علاقه و قصد ازدواج با فردی که مادرم مخالفت میکند

دختری ۱۹ساله هستم و به یکی از اقوام علاقه و تصمیم به ازدواج داریم، اما متاسفانه مادرم با این ازدواج موافق نیست مادرم هم از نظر اخلاقی ایشان را قبول دارند اما با خانوادشان به خصوص با اخلاق مادرشان مشکل دارند نمیدانم چیکار کنم؟

با سلام و تحیت خدمت شما
هرچند علاقه اولیه پسر و دختر از شرایط لازم برای یک ازدواج موفق است اما یک ازدواج موفق لوازم دیگری نیز نیاز دارد که از جمله آنها موافقت و هماهنگی خانواده ها است. بنابراین شما نیز نباید از نقش و تاثیرگذاری نظر مادر و نیز اخلاق خانواده خواستگارتان، در ازدواج غفلت کنید.
با لحاظ این نکته در صورتی که احساس می کنید میان شما و خواستگار، همتایی لازم وجود دارد و به خانواده ایشان حساسیت خاصی ندارد، لازم است فرصت معینی را در نظر بگیرید که در طول آن بتوانید رضایت و همراهی مادر را جلب کنید. در این مسیر می توانید از واسطه هایی نظیر بستگان نزدیک و تاثیر گذار، مشاور و روحانی کمک بگیرید.
اما در صورتی که در مدت تعیین شده نتوانید موافقت مادر را جلب کنید، برای جلوگیری از آسیبهای روانی و عاطفی، بهتر است ایشان را فراموش کنید.

دیدگاه‌ها

چه کاریه وقتی علاقه داره چه لزومی داره فراموشش کنه

کاملا باهات موافقم

سلام من دختر۲۷ساله ای هستم که در تمام عمرم موقعیت های ازدواج خوبی داشتم و تحصیلات تکیمیلی ام را به اتمام رساندم و البته تو موقعیت های ازدواج خوب قرار داشتم و چه ان موارد خوب؛سایر موارد هم پیش امد ، اما به امید بهتر ان از بهترین فرصت هایم باز ماندم...
و تمام این موارد گذشته زندگی ام من متاسفانه مغرور و طمع کردم و این طمع باعث شد اینچنین باشم وحالا هم به هر قیمتی هم قصد ازدواج ندارم مگر انکه واقعا معیار هایم را داشته باشد اما از حقیقت نگذره من معیار هایم در طول سالیان از سطحی گرایانه به رویا و ایده ال گرایانه و سپس واقع گرایانه تغییر کردو من در جایگاه اجتماعی نسبتا بالایی قرار دارم و در مراکز های اجتماعی و علمی فردی سرشناس هستم. و میدانم نمیتوانم از خاسته هاو اهدافم از زندگی دست بکشم. اما در این میان نباید هایی هم صورت گرفت اما در هر صورت فعلا یک سالیست واقعا افسوس گذشته و افسردگی شدید دارم انقدر که تابحال به خودکشی هم فکر کردم.هیچ چیز منو از ته دل خوشحال نکرده و هرچند لبخند میزنم اما هیچ کس نمیداند.. ظاهرا مذهبی ام اما احساس میکنم از اعتقاداتم دارم فاصله میگیرم... نمیدانم اگر اینطور برود من هیچ دینی در عمل نخواهم داشت یا اینکه خودم را نابود خواهم کرد مگر انکه خدا فرجی کند...

