من محبت فرد دیگری را جایگزین محبت همسرم کردم ، چه کنم ؟

اختلاف زناشویی

خانمی هستم که ۱۲ساله ک ازدواج کردم. بخاطر نداشتن خانواده سالم و شرایط سختی که داشتم ،به خاطر فرار از خانوادم تن به ازدواجی دادم ک اصلا دوست نداشتم. من با کسی ازدواج کردم که اعتیاد داشت.  به همین خاطر و نیز دخالتهای خانوادش، از همان ابتدا با مشکلات خیلی جدی مواجه میشدم ومن چون به دلایلی تن به این ازدواج داده بودم سعی میکردم صبر کنم و زندگی کنم.  طوری رفتار میکردم ک انگار بهترین زندگیو داشتم. اما به مرور که زندگی ما میگذشت، همسرم ب خاطر اعتیادش مدام من و کتک میزد . واقعا زیر بار مشکلات له شده بودم .
حال بعد ۱۲ سال فقط  کمی از لحاظ مالی بهتر شدیم اما اعتیا د همسرم بیشتر شده و من از لحاظ روحی و جنسی و ... واقعا احساس کمبود دارم . جالب این که اصلا هم سعی ندارد  قدمی برای بهبودیش بردارد. در طی این مدت بخاطر عدم محبت ونیاز شخصیم و احساس تنهابودنم با کسی اشنا شده ام... اما با وجود اینا ته دلم ناراحته و احساس پستی می کنم . دوست ندارم با ابروی خودم بازی کنم .  لطفا بگید که تکلیف من تو این زندگی چیه؟ من باید چیکار کنم ؟

با سلام بسیار متأسفیم که برخلاف میل و خواسته باطنی تن به یک ازدواج ناخواسته دادید . ولی بهتر بود از همان اول نسبت به این احساس بی میلی که حتما دلیل منطقی هم داشته بی خیال و بی اهمیت نبودید و با رایزنی و مشورت و واسطه های مختلف و حتی یک درگیری و  به قول معروف اوقات تلخی یکی دو ماهه سعی می کردید  در هر شرایطی وارد این زندگی نمی شدید ولی به هر حال گذشته ها گذشته و شما وارد یک زندگی شده اید و ۱۲سال زندگی کرده اید. قطعا در زندگی شما ضربه هایی از بیرون و از درون به شما وارد شده است و شما چون به فکر ضربه گیرها و منابع آرمش نبوده اید و در این مشکلات و ضربه ها غرق می شدید و دچار درماندگی آموخته شده می شدید. قطعا اگر در این مدت که ناچار بودید زندگی کنید به فکر به قول معروف راه در رو از مشکلات بودید و سعی می کردید از ظرفیت های مثبتی که در زندگی هست استفاده می کردید به این وضعیت کنونی نمی رسیدید .
البته هیچ وقت برای تغییر زندگی نزدیک شدن به یک وضعیت پذیرش و کنار آمدن با مشکلات دیر نیست قطعا جنگیدن و یا فرار کردن از مشکلات مشکلات را چندین برابر بزرگتر و بیشتر می کند و تنها راه فقط و فقط پذیرش مشکلات آن هم با جان و دل و این پذیرش با درون ریزی مشکلات و یا بی خیال بودن بسیار متفاوت است ما باید یاد بگیریم در کنار برخورد و مواجه شدن فعال و منطقی از تأثیرات هیجانی و احساسی و فکری مشکلات خود را مراقبت کنیم و یاد بگیریم مشکلات زندگی را به یک مسأله طبیعی زندگی دنیایی تبدیل کنیم و با آزمایش کردن راه های مختلف آن را حل کنیم و بعضی از وقت ها درمان یعنی پذیرش . شما به هر حال سعی کنید از نظر مالی و اقتصادی خودتان را تقویت کنید و تا می توانید به جای جنگیدن با اعتیاد همسر امتیازات مالی بگیرید اما به هر حال شما صرف نظر از اشکال شرعی رابطه با جنس مخالف و لزوم پرهیز از خیانت از نظر شخصیتی و روانی این لذت نامشروع موقت به یک افسردگی ، عذاب و جدان و ناپاک دانستن خودتان که دراز مدت است تبدیل می شود و اگر شما بدترین آدم روی کره زمین هم بودید قطعا به همسرتا حق نمی دادید که با یک فرد  دیگری ارتباط نامشروع داشته باشد و در نهایت نهایت اگر وضعیت شما با جلسات مشاوره حل نشد، باید ایشان ابتدا تعهد و قرار و امانت داری را با شما فسخ می کرد و وقتی که از قول و قرار داد شما خارج می شد به ایشان حق می دادید که جایگزین انتخاب کند.
 متأسفانه شما در حال حاضر این تعهد و قرار داد را رعایت نکرده اید و این رابطه نامشروع شما هیچ ته و نتیجه ای ندارد  پس بهتر است آن روی سکه یعنی نقاط منفی و آسیب ها و آینده بسیار تاریکی که این گونه روابط دارد را هم نگاه کنید اگر همسر شما به یک مواد اعتیاد دارد شما هم به یک انسان وابسته و معتاد شده اید که شاید شروع آن به خاطر بی محبتی های همسرتان بوده است ولی ادامه شما باعث افزایش این رابطه شده است . اگر نیاز به محبت و علاقه مندی در هر انسانی وجود دارد ولی روش برآورده شدن آن حتما باید از مسیر بی خطر و سالم باشد. در هر صورت اگر همسرتان مسؤولیت پذیری و رسیدگی کمی دارد می توانید از ایشان جدا شوید و یک زندگی سالم ، مطمئن و با ضمانت برای خودتان درست کنید .
موفق باشید.
 

