آیا این سخن درست است که: ایرانیان به خاطر سابقه و عادت به حکومت سلطنتی و موروثی، امامت موروثی را پذیرفتهاند؟
برخي از مستشرقان، غافل از ريشههاي تشيع، آن را زاييده فكر ايرانيان دانسته و ميگويند: در جامعه ايراني شاهان سلطنت ميكردند و سلطنت آنان موروثي بود، ايرانيان نيز پس از ورود اسلام، اصل خود را در مورد اسلام پياده كرده و علي و فرزندان او را وارث پيامبر دانستند، بر اين اساس، هر امامي، وارث امام پيشين بوده و از اين طريق اصل وراثت حكومت را محفوظ نگاه داشتند.
*رد این نظريه
اين انديشه به قدري نارسا و بيپايه است كه اصلا نبايد آن را جزو فرضيهها شمرد.
اولا در امتهاي گذشته كه نبوت بالاترين مقام ديني است، به ظاهر موروثي بود، چنان كه قرآن ميفرمايد:« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آَتَيْنَا آَلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآَتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا»[۱]
آیا نسبت به پيامبر(ص) و خاندانش بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده، حسد ميورزند، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمي در اختيار آنان نهاديم.
آنگاه كه ابراهيم به مقام امامت رسيد، از خدا خواست امامت را در ذريه او نيز قرار دهد، خدا نيز با درخواست او موافقت كرد اما مشروط بر اين كه در ميان فرزندان صالح و عادل او قرار گيرد چنان كه ميفرمايد:
« وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»[۲]
«خدا گفت: من تو را پيشواي مردم ميسازم ابراهيم عرض كرد : از دودمانم نيز اماماني قرار بده فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نميرسد.
اوصياي تمام پيامبران، از همان دودمان بودند و نه غير آن، حتي در جامعه عرب كه بتپرست بودند، آنچنان نبود كه با مرگ شيخ قبيله شيرازه قدرت پاشيده شود و فرد بيگانهاي جاي او را بگيرد، بنابراين موروثي بودن رهبري از ويژگيهاي ايرانيان نبود، بلكه اين اصل در جوامع ديگر نيز به نوعي حاكم بوده و اگر موروثي بودن حكومت، سبب گرايش ايرانيان به تشيع گردد، بايد سبب گرايش ديگر جوامع نيز بشود، زيرا اين اصل در چشمانداز تمام مردم آن زمان قرار داشت.
ثانيا، بنابر شواهد متعدد تشيع در مدينه متولد شد و در زمان رسول خدا(ص) پيش رفت و اين؛ پيش از آن بود كه ايرانيان به اسلام مشرف شوند.
اميرمومنان(ع) آنگاه كه به منصب خلافت ظاهري رسيد، سه نبرد سنگين با پيمان شكنان و ستمكاران و خوارج داشت و لشكر او را عمدتا عربهاي اصيل يمني و حجازي تشكيل ميدادند، تاريخ ميگويد: ستون فقرات ارتش علي را گروهي از قريش و گروه ديگري از اوس و خزرج و قبائلي از يمن مانند: «مذحج»،« همدان»، «طي»، «كنده»، «تميم» و «مضر» تشكيل ميدادند، سران و فرماندهان سپاه او همگان عرب اصيل بودند، مانند: عمار ياسر، هاشم مرقال، مالك اشتر، صعصعة بن صوحان و برادر او زيد بن صوحان و... امام علي(ع) با همين ارتش عربي، پيمانشكنان ستمكاران و خوارج را سركوب كرد، هرگز ايرانيان در ارتش علي(ع) حضور چشمگيري نداشتند از اين گذشته، تشيع را تنها ايرانيان نپذيرفتهاند، بلكه جمع عظيمي از عرب پذيراي آن شدند.
شهادت برخي از خاورشناسان بر ضد اين انديشه
اگر خاورشناسي مانند «دوزي» انديشه ايراني بودن تشيع را مطرح ميكند، ولي در اين ميان بسياري از خاورشناسان، تشيع را كاملا عربي دانسته و فرضيه ايراني بودن را بيپايه دانستهاند.