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تحیت خدمت شما خواهر محترم

به نوبه خود شرایط شما را درک می کنم اما گمان می کنم با لحاظ موفقیتهایی که به آنها اشاره کردید منطقی نیست که گرفتار یاس و نا امیدی شوید.لازم است برای خود و موفقیتهایتان ارزش بیشتری قائل شوید و البته این بدان معنا نیست که از برخی از معیارهای سختگیرانه برای ازدواج صرفنظر نکنید.
لازم است به این نکته توجه داشته باشید که با لحاظ ویژگی کمالگرایی و وسواسی که دارید، اگر در گذشته به همان افرادی که از پاسخ منفی دادن به آنها پشیمانید، پاسخ مثبت می دادید، در زندگی مشترک موفق نمی شدید. پس از تصمیم خود ناراحت نباشید و بدانید در آن مقاطع بهترین تصمیمها را گرفته اید و اگر جز این عمل می کردید الان نیز پشیمان بودید!
زندگی در گذشته حاصلی جز افسوس و حسرت ندارد، بنابراین لازم است واقع بینی که به آن اشاره کردید در این موضوع نیز برجسته شود.
بجای خودسرزنشگری و نا امیدی راه منطقی این است که سطحی از توقعات غیر ضروری را کنار بگذارید و خود رافردی خاص و متمایز از دیگران ندانید.
به خدای بزرگ توکل داشته باشید و با منصرف کردن ذهن خود ازافکار منفی به خاطرات شیرین، مسافرت، ورزش، افزایش تعاملات اجتماعی و.... یاس را از خود دور کنید.
از آنجایی که افسردگی شما قابل اغماض نیست ضرورت دارد در اولین فرصت به یک متخصص اعصاب مراجعه بفرمائید و در ادامه نیز با یک روانشناس به صورت حضوری گفتگو کنید.

در پناه خدای متعال موفق باشید

خدمت خواهر گرامیم سلام عرض می کنم
ضرر گذشته با ضرر بزرگتر جبران نمی شود.این درد بسیاری از دختران ما هست که با بهانه های واهی دنبال همسر آرمانی خود می گردند ؛غافل از آنکه همسری که صد در صد مطابق سلیقه وآرمانهای ما باشد اصلا در دنیا وجود ندارد بزرگان می گویند اگر خواستگار شما اصول وآن مواردی که به عنوان خط قرمز شما محسوب می شود را دارا بود ومثلا ۶۰%ایده های شمارا داشت ،همسر خوبیست اورا رها نکن .مضافا به اینکه با توجه به اینکه در کشور ما حدود ۷۰% افرادی که تحصیلات تکمیلی را دنبال می کننداز بانوان هستند طبعا با افزایش سطح تحصیلات تعداد خواستگاران کم می شوند غرور مردان اجازه نمی دهد چنین همسرانی که از خود برترند انتخاب کنند.
به هر حال آنچه فعلا وظیفه شماست توکل بر خداوند متعال وراضی بودن به تقدیر والتفات به این نکته است که اگرچه ممکن است به هر دلیلی در دنیا همسر دلخواه خود را پیدا نکنید یا اصلا صاحب همسر نشوید واز این نعمت محروم بمانید ولی بدانید دنیا به فرمایش امیر المومنین علیه السلام دار بالبللاء محفوفه می باشد دنیا همواره محل امتحان وآزمایش است هر کسی به طریقی دچار امتحان وسختی می شود ولی فراموش نکنیم که عمر دنیا بسیار کوتاهست وبا دوری از خدا واعمالی مانند خود کشی نه تنها دنیای خود را از دست داده ایم بلکه خسر الدنیا والاخره می شویم واین نهایت آرزوی شیطان است که کاری کند تا شخصی هیچ موقع رنگ بهشت را نبیند .بدانید همه افرادی که خود کشی کردند وجانشان را از دست دادند بدون استثناء نه تنها راحت نشدند ؛بلکه از چاله کوچک به اقیانوسی از عذاب وارد شدند وهمه برای برگشت به دنیا وجبران این خسارت بزرگ التماس می کنند اما دیگر کار از کار گذشته است!
فرصت رسیدن به خواسته های شما همواره وجود دارد ناامید نشوید وبه خداوند متعال توکل کنید ،همواره در نمازها ودعاهایتان از او بخواهید آنچه خیر دنیا وآخرت شما در آن است را به شما ارزانی کند واز او بخواهید که توفیق ایمان کامل را به شما بدهد چراکه در روایت آمده ایمان دو جزء دارد نیمی از آن صبر برناملایمات ونیم دیگر شکر بر نعمتها
توصیه می کنم خود را با افرادی که صاحب زندگی در ظاهر ایده آل هستند مقایسه نکنید بلکه خود را با افرادی که این موفقیتهای شما را کسب نکرده اند مقایسه کنید تا زندگی بر شما شیرین تر شود. موفق باشید

