آیا نظریه ولایت فقیه با پیروزی انقلاب پدید آمد؟ یا در اصل اسلام بوده است؟

پیروزی انقلاب

اصل و اساس ولایت فقیه، مطلبی است که در صدر اسلام ریشه دارد. چون ولایت فقیه، امتداد و ادامه اصل ولایت است که در صدر اسلام در  شخصیت پیامبر (ص) وجود داشته است:
«إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛[مائده/۵۵] سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها كه ایمان آورده ‏اند همانها كه نماز را برپا مى ‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.»

اما اگر منظور این است که آیا سپردن ولایت به دست غیر معصوم، سابقه داشته است یا نه؟ باید بگوییم که این مساله نیز از صدر اسلام وجود داشته است. چون جامعه صدر اسلام نیز با دو مساله مواجه بوده است:

۱. غیبت پیامبر(ص) و حضور نداشتن ایشان در بسیارى از شهرها؛
۲. نیاز مبرم مسلمانان به احكام و دستورهاى سیاسى و فردى به شکل فوری؛
بنابراین پیامبر گرامى (ص) به افرادى نیاز داشت تا در غیبت ایشان، احكام را براى مردم تبیین و جامعه اسلامى را اداره كنند.

این مسأله در دوران امامان معصوم (ع) نیز وجود داشت. لذا علاوه بر اینكه در سیره نظرى آن بزرگواران مشاهده مى ‏كنیم كه با الهام از قرآن، به حلّ این مسأله پرداخته ‏اند در سیره عملى خود نیز- در مواردى كه نیاز بوده با تكیه بر شرایط مهم رهبرى (قدرت و توانمندى، امانت‏دارى، علم و آگاهى به احكام و دستورات الهى و) اقدام به تعیین افراد واجد شرایط مى ‏كردند مانند: حذیفه بن یمان به عنوان حاکم اول مدائن، سلمان فارسى به عنوان حاکم دوم مدائن، عمار بن یاسر به عنوان حاکم كوفه، مالك اشتر به عنوان حاكم و سرپرست مصر.

و مساله با اسم ولایت فقیه نیز از آغاز غیبت کبری مطرح می شود. چون امام زمان(عج) جانشین خود را با شرط فقاهت تعیین کرده اند. یعنی ولی کسی است که فقیه باشد(به عنوان اصلی ترین شرط) پس اصل ولایت از صدر اسلام بوده و ولایت در دستان فقیه، به بعد از غیبت امام عصر (عج) باز می گردد.

بنابر همین مطلب فقهاى بزرگوار اسلام، همواره در صدد تشكیل حكومت اسلامى و اجراى احكام و تعالیم آن در جامعه و تحقق آرمان‏هاى آن بوده‏اند. البته زمانى كه زمینه ‏ها و شرایط دست‏یابى بدین مهم به طور كامل فراهم نبود، آنان به مرتبه‏اى مناسب با اقتضاى شرایط محیطى بسنده كرده و در پى تحقق زمینه لازم براى تشكیل حكومت اسلامى بوده‏اند. اینك به طور مختصر به تجلّى اعمال ولایت فقیه در حد مقدور از سوى برخى از مشهورترین فقها مى ‏پردازیم:

۱. شیخ مفید که زعامت و رهبری شیعیان را به دست گرفتند.
۲. خواجه نصیر الدین طوسى که به دربار هلاکوخان وارد شدند و از این طریق اقداماتی انجام دادند.
۳. محقق كركى با نزدیك شدن به دربار پادشاهان صفوى، نقطه عطفى در عملى ساختن نظریه «ولایت فقیه» به وجود آورد تا جایى كه شاه طهماسب ضمن اذعان به ولایت محقق كركى به عنوان نایب امام زمان، ریاست عالى مملكتى را به او تقدیم كرد و محقق از این راه گام‏هاى ارزنده ‏اى در بسط و اجراى احكام عالى اسلام، در سطح كشور برداشت.[۱]
۴. شیخ بهائى با تكیه بر ولایت فقیه، سمت شیخ الاسلامى شاه عباس را پذیرفت تا مردم را طبق نگرش ائمه معصومین(ع) تربیت و فقه جعفرى را اجرا كند.
۵. شیخ جعفر كاشف الغطاء ولایت بر جامعه را حق خود مى‏ دانست و بر این اساس، مقام فرماندهى جنگ (ایران و روس) را در اختیار فتحعلى شاه قرار داد.[۲]
۶. مولا احمد نراقى، ولایت‏ فقیه را در همه زمینه‏ هاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و مبسوط الید مى ‏دانست و حاكمیّتى غیر از حاكمیت فقیه در جامعه را به رسمیت نمى ‏شناخت. وى ضمن برقرارى رابطه نزدیك با فتحعلى شاه، سعى مى ‏كرد از او یك سلطان عادل بسازد ولى هیچ گاه ولایت بالاستقلال وى را به رسمیّت نشناخت.

نتیجه:

از بررسى پیشینه تاریخى «ولایت فقیه» چند انگاره مشخص مى ‏شود:

یكم. اصل ولایت به زمان نزول وحى و صدر اسلام و عصر حضور ائمه اطهار (ع) باز مى ‏گردد. بنابراین مسأله یاد شده، از لحاظ نظرى و عملى، بسیار متقدم بر زمان وقوع انقلاب اسلامى است و در زمان ما در عرصه عمل، عینیت و تجلّى و جایگاه مناسب خویش را به دست آورده است.
دوّم. هر یك از صاحب نظران، بر اثر مهیا نبودن زمینه كامل، به عملى شدن ناقص ولایت فقیه بسنده مى‏ كردند. راز نزدیك شدن علماى تراز اول شیعه به دربار برخى از سلاطین را مى‏ توان در راستاى امید به تجلى عملى ولایت فقیه- هر چند در عرصه‏ اى محدود ارزیابى كرد.
سوّم. آنچه امروزه به صورت یك نظریه، از سوى حضرت امام (ره) و بسیارى از فقهاى بزرگوار ارائه شده و مبناى نظام جمهورى اسلامى قرار گرفته است تطورات و ادوار مختلفى داشته است. این اندیشه در خط سیر تاریخى- تدریجى خود، مراحل تكوین و تكامل را پیموده است تا اینكه در قرون اخیر- به ویژه از قرن سیزدهم به بعد صورت توسعه‏ یافته آن، به عنوان یك نظریه سیاسى كامل آشكار شده است.

[۱]. موسوى بهبهانى، على، حكیم استرآباد، میرداماد، ص ۱۱- ۰۱.
[۲]. كشف الغطاء، ج ۲، ص ۳۹۴.

نظرات