاصله‌ای به اندازه مفهوم هستی و حقیقت هستی است. از این روی صدرالمتألهین گفته:
فرق بین علوم اهل نظر و فکر و معارف اهل بصر و عرفان مانند فرق میان فهمیدن معنای صحت و سلامت با صحیح و سالم بودن است، پس یقین کردم که حقایق ایمان، بدون تصفیه قلب و تهذیب جان از هواها و اغراض دنیایی میسور نیست. (۲)
معلوم می‌شود که انسان برای درک حقایق هستی و شناخت حق تعالى دو راه پیش رو دارد:
یکی راه استدلال و برهان با آن انسان از حقایق عالم آگاه شده و به شناخت توحید نایل می‌شود.
دوم راه کشف و شهود که به واسطة آن انسان به ملکوت هستی می‌رسد. ظهورات حق سبحانه و اسمای حسنای او را با چشم دل مشاهده می‌کند. (۳)
پس خلاصه تفاوت درک فلسفی و عرفانی در این است که عرفان معرفت شهودی و فلسفه شناخت عقلی است. ودر نگاه دیگر تردیدی وجود ندارد که شناخت عرفانی به مراتب از شناخت فلسفی بر تر است .
اگر در پاسخ قبلی مجددا دقت نمایید نکته های سودمندی به تفصیل بیان شده است .
موفق باشید .

۱- آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی(ع)، ص ۵۱.
۲- . همان، ص ۵۲.
۳- همان

در ادامه باید بگم بنده متوجه فرمایشات شما هستم ولی متاسفانه به دلیل اینکه قدرت بیان خوبی ندارم به نظر میاد که نقص داره درکل میخوام نهایت رو به صورت کلی بگم و یه نظر هم راجع به تناسخ داشتم , انسان پس از عبادت مخلصانه و عشق ورزی به خداوند و محو شدن در شناخت خداوند کم کم به قدرتهایی خواهد رسید این قدرتها هرچقد بیشتر عبادت مخلصانه کنیم بیشتر میشه البته شخص استفاده از این قدرتها رو بی ارزش میدونه چون انسانو از یاد خدا غافل میکنه و توی همچین حالاتی چیزی که برای انسان مهمه عبادت خداست و تسلیم امر اون بودنه چون انسان این موضوع رو درک میکنه که خداوند اگاه تره اگه چیزی لازم بشه خودش بهتر انجامش میده مثلا اگه لازم باشه من پولدار بشم احتیاج نیست من از قدرتا استفاده کنم اونقد به خدا اعتماد دارم که خودش صلاح رو بهتر میدونه و اگه بخوام از قدرتها استفاده کنم یه جورایی علیه مشیت خدا عملکردم این از لحاظ گناه بودن گناه نیست ولی یه جور خجالت زدگی درون انسان ایجاد میشه دقیقا مثل اینه که رو در رو خدا بهش بگی من بهتر عمل میکنم و موضوع دیگه استفاده از این قدرتها دیگه بندگی نیست و انسانیت نیست و عشقو عاشقی خدا در انسان بودن و بندگی کردنه نه فرا انسان بودن و سرکشی کردن

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در نگرش توحیدی اسلام، تنها مؤثر حقیقی و مستقل در عالم، ذات مقدس خداوند است، و جز او، هیچ موجود دیگری فاعلیت مستقل ندارد و این همان گوهر توحید افعالی است. در این دیدگاه نه تنها خداوند در انجام افعالی مانند آفریدن، روزی دادن فاعل مستقل است، بلکه همه مقدرات عالم و آدم به اذن و مشیت الهی صورت می‌گیرد: «لا حول ولا قوّة إلاّ بالله العلیّ العظیم».(۱)
ولی باید توجه داشت اسلام، مسلمانان را موظف کرده است که در راه تحصیل بکوشند و سه عنصر «تدبیر، تلاش و توکل» را در مقیاس حداکثری به کارگیرند، زیرا بسیاری مواقع فقر و تنگدستی نتیجه تنبلی و سستی یا فقدان تدبیر و برنامه‌ریزی و یا محصول گناه و حرام‌خواری است. اما باید بدانند که آن سه عنصر اگر چه در فزونی مال بسیار مؤثرند لیکن علت کامل نیستند،
چه این که خداوند متعال به عنوان خالق عالم هستی تمام نظام هستی را بر اساس قانون علی و معلولی آفریده ؛ این قانون را بر تمام جهان حاکم نموده ؛ خود نیز اراده اش را در عالم بر همین اساس اعمال می کند.هر اتفاقی در عالم بخواهد اتفاق بیفتد، از طریق علت خود رخ می دهد مثلا اگر قرار باشد کسی در کنکور قبول شود، از طریق عوامل خاص خود یعنی یادگیری مطالب و قدرت تست زنی و مهارت های لازم دیگر این اتفاق می افتد.
.این که گفته می شود در عالم همه چیز و همه اتفاقات با اراده خداوند رخ می دهد و یا موفقیت و عدم موفقیت انسان به دست خداست، به این معنی است که همه چیز در عالم هستی حتی اراده و قدرت انتخابی که انسان دارد و با آن مسیر زندگی خود راانتخاب می کند، از جانب خداوند اعطا شده است. هر اتفاقی که در عالم می افتد، از همین مسیر و جریانی که خداوند ترسیم نموده است، رخ
می دهد. به همین خاطر به خداوند منسوب می شود . با اختیار و انتخاب انسان منافاتی ندارد،
نکته دیگر این که اگر انسان به همه عوامل مادی و معنوی توسل جست و نهایت تلاش و تدبیر را به کار گرفت، در عین حال وضع مالی‌اش خوب نشد و درها را به روی خود بسته دید، بداند که در این امر حکمت و مصلحتی وجود دارد. پیامبر فرمود:
«در چنین وضعیتی تقوا و پرهیزگاری پیشه کنید، از خدا بترسید، راه قناعت گزینید، مبادا به خاطر دیر یا کم رسیدن روزی به دنبال حرام بروید». (۱) چون «خداوند هیچ‌گاه در روزی مؤمنی را نمی‌بندد مگر آن که در جای دیگر جبران نماید و دری بهتر از آن به رویش بگشاید». (۲)
۱- مدینه البلاغه، ج ۲، ص ۳۳.
۲-. الفقیه، ج ۳، ص ۱۶۶.

راجع به تناسخ باید بگم اگر در قران گفته شده که به کافران خطاب شود هرگز چنین نشود که دوباره به دنیا بازگردید , ولی جایی از قران نیست که اگر انسانهای پاک پس از مرگ همچین درخواستی داشته باشن چه خواهد شد , و در جاهای دیگه اومده که هر انچیز که انسانهای مومن بخواهند به انها داده میشود , چه در اخرت و چه در دنیا , این جواب عقلی و فلسفی من بوده اما این برای من جواب نشده و نمیتونم به خودم با این ایات قبول کنم که هم چین چیزی قابل شدنه یانه باید خودم اونو تجربه کنم من تا چیزی رو در خودم حس نکنم نمیتونم بگم هست یانه پس به این توضیح که تجربه گزشته خودمه توجه کنین البته هرچند شاید گفتنش درست نیست و هضمش برای ادمای عادی سخت باشه و فک کنن که من دیونم اما از قبل میگم که این حرفا رو فقط یه عارف میفهمه و درک میکنه و منطقش قبول میکنه چون اینجا پای علمی بسیار گسترده و عمق و مبهم وسطه که انسانهای عادی نمیتونن درک کنن چون اصول افکار اونا علوم صغریه محدوده نه علوم کبیره نامحدود

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود که بطلان تناسخ قطعی است غیر از آموزه های وحیانی بر اساس دلایل عقلی نیز مردود است از اینرو صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله اى از قوه به فعلیت مى رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد ،محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد ،صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند ،بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته، به ماده منى و جنین تعلق بگیرد. (۱)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد، نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى درون خود فقط یک نفس احساس مى کند. بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.(۲) در تناسخ مشکل اصلی این است که روح و حقیقت وجودی یک انسان پس از طی کردن مراحل نقص نباتی و حیوانی و رسیدن به درجات کمال انسانی ، مجددا عقب گرد کرده ،به مرتبه گذشته برگردد، یعنی از فعلیت به قوه برگردد و این حقیقتی است که با مسلمات علوم عقلی و مبانی فلسفی در تضاد وچالش است .
بنار براین شما یا باید براساس آموزه های وحیانی ویا بر اساس دلایل عقلی وفلسفی در این باره اظهار نظر نمایید که طبق هر دو این مبنای مسله تناسخ مردود است .
۱- شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۲- . مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفى، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰

