کدام احادیث نظریه ولایت فقیه را اثبات می کند؟

ولایت فقیه

علاوه بر دلایل عقلی و قرآنی، احادیث بسیاری نیز بر نظریه ولایت فقیه دلالت می کنند، که خلاصه ای از آنها را در چند دسته تقدیم می شود:

الف. حدیث خلافت:
«اللهم ارحم خلفائی ... الذین یأتون من بعدی ویرُون عنّی حدیثی و سنّتی.»[۱]
در این حدیث، فقها خلیفه رسول خوانده شده اند.

ب. حدیث وراثت:
قال رسول الله(ص): «العلماء ورثه الأنبیاء؛[۲] علماء وارثان انبیاء هستند.»
و مفاد آن انتقال ولایت از انبیاء به علما و فقها است. جمله ی «و من سلک طریقاً یطلب فیه علماً» که در دنباله ی این حدیث آمده است، با انطباق علما بر ائمه ی معصومین(ع) مغایرت دارد.

ج. حدیث حکام:
قال علی(علیه السلام ):«العلماء حکّام علی النّاس؛[۳] علما حاکمان بر مردمند.»
مفهوم حاکم کاملاً روشن است و دلالت آن بر ولایت فقیه، امری غیرقابل تردید است.

د. حدیث اختیار امام:
قال علی(علیه السلام): «الواجب فی حکم الله و حکم الإسلام علی المسلمین – بعد ما یموت إمامهم أو یقتل، ضالاً کان أو مهدیا ً – أن لا یعلموا عملاً و لا یقّدموا یداً و لا رجلاً قبل أن یختاروا لأنفسهم إماماً عفیفاً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنّه یجیء فیئهم و یقیم حجّهم جمعنهم، و یجبی صدقاتهم.[۴] علی(ع) فرمود: واجب است در حکم خدا و حکم اسلام نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جائی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود رهبری عفیف و پرهیزکار و عارف و عالم به احکام قضا و سنت رسول خدا(ص) انتخاب نمایند. تا اموال عمومی را گرد آورد و حج و جمعه مردم را بپا دارد و صدقات را جمع نماید.»

هـ. حدیث مجاری امور:
امام حسین(ع) فرمود: «مجاری الامور بید العلماء باللاه الامناء علی حلاله و حرامه؛[۵] زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.»

و. حدیث حاکم:
امام صادق(ع) فرمود:«ینظر إنّ من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً؛[۶] مردم باید دقت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت(ع) آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرا دهند. چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم.»
بدین ترتیب فقها از جانب ائمه ی معصومین(ع) به عنوان حکام تعیین شده اند و مردم هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و نایب امام نیز هست.

ز. حدیث حصون:
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود:« لاّن المؤمنین الفقهاء حصون الإسلام کحصن سور المدینة لها؛[۷] مؤمنان فقیه برای اسلام چون دژ و دیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر دشمنان نگهبانند.»
این نوع حفاظت که در آن تشبیهی نیز به کار رفته است، به معنی حفظ علمی احکام اسلام نیست، بلکه منظور از آن تشکیل قدرت سیاسی و اجرای احکام و برپایی عدالت و دفع دشمنان و اداره ی امور مسلمین و سایر مسایلی است که در مفهوم ولایت فقیه نهفته است.

ح. حدیث تقلید:
امام حسن عسگری از امام صادق – علیهما السلام – نقل می کند:«من کان من الفقهاء صائناً لنفسه و حافظاً لدینه و مخالفاً علی هواه و مطیعاً لأمر مولاه فللعوامّ أن یقلّدوه و ذلک لا یکون ألاّ بعض فقهاء الشیعة؛[۸] از فقها آن کس که پرهیزکار و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع اوامر و احکام خدا باشد، عامّه مردم باید از او تقلید نمایند.»
تقلید کامل در تمامی افعال به معنی آن است که در همه ی امور، مرجع و مقلّد مسلمین فقیه است، و اداره ی امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و مدیریت جامعه اسلامی باید به دست فقیه انجام گیرد.

هـ. توقیع شریف:
«و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا (أحادیثنا) فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله؛[۹] در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم.»
منظور از حوادث واقعه، تنها مسائل و احکام شرعیه نیست. زیرا از واضحات است که در این مورد باید به فقیه مراجعه نمود، بلکه مقصود از آن، پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهایی است که برای مردم و مسلمین روی می دهد. در چنین مواردی وظیفه آن است که مردم به فقها مراجعه کنند. همان طوریکه امام(ع) حجت خداست و معنی آن تنها بیان احکام کلی اسلام نیست، بلکه شامل ولایت امر به مفهوم زمامداری امور مسلمین نیز هست، فقها نیز چنین حجتهایی هستند که مردم در تمامی امور خود باید به آنها مراجعه کنند. مفهوم این کلام، آن است که فقها از طرف امام(ع) حجت بر مردم هستند و همه ی امور مسلمین و تمامی کارها و شئون اجتماعی به آنان واگذار شده است.

ط. حدیث منزلت:
«منزلة الفقیه فی هذا الوقت کمنزلة الأنبیاء فی بنی إسرائیل؛[۱۰] جایگاه فقیه در این وقت مانند منزلت انبیاء در میان بنی اسرائیل است.»
بی شکّ جایگاه انبیای بنی اسرائیل، مقام ولایت و زمامداری امور بنی اسرائیل بوده است.

ی. همچنین روایاتی مانند:
«لو لا ذلک اختلط علی المسلمین امورهم» و «لا تبطل حدودالله فی خلقه و لا تبطل حقوق المسلمین بینهم». که هر کدام به نوبه ی خود، دلیل روشنی بر ضرورت نظام سیاسی و دولت و امامت و ولایت فقیه است.

[۱]. من لایحضر الفقیه ج ۴ ص ۴۲۰.
[۲]. کافی ج ۱ ص ۳۲.
[۳]. مستدرک الوسایل ج ۱۷ ص ۳۲۱.
[۴]. مستدرک الوسائل ج ۶ ص ۱۴.
[۵]. مستدرک الوسائل ج ۱۷ ص ۳۱۵.
[۶]. کافی ج ۱ ص ۶۷.
[۷]. کافی ج ۱ ص ۳۸.
[۸]. وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۱۳۱.
[۹]. وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۱۴۰.
[۱۰]. بحار الانوار ج ۷۵ ص ۳۴۶.

دیدگاه‌ها

در قسمت (و) : منظور از حاکم، داور میان مردم است نه حکومت بر مردم

تصویر soalcity

سلام و تشکر از توجه شما
قضاوت خود یکی از شئون حکومتی است. و اگر کسی حاکم نباشد، و قدرت نداشته باشد، داوری کردن او بی معنا خواهد بود.

حکم یعنی داور نه فرمانروا!!! بزرگترین دلیلتان همین است؟ وهمین کافی است برای اثبات بطلان ولایت مطلقه فقیه...

تصویر soalcity

سلام
اینجا تنها به بخشی از احادیثی که دلیل این نظریه هستند، اشاره شده است و دلایل قرآنی و عقلی نیز وجود دارد. که شما از همین احادیث نیز تنها یکی را گرفته اید و همان را هم غلط معنا کرده اید. چرا که حکم بودن در اختلافات بین مردم، نوعی ولایت را به همراه دارد.

این همه حکم محکم درباره ی ولایت فقیه وجود داره تو صاف دست گذاشتی رو یک حدیث اونم با تفسیر به رای خودت ؟
ولله که وجود افرادی مثل تو اثبات ولایت فقیه کافی است

احسنت

حاکمانی هم هستن که قدرت دارن ولی عدالت ندارن این حرف شما اشتباه است

میتوان در قانون اساسی جمهوری اسلامی تصویب نمود که یکی از ارکان قوه قضائیه توسط روحانیت اداره شود و هرکس مسلمان بود به دادگاه اسلامی برود و حکم آن دادگاه به صورت قانونی پذیرفته شود، نیازی به ولایت فقیه برای عمل به احادیث مربوط به قضاوت اسلامی نیست، در قراچآن هم تمام مفسران به نام شیعه عبارت "اولی الامر" به خود امامان معصوم تعبیر کرده اند نه کس دیگر. از نظر عقلی هم چون فقیه معصوم نیست و امکان فریب او توسط شیطان طبق اصلی ترین عقاید شیعه (مقام عصمت فقط و فقط محدود به ۱۴ معصوم است) وجود دارد، دادن مقام اول جامعه اسلامی (تمام قوای نظامی امنیتی و جهت گیری های کلی امت و ارکان مملکت به دست اوست) به او به صورت مادام العمر، خلاف عقل و عقاید شیعه اثنی عشری به طور همزمان می باشد.

