چگونه محبت دیگران را به خودم جلب کنم؟

من پسری هستم ۱۸ ساله.امسال کنکور دارم - اما گرفتار یه عشق یا دوستی شدیدا عاطفی یا ... شدم
من یه پسر را دوست دارم. به خدا قسم اصلا هم احساسم احساس شهوی و جنسی نیست. اما احساس می کنم او فقط بامن رفیق است و دوستم ندارد. نمی دانم چه کار کنم که من را دوست داشته باشد. البته دوستان میگویند که رفتارش به خاطر این است که خیلی دوستت دارد خلاصه الآن خیلی سردرگم هستم - درضمن نمی خواهم به کنکورم لطمه ای وارد بشود.

انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد، این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها، نیاز به تأیید، تعلق، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرار به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم. پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر، مادر، اعضای خانواده، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن راه کارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید این وابستگی را به علاقه مندی تبدیل کنید.
۲- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۳- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۴- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان.
۵- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۶- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید. به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه، آسیب نبینم.
قطعا اضطراب و مسایل پشت کنکور پناه بردن به ایشان را برای کاهش اضطراب بیشتر می کند بسیاری از روان شناسان عشق و وابستگی را نوعی وسواس می نامند همانطور که فرد به شست وشوی غیر عادی برای کاهش اضطراب وابسته می شود و فردی دیگر برای کاهش اضطراب خودش به مواد وابسته می شود بعضی از افراد به دلیل اینکه شخصیت آن ها قسمت های خالی زیادی دارد و عدم اعتماد به نفس به دلیل این احساس خالی بودن شخصیتی و ضعیف بودن من و خود دچار اضطراب می شوند و همیشه در کنار دیگران خود را کامل می بینند و به واسطه این هم جواری وابستگی و نگرانی از ازدست دادن باعث چسبیدن شدید می شود فرد را به باتلاق نگرانی ها و وابستگی ها و اختلالات روانی سوق می دهد.

دیدگاه‌ها

بسیار عالی بود

مرسی
ممنون
کمکم کردید

سلام من بیست و یک سالمه حدودا ، تو دانشگاه به پسرو دیدم هم او از من خوشش اومده هم من ، اون با پیم دادن علاقشو ابراز کرد ولی من وانمود نکردم به دوس داشتنش ، از م خواست که بیشتر باهم اشنا بشیم‌ ولی قبول نکرذم ، بهشون گفتم من اهل دوستی نیستم گفت منم نیستم و از ای حرفا ،دو باره چند روزه هی پیم میده ابراز علاقه میکنه میگه باید باهاتون حرف بزنم و اینا ، بنظرتون چکار باید بکنم ، چون نه از رابطه دوستی خوشم میاد نه میخوام از دستش بدم ....

باعرض سلام و تشکر
با سلام و تشکر
خدمت شما پرسشگر عزیز عرض کنم که صرف احساس عشق وعلاقه زندگی رضایت بخشی را برای شما به ارمغان نخواهد آورد. بهتر بود قبل از وابسته شدن و سرمایه گذاری روانی ابتدا با خود کنترلی و خویشتن داری منتظر نظر تصمیم گیرندگان و افرادی که در فرهنگ ما رضایت و اجازه آن ها شرط است می بودید ؛ به هر حال حمایت عاطفی خانواده ها سرمایه و پشتوانه بسیار مهمی در زندگی به شمار می آید. از طرفی آقا پسر می تواند صادقانه ، جرأت مندانه ، و بااعتماد به نفس از پدر و مادرش بخواهد که برای خواستگاری رسمی اقدام کند. انکته دیگر اینکه شما برای کاهش ریسک و آسیب های بعد از به هم رسیدن مانند بدبینی ، پشیمانی و آشکار شدن تفاوت های شخصیتی ووو باید با قطع رابطه تا زمان مشخص شدن تکلیف و تأیید منطقی بودن ازدواج توسط روان شناس پیش از ازدواج از آسیب های مذکور پیش گیری کنید موفق باشید.