تجربیات:من از بچگی غرق در مشکلات و سختیهای بسیار بدی بودم طوری که هیچ انسانی رو تا بحال با این مشکلات و بدیها و سختیها ندیدم و نه شندیم و نه تو کتابا و نه تو فیلما دیدم حالا اینکه چه مشکلاتی بماند چون کسی نمیتونه درک کنه ولی خوب ما فوق تصور البته قبول دارم هرکسی از نظر خودش بیشترین مشکلات مال خودشه اما واقعا بحث من جدا بوده هر نوع عذابی که شما فکر کنین من تو زندگیم داشتم ولی بازهم خدا رو شکر چون اگر رشدی داشتم از نظر روحی و عقلی بخاطر همین مشکلات بوده که امروزه تعریف از خود نباشه در هرمسعله ای فهم بیشتری از انسانای عادی دار,,,,,,,,,قطره ابی از حبس صدف دور گردد,,,,ادمی از رنج کشیدن حر گردد,,,,,,,بگزریم بعد از این من به جای رسیدم که بمبست بود و همه درها بسته بود و اواری از مشکلات روی من بود من کاملا انسان بی اعتقادی بودم با خودم گفتم بزار برم طرف خدا ببینم خداکمک میکنه یانه من ادمی بودم خیلی کنجکاو و این توی زاتم به شدت بود راجع به هرچیزی بیش از حد کنجکاو بودم طوری که شاید هفت سالم بود تعمیرات تلویزیون انجام میدادم خلاصه رفتم سراغ قران و عبادت و پاکی به همه واجبات و همه محرمات پایبند شدم اولش بخاطر حاجت بود بعدش متوجه مساعلی عجیب شدم و حاجتو به کل فراموش کردم چون چیزای بسیار بزرگی رو پیدا کردم مراحل عبادت رو قبلا گفتم خلاصه به جایی رسیدم که اصلا از خونه بیرون نمیزدم چون تنها چیزی که مهم بود عشق ورزی به خدا بود مثلا شاید روزی بود که دوازده ساعت تنها مشغول عبادت و زکر و تفکر راجع به هستی بودم قدرتها شروع شدن اولین قدرت این بود که از گزشته و اینده دیگران خبر داشتم بعدش خوابم از بین رفت بعدش ارامش بسیار زیاد و عجیبی درونم پیدا شد بعدش عاشق همه چیز بودم عشقی بسیار عمیق اونقدر عمیق که حتی از نفس کشیدن مو به تنم سیخ میشد بعدش قدرت شفا پیدا کردم به محض اینکه اراده میکردم مریضی خوب شه درجا خوب میشد بعدش تمام ربانها رو میفهمیدم مثلا اگه کسی ژاپنی هم حرف میزد میفهمیدم چشمام تصویرای عجیبی میدید که نمیخوام توضیح بدم و کلی قدرتای دیگه انگار همه چیز و همه کس تحت امر من بود خوب وقتی همچین قدرتایی رو حس کردم و تاثیراتش رو به وضوح دیدم بیشتر عاشق خدا شدم که چقدر خدا رعوفه به منه گناه کار توی یه مدت کم همچین قدرتای رو داد دیگه از قدرتا استفاده نکردم عبادتم خالصتر شد و بیشتر شاید بگم زمانی که مشغول عبادت بودم اونقد شور و شوق داشتم که فراموش میکردم اصلا وجود دارم سر شار از شور حتی انسان بودنم یادم میرفت اینجا بود که متوجه قدرتای دیگه شدم که واقعا عجیب بود و ترسناک شاید فک.کنین توهم بوده ولی خوب دیگه من میگم باورش با خودتون قدرت کن فیکون پیدا کردم دقیقا عالم هستی مثل عالم ذهن و رویا شده بود یعنی هر اونچیزی رو که میخواستم بدون هیچ منطقی انجام میدادم به محض خواستن انجام میشد همونطور که ادم عادی توی ذهن خودش بدون منطق هرکاری دوس داره میکنه من تو حقیقت ایطور شده بودم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام تشکر .
آنچه در باره خودت بیان نموده اید هیچ نمی دانم ولی به طور کلی و مبنای باید گفت :
راه برای برخورداری از چشم برزخی برای همگان باز است گرچه این موهبت در بیداری نصیب عده ای خاصی از افراد صالح و پاک می‌شود و اکثریت مردم از آن‌ها بی نصیب اند .
در میان افراد عادی بوده اند کسانی که از موهبت چشم برزخی بهره مند بوده اند، در روایات نمونه هایی نقل شده که از چند مورد آن اشاره می‌شود :۱- یکی از اصحاب رسول خدا (ع) به نام زید است. روزی حضرت او را در هنگام صبح دید که حالتی خاصی دارد. از او پرسید: چگونه هستی ؟ جواب داد: در حال یقین .
حضرت فرمود :هر چیزی علامتی دارد و علامت یقین شما چیست ؟
گفت : بسیاری از پدیده هایی را که پشت پرده غیب است و از دید دیگران غایب و پنهان است می‌بینیم . بهشت و بهشتیان را می‌بینیم. جهنم و جهنمیان را مشاهده می‌کنیم...........
پیوسته توضیح می‌داد. بعد حضرت او را از گفتن اسرار باز داشت و ساکت شد . این روایت را شیعه و سنی نقل کرده و در اصول کافی نیز آمده است .(۱) مولوی در مثنوی آن جریان را زیبا و شنیدنی بیان کرده :
گفت پیغمبر صباحی زید را * کیف اصبحت ای رفیق با صفا
گفت عبدا مومنا باز او شبی گفت * کو نشان باغ ایمان گر شگفت
گفت خلقان چون ببینند آسمان * من ببینم عرش را با عرشیان
هفت جنت هفت دوزخ پیش من هست پیدا همچو بت پیش من
یک به یک وا می‌شناسم خلق را * همچو گندم من ز جو در آسیا
وا گشایم هفت سوراخ نفاق * در ضیایی ماه بی خسوف محاق
یا رسول الله بگویم سر حشر * در جهان پیدا کنم امروز نشر
هین بگویم یا فرو بندم نفس، لب * گزیدنش مصطفی یعنی که بس (۲)
۲- و در روایت دیگر آمده که ابا بصیر که مرد نابینا و از اصحاب امام صادق (ع) بود در روزهای حج به حضرت عرض کرد :
امسال چقدر حاجیان فراوان اند. حضرت فرمود:
«بل ما أکثر الضجیج و أقل الحجیج أتحبّ أنْ تعلم صدق ما أقوله وتراه عیاناً؛ برعکس چقدر ناله و فریاد بسیار و حاجی اندک است، آیا می‌خواهی درستی گفتار مرا دریابی و آنچه را گفتم با دیدگان خود مشاهده نمائی؟» آنگاه حضرت دست به چشم او کشید و دعائی خواند، ابابصیر که نابینا بود در آن لحظه با چشم برزخی خود دید که افرادی فراوان به صورت میمون و خوک هستند و میان آنها عده ای اندکی به صورت انسانند.(۳)
۳- هم چنین بر اساس این کلام که منسوب به حضرت بقیه الله (عج) است درباره شهدا کربلا فرمود: «اشهد لقد کشف الله لکم الغطاء؛(۴) شهادت می‌دهم که خداوند پرده و حجاب را از برابر چشم‌های شما برداشته بود».
۴- هم‌چنین در شب عاشورا حضرت امام حسین(ع) خطاب به اصحاب و یارانش فرمود: «ارفعوا روءسکم و انظروا هذا منزلک یا فلان و هذا قصرک یا فلان و هذه درجتک یا فلان؛ سرهای خود را بلند کنید و بنگرید این قصر توست ای فلانی و آن درجه و مقام توست». بدین سان هر کدام از اصحاب مقام و جایگاهایشان را در بهشت دیدند.(۵)
طبق این گونه آموزه‌ها معلوم می‌شود که غیر از حضرات معصومین (ع) سایر مردم نیز با تهذیب نفس و طهارت جان می‌توانند به بینایی چشم برزخی برسند که در خواب و حتی بیداری برخی از اسرار فرا سوی پرده غیب را مشاهده کنند.
پی‌نوشت‌ها :
۱. اصول کافی، ج ۳، ص ۸۸، نشر دار الصول، بیروت ۱۴۱۲ق.
۲. مثنوی معنوی، ج ۱، دفتر اول، ص ۱۵۶، بیت ۳۵۱۰.
۳. جلوه‌های عرفانی نهضت حسینی، ص ۱۶۹، نشر بوستان کتاب، قم ۱۳۷۶ ش.
۴. بحار الا نوار، ج ۴۵، ص۷۳.
۵. جلوه‌های عرفانی نهضت حسینی، ص۲۳۵.

