آیا حضرت یوسف از زلیخا فرزندی داشت؟

 در روایات به این موضوع اشاره‌ای نشده، اما در برخی گزارش‌های تاریخی به فرزندان یوسف علیه السلام از زلیخا اشاره شده است.

‏مطهر بن طاهر مقدسى(از مورخان قرن ششم) می‌گوید: در تورات آمده است که یوسف در ۱۲۰ سالگى درگذشت و او با زلیخا ازدواج کرده بود و از او دو فرزند داشت، نخست افرایم بن یوسف که جدّ یوشع بن نون، ولیعهد موسى پس از او، بود و دیگرى منشا بن یوسف پدر موسى، دوست و مصاحب خضر، چنان‌که اهل کتاب برآنند.[۱]


پی نوشت:
[۱]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج ‏۳، ص ۶۹، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
 

دیدگاه‌ها

بنظرم باید علمای تشیع در این داستانها که البته سالها الهام بخش اشعار و کتابهای مختلف بوده تجدید نظر کنند. مثلا زلیخا چه کار خداپسندانه ای انجام داد که مستحق رسیدن به معشوق بود. عشق گناه آلود و خیانت پیشگی بدون پشیمانی و توبه تا دوران کهولت انواع تهمت و ظلم به یوسف و ...
فرق زلیخا با قهرمانان سریالهای ترکی این بود که او عاشق پیامبر شد!!
در هر حال طبق داستانهای بی اساس که ارتباطی به قران ندارند زلیخا مجددا جوان میشود و با یوسف ازدواج میکند و در اوج کامیابی ایمان میاورد و به عشق الهی میرسد!!! اینها اسرائیلیات است و اگر به معصوم هم نسبت داده شده باید در صحت ان شک کرد.
مثال دیگری میزنم که سوالی برای خودم پیش امد و البته جوابی هم نگرفته ام. بحث ترک اولی توسط یوسف در چند جا. اول در زندان که متوسل شد به هم بندش و از او خواست تا سفارش و یاداوری کند برای فرعون و چون متوسل به خدا نشد زندانش ۷ سال طول کشید . مرحوم علامه معتقد است ترک اولی دروغ بستن به پیامبر است چرا که پیامبر موظف است برای هر کاری به اسباب آن متوسل شود. مثل پیامبری که مریض شد و دارو و طبیب استفاده نکرد . ندا آمد ما تو را شفا نمیدهیم مگر بواسطه اسباب آن. یا اینکه بخاطر مکثی که یوسف در استقبال از پدر کرد پیامبری از اخلاف وی قطع شد. قطعا ائمه ما خوب میدانستند که بعد از یوسف پیامبران زیادی در بنی اسرائیل ظهور کردند که اگر از نسل یوسف نبودند لاجرم از نسل آن ۱۱ برادر بودند که به جز بنیامین لجاجت و شقاوتشان بر همه مشخص است و قطعا بنیامین هم بهتر از یوسف نیست. پس این هم یک روایت جعلی دیگر است.
براستی علمای شیعه که سالهاست در راس حکومت و مراکز قدرت و ثروت هستند چرا از این موقعیت خدادادی برای اصلاح این کژی ها استفاده نمیکنند.
احادیث شاخدار بحار و کافی و حلیه المتقین که مثنوی هفتاد من است....