تصویر soalcity

ظاهرا اصل در مطلب شما این است که به هر قیمتی شده نباید ولایت فقیه را پذیرفت. برای همین مطالب متعدد و متعارض را ردیف نموده اید.

اولا این پیشنهاد شما چیز جدیدی نیست و در تاریخ ایران تجربه شده است. و در زمان های سابق می گفتند یک آخوند حکم را بدهد و شما برگه را برای اجرای به شهربانی و ... بدهید. اما اثبات شده است که این راه اصلا کارآیی ندارد. مثلا همیشه در قضاوت حکم به ضرر یک طرف تمام می شود. حال اگر پذیرش حکم اختیاری بود، این قضاوت چه ارزشی دارد؟ هر ظالمی خیلی راحت می گوید من این دادگاه را قبول ندارم.

ثانیا اکثریت مردم خواسته اند قوانین بر طبق اسلام باشد. و رای به جمهوری اسلامی معنایش همین است. قانون نیز نمی تواند شرط تمایل را بگذارد که هر کس خواست من را قبول کند و هر کس نخواست هر چه دوست دارد انتخاب کند.

ثالثا اگر کسی اولی الامر را معصوم بداند، باید دستور معصوم مبنی بر اطاعت از ولی فقیه را گوش کند.

رابعا فقیه معصوم نیست. اما عدالت برایش شرط است و به محض آنکه از عدالت خارج شود، آن شخص از منصب ولایت فقیه خارج شده است. در واقع ولایت فقیه یک جایگاه حقوقی دارد که همیشه ثابت است و اگر شخصی شرایط این جایگاه حقوقی را از دست داد، باید با شخص دیگر جایگزین شود.

ان شاء الله خداوند به شما شرح صدر پذیرش حقیقت را بدهد. و خودتان هم برای این شرح صدر دعا کنید.

دروغ میگویید
اینجا قوی ترین استدلال های نقلی تان را ذکر کرده اید
همگی تنها به شأن قضاوت برای فقها و روات حدیث ( بطور عام و نه فرد مشخص و واحد) اشاره دارند و نه حاکمیت
مقام قضا بدون حکومت، هیچگاه عبث نیست
گذشته از اینها، در کمال بی شرمی در ترجمه ی حدیث حاکم ( و ) به متن عربی وفادار نبوده اید و بر حسب نیت شوم خود آنرا ترجمه نمیده اید!

تصویر soalcity

سلام
متن عربی را هم برایتان نوشته ایم. شما بدون نیت شوم و بدون دروغگویی به گونه ای بفهمید که فردای قیامت بتوانید به خوبی جواب دهید.

از تمام این احادیث با فرض ثبوت سندیت تنها مقام مرجعیت دینی در احکام و مرجعیت در قضا و ولایت در امور حسبیه مستفاد و ثابت میشود اتفاقا از این احادیث بالاخص حدیث امام علی دموکراسی و انتخاب مردم استفاده و اثبات می شود اگر دموکراسی واقعی ایجاد شود مردم اگر مسلمان باشند یک مسلمان و اگر نیاز بود یک مجتهد را انتخاب خواهند کرد و آنگاه احکام اسلام در جامعه مسلمان اجرا خواهد شد
ضمنا ما هم با ولایت زنده ایم منتها نه چون شما با ولایت سید علی خامنه ای بلکه با ولایت حضرت علی و حجت بن الحسن و فردای قیامت خداوند میان ما و شما خوب داوری خواهد کرد

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود همه شیعیان با ولایت اهل بیت زاده و با آن زنده اند واین جرعه نوشی از کوثر ولایت بر همگان گوارا باد .
خوب است پرسشگر محترم عنایت داشته باشد در شرایطی که امروز دشمنان اهل بیت خاطره عداوت بنی امیه را نسبت به اهل بیت وپیروانش در جهان زنده نموده اند
و آن همه ستم بر پیروان اهل بیت روا می دارند ، نباید و نشاید آن گونه تعبیر نمود . بخصوص ر بحث علمی باید عالمانه سخن گفت تا مسله روشن و واشکال علمی بر طرف گردد
در باب ولایت فقیه نکته های اشاره می شود :
اگر فلسفه امامت و ضرورت وجود راهنمایان بشری که از درجات بالای کمال علمی و عصمت برخوردارند ،به خوبی روشن باشد، ادامة این امر مهم‌، یعنی هدایت انسان در زمان غیبت کبری توسط افرادی برگزیده با ویژگی های خاص نیز ضروری می‌نماید.
توضیح مطلب‌: بعد از ختم نبوت پیامبراکرم‌(صلی الله علیه و آله ) رابطه انسان با ملکوت از طریق وحی قطع شد. در حالی که جمعیت انسان‌ها رو به افزایش داشت و قهراً مسایل جدیدی در حوزة اندیشه و عمل به وجود می‌آمد. از طرفی به تناسب زمان و مکان‌، باید مصادیق آیات و روایات روشن شود، تا مردم از نعمت بزرگ قرآن و سنت نبوی‌ محروم نگردند.
در زمان حضور هر کدام از ائمه معصومین‌(علیهم السلام) و تفسیر و توضیح متون دینی توسط آن بزرگواران‌، مشکلی وجود نداشت‌. اما در زمان غیبت حضرت ولی عصرـ عجل‌الله تعالی فرجه الشریف ـ، که مردم از نعمت بهره‌مندی از منابع علم ناب محروم بودند و با گذشت زمان و فاصله گرفتن از صدر اسلام و هجوم بی‌وقفه شیاطین فکری از یک سو و پیشرفت‌های صنعتی و گرایش به تجملات در زندگی از سوی دیگر، نیاز به راهنمایانی وارسته و شاگردانی که در مکتب وحی زانو زده و به تناسب ظرفیت وجودی خود از چشمه علم و معرفت دین نوشیده‌اند، همچنان باقی و روز به روز شدیدتر می‌شود. و قرار گرفتن بشر در مسیر نادرست و دور شدن از راه صحیح در درازمدت‌، مورد پیش‌بینی حضرات معصومین از جمله امام عصر
بوده و به این خاطر راهنمایی‌های لازم را به مردم نموده‌اند که به صورت روایات و احادیث به دست ما رسیده است‌. از جمله در تحف‌العقول حدیثی از امام حسین‌(علیه السلام) در این مورد نقل شده که :
«مجاری الامور بیدالعلمأ بالله الامنأ علی حلاله و حرامه‌; جریان کارها باید به دست افرادی باشد که عالم به خداوند و امین بر حلال و حرام اویند.» قهراً این افراد متخصص در دین الهی هستند که پاسدار حفظ احکام (حلال و حرام‌) می‌باشند.
در پاسخ سؤالاتی که اسحق‌بن‌یعقوب در طی نامه‌ای از محضر شریف امام عصر نموده فرمود: «واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی راوة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة‌الله(۱); در رویدادهای آینده به راویان و متخصصان حدیث ما رجوع کنید که آنها از طرف من برای شما حجت می‌باشند و من حجت خدا هستم‌.»
و مراد از «حوادث واقعه‌» تنها احکام شرعی نمی‌تواند باشد بلکه معنای وسیع‌تری دارد که شامل مسایل و مشکلات اجتماعی نیز می‌شود. زیرا تعبیر به «حوادث واقعه‌» در مورد احکام شرعی باید به علمای دین مراجعه کنند و نیازی به سؤال نبوده است‌.
این دو نمونه‌، از روایات فراوان در این زمینه می‌باشد. از این روایات روشن می‌شود که لزوم رهبری جامعه خصوصاً در زمان غیبت کبری‌، مورد عنایت معصومین‌ بوده و مسأله‌ای با این اهمیت هرگز نمی‌توانسته مورد غفلت قرار گیرد به خصوص از ناحیه دین جامعی نظیر اسلام که در تمام مسایل از جزئی‌ترین آنها تا مسایل کلّی توجه نموده‌، و برای هر یک حکمی بیان نموده است‌. مسایلی از قبیل طهارت و نحوه تطهیر، بحث مربوط به دیات‌، نماز، روزه‌، حج‌، خمس‌، و.... حال آیا عقل سلیم می‌پذیرد که تشکیل حکومت که سبب اجرای بهتر و کامل‌تر دستورهای دینی و تکامل مردم می‌شود، مورد عنایت قرار نداده باشد و یا در مورد شرایط رئیس حکومت‌، سخنی به میان نیاورده باشد؟
حضرت ولی عصر در زمان غیبت کبری‌، نواب خود را به طور عموم و با ذکر صفات و ویژگی معرفی‌کرده‌اند .از مجموع روایات متعدد در این زمینه‌، شرایط حاکم دینی (ولایت فقیه‌) به دست می‌آید که عبارتند از: تخصص و فقاهت در دین‌، تقوای الهی‌، دارا بودن بینش سیاسی و مدیریت و شجاعت‌.
ولایت فقیه ادامه ولایت امام علی است که در زمان امام زمان ایشان صاحب آن ولایت می باشند . ایشان در زمان غیبت به فقهای عظام تفویض فرموده اند .تشکیل حکومت یکی از وظایف فقها می باشد چرا که اجرای حلال و حرام در جامعه و اجرای حدود خدا بدون تشکیل حکومت از جانب آنها امکان پذیر نمی باشد .
پی نوشت :
۱- اکمال الدین‌، ج ۱ ص ۴۸۳.