ازاینکه راهنمایی کردین ممنون و متشکرم حقیقتا اگر امروز من علمی دارم هرچند کوچک این علمو فقط با قران و تفکرو عبادت بدست اوردم و به هیچ کتاب دیگه رجوع نکردم خیلی خیلی متشکرم از راهنمایتون شما از بیاناتتون مشخصه انسان بسیار غنی هستین ممنونم یک دنیا سوالات دیگه راجع به شرعیات رو باید کجا طرح کنم اگه جواببدین ممنونم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام و تشکر .
از این که ارتباط تان با این سامانه موجب خیر وبرکت شده است خدارا سپاس گذارم .
از این که در سایه قران ودر پی عبادت و با تفکر به علوم معارف الهی دست یافته اید به شما تبریک باید گفت .
این سخن اقبال تقدیم تان باد که در باره قران کریم گفت :
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیزی دیگر است
چون که در جان رفت جان دیگر شود
جان که دیگر شد جهان دیگر شود .
در باره پرسش های دیگر تان باید عرض نماییم هرچه سوال دارید با راحتی بپرسید آنچه در توان است در طبق اخلاص گذاشته شده وبا دو دست تقدیم محضر جناب عالی می شود .
موفق باشید .

راجع به تناسخ نتنی ارسال کردم که اینجا نیستش میخوام بدونم اگه میشه لطف کنین بهم بگین این متن براتون اومد بنابر احتیاط نزاشتینش یا کلا متن براتون نیومده توی این متن راجع به جای بجای روحم حرف زدم مهم نیست فقط میخوام بدونم شما خوندینش یانه ممنونم و تشکر

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
متن یاد شده بدست ما نرسیده اگر خواستید مجددا ارسال نمایید تا جواب لازم تقدیم شود .
اما در باره مسله تناسخ باید گفت :
این عقیده نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى است ، بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله­اى از قوه به فعلیت مى­رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد، محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد ،صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند. بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته، به ماده منى و جنین تعلق بگیرد». (۴)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد، نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى درون خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا محال است.(۵)
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ؛(۶)
چگونه به خداوند کافر مى­شوید در حالى که اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى­میراند و بار دیگر شما را زنده مى­کند؛ سپس به سوى او باز مى­گردید».
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى­کند،و مى­گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است . به تعبیر دیگر آیه مى­گوید:
مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید:
نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس مى­میراند و بار دیگر زنده مى­کند (که قیامت است). حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح » مى نامند، از نظر قرآن باطل و بى اساس است.(۷)
عموم فرقه­های اسلامى در این عقیده متفق اند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد . دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است، محکوم ساخته­اند. تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه» بودند که از این عقیده طرفدارى مى­کردند و امروزه وجود ندارند.
منشأ این عقیده هندوها و برداشت هائی است که عرب از فلسفه آن­ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.(۸)
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده ، ریشه آن در ادیان باستانى آنها وجودداشته ، اکنون نیز موجود است. سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است .به گفته شهرستانى (نویسنده ملل و نحل) این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است.(۹)
پی‌نوشت‌ها:

۴. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۵. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفى، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.
۶. بقره (۲) آیه ۲۸.
۷. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۶۴ به اختصار.
۸. ناصر مکارم، عود ارواح، ص ۴۶.
۹. همان، ص ۱۲.

سلام من احساس میکنم اینقد دارم اینجا پیام میزارم باعث دردسر شما شدم به هرحال اگه کوچکترین مشکلی در جواب دادن دارین راحت بهم بگین که مزاحم نشم الان سوالم اینه که میخوام بدونم اخلاف رفتار اجنه به چه صورته چون مطالعه داشتم اخلاق خواسی دارن مثلا اصلا شوخی ندارن و خیای زودرنجن و وقتی برنجن خیلی ناراحت میشن و ناراحتیشونم بیش از حد و کم و زیاد ندارن اگه میشه یه توضیح کلی راجع به اخلاقشون بهم بدین و سوال دومم واسه ازدواج با اجنه مسلمون باید چیکار کنم بحث احضار نیست چون احضار و بلدم منظورم اینه که چطور ازشون دختر پیدا کنم و بهشون پیشنهاد بدم البته ببخشی رک حرف میزنم اخه من شرایط ازدواج رو ندارم واسه همین میخوام همسر از اجنه مسلمون اختیار کنم مسعله سوم که میخوام بدونم اینه که قطعا میدونین کسی که جن احضار کنه و با جن در ارتباط باشه ازیت میشه بد موقع میان سراغ ادم مثلا توی جمع که نمیشه باهاشون صحبت کنه میان بعد انتظار دارن جوابشون بدیم و یا موقع خواب میان ازیت میکنن باید چیکار کنم هر وقت خودم خواستم بیان و برن

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت هیچ مشکل ومحدودیتی در طرح پرسش وجود ندارد از هر باب وهر مسله وبه هر اندازه سوال دارید مطرح نمایید تا جواب تقدیم شود .
امام در بار ه مسله جنیان باید گفت حقیقت آن است که اجمالاً می‌دانیم جن گاهی در زندگی انسان تأثیر گذاشته و بعضی از انسان‌ها نیز در زندگی جنیان مؤثر می‌باشند اما این موضوع به دلیل پنهان بودنش همراه با قصه سازی‌های زیادی شده است که به بسیاری از داستان‌ها نمی‌توان اعتماد کرد.
جن می‏توانند با بعضی از انسان‏ها ارتباط برقرار کنند. چنان که بعضی از آنها با انسان ارتباط برقرار می‏کردند. در مورد انبیا و ائمه(ع) در روایت آمده است که چنین ارتباطی داشتند و گاهی نیز ارتباط جن مشرک و کافر با بعضی از انسان‌ها موجب افزایش گمراهی و طغیان آنها می‏شد: «و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقاً؛ و این که مردانی از بشر به مردانی از جن پناه می‏بردندو آن‏ها سبب افزایش گمراهی و طغیان می‏شوند».(۱)
بنابراین جن چه مؤمن و چه کافر با انسان ارتباط برقرار می‏کنند و این موضوع به صراحت در قرآن و روایات و حکایات نیز وارد شده است.
از سوی دیگر بنا بر آیات قران مسلم است که جن‌ها هم مانند انسان ها، توالد و تناسل دارند، در چند آیه در وصف حوریان بهشتی آمده است که«لم یطمثهن انس قبلهم ولا جان»(۲)
حوریان بهشتی را قبل از شوهرانشان، نه آدمی و نه جن دست زده است.
این آیه به وضوح دلالت دارد بر این که جن هم آمیزش دارد و تکثیر نوع آن به وسیله مقاربت نر و ماده صورت می‌گیرد اما این که بین آن‌ها و انسان‌ها ازدواجی صورت می‌گیرد یا خیر؟
پاسخی قطعی نمی‌توان به آن داد ولی برخی از مفسران براساس آیه ۲۶ سوره الرحمن ؛ "فیهِن‌َّ قـاَصِرَات‌ُ الطَّرف‌ِ لَم یطمِثهُن‌َّ اِنس‌ٌ قَبلَهُم ولا جان‌ّ؛(۳) در آن باغ‌های بهشتی زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمی‌ورزند و هیچ انس و جن پیش از این‌ها با آنان تماس نگرفته است‌. ازدواج جن با انسان را ممکن دانسته‌اند. (۴ )
ولی ما برای این نوع ازدواج به نمونه‌ای دست نیافتیم‌ تا بگوییم این ازدواج در دنیا واقع می‌شود یا نه ؟ یا این که نشان دهد که اگر جنی با انسانی ازدواج کند فرزند او جن خواهد شد یا انسان.

