آیا بعضی از احادیث و آیات مربوط به یک دوره خاص زمانی می شود؟

در این مساله تردیدی نیست که بعضی از آیات و احادیث مربوط به یک دوره خاص زمانی هستند. اما برای فهم صحیح و جلوگیری از اشتباهات باید دقت هایی را به کار ببریم.

۱-بعضی از دستورات برای همیشه کنار گذاشته شده اند. یعنی دستوری توسط خدای متعال به جهت مصالحی صادر شده است و پس از زمانی که آن مصالح حاصل شده اند، آن دستور نیز لغو شده است و دستور دیگری جایگزین آن شده است. مثل تغییر قبله که مطابق مصالح تا زمانی به سمت بیت المقدس بود و بعد به سمت کعبه تغییر کرد. (سوره بقره آیه ۱۴۴) یا دستور پرداخت صدقه قبل از نجوا کردن با پیامبر اکرم (ص) (سوره مجادله آیه ۱۳) که بعد از روشن شدن حقایقی در جامعه، خدای متعال این دستور را لغو نمود. به این گونه از تغییرات نسخ احکام گفته می شود.

۲-بعضی از دستورات درون خود قیودی دارند که طبیعتا آن ها را منحصر به زمان خاصی می کند. مثل بحث تقیه که دستورات بسیاری درباره آن صادر شده است. و روشن است که تقیه برای زمانی است که اظهار عقیده، سبب خطرات جانی برای مومنان است. و اگر اظهار عقائد خطری نداشته باشد، کتمان آنها معنا ندارد. در واقع زمان و موقعیت مناسب این احکام باید از درون دلایل خود آنها به دست آید. یا مثل بحث مدارا و عدم اجازه جهاد با مشرکان که در سالهای ابتدایی اسلام دایر بوده و بعد از مهاجرت مسلمانان به مدینه و گذشت دوره تبیین حقیقت برای همگان و شگل گیری صف های کسانی که در مقابل حق تسلیم اند یا با آن لجاجت دارند، تغییر کرد.

در واقع هر حکمی، موضوعی دارد که اگر موضوع درست و دقیق به دست آید، مشخص می شود که بعضی از موضوعات دائمی نیستند. مثل حکم تیمم که موضوع آن زمان عدم دسترسی به آب یا ضرر داشتن آن است، و برای همین تیمم حکم همیشگی محسوب نمی شود بلکه زمان و موقعیت خاص خویش را دارد.

 

۳- بعضی از دستورات موضوعشان همیشگی است و دلایل نقلی و دینی هیچ محدودیتی برای آنها تعیین نکرده اند. مثل بحث وجوب نفقه برای زنان و تکلیف آن بر مردان. این حکم، حکمی اسلامی و همیشگی است. و تغییر زمان ها هیچ تفاوتی در آن ایجاد نمی کند! و نمی توان با ژست های روشنفکری و بیان دلایل ذوقی، زمان آن را پایان یافته تلقی کرد. (مثل دلایلی که در غرب سبب شد، زندگی اقتصادی زن به دوش خود او گذاشته شود.) و کسانی که با دلایل برون دینی و ذوقی می خواهند دوره عمل به یک حکم اسلامی را تمام شده، تلقی کنند، در واقع الفبای دین را درک نکرده اند.

 

چرا که دین به معنای دست دراز نمودن به سمت عالم مطلقی است که تمام استعدادها و ذاتیات ما را می شناسد و ما را در عرصه پهناور زندگی ابدی و در ارتباط با تمام عوالم هستی (مادی و غیر مادی) می بیند. اوست که از تمام مصالح ما با خبر است و بنا بر همین مصالح احکام را وضع نموده است. در حالی که ما دست مان از شناخت دنیای غیر مادی (بدون وحی) کوتاه است و تنها بخش محدود زندگی مادی خود را می بینیم! و حتی تمام ذاتیات و استعدادهای خود را نیز نمی شناسیم. و به همین دلیل هر روز در حال تغییر دادن علوم خود هستیم و قوانین مان را دائما عوض می کنیم.

پشت نمودن به دستورات دینی و در نظر نگرفتن دلایل درون دینی برای زمان مندی یا عدم زمان مندی یک حکم به منزله این است که علم خود را با علم خدا مقایسه کرده و معتقد شویم که خدا از زمان پایان یک حکم خبر نداشته و ما با فهم ناقص و علیل خودمان می توانیم همه چیز را بفهمیم. حتی بیش از خدا! (نعوذبالله)

نظرات