سلام
ولايت يك مسأله عقلى و نقلى است.
سؤال يك: آيا جامعه و امت نياز به رهبر دارد؟
سؤال دو: آيا رهبر امت اسلامى بايد يك اسلام شناس و عادل باشد يا يك اسلام نشناس غير عادل؟
پاسخ مشخص است .

شیخ انصاری در مکاسب محرمه بحث ولایت را مطرح کرده اند ودر مورد ولایت فقیه می فرمایند: هر چه که به نظر امام معصوم متوقف باشد واحتکال دهیم که به نظر فقیه زمان(در حال غیبت) بستگی دارد واجب است که در آن مورد به فقیه مراجعه کنیم. دلیل این مدعا روایتی است که در آن آمده : من فقیه را حاکم قرار داده ام واین جعل حاکمیت همانند جعل حاکم منصوب در زمان پیامبر(ص) است بلکه می توان گفت: ظاهر این کلام معصوم ( جعلته حاکما) آن است که بر عموم مردم واجب است در تمام یامور حکومتی به او رجوع کنند...پس جمله جعلته حاکما به قضاوت اختصاص ندارد.(ممدوحی، حکمت حکومت فقیه، ص۱۶۷به نقل از مکاسب محرمه شیخ انصاری، ص۵۵۴)
این سخنان شیخ دلالت تام دارد بر اینکه ایشان ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند. البته در جاهای دیگر نیز مثل تصرف در اموال یتیم اشاره کرده اند که هر آنچه برای امام معصوم است در عصر غیبت برای فقیه نیز می باشد.(همان، ص۱۶۸)

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
نظریه ولایت فقیه سابقه دیرینه ­ای در منابع شیعه دارد و افرادی مانند سید بحرالعلوم ، ملا احمد نراقی ، فاضل دربندی ، میرفتاح حسینی وبسیاری از فقها آن را به طور مستقل بحث کرده ­اند؛ با این حال ، انزوای مذهب تشیع و حاکمیت حاکمان جور باعث شد این نظریه از افکار عمومی مسلمانان فاصله بگیرد، تا جایی که بعضی آن را تئوری نوظهور بدانند. امام خمینی این نظریه را در فرهنگ دینی احیا کرد و آن را به صورت درس رسمی ، در حوزه علمیه نجف مطرح ساخت و با تشکیل حکومت اسلامی در ایران ، این تئوری به واقعیت مبدل شد.
امام خمینی برای اثبات ولایت فقیه ابتدا ضرورت تشکیل حکومت رادر قالب سه دلیل مطرح می کنند که عبارت اند از:
۱. جاودانگی اسلام : منظور از جاودانگی اسلام ، پایدار ماندن و حضور دین اسلام در سه سطح اندیشه ، بیان و عمل است . این امر نزدتمام مسلمانان پذیرفته شده است و آیات و روایات زیادی بر آن دلالت دارد.امام در این باره می فرماید: «احکام اسلام محدود به زمان و مکانى نیست و تا ابدباقى و لازم الاجرا است».
وقتی جاودانگی اسلام پذیرفته و روشن شد احکام دفاعی و مالی و نظامی و غیره در همه زمان‌ها باید اجرا شود و این مقدمه را ضمیمه کردیم که بدون تشکیل حکومت نمی توان به همه اهداف اسلامی نایل شد، به روشنی
ضرورت تشکیل حکومت ثابت می شود.
۲. جامع بودن شریعت : جامع بودن اسلام که به معنای توجه دین به همه زوایای وجود و نیازهای مادی و معنوی بشر است ، اقتضا می کند حکومتی براساس اسلام شکل گیرد. هنگامی که خداوند جریمه خراش یک ناخن و تازیانه و نصف آن را مشخص فرمود، چگونه می توان گفت اسلام در مورد تشکیل حکومت که اجرای بسیاری از احکام منوط به آن است ، طرح و برنامه ای ندارد ودر این مورد سکوت اختیار کرده است ؟!
۳- ماهیت قوانین اسلام : امام یکی از دلایل ضرورت تشکیل حکومت را ماهیت قوانین اسلام می داند و می فرماید:«با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در مى یابیم که اجراى آن‌ها و عمل به آن‌ها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور نمى توان به وظیفه اجراى احکام الهى (مانند قصاص ، حدود و دیات ، قضاوت و اخذ زکات و مالیات و صلح وجنگ و دفاع از کشور اسلامى و گرفتن دزد و ده‌ها مورد دیگر) عمل کرد.»
حال که ضرورت تشکیل حکومت اسلامی ثابت شد، سؤال این است که درزمان غیبت امام (ع)تشکیل حکومت به عهده چه کسی است ؟
امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند که تشکیل حکومت دردوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد و این همان نظریه ولایت فقیه است . ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی ذکر کرده­اند، که خلاصه دلیل عقلی آن ، این است که : اجرای قانون الهی به دست کسی می تواندانجام گیرد که دو ویژگی«شناخت قانون » و «عدالت » را داشته باشد . ولی فقیه این دو ویژگی را دارا است ، چون او کسی است که با اجتهاد خود حکم الهی را ازمنابع موجود استخراج می کند و به نیازهای جامعه پاسخ مثبت می دهد و از دژمستحکم اسلام پاسداری می نماید.
اما دلیل نقلی: روایات زیادی وجود دارد که ما فقط به یکی از آن‌ها می پردازیم :رسول خدا(ص)می فرماید: «اللهم ارحم خلفائى ، قیل : یا رسول الله و من خلفاؤک ؟ قال : الذین یأتون من بعدى و یروون أحادیثى و سنتى ؛(۱) خدایا، بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول اللّه(ص) خلفای تو کیانند؟فرمود: آن‌ها که بعد از من می­آیند و حدیث و سنت مرا نقل می کنند.»
امام خمینی در دلالت این حدیث می فرماید: «روایت ، راویان حدیثى را که فقیه نباشند، شامل نمى شود، زیرا سنن الهى که عبارت از تمام احکام است ، ازباب این که به تعبیر پیامبر اکرم (ص)وارد شده ، سنن رسول الله­(ص) نامیده مى شود؛ پس کسى که مى خواهد سنن رسول اکرم (ص)را نشر دهد، باید تمام احکام الهى را بداند؛ صحیح را از سقیم تشخیص دهد؛ اطلاق و تقیید، علم وخاص و جمع هاى عقلایى را ملتفت باشد؛ روایاتى را که در هنگام تقیه واردشده ، از غیر آن تمیز دهد و موازینى را که براى آن تعیین کرده اند بداند.محدثینى که به مرتبه اجتهاد نرسیده اند و فقط نقل حدیث مى کنند، این امر را نمى دانند و سنت واقعى رسول الله (ص)را نمى توانند تشخیص دهند ؛ بنابراین جاى تردید نیست که روایت «اللهم ارحم خلفائى » شامل راویان حدیثی که حکم کاتب را دارند، نمی شود و یک کاتب و نویسنده نمی تواند خلیفه رسول اکرم (ص)باشد. منظور از خلفا، فقهای اسلام اند، اما دلالت حدیث شریف بر ولایت فقیه نباید جای تردید باشد؛ زیرا خلافت همان جانشینی در تمام شئون نبوت است و جمله «اللهم ارحم خلفائى» دست کمی از جمله «علىّ خلیفتى» ندارد و معنای خلافت در آن ، غیر معنای خلافت در دوم نیست و جمله «الذین یأتون من بعدى و یروون حدیثى» معرفی خلفا است ، نه معنای خلافت ، زیرا معنای خلافت را نپرسید، بلکه اشخاص راخواست معرفی فرماید و ایشان با این وصف معرفی فرمودند.»(۱)
البته در زمینه اثبات ولایت فقیه به آیات قرآنى هم استدلال شده است ؛ به کتاب هاى ولایت فقیه «حکومت اسلامى» از امام خمینى ، «ولایت فقیه»، ازآیت الله جوادى آملى و آیت الله معرفت و دیگر کتب و مجلاّت مراجعه فرمایید.
پی‌نوشت‌ها:
۱- علامه مجلسى ، بحارالانوار، ج ۲ ص ۱۴۴ حدیث ۴.
۲- مجله شماره ۴۴ ص ۱۲۱ـ ۱۲۳.