پی‌نوشت‌ها:
۱. جن (۷۲) آیه ۶.
۲. رحمان (۵۵) آیه ۵۶ و ۷۴.
۳. همان.
۴. الفرقان فی تفسیرالقرآن‌، ج ۲۷ ـ ۲۸، ص ۵۲، مؤسسه اعلمی‌، تفسیرکبیر، فخررازی‌، ج۱۰، ص ۳۷۴، داراحیاء الثراث العربی .

ایا امکانش هست به صورت خصوصی با شما در ارتباط باشم بعضی سوالات درست نیست اینجا بیان بشه

تصویر پاسخگو

با سلام
برای سوالاتی که می خواهید به صورت خصوصی پاسخ داده بشه ، ضمن تذکر این نکته ، ایمیل خود را در آخر سوال بگذارید تا پاسخ فقط برای شما ارسال گردد .

سلام.
همه خسته نباشین
یه سوال
تا حالا شده یک بار،فقط یک بار پیش خودتون فکر کنین که همه ی این حرف های اعتقادی جز ساخته ی ذهن انسان هیچ چیز دیگه نیست و فق از نادانی اون از محیط اطرافش سرچشمه گرفته و به این شکل کنونی تکامل پیدا کرده و رسید به ما؟؟؟حالا واسه نیم درصد فرض کنین حرف من درسته، و شما با این حرف ها و دلایلتون باعث شدین چند نفر دیگه به سمت عقاید پوچ شما کشیده بشن،آیا از حرف هاتون پشیمون میشین یا نه؟ جواب من فقط یه کلمه اس آره یا نه همین ...توضیح نمیخوام یه همزادپنداری ساده کنین جواب رو همینجا بزارین ممنون.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
تصور وحرف شما کاملا نادرست وهیچ کسی از باور دینی وایمان خود پیشمان نمی شود .
برای روشن شدن مسله باید نکته های ذیل را بدقت بخوانید :
توجه داشته باشید اعتقاد و باور به دین آثار و نتایج و کارکردهای اساسی دارد و می تواند به یک سری نیازهای اصلی انسان پاسخ دهد که پاسخ آن ها را از راه های دیگر نمی تواند یافت. دین سعادت و خوشبختی حقیقی را در زندگی ترسیم می کند، یعنی همان چیزی که خواسته هر انسانی است و هر انسانی در صدد دست یابی به آنها در زندگی است .
مهم ترین نقش و کارکرد های دین به قرار ذیل است:
۱ - معنا بخشیدن به زندگی: دین با تبیین مبدأ آفرینش و هدف خلقت جهان و انسان و راه رسیدن به هدف خلقت، زندگی و حوادث آن و رفتارهای انسان را معنا می بخشد. دین به پرسش‏های اساسی بشر که همیشه مطرح ‏بوده، پاسخ صحیح و حقیقی می‏دهد، چه در گذشته و عصر جاهلیت و چه در زمان حاضر و عصر مدرن؛ سؤالاتی مانند این که کیستم؟ از کجا آمده‏ام و به کجا می‏روم؟ برای چه آمده‏ام و با کیستم؟
۲ - کاهش رنج و درد انسان‏ها: مسلّماً هر انسانی در زندگی خود با سختی‏ها و مشکلاتی روبرو است و این مسئله برای انسان اجتناب‏ناپذیر است؛ به فرموده خداوند در قرآن: خلقت و آفرینش انسان با سختی است و سختی‏ها و مشکلات همیشه با انسان است"و لقد خلقنا الانسان فی کبد". بسیاری از مشکلات امروزه زاییده عصر جدید و تکنولوژی است؛ مشکلاتی مانند تخریب منابع طبیعی، آلودگی هوا، زندگی ماشینی و... دین می‏تواند در حل این مشکلات و یا کاهش آن ها نقش بسیاری ایفا کند. از یک طرف با دعوت به محدود نمودن خواسته‏ها و تمایلات نفسانی و حس سیری‏ناپذیر انسان‏ها، نیز جلوگیری از زیاده‏روی در بهره‏وری هر چه بیشتر منابع و جلوگیری از ستم به دیگران و پایمال نمودن حقوق اینان، و از طرف دیگر با دعوت به صبر و شکیبایی در برابر مشکلات و هدفمند دانستن حوادث جهان هستی و وجود جهان برتر و محاسبه اعمال انسان‏ها و داشتن پاداش در مقابل شکیبایی. مطمئناً انسان مؤمن و معتقد به دین، در مقابل سختی‏ها و مشکلات، صبر و تحمل و بردباری بیشتری خواهد داشت.
۳ - اجرای عدالت: یکی از اهداف اساسی پیامبران و دین، تحقق عدالت در جامعه بشری است. انسان به جهت خود خواهی ذاتی، تمامیت خواه است و اشتهای سیری‏ناپذیر برای برخورداری از منافع و لذت‏های مادی دارد و به تعبیر روان‏شناسان و فیلسوفان دارای حُبّ ذات است و خواهان منافع هر چه بیش تر برای خود است. وی برای رسیدن به خواسته‏هایش، از پایمال نمودن حقوق دیگران و ظلم به آن ها دریغ نمی کند. قوانین بشری اگر چه می‏تواند تاحدودی جلوی تجاوز به حقوق دیگران را بگیرد، اما اولاً باید توجه داشت که در هر حال قانون گذار آن، بشر است و انسان‏ها سعی در حفظ منافع هر چه بیش تر خود هستند. ثانیاً: چون به قدرت دست یابد، خواه یک فرد باشد یا یک حزب و یا دولت، و در مقابل قدرت و توانایی خود کسی رانبیند، با توجه به حُبّ ذات و خواستن هر چه بیش تر منافع، دلیلی وجود ندارد که خود را محدود کند. ظلم‏ها و تعدیات که از طرف قدرتمندان، خواه در یک کشور یا به کشورهای دیگر انجام می‏شود، نمونه‏ای بارز برای این مسئله است.
امروز اگر نیم نگاهی به مکاتب مختلف بشری داشته باشیم، متوجه می‏شویم که اندیشمندان بزرگ در حوزه اخلاق (که طبعاً از فرهیختگان و متفکران هستند) هر کدام راهی برای سعادت و خوشبختی پیشنهاد می‏کنند. که در مجموع آن چه که در برابر تعلیمات پیامبران گفته اند در این جمله خلاصه می شود: اصالت سود و نفع هر چه بیشتر، اینیکی از مبانی امروزی در فلسفه اخلاق است. مثلاً نتیجه (فیلسوف بزرگ و معاصر آلمانی) رسیدن به سعادت را در کسب قدرت هر چه بیش تر می‏داند و باور دارد هر چیزی که انسان را به قدرت برساند، خوب و شایسته است.
رسیدن به لذت هر چه بیشتر و بهره برداری هر چه کامل‏تر در دنیا، تعریف سعادت به نظر بعضی از متفکران اخلاق است، در این دیدگاه سعادت و خوشبختی، مساوی با لذت هر چه بیشتر دانسته شده و هر چه که انسان را به لذت برساند، خوب و شایسته است.
نقش دین در بیان قوانین عادلانه و اجرای عدالت و کنترل درونی انسان‏ها و... بی‏هیچ تردیدی ثابت است.
۴ - پشتیبانی دین از اخلاق: بدون هیچ تردیدی یکی از نقش‏ها و اهداف اساسی پیامبران، اصلاح اخلاق بشری و نشان دادن راه سعادت به بشر و تشویق انسان‏ها به گام نهادن در آن راه و بیان دستورها و عملکردهای لازم برای رسیدن به آن است.
پشتیبانی دین از اخلاق در سه جهت می‏باشد:
الف) بیان ارزش‏های اخلاقی و آن چه که برای انسان و سعادت و کمال انسانی در دنیا و آخرت، خوب و بایسته است و بیان رذایل اخلاقی و نهی از چیزهایی که انسان را از سعادت دور می‏کند، یکی از جهاتی است که دین برای حفظ اخلاق و فضایل بشری انجام داده است.
ب) صرف نظر از آگاهی‏های انسان نسبت به اخلاق و سعادت بشری و خوب و بدها، جهت دیگری که دین در آن بسیار مؤثر است، ایجاد انگیزه نسبت به رفتارهای اخلاقی است. اگر بپذیریم که انسان از همه چیز و از جمله خوبی و بدی‏ها آگاهی دارد (که البته صحیح نیست) اما آیا آگاه بودن برای عمل کردن کفایت می‏کند؟ مطمئناً آگاه بودن از یک چیز، غیر از عمل کردن به آن است. تمام پزشکان از مضرات مواد مخدر یا حتی سیگار آگاهی دارند، اما در عین حال برخی از آن ها سیگار می‏کشند. انسان در بسیاری از مواقع خوبی را از بدی تشخیص می‏دهد، اما به هر انگیزه و دلیل درونی یا بیرونی یا به واسطه عواطف و احساسات و شهوات، نمی‏تواند در عمل آن را انجام دهد. امروزه بسیاری کارها از بشر سر می‏زند که شاید بدتر از زنده به گور کردن دختران نباشد.
ج) معرفی الگوهای اخلاقی و انسان‏های پاک و راستین برای جامعه بشری: نقش الگو و انسان هایی که راه‏های کمال و سعادت را رفته‏اند و در پیچ و خم زندگی و مشکلات آن و راه‏های سخت رسیدن به کمال و سعادت بشری و راه‏های فریب شیاطین آگاهند و ارزش‏های اخلاقی در آن ها جمع شده و تجسم یافته است، در رسیدن انسان به کمال و سعادت و پیاده کردن ارزش‏های اخلاقی بسیار مؤثر است. این که کسانی توانسته‏اند ارزش‏های اخلاقی را کسب کنند و از این راه سخت عبور نمایند، در انسان انگیزه بسیار قوی و مؤثری برای انجام ارزش‏های اخلاقی و دوری از زشتی‏ها و بدی‏ها ایجاد می‏کند. چنان که اخلاق را در انسان تقویت می‏کند و می‏فهمد که رسیدن به مراتب کمال تحقق‏پذیر و شدنی است.
بنابراین انسان به جهت فهم ناقص که همیشه با وی بوده و هست، نه تنها در شناخت خوبی از بدی نیاز به دین و راهنمایی دین دارد، بلکه در بُعد رفتار و تحقق ارزش‏های اخلاقی و عمل به آن ها نیاز به دین دارد. دین برای ارزش‏های اخلاقی پشتوانه و ضمانت اجرایی بسیار محکمی قرار داده و برای هر عملی که انسان در این جهان انجام می‏دهد، پاداش و جزایی معین نموده است. انسانی که ایمان به جزای آخرت داشته و به آگاهی خداوند از تمام اسرار وجود انسان و کارهایی که انجام می‏دهد، اعتقاد داشته باشد، در جزئی‏ترین رفتار و در خلوت خویش، مراقب اعمال خود خواهد بود. درجه این مراقبت به درجه ایمان او بستگی خواهد داشت.