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در باره ماجرای زلیخا باید گفت : قرآن کتاب قصه نیست و اصول قصه نویسی در آن لحاظ نشده است. قرآن کتاب هدایت است .اگر قصه ای را اشاره می کند فقط به جهاتی که لازم است اشاره می کند . بقیه جزئیات را که در پیام هدایتگری قصه تاثیر ندارد، وامی گذارد. مثلا در قصه یوسف مهم آن است که یوسف در خانه عزیز مصر بزرگ شده ، وقتی به سن جوانی و رعنایی رسیده، بانوی خانه به او دلبسته شده ، با لطایف الحیل از او کام طلبیده(و راودته التی هو فی بیتها) به صراحت او را امر کرده و...
نام این خانم یا نام شویش یا نام پادشاه آن زمان و...در اصل قصه که پاکدامنی یوسف و پناهنده شدن او به خدا و حفظ و نگهداری خدا از آلوده شدن و... است، هیج تاثیری ندارد، همچنان که در موارد دیگر قرآن به نام و تاریخ واقعه و مکان واقعه و...اشاره نمی کند چون در پیام هدایتی که مقصود قرآن است، تاثیری ندارد.
قرآن داستان اصحاب کهف را می گوید، ولی نه نام ، سن ، شهر ، پادشاه زمان و...یا حتی تعداد آن ها را ؛ چون این ها در پیام هدایتی که منظور و مقصود اصلی است، تاثیری ندارد.
در باره مسله اولی باید اشاره شود که ترک اولی هر گز به آن مفهوم که شما نقل نموده اید نیست بلکه
ترک اولى آن است که انجام آن از ترک آن بهتر باشد، هرچند انجام ندادن آن گناه شمرده نمی‌شود. مثل اینکه فرموده‌اند اخلاق نیکو و مدارای با مردم موجب عزّت شخص می‌شود ولی اگر کسی اخلاق نیکو نداشته باشد و یا نتواند مدارای با مردم داشته باشد، مرتکب حرام نشده است و گناه نیست و تنها از منافع آن بی‌بهره می‌ماند.
در بعضی دیگر از کلمات بزرگان ترک اولى چنین معنا شده که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحی برود. نهی حضرت آدم از شجره الممنوعه نیز نهی تحریمی نبود بلکه ترک اولى بود ولی با توجه به موقعیت حضرت آدم ،با اهمیّت تلقّی شد . ارتکاب مخالفت با این نهی هرچند کرامتی بود اما موجب چنان مؤاخذه و مجازاتی از طرف خداوند گردید.(۱)
پیامبران و امامان همواره مراقب اعمال خویش بوده‌اند، مبادا کمترین لغزشی از آنها سر بزند زیرا می‌دانیم مقام معصوم بودن مفهومش این نیست که انجام کارهای خلاف برای آنها محال است، بلکه آنها با نیروی اراده و ایمان و با استفاده از اختیار خود و مددهای الهی، در برابر خطاها و لغزش‌ها مصونیت دارند. آنها حتى از ترک اولى می‌ترسیدند و از اینکه مسئولیت‌های سنگین خود را انجام نرسانند بیمناک بودند.(۲) شاید همین جهت باشد که دربارة پیامبر می‌خوانیم:
«قُل إنّی أخاف أنْ عصیت ربّی عذاب یومٍ عظیم».(۳) نمونه‌ای دیگر از ترک اولى چنان که در روایات اسلامی آمده ،گرفتاری حضرت یعقوب و کشیدن آن همه زجر و فراق فرزند به خاطر آن بود که نیازمند روزه‌داری به هنگام غروب آفتاب بر در خانة او آمد و او از کمک کردن به وی غفلت نمود و فقیر گرسنه و دلشکسته بازگشت.
این عمل اگر از یک فرد عادی سر بزند ،شاید آن قدر مهم نباشد اما از یک پیامبر بزرگ الهی و رهبر امت ،چنان با اهمیت تلقّی شود که مجازات شدیدی از طرف خداوند برای آن تعیین شد.(۴)
شاید بتوان کلمات بعضی از بزرگان را که می‌فرمایند: «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین؛(۵) کارهایی که برای بعضی از نیکان ،حسنه به حساب می‌آید ،برای مقربان درگاه الهی سیّئه است» را در این جا مطرح کرد.

پی‌نوشت‌ها:
۱. تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۱۲۴.
۲. همان، ص ۲۷۲.
۳. انعام (۶) آیه ۱۵۴.
۴. تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۱۲۴.
۵. بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۲۰۵.

نظرات