جناب پاسخگوی اعتقادی!
احادیث فوق "علماء" را حاکم معرفی می‌کند؛ مثل: "العلماء ورثه الأنبیاء" لطفا توجه کنید: می‌فرماید "علماء" نه " عالم".
همچنین این احادیث، "رواة حدیث" و "خلفاء" و "الفقهاء" را حاکم معرفی می‌کند؛ نه "راوی حدیث" و "خلیفه" و "فقیه" را. (لطفا توجه کنید که کلمۀ جمع را به کار می‌برد نه مفرد را)
یعنی "علـــــماء و فقهاء" حاکم بر مردم هستند، نه "یک نفر عالم و فقیه". آیا این خود دلیل واضحی بر اینکه ولایت فقیه باید جمعی (شورایی) باشد، نیست؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود که در تاریخ ۶/۲/۶۸ حضرت امام خمینی(ره) طی حکمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای،بیست و پنج نفر از نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند. در بخشی از آن حکم چنین آمده است:
«از آن جا که پس از کسب ۱۰ سال تجربه عینی و عملی از اداره کشور، اکثر مسوولین و دست اندرکاران و کارشناسان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این عقیده اند که قانون اساسی با این که دارای نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، دارای نقایص و اشکالاتی است که در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتدای پیروزی انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرایی جامعه، کم تر به آن توجه شده است؛ ولی خوشبختانه مساله تتمیم قانون اساسی پس از یکی دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقایص آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامی و انقلابی ماست.
چه بسا تاخیر در آن، موجب بروز آفات و عواقب تلخی برای کشور و انقلاب گردد، و من نیز بنا بر احساس تکلیف شرعی و ملی خود از مدت ها قبل در فکر حل آن بوده ام که جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن می گردید.»(۱)
در کمیسیون ولایت فقیه شورای بازنگری قانون اساسی، شورایی بودن رهبری رد شده بود. اما این موضوع هنوز رسمیت نیافته و مصوب شورای بازنگری نگشته بود. طرف‌داران «نظریه‌ فردى بودن رهبرى» معتقد‌اند:
اول؛ رهبرى در عصر غیبت، ادامه‌ رهبرى پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حضرت على‏(علیه‌السلام) است و ما در آن‌ها، سابقه‌ شورا نداریم. رهبری شورایی در جانشینی ولی فقیه وجهه‌ شرعی ندارد.
دوم؛ با توجه به ناکارآمدی تجربه‌ مدیریت شورایی در کشور که حتی موجب بازنگری در قانون اساسی شده بود ، به نظر نمی‌رسید تجربه‌ رهبری شورایی بتواند موفق باشد. به زعم طرف‌داران نظریه‌ رهبری فردی، مقام رهبری باید قاطعیت داشته باشد و با مسایل مختلف با صراحت و قاطعیت برخورد کند. اما در رهبری شورایى ممکن است اختلافات و حتی مشاجراتی رخ دهد.
از این گذشته بر خلاف بر داشت شما روایات یاد شده در صدد بیان شورای بودن ولایت فقیه نیست بلکه در پی بیان وظیفه فرد فرد از علما است ونه وجود جمعی و شورایی آنها .
پي نوشت ها:
۱. صحیفه نور, ج۱۲۲/۲۱; تاریخ ۶۸/۲/۴.

پاسخگوی محترم
سؤال حقیر، یک سؤال شرعی است و ربطی به قانون اساسی ندارد؛ لطفا از نظر شرعی پاسخ دهید. اگر روزی تشخیص داده شود که قانون اساسی منافاتی با شرع دارد؛ باید اصلاح شود. در پاسخ به مطلب شما عرض می‌شود:
۱.خود آیت الله خامنه ای، به عنوان مرجع تقلید در قید حیات، تعدادی از آرای امام خمینی(مرجع میت) را قبول ندارد. بدیهی است که ما تابع نظر حی هستیم. چه در مطالب کم اهمیت (ر.ک به سؤال ۲۷۹ اجوبةالاستفتاءات رهبری که مغایر با مسئلۀ ۸۵ توضیح المسائل امام است) و چه در مسائل پراهمیت (ر.ک: http://www.siasi.porsemani.ir/node/1373 که می‌گویند آيت‌‏الله خامنه‌‏اي پيش از اينكه كانديدا شوند، اعلام كردند كه بنده ولايت فرد را قبول ندارم ... ؛ یا رجوع کنید به نرم افزار حدیث ولایت) که خوب خلاف نظر امام حرف می زنند.

خود ولی فقیه معتقد است که ولایت شورایی است. حالا نمیدانم یک عده این وسط چه میگویند؟
۲.در پاسخ به این که فرمودید چون در اسلام ولایت شورایی سابقه نداشته؛ توجهتان را به این نکته جلب می‌کنم که اولا به قول امام اگر همه ۱۲۴۰۰۰ پیامبر را یکجا جمع کنید؛ هیچ اختلافی باهم پیدا نمی کنند.آنان معصوم هستند و به خدا وصل هستند و دستورات را از خدا میگیرند. ما میگوییم می خواهیم برای زمانی که کسی در دسترس نیست تا حکم خدا را به ما نشان دهد؛ فرد یا افرادی را بگذاریم برایمان حکومت کنند؛ اگر پیامبر و امیرالمومنین که فرد بودند را داشتیم که نیازی به شما روحانیون و آیت الله ها نداشتیم. از خودشان میپرسیدیم.

ضمن اینکه مگر نه اینست که اثبات شیئ نفی ماعدی نمی کند؟ در اسلام سابقۀ خیلی کارها را نداشتیم. این حرف شما مثل اینست که بگوییم چون مثلا در زمان پیامبر، ماشین نبوده؛ پس هرکس سوار ماشین شود، مرتکب گناه کبیره شده!

مطلب آخر اینکه در تمام دنیا میگویند که هرچه تصمیم گیری جمعی تر باشد، بهتر است. شما میگویید که نه؛ فردی باشد بهتر است!تمام دنیا میگوید که کارآمدی شورا بیشتر از فرد است؛ شما میگویید که فرد کارآمدتر است! اتفاقا اگر آقایان به جای انحلالا شوراها، آن نظراتی که شوراها در اول انقلاب داشتند را میپذیرفتند الآن وضع مملکت بهتر بود.

همه اینهارا گفتیم تا شما به ما پاسخ سیاسی ندهید. هم هما می داانیم که رهبری شورایی خلاف قانون اساسی است ولی ببحث ما فقهیست. با دلایل فقهی، پاسخ قابل قبول بدهید.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
قانون اساسی جمهوری ایران توسط فقها واسلام شناسان بزرگ شیعه نوشته شده از این رو فلسفه عملی فقیه است
شگفت آور است که جناب تان می گویید سوال شما شرعی است وربطی به قانون اساسی ندارد !!
در حال که مسله مورد بحث یک مسله فقیه سیاسی است وارتباط تنگا تنگ با سیاست وقاونون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارد .
اکثر فقها ی بزرگ معاصر در خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی حضور داشتند وآن قانون طبق مر شرع مقدس وفقه شیعی تدوین نموده اند .
تعجب است که شما به چه دلیل آن را از فقه تفکیک نموده ودر پی پاسخ منهای قانون اساسی هستید ؟!!

پیامبران وامامان معصومند وعلماعصمتشان را خداتضمین نکرده واحتمال خطا است.به همین خاطر:
بهترین حالت یک فقیه جامع شرایط باشد که فقهای خبرگان براونظار ت کنند ومشاورین معتمد درهمه رشته ها به ایشان مشورت دهندوچون خوداسلام شناس ومدیر ومدبر است ومتناسب بااسلام ومصلحت اسلام بامدیریت خودجامعه را هدایت میکند .یعنی:حرف آخررا خودبا توجه به جامع شرایط بودنش ودیدن همه زوایای می زند،فقیه جامع الشرایط هم حکم اسلام را میگوید نه حرف خود را.