اگه مردیم و هیچ خبری نبود چی؟نه تناسخ نه معاد نه قیامت هیچی.اون وقت چی؟به هر حال ادم باید همه احتمالات رو در نظر بگیره تا بتونه به بهترین تتیجه و پاسخ برسه.
ادم هایی مثل شما میگین خب ما که هیچی از دست ندادیم ولی ادم هایی مثل من که عاشق این دنیا و زندگی و طبیعت هستم اگه بخوایم به اعتقادات شما روبیاریم باید قید خیلی چیزهارو بزنیم مثلا من سگ دارم به اسم آنجل اگه یه روز نگیرمش بغلم احساس میکنم یه چیزی ازم گم شده ولی متاسفانه توی اعتقادات مردمم کارم اشتباهه در صورتی که با تمام وجودم لذت میبرم از بودنش.یه جورایی به این جمله که میگه ما حاصل یک میلیون اشتباه هستیم بیشتر اعتماد دارم تا یه کتاب قدیمی که کلی خون بپاش ریخته شده..و در آخر میخوام بدونم آیا اگه بر فرض محال شما یه روزی بفهمین که حق با من بوده آیا از گفته هاتون پشیمون میشین یا نه؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
از این که از بین اینهمه لذت های حلال وپاک دنیایی از بغل نمودن سگ مجس لذت می برید ماسفم .
ولی در باره اصل مسله باید گفت در بطلان تناسخ جای تردید نیست چه این که در وجود معاد وقیامت نیز جای شک نیست .
غیر از آموزه های وحیانی دلایل مختلفی برای اثبات عقلی معاد وجود دارد که برخی آنها ارائه می گردد :
نظام آفرینش بیهوده و بی هدف نیست. خدا جهان را به گونه‌ای آفریده است که بیش ترین خیر و کمال ممکن بر آن مترتب شود . بدین ترتیب صفت حکمت اثبات می‌شود که مقتضای آن این است که مخلوقات را به غایت و کمال لایق به خودشان برساند، ولی از آن جا که جهان مادی دارای تزاحمات است ؛ خیرات و کمالات موجودات مادی با یکدیگر تعارض پیدا می‌کند، مقتضای تدبیر حکیمانه‌ای الهی این است که به صورتی آن ها را تنظیم کند که مجموعاً خیرات و کمالات بیش تری بر آن ها مترتب شود.
جهان دارای نظام احسن می باشد، به همین جهت است که انواع عناصر و کمیت و کیفیت و فعل و انفعالات و حرکات آن ها طوری تنظیم شده که زمینه آفرینش گیاهان و جانوران و در نهایت زمینه آفرینش انسان که کامل‌ترین موجودات جهان است، فراهم شود . اگر جهان مادی طوری آفریده شده بود که پیدایش و رشد موجودات زنده را ناممکن می‌ساخت ،خلاف حکمت بود.
با توجه به این که انسان، دارای روح قابل بقا است و می‌تواند دارای کمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه با کمالات مادی نیست، اگر حیات او منحصر به حیات دنیوی محدود باشد، با حکمت الهی، سازگار نخواهد بود، مخصوصاً با توجه به این که حیات دنیوی، توأم با رنج‌ها و سختی‌ها و ناگواری‌های فراوان است . غالباً تحصیل یک لذت بدون تحمل این همه رنج و زحمت فراهم نمی‌شود ،به طوری که حسابگران را به این نتیجه می‌رساند که تحمّل این همه رنج و ناخوشی برای دستیابی به لذایذ محدود نمی ارزد . از همین محاسبات است که گرایش به پوچی و بیهودگی پدید می‌آید حتى کسانی را که با وجود علاقة شدید فطری به زندگی به سوی خودکشی می‌کشاند.
اگر زندگی انسان جز این نبود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعی و اجتماعی دست و پنجه نرم کند تا لحظاتی را با شادی و لذت بگذراند و آن گاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی که بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً تلاش کند تا مثلاً لقمة نانی به دست آورد و لحظه‌ای از خوردن آن لذت ببرد ، چنین تسلسل زیان‌بار و ملال‌آوری را عقل نمی‌پسندید و به گزینش آن فتوا نمی‌داد.
نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان جز پوچ‌گرایی نخواهد بود. یکی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقا و جاودانگی است که دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است . حکم نیروی محرک فزاینده‌ای را دارد که او را به سوی ابدیت سوق می‌دهد . همواره بر شتاب حرکتش می‌افزاید، اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی جز این نیست که در اوج شتاب حرکت به صخره‌ای برخورد کند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیرو فزاینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟
پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حکمت الهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به فنا و مرگ در انتظار او باشد.
با توجه به این دو مطلب به این نتیجه می‌رسیم که می‌باید زندگی دیگری برای انسان ورای این زندگی محدود دنیوی وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد . می‌توان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد . به ضمیمه حکمت الهی آن را برهان دیگری به حساب آورد.
دلیل دیگر در این باب برهان عدالت است. در این جهان انسان‌ها در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد آزادند،‌ از یک سو کسانی یافت می‌شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می‌کنند . از سوی دیگر تبهکارانی دیده می‌شوند که برای رسیدن به هوس‌های شیطانی خودشان، بدترین سمت و زشت‌‌ترین گناهان را مرتکب می‌گردند.
هدف از آفرینش انسان در جهان و مجهز ساختن او به گرایش‌های متضاد و به نیروی اراده و انتخاب و به انواع شناخت‌های عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دو راهی‌های حقیقت و باطل و خیر و شرّ این است که در معرض آزمایش‌های بی‌شمار، واقع شود .
مسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و کیفر آن ها برسد. سراسر زندگی دنیا برای انسان، آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است حتى در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و تکلیف و انجام وظیفه نیست.
اما می‌بینیم که در جهان، نیکوکاران و تبهکاران به پاداش و کیفری که درخور اعمال‌شان باشد نمی‌رسند . چه بسا تبهکارانی که از نعمت‌های بیش تری برخوردار بوده و هستند. زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد، مثلاً کسی که هزاران شخص بی‌گناه را به قتل رسانیده است، نمی‌توان او را جز یک بار قصاص کرد و سایر جنایاتش بی‌کیفر می‌ماند، در صورتی که مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچک ترین کار خوب یا بدی انجام دهد ،به نتیجة آن برسد.
پس همچنان که جهان، سرای آزمایش و تکلیف است ،باید جهان دیگر باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد . هر فردی به آنچه شایسته است، نایل گردد تا عدالت الهی تحقق عینی یابد.(۱)

پی‌نوشت‌:
۱. محمد تقی مصباح، آموزیش عقاید، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۶، نشر بین الملل، ۱۳۸۱ش.