چرا فراموش کنه اگه خودش به انتخابش یقین داره خیلی از خانواده ها بدون دلیل سر یه همچین مسائلی مخالفت میکنن و واقعا زندگی دوتا جون رو خراب میکنن که هم انگیزه این دوتا جون رو کم میکنن و هم بهشون ضربه میزنن مگه کی گفته همیشه هر چی بزرگترا بگن و بخوان درسته ،خانواده و بزرگترا احترامشون واجبه بدون شک ولی در صوردتی که این احترام به خاطر لجبازی اونا نباشه و مهمتر از همه به خودمون ضرر نرسونه

باسلام و خسته نباشيد من يك سالي است با دختري آشنا شده ام كه از طريق رفتار و شخصيت او خوشم آمده است اما مادرم مخالفت مي كند در حالي كه با چت با او در ارتباط هستم وقتي به مادرم مي گويم او دختري است ساده و بي آلايش و ساده است كه من دوست دارم و مومن است اما مادرم ساز مخالفت مي زند وقتي كه من او رادوست دارم واقعا مانده ام چكار كنم

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما

اهمیت ازدواج تا جایی است که می تواند سرنوشت و آینده افراد را تغییر دهد. این اهمیت اقتضا می کند تا تصمیم گیرنده نهایی پسر و دختر باشند و والدین از تحمیل نظر و یا مخالفت غیر منطقی اجتناب کنند، اما این بدان معنا نیست که صرف علاقه و اشتیاق پسر و دختر به یکدیگر تضمین کننده موفقیت ازدواج باشد.
ضریب موفقیت در ازدواج زمانی افزایش می یابد که در کنار انتخاب درست و علاقه اولیه، فاکتورهای دیگری نظیر موافقت و تایید خانواده نیز لحاظ شود.
بنابراین در گام اول شایسته است، بدون سوگیری و پیش داوری، چرایی مخالفت مادر را که دلسوزترین فرد به شما است را تحلیل کنید، در صورتی که مبتنی بر واقع نگری دلیل مخالفت وی را غیرمنطقی دانستید سعی کنید با گفتگو به دغدغه های ایشان پاسخ دهید و اطمینان وی را جلب کنید تا ذهنیت وی تغییر کند. همچنین می توانید با کمک از افراد تاثیرگذاری مانند پدر، خواهر، خاله، عمه و... زمینه رضایت مادر را فراهم کنید.
با توجه به این نکات بهتر است از تا فراهم شدن رضایت مادر از ادامه و تعمیق ارتباط با این خانم اجتناب کنید چون به وابستگی ای دامن خواهد زد که معلوم نیست به ازدواج ختم گردد.