سلام من يه دختر ١٧ سالم،كه از كودكى عاشق پسر عمم بودم كه اين حس در چند سال اخير عميق تر شده الان مدتى ميشه كه اونم به حسش نسبت به من اعتراف كرده٢٠سالشه و قسدمون هم ازدواج ولى مادرامون باهم جور درنميان و ما هر دو از اين موضوع ميترسيم.مشكلى خاصى باهم ندارن كه بگم دعوا داشتن باهم نه،ولى مادر من هرچقدر ميخواد به عمم نزديك شه اون بازم يه كارى ميكنه و مامانم ازش سرد ميشه.هيچ كدوم از افراد خانواده از حس ما نسبت به هم خبر ندارن به غيراز خواهره من كه ٢٧ سالشه و سال پيش اتفاقى نوشته ى منو ديد واونم به شدت مخالفت كرد.ميخواستم از شما كمك بخوام چطورى مامانمو عممو به هم نزديك كنيم؟!ممنون ميشم جواب بديد

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام. به شهر سوال خوش آمدید. خواهر گرامی، قصد شما و پسر عمه شما برای پیوند مقدس ازدواج قابل احترام است. اما شما باید به این نکته هم توجه داشته باشید که ازدواج و تشکیل زندگی مشترک با یک فرد، علیرغم اینکه در اصل امری پیچیده نیست اما امروزه این مسئله مانند یک معادله چندوجهی است. شما برای داشتن یک زندگی پایدار و یک ازدواج موفق (که قطعا خواسته شما و همه جوانان است) نه تنها باید کسی را داشته باشید که به او علاقمند باشید و در مقابل او نیز به شما علاقمند باشد (یا دست کم بی میل نباشد)، بلکه باید به سایر مسائل هم از قبیل، تناسب خانوادگی از جهت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و حتی تا حدودی جغرافیایی دقت کنید. به جوانان در آستانه ازدواج توصیه می شود که با مراجعه به یک روانشناس از متناسب بودن نسبی یکدیگر برای هم از نظر شخصیتی و مسائل مشابه اطلاع پیدا کرده و اطمینان پیدا کنند. هرچقدر تا پیش از ازدواج با تأمل و دقت بیشتر قدم بردارید، احتمال شکست شما پس از ازدواج کمتر می شود (هرچند کامل از بین نمی رود). در مورد خاص شما که ازدواج فامیلی است و والدین پسر و دختر ، خودشان برادر و خواهرند شاید تا حدی شناخت و تناسب خانوادگی از بسیاری از جهات وجود داشته باشد. اما به هر حال مسائل بین خانواده ها هم همانطور که دغدغه شماست، باید درنظر گرفته شود. طبیعتا ریشه اختلافات مادر شما و عمه شما نیاز به اطلاعات بیشتر و دانستن جزئیات دارد اما به هر حال این روابط و اصلاح آن معمولا به دست خود خانواده ها انجام می پذیرد. طبیعتا پدر شما و فرزندان دو خانواده در این میان نقش مهمی دارند. بزرگتر ها (مانند پدربزرگ و مادربزرگ و امثال آن ها) اگر در قید حیات باشند می توانند بسیار کمک کننده باشند و در ایجاد چنین وصلت هایی بسیار مفیدند. توصیه ما به شما اول از همه آنست که با توجه به اینکه دختر هستید، قاعدتا باید منتظر باشید تا ازطرف خانواده پسر اقدامی و پیشنهادی بشود. در مورد روابط دو خانواده هم بهتر است هم از بزرگتر های فامیل بیشتر کمک بگیرید و هم خودتان (خواهر و برادر ها) روابط تان را با خانواده عمه صمیمی تر و بیشتر کنید. برگزاری میهمانی های خانوادگی مشترک و رفت و آمدها میتواند زمینه را برای حل مشکلات و نزدیک تر شدن به یکدیگر فراهم سازد.
البته همانطور که عرض شد لازم است در این مسیر از بزرگتر ها هم کمک بگیرید.
موفق باشید

سلام،ممنونم از پاسخ شما،لازم دونستم راجبه رابطمون با خانواده ى عمم اينا بيشتر بگم.مشكل ما در حدى نيست كه اصلا باهم رفت و آمد نداشته باشيم،ميريم،ميايم و وقتى هم كه باهم هستيم ميگيم ميخنديم،ولى اون بحثاى كوچيك خانوادگى بينمون هست و به نظر من هر دو طرف(مادرم و عمم)دوچاره سوء تفاهم شدن،و با هم به مشكل بر خوردن.راجب اينكه ميگيد بزرگتر ها رو در جريان بزاريم كاملا با نظرتون موافقم ولى ميترسم از اينكه به مادرم بگم و مخالفت كنه و اين اندك رفت و آمدمون هم قطع شه و ديگه نتونسم همو ببينيم،و اين براى هردوى ما خيلى سخته.پسر عمم به خواهرش گفته اون گفته چه كسى بهتر از دختر داييت ولى خب ميخواد كه با من هم صحبتى داشته باشه البته بعد اتمام امتحان هام.آخه ميدونيد سال پيش خواهرم طى يه مسئله اى از حس من نسبت بهش با خبر شد و كاملا جدى برخورد كرد و تاكيد كرد كه بايد فراموشش كنى و من هم از اون موقع نتونستم هيچ حرفى با خواهرم بزنم.خيلى دلم ميخواد به مامانم بگم ولى ميترسم،اگه ميشه در اين باره بيشتر راهنماييم كنيد.مرسى