موسي سي روز رفت مناجات کند در کوه طور تا تورات را بگيرد. «وَ واعَدْنا مُوسي ثَلاثينَ لَيْلَة» (اعراف/۱۴۲) اين سي روزي که حضرت موسي مي‌خواست کوه طور برود، يک کسي را جاي خودش گذاشت. به هارون گفت: هارون تو برادر من هستي، برادر بزرگ‌تر من هستي، خليفه‌ي من باش. «هارُونَ اخْلُفْني» (اعراف/۱۴۲) يعني خليفه‌ي من باش. من مي‌گويم عقل قبول مي‌کند موسي براي سي روز جانشين گذاشت. آنوقت پيغمبر از دنيا برود، دست ما را در دست کسي نگذارد؟ امام زمان غايب شود دست امت را در دست کسي نگذارد.
.
بعضی ها به عقل خودشون رجوع کنند و اطراف خودشون رو ببیند در کشورهای مسلمان که ولایت فقیه ندارند چه خبر است???
عراق،افغانستان،پاکستان،سوریه،لبنان،عربستان،بحرین،یمن و...
کيان

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
به همین دلیل است که نظریه ولایت فقیه سابقه دیرینه ­ای در منابع شیعه دارد و افرادی مانند سید بحرالعلوم، ملا احمد نراقی، فاضل دربندی، میرفتاح حسینی وبسیاری از فقها آن را به طور مستقل بحث کرده ­اند؛ با این حال، انزوای مذهب تشیع و حاکمیت حاکمان جور باعث شد این نظریه از افکار عمومی مسلمانان فاصله بگیرد، تا جایی که بعضی آن را تئوری نوظهور بدانند.
امام خمینی این نظریه را در فرهنگ دینی احیا کرد و آن را به صورت درس رسمی، در حوزه علمیه نجف مطرح ساخت و با تشکیل حکومت اسلامی در ایران، این تئوری به واقعیت مبدل شد.ایشان برای اثبات ولایت فقیه ابتدا ضرورت تشکیل حکومت رادر قالب سه دلیل(جاودانگی اسلام، جامع بودن شریعت، ماهیت قوانین اسلام) مطرح می‌کنند بدین شرح:
۱. جاودانگی اسلام: منظور از جاودانگی اسلام، پایدار ماندن و حضور دین اسلام در سه سطح اندیشه، بیان و عمل است. این امر نزدتمام مسلمانان پذیرفته شده است و آیات و روایات زیادی برآن دلالت دارد.امام در این باره می‌فرماید: «احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست و تا ابدباقی و لازم الاجرا است».وقتی جاودانگی اسلام پذیرفته و روشن شد احکام دفاعی و مالی و نظامی و غیره در همه زمان‌ها باید اجرا شود و این مقدمه را ضمیمه کردیم که بدون تشکیل حکومت نمی‌توان به همه اهداف اسلامی نایل شد، به روشنی ضرورت تشکیل حکومت ثابت می‌شود.
۲. جامع بودن شریعت: جامع بودن اسلام که به معنای توجه دین به همه زوایای وجود و نیازهای مادی و معنوی بشر است، اقتضا می‌کند حکومتی براساس اسلام شکل گیرد. هنگامی که خداوند جریمه خراش یک ناخن و تازیانه و نصف آن را مشخص نمود، چگونه می‌توان گفت اسلام در مورد تشکیل حکومت که اجرای بسیاری از احکام منوط به آن است، طرح و برنامه ای ندارد ودر این مورد سکوت اختیار کرده است ؟!
۳- ماهیت قوانین اسلام : امام یکی از دلایل ضرورت تشکیل حکومت را ماهیت قوانین اسلام می‌داند و می‌فرماید:«با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در می‌یابیم که اجرای آن‌ها و عمل به آن‌ها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور نمی‌توان به وظیفه اجرای احکام الهی (مانند قصاص، حدود و دیات، قضاوت و اخذ زکات و مالیات و صلح وجنگ و دفاع از کشور اسلامی و گرفتن دزد و ده‌ها مورد دیگر) عمل کرد.»
حال که ضرورت تشکیل حکومت اسلامی ثابت شد، سؤال این است که درزمان غیبت امام (ع)تشکیل حکومت به عهده چه کسی است ؟
امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند که تشکیل حکومت دردوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد و این همان نظریه ولایت فقیه است. ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی ذکر کرده­اند، که خلاصه دلیل عقلی آن، این است که : اجرای قانون الهی به دست کسی می‌تواند انجام گیرد که دو ویژگی«شناخت قانون» و«عدالت» را داشته باشد. ولی فقیه این دو ویژگی را دارا است، چون او کسی است که با اجتهاد خود حکم الهی را ازمنابع موجود استخراج می‌کند و به نیازهای جامعه پاسخ مثبت می‌دهد و از دژمستحکم اسلام پاسداری می‌نماید.
اما دلیل نقلی: روایات زیادی وجود دارد که ما فقط به یکی از آن‌ها می‌پردازیم: رسول خدا(ص)می­فرماید: «اللهم ارحم خلفائی، قیل: یا رسول الله و من خلفاؤک ؟ قال : الذین یأتون من بعدی و یروون أحادیثی و سنتی؛(۱) خدایا، بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول اللّه(ص) خلفای تو کیانند؟ فرمود: آن‌ها که بعد از من می­آیند و حدیث و سنت مرا نقل می‌کنند.»
امام خمینی در دلالت این حدیث می‌فرماید: «روایت، راویان حدیثی را که فقیه نباشند، شامل نمی‌شود، زیرا سنن الهی که عبارت از تمام احکام است، ازباب این که به تعبیر پیامبر اکرم (ص)وارد شده، سنن رسول الله­(ص)نامیده می‌شود؛ پس کسی که می‌خواهد سنن رسول اکرم (ص)را نشر دهد، باید تمام احکام الهی را بداند؛ صحیح را از سقیم تشخیص دهد؛ اطلاق و تقیید، عام و خاص و جمع‌های عقلایی را ملتفت باشد؛ روایاتی را که در هنگام تقیه وارد شده، از غیر آن تمیز دهد و موازینی را که برای آن تعیین کرده­اند بداند.محدثینی که به مرتبه اجتهاد نرسیده اند و فقط نقل حدیث می‌کنند، این امر را نمی‌دانند و سنت واقعی رسول الله (ص)را نمی‌توانند تشخیص دهند؛ بنابراین جای تردید نیست که روایت «اللهم ارحم خلفائی » شامل راویان حدیثی که حکم کاتب را دارند، نمی‌شود و یک کاتب و نویسنده نمی‌تواند خلیفه رسول اکرم (ص)باشد. منظور از خلفا، فقهای اسلام اند، اما دلالت حدیث شریف بر ولایت فقیه نباید جای تردید باشد؛ زیرا خلافت همان جانشینی در تمام شئون نبوت است و جمله «اللهم ارحم خلفائی» دست کمی از جمله «علی خلیفتی» ندارد و معنای خلافت در آن، غیر معنای خلافت در دوم نیست و جمله «الذین یأتون من بعدی و یروون حدیثی» معرفی خلفا است، نه معنای خلافت، زیرا معنای خلافت را نپرسید، بلکه اشخاص راخواست معرفی فرماید و ایشان با این وصف معرفی فرمودند.»(۱)
پی‌نوشت‌ها:
۱. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۲ ص ۱۴۴ حدیث ۴.
۲. مجله شماره ۴۴ ص ۱۲۱ـ ۱۲۳.