تقدیم به رایان کپلر من قصد توهین به شمارو ندارم ولی به نظر من شما هنوز به اونصورت رشد فکری نداشتی که بخوای حقایق رو بفهمی من نمیخوام بگم حقیقت چیه ولی اینو بهت میگم گذر زمان حقایق رو بهت نشون میده هر انسانی در طول زندگیش کم کم به تکامل میرسه بستگی به شرایط زندگیش طاره یه کسی تو سن پنجاه شصت سالگی به تکامل میرسه یه کسی تو سن طه سالگی این سوالاتی که شما میپرسی نمیدونم چند سالته ولی من توسن دوازده سالگی میپرسیدم اما گذر زمان باعث شد متوجه حقایق بشم و اینکه این شکو تریدد به بودن مذهبو اعتقاد واقعا بچه گانه بوده هرانسانی چه بخواد چه نخواد به سوی تکامل پیش میره شماهم ناراحت نباش گزر زمان خودش جواب سوالاتت میده این جریان سگی که گفتی خیلی باحال بود اولا اینکه کسی نگفته شما سگ نداشته باش و هیچ مشکلی نداره اون خوردن گوشت سگه که نجسه اصهاب کهف هم که مردان خدا بودن سگ داشتن حتی اگر اشتباه نکنم سگشونم سیصدو نه سال باهاشون خوابید طرضمن شما واسه از دست طادن سگی که عاشقشی نباش تو هنوز چیزی از عاشقی نمیدونی تو وابسته شدی ادم میتونه به هر چیزی وابسته بشه حتی سنگ راجع به خونریزی ها هم بهتره منطقی فک کنین اولا اینکه اکثر خونریزی ها از جمله حمله به ایران توسط اعراب زمانی بود که پیامبر فوت شده بود و اسلام واقعی وجود نداشت و افرادی واسه کسب قدرتو مال به نام اسلام باعث جنگ و خونریزی شدن اما جنگو خونریزی در زمان پیامبر حق بود و باید انجام میشد چون جامعه باید از انسانهای بد پاک باشه و این اصلا هم ربطی به دین نداره اطم دزد یا قاتل یا راه زن یا نزول خور یا زنا کار باید تنبیه و نهایتا نابود بشه و اون زمان هم که اعراب وحشی بودن اصلا فهم نداشتن هرکی هرکاری دلش میخواست میکرد مثلا طرف زور بازو و ثروت داشت میرفت زن یه ادم بدبخت یا مال یه ادم بدبخت یا دخترشو به زور میگرفت یا ازش باج سبیل میگرفت این موضوع تو عربستان زیاد بود واسه همین خون ریزیا هم زیاد بود چون ادمای فاسد زیاد دقیقا مثل داعش امروزی من هم جای پیامبر بودم اصلا دینم که نداشتم و انسان عادی بودم گردن همه این ادمای اشغالو میزنم من تو عمرم سر مرغ نبریدم حتی یه بار با ماشین واسه اینکه یه قورباغه رو نکشم ماشینمو چپ کردم ایقد ادم لطیفی هستم ولی اگه یه میلیون نفر ادم نزول خور یا قاتل یا راه زن یا در کل فساد که راهی نباشه انسان بشن همه رو سر میبرم اونم با چاقو نه باسنگ که خوب زجر کش بشن ایطور بقیه ادما فاسد نمیشن و راحت زندگی میکنن درکل شما فکرتو راجع به این مشغول نکن گزر زمان خودش یادت میده فعلا با سگت از زندگی زیباتون لذت ببرین

باعرض سلام خواستم بدونم شما کسی رو میشناسین که مستجابو الدعا باشه اگه میشناسین لطفا راهنمایی کنین چطور باهاش ارتباط برقرار کنم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

در پاسخ به سوال شما به چند نكته اشاره مي نماييم:
اولا: در روايات از برخي نام برده شده كه خداوند دعاي آنها را به اجابت مي رساند كه به چند نمونه از آن روايات اشاره مي شود:
۱. رسول خدا فرمود: چهار كس دعايش رد نخواهد شد و درهاي آسمان به روي دعاي آنان گشوده است: دعاي پدر براي اولادش، دعاي مظلوم بر عليه ظالم، دعاي كسي كه براي انجام عمره به مكه رفته باشد، و دعاي انسان روزه دار.
۲. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: از جمله كساني كه دعايش مستجاب مي شود، دعاي امام و پيشواي عادل براي رعيت اوست، دعاي مؤمن كه پشت سر و در غياب مؤمن ديگر مستجاب است.
۳. و در روايت ديگري آمده كه امام صادق فرمود: سه كس دعايش مستجاب است: يكي حاجي كه به مكه رفته است. ديگر رزمنده اي كه در جبهة جهاد حضور پيدا كرده سوم انسان مريض.
ثانيا: در روايات آمده دعاي مظلوم بر عليه ظالم مستجاب مي شود. در هيچ روايتي قيد نشده كه مظلوم در صورتي دعايش بر عليه ظالم مقبول است كه گناه كار نباشد. پس معلوم مي شود كه دعاي مظلوم گرچه اهل گناه باشد بر عليه ظالم مستجاب است.
ثالثاً: آياتي كه همگان را به دعا فراخوانده و وعده اجابت داده مطلق است مثلا فرمود: (ادعوني استجب لكم)مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت كنم. بخصوص آن كه مفسرين گفته اند: شأن نزول اين آيه افراد بي ايمان و مغرور و متكبر است كه خداوند بعد از تهديد آنان مي فرمايد مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت كنم. و در آية ديگر نيز به طور مطلق فرمود: (اذا سألك عبادي عنّي فاني قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان) هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، بگو من نزديكم و دعاي دعا كننده را به هنگامي كه مرا بخواند اجابت مي كنم.
از اين گونه آيات كه استجابت خدا را منوط به گناه كار نبودن دعا كننده نكرده بخوبي بدست مي آيد كه خداوند كريم و رحيم حتي دعاي افراد گناه كار را نيز اجابت مي كند، پس هيچ كس و هيچ گاه از رحمت خدا و اين كه دعاي انسان ممكن است اجابت بشود نبايد نا اميد بود. گرچه به طور مسلم هر قدر انسان اطاعت بيشتري از خداوند داشته باشد از سوي پروردگار منزلت بالاتر و استجابت بيشتري شامل حال او مي شود.
بنابراين اينطور نيست كه مستجاب الدعوة بودن يك تخصص خاصي باشد كه آنها بدان دست يافته و ديگران محروم اند، بلكه مي توان گفت: مستجاب الدعوه بودن يك امر نسبي است و هر كسي به نسبتي كه مطيع خداوند است از آن بهره دارد.
روي اين حساب مي توانيم بگوييم: تمامي افراد و بندگان خداي مستجاب الدعوه هستند، منتهي كساني كه به خدا نزديك تر هستند، به دليل قرب و مرتبه بالاي عبوديتي و مقام معنوي دعايشان زودتر مورد اجابت قرار مي گيرد.
ما شخص به خصوصي را به عنوان مستجاب الدعوه نمي توانيم معرفي كنيم، زيرا كسي را كه به صورت مطلق مستجاب الدعوه باشد، نمي شناسيم و خود ايشان هم معمولا اهل كتمان هستند و قدرت خود را در اين زمينه پنهان مي كنند.
توصيه ما اين است كه از پدر و مادر خود بخواهيد تا برايتان دعا كنند، دعاي والدين در حق اولاد بسيار به اجابت نزديك است. البته لازم است ايشان را از خويش راضي نموده باشيد و به ايشان احترام بگذاريد تا در حقتان از صميم قلب دعا كنند.
از مومنين و عالمان و افراد متقي و پرهيزكار كه مي شناسيد بخواهيد كه در لحظات خوب عبادت خود شما را دعا كنند.
خود شما نيز از دعا، مناجات و توسل به اهل بيت عصمت و طهارت و نذر غفلت نكنيد كه در اين زمينه موثر است.