تصویر مشاور شهر سوال

سلام مجدد. همانطور که عرض شد باید به سایر مسائل هم از قبیل، تناسب خانوادگی از جهت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و حتی تا حدودی جغرافیایی دقت کنید. صرفا دوست داشتن کافی نیست، با صرف دوست داشتن اولیه که معلوم نیست به علاقه پایدار و عمیق تبدیل می شود یا نه خوشبخت نخواهید شد. ضمنا ما توصیه کردیم که با مراجعه به یک روانشناس از متناسب بودن نسبی یکدیگر برای هم از نظر شخصیتی و مسائل مشابه اطلاع پیدا کرده و اطمینان پیدا کنید. ممکن است پس از بررسی های مشاور مشخص شود به لحاظ شخصیتی با یکدیگر تعارض دارید یا به هر صورت احتمال اختلافات بینتان زیاد خواهد بود.
در مورد پیشنهاد ازدواج، اولا شما نباید بیش از حد فعال باشید و طبعا بیشتر فعالیت باید از طرف خانواده پسر باشد. اما از اینکه به یک بهانه ای و در مناسبتی با زیرکی بتوانید تمایل خود را به گوش خانواده عمه برسانید، اشکالی نیست و مطلوب خواهد بود.
در رسیدن به اهدافتان (در زندگی) باید هم پشتکار داشته باشید و سرسخت باشید، و هم صبور. اگر لازم باشد در این مسئله باید بتوانید حتی تا چند سال صبر کنید و پافشاری کنید. قطعا این گونه مسائل یک شبه به نتیجه نمی رسد.
موفق باشید

سلام من دوستی دارم که ۶ ساله می شناسمش ولی این روز ها شخصی پیدا شده و با من واون دوست شده وزیراب من رو پیش دوست قبلیم زده والان از هم خیلی دور شدیم وبا این پسر جدیده دوست شده
لطفا راهنمای کنید که چگونه می تونم دوباره نظر دوست خود را جلب کرده واون را به خود وابسته کنیم در ضمن من خیلی خجالتی هستم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام.
دوست نوجوان، اگر منظور شما آن است که دوست مشترک شما، از شما پیش دیگری بد گفته است، و این درحالی است که این حرفها واقعیت ندارد، پس لزومی ندارد نگران چیزی باشید، چون واقعیت (اگر آنطور که شما میگویید باشد) بالاخره برای همه و البته برای دوست صمیمی شما رو خواهد شد. اولا صبر داشته باشید تا زمان بگذرد، در ثانی، عکس العمل خاصی در مقابل این بدگویی نشان ندهید. همچنان رفتار محبت آمیز و گرم خود را با دوست قدیمی خود حفظ کنید. اگر هم احیانا با واکنش نامطلوبی از سوی او مواجه شدید (که احتمالا نتیجه بدگویی دیگران و خراب شدن ذهنیت او بوده است)، صبر پیشه کنید و اجازه دهید تا خودش به اشتباهش پی ببرد.
موفق باشید.

ممنون از این که به پیامم جواب دادید
من نمی گویم که خوب وبی ایراد هستم هر کسی ایراد دارد اما اون شخص کوچک ترین کاری که انجام می دهم را به عنوان آتو استفاده می کنه در حدی که دیگر خیلی کم دوستم به من اعتماد داره وهر روز کم رنگ تر می شه برای مثال مواقعی که ما سه نفر مثلا۵۰ متر فاصله داریم دوستم تر جیح می ده که به پیش اون پسر دیگری بره تا من ومن هر چقدر که دقت می کنم کار اشتباهی نکردم حداقل به فکر خودم
لطفا کمکم کنید تا چه کار کنم که دوستم به اشتباه خود پی ببرد وشروع به صحبت واز سر گیری دوستی خود با من کند
منظورم این است که از فردا که دیدمش چگونه رفتار کنم چی بهش بگوم یا زمان های که ما ۳ تا تنها هستیم پیش من بیاید نه دیگری

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. اگر مطمئن هستید اشتباه و خطایی از شما سر نزده (که البته همواره باید سعی تان بر این باشد)، بهتر است به این رفتارهای ایشان اهمیتی ندهید. رفتار خوب و درست شما به مرور شما را در بین دیگران شاخص خواهد کرد. سعی کنید اخلاق و رفتار درست داشته باشید، هرجا هم که اشتباه کردید عذرخواهی کنید.

نظرات