در پناه خدای متعال موفق باشید

سلام
وقتتون بخیر
خواستگاری داشتم که از لحاظ موقعیت مالی در سطح پایینی بود والبته از نظر مالی خانواده وضع مناسبی نداشتند و پشتوانه مالی از جانب خانواده نداشت
اما از لحاظ اعتقادی بسیار انسان پاک و مومنی بود و خانواده روحانی داشتند
ما خانواده ای هستیم که در سطح متوسط مسائل دینی رو رعایت میکنیم، و از لحاظ مالی هم وضع مناسبی داریم
مادرم با این ازدواج مخالفت کرد چون می گفت از لحاظ فرهنگی بهم نمیخوریمم، وضع ظاهر مادرش، برخوردش، نوع زندگی خانوادش،برادرهاش،خواهرهاش...
مثلا خواهری داشت که در سن پایین با یک طلبه ازدواج کرده بود و با داشتن ذهن خوب درس رو رها کرده بودو این نظر خانواده بوده و فقط نظرشان بر این بوده که پسر طلبه است و بچه خوبی است، طرز نگاه خانواده اش با ما بسیار متفاوت بود و البته خودش تلاش می کرد که پیشرفت کنه
وضع زندگی اطرافیانشان هم در همان سطح بود
یک واسطه که خیلی آدم شریفی بود خیلی اصرار داشت که قبول کنید چون پسره خوبی است،
اما..
نتوانستم خودم را مجاب کنم،و بخصوص عدم رضایت خانواده ام که هیچ پشتوانه ای نداشتم،من رو مجبور کرد که جواب منفی بدم، با اینکه شخص رو از لحاظ اعتقادی و ایمان واقعا دوستش داشتم
۱سالی از این موضوع میگذره و من مدام با خودم کلنجار میرم که چرا در مقابل خانواده ام نایستادم و اصرار نکردم،
با این پشیمانی باید چیکار کنم؟یا اینکه اصلا کاره صحیحی کردم یا خیر؟
واقعا سطح خانواده ها انقدر تاثیرگذار بود؟
با خودم میگم اگه خواست خدا بوده،که راضی هستم، اما همه ترسم از اینه که نکنه فرصتی بوده برای نزدیکی به خدا و من اونو از دست دادم،

تصویر پاسخگو

باعرض سلام و تشکر
همانطور که از نوشته شما مشخص است شما دچار نوعی تردید شک و نگرانی نسبت به عدم پذیرش فرد مورد علاقه تان هستید و هجوم این افکار منطقی به ذهن شما باعث به وجود آمدن احساس باختن و خسران و از دست دادن و احساس افسوس خوردن می شود و هدفمندی و شادابی و امید به آینده را در شما کاهش می دهد . این افکار خزنده و پنهانی و غیر منطقی هستند و شما باید با شناسایی و کاهش اعتقاد به این افکار سعی کنید با خودگردانی و مدیریت افکارتان از این وضعیت خلاص شوید. هنگام ورود این افکار سعی کنید با تحلیل منطقی و گفت و گوی درونی و نوشتن افکار منطقی آن فکر منطقی را خنثی کنید نمونه از این افکار شما آن ها را نوشته و مرور می کنید عبارتند از :
۱-قطعا آدم خوب در آینده که شرایط فرهنگی و خانوادگی مورد پسند خانواده ام داشته باشد سراغم می آید ولی حمایت عاطفی و رضایت والدین هیچ کجای دنیا وجود ندارد.
۲- اگر الان دو سال از ازدواج مورد رضایتم گذشته بود و از حمایت و رضایت پدر و مادر خبری نبود این زندگی برایم شیرین بود؟
۳- والدین من با دلایل منطقی و نه خود خواهی این ازدواج را رد کردند.
۴- اگر من راضی به رضایت خدا هستم پس عملا باید نشان بدهم.
۵- فکر کردن در این مورد فایده ای برای الان و آینده ام نداره و بیشتر برایم ضرر داره و احساس ناخوشایند به من میده پس نباید به این افکار اهمیت بدم.
در پایان خدمت شما عرض کنم دنیا محل از دست دادن ها و به دست آوردن هاست پس با صبر و حوصله قبل از علاقه مندی به ملاک های منطقی فکر کرده و تا زمان تأیید خواستگار از طرف خانواده اقدام به سرمایه گذاری روانی نکنید.
موفق باشید.

وقتی مادرت بدونه ک از انتخابت مطمئنی و واقعا دوسش داری کم کم راضی میشه.بلاخره دل مادرت ک از سنگ نیس.اگه مطمئنی پاش بمون

نظرات