بسم الله
نکته ای که قابل ذکر است این است که وقتی حاکم معصوم نباشد احتمال خطا در حکم های آن وجود دارد و این خود هرکسی را حتی فقیه باشد یا نباشد از حاکمیت بازمیدارد زیرا معصوم نیست و اطمینانی برای اشتباه نکردن او در حکم هایش وجود ندارد که این امر در بدعت های ولی فقیه در حال حاضر که یکی منصوب شدن قاضی زن بر خلاف احادیث صریح و همچنین برابری دیه مسلمان و غیرمسلمان آشکار است

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در زمان غیبت بشر از حاکم معصوم محروم است .
راه چاره چیست ؟ در این مسله همانند هر مسله فردی واجتماعی وسیاسی ومانند آن اگر گزینه صد در صدی در دست رس نباشد
از گزینه های نزدیکتر به صد مانند گزینه نود درصدی ، هشاد در صدی ومانند آن باید استفاده شود و یا از گزینه صفر و زیر صفر ؟
عقل شما در این باره چگونه حکم می کند ؟
انصاف چیزی خوبی است .
وقت شما به عقل تان مراجعه نمایید درک خواهی نمود که :
احکام اسلامی- اعم از قوانین اقتصادی، سیاسی و حقوقی- تا روز قیامت باقی و لازم‏ الاجرا است و هیچ یک از احکام الهی نسخ نشده و از بین نرفته است. این بقا و دوامِ همیشگی احکام، نظامی را ایجاب می‏کند که اعتبار و ماندگاری این احکام را تضمین کرده، عهده‏دار اجرای آنها شود چرا که اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکان‏پذیر نیست. در غیر این صورت جامعه مسلماً به سوی هرج و مرج رفته و اختلال و بی‏نظمی بر همه امور آن مستولی خواهد شد. از آن جایی که حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأکید شرایع الهی است و بی‏نظمی و هرج و مرج در امور مسلمانان امری نکوهیده و ناپسند می‏باشد، روشن است که حفظ نظام و جلوگیری از اختلال، جز به استقرار حکومت اسلامی در جامعه تحقق نمی‏پذیرد. از این‏ رو هیچ تردیدی در لزوم برپایی حکومت باقی نمی‏ماند. علاوه بر آنچه گفتیم حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است. تحقق این امر جز به تشکیل حکومت اسلامی میسر نیست.
آنچه برشمردیم، جزو بدیهی‏ترین نیازهای مسلمانان است و از حکمت به دور است که خالق مدبّر و حکیم، آن نیازها را به کلّی نادیده بگیرد و از ارایه راه حلی جهت رفع آنها غفلت کند.
دلایلی که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات می‏کند، لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر (عج) را نیز ثابت می‏نماید، به ویژه پس از این همه مدت که از غیبت آن بزرگوار می‏گذرد و شاید این دوران هزارها سال دیگر نیز ادامه یابد. در این صورت آیا می‏توان تصور کرد که آفریدگار حکیم، امت اسلامی را به حال خود رها کرده و تکلیفی برای آنها معین نکرده باشد؟ آیا خردمندانه ‏است که بگوییم خداوند حکیم به هرج و مرج میان مسلمانان و پریشانی احوال آنان رضایت داده است؟ آیا چنین گمانی به شارع مقدس روا است که بگوییم حکمی قاطع جهت رفع نیازهای اساسی بندگان خدا تشریع نکرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟
آری، لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان، از بدیهی‏ترین امور است، بی‏آن که بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد. گفتنی است که قدر متیقن از اشخاص برای تصدی منصب حکومت، فقیه عادل و آگاه به مسائل زمان خود است و تا چنین شخصی هست، نوبت به غیر عادل یا غیر فقیه نمی‏رسد.
در روایت فضل بن شاذان- که در کتاب علل الشرایع از امام رضا (ع) نقل شده- به همین دلیل عقلی اشاره شده است.
حضرت می‏فرماید: «اگر کسی بگوید که چرا خداوند، اولی الامر برای مردم قرار داده و آنان را به پیروی از ایشان امر فرموده است، پاسخ داده می‏شود که این امر علل بسیار دارد، از جمله این که خداوند حدود و قوانینی برای زندگی بشر تعیین فرموده و به مردم فرمان داده است که از آن حدود و قوانین تجاوز نکنند، چرا که برای آنان فساد و تباهی به ارمغان می‏آورد. اما اجرای این قوانین و رعایت حدود شرعی تحقق نمی‏پذیرد مگر آن که خداوند زمامداری امین برای آنان بگمارد تا آنان را از تجاوز از حدود و ارتکاب محرمات باز دارد. در غیر این صورت چه بسا افرادی باشند که از لذت و منفعت شخصی خود به بهای تباه شدن امور دیگران صرف نظر نکنند. از این‏ رو خداوند سرپرستی برای مردم تعیین فرموده است تا ایشان را از فساد و تباهی باز دارد و احکام و قوانین اسلامی را میان آنان اجرا کند.
دیگر آن که ما هیچ گروه یا ملتی را نمی‏یابیم که بدون زمامدار و سرپرست زندگی کرده و ادامه حیات داده باشد زیرا اداره امور دینی و دنیوی آنان به زمامداری مدبّر نیازمند است و از حکمت پروردگار به دور است که آفریدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها کند، حال آن که خود به خوبی می‏داند که مردمان به ناچار باید حاکمی داشته باشند که جامعه را قوام و پایداری بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبری کند و اموال عمومی را میان آنان تقسیم کند و نماز جمعه و جماعات آنان را برپا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگیری نماید. گفتنی است که مردم دارای آرا و افکار و تمایلات مختلف‏اند. پس اگر حضرت حق زمامداری را (که از ره‏آوردهای پیامبر پاسداری کند) تعیین نمی‏فرمود، مردمان فاسد و تباه می‏شدند. نیز آیین و سنت و احکام خداوندی تغییر می‏یافت و ایمان آنان متزلزل می‏شد و تمامی خلق به تباهی و ضلالت می‏افتادند».(۱)
۱. بحارالانوار، چاپ جدید (۱۱۰ جلدی) ج ۶، ص ۶۰.