براي مطالعه بيشتر:
۱. مطهري، مرتضي، آزادي معنوي، ص ۸۷ تا ص ۱۵۲ نشر صدرا، ۱۳۷۸ش.
۲. ناصر مكارم، تفسير نمونه، مجلدات: ۱ ص ۶۴۱، ۱۵ ص ۱۷۲، ۱۰ ص ۳۵۷، ۳ ص ۲۲۱، ۱۲ ص ۳۷۵ نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران: ۱۳۷۹ش.
۳. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج ۱ص ۲۹ تا ص ۴۲ نشر دارالكتب الاسلاميه تهران ۱۳۷۲ش.
----------------------
. مجلسي، بحار، ج ۹۰، باب ۲۲، ص ۳۵۴، نشر دار الاحياء ‌التراث العربي يا بيروت، ۱۴۰۳ق.
. همو، ص ۳۵۵.
. همو، ص ۳۵۷.
. اصول كافي، ج ۴، ص ۲۶۴، نشر پيشين.
. سوره مؤمن، آية ۶۰.
. ناصر مكارم، تفسير نمونه، ج ۲۰، ص ۱۴۶، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران، ۱۳۷۹ش.
. سوره بقره، آيه ۱۸۶.

موفق باشید.

چقدر دلایلی که برای رد نظریه تناسخ دادن چرت هست!! کاملن معلومه کسانی که رد کردن اصلن نظریه تناسخ رو نفهمیدن!!
روح توسط خداوند به جنین دمیده میشه حتی اگر روحی باشه که قبلا درکالبد دیگه ای بوده باشه!! با مرگ روح انسان بر حسب معنویتی که توی دنیا کسب کرده به یکی از سیارات نا اشکار میره و بسته به جایی که هست ممکنه اجازه تولد دریافت کنه یا دریافت نکنه. مثلا هرچه به طبقات پایین دوزخ رفته باشه سالهای بیشری رو باید منتظر بمونه تا شانس تولد دوباره و ادامه مسیر تکامل معنوی پیدا کنه!! و یا در مراحل بالاتر از بهشت اختیار به روح داده میشه که تولد دوباره پیدا کنه تا درجه معنوی خودش رو بالاتر ببره و به نهایت سرور ابدی و همنشینی با خدا برسه!! و در مورد رسیدگی به حساب هم اینطوریه که درواقع همون اعمال خوب و بدی که انسان انجام میده درنهایت درجه معنوی شخص رو تعیین میکنه و بر طبق همون درجه معنوی هست که روح به یکی از هفت طبقات بهشت یا هفت طبقه جهنم و یا برزخ فرستاده میشه!!!! نه اینکه خدا ماشین حساب بگیره دستش و چرتکه بندازه!!! درواقع اعمال خوب و بد ما در هر لحظه داره حساب میشه و درجه معنوی ما رو بالا یا پایین میبره!!

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت : دانشمندان و مورخان، معتقدند زادگاه اصلی این عقیده کشور هند و چین بوده ، ریشه آن در ادیان باستانی آنها وجود داشته ، اکنون نیز موجود است. سپس از آن جا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانی نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. (۱)
اصولا تناسخ در میان اقوام باستان ،به عنوان راهکاری برای پاسخ دادن به یک حقیقت نیمه مکشوف ،مطرح شده و رشد پیدا کرد و آن حقیقت ،مساله بقای روح بود . در واقع این اقوام برای یافتن پاسخی به این دغدغه ذهنی که روح انسان پس از مرگ نابود نشده ، به نوعی ادامه حیات می دهد ، به تناسخ رسیده ودر طول تاریخ سعی شده که این عقیده شکل منطقی تر و مستدل تری به خود بگیرد ، اما باید دید این عقیده در برابر تفکر معاد تاب تحمل ویارای مقاومت دارد ؟
البته قبل از ورود کامل در بحث تناسخ نباید این حقیقت را فراموش کرد که رویکرد وتوجه به تناسخ می تواند دو رویه کاملا متفاوت را دارا باشد ؛
نخست تناسخ یعنی حلول روح موجود درگذشته به موجودی دیگر در عین قبول وپذیرش معاد وجهان آخرت مثلا یک معتقد به معاد و آخرت به تناسخ در دنیا نیز معتقد گردد .
دیگر آنکه تناسخ به عنوان اعتقادی در برابر و تقابل با معاد و بقای روح در جهان دیگر مطرح گردد که ظاهرا عمده گروه های تناسخی به همین نظر گرایش دارند .
اتفاقا در مفاهیم دینی ما نیز این گروه با همین دیدگاه معرفی شده اند ؛ امام صادق علیه السلام راجع به اهل تناسخ فرمود: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمی است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبی بیرون رود و در قالب دیگری وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده ،بازگشتن در قالبی برتر و نیکوتر در عالی ترین درجه دنیا خواهد بود . اگر بدکار یا نادان بود، در پیکر بعضی از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طی می‌شود، مستقر می‌گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه ای که شب ها پرواز می‌کنند و به گورستان‌ها علاقه و انس دارند جای می‌گیرد».(۲ )
در هر حال از نظر ادیان آسمانی این تفکر جایی نداشته وبه کلی مطرود است چنان که در روایتی نقل شده :
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد : درباره کسانی که قائل به تناسخ­اند، چه می‌فرمایی؟ فرمود:« کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدا کفر آورده ،بهشت ودوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است». (۳)
اما فارغ از این دیدگاه های نقلی باید دید اصولا اساس تناسخ در تعاریف گوناگون آن اولا قابل قبول از منظر عقل و معقول می تواند باشد ؛
ثانیا آیا اعتقاد به این امر در منظومه معرفتی ما می تواند جایگاه درستی پیدا کند یا اینکه اعتقاد به ان به نوعی تخریب و انهدام سایر مبانی اعتقادی است .
تنوع مبانی و گرایش ها در تناسخ باعث می شود که بررسی دقیق این عقیده جوابی بسیار مبسوط ومتفاوت را بطلبد اما در نگاهی مختصر به اصول تفکر تناسخی پرداخته، سعی می کنیم آن را مورد بررسی قرار دهیم .
اولا: فلاسفه بزرگی همانند ملاصدرا تناسخ را دارای تنافی وتضاد با اصول معین فلسفی و عقلی دانسته و آن را نا معقول خوانده اند ؛ مثلا صدر المتألهین تناسخ را با دیدگاه فلسفی خود در مورد نفس انسان و کیفیت ارتباط نفس با بدن در تعارض دیده می‌گوید:
«دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد ،محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند ، بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته ،به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». (۴)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد. در حقیقت از نظر ملاصدرا بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد ، نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند، بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است. (۵)
پی نوشت ها :
۱ . ناصر مکارم شیرازی ، عود ارواح ص ۱۲.
۲ .مومنون(۲۳) آیه ۱۰۰.
۳ .احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۸۹.
۴. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۵. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.

خود من تناسخ داشتم ، روحم به من گفت که به قتل رسیده بعد به من گفت که در فلان فیلم صحنه قتلش هست و من وقتی اون فیلم رو تماشا کردم دیدم که به چه شکل به قتل رسیدم، چون فیلم داستان واقعی بود فهمیدم که با اون نقش اول فیلم تناسخ داشتم و جالبتر این که من دقیقا به همون شکل که به قتل رسیدم حالم بد می شه و می افتم زمین .