دیدگاه‌ها

در اين دنيا هيچ چيزي را با آبرو نمي توان مقايسه و جايگزين كرد. چون آبروم به خطر افتاده اين موضوع را با تمام وجود بهش رسيدم. يه تيكه گوشت و پوست و استخونه آدما ارزش دلبستگي نداره. وقتتو براي همسرت هزينه كن.

سلام.
من چطور میتونم سوالم رو مطرح کنم و از کارشناسان محترمتون راهنمایی بگیرم..جاییرو برای طرح سوال پیدا نکردم

تصویر شهرسوال

باسلام و احترام. شما می توانید سوالات خود را در همین نظرات مطالب مطرح بفرمایید تا کارشناسان پاسخگو باشند. (البته طبعا هر سوالی را در مطلب مرتبط درج نمایید.) موفق باشید

برادرم دو ماه پیش به روش سنتی عقد کرد ولی متاسفانه دختری که براش گرفتیم دیدیم که خیلی باهاش سرده در حالیکه ما خلاف اینو کاملا انتظار داشتیم چون داداشمم شرایط ایده آلی داشت ولی دختره فقط ۱۸سالش بود و امتیاز خاصی نداشت فقط چون از اقوام دور ما بود مادرم پسندشون کرد و به برادرم پیشنهاد کرد. بعد فهمیدیم که این دختر قبل از ازدواج با یه پسری به مدت دو سال دوست بوده و به اجبار پدرش و بخاطر موقعیت مالی و شغلی برادرم باهاش ازدواج کرده. رفتارهاش به حدی بد بوده که همه ی حریم ها رو شکسته و علنا به برادرم گفته که به پسر دیگه ای علاقه داره و از برادرم بدم می یاد. تا این که چندروز پیش مطلع شدیم اون پسره همه جوره با این دختر خانوم ارتباط داره و الان عکساشم بین پسرای محل ما پخش کرده. ما هم با این وجود به برادرمون میگیم طلاقش بده اما برادرم انگار تردید داره چون دختره الان فهمیده اون پسره قصد فریبشو داره به داداشم اصرار میکنه که طلاقش نده. میگه طلاقم بدی هیچ کس دیگه با من ازدواج نمیکنه.(چون قبلش فکر میکرد و البته اصلا به برادرم محل نمیداد چون فکر میکرد از برادرم طلاق بگیره اون پسره میگردش اما حالا چون پسره عکساشو پخش کرده براش محرز شده که هدفش ازدواج نیست باهاش).داداشمون دیگه به حرف ما گوش نمیده انگار دلش براش میسوزه تو این مدت انقد فشار روانی بابت این آبروریزی ها شده که مادرم و خواهرم کارشون به دوا و دکتر کشید. اینم بگم که شهر ما کوچیکه و هرکی ما رو میشناسه به ما میگن اینو طلاقش بدید ببخشید طولانی شد. بنظرتون این زندگی اگه احیانا ادامه پیدا کنه نتیجه داره؟ با این همه حرف که پشت سرش میزنن باید چیکار کرد؟ علاوه بر این مسایل اخلاق درست و ادب هم نداره و به لحاظ اعتقادی هم با اینکه چادر سر میکنه اما پایبند نیست و بیشتر بحاطر جو شهرمون چادر سر میکنه.ه؟

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر محترم ، سلام. به شهر سوال خوش آمدید.
پاسخ سوال شما به صراحت کمی دشوار است. ما نمیتوانیم صددرصد ادامه این زندگی را شکست خورده بدانیم، چون جدای از این که به عوامل و متغیرهای متعددی بستگی دارد، مهمترین عوامل آن یعنی خود زوجین هستند. بله، این احتمال هست که اگر واقعا دختر و پسر از این به بعد به هم وفادار باشند، یعنی دختر خانم از کرده خود به معنای واقعی پشیمان باشد و اهل تکرار این رفتار ها هم نباشد. به گذشته یکدیگر سرک نشکند (بخصوص این که به لحاظ شخصیتی هیچکدام حساسیت بیش از حد به این مسئله نداشته باشند)، تا حد ممکن از محیط اجتماعی فعلی و اقوام دور باشند (که تحت تأثیر رفتار و گفتار اطرافیان و مردم زندگی شان بهم نخورد)، و ... و... ، این امکان هست که زندگی به سلامت و خوبی و خوشی ادامه پیدا کند.
اما واقعیت آن است که بعید به نظر می رسد بتوان چنین شرایطی را فراهم نمود، و از طرفی نیز، حتی با فرض این که دختر خانم به شدت از گذشته خود پشیمان باشد، تحمل جو اجتماعی و خانوادگی با این اوصاف بسیار مشکل است.
توصیه کلی ما، منصرف شدن از وصلت با این دختر خانم است. اما باتوجه به این که شما به عنوان شخص ثالث سوال کردید و ما هیچ اطلاعات مستقیم و کاملی از خود طرفین نداریم، بهتر آن است که این دو بزرگوار به یک مشاور باتجربه (از اهالی منطقه خودتان و آشنا به فرهنگ اجتماعی شما) به صورت حضوری مراجعه کنند و مشاوره بگیرند (کاری که باید پیش از عقد و ازدواج انجام می دادند).
موفق باشید.

نظرات