و همچنین ما روایت داریم که هر پرچمی تا قبل از صیحه آسمانی برافراشته شود مصداق طاغوت است و در اینجا ذکر شده که عر پرچمی و گفته نشده که نیابت داشته باشد یا نداشته باشد و همچنین گفته شده تا زمان مشخصی که همان زمان صیحه آسمانی هست و هیچ جور نمیشه که منکر این روایت شد مگر به روش قیاس و عقل مستقل که این خود یعنی جدا شدن از افکار معصومین و رجوع به تفکرات اهل سنت که از شیخ های اهل سنت که قیاس و رجوع به تفکرات مستقل خود را کرد ابوحنیفه که همان تاسیس کننده فرقه حنفیه بود هست که مورد لعن اهل بیت نیز واقع شد.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در این باره در یک تحلیل جامع و همه جانبه باید گفت :
اولاً: آنچه در عصر غیبت مطرح و متداول است، به عنوان بیعیت به مفهوم دقیق کلمه، نظیر آنچه در باب بیعیت به امام معصوم مطرح است، نمی باشد؛ بلکه از باب اطاعت از فقیه جامع شرایط در عرصه های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی و مانند آن است که این کار نه تنها با آموزه های دینی منافات ندارد؛ بلکه بر اساس روایات جزء تکالیف شرعی مؤمنان در عصر غیبت است که دلایل عقلی و نقلی متعددی بر این مسئله وجود دارد؛ از جمله در روایات به صراحت به آن دستور داده است؛ مثلاً امام فرموده:
«و امَا الْحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها الى رُواةِ احادیثِنا فَانَّهُم حُجَّتى عَلَیْکُم و انَا حُجَّةاللَّهِ عَلَیْهِم؛ (۱)
در پیشامدهایى که رخ مى‏دهد، به راویان احادیث ما (فقها) مراجعه کنید که آن ها حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر ایشان».
در روایتی که مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امام حسن عسکری - علیه السلام - نقل می کند، با صراحت پیروی از فقها را برای مردم بیان می کند.
«فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ؛ (۲)
اگر فقیهی خویشتن دار از گناه باشد، حافظ دین و مخالف هواهای نفسانی باشد و امر خدا را اطاعت کند، پس بر عوام است که (در مسائل دین) از او پیروی نمایند».
این روایات، مسئله اطاعت از ولی فقیه را که مجتهد جامع شرایط است، با صراحت بیان کرده است. با این روایات، هیچ شبهه ای در مسئله باقی نمی ماند. اگر در مورد خاصی بین روایات مختلف کسی نتوانست جمع کند و منظور اصلی از روایات را نفهمد، باید به متخصصان فن رجوع کند.
ثانیاً: گاهی در روایات اسلامی در موضوعات مختلف به روایاتی برخورد می کنیم که نه تنها ظاهر آن ها با روایات دیگر در تضاد است، بلکه اگر بخواهیم طبق ظاهر و آن هم به صورت مطلق حکم کنیم، با آیات قرآن نیز مخالف و در تضاد هستند.
در مورد قیام و تشکیل حکومت و اطاعت از ولی فقیه نیز روایات دو دسته اند؛ از جمله، روایاتی است که ظاهرشان از قیام و تشکیل حکومت نهی می کند که با ظاهر آیات و روایات بسیار دیگری در تضادند؛ زیرا هم در روایات دینی از برپایی عدالت و رفع ظلم و ستم سخن گفته و برآن تأکید شده و هم در آیات الهی بر امر به معروف، قیام در مقابل طاغوت، اجرای احکام الهی و ... تأکید و دستور داده شده است.
اجرای بسیاری از احکام الهی نیاز به برپایی حکومت عدل و اسلامی دارد. لزوم تشکیل حکومت اسلامی، امری مهم و آشکار است؛ زیرا که بخش عظیمی از قوانین اسلامی، برنامه هایی سیاسی اجتماعی است که جز در سایه تشکیلات و حکومت قابل اجرا نیست؛ چون این احکام دائمی است و در زمان غیبت هم لازم الاجرا است. هر گاه تشکیل حکومت امکان داشته باشد، به عنوان مقدمه اجرای احکام الهی، واجب است به آن اقدام گردد. (۳)
بر اساس این قاعده کلی که روایات مخالف با آیات را باید به کنار نهاد، آن دسته از روایات نیز باید کنار نهاده شوند.
اما حدیث شناسان و عالمان دین غالباً در چنین مواردی آن روایات را کنار نمی گذارند؛ به خصوص آن که روایات متعدد و متکثر در آن زمینه باشد؛ بلکه سعی می کنند مقصود دقیق روایات را درک کرده و مصادیق آن را بشناساند.
بنابراین، آنچه در روایات به عنوان نهی از قیام پیش از قیام حضرت مهدی (عج) آمده، معنا و مفهوم خاصی دارد که نیاز به تحقیق جامع دارد. روشن است که احادیث در هر موضوعی، هم از حیث سند و راویان باید مورد بررسی قرار گیرند و هم از جهت محتوا و مضمون. در بحث قیام پیش از ظهور نیز چنین است. برخی از روایات این بخش غیر قابل اعتمادند. آن ها که معتبرند، هنگامی با دقت مورد بررسی قرار می گیرند، تنها قیام هایی را مردود می شمارد که رهبر آن مدعی مهدویت باشد و به عنوان قائم آل محمد (ص) قیام کند. (۴)
ممکن است منظور قیام هایی باشند که هدف غیر الهی داشته باشد یا بدون تهیه مقدمات و اسباب لازم و قبل از فرا رسیدن زمان مناسب اقدام شود. اما اگر رهبر قیام، نه به عنوان مهدویت و نه به منظور تأسیس حکومتی در برابر حاکمیت الله، بلکه به منظور دفاع از اسلام و قرآن و مبارزه با ظلم و استکبار و به قصد تأسیس حکومت اسلامی و اجرای کامل قوانین آسمانی قیام کرد و مقدمات نهضت را نیز پیش بینی نمود و مردم را به یاری طلبید، این اقدام او مطابق با آیات قرآن، و نیز همسو با بسیاری از روایات دینی است.
روایات مذکور چنین نهضت و انقلابی را مردود نمی شمارد. پرچم چنین نهضتی را پرچم طاغوت نمی شمارد. تأسیس چنین حکومتی به منظور حاکمیت الله و در مسیر حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) و زمینه ساز آن می باشد. بنابراین، احادیث مذکور مخالف چنین قیام و نهضتی نخواهد بود. (۵)
احادیث مخالف قیام، در اوضاعی صادر شده است که عده ای از علویان و یا حتی از عباسیان، برای مقابله با حکومت اموی و با استفاده از جهل مردم، خود را به عنوان مهدی موعود که پیامبر (ص) وعده ظهور او را بشارت داده بود، قلمداد می کردند. از مردم برای خود به عنوان مهدی منتظر بیعت می گرفتند. در چنین وضعی، ائمه (ع) با موضع گیری به جا جلوی سوء استفاده آنان را گرفتند.
این روایت، دلیل بر این است که از نظر ائمه، هر قیامی محکوم نبوده است؛ بلکه امام (ع) برای شرکت در قیامی که برای امر به معروف و نهی از منکر باشد، اعلام همکاری نموده است. این گونه قیام و انقلاب را امضا نموده و مشروع اعلام کرده است.
غالب روایات نهی از قیام که برخی به آن استناد نموده اند، از این نوع روایات و در چنین فضایی صادر شده است. منع از قیام، مشروط و ناظر به افراد خاص است، نه مطلق.
بنابراین، روایات نهی، مربوط به جریانات ویژه ای است. در دوره غیبت مانند دوره حضور، وظیفه داریم امر به معروف و نهی از منکر نموده و در راه حاكميت الله تلاش كنيم.
با توجه به این دو تحلیل، معلوم می شود آن رو ایت که در پرسش آمده که فارغ از آن که به لحاظ سند جای تأمل و دقت بیش تر دارد، با روایات دیگر در تعارض است؛ چه این که ممکن است ناظر به شرایط خاصی باشد که بدان اشاره شد.
پی نوشت ها:
۱. شيخ صدوق‏، كمال الدين و تمام النعمة، ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران‏، چاپ ۱۳۹۵ ق‏، نوبت دوم، ج ‏۲، ص ۴۸۵؛ سید محسن حکیم، مستمسک العروه الوثقی، نشر مطبعه الادب، ۱۳۹۱ ق، نجف، ج ۹، ص ۵۹۱ تا ۶۰۷.
۲. حر عاملی، وسائل ‏الشیعة، نشر دار الحیا التراث العربی، بیروت، ۱۴۱۲ ق، ج ۲۷، ص ۱۳۱، باب ۱۰.
۳. امام خميني، سيد روح الله، ولايت فقيه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، تهران، ۱۳۸۸ش، ص ۲۶.
۴. طاهری، حبیب الله، سیمای آفتاب. انتشارات زائر، قم، ۱۳۸۷ش، ص ۱۳۸.
۵. امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، انتشارات شفق، قم، ۱۳۷۸ش، ص ۲۸۴.

شما جز اون دسته آدمایی که در برابر فهمیدن مقاومت میکنید شما جواب اون حدیث که برادرمون آورد ندادی بکنار الان شما روات حدیث رو فقها رو میگی خب الان شما بخای درمورد یه مسئله مشکل داری میری به کتوب علما مراجعه کنی بشما میگویند حرام است حلال است تمام شد دیگر برای شما حدیث نمی آورند که بگویند مثلا امام صادق اینچنین فرمودند یا امام باقر اینگونه فرمودن حالا اگه میگین که اونا عالم دینن بهتر میفهمن خب ما از کجا باید بفهمیم سخن مرجع تقلید مخالف یا موافق کلام اهل بیت است علما معصوم که نیستن، از کجا بدانیم که اون عمدا یا سهوا مرتکب اشتباه نشده باشه و سخنی مخالف سنت و سیره ائمه معصومین نگفته باشه مراجع رای خود برداشت خودشون رو میگن دیگه به حدیث کاری ندارن که فلان امام در این مورد چه فرمودن قول مرجع برما حجت نیست که نظرش چیست اون معصوم نیست امکان اشتباه است باید او حدیث را بخواند سخن معصوم را بیان کند رواة حدیث منظور ایننها هستن نکسایی که رای به تفسیر میکند

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام.
بر خلاف تصور شما امام صادق علیه السلام فرمود : بر ماست که اصولی کلی را بیان کنیم و بر شما لازم است که فروعات را به آنها برگردانید (و احکامشان را بیابید).[۱]
روایات نقل شده از ائمه علیهم السلام حجیت استصحاب و دیگر مسایل اصولی. همه‌ی اینها دلالت بر جواز اجتهاد اصحاب دارند.[۲]
امام زمان عجل الله فرجه الشریف می فرمایند: امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا، فانّهم حجّتی علیکم و انا حجّة الله [۳]- در حوادثی که پیش می آید- جواب و حکم آنها را نمی دانید- به راویان حدیث ما (فقهاء شیعه) رجوع کنید؛ زیرا آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
در این حدیث شریفه، امام زمان عجل الله فرجه تصرح کرده اند که فقهاء حجت اند و به آنها رجوع کنید و این مسئله به معنای حجیت کلام فقهاء در راستای حجیت خود معصوم علیهم السلام است. و اگر کلمه‌ی "حجت" و راستای آن (معصوم و سپس خدا) صریحاً بیان نشده بود، کلام فقیه حجت نبود و اعتباری نمی داشت و در نتیجه رجوع به او مثل رجوع به بقیه‌ی کارشناسان بود که شرط قبولی عمل در آن وجود ندارد؛ یعنی: مثلاً اگر پزشکی نظرش عوض شود، قطعاً بیمار باید اعمال گذشته را باطل دانسته، از ابتدا طبق نظر جدید عمل نموده و کارهای گذشته را اعاده تکرارکند، در حالی که نسبت به فتوای فقیه چنین نیست.[۴]
همچنین نتیجه‌ی حجت بودن اینست که انسان در برابر کلام فقیه، تعبد و التزام داشته باشد؛ بدین معنا که هر چه فقیه گفت، باید بپذیرد و خود را ملتزم نماید که فتوای فقیه را بمورد اجراء گذارد؛ زیرا اوّلاً معنا و نتیجه‌ی حجت، چیزی جر تعبد و التزام نیست؛ ثانیاً انسان قصد انجام فرمان خدا را دارد و می خواهد امتثال امر نماید و امتثال چیزی جز تعبد نیست، غیر فقیه برای امتثال امر خدا راهی جز تقلید ندارد واگر در برابر فتوای فقیه و در تبعیت از او تعبد نداشته باشد، امتثال تحقق پیدا نمی کند.[۴۰] و ثالثاً در وسائل الشیعه امر شده که عوام باید از فقیه واجد شرائط تقلید (تبعیت) کنند، "فللعوام ان یقلّدوه" چنانکه از بقیه‌ی اوامر لزوم تقلید نیز همین التزام فهمیده می شود. ۵