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام.
بر اساس مکتب پیامبران الهی با مرگ انسان روح آدمی از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل می‌گردد و در آن سرای، به حیات خویش ادامه می‌دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم می­شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهای ناپسند خویش می­رسد، تا زمانی که قیامت شود. طبق مکتب پیامبران (ص)، قضای الهی بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگی جدیدی را در این جهان آغازنکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت شکل گرفته و به سرای جاودان آخرت منتقل شود.
از قرون پیشین در هندوستان نظریه­ای به نام تناسخ طرح شد که از بازگشت مجدد ارواح به دنیا سخن می­گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادی از مردم جهان را به خود جلب کرد، آن را یک امر واقعی پنداشتند و حتی کسانی به عنوان یک عقیده مذهبی به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادی دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند. تمام ادیان الهی، تناسخ را
باطل می‌دانند.
لازم به بیان است که طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه به دنیا باز نمی­گردد اول آنان که در مسیر سعادت به
کمال نهایی رسیده­اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل می‌آیند اینان کمبودی ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز
گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعی و عمل جبران کنند. دسته دوم آنان که در حد اعلای شقاوت قرار دارند اینان نیز به دنیا باز نمی‌گردند زیرا در ایام زندگی آنچنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روی خود بسته­اند که دچارسقوط ابدی گردیده و نمی­توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبی و محدود باشد) برسند.
ولی دسته سوم یعنی گروههای متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتی از دنیا می­روند دوباره روحشان به دنیا باز می­گردد و به تناسب خلق و خوی متفاوتی که دارند با شکل­های مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می­کند. از این رو برای هر شکلی نام مخصوصی گذاشته­اند، اگر به صورت انسان برگردد آن را «نسخ » می­نامند و اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » می­گویند و اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » می­نامند واگر روح آدمی به جماد تعلق گیرد «رسخ » می­نامند.
باورمندان تناسخ عقیده دارند که در پاره ای از موارد، عود ارواح به دنیا برای جبران نقایص و به منظور استکمال نفس و نیل به مدارج عالی انسانی است. هم چنین می‌گویند یکی از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان درزندگی، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسنده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوی ناپسند و رفتارزشت خود را ببینند. چه بسا افرادی که با سجایای انسانی زیست کرده و عمرشان به پاکی طی شده است اما همواره گرفتار محرومیت‌های گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستی یا آلام و بیماری سپری گردیده است.
اینان در زندگی بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل می‌شوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار می­گردند.
و چه بسیار افرادی که در زندگی پیشین دارای اخلاق زشت و رفتار ناپسند بوده اند و مردم از دست آنان رنجیده­اند و از انواع نعمت­ها بهره­مند بوده­اند ارواح اینان در زندگی بعد به تناسب اخلاقشان یا در پیکر حیوانات و حشرات تعلق می‌گیرد، یا به صورت انسان‌های ناقص، معلول، بیمار و مطرود جامعه باز می­گردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحی و جسمی هستند.
اما اسلام؛ بازگشت ارواح به دنیا برای انجام کارهای خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستی با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد می‌کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بی باک و متجری تقاضای حیات دوباره می­کنند و می­گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده می‌شود نه چنین است، این کاری است ناشدنی و سخنی است بی اساس که گوینده خود می‌گوید و به آن ترتیب اثر داده نمی­شود و از پی مرگ اینان عالم برزخ است تا روزی که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند. (۱)
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان­ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان‌های فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانی آنان یکی از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطی به بازگشت به دنیا ندارد، در حالی که به نظر تناسخی­ها برای قیام قیامت، رسیدگی به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت جائی باقی نمی­ماند، زیرا می­گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز می­گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا می­بینند. چنین نظریه ای منافی با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده­اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانی که قائل به تناسخ­اند چه می‌فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود:« کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خدای تعالی کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است». (۲)
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمی است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبی بیرون رود و در قالب دیگری وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبی برتر و نیکوتر در عالی ترین درجه دنیا خواهد بود و اگر بدکار یانادان بود. در پیکر بعضی از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طی می‌شود، مستقر می‌گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه ای که شبها پرواز می‌کنند و به گورستان‌ها علاقه و انس دارند جای می‌گیرد».(۳ )
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهی و موجب کفر به خدا و نفی معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمی نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلی بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازی فیلسوف معروف می‌گوید: «دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». (۴)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی در درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.(۵)
در قرآن می‌فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».(۶ )
چگونه به خداوند کافر می­شوید در حالی که شما اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را می­میراند و بار دیگر شما را زنده می­کند؛ سپس به سوی او باز می­گردید.
این آیه از جمله آیات متعددی است که عقیده به تناسخ را صریحا نفی می­کند، می­گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگی در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه می­گوید:
شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بی جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس می­میراند و بار دیگر زنده می­کند (که قیامت است). حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده «عود ارواح » می‌نامند از نظر قرآن باطل و بی اساس است.(۷)
عموم فرقه­های اسلامی در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگی به بدن دیگری در این جهان باز نمی‌گردد و دانشمندان شیعه و سنی با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکی از خرافات ادیان باستانی «هند» است محکوم ساخته­اند. تنها دسته کوچکی در این میان «تناسخیه» بودند که از این عقیده طرفداری می­کردند و امروزه وجود ندارند منشأ این عقیده هندوها و چیزهائی است که عرب از فلسفه آن­ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامی طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح می‌کند، معتقد نبوده‌اند.(۸)
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلی این عقیده کشور هند و چین بوده و ریشه آن در ادیان باستانی آنها وجودداشته و هم اکنون نیز موجود است. سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانی نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامی که هم اکنون هندوها برای حیوانات قائل هستند تا حدودی مربوط به همین عقیده است.(۹)
پی‌نوشت‌ها:
۱ .سفینة البحار، ماده نسخ.
۲ .احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۸۹.
۳ .مومنون(۲۳) آیه ۱۰۰.
۴. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۵. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.
۶. بقره (۲) آیه ۲۸.
۷. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۶۴ به اختصار.
۸. ناصر مکارم، عود ارواح، ص ۴۶.
۹. ناصر مکارم، عود ارواح، ص ۱۲.

خدا بر هر عملی تواناست و قادر مطلق اوست...پس اختیار به افاضه ی یک روح فردی مرده در کالبدی دیگر یا روحی از نزد خود یا در هر شکل دیگری جان بخشیدن به هر نبات و جسم و کالبدی بدون محدودیت در حیطه ی اختیارات لا یزال اوست و تمامی این دلایل ساده که به رد یا مردود دانستن تناسخ یا هر علم دیگری میشود ناشی از نقص ذهن کم مقدار انسان در درک مسائل مافوق قدرت خودش میباشد...تنها علمی که حاصل از تجربه ی میدانی و دقیق یه مسئله است قابل پذیرش است...در دنیای واقعی به دنبال اتفاقاتی که در این زمینه افتاده مراجعه کنین...

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام .
تناسخ نه تنها از نظر وحی بلکه از نظر عقل نیز مردود است .

اشتباه می کنید من با شهود متوجه شدم که تناسخ داشتم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام .
تناسخ بر خلاف عقل است وآنچه را شما شهود تعبیر نموده ایید توهم خیال تان است ونه شهود .

طبق قانون نسبیت انیشتین روح جدیدی (انرژی) نمی تونه به این دنیا تزریق بشه انرژی ازلی است ،و این که شما می گید خدا می خواد روح افاضه کنه از لحاظ علمی مردوده ،بقیه دلایل رو هم فرصت شد رد می کنم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام .
بفرض صحت حرف انیشتین
باید توجه داشت که روح غیر از انرزی است
روح حقیقت مجرد است انرزی مادی است

اول خلقت فقط حضرت ادم علیه السلام بود فقط یک روح دمیده شد و قبل از مرگش بچه هم داشت خوب سوال ؟ روح انها از کجا امد ؟ بعبارتی جمعیت کره خاکی تصاعدی رشد میکنه اگه قضیه تناسخ درست باشد بایستی زاد و ولد یکی باشد و تغییر روز افزون جمعیت و.... به لحاظ اماری درست از اب درنمیاد و هزاران سوال دیگه . حالا تناسخ در انسان .... در حیوانات چی یکدفعه جمعیت حشرات و .....

نظرات