بعنوان مثال «گولدزيهر» ميگويد: يكي از خطاها اين است كه تشيع را مولود افكار ايراني بدانيم، اين نوع انديشه بر اساس فهم نادرست از تاريخ رويدادهاست در حالي كه حركتهاي علوي همه و همه در سرزمين عربي بوده است.[۳]
خاورشناس دیگری به نام «آدام متز» مينويسند: هرگز مذهب شيعه عكسالعمل كار ايرانيان در برابر تسلط اسلام بر آنان نبود، زيرا جزيرةالعرب به جز شهرهاي بزرگ مانند مكه، صنعا، عمان و هجر و صعده از شيعه موج ميزد، و در همان زمان اكثريت ملت ايران را جز مردم قم، اهل تسنن تشكيل ميدادند، حتي مردم اصفهان، درباره معاويه راه غلو در پيش گرفتند كه برخي از آنان او را «نبي مرسل» ميپنداشتند.[۴]
اين افراد كه بيش از «دوزي» درباره تاريخ اسلام دقت كردهاند، انديشه ايراني بودن تشيع را به كلي رد كرده و هرگز تشيع را وامدار ايرانيان ندانستهاند، هر چند بعدها ايرانيان نسبت به آن علاقه بيشتري اظهار كردند خوشبختانه دو نويسنده مصري نيز به اين حقيقت اعتراف كردهاند كه اينك از آنان ياد ميكنيم:
احمد امين مصري كه رابطه درستي با تشيع ندارد ميگويد: پيروي از علي(ع) پيش از ورود ايرانيان به اسلام، آغاز شد، ولي بعدها تشيع به وسيله عناصري ايراني، رنگ جديدي به خود گرفت.[۵]
سخن نخست احمد امين، سخن پابرجايي است، اما سخن ديگرش كاملا بياساس است، زيرا تشيع يك معني بيش ندارد و آن پذيرش نسخه اصيل اسلام و پيروي از تمام تعليمات حضرت رسول ا كرم(ص) است.
شيخ محمد ابوزهره ميگويد: ايرانيان، تشيع را از عرب آموختند و تشيع پديدهاي ايراني نيست، گروهي از علماي اسلام كه پيرو اهلبيت(ع) بودند، از ظلم و ستم امويها و عباسيها به فارس و خراسان هجرت كرده و تشيع در اين سرزمينها پيش از سقوط امويها به ويژه پس از پناهنده شدن پيروان زيدبن علي(ع) به ايران منتشر گشت.[۶]
چگونه ميتوان گفت: تشيع ساخته و پرداخته ايرانيهاست، در حالي كه بزرگان اهلسنت در قرون اول هجري برخاسته از ايران هستند مانند بخاري، مسلم، ترمذي، نسائي، ابن ماجه، حاكم نيشابوري و بيهقي. همچنين كساني كه پس از اين طبقه آمدهاند.
اصولا روزي كه ايرانيان اسلام را پذيرفتند آن را با صبغه تسنن قبول كردند و قرنها بر همان عقيده پا برجا بودند و شيعه را جز جمعيتهاي كوچك پراكنده در گوشه و كنار ايران تشكيل نميداد.
اصولا بذر تشيع در ايران با مهاجرت عربهاي اشعري يمني به قم و كاشان، افشانده شد آن هم در اواخر قرن اول، در حالي كه اسلام در سال ۱۷ هجري وارد ايران شد و پس از گذشت سالها جست و گريخته شيعيان در ايران ظهور كردند.
پی نوشتها:
[۱] . سوره نساء،آیه۵۶.
[۲] . سوره بقره،آیه ۱۲۴ .
[۳] . گلدزيهر، العقيدة و الشريعه، ص۲۰۴.
[۴] . آدام متز، الحضارة الاسلاميه، ص۱۰۲.
[۵] . احمد امین، فجرالاسلام، ص۱۷۶.
[۶] . محمد ابوزهره، الامام جعفر بن محمدالصادق، ص۵۴۵.
دیدگاهها
به نام خدا
به نام خدا
با سلام به محضر شما
با تشکر از ارائه مطالب خوبتان
نظرات