وقتی اعتیادحرف اول را می زند من برای زندگی ام چه کنم؟

دختری ۲۳ ساله هستم و تو شرایط بسیار بدی بزرگ شدم یه خانواده ۹نفره و من آخرین عضو خانواده شرایط خونه همیشه درگیر اعتیاد و دعوا بود و کوچکترین توجهی به مشکلات روحی و جسمی ما نمیشدو طوری توی خونه جا افتاده بود که دختر نقشش نظافته خونس و برادراش حق دارن هرتوهینی رو بهش بکنن.زیادکتکم میزدن تحقیرم میکردن.شرایطو به این دلیل توضیح دادم چون شاید تاثیر گذار بوده.
الان یه رابطه غلط دارم که نمیتونم تمومش کنم.اون آقا ۲۵ سالشه و قصدش ازدواج بود نزدیک دوسال هرکاری کرد تا من بهش علاقه پیدا کنم ولی من همیشه بد رفتار می کردم، می خواستم انتقام همه رو انگار ازاین بنده خدا بگیرم. آخه اولین بار بود یک نفر آنقدر به من بها میداد. با این که از نظر ظاهری در سطح بالایی از نظر بقیه قرار دارم ولی اعتماد بنفس ضعیفی دارم. تا اینکه کم کم سرد شد ولی من تو دام وابستگی افتادم. رابطه رو دوباره پیش قدم می شم شروع می کنم و دوباره تموم می شه نمی تونم تصمیم بگیرم سر درگمم. اون آقا کمکهای زیادی به من کرده ولی الان دیگه این رابطه جایز نیست، نمی تونم بگذرم. بمدت ۳ماه و ۴ماهم تموم شده ولی بازهم من برگشتم انگار که دیگه تحقیر شدن برام عادی شده ..لطفا کمکم کنید خیلی آشفته ام.

ما هم از وضعیت خانوادگی شما به دلیل اعتیاد و نگرش و نگاهی که به دختر در خانواده شما وجود دارد بسیار متأثر هستیم ان شاء الله بتوانید با پذیرش و کنار آمدن با این مشکلات آینده ای خوبی داشته باشید.
شما به دلیل محرومیت های هیجانی سوی فردی در خارج از خانواده کشیده شدید اما به دلیل نوع نگاه تان که هم بدبینی و عدم اعتماد که از خانواده به ارث برده بودید دچار وضعیت دوگانه یعنی هم می خواستید در این رابطه باشید و هم از اصرار ایشان و خورد و تحقیر شدن ایشان و انکارتان احساس تخلیه هیجانی داشتید چون تاکنون کسی به این نحو از شما منت کشی نکرده بود و برای چنین لحظه هایی در زندگی که کسی اصرار بر قطره ای محبت از طرف شما حاضر باشد شما بالا برده و خود را خورد کند آروز داشته اید.
ایشان هم با توجه به درد مشترکی که داشت وارد این رابطه شد البته شما به دلیل وضعیت روحی و شخصیتی سعی کردید به قول خودتان حس انتقام جویی از فردی بگیرید که ذلیلانه و متضرعانه از شما گدایی محبت می کرد و از این موضوع لذت می بردید . از آنجا که طرف مقابل با این شخصیت شما آشنایی کامل نداشت فکر می کرد که با چند روز و چند ماه به هر حال علاقه شما را به خودش جلب کرده و در کنار شما احساس آرامش می کند، غافل از آنکه گذشته شما مانع یک ارتباط سالم برای ازدواج بوده و ایشان بعد از متوجه شدن دچار سردی شده و کاسه خود را برای فردی دیگری آماده کردند اما شما به دلیل این بی محبتی شدید خانوادگی که در اعماق وجودتان بود و حس انتقام جویی از جنس مخالف که هم جنس برادر و پدر بود و  برخاسته از همین بی محبتی بود مانع رشد و تخلیه و سیراب شدن از بی محبتی گذشته شد. الان که ایشان به طور کلی سرد شده اند به خودآمده اید و دچار سردگمی هستید به هر حال شما باید فکر کنید که نیت و هدف شما برای این علاقه مندی و ازدواج کاملا متفاوت بود و چیزی جزء پشیمانی در زندگی مشترک برای شما به ارمغان نخواهد آورد پس ابتدا شما باید نسبت به گذشته خود با یک مشاور حضوری صحبت داشته و تمرینات خودشناسانه و مهارت های تنظیم هیجان ها و منطقی کردن افکار در جهت بهزیستی روانی و سالم زندگی کردن را یاد بگیرید و آمادگی لذت بردن و لذت رساندن به همسر و شریکتان را داشته باشید و بعد در یک فضای کاملا رسمی و منطقی انتخاب شریک زندگی داشته باشید. قدری به ضررهای ادامه این رابطه که باعث با خاک یکسان شدن شخصیت و وجودتان شده فکر کنید و با خودتان بگویید تا کی باید خودت را ذلیل کنی؟ از طرفی سعی کنید نقاط مثبت و خوبی های خود را ببینید و برای خود ارزش قایل شوید قطعا توانمندی ها و استعداد شما در زیر خروار ها خاک پنهان شده و شما با کشف و استخراج آن و ارزش و بزرگی قایل شدن برای خودتان می توانید از این ذلت و ماندن در زندان وابستگی نجات پیدا کنید. سعی کنید در بیرون آثار و علایم و موضوعاتی که باعث ارتباط می شود را حذف کنید و با کمک کار و تلاش و سرگرمی های مجاز و فعالیت های جمعی و پرهیز از تنهایی از این اعتیاد مهلک و وابستگی غیر منطقی نجات پیدا کنید سعی کنید برای تمام ساعت و زمان خودتان برنامه داشته و تا حدی فشارهایی که به دلیل وسوسه ارتباطی به شما می آید تحمل کرده و گفت و گو با ایشان را اگر نمی توانید کنار بگذارید حداقل به تأخیر انداخته و تا کنون آسیب هایی که به خودتان زدید و در آینده خواهید زد  را برای موفق شدن در ترک این وابستگی بنویسید و مرور کنید. موفق باشید.

نظرات