۱- نقل از کتاب سفینة البحار، ج ۱، ص ۲۲،تألیف شیخ عباس قمی
۲- علی پور، مهدی، در آمدی به تاریخ علم اصول، ص ۴۵-۵۰
۳- شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۸۴
۴- طالقانی، سید هدایت الله، همان، ص ۵۹-۶۳
۵- همان ۶۷-۶۸

آیا مطمعنید که حدیث مجاوری امور : «مجاری الامور بید العلماء باللاه الامناء علی حلاله و حرامه؛ از امام حسین ع است؟ این حدیث امام علی ع هست

تصویر soalcity

سلام
ضمن تشکر از توجه شما، کتب حدیثی این حدیث را از هر دو امام بزرگوار (امام علی و امام حسین علیهما السلام) نقل نموده اند. تحف العقول، ص ۲۳۸ - الوافی ، ج ۱۵، ص ۱۷۹ - مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۱۶ - بحارالانوار ج ۹۷، ص ۸۰

ترازوی تشخیص ولایت فقیه در اسلام شیعیان علی ع است ولی فقیه ما چقدر به مستمندان و فقرا و کشاورزان و کارگران شبیهند چقدر گرسنگی و سختی می کشند کدام قسمت از جامعه امروز ما اسلامی اداره می شود ؟؟ اموزش پرورش ...دانشگاه ..بانکداری ...صنعت ..کارگری..اعتقادات اسلامیه مردم ...نظامی ..یا هر جایی که فکر می کنید اسلامی اداره می شود را بیان کنید تا ما متوجه اشتباه خود شویم

تصویر soalcity

ساده زیستی و پرهیز از اشرافیت رهبری، مطلبی نیست که دوستان انقلاب بخواهند آن را بگویند بلکه دشمنان به آن معترف هستند.
و اگر چه برخی مطالب ناصحیح در گوشه و کنار وجود دارد، اما نباید بی انصافی نمود و این همه تلاش صحیح و درست را ندید.
آموزش های عمومی و مقاطع مختلف تا حد قابل توجهی در ایران با توجه به ضوابط دینی انجام می شود.
بانک ها اگر چه در برخی معاملات مبتلا به ربا شده اند اما تمام کارهایشان ربا نیست.
و در کلیت جامعه نیز مناسک دینی به شکل گسترده ای وجود دارد.
حال شما مانند ماهی در آب است که تصوری از آب ندارید. اگر دو روز در جامعه دیگری باشید، آن وقت متوجه حجم عظیم تفاوت ها می شوید.

با سلام یه سوال دارم چرا رهبری با مفاسد اجتماعی زیادی که تو ایران هست برا مثال ربای بانک ها دزدی مسولان بدحجابی و هزاران بی عدالتی توی مملکت برخورد جدی نمیکنه آیا ولایت فقیه حاکم جامعه نیست؟

تصویر شهرسوال

با سلام.
بر خورد با فساد بانکي همانند ربا، با بخشنامه امکان ندارد. زيرا نظام بانکي که متأثر از اقتصاد ليبراليستي است، همراهي نمي کند. تنها راه مقابله باآن در اين است که نيروهاي انقلابي ضمن تحصيل علوم روز، ابعاد اسلامي را هم بياموزند، در جايگاههاي خاص خود قرار گيرند. سپس به عنوان سربازان رهيري انقلاب در اصلاح امور به او کمک کنند.
در ضمن، شما هر چه که فرمانده قوي باشيد، اما سرباز خوب و قوي که به شما کمک کند نداشته باشيد، نمي توانيد کاري انجام دهيد.

اغلب روایات ضمیر جمع به کار برده است. لذا شورای رهبری به روایات نزدیکتر است. عقلاً هم شورا از استبداد و همچنین از اشتباهات فردی جلوگیری می کند. ما تجربه زیاد داریم. تقریباً بجز رهبری، همه مراکز تصمیم گیری ما با شورا انجام می شود. چرا خود ولایت و رهبری شورا نباشد؟!

تصویر شهرسوال

با سلام.
ضمن تشکر از ارتباط شما با اين سامانه، در پاسخ بايد عرض نمود که پرسش شما دلالت بر دو پرسش اصلي است که عبارتند از:
۱. در روايات تعابير جمع به کار رفته است، چرا در نظام اسلامي بر اساس روايات، ولايت فقيه شورايي نيست؟
۲. چرا رهبري در جمهوري اسلامي فردي است و همانند ساير مراکز تصميم گيري به صورت شوراء اداره نمي شود؟
نخست بايد عرض نمود که به علت محدوديت کاراکتر در پيامهاي کوتاه مخصوص شبمه هاي اجتماعي نمي توان به همه پرسش ها در يک پيام پاسخ داد. لذا در اين پيام به پرسش اول پرداخته شده و تقاضا مي شود پرسش ديگر را در پيام مستقل ديگر ارسال نمائيد تا بتوان با دقت بيشتر پاسخ داد.
اما درباره پرسش اول، همه واژگاني که به صورت جمع فرستاديد، کاملا صحيح است و دلالت بر عام دارد. اما بايد دقت نمود که عام سه نوع است: عام بدلي، عام استغراقي و عام مجموعي. عام بدلي آن است که اگر يکي را انجام دهيد، از باقي بي نياز مي شويد و نياز نيست که انجام شود. همانند کفاره روزه که اگر به ۶۰ فقير اطعام دهيد، نياز نيست که ۶۰ روز روزه بگريد. در مسائل حقوقي، منصبب حکم اينگونه است. اگر يکي از قضات در يک پرونده حکم دهد، از ساير قضات هم سطح او اين تکليف بر داشته مي شود و گاهي نيز حرام مي شود. اما اصل قضاوت براي همه آنان تا قبل از حکم، واجب است.

منصب ولايت فقيه، منصب حکم است و اگر يک فرد متصدي آن شود و از همه جهات توان تصدي اين منصب را داشته باشد، اولا از باقي فقهاء ساقط مي شود. ثانيا با حکم عقلي براي حفظ وحدت اجتماعي بر باقي، دخالت در منصب حکم، شرعا حرام مي گردد.

اما در دو فرض ديگر يعني هام مجموعي و عام استغراقي؛ در عام استغراقي هر يک از فقهاء مستقلا ولايت دارند و صاحب منصب حکم هستند. با توجه به مثال قاضي، فرض کنيد که هر يک از قضات در يک پرونده حق حکم داشته باشند. در اين صورت در پرونده آشفتگي و اغتشاش رخ مي دهد. در ولايت جامعه نيز اينگونه است و جامعه از هم گسيخته مي شود. پس اين نوع از عام مراد نيست و عقل هم نمي پذيرد.
اما نوع ديگر يعني عام مجموعي، مجموعه اي از فقهاء شورا تشکيل دهند. در اين صورت بايد عرض نمود که اولا ولايت فقيه شورايي در جمهوري اسلامي در شرايط اضطرار پذيرفته شده است. ثانيا اگر هم با توجه به استدلال شما همه فقهاء و علماء را شامل شود،در اين صورت همه کساني که مصداق فقيه هستند،بايد در اين شوراء عضويت داشته باشند. در آن صورت اعضاي شوراي رهبري نه ۳ يا ۵ نفر که بيش از چند هزار نفر خواهند شد که نمي توان در مديريت کلان به يک شوراي چند هزار نفره رجوع کرد. زيرا در تصميم گيري سريع، شوراء توانايي ندارد. اگر شما عدد خاص همانند ۳ يا ۵ را ارائه کنيد، بايد علت آن را بگوييد که در روايت عام آمده است و شامل همگان مي شود.

/۴۳۳۶۱۲/

نظرات